مجموعهای از نوشتهها مقالات و نظرهای چند وبلاگ مختلف(وبفتو راهی، خبرگزاری چوپانان، امامزاده سیدجلالالدین و نظرات کاربران از همهی این وبلاگها چون مستقیماً از آنها کپی شده است ممکن است تکرارهایی داشته باشد که عذر میخواهم:
تکفیر از درفش تا قداره
چند روز پیش که چند سطری در تاریخچهی امامزادهی چوپانان نوشتم در این خیال بودم که ننگ کشتن فرزندان پیامبر(ص) را از دامان پدران چوپانانیم بشویم چرا که هر کجا امامزادهای به شهادت رسیده یا پدران من خود او را کشتهاند یا دست کم به فرستادگان خلیفهی توس و بغداد فروختهاند آن روز که آن چند سطر را مینوشتم انتظار نداشتم که برق درفش پدران پینهدوز نیشابوریم را در دست فرزندان دیجیتال چوپانانیم ببینم که دیدم. به یاد پدرم ناصر خسرو افتادم که گفت:
به نیشابور که رسیدیم پایافزارم پاره پاره شده بود به بازار رفتم و آن را به پینهدوزی سپردم تا وصله پینهای کند هنوز در حال چانه زدن بودم که بلوایی در گوشهای از بازار برپا شد پینهدوز درفش در دست بی که برای ما تره خرد کند به آن سو دوید و دقایقی بعد بازگشت در حالی که تکهای گوشت بر درفشش بود. پرسیدم چه بود آن بلوا؟ گفت : یکی از شاگردان ناصر خسرو شعری از او خوانده بود و مردم بر سر او ریختند و او تکه پاره کردند من هم خویش را رساندم و سهم خود برگرفتم تا بهشت بر من بایا شود. پایافزار کهنه برگرفتم و از نیشابور گریختم چرا که آشکار بود در شهری که با شاگرد ناصر خسرو چنین کنند با خودش چه خواهند کرد!
و پانصد سال گوشت تن پدران ناصرخسروی من بر درفش پدران پینهدوز نیشابوریم رفت و پدران ناصرخسرویم پانصد سال صبر کردند و دندان بر جگر گذاشتند و گوشت خویش بر درفش پدران پینهدوز نیشابوریم دیدند تا پس از پانصد سال پدرم شیخ صفیالدین اردبیلی قد برافراشت و در قزوین بر تخت و در اصفهان بر عرش نشست و پدران ناصر خسرویم رخصت یافتند، قداره کشیدند و از خون پدران پینهدوز نیشابوریم آسیابها گرداندند که روی مغول را سپید کردند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !
محمد مستقیمی - راهی
روز عاشورا و مراسم سینهزنی و زنجیر زنی که پس از مجلس روضهخوانی صبح عاشورا دو دستهی سینهزنی و زنجیرزنی ابتدا از مسجد حرکت کرده به مزار میرفتند و پس از آن از خیابان بالا رفته در جلوی مدرسهی ستوده از شربت آبلیمویی که کدخدا آمحمد استادعلی (صادقمحمدی) هر ساله نذر داشت مینوشیدند و بعد به امامزاده که آن روزها (دههی 50) با فاصله از ساختمانهای بالای آبادی بود میرفتند و مراسم در امامزاده به پایان میرسید و این عکس آن مراسم است و همین جا جا دارد که تاریخچهای از امام زادهی چوپانان بنویسم تا بچههای امروز چوپانان و آیندگان خوب بدانند که تولد این امامزاده چه داستانی دارد:
چوپانان دقیقاً همزاد پدرم شیخ شل است چون من بارها از زبان او شنیدم که آب چوپانان همان روزی که من متولد شدم رو آمد و پدرم حاجمحمدعلی (بانی اصلی و اولیه چوپانان) در آن روز دو جشن گرفت . - زادروز پدرم شیخ دقیقاً مطابق با شناسنامهاش که باز هم شنیدم که اولین شناسنامهایست که در چوپانان صادره شده و شماره آن هم (یک) است و تاریخ تولدش هم از صفحهی پایانی قرآن خانوادگی به شناسنامه منتقل شده و در صحت آن تردیدی نیست-.بنابر این چوپانان در تاریخ (دوازدهم قوس سال یک هزار و دویست و هفتاد و هفت) 12/9/1277 متولد شده است که تا 1389 میشود به عبارتی 112 سال و چوپانان 112 سال دارد. حال ممکن است این پرسش برای همه پیش بیاید که چوپانان 112 ساله چگونه مزار امامزادهای را در خود دارد و این پرسش بارها به ذهن من خطور کرده بود مخصوصا در سن نوجوانی که انسان میخواهد هر چه را در اطراف خود میبیند بشناسد و به هر چیزی با تردید مینگرد و من هم خود این پرسش را از پدرم و از چند تن دیگر از معمرین چوپانان پرسیدهام و از همه یک پاسخ شنیدهام و ابتدا وقتی از پدرم پرسیدم پوزخندی زد و گفت:
امامزادهی چوپانان داستانی دارد شنیدنی که من خود (شیخ شل) شاهد آن بودم -یعنی این اتفاق در کودکی پدرم هم نبوده بلکه اتفاق در میانسالی او بوده - یک استاد مقنی بود که خانه و خانوادهاش در چوپانان بودند و او هر زوز سحرگاهان از چوپانان به سمت کوچه (مزرعههای همتآباد و نصرتآباد) در شمال چوپانان میرفت برای کار مقنیگری و شب هنگام به خانه بازمیگشت و حدود ساعتهای 9 تا 10 شب از گردنه بالای امامزاده سرازیر میشد صخرهی نسبتآ بزرگی در پایین کوه امامزاده درست روبروی کال امامزاده از کوه به پایین علطیده بود (این صخره را همهی اشخاصی که در سن من یا حتی جوانترند دیده و به خاطر دارند که در سمت چپ جلوی امامزاده بود) استاد مقنی وقتی به این صخره میرسید بنا بر خستگی کار روزانه و گذر چند کیلومتر از میان ریگزاران با دیدن چراغهای چوپانان به آرامشی میرسید و هوس میکرد خستگی درکند به صخره تکیه میزد و کیسه چپقش را از جیب درآورده و چپقی چاق میکرد و در تاریکی شب پکهای حسابی بر آن میزد و دود غلیظ چپق را به درون ریهها قورت میداد تا نیکوتین آن را ذرهای هم هدر ندهد و هرکس با چپق آشنا باشد میداند که وقتی به آن پک میزنند آتش آن فروزان میشود و در تاریکی شب کویر نوری زیبا تولید میکند و این نور تقریباً هرشب توسط چوپانانیها که پس از خستگی کار روزانه و خوردن شام به بامها رفتهاند و در خنکای شب کویر در حالی که در تشکهای خود دراز کشیدهاند، دیده میشود ابتدا متعجب میشوند که آن چیست و کم کم به صرافت میافتند که این نور معجزهایست از این صخرهی خوابیده بر دامنهی این کوه. شایعات و گفت وشنید درباره این نور بالا میگیرد و ذهنیتها و تخیلها به کار میافتند و پیداست اولین چیزی که سیاهی و تاریکی جهل انسان را میپوشاند ساخت و ساز خیال است و پیداست نوری در تاریکی تخیل را به کدام سو میبرد . این شایعات دامن میگیرد و به باورهایی چون معجزه و امثالهم می رسد و البته این باور در ذهن استاد بنایی به نام استاد محمدحسین نظریان بیشتر شکل میگیرد و دست به کار ساختمان اتاقکی کوچک با سقف گنبدی میشود و شایعات گستردهتر که استاد محمدحسین خوابنما شده و در خواب قدیسی به او گفته است که چنین بنایی بساز و در پایان کار هم دستمزد خود را از زیر همان صخرهی کذایی بردار به هر حال بنا را به پایان میرساند و همه میدانند که کسی توان جابجایی آن صخره را نداشته که چیزی از زیر آن بردارد و البته خود استاد محمدحسین - خدایش بیامرزاد - هم چنین ادعایی نداشت او ساختمان را بنا کرد بی هیچ چشمداشتی و بی هیچ هدفی دنیایی ، حالا در باورش چه گذشته بود خدا میداند البته هر از چند گاهی دستی هم به سر و گوش این بنای کوچک میکشید و تا زنده بود از گاهگل کردن آن و مواظبت آن غافل نشد .شایان ذکر است که این اتاقک تنها یک اتاق نبود بلکه در میانهی آن ستونی قبر مانند بود که حوضچهای هم داشت که در میان آن شمع و فانوسی روشن میکردند بیشتر به یک آخور شبیه بود تا قبر البته به یاد من زیارتکنندگان دیوارهی آن را میبوسیدند. سالها امامزادهی چوپانان به همین شکل بود و امامزاده نامیده میشد و زایر هم داشت اما نامی نداشت و حتی استاد محمدحسین قبل از فوت این اتاق را دوبله کرد ولی هرگز به فکر اقامت در آن نیفتاد و متولیگری آن را به مخیلهی خود راه نداد ناگفته نماند که این اتاقک سالها پناهگاه و خوابگاه مردی از دنیا بریده به نام محمد حسینخان بود که به نظر بچهها دیوانه بود و گهگاهی کودکان ده برای تفریح و سرگرمی به سراغ او میرفتند که روزها را در کال امامزاده و شبها را در خود امامزاده میگذراند و از نذر و نیاز بعضی که قرضی نان و پرسی غذا برایش میآوردند ارتزاق میکرد و اغلب اوقات از دست بچهها به امان میآمد چون او را (تنبکو) مینامیدند و به او سنگ میزدند و او هم وقتی از کوره درمیرفت چند گامی در پی آنان میدوید تا آنان را بترساند و بچهها هم میگریختند بگذریم برگردیم به داستان امامزاده به هر حال آمد و آمد تا حسین سلطانی بازنشسته شد و بیشتر وقت خود را پس از بازنشستگی در امامزاده میگذراند او کم کم به صرافت افتاد که بهتر است سر و سامانی به آن بدهد و دست به کار شد و صندوق نذوراتی به دیوار آویخت و داستانهایی که من بارها از زبان خودش شنیدم از کرامات این امامزادهی بینام و نشان از خود درآورد و البته از نذوراتی که مقبول افتاده بود هم سخن میگفت و صاحب نذر را شاهد میآورد که البته حقیقت داشت چون رسیدن به آرزوی نهفته در نذر 50 در صد و احتمال برآورده شدن کم نیست خوب برای من و امثال من رفتار آقای حسین سلطانی که فردی مذهبی با اعتقادات و باورهای خود بود پذیرفتنی بود گرچه گهگاهی با او به بحث پرداخته بودم که این جا کسی دفن نشده و چه و چه اما آب در هاون کوبیدن بود تا آن که روزی از روزها که سری به آقای سلطانی زدم دیدم که قابی بر دیوار امامزاده زده که در آن شجرهنامه امامزاده تا امام موسیکاظم (ع) مشخص شده است و وقتی با اعتراض من روبرو شد گفت دیدی تو اشتباه میکردی من به قم رفتم و شجرهنامهی آقا را یافته و با تایید علما و مراجع تقلید نوشتهام و آوردهام و این است که میبینی و از آن روز امامزادهی چوپانان شد امامزاده سیدجلالالدین با همهی کرامات و معجزههایش که گاهی از زبان امروزیها میشنویم و کامیونداران چوپانان که آماری قابل توجه هم دارند بر پیشانی یا بر لاستیک گلگیرهای کامیونهاشان نگاشتند که :یا امامزاده سیدجلالالدین! و نذر و نذورات آقا بالا گرفت و هر روز از روز پیش صندوقش پر پول تر شد و استطاعت گسترش خانه پیدا کرد و خیرینی هم پیدا شدند و آن اتاقک کوچک بزرگ و بزرگ تر شد و عنوان آستان را هم پذیرفت و امروز مسافران طریقالرضا ساعاتی را بر آستانهی آقا میآسایند و لابد نذوراتی هم به صندوق میاندازند و اخیراً ساختمان زایرسرای آن هم که هتلی کوچک است به بهرهبرداری میرسد.
محمد مستقیمی - راهی
آقای عباس زاهدی در پاسخ به مطالبی که در سایت امامزادهی چوپانان درج شده بود این مطلب را ارسال داشتهاند که عیناً آن را پست میکنم:
جناب اقای مستقیمی
(خواهشمندم مطلب زیر را در ارتباط با تاریخچه بنای امامزاده چوپانان در سایت خود درج فرمائید . از زحمتی که در مورد این سایت و اداره ان تقبل فرموده اید بی نهایت سپاسگزارم و از خداوند توفیق جناب عالی را ارزومندم)
خویشاوند و همشهری عزیز
من خود اهل و زاده چوپانان هستم و امروز که 65 سال از عمرم سپری گردید هم مرحوم شیخ و هم مرحوم حاج محمد حسین را دیده و از نزدیک هر دو انها را میشناختم و با هر دو نسبت فامیلی اندکی داشتم ، راجع به امامزاده چوپانان مطلبی از قول اقای مستقیمی دوست عزیزم در سایت چوپانان درج گردید بود و در پاسخ جناب عالی با کمال تاسف جوابیه ای مرقوم فرمودید به نظرم می اید نوشتن این مطالب باعث خواهد گردید مختصر ساختمانی که با زحمت عده کثیری که اکثرا جماعت راننده و قشر زحمت کش جامعه هستند در معرض خطر تخریب قرار گیرد.
نوشته اید آن جناب امامزاده محل دفن شمشیر و زره خود را به مرحوم حاج محمد حسین نشان داده است بنده هیچ گاه شمشیر و زره مزبور را نزد حاج محمد حسین که ندیده ام و یحتمل هنوز بایستی در همان محل مدفون باشد.
احتمال نمیدهید که افراد زرنگ و جستجو گر زیر خاکی دست به حفاری در زیر این بنای خشت و گلی بزنند و اصل و اساس آن را تخریب نمایند و این جواهر گرانبها پس از چند صباح از موزه لندن سر در اورد !!!!!؟
اخر فرزند عزیز بهتر است تعصب بیخود به خرج ندهید . خدا بیامرزد پدر بزرگت را که حداقل خدمتی که کرد و در نزد خدا ماجور خواهد افتاد سر پناه و زائر سرایی بود که باعث و بانی ان گردید و تا ابد نیز امرزش برای خود خرید
دیگر نیازی به خرافه پروری و اینگونه احادیث از قول کسانی که امروز اسیر خاکند نیست و این صحبتها باعث سست شدن ایمان و اعتقاد انسان نیز خواهد شد و استغفر الله به مغز انسان خطور خواهد کرد که ممکن است شجره نامه ها و اثار معتبری که مبین وجود امامزاده های بر حق موجود در مملکت نیز هست شاید اینگونه بوده باشد و بیان اینگونه مطالب برای افرادی که سنی دارند و هنوز به لطف خداوند در روستای چوپانان در قید حیات هستند و حاج محمد حسن و احداث بنای امامزاده را از ابتدا به خاطر دارند زیاد جذاب و جالب نخواهد بود
در هر حال اینجانب اعتقاد معتقدین را میستایم زیرا حداقل نفع ان پولی است که به صندوق ان ریخته میشود و باعث توسعه ان و ابادانی بنا خواهد گردید و مسافرینی که به این روستا میایند دمی زیر سایه ان خواهند ارمید و کمکی نیز خواهند کرد و ثواب همین امد و رفت ها برای حاج محمد حسین کافی خواهد بود و دیگر نیازی به خرافه پروری نیست
و اما مطلب بعد :
مرقوم فرموده اید که مسجد جامع چوپانان از طفیل امامزاده ساخته شده
این یک گناه بزرگ و بی انصافی تمام است ، بنای مسجد جامع توسط مالکین اولیه چوپانان که همگی محمد نام بوده اند صورت گرفت و خداوند روح همه انها را شاد گرداند که حتی حاضر نشدند نام این مسجد را محمدی یا محمدیه بگذارند که مبادا تظاهر شده باشد و بنای این مسجد سالها قبل از احداث امامزاده بوده و ارتباطی به یکدیگر ندارد
آن مرحومین اهل اسم و رسم و تظاهر نبودند و مسجد را ساختند و نامش را جامع گذاردند
نه مثل مردم امروز که با نصب دو متر کاشی نام خود را بر ان حک مینمایند تا برای خود اسم و رسمی دست و پا کنند
فرزندم امیدوارم از خواندن این مطالب دلگیر نشوی
من شما را فرزند خطاب کردم زیرا از طرف مادر با شما قرابت سببی دارم و خیر و صلاح شما را میخواهم
از خداوند برایت ارزوی طول عمر با عزت دارم و هم از او میخواهم که ذهن ما را پاک و منزه سازد و به صرا ط مستقیم رهنمون نماید
و السلام
عباس زاهدی
26/7/89
یزد
سخنی چند با همولایتیها:
بعضی از دوستان در کامنتها یا با ایمیل یا تلفنی از من خواستهاند که بعضی از کامنتهای توهینآمیز را حذف کنم و بعضی هم تقاضا دارند کل مطلب را حذف کنم از آنجا که سالهاست با سانسور میجنگم هرگز خودم سانسورچی نخواهم شد اتفاقاً چون در حال تهیه اطلاعات برای تاریخ چوپانان و رسم و رسومات و معرفی همهی چهرههای چوپانانی هستم این فرصت را مغتنم شمرده و از اطلاعات آن در هر زمینهای بهره میبرم از توهینها هم باکی ندارم که عقیده دارم نقابداران اگر توهین کنند به خود توهین کردهاند تنها خواهش دارم مرا نوک حمله خود قرار دهید و خدای ناکرده به اشخاص مرده یا زنده که نمیتوانند به میدان بیایند توهین نکنید ما افتخار میکنیم که چوپانان و چوپانانی یک سر و گردن از همهی کویریان بلندتر و بافرهنگتر است شایسته ما نیست. اگر بحثی هست در بارهی امامزاده باشد از این و آن نام نبرید شاید کسانی برنتابند. یک رباعی میهمانتان میکنم:
در شش دهه عمر آردها بیختهام
اینک الکم به دار آویختهام
کودک شدهام دوباره با شیطنت آب
در خوابگه مورچگان ریختهام
محمد مستقیمی - راهی
و اما بازخورد این حرکت فرهنگی که آقای محمد مستقیمی – راهی آغاز کردند:
نوشتهی آقای امیر افضل
امامزاده سید جلال الدین
وبلاگ آستان امامزاده آقا سید جلال الدین واقع در دهستان چوپانان
تاریخچه امامزاده
جناب آقای مستقیمی ، راهی عزیز ، تاریخچه امامزاده را از شیخ که خدایش بیامرزد پرسیدی ؟ که پدرت بود ، چرا از استاد محمد حسین که خدایش رحمت کند نپرسیدی که مدعی بود ؟ولی من پرسیدم که پدر بزرگم بود.
استاد محمد حسین { تولد 1277 ، وفات 1370}گفت : پنجاه ساله بودم که چند شب موقع آبیاری در دشت چوپانان { او همراه با بنایی ، کشاورزی هم می کرد } نور سبزی را می دیدم که از طرف کوه اره دره ای می آمد و در محل فعلی امامزاده لحظه ای توقف کرده و دوباره از همان راهی که آمده بود باز می گشت . شدت نور از چراغ باد { فانوس } پر نور تر بود { چراغ طوری } .
استاد محمد حسین دستی به پیشانی چروکیده اش کشید و ادامه داد : شبی در خواب دیدم سیدی نورانی بر بالینم آمد و فرمود : یکی از فرزندان من در این محل مدفون است ، از شما می خواهم برایش زیارتگاهی بنا کنی و رفت .
چند شب بعد که بطور کلی فراموش کرده بودم، دوباره این خواب تکرار شد ، این بار آقا با تحکم بیشتر از من خواست ساختن زیارتگاه را هر چه زود تر شروع کنم .
فردای آن روز خوابم را با اطرافیانم در میان گذاشتم ، هر کسی حرفی زد . شاید یک ماه بعد دوباره آقا را در خواب و بیداری زیارت کردم ، ایشان محل دقیق را نشانی دادند و فرمودند اگر شک داری هفت متر بکن {حفاری کن } تا به جسد فرزندم برسی و اگر نگران هزینه اش هستی شمشیر و زره اش را پیدا خواهی کرد ، بفروش و هزینه کن . گفتم چگونه بسازم و با چه نامی ؟ (( ساختمان به همین شکلی که ساختم به نظرم آمد )) فرمود : به همین شکل که می بینی به نام سید جلال الدین
صبح آنروز با فرزندانم محمود ، محمد علی و محترم شروع به کار کردیم.
امیر : کسی هم به شما کمک کرد ؟
استاد محمد حسین : در حالی که قطره اشکی صورت چروکیده اش را نوازش میکرد گفت : عده ای ناباورانه با این موضوع بر خورد کردند ، خیلی ها هم قبول داشتند .
یکروز که برای نهار به خانه بر میگشتیم در خیابان عبدالرحیم محمد(رحیمی) با تمسخر گفت : استاد محمد حسین امامزاده لوهوردی{سنگ بزرگ} را ساختی ؟{ از آن رو این اصطلاح را بکار برد که در آنجا چندین سنگ بزرگ وجود داشت }
دقیقه ای نگذشته بود که از دل درد شدیدی به خاک افتاد . لحظه ای به خود آمد توبه کرد و از من خواست از سید جلال الدین بخواهم او را ببخشد . ایشان شفا پیدا کرد . و کمک قابل توجهی به امامزاده کرد.
سخن فراوان است ، همه آنانکه اعتقادکی به آقا سید جلال الدین دارند ، کرامات فراوانی از این بزرگوار دیده اند .
استاد محمد حسین چهار سال بعد از ساختمان زیارتگاه ، در راس گروهی عازم عراق و عربستان شد و زیارت چهارده معصوم را به کمال رساند . در سن 90 سالگی آقا را به خواب دید که از او خواسته شده بود سقف دوم را که چند سال قبل دیوار هایش را به همت آقای سلطانی پای کار آورده بودند ، بزند که این مهم را انجام داد و چهار سال بعد در خلد برین یزد آرام گرفت . روحش شاد.
جناب آقای مستقیمی از شیخ پرسیدی و از سلطانی که خدایشان رحمت کند. من از هیچکدام که قد و قواره آن را نداشتم .
من از کاووس پرسیدم او گفت : پسر بچه ی کنجکاو و شیطانی بودم ، به چشم خود دیدم آقایانیکه {خدایشان بیامرزد } در داخل امامزاده دست روی قرآن گذاشتند و قسم یاد کردند و چند روز بعد در یک سانحه بسیار نادر و بسیار تاسف انگیز کشته شدند. آهی کشید و ادامه داد: سالها بعد که متولی امامزاده بودم روزی استاد حسن قربون به امامزاده آمد و بعد از زیارت به من پیشنهاد کرد چند روزی در امامزاده بنایی کند و حدود پنج هزار تومان برآورد هزینه کرد . که من گفتم : امامزاده ریا لی پول ندارد . استاد حسن گفت : مبلغی که به مزد من مربوط می شود . صبر میکنم ، صد هزار مرتبه شکر زن و بچه ی گرسنه ای در خانه ندارم . ولی من زیر بار قرض نرفتم و از امامزاده بیرون آمدیم . دقایقی بعد در خیابان با آقای حسین ضیایی برخورد کردم که گفت : کاووس کجایی که چند روزه میخواهم ببینمت ، پنج هزار تومان نذر امامزاده ، چند روزه تو جیب منه ، که موهای بدنم راست شد .
جناب آقای مستقیمی از شیخ پرسیدی و از سلطانی که هر دو به رحمت ایزدی پیوسته اند. من از کاووس پرسیدم و از حاج حسن حلوانی که حی و حاضر اند که خدا وا لدینشان را بیامرزد.
حاج حسن حلوانی را در امامزاده ملاقات کردم در حالیکه حالت عجیبی در چشمانش پرسه میزد گفت : من قبولش دارم خیلی هم قبولش دارم یک فرقونو دارم که صدقه سریت ماهی پانصد تومان بهم میده حقوق بازنشتگی هم دارم خدا را شکر نیاز مالی ندارم ، ته مانده ی عمرم را تمام قد در خدمتش ایستادم ، من دیدمش من سید را چندین بار در خواب دیدم ، کار هم برایم کرده ، زمانی برای یک کاری مستاصل شده بودم به هر دری میزدم نمی شد . دست به دامن آقا شدم . خواب دیدم در صحن امامزاده با جمعیت زیادی ایستاده ایم . آقا سید جلال الدین در آستانه8 درب امامزاده ایستاده سخنرا نی می کرد . در پایان سخنرا نی فرمود : هر کس کاری دارد نزد من بیاید ، جمعیت هجوم بردند ، آقا فرمود : اول آن آقا بیاید و اشاره به من کرد ، فردای آنروز به شکل معجزه آسایی مشکلم حل شد. و با دستش قطره اشکی که روی گونه اش سریده بود پاک کرد .
قبلا از تمام کسانی که در این گفتار به اسامیشان استناد کردم پوزش می طلبم.
فرجام سخن : هم اکنون به حول و قوه ا لهی امامزاده چشم و چراغ چوپانان است . که اگر نبود ، اگر مسجد جامع با آن عظمت نبود ، که اگر حسینیه با آن وسعت نبود و اگر گلزار شهدایمان نبود ، پس به چه می نازیدیم ، در این الماس تراشیده ی کویر . من نمی دانم ، اگر می دانی بگو
اگر از کرامات امامزاده سید جلال الدین سراغ دارید به ما اطلاع دهید تا در این وبلاگ درج شود
e-maile: echoopanan@yahoo.com
نوشته شده توسط امیر(نوه حاج محمد حسین نظریان) در یکشنبه 25 مهر1389 | 6 نظر
نظرات وبلاگ امامزاده سیدجلالالدین
تاریخچه امامزاده - 6 نظر
نویسنده: علینقی جلال
یکشنبه 25 مهر1389 ساعت: 20:8
امیر جان دست شما درد نکنه ..اجر شما و پدربزرگ مرحومتون با جد سادات .
ادامه در پست بعدی روی چوپانان از گذشته تا حال در قسمت موضوعات وبلاگ کلیک کنید صفحه2
صفحه 4
ادامهی بحث امامزاده
این که گویند اسم اعظم داشت جم افسانه ایست همت شه داشت بر تخت سلیمانی نشست
این روزها یا ایمیلی دربارهی امامزاده دارم یا تلفنی و کامنتها را هم که خودتان میبینید به این که مطالب را سانسور کنیم قبلاً پاسخ دادم اما خیلیها تقاضا دارند که به آقای امیر افضل پاسخ بدهم. نمیدانم چرا بعضی اینگونه برخورد میکنند. نوشتههای آقای امیر افضل هیچ مغایرتی با نوشتهی من ندارد: من نوشتهام استاد محمدحسین نظریان خوابنما شد، ایشان هم خواب پدربزرگ خود را مشروح نوشتهاند در حقیقت نوشتهی ایشان جزئی از کل است اشکال کار در این است که دوستان متون را درست و دقیق نمیخوانند، جوزده شده و با عینک از پیش تنظیم شده سرسری متون را خوانده و مطابق همان جو اولیه یادداشت مینویسند اصلاً در این نوشته انکار و اظهار نیست من نمیدانم از کجای نوشتهی من انکار رفتار مرحوم حاجمحمدحسین نظریان برداشت میشود من حتی شخصیت ایشان را ستودهام که شخصی معتقد بوده چون هیچگاه درپی متولیگری امامزاده نبود که میتوانست باشد و پیداست که به دنبال منافع دنیوی نبوده است. شما اهالی دنیای مجازی باید اغلب دانشگاه دیده باشید چرا این قدر سطحی با نوشتهها برخورد میکنید. هرگز نوشتهی من انکار نیست که نوشتهی آقای افضل اظهار باشد، کل و جزء است. من حتی مرحوم حسین سلطانی را که شخصاً با ایشان جنگیدهام، گناهکار و مقصر نمیدانم او هم با باورهای خود اقدام کرد و اگر چند صباحی متولی امامزاده شد هرگز سوء نیتی در او نبود و صناری هم سوء استفاده نکرد و چه بسا که از جیب خود هم بسیار هزینه کرده باشد بله همهی این اقدامات در سایهی باورها و اعتقادات این افراد بوده است اما باید بدانیم که هیچ کدام ربطی به تاریخ ندارد تاریخ وقایع و اعمالی است که از انسانها سرزده و باقی مانده است کندوکاو ذهنیات، تخیلات، توهمات و اعتقادات افراد بشر نیست چرا این گونه برخورد میکنید.
نوشتههای آقای افضل تنها برای من غیر منتظره بود، راستش خلاف انتظار من بود مخصوصاً وقتی فهمیدم که ایشان فرزند دوست بسیار عزیزم آقای آقامهدی افضل هستند چون من و آقامهدی از دوستان بسیار نزدیک بوده و هنوز هم گرچه گهگاهی یکدیگر را میبینیم هستیم در همین وبلاگ عکسی از من و او وجود دارد با یادداشت دو فیلسوف جوان او در سالهای 53-54 و بعدها هم از شیفتگان تأتر بود و مینوشت و چقدر هم زیبا مینوشت و اجرا و کارگردانی میکرد حتی یکی از تأترهای او را خودم در نایین دیدم و در این عکس که در وبلاگ هست و مرا به دورانی بسیار دوستداشتنی میبرد ما دربارهی کتاب (تمثیلات) اثر (فتحعلی آخونداف) بحث و گفتگوی فلسفی میکنیم البته نمیدانم چرا بعدها متأسفانه از این قلم زیبا و توانا نوشتهای ندیدم. راستش انتظار نداشتم فرزند چنین انسان فرهیختهای از این دیدگاه به موضوع بنگرد گرچه باز هم همان احترامی را برایش قائلم که برای پدر بزرگوارش چون اهل قلم است راستش آیا لازم بود برای یک مطلب چند سطری وبلاگ درست کنند که احتمالاً در همین یک مطلب میماند و خدا کند که نماند اگر این مطلب را برای من ایمیل کرده بودند درست زیر مطلب خودم درج میکردم تا خوانندگان در یک جا با دو مطلب روبرو باشند من مدتهاست به دنبال اطلاعاتم برای تاریخچهی چوپانان، چوپانانی که قرن دوم عمر خود را تازه شروع کردهاست و مسلم است که اطلاعات تاریخی آن کلاً افواهی است باید از این و آن شنید کسانی که در برابر اینگونه نوشتهها جبههگیری میکنند نگاه محققانه ندارند. موجسوارانی هستند که از آشوب جهل عامه استفاده کرده توفانی میآفرینند تا موجی حرکت کند و بر آن سوار شوند راستش جا خوردم وقتی دیدم فرزند چنین انسان فرهیختهای که در دههی پنجاه آثار فتحعلی آخونداف میخواند و نمایشنامه مینوشت و چهل سال پیش روشنفکر و آگاه بود و قطعاً آقازادهی ایشان دانشگاه دیده هم هستند چنین دیدگاهی داشته باشند که به استناد خواب و رؤیا و تخیل و توهم مستندنویسی کنند اگر این مطلب به عنوان خاطرهای از پدربزرگ یا در داستانی تخیلی بیان شود پذیرفتنی است نه به عنوان یک سند تاریخی آن هم با لحنی جوآفرین که: آقا تو کفر محضی و من حقیقت محض و تنها لحن ایشان است که فرافکنی کرده و بحث و جدال علمی را به انحراف کشانده است و الا در محتوای نوشتههای ما هیچ تضادی وجود ندارد.
و اما یادداشتها با نام و بینام:
گرچه عقیدهای به پاسخگوییهایی اینچنینی ندارم تنها میخواهم تحلیلی داشته باشم که ببینید واقعا بعضی بیتوجهاند و بعضی هم موجسوار:
در میان یادداشتها یادداشتی هست که خطاب به من گفته: اگه مردی هرچه را قبول نداری اعتراف کن!
دوست عزیزی که نمیدانم کیستی و چه میجویی! اگر شما اطلاع دارید که من چه چیز را قبول دارم و چه چیز را قبول ندارم لابد در حضورتان اعتراف کردهام که چنین با اطمینان سخن میگویی، پس جرأت اعتراف دارم شما اگر جرأت دارید فقط نامتان را بنویسید.
یا آن یادداشتی که مدرک تحصیلی مرا به رخ آقای نظریان کشیده بود و ایشان هم بلافاصله جبهه گرفته و باعث شده دیگری آن یادداشت را به من نسبت دهد!!
ببینید! واقعاً نوبر است، همولایتیهای عزیزم! اگر فکر میکنید رفتار من ناآگاهانه و از سر بیفرهنگی است، شما را به خیر و ما را به سلامت! من خیلی خوب میدانم که دانشگاههای ما کارخانههای مدرک سازیند و اگر در ایران کسی چیزی میشود به همت خود است باور کنید هنوز مدرکم را از دانشگاه نگرفتهام تنها در آموزش و پرورش به آن نیاز داشتم آن هم نه به خودش بلکه به نامهی تأیید آن که به همان هم اکتفا کردم، خیر دوستان اینگونه که بعضی گمان میکنند نیست، مشک آن است که خود ببوید نه که عطار بگوید. من آنچه کردهام و میکنم بسیار فراتر از مدرک تحصیلی من است نیاز نیست که در کامنتی ناشناس با چهرهای نقاب زده، پز مدرک تحصیلی بدهم چون پز نیست تنها گوشهای از واقعیت است!
یادداشتی که این نوشته را هجمهی فرهنگی از طرف استکبار جهانی میبیند هم که پیداست داییجان ناپلئون چوپانانی است.
آنان که تهدید میکنند که اگر مطلب را پاک نکنی چه و چه میشود و امامزاده سیدجلالالدین سنگت میکند هم نگران نباشند و برای من دل نسوزانند چون از آن اسقبال میکنم چون اگر سنگ بشوم نیاز نیست آیندگان مجسمهام را بسازند چون آماده است.
ببینید چقدر در گفتهها و نوشتههایمان بیدقت هستیم. بیایید واقعبینتر باشیم، امامزادههایی مثل امامزادهی چوپانان در کشور ما فراوان است و نوشتن تاریخچهی دقیق آنها نه کفر است و نه بیدینی بلکه عین دیانت است که اصل دیانت صداقت است! حقیقت این است که امامزادهی چوپانان مدفن کسی نیست حالا من حقیقت را پوشاندهام و کافرم یا......؟
مطمئن باشید نوشتهی من و صدها نوشته از این دست نه قصد ویرانی امامزده را دارند و نه میتوانند چنین کنند مگر این که این نوشتهها طبق حدس آقای عباس زاهدی سوداگران و یغماگران فرهنگ این مرز و بوم را برانگیزد و در جستوجوی آن سپر و شمشیر کذا ،آن را ویران کنند ببینید ! کجا ایستادهایم؟ در جایگاه کسی که نگران است : نکند عامه از جهل بیرون بیایند و به آگاهی برسند! این جایگاه را دوست دارید؟
محمد مستقیمی - راهی
تهیه شده توسط rahi در تاریخ پنجشنبه ۲۹ مهر ۸۹ ساعت ۰۸:۳۶| نظرات (0)
دنباله مباحث امامزاده
صفحه 3
ادامهی بحث امامزاده
بینام
همشهریان عزیز و محترم سلام ضمن ارزوی توفیقات همگی باید بدور از هر گونه تعصبات نا به جاونابخردانه از مراتب روشنگری جناب اقای مستقیمی تقدیر و تشکر نمایم زیرا اولا سخن و نقل قول کسانیکه به صحنه های تاریخی نزدیکترند مستند تر و واقع گرایانه تر است لذا مطالب نقل قول شده از جناب مرحوم شیخ مستقیمی توسط فرزند فرزانه ایشان جای تردید نیست ثانیا کسانیکه منکر واقعیت هستند بهتر است تاریخ و نوشتهای مستند وگواه بر وجود بنیان امام زاده در این مکان را ارائه نمایند لذا به کلیه عزیزانی که با زبان تهدید وهتاکی بخواهند تاریخ و خرافات را تحریف نمایند توصیه میشود از منطق عقل به جای اینگونه عبارات ناسزا بهره گیرند
عبدالرحیم نظریان
همان تور که گفتی شما فرزند شیخ شل هستی و از زمانی که من به خاطر می آورم پدر شما با عصا تا لب جوی آب می توانست بیاید و تمام عمرش هم تا پای کوه و امامزاده نرفته و عقل و شعور انسان گواهی می دهد که آتش چپق که در خود چپق است از مسافت دور هم دیده نمی شود و پدر شما از کجا آگاهی داشتند که نور آتش چپق است و اگر چنین بود آن زمان پدر من را آگاه می کردند که این نور چپق است و پدر من ساخت امامزاده را شروع کرد و تمام اهالی چوپانان در ساخت آن کمک کردند و پس شما لازم نیست پس از سالها برای مردم چوپانان چنین مهملاتی بنوسید.آنهایی که عقیده دارند به این سخنان توجهی ندارند و آنهایی هم که عقیده ندارند از قبل نداشتند. از طرف فرزند مرحوم حاج محمد حسین نظریان.
امیر
جناب آقای مستقیمی ، راهی عزیز ، تاریخچه امامزاده را از شیخ که خدایش بیامرزد پرسیدی ؟ که پدرت بود ، چرا از استاد محمد حسین که خدایش رحمت کند نپرسیدی که مدعی بود ؟ولی من پرسیدم که پدر بزرگم بود. ( لطفا بقیه مطالب را در سایت امامزاده مطالعه فرمایید) www.aghajalaledin.blogfa.com
آدرس اینترنتی
بینام
منفقط این را از چوپانان میدانم که هم حسینیه اش زمین غصبی و به زور گرفته شده است و امام زاده ان هم که هیچ پایه و اساس وبنیادی ندارد
یک جوان 18 ساله
من که در ان زمان نبودم که نور چپق ببینم.و من خودم با تمام خرافات مخالفم. اما اما ، یادم هست در کودکی روی تخت ننم خوابیده بودم شب تابستانی نگاهم به اسمان بود نوری سبز دیدم و به ننم گفتم که نوری سبز دیدم او سریع من را در اغوش کشید و گفت سوره قل هو الله را بخون تو نور اقا را دیدی.
سلطان
من هم مطلب اقای مستقیمی و هم مطلب اقای امیر را خواندم و دیدم که هر دو یک حرف را زده اند هر دو گفته اند که این امامزاده از قبل نبوده و در یک زمانی استاد محمد حسین انرا ساخته است ایا شما غیر از این چیزی برداشت کردید
جان نثاری از دیار کویر
جناب اقای محمد مستقیمی فرزند شیخ شل تا زمانی که ما یاد داریم نه اربابان چوپانان ونه فرزندان انها هیچکدام درمسجد برای نماز جماعت شرکت نمیکردند که زمین ان غصبی نبود واقایی که ادعا میکنید زمین حسینیه غصبی است این زمین توسط بنیاد مسکن برای این امر درنظر گرفته شده واگه هم مشکلی داشته باشه خود مسئولان جوابگو هستن نه مردم و ساختمان ان هم توسط قشرهای زحمتکش چوپانان وفرزندان انها باهمت وتلاش خود وسایر مردم بنا شده وبه اینجا رسیده وبه جناب راهی توصیه میکنم این مطالبی که درمورد امامزاده نوشتی هرچه زودتر پاک کنی تا یه درد بی درمون نگرفتی وهمه مردم چوپانان وخصوصا بزرگان وریش سفیدان ان معجزه امامزاده رو دیدن وبهمین امامزاده ی بقول شما بی نام ونشان اعتقاد ویقین دارن نام چوپانان هم بوسیله کرامات همین امامزاده سربلند است.
بینام
اقای عبدالرحیم نظریان ایا شما بیوگرافی خود و پدرتان را کامل میگوییدکه چکار میکردید و چقدر سواد دارید و پدرتان که بوده است واما در مورد استاد ارجمند جناب مستقیمی باید عرض کنم که ایشان دارای مدرک فوق لیسانس ادبیات از دانشگاه اصفهان هستند و مولف چندین کتاب و اثر هستند وپدر ایشان هم که از اربابان بزرگ وبنام چوپانان هستند که شخصیت بزرگ و سواد این مرد بزگ بر هیچ کس پوشیده نیست حالا شما چه؟
عبدالرحیم نظریان
آقای بی نام و نشان که فکر می کنید سواد عقل و شعور می آورد اگر مدرک و اطلاعات تحصیلی من را نیاز دارید من مهندس پرواز هستم و مدرکم برای به قبول رساندن نظرات پوچ و واهی و تحمیل به مردم استفاده نکرده ام و به اعتقادات مردم شریف چوپانان و هر کسی احترام می گذارم و اجازه توهین نمی دهم و آقای محمد مستقیمی از دوستان قدیمی و همبازی های دوران کودکی من می باشد و همیشه هم به او احترام می گذاشتم و انتظار نداشتم بدون مشورت با مردم چوپانان و مخصوصا بزرگان و ریش سفیدان چنین مطالبی را در سایت قرار دهد و احتیاجی به توضیحات شما در باره آقای مستقیمی هم نبود و اگر سواد پدر من مهم است کمتر از سواد پدر آقای مستقیمی هم نبوده است و می توانید در باره ی پدر من از بزرگان و ریش سفیدان چوپانان بپرسید چون من بگویم تعریف از خود می باشد. و بهتر بود شهامت معرفی خود را داشتید ؟!
بینام
آقای مستقمی چرا بی نام و نشان پوز مدارک تحصیلی و نویسنده بودن خود را می دهید.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
بینام
عموجان لطفا بی خیال مطلب امامزاده شوید و مطلب را بایگانی کنید. بر فرض کسی هم اونجا مدفون نباشد در جایی خوانده ام که اگر کسی قبر امام یا امامزاده ای را به صورت قبرنما در اورد وانجا را زیارت کندهمانندکسی است که قبر واقعی ان امام یا امامزاده را زیارت کرده باشد.
کمال
آقای مستقیمی 40 سال این مطلب را توی دلت نگه داشتی ، میمردی 40 سال دیگه هم نگه می داشتی ؟ آدم ها دارن به همدیگه توهین می کنند و این چیزی نیست که تو دلت بخواهد . سفره امامزاده را جمع کن ، خیلی هم اگه تنت می خاره نظر ها را فیلتر کن.
بینام
اقای کمال عقیده ورای هرکس محترمه اقای مستقیمی هم موضوعی را که از گذشتگان شنیده اند بازگو کرده اند شاید خود من هم مخالف این مطلب باشم اما دلیل نمی شود به اقای مستقیمی توهین کنم ایمیلش هست می توانم باش صحبت کنم یا به صورت محترمانه ازش خواهش کنم که موضوع را بایگانی کنه واقای مستقیمی هم فردی تحصیل کرده هستند حتما اگر نظرات به صورت محترمانه به ایشان منتقل شود حتما ترتیب اثر می دهند.
50ساله بچه چوپنون
سلام بر کلیه دوستان:اگر جمع بندی کنیم نظرات را متوجه خواهیم شد این امامزاده براساس خواب ورویا واعتقادات بنا شده و از قدیم هم ما همین را شنیدیم از بزرگان که شخصی خوابی دیده(حاج مدحسین خدابیامرز) که محل منظور را بنایی بسازد و هزینه این عمل در زیر لوهردی است که کنار امامزاده هست.نظر همه سالمندان هم همین بود.یه زمانی یک سپاهی دانش روی همان سنگ نشسته بود که من بهش گفتم قضیه را.حالا چرا خون خودتونو کثیف می کنید و گریه می کنید بر مزاری که توش خالیه.اگه از وارثان امامان بود پس کو شجره نامه اش؟ حالا هم که مردم اعتقاد پیدا کردند دیگه این حرفها معنی نداره فقط کدورت و کدورت حاصل اونه.خواهش میکنم این بحث را تمام کنید رحمت بر امواتتان .بروح امواتتان تمام کنید.بر محمد وال محمد صلوات.
محمد علی .ف
سلام بر همه دوستان و همشهریان گل.من هم با نظر 50ساله بچه چوپنون موافقم.
یه دوست
خدا تو را لعنت کند که چنین فتنه ای عظیم به پا کردی.
s a r a
salaam aghaye mostaghimi dorood bar shomaa be khatere inke az tohin baki nadari ! chera bazi be jaye esbate harfeshan tohin mikonand! ya az haghighat farar! tarikh por ast az in mardome avame { be khatere adab chizi nemigam ke kasi narahat beshe} vali vaghean tafakore enteghadi ra sai konim ma mardome choopanan yad begirim!
{{ آسمان }}
تمام عقب ماندگی های ما انسان ها به خاطره جهل ما است! یکی از منابعِ شناخت اسلام عقل انسان است، ما نگران حرف هایِ انسان هایی که عقلشان پرورده نشده است نیستیم! انسان برای پیشرفت جامعه ای که در آن زندگی می کند ، چاره ای جز پرورش عقل ، داشتن تفکر انتقادی و برخورد کردن با مسائل از روی منطق ندارد . انسان هایی که رفتاری غیر عقلایی و غیر منطقی دارند ، همیشه از رفتارشان در طولِ تاریخ سو استفاده شده است و چاره ای از سکون ورکود نخواهند داشت و تمام بدبختی ما همین است. در یک جامعه ی پویا و زنده و شاداب ، انتفاد سازنده ، احترام به هم نوع و محبت ، همکاری ، همدلی ، صمیمیت وجود دارد . سعی کنیم با رفتارمان به دنبالِ چنین جامعه ای باشیم (( با کمی تفکر))
س ر و ش
من حاضرم برای روشن شدن حقیقت بمیرم! حقیقت جویی جزیی از تعریف انسان و انسانیت است!
فاطی
من نمی دونم امامزاده چی کار کرده که می خواین ردش کنین؟!
س ر و ش
گناه داره آدم توی جامعه ی خودش شبهاتی را مطرح کنه که مردم توش بمونن! و بعضی با تعمیم( خدایی نکرده ) این شبهات را به مسائل دیگه بسط بدن!
س ر و ش
گناه داره آدم توی جامعه ی خودش شبهاتی را مطرح کنه که مردم توش بمونن! و بعضی با تعمیم( خدایی نکرده ) این شبهات را به مسائل دیگه بسط بدن!
دنباله در پست بعدی صفحه 4
تهیه شده توسط rahi در تاریخ پنجشنبه ۲۹ مهر ۸۹ ساعت ۰۸:۳۱| نظرات (0)
دنبالهی مباحث امامزاده
صفحه 2
دنبالهمطالب امامزاده دوستان از آنجا که این فتوبلاگ است مطالب زیادی در هر پست جای نمیگیرد آن را دنیالب کنید. متشکرم:
نویسنده: علیرضا
دوشنبه 26 مهر1389 ساعت: 8:6
بسیار عالی بود.
نویسنده: تقریبا 9 ساله ندیدمش.!!!!
دوشنبه 26 مهر1389 ساعت: 12:40
من 18 سالمه.ویادم میاد تابستون هنوز کوچه ها خاکی بود.اومده بودیم چوپونون من شب بر روی تخت خواب بزرگی که ننم تو ی حیاطش داشت با ننم و خونواده خوابیده بودیم .من هم نگاهم به ستاره های اسمان افتاد خیلی برام جالب بود اون زمان این قدر ستاره تو اسمون بود.بعد من هی اشاره میکردم به ستاره ها ننم می گفت این کار را نکن روی دستت (از این دونه ها میزنه)حالا اسمش یادم نیست.خلاصه گفتم باشه همین طور که نگاه می کردم یک دفعه نوری سبز مانند مثل توده ای ابر مانند با سرعت رد شد (حیاب کن از طرف دشت به طرف کوه امامزاده)بعد من اینا رابرای ننم گفتم گفت اقا سیدجلال الدین بوده.من برام جالب شد و از چن تن دیگه هم پرسیدم همه همین را گفتند.بعد از اون سال متاسفانه هنوز ندیدم و هر شب اگر چوپنون باشم به اسمون چوپنون نگاه می کنم و منتظرشم و از معجزه و درخواست هایی که داشتم نمی تونم براتون بگم.اما پدرم داستان های جالب از قدیمیا داره براتون حتما ارسال خواهم کرد.
هر سال محرم در استان اقا امامزاده سید جلال الدین برای سالار شهیدان سینه میزنم.
خیلی ممنون که گوشه ای از کرامات آقا سید جلال الدین را گفتید با تشکر
نویسنده: تقریبا 9 ساله ندیدمش.!!!!
سه شنبه 27 مهر1389 ساعت: 1:42
اون جمله اخریو را یادم رفت بنویسم .ولی خودت زحمتشو کشیدی
نویسنده: امیر
سه شنبه 27 مهر1389 ساعت: 2:6
ببخشید جناب ((تقریبا 9 ساله ندیدمش )) اون جمله آخر را برای تشکر از شما بود سو تفاهم نشه
نویسنده: صادق
سه شنبه 27 مهر1389 ساعت: 23:12
چطور شده تو این چند روزی مطالبتو می نویسی و وبلاگ میسازی؟قبلا کجا بودی جوون؟نظر شما
نام شما:
پست الکترونیک:
وب سایت:
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده وبلاگ ارسال شود
مشخصات شما حفظ شود [حذف مشخصات]
نظرات سایت چوپانان
memol چهارشنبه، 28 مهر 1389 - 23:0
کمال تشکر واقعا جای تفکر داره ما کجا و استاد محمد حسین [نظریان] کجا
چهارشنبه، 28 مهر 1389 - 21:44
کسی از اقا نجفی قوچانی تعریف میکرد که کفش جلو پایش جفت میشود و چه و چه کسی انجا بود و گفت من از خودش پرسیدم او خودش گفت که این حرفها صحت ندارد شخص اولی گفت که خودش غلط کرده من بهتر میدانم یا خودش؟؟؟؟؟؟
سه شنبه، 27 مهر 1389 - 14:33
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
حسین سه شنبه، 27 مهر 1389 - 14:32
به گمان من اگر داستان این امامزاده را ادامه دهیم کم کم از خانه خدا هم استغفراله قدیس تر میشود و مردم ایران به جای دیدن خانه خدا به چوپانان ایند ونذر و نیاز کنند ودخیل ببندند
محمد سه شنبه، 27 مهر 1389 - 14:29
انان که ندانند وندانند که ندانند در جهل مرکب ابد دهر بمانند این شعر بر میگردد به زمان کنونی مردم خرافاتی چوپانان که با هیچی هیچی این امازاده کذایی را بهش تقدس دادند و من میترسم که تقدسش را از حرم امام رضا هم بیشتر کنند و ملت به جای زیارت امام رضا به زیارت سید جلال بیایند و تو را خدا این کارو نکنید خوب نیست چون چوپانان وسعت و گنجایش مشهد را ندارد و مردم چوپانان گناه هستند
ذبیح سه شنبه، 27 مهر 1389 - 12:36
خدا قوت امیر خان، عکسای خوبی از امامزاده دارم، ایمیل بده بفرستم برات، جای عکسای قدیمی و جدید خالیه تو وبلاگت
علیرضا سه شنبه، 27 مهر 1389 - 1:43
امیر آقا خیلی عالی بود.ممنون ما منتظر بقیه کار هستیم.تا چشم فتنه رو در نیاوردی ول نکن.
امیر سه شنبه، 27 مهر 1389 - 1:10
سلام جناب آقای دکتر . یه وبلاگ هم به نام تاریخچه چوپانان ساختم به نام:
choopananhistory.blogfa.com باز هم از شما متشکرم
دوشنبه، 26 مهر 1389 - 21:38
این امامزاده از پایه واساس بی بنیان است وتمام حرف ها وسخنان راجب ان دروغ محض است
امیر دوشنبه، 26 مهر 1389 - 14:6
از تمام دوستان که لطف کردند نظر دادند کمال تشکر را دارم خیلی ممنون ایشالاه از کرامات آقا سید جلال الدین برایم بفرستید تا در وبلاگ امامزاده درج کنم قبلا کمال تشکر را دارم
یونس دوشنبه، 26 مهر 1389 - 11:15
عموزاده عزیزم امیرقاسم خان دمت گرم بازم خودت دستت درد نکنه گل کاشتی
یکشنبه، 25 مهر 1389 - 23:27
امیر آقا سلام با تشکر فراوان از بابت مطالبی که نوشته اید امید واریم آقای مستقیمی مطالعه و تاریخ امامزاده را بیاد بیارند.
غزل یکشنبه، 25 مهر 1389 - 21:23
سلام امیراقا خسته نباشید دستتون درد نکنه
مدیر سایت یکشنبه، 25 مهر 1389 - 20:32
با پوزش از اینکه لینک کار نمیکرد، آنرا درست کردم حالا کار میکند.
علینقی جلال یکشنبه، 25 مهر 1389 - 19:19
امیر آقا عقاید شما و گذشتگان با ارزش و قابل احترامه . دستتون درد نکنه ... به دوستان دیگر هم توصیه میکنم ما مباحث جدی تر راجع به زنده های چوپانان داریم از جمله مشکلات اجتماعی ، فرهنگی و معیشتی تا به مشکلات ااعتقادی برسیم راه زیادی داریم . اعتقادات هر کسی محترم و ارزشمنده و صلاح نیست برداشت های شخصی را به جمع تعمیم بدیم و منتظر نتیجه گیری باشیم . در اعتقادات ما هدف اصلی خداوند است و کانون توجهی لازم دارد حال اینکه گاهی یک حسینیه یا یک مزار یا یک محل خلوت دیگری میتواند بهانه خوبی برای نزدیک شدن به خدا باشد قابل تامل است آرامشی که در امامزاده سید جلال الدین حکم فرماست محل دنجی برای بیان درد دلهای نیازمندان با خداست . شاید آنانکه کمتر نیازی در زندگی احساس میکنند و همه داشته ها را متعلق به تلاش خودشان میدانند لزومی بر حضور به چنین خلوتهایی را احساس نکنند ... ولی به هر حال برای ما محل امنی است برای دیدار با معبود .... مقصود من از کعبه و بت خانه توئی تو معبود توئی ، کعبه و بت خانه بهــــانه
یکشنبه، 25 مهر 1389 - 18:59
آقای مالکی سایت امامزاده باز نمیشه
دوست یکشنبه، 25 مهر 1389 - 15:59
ایول امیر آقا گل کاشتی دمت گرم!!!
نظرات این وبلگ
چوپانانی
اقای مستقیمی اگه مردی به همه ی آنچیز هایی که ایمان نداری اعتراف کن
سرو
بی ایمان تر از تو کسی نبود که در باره امامزاده اظهار نظر کند ( مردم چوپانان می دانند که تو لا مذهبی دلیلی برای گفتن نبود)
علی
زود تاریخچه امامزاده تا پاک کن تا یه مثقال آبرویی که تا حالا جمع کردی از دست ندی
بینام
نفهم تو که سرت نمیشه لااقل از 4 تا بزگتر بپرس بعد تاریخچه بنویس
ادامه در پست بعدی صفحه 3
نوشتهی آقای امیر افضل
امامزاده سید جلال الدین
وبلاگ آستان امامزاده آقا سید جلال الدین واقع در دهستان چوپانان
تاریخچه امامزاده
جناب آقای مستقیمی ، راهی عزیز ، تاریخچه امامزاده را از شیخ که خدایش بیامرزد پرسیدی ؟ که پدرت بود ، چرا از استاد محمد حسین که خدایش رحمت کند نپرسیدی که مدعی بود ؟ولی من پرسیدم که پدر بزرگم بود.
استاد محمد حسین { تولد 1277 ، وفات 1370}گفت : پنجاه ساله بودم که چند شب موقع آبیاری در دشت چوپانان { او همراه با بنایی ، کشاورزی هم می کرد } نور سبزی را می دیدم که از طرف کوه اره دره ای می آمد و در محل فعلی امامزاده لحظه ای توقف کرده و دوباره از همان راهی که آمده بود باز می گشت . شدت نور از چراغ باد { فانوس } پر نور تر بود { چراغ طوری } .
استاد محمد حسین دستی به پیشانی چروکیده اش کشید و ادامه داد : شبی در خواب دیدم سیدی نورانی بر بالینم آمد و فرمود : یکی از فرزندان من در این محل مدفون است ، از شما می خواهم برایش زیارتگاهی بنا کنی و رفت .
چند شب بعد که بطور کلی فراموش کرده بودم، دوباره این خواب تکرار شد ، این بار آقا با تحکم بیشتر از من خواست ساختن زیارتگاه را هر چه زود تر شروع کنم .
فردای آن روز خوابم را با اطرافیانم در میان گذاشتم ، هر کسی حرفی زد . شاید یک ماه بعد دوباره آقا را در خواب و بیداری زیارت کردم ، ایشان محل دقیق را نشانی دادند و فرمودند اگر شک داری هفت متر بکن {حفاری کن } تا به جسد فرزندم برسی و اگر نگران هزینه اش هستی شمشیر و زره اش را پیدا خواهی کرد ، بفروش و هزینه کن . گفتم چگونه بسازم و با چه نامی ؟ (( ساختمان به همین شکلی که ساختم به نظرم آمد )) فرمود : به همین شکل که می بینی به نام سید جلال الدین
صبح آنروز با فرزندانم محمود ، محمد علی و محترم شروع به کار کردیم.
امیر : کسی هم به شما کمک کرد ؟
استاد محمد حسین : در حالی که قطره اشکی صورت چروکیده اش را نوازش میکرد گفت : عده ای ناباورانه با این موضوع بر خورد کردند ، خیلی ها هم قبول داشتند .
یکروز که برای نهار به خانه بر میگشتیم در خیابان عبدالرحیم محمد(رحیمی) با تمسخر گفت : استاد محمد حسین امامزاده لوهوردی{سنگ بزرگ} را ساختی ؟{ از آن رو این اصطلاح را بکار برد که در آنجا چندین سنگ بزرگ وجود داشت }
دقیقه ای نگذشته بود که از دل درد شدیدی به خاک افتاد . لحظه ای به خود آمد توبه کرد و از من خواست از سید جلال الدین بخواهم او را ببخشد . ایشان شفا پیدا کرد . و کمک قابل توجهی به امامزاده کرد.
سخن فراوان است ، همه آنانکه اعتقادکی به آقا سید جلال الدین دارند ، کرامات فراوانی از این بزرگوار دیده اند .
استاد محمد حسین چهار سال بعد از ساختمان زیارتگاه ، در راس گروهی عازم عراق و عربستان شد و زیارت چهارده معصوم را به کمال رساند . در سن 90 سالگی آقا را به خواب دید که از او خواسته شده بود سقف دوم را که چند سال قبل دیوار هایش را به همت آقای سلطانی پای کار آورده بودند ، بزند که این مهم را انجام داد و چهار سال بعد در خلد برین یزد آرام گرفت . روحش شاد.
جناب آقای مستقیمی از شیخ پرسیدی و از سلطانی که خدایشان رحمت کند. من از هیچکدام که قد و قواره آن را نداشتم .
من از کاووس پرسیدم او گفت : پسر بچه ی کنجکاو و شیطانی بودم ، به چشم خود دیدم آقایانیکه {خدایشان بیامرزد } در داخل امامزاده دست روی قرآن گذاشتند و قسم یاد کردند و چند روز بعد در یک سانحه بسیار نادر و بسیار تاسف انگیز کشته شدند. آهی کشید و ادامه داد: سالها بعد که متولی امامزاده بودم روزی استاد حسن قربون به امامزاده آمد و بعد از زیارت به من پیشنهاد کرد چند روزی در امامزاده بنایی کند و حدود پنج هزار تومان برآورد هزینه کرد . که من گفتم : امامزاده ریا لی پول ندارد . استاد حسن گفت : مبلغی که به مزد من مربوط می شود . صبر میکنم ، صد هزار مرتبه شکر زن و بچه ی گرسنه ای در خانه ندارم . ولی من زیر بار قرض نرفتم و از امامزاده بیرون آمدیم . دقایقی بعد در خیابان با آقای حسین ضیایی برخورد کردم که گفت : کاووس کجایی که چند روزه میخواهم ببینمت ، پنج هزار تومان نذر امامزاده ، چند روزه تو جیب منه ، که موهای بدنم راست شد .
جناب آقای مستقیمی از شیخ پرسیدی و از سلطانی که هر دو به رحمت ایزدی پیوسته اند. من از کاووس پرسیدم و از حاج حسن حلوانی که حی و حاضر اند که خدا وا لدینشان را بیامرزد.
حاج حسن حلوانی را در امامزاده ملاقات کردم در حالیکه حالت عجیبی در چشمانش پرسه میزد گفت : من قبولش دارم خیلی هم قبولش دارم یک فرقونو دارم که صدقه سریت ماهی پانصد تومان بهم میده حقوق بازنشتگی هم دارم خدا را شکر نیاز مالی ندارم ، ته مانده ی عمرم را تمام قد در خدمتش ایستادم ، من دیدمش من سید را چندین بار در خواب دیدم ، کار هم برایم کرده ، زمانی برای یک کاری مستاصل شده بودم به هر دری میزدم نمی شد . دست به دامن آقا شدم . خواب دیدم در صحن امامزاده با جمعیت زیادی ایستاده ایم . آقا سید جلال الدین در آستانه8 درب امامزاده ایستاده سخنرا نی می کرد . در پایان سخنرا نی فرمود : هر کس کاری دارد نزد من بیاید ، جمعیت هجوم بردند ، آقا فرمود : اول آن آقا بیاید و اشاره به من کرد ، فردای آنروز به شکل معجزه آسایی مشکلم حل شد. و با دستش قطره اشکی که روی گونه اش سریده بود پاک کرد .
قبلا از تمام کسانی که در این گفتار به اسامیشان استناد کردم پوزش می طلبم.
فرجام سخن : هم اکنون به حول و قوه ا لهی امامزاده چشم و چراغ چوپانان است . که اگر نبود ، اگر مسجد جامع با آن عظمت نبود ، که اگر حسینیه با آن وسعت نبود و اگر گلزار شهدایمان نبود ، پس به چه می نازیدیم ، در این الماس تراشیده ی کویر . من نمی دانم ، اگر می دانی بگو
اگر از کرامات امامزاده سید جلال الدین سراغ دارید به ما اطلاع دهید تا در این وبلاگ درج شود
e-maile: echoopanan@yahoo.com
نوشته شده توسط امیر(نوه حاج محمد حسین نظریان) در یکشنبه 25 مهر1389 | 6 نظر
نظرات وبلاگ امامزاده سیدجلالالدین
تاریخچه امامزاده - 6 نظر
نویسنده: علینقی جلال
یکشنبه 25 مهر1389 ساعت: 20:8
امیر جان دست شما درد نکنه ..اجر شما و پدربزرگ مرحومتون با جد سادات .
نویسنده: علیرضا
دوشنبه 26 مهر1389 ساعت: 8:6
بسیار عالی بود.
نویسنده: تقریبا 9 ساله ندیدمش.!!!!
دوشنبه 26 مهر1389 ساعت: 12:40
من 18 سالمه.ویادم میاد تابستون هنوز کوچه ها خاکی بود.اومده بودیم چوپونون من شب بر روی تخت خواب بزرگی که ننم تو ی حیاطش داشت با ننم و خونواده خوابیده بودیم .من هم نگاهم به ستاره های اسمان افتاد خیلی برام جالب بود اون زمان این قدر ستاره تو اسمون بود.بعد من هی اشاره میکردم به ستاره ها ننم می گفت این کار را نکن روی دستت (از این دونه ها میزنه)حالا اسمش یادم نیست.خلاصه گفتم باشه همین طور که نگاه می کردم یک دفعه نوری سبز مانند مثل توده ای ابر مانند با سرعت رد شد (حیاب کن از طرف دشت به طرف کوه امامزاده)بعد من اینا رابرای ننم گفتم گفت اقا سیدجلال الدین بوده.من برام جالب شد و از چن تن دیگه هم پرسیدم همه همین را گفتند.بعد از اون سال متاسفانه هنوز ندیدم و هر شب اگر چوپنون باشم به اسمون چوپنون نگاه می کنم و منتظرشم و از معجزه و درخواست هایی که داشتم نمی تونم براتون بگم.اما پدرم داستان های جالب از قدیمیا داره براتون حتما ارسال خواهم کرد.
هر سال محرم در استان اقا امامزاده سید جلال الدین برای سالار شهیدان سینه میزنم.
خیلی ممنون که گوشه ای از کرامات آقا سید جلال الدین را گفتید با تشکر
نویسنده: تقریبا 9 ساله ندیدمش.!!!!
سه شنبه 27 مهر1389 ساعت: 1:42
اون جمله اخریو را یادم رفت بنویسم .ولی خودت زحمتشو کشیدی
نویسنده: امیر
سه شنبه 27 مهر1389 ساعت: 2:6
ببخشید جناب ((تقریبا 9 ساله ندیدمش )) اون جمله آخر را برای تشکر از شما بود سو تفاهم نشه
نویسنده: صادق
سه شنبه 27 مهر1389 ساعت: 23:12
چطور شده تو این چند روزی مطالبتو می نویسی و وبلاگ میسازی؟قبلا کجا بودی جوون؟نظر شما
نام شما:
پست الکترونیک:
وب سایت:
نظر بصورت خصوصی برای نویسنده وبلاگ ارسال شود
مشخصات شما حفظ شود [حذف مشخصات]
نظرات سایت چوپانان
memol چهارشنبه، 28 مهر 1389 - 23:0
کمال تشکر واقعا جای تفکر داره ما کجا و استاد محمد حسین [نظریان] کجا
چهارشنبه، 28 مهر 1389 - 21:44
کسی از اقا نجفی قوچانی تعریف میکرد که کفش جلو پایش جفت میشود و چه و چه کسی انجا بود و گفت من از خودش پرسیدم او خودش گفت که این حرفها صحت ندارد شخص اولی گفت که خودش غلط کرده من بهتر میدانم یا خودش؟؟؟؟؟؟
سه شنبه، 27 مهر 1389 - 14:33
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
حسین سه شنبه، 27 مهر 1389 - 14:32
به گمان من اگر داستان این امامزاده را ادامه دهیم کم کم از خانه خدا هم استغفراله قدیس تر میشود و مردم ایران به جای دیدن خانه خدا به چوپانان ایند ونذر و نیاز کنند ودخیل ببندند
محمد سه شنبه، 27 مهر 1389 - 14:29
انان که ندانند وندانند که ندانند در جهل مرکب ابد دهر بمانند این شعر بر میگردد به زمان کنونی مردم خرافاتی چوپانان که با هیچی هیچی این امازاده کذایی را بهش تقدس دادند و من میترسم که تقدسش را از حرم امام رضا هم بیشتر کنند و ملت به جای زیارت امام رضا به زیارت سید جلال بیایند و تو را خدا این کارو نکنید خوب نیست چون چوپانان وسعت و گنجایش مشهد را ندارد و مردم چوپانان گناه هستند
ذبیح سه شنبه، 27 مهر 1389 - 12:36
خدا قوت امیر خان، عکسای خوبی از امامزاده دارم، ایمیل بده بفرستم برات، جای عکسای قدیمی و جدید خالیه تو وبلاگت
علیرضا سه شنبه، 27 مهر 1389 - 1:43
امیر آقا خیلی عالی بود.ممنون ما منتظر بقیه کار هستیم.تا چشم فتنه رو در نیاوردی ول نکن.
امیر سه شنبه، 27 مهر 1389 - 1:10
سلام جناب آقای دکتر . یه وبلاگ هم به نام تاریخچه چوپانان ساختم به نام:
choopananhistory.blogfa.com باز هم از شما متشکرم
دوشنبه، 26 مهر 1389 - 21:38
این امامزاده از پایه واساس بی بنیان است وتمام حرف ها وسخنان راجب ان دروغ محض است
امیر دوشنبه، 26 مهر 1389 - 14:6
از تمام دوستان که لطف کردند نظر دادند کمال تشکر را دارم خیلی ممنون ایشالاه از کرامات آقا سید جلال الدین برایم بفرستید تا در وبلاگ امامزاده درج کنم قبلا کمال تشکر را دارم
یونس دوشنبه، 26 مهر 1389 - 11:15
عموزاده عزیزم امیرقاسم خان دمت گرم بازم خودت دستت درد نکنه گل کاشتی
یکشنبه، 25 مهر 1389 - 23:27
امیر آقا سلام با تشکر فراوان از بابت مطالبی که نوشته اید امید واریم آقای مستقیمی مطالعه و تاریخ امامزاده را بیاد بیارند.
غزل یکشنبه، 25 مهر 1389 - 21:23
سلام امیراقا خسته نباشید دستتون درد نکنه
مدیر سایت یکشنبه، 25 مهر 1389 - 20:32
با پوزش از اینکه لینک کار نمیکرد، آنرا درست کردم حالا کار میکند.
علینقی جلال یکشنبه، 25 مهر 1389 - 19:19
امیر آقا عقاید شما و گذشتگان با ارزش و قابل احترامه . دستتون درد نکنه ... به دوستان دیگر هم توصیه میکنم ما مباحث جدی تر راجع به زنده های چوپانان داریم از جمله مشکلات اجتماعی ، فرهنگی و معیشتی تا به مشکلات ااعتقادی برسیم راه زیادی داریم . اعتقادات هر کسی محترم و ارزشمنده و صلاح نیست برداشت های شخصی را به جمع تعمیم بدیم و منتظر نتیجه گیری باشیم . در اعتقادات ما هدف اصلی خداوند است و کانون توجهی لازم دارد حال اینکه گاهی یک حسینیه یا یک مزار یا یک محل خلوت دیگری میتواند بهانه خوبی برای نزدیک شدن به خدا باشد قابل تامل است آرامشی که در امامزاده سید جلال الدین حکم فرماست محل دنجی برای بیان درد دلهای نیازمندان با خداست . شاید آنانکه کمتر نیازی در زندگی احساس میکنند و همه داشته ها را متعلق به تلاش خودشان میدانند لزومی بر حضور به چنین خلوتهایی را احساس نکنند ... ولی به هر حال برای ما محل امنی است برای دیدار با معبود .... مقصود من از کعبه و بت خانه توئی تو معبود توئی ، کعبه و بت خانه بهــــانه
یکشنبه، 25 مهر 1389 - 18:59
آقای مالکی سایت امامزاده باز نمیشه
دوست یکشنبه، 25 مهر 1389 - 15:59
ایول امیر آقا گل کاشتی دمت گرم!!!
نظرات این وبلگ
چوپانانی
اقای مستقیمی اگه مردی به همه ی آنچیز هایی که ایمان نداری اعتراف کن
سرو
بی ایمان تر از تو کسی نبود که در باره امامزاده اظهار نظر کند ( مردم چوپانان می دانند که تو لا مذهبی دلیلی برای گفتن نبود)
علی
زود تاریخچه امامزاده تا پاک کن تا یه مثقال آبرویی که تا حالا جمع کردی از دست ندی
بینام
نفهم تو که سرت نمیشه لااقل از 4 تا بزگتر بپرس بعد تاریخچه بنویس
بینام
همشهریان عزیز و محترم سلام ضمن ارزوی توفیقات همگی باید بدور از هر گونه تعصبات نا به جاونابخردانه از مراتب روشنگری جناب اقای مستقیمی تقدیر و تشکر نمایم زیرا اولا سخن و نقل قول کسانیکه به صحنه های تاریخی نزدیکترند مستند تر و واقع گرایانه تر است لذا مطالب نقل قول شده از جناب مرحوم شیخ مستقیمی توسط فرزند فرزانه ایشان جای تردید نیست ثانیا کسانیکه منکر واقعیت هستند بهتر است تاریخ و نوشتهای مستند وگواه بر وجود بنیان امام زاده در این مکان را ارائه نمایند لذا به کلیه عزیزانی که با زبان تهدید وهتاکی بخواهند تاریخ و خرافات را تحریف نمایند توصیه میشود از منطق عقل به جای اینگونه عبارات ناسزا بهره گیرند
عبدالرحیم نظریان
همان تور که گفتی شما فرزند شیخ شل هستی و از زمانی که من به خاطر می آورم پدر شما با عصا تا لب جوی آب می توانست بیاید و تمام عمرش هم تا پای کوه و امامزاده نرفته و عقل و شعور انسان گواهی می دهد که آتش چپق که در خود چپق است از مسافت دور هم دیده نمی شود و پدر شما از کجا آگاهی داشتند که نور آتش چپق است و اگر چنین بود آن زمان پدر من را آگاه می کردند که این نور چپق است و پدر من ساخت امامزاده را شروع کرد و تمام اهالی چوپانان در ساخت آن کمک کردند و پس شما لازم نیست پس از سالها برای مردم چوپانان چنین مهملاتی بنوسید.آنهایی که عقیده دارند به این سخنان توجهی ندارند و آنهایی هم که عقیده ندارند از قبل نداشتند. از طرف فرزند مرحوم حاج محمد حسین نظریان.
امیر
جناب آقای مستقیمی ، راهی عزیز ، تاریخچه امامزاده را از شیخ که خدایش بیامرزد پرسیدی ؟ که پدرت بود ، چرا از استاد محمد حسین که خدایش رحمت کند نپرسیدی که مدعی بود ؟ولی من پرسیدم که پدر بزرگم بود. ( لطفا بقیه مطالب را در سایت امامزاده مطالعه فرمایید) www.aghajalaledin.blogfa.com
آدرس اینترنتی
بینام
منفقط این را از چوپانان میدانم که هم حسینیه اش زمین غصبی و به زور گرفته شده است و امام زاده ان هم که هیچ پایه و اساس وبنیادی ندارد
یک جوان 18 ساله
من که در ان زمان نبودم که نور چپق ببینم.و من خودم با تمام خرافات مخالفم. اما اما ، یادم هست در کودکی روی تخت ننم خوابیده بودم شب تابستانی نگاهم به اسمان بود نوری سبز دیدم و به ننم گفتم که نوری سبز دیدم او سریع من را در اغوش کشید و گفت سوره قل هو الله را بخون تو نور اقا را دیدی.
سلطان
من هم مطلب اقای مستقیمی و هم مطلب اقای امیر را خواندم و دیدم که هر دو یک حرف را زده اند هر دو گفته اند که این امامزاده از قبل نبوده و در یک زمانی استاد محمد حسین انرا ساخته است ایا شما غیر از این چیزی برداشت کردید
جان نثاری از دیار کویر
جناب اقای محمد مستقیمی فرزند شیخ شل تا زمانی که ما یاد داریم نه اربابان چوپانان ونه فرزندان انها هیچکدام درمسجد برای نماز جماعت شرکت نمیکردند که زمین ان غصبی نبود واقایی که ادعا میکنید زمین حسینیه غصبی است این زمین توسط بنیاد مسکن برای این امر درنظر گرفته شده واگه هم مشکلی داشته باشه خود مسئولان جوابگو هستن نه مردم و ساختمان ان هم توسط قشرهای زحمتکش چوپانان وفرزندان انها باهمت وتلاش خود وسایر مردم بنا شده وبه اینجا رسیده وبه جناب راهی توصیه میکنم این مطالبی که درمورد امامزاده نوشتی هرچه زودتر پاک کنی تا یه درد بی درمون نگرفتی وهمه مردم چوپانان وخصوصا بزرگان وریش سفیدان ان معجزه امامزاده رو دیدن وبهمین امامزاده ی بقول شما بی نام ونشان اعتقاد ویقین دارن نام چوپانان هم بوسیله کرامات همین امامزاده سربلند است.
بینام
اقای عبدالرحیم نظریان ایا شما بیوگرافی خود و پدرتان را کامل میگوییدکه چکار میکردید و چقدر سواد دارید و پدرتان که بوده است واما در مورد استاد ارجمند جناب مستقیمی باید عرض کنم که ایشان دارای مدرک فوق لیسانس ادبیات از دانشگاه اصفهان هستند و مولف چندین کتاب و اثر هستند وپدر ایشان هم که از اربابان بزرگ وبنام چوپانان هستند که شخصیت بزرگ و سواد این مرد بزگ بر هیچ کس پوشیده نیست حالا شما چه؟
عبدالرحیم نظریان
آقای بی نام و نشان که فکر می کنید سواد عقل و شعور می آورد اگر مدرک و اطلاعات تحصیلی من را نیاز دارید من مهندس پرواز هستم و مدرکم برای به قبول رساندن نظرات پوچ و واهی و تحمیل به مردم استفاده نکرده ام و به اعتقادات مردم شریف چوپانان و هر کسی احترام می گذارم و اجازه توهین نمی دهم و آقای محمد مستقیمی از دوستان قدیمی و همبازی های دوران کودکی من می باشد و همیشه هم به او احترام می گذاشتم و انتظار نداشتم بدون مشورت با مردم چوپانان و مخصوصا بزرگان و ریش سفیدان چنین مطالبی را در سایت قرار دهد و احتیاجی به توضیحات شما در باره آقای مستقیمی هم نبود و اگر سواد پدر من مهم است کمتر از سواد پدر آقای مستقیمی هم نبوده است و می توانید در باره ی پدر من از بزرگان و ریش سفیدان چوپانان بپرسید چون من بگویم تعریف از خود می باشد. و بهتر بود شهامت معرفی خود را داشتید ؟!
بینام
آقای مستقمی چرا بی نام و نشان پوز مدارک تحصیلی و نویسنده بودن خود را میدهید.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
بینام
عموجان لطفا بی خیال مطلب امامزاده شوید و مطلب را بایگانی کنید. بر فرض کسی هم اونجا مدفون نباشد در جایی خوانده ام که اگر کسی قبر امام یا امامزاده ای را به صورت قبرنما در اورد وانجا را زیارت کندهمانندکسی است که قبر واقعی ان امام یا امامزاده را زیارت کرده باشد.
کمال
آقای مستقیمی 40 سال این مطلب را توی دلت نگه داشتی ، میمردی 40 سال دیگه هم نگه می داشتی ؟ آدم ها دارن به همدیگه توهین می کنند و این چیزی نیست که تو دلت بخواهد . سفره امامزاده را جمع کن ، خیلی هم اگه تنت می خاره نظر ها را فیلتر کن.
بینام
اقای کمال عقیده ورای هرکس محترمه اقای مستقیمی هم موضوعی را که از گذشتگان شنیده اند بازگو کرده اند شاید خود من هم مخالف این مطلب باشم اما دلیل نمی شود به اقای مستقیمی توهین کنم ایمیلش هست می توانم باش صحبت کنم یا به صورت محترمانه ازش خواهش کنم که موضوع را بایگانی کنه واقای مستقیمی هم فردی تحصیل کرده هستند حتما اگر نظرات به صورت محترمانه به ایشان منتقل شود حتما ترتیب اثر می دهند.
50ساله بچه چوپنون
سلام بر کلیه دوستان:اگر جمع بندی کنیم نظرات را متوجه خواهیم شد این امامزاده براساس خواب ورویا واعتقادات بنا شده و از قدیم هم ما همین را شنیدیم از بزرگان که شخصی خوابی دیده(حاج مدحسین خدابیامرز) که محل منظور را بنایی بسازد و هزینه این عمل در زیر لوهردی است که کنار امامزاده هست.نظر همه سالمندان هم همین بود.یه زمانی یک سپاهی دانش روی همان سنگ نشسته بود که من بهش گفتم قضیه را.حالا چرا خون خودتونو کثیف می کنید و گریه می کنید بر مزاری که توش خالیه.اگه از وارثان امامان بود پس کو شجره نامه اش؟ حالا هم که مردم اعتقاد پیدا کردند دیگه این حرفها معنی نداره فقط کدورت و کدورت حاصل اونه.خواهش میکنم این بحث را تمام کنید رحمت بر امواتتان .بروح امواتتان تمام کنید.بر محمد وال محمد صلوات.
محمد علی .ف
سلام بر همه دوستان و همشهریان گل.من هم با نظر 50ساله بچه چوپنون موافقم.
یه دوست
خدا تو را لعنت کند که چنین فتنه ای عظیم به پا کردی.
s a r a
salaam aghaye mostaghimi dorood bar shomaa be khatere inke az tohin baki nadari ! chera bazi be jaye esbate harfeshan tohin mikonand! ya az haghighat farar! tarikh por ast az in mardome avame { be khatere adab chizi nemigam ke kasi narahat beshe} vali vaghean tafakore enteghadi ra sai konim ma mardome choopanan yad begirim!
{{ آسمان }}
تمام عقب ماندگی های ما انسان ها به خاطره جهل ما است! یکی از منابعِ شناخت اسلام عقل انسان است، ما نگران حرف هایِ انسان هایی که عقلشان پرورده نشده است نیستیم! انسان برای پیشرفت جامعه ای که در آن زندگی می کند ، چاره ای جز پرورش عقل ، داشتن تفکر انتقادی و برخورد کردن با مسائل از روی منطق ندارد . انسان هایی که رفتاری غیر عقلایی و غیر منطقی دارند ، همیشه از رفتارشان در طولِ تاریخ سو استفاده شده است و چاره ای از سکون ورکود نخواهند داشت و تمام بدبختی ما همین است. در یک جامعه ی پویا و زنده و شاداب ، انتفاد سازنده ، احترام به هم نوع و محبت ، همکاری ، همدلی ، صمیمیت وجود دارد . سعی کنیم با رفتارمان به دنبالِ چنین جامعه ای باشیم (( با کمی تفکر))
س ر و ش
من حاضرم برای روشن شدن حقیقت بمیرم! حقیقت جویی جزیی از تعریف انسان و انسانیت است!
فاطی
من نمی دونم امامزاده چی کار کرده که می خواین ردش کنین؟!
س ر و ش
گناه داره آدم توی جامعه ی خودش شبهاتی را مطرح کنه که مردم توش بمونن! و بعضی با تعمیم( خدایی نکرده ) این شبهات را به مسائل دیگه بسط بدن!
س ر و ش
گناه داره آدم توی جامعه ی خودش شبهاتی را مطرح کنه که مردم توش بمونن! و بعضی با تعمیم( خدایی نکرده ) این شبهات را به مسائل دیگه بسط بدن!
این که گویند اسم اعظم داشت جم افسانه ایست همت شه داشت بر تخت سلیمانی نشست
این روزها یا ایمیلی دربارهی امامزاده دارم یا تلفنی و کامنتها را هم که خودتان میبینید به این که مطالب را سانسور کنیم قبلاً پاسخ دادم اما خیلیها تقاضا دارند که به آقای امیر افضل پاسخ بدهم. نمیدانم چرا بعضی اینگونه برخورد میکنند. نوشتههای آقای امیر افضل هیچ مغایرتی با نوشتهی من ندارد: من نوشتهام استاد محمدحسین نظریان خوابنما شد، ایشان هم خواب پدربزرگ خود را مشروح نوشتهاند در حقیقت نوشتهی ایشان جزئی از کل است اشکال کار در این است که دوستان متون را درست و دقیق نمیخوانند، جوزده شده و با عینک از پیش تنظیم شده سرسری متون را خوانده و مطابق همان جو اولیه یادداشت مینویسند اصلاً در این نوشته انکار و اظهار نیست من نمیدانم از کجای نوشتهی من انکار رفتار مرحوم حاجمحمدحسین نظریان برداشت میشود من حتی شخصیت ایشان را ستودهام که شخصی معتقد بوده چون هیچگاه درپی متولیگری امامزاده نبود که میتوانست باشد و پیداست که به دنبال منافع دنیوی نبوده است. شما اهالی دنیای مجازی باید اغلب دانشگاه دیده باشید چرا این قدر سطحی با نوشتهها برخورد میکنید. هرگز نوشتهی من انکار نیست که نوشتهی آقای افضل اظهار باشد، کل و جزء است. من حتی مرحوم حسین سلطانی را که شخصاً با ایشان جنگیدهام، گناهکار و مقصر نمیدانم او هم با باورهای خود اقدام کرد و اگر چند صباحی متولی امامزاده شد هرگز سوء نیتی در او نبود و صناری هم سوء استفاده نکرد و چه بسا که از جیب خود هم بسیار هزینه کرده باشد بله همهی این اقدامات در سایهی باورها و اعتقادات این افراد بوده است اما باید بدانیم که هیچ کدام ربطی به تاریخ ندارد تاریخ وقایع و اعمالی است که از انسانها سرزده و باقی مانده است کندوکاو ذهنیات، تخیلات، توهمات و اعتقادات افراد بشر نیست چرا این گونه برخورد میکنید.
نوشتههای آقای افضل تنها برای من غیر منتظره بود، راستش خلاف انتظار من بود مخصوصاً وقتی فهمیدم که ایشان فرزند دوست بسیار عزیزم آقای آقامهدی افضل هستند چون من و آقامهدی از دوستان بسیار نزدیک بوده و هنوز هم گرچه گهگاهی یکدیگر را میبینیم هستیم در همین وبلاگ عکسی از من و او وجود دارد با یادداشت دو فیلسوف جوان او در سالهای 53-54 و بعدها هم از شیفتگان تأتر بود و مینوشت و چقدر هم زیبا مینوشت و اجرا و کارگردانی میکرد حتی یکی از تأترهای او را خودم در نایین دیدم و در این عکس که در وبلاگ هست و مرا به دورانی بسیار دوستداشتنی میبرد ما دربارهی کتاب (تمثیلات) اثر (فتحعلی آخونداف) بحث و گفتگوی فلسفی میکنیم البته نمیدانم چرا بعدها متأسفانه از این قلم زیبا و توانا نوشتهای ندیدم. راستش انتظار نداشتم فرزند چنین انسان فرهیختهای از این دیدگاه به موضوع بنگرد گرچه باز هم همان احترامی را برایش قائلم که برایش پدر بزرگوارش چون اهل قلم است راستش آیا لازم بود برای یک مطلب چند سطری وبلاگ درست کنند که احتمالاً در همین یک مطلب میماند و خدا کند که نماند اگر این مطلب را برای من ایمیل کرده بودند درست زیر مطلب خودم درج میکردم تا خوانندگان در یک جا با دو مطلب روبرو باشند من مدتهاست به دنبال اطلاعاتم برای تاریخچهی چوپانان، چوپانانی که قرن دوم عمر خود را تازه شروع کردهاست و مسلم است که اطلاعات تاریخی آن کلاً افواهی است باید از این و آن شنید کسانی که در برابر اینگونه نوشتهها جبههگیری میکنند نگاه محققانه ندارند. موجسوارانی هستند که از آشوب جهل عامه استفاده کرده توفانی میآفرینند تا موجی حرکت کند و بر آن سوار شوند راستش جا خوردم وقتی دیدم فرزند چنین انسان فرهیختهای که در دههی پنجاه آثار فتحعلی آخونداف میخواند و نمایشنامه مینوشت و چهل سال پیش روشنفکر و آگاه بود و قطعاً آقازادهی ایشان دانشگاه دیده هم هستند چنین دیدگاهی داشته باشند که به استناد خواب و رؤیا و تخیل و توهم مستندنویسی کنند اگر این مطلب به عنوان خاطرهای از پدربزرگ یا در داستانی تخیلی بیان شود پذیرفتنی است نه به عنوان یک سند تاریخی آن هم با لحنی جوآفرین که: آقا تو کفر محضی و من حقیقت محض و تنها لحن ایشان است که فرافکنی کرده و بحث و جدال علمی را به انحراف کشانده است و الا در محتوای نوشتههای ما هیچ تضادی وجود ندارد.
و اما یادداشتها با نام و بینام:
گرچه عقیدهای به پاسخگوییهایی اینچنینی ندارم تنها میخواهم تحلیلی داشته باشم که ببینید واقعا بعضی بیتوجهاند و بعضی هم موجسوار:
در میان یادداشتها یادداشتی هست که خطاب به من گفته: اگه مردی هرچه را قبول نداری اعتراف کن!
دوست عزیزی که نمیدانم کیستی و چه میجویی! اگر شما اطلاع دارید که من چه چیز را قبول دارم و چه چیز را قبول ندارم لابد در حضورتان اعتراف کردهام که چنین با اطمینان سخن میگویی، پس جرأت اعتراف دارم شما اگر جرأت دارید فقط نامتان را بنویسید.
یا آن یادداشتی که مدرک تحصیلی مرا به رخ آقای نظریان کشیده بود و ایشان هم بلافاصله جبهه گرفته و باعث شده دیگری آن یادداشت را به من نسبت دهد!!
ببینید! واقعاً نوبر است، همولایتیهای عزیزم! اگر فکر میکنید رفتار من ناآگاهانه و از سر بیفرهنگی است، شما را به خیر و ما را به سلامت! من خیلی خوب میدانم که دانشگاههای من کارخانههای مدرک سازیند و اگر در ایران کسی چیزی میشود به همت خود است باور کنید هنوز مدرکم را از دانشگاه نگرفتهام تنها در آموزش و پرورش به آن نیاز داشتم آن هم نه به خودش بلکه به نامهی تأیید آن که به همان هم اکتفا کردم، خیر دوستان اینگونه که بعضی گمان میکنند نیست، مشک آن است که خود ببوید نه که عطار بگوید. من آنچه کردهام و میکنم بسیار فراتر از مدرک تحصیلی من است نیاز نیست که در کامنتی ناشناس با چهرهای نقاب زده، پز مدرک تحصیلی بدهم چون پز نیست تنها گوشهای از واقعیت است!
یادداشتی که این نوشته را هجمهی فرهنگی از طرف استکبار جهانی میبیند هم که پیداست داییجان ناپلئون چوپانانی است.
آنان که تهدید میکنند که اگر مطلب را پاک نکنی چه و چه میشود و امامزاده سیدجلالالدین سنگت میکند هم نگران نباشند و برای من دل نسوزانند چون از آن اسقبال میکنم چون اگر سنگ بشوم نیاز نیست آیندگان مجسمهام را بسازند چون آماده است.
ببینید چقدر در گفتهها و نوشتههایمان بیدقت هستیم. بیایید واقعبینتر باشیم، امامزادهای مثل امامزادهی چوپانان در کشور ما فراوان است و نوشتن تاریخچهی دقیق آن نه کفر است و نه بیدینی بلکه عین دیانت است که اصل دیانت صداقت است! حقیقت این است که امامزادهی چوپانان مدفن کسی نیست حالا من حقیقت را پوشاندهام و کافرم یا......؟
مطمئن باشید نوشتهی من و صدها نوشته از این دست نه قصد ویرانی امامزده را دارند و نه میتوانند چنین کنند مگر این که این نوشتهها طبق حدس آقای عباس زاهدی سوداگران و یغماگران فرهنگ این مرز و بوم را برانگیزد و در جستوجوی آن سپر و شمشیر کذا ،آن را ویران کنند ببینید ! کجا ایستادهایم؟ در جایگاه کسی که نگران است : نکند عامه از جهل بیرون بیایند و به آگاهی برسند! این جایگاه را دوست دارید؟
محمد مستقیمی - راهی
برگرفته از: وب فتو راهی