چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

گیزر رنده / داستانی میثلی

گیزر رنده / داستانی میثلی به گویش نایینی  گیزر رنده / داستانی میثلی


زومونی گو نفتی سیفید تو زندگی وَ کاربردی زیادیش دارت یه عده از همشهری یا تو شهرای مَسَ وَ

 کاروشی نفت فوروشی بی اُ شعبی نفتوشی دارت.زیمَسون کاروباروشی چاق بی .یه بُری جی شوین کیمکی دی یا کاری فصلی شی کَ 


بعدی انقلاب چن سال نفت کوپونی گرتایه بی اُ چه کارایی ناگرتا سری دی کوپون. 

یه نفر شُعبی نفت اجاره کی ره به عنوانی ارباب .یک نفری بی جی از وولایت یه کیمکوش نفت اُراشی به عنوانی کاریگر . 
دی نفری کیمکی سو وادی چندونی نا داربَ گاهی وقتا کوپن قُلابی یا تاریخ وی یشته دی یا وِش خُسن . 
وِدره تا یه رو شُم کاریگر زی تر شعبه تعطیلی کی ره خُی لِوی خِندون شُو کیه 
ارباب از دوره گَردی دِ کیه رَسَ واجه چوطو گِرتایه اَرو خَو گوت حوروس خونه . 
کاریگر واجه دو هوزارلیتر نفتوم بری شعبه اُراته وِ یه وانتی مُزی باربریم جی چربتِر هَگیرفته مِره چو شو وات ابی جی سِروت وِ کیشی نفتوم وا 
ارباب واجه کوپو نُش تا ایوینی . 
کاریگر کوپونا بِری تاره شُ تو حیاط گُ لوباسُش او شوره . 
ارباب وینه کوپون چن تاش قلابی یو .واجه فولونی چن تا کوپونا قُلابی یو 
کاریگر واجه .امسال نفت اُپفت اُدی یا چقد چَربُ 
ارباب واجه.دی یا چه کوپونی یو.کاریگر واجه .اصلا نفتا رنگوش جی زردو 
ارباب واجه .کوپون.کوپون قلابی یو. 
کاریگر واجه بورایی ما را طوری نه یو مردم گونا دارن وسایلوشی خو راب گِرته . 
ارباب وینه هرچی گو واجه رفیقوش گیزر رنده پَچَ پِهنا حرفی زینه.واجه 
عیبی نَداره صوبا دُکون تعطیل کی رم .شوما جی تا وولایت اوشو ای وین چه خی برو.بعدا گُ گیزروت یا رندا یور سری حوساب تَ وِت اوواجی چه بی یه . 
کاریگری سِروش پیشی خُسَ هیچی نا واجه . وینه مثلی دی گو مسله جدی یو 
ارباب وینه کاریگر پیره مِردخوجالت کیشه .واجه طوری نه یو اما حو واسوت بُ ابی طیمع نه کِر 
خدایا به امید تو 

زردک رنده می کند. 

این مثل در زبان نایینی (لای بلاباد)وقتی بکار می رود که طرف صحبت ضمن اینکه مورد اشاره را می فهمد و می داند جوابهای بی ربط و پرت و پلا می دهد. 

روزگاری که نفت سفید در زندگی کاربرد زیادی داشت یه عده از همشهری ها تو شهر های بزرگ کارشان نفت فروشی بود و شعبه نفت داشتند.زمستان کار و بارشان رو به راه بود.یه عده هم میرفتن کمک انها و کار فصلی می کردن. 
بعد از انقلاب چند سال نفت کوپنی شده بود و چه کارهایی که نمی شد سر کوپن. 
یه نفر شعبه نفت اجاره می کنه به عنوان ارباب و یه نفر دیگه می یاد کمکش بعنوان کارگر. 
اون نفر کمکی سواد چندانی نداشته و گاهی اوقات کوپن تاریخ گذشته و دستکاری شده بهش مینداختن. 
میگذره تا یه روز کارگر زودتر شعبه را تعطیل می کنه و با لب خندان میره خونه. 
ارباب از دوره گردی (نفت فروشی تو محله ها)میرسه به خونه میگه چطور شده امروز کبکت خروس میخونه؟ 
کارگر میگه دو هزار لیتر نفت فروختم در شعبه به اندازه یه وانت.مزد باربری هم گرفتم.اقاهه می گفت بازم سر بهت میزنم نفت میخوام. 
(مزد باربری حق الزحمه حمل نفت از درب شعبه تا داخل محل بوده است) 
ارباب میگه کوپن هاش را ببینم. 
کارگر کوپن ها را می یاره و میره تو حیاط که لباسهاش رو بشوره 
ارباب می بینه کوپن ها چند تاش تقلبی است.میگه فلانی چند تا کوپن ها تقلبی است 
کارگر میگه امسال نفت و اینها چقدر چرب است. 
ارباب میگه .اینها چه کوپنی است؟کارگر میگه:اصلا رنگ نفتها زرد است. 
ارباب میگه:کوپن.کوپن تقلبی است. 
کارگر میگه:برای ما مهم نیست مردم گَناه دارن وسایلشون خراب می شه. 
ارباب می بینه هرچی میگه رفیقش پرت و پلا میگه و حرف بی ربط می زنه.میگه: 
عیبی نداره فردا مغازه را تعطیل می کنیم .شما هم تا ولایت برو ببین چه خبر ه بعد که پرت و پلا گویی ات تمام شد بیا سر حساب تا بهت بگم چی شده 
کارگر سرش را پیش می اندازد و هیچی نمی گوید.می بینه مثل اینکه مورد جدی است 
ارباب می بینه کارگر پیره مرد خجالت زده شده میگه طوری نیست اما حواست را جمع کن و دیگه طمع نکن. 
(منبع ذهن نویسنده بر اساس شنیده ها)



ر

برچسب‌ها: داستانک بر اساس مثل نایینی 
تاریخ : چهارشنبه سیزدهم آذر 1392 | 8:53 | نویسنده : محمدرضا بلابادیون | نظر بدهید
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد