سه شنبه 30 آذر 1389
سنگ مرقد امامزاده چوپانان، امروز توسط آقای فتحی فاتح (فرزند علی فتحی) از یزد به چوپانان آورده شد. هزینه ساخت این سنگ که از جنس مرمر مرغوب است، یک میلیون و دویست و پنجاه هزار تومان بوده است. [خبر از: رضا رستاقی]
(0) نظراتش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
دیروز کاروانی با شکوه برای آوردن ضریح امامزاده از اصفهان به چوپانان حرکت کرد. این کاروان را حدود چهل ماشین همراهی میکرد که قریب به نیمی از آنها کامیون بودند و صحنه چشمگیری در نظر همگان ایجاد کرده بود. در طی حرکت مداحی و روضه نیز از بلندگو پخش میشد.
کاروان عصر جمعه به چوپانان رسید و جمعیت زیادی از آن استقبال کردند. ابتدا ضریح به گلزار شهدا برده شد و مردم از آنجا تا امامزاده با پای پیاده آنرا همراهی میکردند و چاووشها چاووشی میخواندند.
چندین رأس شتر و گوسفند در جلوی کاروان قربانی شدند. سپس جمعیت در صحن امامزاده جمع شدند و مداحی و روضه توسط آقای امرالله کلانتری خوانده شد و پس از آن ضریح در سالن کنار امامزاده گذاشته شد. برای نصب نهایی آن گروهی نصاب، بایستی از اصفهان به چوپانان بیایند و ظاهراً نصب آن چند روز طول خواهد کشید. به گفته سازندگان، به علت شلوغی کارشان بعید است که بتوانند قبل از عاشورا برای نصب ضریح بیایند.
آقای مهدی افضل که پیش از این بخشهای دیگری از تاریخچه چوپانان را به نگارش در آورده بود این بار در مورد چگونگی مدیریت چوپانان و امور عمرانی و نیز اوضاع اجتماعی آن زمان سخن گفتهاند. رونوشت مقاله ایشان را [با اندکی ویرایش] در اینجا میبینید. برای مشاهده اصل آن به آدرس زیر بروید:
http://choopananhistory.blogfa.com
(دنباله بخش قبلی ...)
۴- آسیاب آبی
گفته شد که استاد نصیر، آب قنات را در مرتفعترین محل که مطلوبترین بود، با هدف اینکه آسیابی را به گردش وادارد ظاهر کرد. آنجا دقیقا وسط خیابان اصلی کنونی بود. آب در حوضی کوچک که دربی چوبی داشت به سه قسمت تقسیم گردید، قسمتی در ادامه قنات به پایین هدایت شد که بعد از تامین آب شرب ساکنین پایین خیابان توسط جوی سمت راست راهی دشت میشد. قسمتی از آب با فاصله کمی ظاهر و ضمن تامین آب شرب ساکنین بالای خیابان توسط جوی سمت چپ به دشت سرازیر میگشت. قسمتی هم به منبعی به نام تنوره آسیاب میریخت که پس از به حرکت درآوردن آسیاب که در سمت چپ خیابان احداث شده بود در جوی سمت چپ روان میشد. [توضیح: منظور از طرف چپ و راست، هنگامی است که در بالای خیابان اصلی و رو به دشت قرار گیریم]
این آسیاب که قدمتش کمتر از قلعه نیست، سالها آرد مصرفی مردم را تامین میکرد تا اینکه آسیاب بادی و آسیاب موتوری به این ده راه پیدا کردند و هم آب را از این آسیاب انداختند و هم رونق را.
۵- ایجاد مزارع
مزارع حجت آباد، آشتیان، همت آباد، نعمت آباد و نصرت آباد به همت بلند حضرات و با دست توانای استاد علی که استاد کار برجسته قنات [و اصالتاً اهل روستای محمّدیه نایین] بود در میان دریایی از ریگ ایجاد شد؛ چرا که آنان آبادانی در این سامان را وجهه ی همت خود قرار داده بودند و اعمالشان حجت این مدعاست.
نامهای مزارع مذکور همه پسوند آباد دارند، منهای آشتیان که متفاوت است؛ وجه تسمیهاش از این قرار است. ظاهرا در انتخاب مادرچاه برای ایجاد این مزرعه اختلافاتی مابین موسسین بروز میکند. چاههای متفاوتی توسط افراد مختلف حفر میشود. بالاخره بعد از بررسیهای فراوان روی چاه محمد حاج عبدالله به توافق میرسند و با این انتخاب قهرها به آشتی تبدیل میشود. پس این مزرعه را آشتیان نامیدند.
۶- حصار دشت
برای جلو گیری از آسیب شتران و هر حیوانی که به دور از چشم تیزبین دشتبان به حاصل دشت طمع داشت، با دیواری چینهای آن را محصور کردند که بقایای آن هنوز باقیست.
برای ممانعت از هجوم ریگها که باد در اندک زمانی خروارها از آن را جابه جا میکرد پشت دیوار باغستان برجهایی کوتاه و نعلی شکل به نام «ریگ گردان» ساختند تا از هجوم ریگها به پشت دیوار باغها و نهایتا داخل آنها جلوگیری کنند. مشاهده آنها که هنوز باقی است خالی از لطف نمیباشد.
۷- غریب خانه
یکی از مصوبات شورای ده که هر روز صبح و عصر در خیابان و در کنار جوی آب تشکیل میشد احداث غریب خانه بود. پس با فاصله ای از قلعه و خیابان در ابتدای جاده خور اتاقکی با یک ایوان بنا کردند تا هیچ غریبهای کنار خیابان نخوابد و در عین حال قرنطینه هم بشوند که حفظ سلامت مردم مد نظرشان بود.
آنها محلهایی را برای اتراق کاروانیان اختصاص دادند. به نام پی وال تا قافله سالار هر کجا که دلش خواست نتواند شترانش را بخواباند. چرا که این خود بی نظمی و آلودگی در پی داشت. امری که به مذاق حضرات خوش نمیآمد. شنیدم که فضولات شتران متعلق به کسی بود که آنروز آبیار بود. از این فضولات به عنوان کود در دشت استفاده میشد.
۸- آب انبارهای صحرایی
مرگ تعدادی از مردم این سامان به علت تشنگی در صحاری بی آب و علف منطقه، خیّرینی پرهیزگار را که جز اندیشهی آخرت و پروای دین، هیچ غایت دیگری نداشتند به چاره اندیشی واداشت. لذا دست به کار احداث آب انبارهایی شدند؛ حوضهایی که آب باران را ذخیره نموده، در طول سال مسافران و ره گم کردگان تشنه را سیراب میکرد و آنان را از مرگ نجات میداد. بانیان این عمل خداپسندانه عبارتند از:
۱- حوض شیخ حسن (دیمه کاری) که به سفارش برادرش شیخ محمد حسین در مسیر انارک با سه اتاق و یک ایوان ساخته شد.
۲- حوض حاج محمد رحیم (زاهدی) در مسیر مالرو انارک (چفت – مشجری)
۳- حوض عباسی (شهربانو عباسی جده مادریام) در محل دربندو
۴- حوض علی (کربلایی علی افضل) عموی پدرم در محل پوزه وربند
بعد از احداث این آب انبارها که در شعاع سه تا چهار فرسخی چوپانان قرار داشتند هیچ کس در بیابانهای منطقه از بی آبی تلف نشد.
۹- احداث مسجد
یکی از کارهای بزرگی که شورای ده تصمیم به اجرای آن گرفت احداث مسجد بود. جایی که ایمان و زندگی با هم میآمیخت. آنان با دعوت از استاد سردار اردکانی که معماری مسجد ساز بود، بنای مسجد عظیم و شگفت انگیزی را آغاز کردند. زمین مسجد توسط محمد حاج عبدالله وقف شد. انبار میانه مملو از غله بود و سخاوتمندانه هزینهها را پرداخت میکرد. استاد سردار با چند نفر بنّای یزدی که همراه خود آورده بود، شروع به کار کردند و با همکاری بنّاهای بومی یعنی استاد محمد حسین نظریان (پدر خانمم) و استاد علی اصغر افضل (پدرم، کسی که دوازده هزار خشت را در یک روز کار میکرد) این بنای عظیم را که در آن زمان یک شاهکار بود احداث نمودند. بنایی که برای همیشه موجب مباهات چوپانانیها گردید.
از بزرگواری شنیدم که میر هاشم خان صدریه طراح مسجد، حمام و حتی خیابان اصلی و کوچهها بوده است. او از منظر وسیعی به دنیا می نگریست چرا که تجربیات فراوانی از سفر هایش به خارج از کشور کسب کرده بود. شرح حال این شخصیت برجسته که نقش فعالی در عمران و آبادانی این منطقه داشته است در این مقال نمی گنجد.
۱۰- امامزاده سید جلال الدین
که نمادی از تجلی اراده خداوند است. توسط استاد محمد حسین نظریان بر اساس خوابی که دیده بودند بنا گردید که در مقالههای اخیر به آن مفصل پرداخته شده و بندهزاده (امیر قاسم) در این باب مسموعاتش را با خلوص و خضوع به قلم آورده است. [توضیح: مقالههای مذکور در سایت و وبلاگهای وابسته به چوپانان در مهر و آبان ۸۹ منتشر شد]
۱۱- تاسیس دبستان
در منتها الیه خیابان در امتداد خانههای اربابی زمینی را به دبستان اختصاص دادند. سپس دبستان ستوده را نبش خیابان و ایراندخت را پشت آن بنا کردند و با ساختن این مدارس آموزش از مکتب خانه به دبستان انتقال یافت.
۱۲- غسالخانه
شورا تصمیم میگیرد که در ابتدای خیابان مزار و در راستای باغستان غسالخانهای احداث کند. با وجود نیروی انسانی ارزان و آماده به کار، و انبار میانه دست و دلباز، پس در اندک زمانی غسالخانه نیز ساخته شد.
۱۳- باغ ملی
با تقاضای علی هنری مدیر دبستان ستوده و موافقت شورا، زمین وسیعی به منظور تامین زمین ورزش دانش آموزان به این امر اختصاص یافت و به باغ ملی شهرت یافت.
۱۴- بهداری
شورا زمینی را جهت احداث بهداری اختصاص داد. ولی از آنجا که ساختمان آن به بودجه دولتی وابسته بود بنای آن سالها به طول انجامید. در طول این سالها آقا بیکی در یکی از اتاقهای منزلش بیماران را ویزیت میکرد. همان اتاقی که داروهایش نیز در کف آن پخش بود. او اگر چه مدرک دانشگاهی نداشت و همه دانستههایش تجربی بود، ولی خیلیها جانشان را به او مدیونند.
۱۵- برق
شورا تصمیم میگیرد به منظور تامین روشنایی روستا از برق استفاده کند؛ لذا به برکت انبار میانه و خودیاری به شیوه همت عالی و مبلغی که مردم بابت انشعاب برق خانههایشان پرداخت کردند، تیرها کاشته، سیم کشی انجام، موتور برق خریداری، و نصب شد و نیروی برق شبهایشان را مثل روز روشن کرد. شنیدم که بالاترین کمک دویست تومان بود که این رقم درشت در آن زمان متعلق به محمد علی جلالپور (رادیو) بود [محمد علی از آن رو به رادیو شهرت یافته بود که صدای وی گاه زیر و گاه بم بود]. البته باید اذعان کرد که در آن زمان روستاهای خیلی خیلی بزرگتر و پر جمعیتتر منطقه از نعمت برق محروم بودند.
منهای ساختمان جنگلبانی که علی رغم مخالفتهای فراوان شورا در وسط خیابان بنا شد (همین ساختمانی که اکنون در صدد تخریب آن هستند) همه ساختههایشان در عین کاربری مطلوب، زیبایی ده را به همراه داشت.
اقدامات ریز و درشت دیگری نیز داشتند، از جمله قنات آب شیرین ولی چون ذکر آنها به درازا میکشد پس به گفتاری دیگر در فرصتی جداگانه وامیگذارم.
ب: اوضاع اجتماعی
در بحث مدیریتی شاخص نسل اول حاج محمد علی رمضان بود. هم او که با الهام از پیشگویی محمد باقر همدانی -روحانی جلیل القدر جندق- به فکر تاسیس چوپانان افتاد. (میرزا محمد باقر قهی اصفهانی معروف به همدانی و شریف طباطبایی صاحب «کفایته المسائل»، آبادی بزرگی را در محل فعلی چوپانان که در آن زمان برهوتی بیش نبود، پیش بینی نموده بودند.)
شاخص نسل دوم که مدیریتشان شایسته کمال توجه است، عبد الرحیم زاهدی و شیخ مستقیمی بودند. البته در این جمع از عطوفت عبدالرحیم رحیمی نمیتوان گذشت. (قصور مرا ببخشید اگر پیدایشان را دیدم که شاید در نهان تماشاییتر بودهاند؛ زیرا عوامل قدرتمندی پشت صحنه این درام بوده است.)
آنها به ما آموختند که چگونه میتوان با وقار زندگی کرد. چه در فقر و چه در غنا. آنها زندگی را شناخته بودند و به آن عشق میورزیدند. خداوند همهشان را قرین رحمت فرماید.
طبقات اجتماعی
همانگونه که گذشت، قاطبه مردم در دو طبقه ارباب و رعیت جای داشتند. علاوه بر این به مرور زمان طبقه دیگری به نام خوش نشین پا به عرصه وجود گذاشت و در میان آنها جا خوش کرد. آنان اقارب دو طبقه مذکور بودند. که به استخدام معدن نخلک در آمده و حقوق بگیر شدند. آنها چوپانان را بهترین محل برای اسکان خانواده خود تشخیص دادند. چرا که امکان رویش جوانه زندگی را داشت. جایی بود که آسمانش را میدیدند و آزار نمی دیدند. لذا با خرید زمین از شورا اقدام به ساخت منازلی برای خود کردند.
پیشه وران و صنعت گران از قبیل بقال، نجار، آهنگر، پینه دوز، حلاج [و پیشههایی از این قبیل] را نیز میتوان در این طبقه جای داد.
این سه طبقه بدون ایجاد کاست (سیستم تبعیض طبقاتی) با سلوکی مثال زدنی با هم و در کنار یکدیگر روزهای آفتابی و شبهای پر ستاره را سپری میکردند. اشتراک در معنویت وحدتی در میان آنان به وجود آورده بود که به رغم جداییهای ظاهری ارباب، رعیت و خوش نشین، همه و همه زن و مرد، پیر و جوان یکپارچه و خالصانه در مراسم عزاداری ماههای محرم و صفر شرکت میکردند. شکوه امروز مراسم عاشورا در چوپانان یادگاری بسیار ارزشمند از آن روزگاران است. نقش ارزنده روحانیان گرانقدر حاجی ریاض [حاج سید جعفر موسوی] و کربلایی سید حسین [موسوی] در این امر غیر قابل انکار است.
پاکی و صفای اخلاق و وجود بسیاری از صفات پسندیده در میان آنان که نتیجه خاص تعلیم و تربیت دینی است زبانزد خاص و عام بود و به حق وارثان آنان این مرام را تا به امروز پاس داشتهاند.
اگر چه پاسگاه ژاندارمری در محل مستقر بود ولی به دلیل حس تعاون و همکاری صمیمانه و برادرانه ای که در میان این مردم وجود داشت، به ندرت اگر اختلافی پیش میآمد، از طریق کدخدا منشی بزرگان حل و فصل میگردید.
مشاغل در این برهه موروثی بود. بنّا زاده، بنّا میشد و نجّار زاده، نجّار و مقنّی زاده، مقنی؛ و چه افتخاری عظیمتر که صاحب حرفه پدر میشدند.
فرجام سخن
به طور کلی هدف از بیان این مطالب پاس داشت رنجهاییست که این مردم اعم از ارباب، رعیت، استاد کار، بنّا، مقنّی، خشت مال، چرخ کش، لرد کش و کارگر در این منطقه از کره خاکی کشیدهاند. کسانی که نه پرورده ناز بودند و نه کام؛ زحمت کشانی که در عرق سوزان تلاششان شستشو شدهاند، که باید با صدایی رسا عظمت این شخصیتها را که این چنین بی رنگ شده و به فراموشی سپرده میشوند بیان کرد و نقش سازندهشان را اعلام نمود که الگوهای برجسته ای بودند. از حضرت محمد صلی الله علیه و آله نقل است که فرمودند: کسی که سپاس مردم ندارد سپاس خدا را نخواهد داشت.
گفتنی فراوان است و فراوانتر همت بلند انسانهایی است که این همه را در فرصتی کمتر از هفتاد سال که میتوان در دو نسل جمع بندی کرد آفریده اند، که تک تکشان لایق تعظیمی تمام قدند. هر قطرهای که از این آب در دشت فرو میرود یا از گلویی از بندگان خداوند، حسناتی برای این جمع نوشته خواهد شد.
با این باور که بشر عجب شاهکاری است، در عقل و دانش چقدر شریف، و در قوه استعداد چگونه بی انتها، گفتارم را به پایان میرسانم. گفتاری که به آنچه مینازیدم استوار کردم، اندیشهام را به آنچه به آن احساس غرور میکردم تکیه دادم، و با آن احساسات نیک را بیدار کردم.
مهدی افضل
آذر ۱۳۸۹ - اصفهان
آقای مهدی افضل که پیش از این بخشهای دیگری از تاریخچه چوپانان را به نگارش در آورده بود این بار در مورد چگونگی مدیریت چوپانان و امور عمرانی و نیز اوضاع اجتماعی آن زمان سخن گفتهاند. رونوشت مقاله ایشان را [با اندکی ویرایش] در اینجا میبینید. برای مشاهده اصل آن به آدرس زیر بروید:
http://choopananhistory.blogfa.com
(دنباله بخش قبلی ...)
۴- آسیاب آبی
گفته شد که استاد نصیر، آب قنات را در مرتفعترین محل که مطلوبترین بود، با هدف اینکه آسیابی را به گردش وادارد ظاهر کرد. آنجا دقیقا وسط خیابان اصلی کنونی بود. آب در حوضی کوچک که دربی چوبی داشت به سه قسمت تقسیم گردید، قسمتی در ادامه قنات به پایین هدایت شد که بعد از تامین آب شرب ساکنین پایین خیابان توسط جوی سمت راست راهی دشت میشد. قسمتی از آب با فاصله کمی ظاهر و ضمن تامین آب شرب ساکنین بالای خیابان توسط جوی سمت چپ به دشت سرازیر میگشت. قسمتی هم به منبعی به نام تنوره آسیاب میریخت که پس از به حرکت درآوردن آسیاب که در سمت چپ خیابان احداث شده بود در جوی سمت چپ روان میشد. [توضیح: منظور از طرف چپ و راست، هنگامی است که در بالای خیابان اصلی و رو به دشت قرار گیریم]
این آسیاب که قدمتش کمتر از قلعه نیست، سالها آرد مصرفی مردم را تامین میکرد تا اینکه آسیاب بادی و آسیاب موتوری به این ده راه پیدا کردند و هم آب را از این آسیاب انداختند و هم رونق را.
۵- ایجاد مزارع
مزارع حجت آباد، آشتیان، همت آباد، نعمت آباد و نصرت آباد به همت بلند حضرات و با دست توانای استاد علی که استاد کار برجسته قنات [و اصالتاً اهل روستای محمّدیه نایین] بود در میان دریایی از ریگ ایجاد شد؛ چرا که آنان آبادانی در این سامان را وجهه ی همت خود قرار داده بودند و اعمالشان حجت این مدعاست.
نامهای مزارع مذکور همه پسوند آباد دارند، منهای آشتیان که متفاوت است؛ وجه تسمیهاش از این قرار است. ظاهرا در انتخاب مادرچاه برای ایجاد این مزرعه اختلافاتی مابین موسسین بروز میکند. چاههای متفاوتی توسط افراد مختلف حفر میشود. بالاخره بعد از بررسیهای فراوان روی چاه محمد حاج عبدالله به توافق میرسند و با این انتخاب قهرها به آشتی تبدیل میشود. پس این مزرعه را آشتیان نامیدند.
۶- حصار دشت
برای جلو گیری از آسیب شتران و هر حیوانی که به دور از چشم تیزبین دشتبان به حاصل دشت طمع داشت، با دیواری چینهای آن را محصور کردند که بقایای آن هنوز باقیست.
برای ممانعت از هجوم ریگها که باد در اندک زمانی خروارها از آن را جابه جا میکرد پشت دیوار باغستان برجهایی کوتاه و نعلی شکل به نام «ریگ گردان» ساختند تا از هجوم ریگها به پشت دیوار باغها و نهایتا داخل آنها جلوگیری کنند. مشاهده آنها که هنوز باقی است خالی از لطف نمیباشد.
۷- غریب خانه
یکی از مصوبات شورای ده که هر روز صبح و عصر در خیابان و در کنار جوی آب تشکیل میشد احداث غریب خانه بود. پس با فاصله ای از قلعه و خیابان در ابتدای جاده خور اتاقکی با یک ایوان بنا کردند تا هیچ غریبهای کنار خیابان نخوابد و در عین حال قرنطینه هم بشوند که حفظ سلامت مردم مد نظرشان بود.
آنها محلهایی را برای اتراق کاروانیان اختصاص دادند. به نام پی وال تا قافله سالار هر کجا که دلش خواست نتواند شترانش را بخواباند. چرا که این خود بی نظمی و آلودگی در پی داشت. امری که به مذاق حضرات خوش نمیآمد. شنیدم که فضولات شتران متعلق به کسی بود که آنروز آبیار بود. از این فضولات به عنوان کود در دشت استفاده میشد.
۸- آب انبارهای صحرایی
مرگ تعدادی از مردم این سامان به علت تشنگی در صحاری بی آب و علف منطقه، خیّرینی پرهیزگار را که جز اندیشهی آخرت و پروای دین، هیچ غایت دیگری نداشتند به چاره اندیشی واداشت. لذا دست به کار احداث آب انبارهایی شدند؛ حوضهایی که آب باران را ذخیره نموده، در طول سال مسافران و ره گم کردگان تشنه را سیراب میکرد و آنان را از مرگ نجات میداد. بانیان این عمل خداپسندانه عبارتند از:
۱- حوض شیخ حسن (دیمه کاری) که به سفارش برادرش شیخ محمد حسین در مسیر انارک با سه اتاق و یک ایوان ساخته شد.
۲- حوض حاج محمد رحیم (زاهدی) در مسیر مالرو انارک (چفت – مشجری)
۳- حوض عباسی (شهربانو عباسی جده مادریام) در محل دربندو
۴- حوض علی (کربلایی علی افضل) عموی پدرم در محل پوزه وربند
بعد از احداث این آب انبارها که در شعاع سه تا چهار فرسخی چوپانان قرار داشتند هیچ کس در بیابانهای منطقه از بی آبی تلف نشد.
۹- احداث مسجد
یکی از کارهای بزرگی که شورای ده تصمیم به اجرای آن گرفت احداث مسجد بود. جایی که ایمان و زندگی با هم میآمیخت. آنان با دعوت از استاد سردار اردکانی که معماری مسجد ساز بود، بنای مسجد عظیم و شگفت انگیزی را آغاز کردند. زمین مسجد توسط محمد حاج عبدالله وقف شد. انبار میانه مملو از غله بود و سخاوتمندانه هزینهها را پرداخت میکرد. استاد سردار با چند نفر بنّای یزدی که همراه خود آورده بود، شروع به کار کردند و با همکاری بنّاهای بومی یعنی استاد محمد حسین نظریان (پدر خانمم) و استاد علی اصغر افضل (پدرم، کسی که دوازده هزار خشت را در یک روز کار میکرد) این بنای عظیم را که در آن زمان یک شاهکار بود احداث نمودند. بنایی که برای همیشه موجب مباهات چوپانانیها گردید.
از بزرگواری شنیدم که میر هاشم خان صدریه طراح مسجد، حمام و حتی خیابان اصلی و کوچهها بوده است. او از منظر وسیعی به دنیا می نگریست چرا که تجربیات فراوانی از سفر هایش به خارج از کشور کسب کرده بود. شرح حال این شخصیت برجسته که نقش فعالی در عمران و آبادانی این منطقه داشته است در این مقال نمی گنجد.
۱۰- امامزاده سید جلال الدین
که نمادی از تجلی اراده خداوند است. توسط استاد محمد حسین نظریان بر اساس خوابی که دیده بودند بنا گردید که در مقالههای اخیر به آن مفصل پرداخته شده و بندهزاده (امیر قاسم) در این باب مسموعاتش را با خلوص و خضوع به قلم آورده است. [توضیح: مقالههای مذکور در سایت و وبلاگهای وابسته به چوپانان در مهر و آبان ۸۹ منتشر شد]
۱۱- تاسیس دبستان
در منتها الیه خیابان در امتداد خانههای اربابی زمینی را به دبستان اختصاص دادند. سپس دبستان ستوده را نبش خیابان و ایراندخت را پشت آن بنا کردند و با ساختن این مدارس آموزش از مکتب خانه به دبستان انتقال یافت.
۱۲- غسالخانه
شورا تصمیم میگیرد که در ابتدای خیابان مزار و در راستای باغستان غسالخانهای احداث کند. با وجود نیروی انسانی ارزان و آماده به کار، و انبار میانه دست و دلباز، پس در اندک زمانی غسالخانه نیز ساخته شد.
۱۳- باغ ملی
با تقاضای علی هنری مدیر دبستان ستوده و موافقت شورا، زمین وسیعی به منظور تامین زمین ورزش دانش آموزان به این امر اختصاص یافت و به باغ ملی شهرت یافت.
۱۴- بهداری
شورا زمینی را جهت احداث بهداری اختصاص داد. ولی از آنجا که ساختمان آن به بودجه دولتی وابسته بود بنای آن سالها به طول انجامید. در طول این سالها آقا بیکی در یکی از اتاقهای منزلش بیماران را ویزیت میکرد. همان اتاقی که داروهایش نیز در کف آن پخش بود. او اگر چه مدرک دانشگاهی نداشت و همه دانستههایش تجربی بود، ولی خیلیها جانشان را به او مدیونند.
۱۵- برق
شورا تصمیم میگیرد به منظور تامین روشنایی روستا از برق استفاده کند؛ لذا به برکت انبار میانه و خودیاری به شیوه همت عالی و مبلغی که مردم بابت انشعاب برق خانههایشان پرداخت کردند، تیرها کاشته، سیم کشی انجام، موتور برق خریداری، و نصب شد و نیروی برق شبهایشان را مثل روز روشن کرد. شنیدم که بالاترین کمک دویست تومان بود که این رقم درشت در آن زمان متعلق به محمد علی جلالپور (رادیو) بود [محمد علی از آن رو به رادیو شهرت یافته بود که صدای وی گاه زیر و گاه بم بود]. البته باید اذعان کرد که در آن زمان روستاهای خیلی خیلی بزرگتر و پر جمعیتتر منطقه از نعمت برق محروم بودند.
منهای ساختمان جنگلبانی که علی رغم مخالفتهای فراوان شورا در وسط خیابان بنا شد (همین ساختمانی که اکنون در صدد تخریب آن هستند) همه ساختههایشان در عین کاربری مطلوب، زیبایی ده را به همراه داشت.
اقدامات ریز و درشت دیگری نیز داشتند، از جمله قنات آب شیرین ولی چون ذکر آنها به درازا میکشد پس به گفتاری دیگر در فرصتی جداگانه وامیگذارم.
ب: اوضاع اجتماعی
در بحث مدیریتی شاخص نسل اول حاج محمد علی رمضان بود. هم او که با الهام از پیشگویی محمد باقر همدانی -روحانی جلیل القدر جندق- به فکر تاسیس چوپانان افتاد. (میرزا محمد باقر قهی اصفهانی معروف به همدانی و شریف طباطبایی صاحب «کفایته المسائل»، آبادی بزرگی را در محل فعلی چوپانان که در آن زمان برهوتی بیش نبود، پیش بینی نموده بودند.)
شاخص نسل دوم که مدیریتشان شایسته کمال توجه است، عبد الرحیم زاهدی و شیخ مستقیمی بودند. البته در این جمع از عطوفت عبدالرحیم رحیمی نمیتوان گذشت. (قصور مرا ببخشید اگر پیدایشان را دیدم که شاید در نهان تماشاییتر بودهاند؛ زیرا عوامل قدرتمندی پشت صحنه این درام بوده است.)
آنها به ما آموختند که چگونه میتوان با وقار زندگی کرد. چه در فقر و چه در غنا. آنها زندگی را شناخته بودند و به آن عشق میورزیدند. خداوند همهشان را قرین رحمت فرماید.
طبقات اجتماعی
همانگونه که گذشت، قاطبه مردم در دو طبقه ارباب و رعیت جای داشتند. علاوه بر این به مرور زمان طبقه دیگری به نام خوش نشین پا به عرصه وجود گذاشت و در میان آنها جا خوش کرد. آنان اقارب دو طبقه مذکور بودند. که به استخدام معدن نخلک در آمده و حقوق بگیر شدند. آنها چوپانان را بهترین محل برای اسکان خانواده خود تشخیص دادند. چرا که امکان رویش جوانه زندگی را داشت. جایی بود که آسمانش را میدیدند و آزار نمی دیدند. لذا با خرید زمین از شورا اقدام به ساخت منازلی برای خود کردند.
پیشه وران و صنعت گران از قبیل بقال، نجار، آهنگر، پینه دوز، حلاج [و پیشههایی از این قبیل] را نیز میتوان در این طبقه جای داد.
این سه طبقه بدون ایجاد کاست (سیستم تبعیض طبقاتی) با سلوکی مثال زدنی با هم و در کنار یکدیگر روزهای آفتابی و شبهای پر ستاره را سپری میکردند. اشتراک در معنویت وحدتی در میان آنان به وجود آورده بود که به رغم جداییهای ظاهری ارباب، رعیت و خوش نشین، همه و همه زن و مرد، پیر و جوان یکپارچه و خالصانه در مراسم عزاداری ماههای محرم و صفر شرکت میکردند. شکوه امروز مراسم عاشورا در چوپانان یادگاری بسیار ارزشمند از آن روزگاران است. نقش ارزنده روحانیان گرانقدر حاجی ریاض [حاج سید جعفر موسوی] و کربلایی سید حسین [موسوی] در این امر غیر قابل انکار است.
پاکی و صفای اخلاق و وجود بسیاری از صفات پسندیده در میان آنان که نتیجه خاص تعلیم و تربیت دینی است زبانزد خاص و عام بود و به حق وارثان آنان این مرام را تا به امروز پاس داشتهاند.
اگر چه پاسگاه ژاندارمری در محل مستقر بود ولی به دلیل حس تعاون و همکاری صمیمانه و برادرانه ای که در میان این مردم وجود داشت، به ندرت اگر اختلافی پیش میآمد، از طریق کدخدا منشی بزرگان حل و فصل میگردید.
مشاغل در این برهه موروثی بود. بنّا زاده، بنّا میشد و نجّار زاده، نجّار و مقنّی زاده، مقنی؛ و چه افتخاری عظیمتر که صاحب حرفه پدر میشدند.
فرجام سخن
به طور کلی هدف از بیان این مطالب پاس داشت رنجهاییست که این مردم اعم از ارباب، رعیت، استاد کار، بنّا، مقنّی، خشت مال، چرخ کش، لرد کش و کارگر در این منطقه از کره خاکی کشیدهاند. کسانی که نه پرورده ناز بودند و نه کام؛ زحمت کشانی که در عرق سوزان تلاششان شستشو شدهاند، که باید با صدایی رسا عظمت این شخصیتها را که این چنین بی رنگ شده و به فراموشی سپرده میشوند بیان کرد و نقش سازندهشان را اعلام نمود که الگوهای برجسته ای بودند. از حضرت محمد صلی الله علیه و آله نقل است که فرمودند: کسی که سپاس مردم ندارد سپاس خدا را نخواهد داشت.
گفتنی فراوان است و فراوانتر همت بلند انسانهایی است که این همه را در فرصتی کمتر از هفتاد سال که میتوان در دو نسل جمع بندی کرد آفریده اند، که تک تکشان لایق تعظیمی تمام قدند. هر قطرهای که از این آب در دشت فرو میرود یا از گلویی از بندگان خداوند، حسناتی برای این جمع نوشته خواهد شد.
با این باور که بشر عجب شاهکاری است، در عقل و دانش چقدر شریف، و در قوه استعداد چگونه بی انتها، گفتارم را به پایان میرسانم. گفتاری که به آنچه مینازیدم استوار کردم، اندیشهام را به آنچه به آن احساس غرور میکردم تکیه دادم، و با آن احساسات نیک را بیدار کردم.
مهدی افضل
آذر ۱۳۸۹ - اصفهان
آقای مهدی افضل که پیش از این بخشهای دیگری از تاریخچه چوپانان را به نگارش در آورده بود این بار در مورد چگونگی مدیریت چوپانان و امور عمرانی و نیز اوضاع اجتماعی آن زمان سخن گفتهاند. رونوشت مقاله ایشان را [با اندکی ویرایش] در اینجا میبینید. برای مشاهده اصل آن به آدرس زیر بروید:
http://choopananhistory.blogfa.com
(دنباله بخش قبلی ...)
۴- آسیاب آبی
گفته شد که استاد نصیر، آب قنات را در مرتفعترین محل که مطلوبترین بود، با هدف اینکه آسیابی را به گردش وادارد ظاهر کرد. آنجا دقیقا وسط خیابان اصلی کنونی بود. آب در حوضی کوچک که دربی چوبی داشت به سه قسمت تقسیم گردید، قسمتی در ادامه قنات به پایین هدایت شد که بعد از تامین آب شرب ساکنین پایین خیابان توسط جوی سمت راست راهی دشت میشد. قسمتی از آب با فاصله کمی ظاهر و ضمن تامین آب شرب ساکنین بالای خیابان توسط جوی سمت چپ به دشت سرازیر میگشت. قسمتی هم به منبعی به نام تنوره آسیاب میریخت که پس از به حرکت درآوردن آسیاب که در سمت چپ خیابان احداث شده بود در جوی سمت چپ روان میشد. [توضیح: منظور از طرف چپ و راست، هنگامی است که در بالای خیابان اصلی و رو به دشت قرار گیریم]
این آسیاب که قدمتش کمتر از قلعه نیست، سالها آرد مصرفی مردم را تامین میکرد تا اینکه آسیاب بادی و آسیاب موتوری به این ده راه پیدا کردند و هم آب را از این آسیاب انداختند و هم رونق را.
۵- ایجاد مزارع
مزارع حجت آباد، آشتیان، همت آباد، نعمت آباد و نصرت آباد به همت بلند حضرات و با دست توانای استاد علی که استاد کار برجسته قنات [و اصالتاً اهل روستای محمّدیه نایین] بود در میان دریایی از ریگ ایجاد شد؛ چرا که آنان آبادانی در این سامان را وجهه ی همت خود قرار داده بودند و اعمالشان حجت این مدعاست.
نامهای مزارع مذکور همه پسوند آباد دارند، منهای آشتیان که متفاوت است؛ وجه تسمیهاش از این قرار است. ظاهرا در انتخاب مادرچاه برای ایجاد این مزرعه اختلافاتی مابین موسسین بروز میکند. چاههای متفاوتی توسط افراد مختلف حفر میشود. بالاخره بعد از بررسیهای فراوان روی چاه محمد حاج عبدالله به توافق میرسند و با این انتخاب قهرها به آشتی تبدیل میشود. پس این مزرعه را آشتیان نامیدند.
۶- حصار دشت
برای جلو گیری از آسیب شتران و هر حیوانی که به دور از چشم تیزبین دشتبان به حاصل دشت طمع داشت، با دیواری چینهای آن را محصور کردند که بقایای آن هنوز باقیست.
برای ممانعت از هجوم ریگها که باد در اندک زمانی خروارها از آن را جابه جا میکرد پشت دیوار باغستان برجهایی کوتاه و نعلی شکل به نام «ریگ گردان» ساختند تا از هجوم ریگها به پشت دیوار باغها و نهایتا داخل آنها جلوگیری کنند. مشاهده آنها که هنوز باقی است خالی از لطف نمیباشد.
۷- غریب خانه
یکی از مصوبات شورای ده که هر روز صبح و عصر در خیابان و در کنار جوی آب تشکیل میشد احداث غریب خانه بود. پس با فاصله ای از قلعه و خیابان در ابتدای جاده خور اتاقکی با یک ایوان بنا کردند تا هیچ غریبهای کنار خیابان نخوابد و در عین حال قرنطینه هم بشوند که حفظ سلامت مردم مد نظرشان بود.
آنها محلهایی را برای اتراق کاروانیان اختصاص دادند. به نام پی وال تا قافله سالار هر کجا که دلش خواست نتواند شترانش را بخواباند. چرا که این خود بی نظمی و آلودگی در پی داشت. امری که به مذاق حضرات خوش نمیآمد. شنیدم که فضولات شتران متعلق به کسی بود که آنروز آبیار بود. از این فضولات به عنوان کود در دشت استفاده میشد.
۸- آب انبارهای صحرایی
مرگ تعدادی از مردم این سامان به علت تشنگی در صحاری بی آب و علف منطقه، خیّرینی پرهیزگار را که جز اندیشهی آخرت و پروای دین، هیچ غایت دیگری نداشتند به چاره اندیشی واداشت. لذا دست به کار احداث آب انبارهایی شدند؛ حوضهایی که آب باران را ذخیره نموده، در طول سال مسافران و ره گم کردگان تشنه را سیراب میکرد و آنان را از مرگ نجات میداد. بانیان این عمل خداپسندانه عبارتند از:
۱- حوض شیخ حسن (دیمه کاری) که به سفارش برادرش شیخ محمد حسین در مسیر انارک با سه اتاق و یک ایوان ساخته شد.
۲- حوض حاج محمد رحیم (زاهدی) در مسیر مالرو انارک (چفت – مشجری)
۳- حوض عباسی (شهربانو عباسی جده مادریام) در محل دربندو
۴- حوض علی (کربلایی علی افضل) عموی پدرم در محل پوزه وربند
بعد از احداث این آب انبارها که در شعاع سه تا چهار فرسخی چوپانان قرار داشتند هیچ کس در بیابانهای منطقه از بی آبی تلف نشد.
۹- احداث مسجد
یکی از کارهای بزرگی که شورای ده تصمیم به اجرای آن گرفت احداث مسجد بود. جایی که ایمان و زندگی با هم میآمیخت. آنان با دعوت از استاد سردار اردکانی که معماری مسجد ساز بود، بنای مسجد عظیم و شگفت انگیزی را آغاز کردند. زمین مسجد توسط محمد حاج عبدالله وقف شد. انبار میانه مملو از غله بود و سخاوتمندانه هزینهها را پرداخت میکرد. استاد سردار با چند نفر بنّای یزدی که همراه خود آورده بود، شروع به کار کردند و با همکاری بنّاهای بومی یعنی استاد محمد حسین نظریان (پدر خانمم) و استاد علی اصغر افضل (پدرم، کسی که دوازده هزار خشت را در یک روز کار میکرد) این بنای عظیم را که در آن زمان یک شاهکار بود احداث نمودند. بنایی که برای همیشه موجب مباهات چوپانانیها گردید.
از بزرگواری شنیدم که میر هاشم خان صدریه طراح مسجد، حمام و حتی خیابان اصلی و کوچهها بوده است. او از منظر وسیعی به دنیا می نگریست چرا که تجربیات فراوانی از سفر هایش به خارج از کشور کسب کرده بود. شرح حال این شخصیت برجسته که نقش فعالی در عمران و آبادانی این منطقه داشته است در این مقال نمی گنجد.
۱۰- امامزاده سید جلال الدین
که نمادی از تجلی اراده خداوند است. توسط استاد محمد حسین نظریان بر اساس خوابی که دیده بودند بنا گردید که در مقالههای اخیر به آن مفصل پرداخته شده و بندهزاده (امیر قاسم) در این باب مسموعاتش را با خلوص و خضوع به قلم آورده است. [توضیح: مقالههای مذکور در سایت و وبلاگهای وابسته به چوپانان در مهر و آبان ۸۹ منتشر شد]
۱۱- تاسیس دبستان
در منتها الیه خیابان در امتداد خانههای اربابی زمینی را به دبستان اختصاص دادند. سپس دبستان ستوده را نبش خیابان و ایراندخت را پشت آن بنا کردند و با ساختن این مدارس آموزش از مکتب خانه به دبستان انتقال یافت.
۱۲- غسالخانه
شورا تصمیم میگیرد که در ابتدای خیابان مزار و در راستای باغستان غسالخانهای احداث کند. با وجود نیروی انسانی ارزان و آماده به کار، و انبار میانه دست و دلباز، پس در اندک زمانی غسالخانه نیز ساخته شد.
۱۳- باغ ملی
با تقاضای علی هنری مدیر دبستان ستوده و موافقت شورا، زمین وسیعی به منظور تامین زمین ورزش دانش آموزان به این امر اختصاص یافت و به باغ ملی شهرت یافت.
۱۴- بهداری
شورا زمینی را جهت احداث بهداری اختصاص داد. ولی از آنجا که ساختمان آن به بودجه دولتی وابسته بود بنای آن سالها به طول انجامید. در طول این سالها آقا بیکی در یکی از اتاقهای منزلش بیماران را ویزیت میکرد. همان اتاقی که داروهایش نیز در کف آن پخش بود. او اگر چه مدرک دانشگاهی نداشت و همه دانستههایش تجربی بود، ولی خیلیها جانشان را به او مدیونند.
۱۵- برق
شورا تصمیم میگیرد به منظور تامین روشنایی روستا از برق استفاده کند؛ لذا به برکت انبار میانه و خودیاری به شیوه همت عالی و مبلغی که مردم بابت انشعاب برق خانههایشان پرداخت کردند، تیرها کاشته، سیم کشی انجام، موتور برق خریداری، و نصب شد و نیروی برق شبهایشان را مثل روز روشن کرد. شنیدم که بالاترین کمک دویست تومان بود که این رقم درشت در آن زمان متعلق به محمد علی جلالپور (رادیو) بود [محمد علی از آن رو به رادیو شهرت یافته بود که صدای وی گاه زیر و گاه بم بود]. البته باید اذعان کرد که در آن زمان روستاهای خیلی خیلی بزرگتر و پر جمعیتتر منطقه از نعمت برق محروم بودند.
منهای ساختمان جنگلبانی که علی رغم مخالفتهای فراوان شورا در وسط خیابان بنا شد (همین ساختمانی که اکنون در صدد تخریب آن هستند) همه ساختههایشان در عین کاربری مطلوب، زیبایی ده را به همراه داشت.
اقدامات ریز و درشت دیگری نیز داشتند، از جمله قنات آب شیرین ولی چون ذکر آنها به درازا میکشد پس به گفتاری دیگر در فرصتی جداگانه وامیگذارم.
ب: اوضاع اجتماعی
در بحث مدیریتی شاخص نسل اول حاج محمد علی رمضان بود. هم او که با الهام از پیشگویی محمد باقر همدانی -روحانی جلیل القدر جندق- به فکر تاسیس چوپانان افتاد. (میرزا محمد باقر قهی اصفهانی معروف به همدانی و شریف طباطبایی صاحب «کفایته المسائل»، آبادی بزرگی را در محل فعلی چوپانان که در آن زمان برهوتی بیش نبود، پیش بینی نموده بودند.)
شاخص نسل دوم که مدیریتشان شایسته کمال توجه است، عبد الرحیم زاهدی و شیخ مستقیمی بودند. البته در این جمع از عطوفت عبدالرحیم رحیمی نمیتوان گذشت. (قصور مرا ببخشید اگر پیدایشان را دیدم که شاید در نهان تماشاییتر بودهاند؛ زیرا عوامل قدرتمندی پشت صحنه این درام بوده است.)
آنها به ما آموختند که چگونه میتوان با وقار زندگی کرد. چه در فقر و چه در غنا. آنها زندگی را شناخته بودند و به آن عشق میورزیدند. خداوند همهشان را قرین رحمت فرماید.
طبقات اجتماعی
همانگونه که گذشت، قاطبه مردم در دو طبقه ارباب و رعیت جای داشتند. علاوه بر این به مرور زمان طبقه دیگری به نام خوش نشین پا به عرصه وجود گذاشت و در میان آنها جا خوش کرد. آنان اقارب دو طبقه مذکور بودند. که به استخدام معدن نخلک در آمده و حقوق بگیر شدند. آنها چوپانان را بهترین محل برای اسکان خانواده خود تشخیص دادند. چرا که امکان رویش جوانه زندگی را داشت. جایی بود که آسمانش را میدیدند و آزار نمی دیدند. لذا با خرید زمین از شورا اقدام به ساخت منازلی برای خود کردند.
پیشه وران و صنعت گران از قبیل بقال، نجار، آهنگر، پینه دوز، حلاج [و پیشههایی از این قبیل] را نیز میتوان در این طبقه جای داد.
این سه طبقه بدون ایجاد کاست (سیستم تبعیض طبقاتی) با سلوکی مثال زدنی با هم و در کنار یکدیگر روزهای آفتابی و شبهای پر ستاره را سپری میکردند. اشتراک در معنویت وحدتی در میان آنان به وجود آورده بود که به رغم جداییهای ظاهری ارباب، رعیت و خوش نشین، همه و همه زن و مرد، پیر و جوان یکپارچه و خالصانه در مراسم عزاداری ماههای محرم و صفر شرکت میکردند. شکوه امروز مراسم عاشورا در چوپانان یادگاری بسیار ارزشمند از آن روزگاران است. نقش ارزنده روحانیان گرانقدر حاجی ریاض [حاج سید جعفر موسوی] و کربلایی سید حسین [موسوی] در این امر غیر قابل انکار است.
پاکی و صفای اخلاق و وجود بسیاری از صفات پسندیده در میان آنان که نتیجه خاص تعلیم و تربیت دینی است زبانزد خاص و عام بود و به حق وارثان آنان این مرام را تا به امروز پاس داشتهاند.
اگر چه پاسگاه ژاندارمری در محل مستقر بود ولی به دلیل حس تعاون و همکاری صمیمانه و برادرانه ای که در میان این مردم وجود داشت، به ندرت اگر اختلافی پیش میآمد، از طریق کدخدا منشی بزرگان حل و فصل میگردید.
مشاغل در این برهه موروثی بود. بنّا زاده، بنّا میشد و نجّار زاده، نجّار و مقنّی زاده، مقنی؛ و چه افتخاری عظیمتر که صاحب حرفه پدر میشدند.
فرجام سخن
به طور کلی هدف از بیان این مطالب پاس داشت رنجهاییست که این مردم اعم از ارباب، رعیت، استاد کار، بنّا، مقنّی، خشت مال، چرخ کش، لرد کش و کارگر در این منطقه از کره خاکی کشیدهاند. کسانی که نه پرورده ناز بودند و نه کام؛ زحمت کشانی که در عرق سوزان تلاششان شستشو شدهاند، که باید با صدایی رسا عظمت این شخصیتها را که این چنین بی رنگ شده و به فراموشی سپرده میشوند بیان کرد و نقش سازندهشان را اعلام نمود که الگوهای برجسته ای بودند. از حضرت محمد صلی الله علیه و آله نقل است که فرمودند: کسی که سپاس مردم ندارد سپاس خدا را نخواهد داشت.
گفتنی فراوان است و فراوانتر همت بلند انسانهایی است که این همه را در فرصتی کمتر از هفتاد سال که میتوان در دو نسل جمع بندی کرد آفریده اند، که تک تکشان لایق تعظیمی تمام قدند. هر قطرهای که از این آب در دشت فرو میرود یا از گلویی از بندگان خداوند، حسناتی برای این جمع نوشته خواهد شد.
با این باور که بشر عجب شاهکاری است، در عقل و دانش چقدر شریف، و در قوه استعداد چگونه بی انتها، گفتارم را به پایان میرسانم. گفتاری که به آنچه مینازیدم استوار کردم، اندیشهام را به آنچه به آن احساس غرور میکردم تکیه دادم، و با آن احساسات نیک را بیدار کردم.
مهدی افضل
آذر ۱۳۸۹ - اصفهان
آقای عباس زاهدی، در پی مقاله «چرا خورشید چوپانان رو به افول است» که هفته قبل در سایت منتشر شد، مقالهای با عنوان «یاد باد آن روزگاران یاد باد» نوشتهاند که آنرا [با اندکی ویرایش] در اینجا میبینید.
یاد باد آن روزگاران یاد باد
در سایت چوپانان مطلبی را خواندم به قلم دوست عزیز و دانشمندم محمد مستقیمی با عکسی از مرحوم شیخ و مرحوم ابوی (عبدالرحیم زاهدی) تحت عنوان چرا خورشید چوپانان رو به افول است؟ مرا به اندیشه واداشت و به ناچار از بین علل عدیدهای که در این باب به نطرم رسید یکی را که خودم شاهد و ناظر آن بودم انتخاب کردم که در اینجا به تشریح و توضیح آن میپردازم.
نپندارید که فقط در مرکز و پایتخت ایران مجلس شورا از بیش از یکصد سال قبل وجود داشته بلکه نیاکان و گذشتگان ما نیز با فکر خود و یا با تقلید از حکومت، مجلس شورا داشتهاند که از اهمیت ویژهای در زمان خود بر خوردار بود و متاسفانه امروزه دیگر نه نمایندگانی از آن قوم به جا مانده و نه مجلسی که در آن شور و تصمیم برگزار گردد. [توضیح: اولین مجلس شورا در زمان مظفرالدین شاه و در تاریخ ۱۵ مهر ۱۲۸۵ تشکیل شد.]
یادم هست که در طول سال و در ایام بهار و تابستان که روزها بزرگتر بود محل این مجلس در ابتدای کوچه مسجد زیر درختهای توت مرحوم محمد حاج عبدالله برگزار میشد و در فصل پائیز و زمستان که روزها کوچک و شبها دراز بود شب نشینی دوره برقرار میشد. به این ترتیب که هر شب در منزل یکی از مالکین به طور بسیار ساده و با پذیرایی مختصر چای، مجلس برگزار میشد و تا پاسی از شب ادامه مییافت. من حدود چهار و یا پنج ساله بودم که همراه پدرم در بیشتر این شب نشینی ها حضور مییافتم و حتی یک شب هم مجلس را به آخر نرساندم، یا نیمه کاره باید پدرم من را به خانه برمیگرداند و یا در مجلس خواب میرفتم که باز هم وبال تن مرحوم ابوی بودم.
یادم هست که در این مجالس آنقدر احترام بزرگترها را واجب میدانستند که امکان نداشت خدای ناکرده شخص کم و سن و سالی بالا دست بزرگتری بنشیند و یا روی حرف او حرفی بزند و تا آنجا که حضور ذهن دارم و حافظه طفولیتم اجازه میدهد تمام سخن مجلس در حول و حوش آبادانی چوپانان و حجت آباد و آشتیان بود، اعم از قنوات، مدارس و مسجد و ادارات مختصری بود که در چوپانان دایر شده بود؛ و چه تصمیمات خوب و عاقلانه و مترقی که در این مجالس گرفته میشد و به منظور اجرا به کدخدا که مدیر انبار میانه نیز بود ابلاغ میگردید. مصوبات احتیاج به صورت جلسه نیز نداشت و همان تصمیم جمع کافی بود؛ به جز مواردی که با دولت سر و کار داشت که بایستی نوشته و امضا میشد که نوشتن این متون نیز همیشه به خط مرحوم پدرم (مرحوم عبد الرحیم زاهدی) تحریر میگردید، زیرا هم خطی بسیار خوش داشت و هم انشایی زیبا. نوبت به امضا که میرسید تعارفات شروع میشد و امکان نداشت امضای فردی کم سن و سال، بالاتر از امضای افراد مسن حاضر در جلسه قرار گیرد. پدرم به جهت سن و سال امضایش در ردیف پنجم و یا ششم قرار میگرفت و معمولا ذیل هر نامه حدود بیست تا سی امضا نقش میبست.
این شب نشینیها و تشکیل این مجالس شورا تا نزدیک عید یعنی پایان زمستان همه شب دایر بود و چکیده تصمیمات این مجالس، چوپانان و حجت آباد و آشتیانی است که در آن روزگاران دیدید و امروز با رفتن آن بزرگان و نداشتن جانشینان خلفی چون خودشان سرنوشت این سه روستا را شاهدید.
در آن روزگاران روستای حجت آباد و آشتیان مدرسه مختلط پسرانه و دخترانه داشت، سپاه دانش داشت، روحانی داشت. هر روستا بیش از صد و یا صد و پنجاه نفر سکنه داشت و نه چون امروز که به روستاهایی زلزله زده و متروک و خالی از سکنه تبدیل گردیده است.
یادم هست حدود 50 یا 55 سال قبل برای مدت کوتاهی پاسگاه ژاندارمری چوپانان برچیده شد که با سعی و کوشش همین بزرگان و با نامه پراکنی و شکواییه مجدداً پاسگاه در چوپانان دایر گردید. روزی که برای افتتاح مجدد پاسگاه یکی از صاحب منصبان ژاندارمری که نمیدانم درجه اش چه بود از اصفهان به چوپانان آمد، در منزل ما به پدرم و مرحوم شیخ میگفت این روستاها که نیاز به پاسگاه ندارد، ما بررسی کردیم در طول یک سال حتی یک پرونده هم به دادگاه نائین ارجاع نگردیده و یا یک مورد هم مرافعه یا سرقت و یا تجاوزی صورت نگرفته، پاسگاه برای چه نیاز دارید؟ بگذارید ماموران به جاهایی که نیاز هست منتقل گردند که وجودشان مفید واقع گردد. شما که از مردمانی فهیم و با شعور برخوردارید و اگر مختصر اختلافی هم بروز نماید خودتان با کدخدامنشی حل و فصل مینمائید، پس این همه نامه پراکنی و تقاضا چیست؟ در هر حال پاسگاه حداقلی دوباره دایر نمودند و رفتند. این مطلب را بدین جهت نوشتم تا با وضع امروز چوپانان و حال و هوای حاکم بر آن مقایسه فرمائید که با وجود پاسگاه مقتدر و بزرگ چه اتفاقاتی حادث میگردد.
بزرگان چوپانان از ابتدای تاسیس این روستا به فکر مدرسه و آموزش بودند و مردم را فهیم و با سواد و با فرهنگ تربیت کردند و این یکی از علل اصلی شاخص بودن آن زمان چوپانان بود. ولی حیف و صد حیف که آن بزرگان با روی در نقاب خاک کشیدن جانشینی از خود باقی نگذاردند و شاید اگر امروز خود آنان نیز در قید حیات بودند دیگر زمانه اجازه آن مدیریت را به آنان نمیداد و این سرنوشت محتوم این روستاها بود.
خلاصه از این باب داستانها زیاد به یاد دارم و فقط یک مورد را بیان نمودم تا پاسخی باشد به علل عدیدهای که منجر به پسرفت این سه روستا گردید و امروز به جهت ضعف مدیریت و نبودن تصمیم گیرندهای فهیم و انتخابهایی بر اساس شعار و نه شعور، و نیز بوروکراسی و علل دیگر، ستاره چوپانان رو به افول نهاده است، و بهتر است از خواب غفلت بیدار شویم و تا غروب ننموده چوپانان را در یابیم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
عباس زاهدی
یزد
89/9/7
پیرو خبری که قبلاً در مورد شجره نامه امامزاده درج شد، طی مکاتبهای با مسئولین ذیربط در آستان قدس رضوی، نحوه دریافت شجره نامه را به شرح زیر اعلام کردهاند:
به نام خدا
مراجعه کننده محترم، پژوهش لازم برای ارائه شجره نامه امامزاده، نیازمند مدارک زیر میباشد:
1. درخواست کتبی ممهور به مُهر اداره اوقاف شهر یا شورای اسلامی محل.
2. ارائه اسناد و مدارک از قبیل:اسناد موقوفات امامزاده، کپی شجره نامه یکی ازسادات منطقه و شجره نامه قبلی امامزاده درصورت موجود بودن.
3. ارائه چند قطعه عکس از: سنگ مزار، ضریح و بقعه امامزاده.
4. ارسال اطلاعات شفاهی سالمندان منطقه درخصوص نام و نسب امامزاده.
5. تعیین دقیق موقعیت جغرافیایی محل امامزاده.
6. تبیین تاریخچه بنای مقبره، ضریح های قدیم و جدید و هر گونه ساخت و سازهای ایجاد شده در پیرامون امامزاده.
7. ارسال هر گونه سند و مدرکی که بتواند در شناسایی امامزاده و بُقعه آن سودمند باشد.
پس از تهیه، مدارک فوق را همراه نامه درخواستی، به آدرس زیر ارسال فرمایید:
آدرس:
مشهد - حرم مطهر، دوربرگردان طبرسی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی
صندوق پستی 366–91735
تلفن:
10-05112232501 داخلی 271 و 272
دورنگار:
05112230005
ایمیل:
tarajem@islamic-rf.ir
(ارسال مدارک ازطریق اینترنت به نشانی ایمیل نیز امکان پذیر میباشد.)
مدیر گروه تراجم و انساب
غلامرضا جلالی
آقای محمد مستقیمی مقالهای با عنوان «چرا خورشید چوپانان رو به افول است» در فتوبلاگ خود نوشتهاند که رونوشت آنرا در اینجا میبینید. اصل آنرا میتوانید از آدرس زیر مطالعه فرمایید:
http://rahi0098.webphoto.ir/1635200.htm
چرا خورشید چوپانان رو به افول است؟
دو یار دبستانی با یک دوستیِ ریشهدارِ اسطورهای که با یک سال تفاوت سنی (جناب شیخ متولد 1277 و آقای عبدالرحیم زاهدی متولد 1278) در انارک پای به هستی گذاشتند، در کوچه پس کوچههای انارک بالیدند و دوران کودکی و مکتب را با هم گذراندند، با هم بازی کردند، با هم خندیدند، با هم گریستند، با هم مجادله و گهگاه کتککاری کردند، قهر کردند و بلافاصله آشتی کردند و پس از پایان مکتب در نوجوانی به چوپانان جوان آمدند که هم سن خودشان بود. آنگاه پابهپای پدران، مادران، خواهران و برادران خویش کار کردند و کِشتند و هِشتند و آنچنان حریم دوستی را همگام، پاس داشتند که تعظیم همگان را برانگیختند.
(عکس[با اندکی ویرایش] از: عباس زاهدی فرزند عبدالرحیم)
آقای زاهدی هرگز فراموش نکرد که جناب شیخ یک سال از او بزرگتر است و جناب شیخ هم هرگز گمان نکرد که این بزرگتری چیزی بیش از سن اوست و این احترام متقابل را هماره پاس داشتند....
هرگز اتفاق نیفتاد که آقای زاهدی، صورتجلسهای، قبالهای یا استشهادی را پیش از بزرگتر خود امضا کند مبادا خدای ناکرده امضایش بالاتر از امضای بزرگتر نشیند و اگر ناچار بود پیش از بزرگتران خود امضا کند، در پایینترین سطر صفحه امضا میکرد که امضای بزرگتر به ناچار بالانشین شود و هر گاه در این رفتار با پرسش روبرو میشد، همیشه یک پاسخ داشت: «شیخ بزرگتر است.» و همیشه اطمینان داشت که این مرام ستودنی او، احترامی متقابل در پی دارد چرا که این تنها مرام او نبود که مرام همهی دوستان و یاران او بود که در یک فرهنگ مشترک بالیده بودند و امروز (روز این عکس) تنها همین دو تن ماندهاند و ایکاش من (نگارنده) این فروتنی بزرگمنشانه را از آقای عبدالرحیم زاهدی – روانش شاد و سرمدی باد – آموخته باشم!
او این مرام را تا یکی دو سال دیگر هم پاس داشت تا در یک رمضان، نوزدهم رمضان (سیام تیرماه 1360) که این دو یار غار تا پایان سایهی صبح تابستان، با هم همچنان سالیان گذشته، گپ زدند و سایه که رفت، آنان نیز به خانه رفتند و جناب شیخ با شنیدن اذان ظهر از رادیو دوباره به خیابان آمد عصا را بر روی جوی آب زلال پل زد، پای چپ را که توان خمیدن زانو نداشت بر عصا نهاد و وضو ساخت و به خانه برگشت و برای نماز پیشین، قامت بست، قامتی که به نماز دیگر نرسید، در رکعت نخستین به سجده رفت، سجدهای که همیشه ناتمام بود چرا که به علّت خم نشدن زانوی چپ پیشانیش به زمین نمیرسید و ناچار با دست راست مهر را کمی بالا میآورد و به پیشانی میرساند و این بار همین سجدهی ناتمام در نیمهراهِ «سبحان ربی الاعلی...» ماند و هرگز به پایان نرسید.
نوهی سه چهار ساله وقتی پدربزرگ را در سجده، بیحرکت دید، فریاد برآورد و همسر با دیدن آن سجدهی طولانی، به خیابان دوید و برادرزاده را با خبر کرد و او هم به خانهی آقای زاهدی – نخستین و بهترین جایی که ذهنش میرسید – دوید و فریاد برآورد: « عمو شیخ مرد!» و آقای زاهدی، ناباورانه- چرا که از جدایی آن یار لحظاتی بیش نگذشته بود – و سرآسیمه، با فرزندانش تا خانه شیخ که چندان دور نبود، دویدند و ناگهان آقای زاهدی خویش را تنهای تنها یافت، با دستان خویش شانههای دوستش را گرفت و به او یاری داد که سجدهی ناتمام را به قیامی افقی برساند بینیاز آن که پایش را به قبله کند که خود پیش از این پا به قبله شده بود. آنگاه در کنار جسم بیجان دوست ایستاد، بغض تا گلو آمده را فروخورد، دو قطره اشک ، تنها دو قطره نه بیشتر، از گوشهی چشمانش و از لابلای مژگان سپیدش به گونهی چروکیدهاش لغزید و غلتید و تا گوشهی لبانش پایین آمد. این بار طعم اشک، شور نبود، تلخ بود....
***
(عکس از: پرویز قوام زاده)
اگر در نگاه این دو پیر سالخورد دقت کنیم، تأسّفی عمیق خواهیم یافت. این تأسّف از چیست؟ بیشک تأسّف از این است که آن جمع بیست سی نفره که مجلس شورای چوپانان بود و همهی یاران بودند و بر لب جوی آب، جلوی کوچهی مسجد زیر درخت توت محمد حاجعبدالله، در سایهی تابستان و آفتاب زمستان، تشکیل میشد و هر کس که میگذشت میتوانست در آن شورا باشد و اظهار نظر کند و گاهی کودکان و نوجوانان هم در آن جمع مینشتند، شورایی که قوانینی نانوشته میگزارد که همه دون آن بودند ، ارباب و رعیت خرد و کلان و هیچ قلدری اجازه و یارای آن نداشت که هیچ به مخیلهاش هم راه نمییافت که خود را برتر از آن قانون نانوشته بداند و آن قانون با آن که نانوشته بود برای همه محترم بود و آن شورا و قانونهای نانوشتهی محترمش که همه دون آن بودند، روز به روز تحلیل رفت و کمرنگ و کمرنگتر شد تا امروز (روز این عکس) که تنها از آن شورای بیست سی نفره، تنها این دو تن ماندهاند -آخرین نفرات از نسل دوم چوپانان- و این تأسّف، تأسّف رفتن یاران نیست که همه میدانند: « مرگ تنها حقّی است که از هیچ کس نمیتوان ربود!» بلکه تأسّف کمرنگ شدن آن قوانین نانوشته است که همه دون آن بودند و خورشید چوپانان را روز به روز درخشانتر میکرد.
یکی دو سال بعد از این عکس این دو بازماندهی آن شورا هم که قوانینی نانوشته میگزارد که همه دون آن بودند به دنبال یاران رفته رفتند و آن شورا که قوانینی نانوشته میگزارد که همه دون آن بودند برای همیشه بسته شد و آن قوانین نانوشته را که همه دون آن بودند، با خود به خاک بردند....
آنها رفتند و چوپانان را به ما تازه به دوران رسیدهها سپردند و ما که افرادی تحصیل کرده و دانشگاه دیده و روشنفکر و انقلابی بودیم آن قوانین نانوشته که همه دون آن بودند به کارمان نیامد. خود قانونهایی نوشته گزاردیم و در دفاتر به کتابت رساندیم و به بایگانیها سپردیم تا مقدس و محفوظ بمانند و خود را برتر از آن قوانین نوشته نهادیم و دیگران را مکلّف کردیم به اطاعت از آن قوانین نوشته که ما برتر از آن بودیم و آن دیگران هم که ما برتران قوانین نوشته، آنان را مکلّف بر اطاعت از آن قوانین نوشته کردیم بنا بر اصلِ (النّاس علی دین ملوکهم) بر ما تأسّی جستند و آن قوانین نوشتهی ما را که مقدّس بود و در بایگانیها محفوظ و ما برتر از آن بودیم، لگدمال کردند و شگفتتر آن که ما برتران قوانین نوشته گهگاه، با تجاهل، فریاد برمیآوریم که:
نمیدانیم چرا خورشید چوپانان رو به افول است!
محمد مستقیمی (راهی)
اصفهان، آبان ماه 1389
آقای ابوالقاسم مستقیمی فرزند مرحوم شیخ، گوشههایی از تاریخچه چوپانان و خاطرات خود را ارسال کردهاند که [با اندکی ویرایش] در چند بخش ارائه شد و این آخرین بخش آن است.
(ادامه از بخش دوم...)
مهاجران و ساخت حجت آباد و آشتیان
================================
به علت افزایش آب قنات و توسعه کشاورزی و احداث دو مزرعه دیگر یعنی حجت آباد و آشتیان به طریق الگوی چوپانان، گروه دیگری از مهاجرین به سمت چوپانان برای فروش نیروی کار خود مهاجرت میکنند که عدهای از آنها افرادی زحمت کش و مطیع و مسلمان و امانتدار و مهربان بودند به همین علت هم به عنوان رعیت (کشاورز) در روی املاک مالکینی که پیر شده بودند و توان کار کردن را نداشتند استخدام میشوند و بر اساس قراردادهای اسلامی مزارعه و مساقات مشغول کار میشوند که این دومین گروه مهاجران به چوپانان هستند که در این مورد جناب آقای عباس زاهدی [در مطلب آبان ۸۹] به شایستگی حق مطلب را بیان فرمودهاند. البته بعدا به علت توسعه کارها و احداث حجت آباد و آشتیان نیروهای کار زیادی به سوی این روستاها هجرت کردند که شاید آنها را ما گروه سوم مهاجران بخوانیم این مهاجران گروههای دوم و سوم از روستاهای فقیرتر مانند خور، فرخی، جندق، گرمه، ایراج، اردیب، کبودان، عروسان و غیره بودند. که به هر حال آنها نیز چوپانان را وطن خود قرار دادند.
برای مثال عباس خوری وقتی به چوپانان میآید مورد توجه پدر بزرگ من که جوان زحمت کشی است واقع میشود بعداً فرزندان او غلامرضا و محمدعلی و دامادهایشان حسنعلی مراد و میرزا موسی ابوالحسنی و برادر خانمش حسین عباس قاسم یعنی خاندان رنجبر در املاک پدران من زحمت کشیدند و با نان حلالی که از این راه بدست آوردهاند فرزندان رنجبر در گوشه و کنار ایران زمین جایگاه خوبی دارند هر چند که آنها نیز مانند ما از چوپانان هجرت نمودهاند.
خانوادههای محترم دیگری که جزء مهاجرین گروهاول یا دوم هستند و اسامی آنها به خاطر من میآِید عبا رتند از: طایفه بزرگ کلانتریها، جلالپورها (که بهاحتمال زیاد آنها نیز دو گروه باشند که بهتر است یکی از آن عزیزان توضیح دهند) سعادتها، ضیاییها، موبدها، بشیرها، یاوریها، صبوحیها، اطهریها، فاتحها، اردیبیها، حلوانیها، عظیمیها، بقاییها، همایونها، عامریها، یزدانیها، پرکاسها، و گروهها و طایفههای دیگری که متاسفانه در خاطر من نیستند و انشاءالله خودشان یاد آوری میکنند. این خانوادهها در آبادانی و سازندگی چوپانان همت بلندی داشتهاند و با همت آنها محصولات کشاورزی چوپانان شهرت مییابد. البته لازم به ذکر است که مالکین چوپانان علم کشاورزی را در طول مسافرتهای دوران شترداری کسب نموده و این علم را زباناً به رعایای خود و چه بهتر است بگوییم به کشاورزان خود انتقال میدادند به همین علت بهترین نژاد میوهها به چوپانان منتقل و مورد استفاده قرار گرفته است.
آرامستان چوپانان
================
حیف است که در این مقاله از قبرستان چوپانان نام برده نشود آنجا که یادگارهای ما در خاک ابدی خفتهاند من مرحوم ابراهیم جندقی را بیاد میآورم که هر کس فوت میکرد ابراهیم بدون هیچ چشمداشتی اقدام به کندن قبر میکرد و اهالی تا هنگامی کهاو زنده بود هیچ دغدغهای برای کندن قبر عزیزشان نداشتند و ابراهیم جندقی خیال خانواده عزادار را راحت کرده بود. امروز دوست و همکلاسیام جناب نوروز خان براتی که راننده کامیون است در دوران باز نشستگی همان کار پدری را با علاقه و به امید پاداش خیر انجام میدهد که خداوند ان شاءالله بهترین نقطه بهشت را ارزانی او فرماید.
نجاری و دندانپزشکی
==================
در معماری چوپانان نجاری نیز اهمیت خود را داشتهاست به همین علت استاد رمضان بعد از آمدن به چوپانان از چاه ملک و ازدواج در چوپانان ساکن شده و به همت خود و فرزندان چوبهای تولیدی روتا را با اره دوسر به تخته تبدیل کرده و درهای دولنگه و تک لنگه ساخته که خداوند او را بیامرزد او نه تنها نجار ده بود بلکه سلمانی و دندانپزشک هم بود و خیلی از دندانهای اهالی را با همان گاز انبر نجاری میکشید بعدا استاد غضنفر فرزند ایشان که نجار معدن نخلک بود کار پدر را در چوپانان ادامه داد ایشان نیز دندان میکشید البتهاز پدر جلوتر بود زیرا هم آمپول بیهوشی میزد و هم انبر او انبر دندانپزشکی بود یادم میآید من خود یکی از دندانهای آسیایم را برای کشیدن بهاستاد غضنفر سپردم اما او موفق به کشیدن آن نشد.
نگهداری قنات
============
برای پایداری آب قنات و تداوم جریان آن سه مامور هر روز صبح راهی قنات چوپانان یا حجت آباد یا آشتیان میشدند و مامور بودند در قنات راه بروند و اگر مشکلی بود یا خود رفع کنند یا اطلاع دهند تا دیگران به کمک آنها مشکل را برطرف نمایند این سه بزرگوار زحمتکش اینان بودند: حسین برجی (قاسمی)، ابراهیم غلامرضا، قاسم سعادت (ایشان از کودکی نابینا بود و به همین علت به قاسم کور شهرت داشت) متاسفانه قاسم در ایام جوانی فوت کرد.
و به علت نبودن سیستم بیمه و عدم تمکن مالکین این افراد در دوران باز نشستگی هیچ حمایتی نشدند و حسین برجی بارها در این باره گله کرده بود او بیشتر پدر مرا و عبدالرحیم زاهدی را مقصر میدانست اما من خود شاهد بودم کهاین دو نفر از این ماجرا رنج میبردند ولی کاری از دستشان ساخته نبود من خود هر وقت به چوپانان میرفتم به ملاقات حسین برجی میرفتم پیر مرد خوشحال میشد از پدرانمان به نیکی یاد میکرد و در پایان گلهمند بود خداوند اورا بیامرزد.
پزشکی و مامایی
==============
می خواهم به شما خواننده عزیز بگویم که ما بچههای نسل سوم چوپانان چگونه به دنیا آمدهایم موقع تولد ما زایشگاه و بیمارستان نبود و ما در خانه پدری متولد شدیم ابتدا «ماما آسیه» سپس «ماما ربابه» و بعد از او «فاطمه ماماچه» به مادران ما در تولد ما کمک کردند هر چند که خیلی از مادران هم سر زا رفتند و جان به جان آفرین تقدیم کردند اما معلومات این ماماهای تجربی همینقدر بود خدا آنها را بیامرزد.
اما برای سلامتی ما نقش دکتر آقابیکی بسیار حساس بود هر چند که او پرستار بود اما سالیان دراز او دکتر منطقه بود به طوری کهاز روستاهای مجاور برای مداوا به او مراجعه میکردند بلاشک اگر دکتر آقابیکی نبود خیلی از ماها هم نبودیم.
امور مذهبی
==========
امور دین و ایمان ده ما دست حاج سید جعفر موسوی و سید ریاض بود. مالکین بعد از ساختن مسجد، یک روحانی را برای امور مذهبی از خور دعوت میکنند و مقرری برای او در نظر میگیرند. سید ریاض مردی بی ریا و قانع بود و تمام عمرش خدمات اسلامی به مردم ارائه کرد، دفتر ازدواج هم داشت و مردم از هر نظر راحت بودند. متاسفانه دفتر ازدواج چوپانان بعدا در اختیار دیگران قرار گرفت و آن دفتر امروزه به اصفهان انتقال داده شده است. بعداً روحانی دیگری وارد ده شد و او نیز تا اواخر عمر به امور دینی پرداخت ایشان حاج کربلا سید حسین بودند. در مراسم ایام عاشورا افراد زیادی در مسجد چوپانان خدمت نمودهاند که من تا جایی که خاطرم یاری میکند از آنها نام میبرم: سقای مسجد و روشن کننده چراغ بیرق و میداندار جوشگیری باقر سیاه ضیایی، نوحه خوانان: محمدعلی ملارضا، قاسم حسن بور، زین العابدین آخوندی (روضه روز عاشورا و چاک زدن پیراهن) حسین آخوندی، حسن موبد، مصطفی حلوانی، مصطفی مستقیمی، حسنعلی مراد، و قاری قرآن: خانلری.
هنر و موسیقی
============
بهتر است از هنر و موسیقی روستا هم سخنی به میان آید در مراسم شادی و عروسی تنها وسیله موسیقی داریه بود و نوازندگان آن کلانتریها (میرگل، علی اصغر، غضنفر و گاها مظفر و قلی) بودند. پانتومیم علی آسیابان توسط موسی انجام میگرفت. کاسه بشکن بیشتر توسط حسین آخوندی و علی اصغر، و «زالو گزید» فتح الله حسن بور. میرگل ،علی اصغر و غضنفر معمولاً خواننده مجلس هم بودند بهتر است واقعاً در این زمینه تحقیق دامنه داری انجام پذیرد.
معلمان
======
اما در سازندگی مردم چوپانان دودسته نقش داشتند یکی معلمان و دیگری کامیونداران؛ کهالبته مردم رشد و ترقی کردند اما چوپانان عزیز به همین علت به زمین خورد. که جای تحقیق و بررسی زیادی دارد.
معلمین که باعث بالا رفتن میزان سواد همه مردم شدند. مرحوم ملا (محمدرضا مستقیمی) اولین معلم که در چوپانان به مکتبداری پرداخت و به علم آموزی همه بچهها چه دختر و چه پسر چه مالک و چه کشاورز پرداخت البته ابتدا کشاورزان علاقه زیادی به سواد آموزی فرزندانشان نداشتند و یا شاید چون باید اجرت ملا را میپرداختند قادر به پرداختن آن نبودند اما کشاورز زادههایی هم بودند که در خدمت ملا سواددار شدند. که از آن جمله میتوانیم از حاج حسین جلالپور، محمدعلی رنجبر، حسینعلی مراد، قاسم حسن بور جلالپور، شاید حاج عباس رستاقی و سایرین نام برد که چه بهتر فرزندان این بزرگواران اطلاعات لازم را در اختیار محققین قرار دهند.
بعد از تاسیس دبستان معلمان نائینی زیادی در آموزش وپرورش نقش داشتهاند که باید حتما از آنها یاد خیری بشود.
رانندگان و کامیونداران
======================
رانندگان اولیه برادران بقایی یعنی عبدالله و محمدعلی بودند که اقدام به خرید کامیون کردند و چون خود راننده نبودند به استخدام راننده اقدام کردند ابتدا رانندگان آنها انارکی بودند که متاسفانه من نام آنها را نمیدانم ولی شاگرد رانندهها چوپانانی بودند افرادی مثل حسین رضا، علی محمد (جمشید) یاوری، اسفندیار کلانتری، با همین ماشینها راننده شدند و خود اقدام به خرید کامیون کردند و این شد که جوانان زیادی به سوی این شغل بروند امروز گروه کثیری از فرزندان چوپانان کامیونداران این مرز و بوم هستند من خواهش میکنم پیرمردها فرزندان خود را تشویق کرده تا این بخش از تاریخ تحول چوپانان نوشته شود.
سخن پایانی
==========
ای فرزندان مالکین مهاجر و ای فرزندان کشاورزان مهاجر که اکنون در شهرها بهترین اوضاع را دارید و فقط بعضی از شما ایام نوروز برای زنده کردن خاطرات به چوپانان میآیید، چوپانان شما امروز غریب است بی صاحب و بی کشاورز است. دریغ از آن انارهای درجه یک، دریغ از آن شیر و ماست و کره و گوشت بره و بزغاله درجه یک، دریغ از آن زردآلوها، انجیرها، انگورها خرماها و محصولات دیگر، دریغ از نان گندم و نان جوی که توسط کشور خانم و عزت خانم پخته میشد. دریغ از آن اخوت و برادری که بین مردم چوپانان بود. چوپانان ما امروز تنهای تنهاست باید دست در دست هم داده برای عظمت و عمران آن بکوشیم.
ابوالقاسم مستقیمی
جمعه سی مهر 89
تربت حیدریه
توضیحات آقای بهروز زاهدی در مورد این بخش از مقاله آقای ابوالقاسم مستقیمی
دوست عزیزم جناب آقای ابوالقاسم مستقیمی
ضمن عرض سلام و ارادت از آن جایی که مطالب مندرج توسط جنابعالی در آخرین مقالتان با ذهنیات حقیر هم دوره است لذا لازم به توضیح است آن چه در باب کم لطفی نسبت به مرحوم حسین برجی منسوب به مرحوم ابویتان شیخ (محمد رضا مستقیمی) و ابوی حقیر (مرحوم عبد الرحیم زاهدی) مرقوم فرمودهاید کاملاً اشتباه و به نقل قول از مرحوم ابوی میگویم که بر حسب اتفاق روزی گلایه و درد دلهای مرحوم حسین برجی در مورد آقای شیخ مستقیمی را برای مرحوم ابوی باز گو نمودم که مرحوم پدرم در ارتباط با این موضوع مطالبی را از کم لطفی اقای شیخ مستقیمی در این ماجرا تعریف نمودند به طوری که این امر متأسفانه نهایتاً منجر به بر چیدن نظام میانهداری و قطع شهریه آن بزرگواران گردید و شد آنچه که نبایست میشد.
با تشکر
بهروز زاهدی
1/9/1389 یزد