چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

آغاز یعنی تولد

چوپانان


من در تو زاده شدم در تو بالیدم


در تو زیستم و در تو خواهم مرد


 هر کجا که باشم

ایل باصری

در پی انتشار تحقیقات اینترنتی در باره‌ی ایل باصری و رفتار رمضان خان باصری در بیابانک خواننده‌ای یادداشت زیر را برایم فرستاده است که عیناً منتشر می‌کنم:

مقاله سراسر کذب و احساسی " دزدان باصری"
کرامت جهانگرد 
مقاله شما را خواندم و بسیار متعجب شدم ، چرا که باصریهائی که از شیراز و داریون به مناطق کویری سمنان و دامغان با توافق سید حسن مدرس برای ایجاد امنیت به استان اصفهان آمده بودند ، به فرمان مدرس و حضرت آیت الله شریفی مسئول روحانیون استان سمنان آمده بودند ، صرفا چون مردم مناطق مزبور از راهزنیهای متعدد خاندان هژبر یزدانی و سایرین در رنج و عذاب بودند به آن مناطق اعزام شدند و اسناد روستاها و بعضی از مناطق شهری نیز به نام آنها بدستور حاکمیت و دفاع مرحوم مدرس ثبت گردیده که کماکان باقی است . 

اینکه بعضی از خوانین منطقه از دادن مالیات به دولت که در واقع از منطقه چوپانان تا میامی و شهر ری و گرگان را در بر می گرفت تحت فرماندهی رمضان خان و غلامرضا خان قرار داشتند و بنابراین جهت جلوگیری از عدم ارائه مالیات به دولت دست به چنین توطئه ای علیه باصری ها زدند . 
کتاب ایل باصری به نوشته استاد محمدی که در همین دهه های بعد از انقلاب چاپ و تکثیر و توزیع شده است مستنداتی را در بر دارد که این وصله ها نه تنها به ایل باصری نمی چسبد بلکه در کل ایل باصری اینان فرزندان حاج قربانعلی باصری بوده اند که فردریک بارث نیز در کتاب خود بسیاری از توطئه های دیگر علیه این خاندان را برملا می سازد . 
رمضان خان و غلامرضا خان هر دو از طرف مرحوم مدرس و با حکم حکومت بر آن مناطق حکمرانی میکردند و هم اکنون فرزندان آنان اسناد کلیه روستاهای منطقه میامی ، دامغان ، گرگان ، شهر ری را در اختیار دارند و از نظر وجهه مذهبی زمنی که هیچ فردی از شهر چوپانان به مکه عزیمت نکرده بود پدران رمضان خان و غلامرضا خان ضمن ترویج دین اسلام در منطقه فارس و در گیریهای نظامی که با ظل السلطان حاکم وقت اصفهان داشته اند ف شهدای زسادی را تقدیم نموده اند . مراجعه به کتاب گرگویه نوشته محمد شفیعی روشنگر این مطلب است . 
علاوه بر آن پس از اینکه در منطقه سمنان با پدران هپبر یزدانی این وهابی ریشه دار در گیر شدند ف نه برای مال و منال بود بلکه در واقع تقابل دو فرهنگ اسلامی و یهودیت بود . از محکمترین دلایل این موضوع این است که دختر غلامرضا خان به عقد و ازدواج با پسر آیت الله شریفی در می اید و فرزندان آنان هم اکنون از نیک نام ترین افراد ساکن شهر سمنان هستند . در زمان اوایل پادشاهی رضا قلدر در درگیری ضیافتی که به دستور رضاخان به منظور تجلیل از زحمات باصریها ترتیب داده میشود ، پدران هژبر با توجه به نزدیکی و قرابت فکری که با رضا خان داشتند ف طی یک توطئه حساب شده در قلعه روسها در جنوب سمنان با حضور رضا قلدر و بلافاصله پس از رفتن رضا خان تمامی افراد اطراف رمضان خان دستگیر و با سیم تلفنهای سیار آنروز به هم بسته و تیر باران میشوند . اجساد این شصت نفر در احداث راه خروجی از سمنان به طرف تهران در بعد از انقلاب کشف گردید و همین موضوع و موضوع دیگر که همانا کشته شده افراد باصریهای امنیت ایجاد کن که همگی از تیره " لب موسی " ایل باصری بودند هم از طرف قاجار و هم پهلوی ! باعث بررسی دقیق موضوع توسط استاد محمدی گردید که در چهار جلد قابل دسترسی و مطالعه است . 
فردریک بارث در کتاب خود اذعان میدارد که به منظور جلوگیری از بسط و گسترش دین اسلام در بین عشایر فارس اعم از باصریها و عربها و قشقائیها با خاندان قشقائی به این نتیجه می رسند که به پدر رمضان خان و غلامرضا خان و غلامحسین خان این نسبت ناروا را بدهند که " اینان اصالت باصری ندارند و سیدی هستند که از خراسان به میان ایل باصری آمده اند !! 
امیدوارم توانسه باشم به منظور جلوگیری از تنفیر افکار کمکی کرده باشم

یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۵ @ ۰۹:۵۰ ق.ظ

ملا بنیان‌گذار فرهنگ چوپانان

محمّدرضا مستقیمی ،ملا

بنیان‌گذار فرهنگ چوپانان


چون نام دانش‌آموختگان مکتب ملا از این آن پرسش شده به احتمال زیاد بعضی از قلم افتاده‌اند که تقاضا دارم در تکمیل این نام‌ها مرا یاری دهید

شادروان، محمّدرضا مستقیمی معروف به ملا فرزند کربلایی محمّد رمضان و برادرزاده و داماد حاج محمّدعلی رمضان ،یکی از بانیان چوپانان، به همراه خانواده‌ی عمو و پدر زنش و خواهران و برادرانش از انارک به چوپانان مهاجرت کرد چرا که پدرش کربلایی محمّد رمضان در درگیری‌های عرب و عجم در انارک کشته شد و او و برادر و خواهرانش سرپرستی جز عمو حاج محمّدعلی رمضان نداشتند. او و خواهرش ماننده که داماد و عروس عمو هم بودند. ملا با فاطمه طلایی دختر عمویش ازدواج کرد و طلایی لقبی بود که حاج محمّدعلی به این دردانه‌اش داده بود. حاصل ازدواج او با دختر عمو پنج پسر و یک دختر بود. دخترش بی‌بی با پسر داییش یدالله محمّد حاج محمّدعلی ازدواج کرد که در اولین حاملگی سر زا رفت و کودکش را نیز با خود برد پسران ملا هم نصرت‌الله و قدرت‌الله در جوانی دار فانی را وداع گفتند. سه پسر دیگر:

- شادروان، جمشید مستقیمی با شادروان، افسر اخوت ،فردوس، نوه‌ی عمه‌اش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک پسر به نام ناصر و چهر دختر به نام‌های: فریده، بتول، پروین و اقدس است.

-                    شادروان، علی مستقیمی معروف به (علی ملا) با دختر عمویش جواهر کربلاعباس مستقیمی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه پسر به نام‌های: عبدالرحیم و حسن و عبدالحسین و سه دختر به نام‌های: ناهید و عفت و فرحناز است.

-                    شادروان، سلطان‌محمود مستقیمی پسر کوچک ملا با نوه‌ی داییش میرزامهدی مستقیمی و دختر محمّد حسین‌علی ، شادروان، منصوره صفایی انارکی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر به نام مهوش و سه پسر به نام‌های آقارضا، حمیدرضا و مهران است.

ملا از همان ابتدای ورودش به چوپانان تازه تأسیس مکتب خود را در همان قلعه‌ای که در سال 1317 ش در اثر سیل ویران شد بر پا کرد و کمر همت به آموزش و پرورش کودکان چوپانانی بست. اولین دانش‌آموزان او در مکتب قلعه به این شرح است:

-                    شادروانان: یدالله و ملاحسن مستقیمی فرزندان محمّد حاج محمّدعلی رمضان.

-                    شادروانان: محمود و احمد مستقیمی فرزندان میرزامهدی حاج محمّدعلی رمضان.

-                    شادروانان: محمّدحسین و بهرام مستقیمی فرزندان محمّدرضا حاج محمّدعلی،شیخ.

-                    شادروانان: نصرت‌الله و قدرت‌الله مستقیمی فرزندان خود ملا.

-                    شادروانان: نصرت و آقامهدی زاهدی فرزندان محمّدرضا محمّدعلی محمّد ابراهیم.

-                    شادروان، ابوالقاسم و زنده یاد محمّدآقا عمادی فرزندان رحمت‌علی محمّدعلی محمّد ابراهیم. (محمّدعلی محمّد ابراهیم یکی دیگر از بانیان چوپانان است.)

-                    شادروانان: جعفر و ابراهیم زاهدی فرزندان محمّدعلی محمّد ابراهیم.

-                    شادروان، جواد پورحیدری فرزند میرزا ابوالقاسم.

-                    شادروانان: محمّدرضا و محمّدعلی بقایی فرزندان محمّد حاج عبدالله یکی دیگر از بانیان چوپانان.

-                    شادروان، حاج علی‌آقا نجفیان فرزند میرزا محمّدعلی ،میرزا سبیل، کدخدای چوپانان.

-                    شادروانان: محمّدحسین و محمود عسکریان فرزندان حسن یاور حاج عبدالله.

-                    شادروان:میرباقر و زنده‌یاد: میرکریم طباطبایی فرزندان میر سید علی.

-                    شادروان، محمّدحسین و زنده یاد، عبدالرحیم یزدانفر فرزندان شیخ جسن دیمه‌کاری.

این مکتب با این شاگردان تا سال 1317 ش که سیل خانمان برانداز قلعه‌ی چوپانان را ویران کرد بر پا بود و پس از ویرانی قلعه ابتدا در خانه دالان دراز میرزا سبیل ،کدخدا، همان خانه‌ی قبل از خانه‌ی پسرش علی‌آقا که هنوز بر پاست مکتب ملا به کار خود ادامه داد و شاگردان جدید مکتب این شرح است:

-                    شادروان:ابوالقاسم مستقیمی فرزند کربلا عباس برادر زاده‌ی ملا.

-                    شادروانان: اسدالله و حبیب و رحمت‌الله مستقیمی فرزندان حاج محمّد حاج محمّدعلی رمضان.

-                    زنده یاد، علی مستقیمی فرزند میرزامهدی حاج محمّدعلی رمضان.

-                    زنده‌یادان: حسن‌آقا و کیقباد عمادی فرزندان رحمت‌علی محمّد علی محمّد ابراهیم.

-                    شادروان، ماشاالله امینی فرزند محمّدباقر حاج محمّد.

-                    شادروانان: علی و جمشید مستقیمی فرزندان ملا.

-                    زنده یاد، حاج علی‌آقا طاهری نژاد فرزند محمّدحسن طاهر ،علمی.

-                    شادروان، حسین جلالپور فرزند کربلاعلی.

-                    شادروان، محمّدعلی رنجبر فرزند عباس خوری.

-                    شادروان، علی ابنی فرزند حسین قلی.

در سال 1318 ش مکتب به خانه شادروان:استاد محمّدحسین نظریان ، بانی امام‌زاده، - خانه‌ای که اکنون در مالکیت بهروز زاهدی فرزند عبدالرحیم است- منتقل می‌شود و یکی دو سال بعد به خانه‌ی خود ملا همین جایی که اکنون خانه‌ی علی ملا و کربلا حسن محترم است و پیوال بالای خانه‌ی ‌ملاکه اکنون خانه دادالله توکلی است نقل مکان می‌یابد که دانش‌آموزان در فصول گرم و معتدل در پیوال روی زمین می‌نشستند و ملا هم بر کرسی خود تعلیم می‌داد و در فصول سرد به خانه‌ی ملا می‌رفتند. دانش‌آموزان این دوره به این شرح است:

-                    زنده یاد، رستم زاهدی فرزند محمّدرضا محمّدعلی محمّد ابراهیم.

-                    شادروان، بزرگمهر مستقیمی فرزند میرزامهدی محمّدعلی رمضان.

-                    زنده یاد، محمّد عمادی فرزند عباس محمّدعلی محمّد ابراهیم.

-                    شادروان، سلطان‌محمود مستقیمی فرزند ملا.

-                    شادروان، عباس نجفیان فرزند میرزا سبیل ،کدحدا.

-                    شادروان، بهادر و زنده یاد، کیخسرو فاتح فرزندان مصطفی‌قلی.

-                    زنده یاد، علی‌اصغر فاتح فرزند نظرعلی.

-                    شادروان، میرحسین اطهری فرزند سید کریم و شهربانو ابراهیم سیاه.

-                    شادروان، حسین سعادت فرزند آمحمّد نقی.

-                    زنده یاد، امیرقلی ابنی فرزند حسین قلی.

-                    شادروان، یدالله قاسمیان فرزند حسین برجی.

در سال 1323 دبستان ستوده چوپانان افتتاح می‌شود یک مدیر به نام آقای فصیح‌زاده از نایین به چوپانان می‌آید و با همت انبار میانه زمین دبستان خریداری و دو اتاق و دو دالان ساخته شده که بعدها بقیه اتاق‌ها ساخته می‌شود و دبستان دخترانه ابتدا مختلط و بعد مستقل در قسمت پشتی دبستان ستوده به نام دبستان ایراندخت افتتاح می‌شود ابتدا دبستان ستوده به مدیریت آقای فصیح زاده و به آموزگاری آقای فصیح‌زاده و ملا که اکنون به استخدام آموزش و پرورش درآمده به کار خود ادامه می‌دهد و با آمدن آقای محمّد خاکساری انارکی به عنوان مدیر دبستان دخترانه هم پا می‌گیرد و ابتدا به صورت مختلط پسرانه و دخترانه با هم و بعدها پس از فوت ملا دو مدرسه جدا شده و دبستان ایراندخت به صورت دبستان دخترانه‌ی مستقل افتتاح می‌شود. دانش‌اموزان دختر و پسر این دوره عباتند از:

-                    زنده یاد، مهندس محمود عمادی فرزند عباس محمّدعلی محمّد ابراهیم.

-                    زنده یاد، مهندس علی عسکریان فرزند حسن یاور حاج عبدالله.

-                    زنده یادان: طلعت و طیبه دیمه‌کاری فرزندان شیخ حسن.

-                    زنده یاد، طاهره پورحیدری فرزند میرزا ابوالقاسم.

-                    شادروانان: فردوس و اقدس صادق‌محمّدی فرزندان آمحمّد استادعلی ،کدخدا.

-                    زنده یاد، جواهر مستقیمی فرزند کربلا عباس عروس ملا.

-                    شادروان، طلعت و زنده یاد:، شوکت امینی فرزندان باقر حاج محمّد.

-                    شادروانان: منوّر و فرخنده جلالپور فرزندان اسماعیل نصرالله جوگندی.

-                    زنده یاد، منصوره نظریان فرزند حاج حیدر[1]

در سال         [2]متأسفانه ملا بیمار شده برای درمان به انارک می‌رود و در همان جا بدرود حیات گفته و در «تگ ملتنی» گورستان انارک به خاک سپرده می‌شود روان این بنیان‌گذار فرهنگ چوپانان شاد و یادش جاودان باد!

آقای محمّد خاکساری و دانش‌آموزان دختر و پسر دبستان ستوده با بستن بازوبندهای سیاه که به سفارش آقای خاکساری و خیاطی صاحب‌سلطان همسر میرزاسبیل دوحنه شده بود؛ فقدان این معلم عزیز را به سوگ می‌نشیند و ابیاتی را که آقای خاکساری در سوگ او سروده، دم می‌گیرند و در مدرسه و خیابان و خانه‌ی ملا و مسجد سوگواری می‌کنند:

ما در عزای مستقیمی اشکبارانیم

در حسرت فقدان او ما جمله گریانیم

محمّد مستقیمی(راهی)

مرداد 1395

 



[1] - چون نام دانش‌آموختگان مکتب ملا به همت همشیره طیبه مستقیمی از این آن پرسش شده به احتمال زیاد بعضی از قلم افتاده‌اند که تقاضا دارم در تکمیل این نام‌ها مرا یاری دهید. نگارنده

[2] - تاریخ وفات ملا را هنوز نمی‌دانم ذر این مورد هم طلب یاری دارم.

محمّد گربه‌ای افسانه نیست

محمّد گربه‌ای


 غار محمّد گربه‌ای در غرب انارک


محمّد گربه‌ای افسانه نیست!

چند وقت پیش پژوهشگری که در آثار شیخیه پژوهش می‌کند از مشهد با من تماس گرفت[1] و اطلاعاتی در باره‌ی ملارضای انارکی می‌خواست و وقتی فهمید که یکی از نوه‌های دختری ملارضا با من خویشاوندی سببی دارد[2] خوشحال شد که منبع خوبی به دست آورده است. او گفت تحقیقاتش در مورد ملارضا (30) صفحه‌ای شده ولی هنوز کامل نیست و قول داد که پس از انتشار آن، مرا در جریان بگذارد.

من یاری شایان توجهی برایش نداشتم و نوادگان ملارضا حتی در حدّ من هم در باره‌ی جدّشان آگاهی نداشتند امّا در یک مورد توانستم او را یاری دهم. ایشان نخست عکس کوچکی از یک نسخه‌ی خطی کتاب «اجتناب» نوشته‌ی میرزا محمّد باقر شریف طباطبایی(همدانی) همان پیشوای شیخیه‌ی باقریه که در بلوای شیخیه در زمان قاجار به جندق پناه آورد و در این سفر هم مسافر کاروان حاج محمّدعلی رمضان(پدر بزرگ نگارنده) بود و آن داستان کذا که وجود چوپانان را پیش بینی کرد آن کک را در تنبان پذر بزرگ انداخت و این شد که حالا می‌بینید که من اینک چوپانانی هستم و بدان می‌بالم. این کتاب را ملارضای انارکی استنساخ کرده هرچند خط چندان زیبایی ندارد. نمی‌دانم ملارضا شیخی بوده و با عرق مذهبی دست به استنساخ این کتاب زده یا شیخی‌های انارک به او سفارش داده‌اند او تنها کاتبی بیش نبوده و گمان نکنم! شواهدی عینی دارم که تمایلات شیخی‌گری در انارکی‌ها به ویژه در زمان حیات ملارضا بیش از آن بوده  و شکاف بین شیخی و بالاسری آن قدر زیاد که بعید است یک بالاسری برای چند شاهی دستمزد یک کتاب از شیخیه استنساخ کند و احتمال این که با میل خویش بوده باشد کم نیست و علاوه بر ان در متن پایانی که خود نگاشته خویش را بنده‌ی حقیر نویسنده‌ی کتای شمرده است با این شواهد در شیخی بودن ملارضا من نگارنده که شک ندارم همان گونه که در شیخی بودن پدربزرگم حاج محمّدعلی رمضان که تمام داراییش را در راه یک پیش‌بینی مرادش به خطر انداخت و صد البته درست از آب درآمد و این‌ها نیست مگر از جانب ارادت خاص.

در این عکس واژه‌ای مورد نظر بود که ابتدا مرا به تردید انداخت:



واژه‌ی «کربئی» که نخست به بی‌راهه رفتم و گمان کردم که ممکن است تلفظ واژه‌ی «غربتی» باشد که واج «غین» در بعضی گویش‌ها به «ک» تبدیل می‌شود و آن «ء» بعد از «ب» هم احتمالاً دو نقطه است که از این گونه تردیدها در نسخه‌های خطی رایج است که ناگهان متوجه‌ی متن عربی عکس شدم و از دوست تازه‌ام خواستم همه‌ی متن را برایم بفرستد که البته عکس تمام صفحه را - بنا بر احتیاط‌هایی که پژوهشگران نسخه‌های منحصر به فرد دارند- برایم نفرستاد ولی متن را به طور کامل فرستاد:

«و قد فرغ من کتابته عبد عبید مصنفه محمّدرضا بن محمّدعلی بن محمّدابراهیم الأنارکی الذی هو منسوب من جهة الأب إلی حبیب بن مظاهر و من جهة‌ الأم منسوب إلی کُربئی، فی یوم الثالث من شهر ذی قعدة الحرام فی شهور سنة 1308 متمسکاً بدعاء الغریق[3] و هو یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک ثم اقول اللهم قولی فی جمیع الأشیاء قول آل محمّد علیهم السلام فیما اسرّوا و فیما أعلنوا و فیما ببلغنی عنهم و فیما لم یبلغنی فأقول بعد ذلک ما قال آل محمّد صلی الله علیه و آله قلت و ما دان آل محمّد صلی الله علیه و آله دنت اللهم ثبتنی علی ولایة أولیاء آل محمّد علیهم السلام و البرائة من أعدائهم فی الدنیا و الآخرة بجاه محمّد و عترته الطاهرة صلواتک علیهم أجمعین.»

ترجمه: به پایان رسانید کتابت را بنده‌ی حقیر نویسنده(میرزا محمّد باقر شریف طباطبایی، همدانی) محمّدرضا فرزند محمّدعلی فرزند محمّدابراهیم انارکی که نسبش از سوی پدر به حبیب بن مظاهر و از سوی مادر به «گربه‌ای» می‌رسد در روز سوم ذی‌القعده سال 1308 قمری الخ........

این متن در پایان کتاب همان جا که کاتبان خویش را معرفی و کار خویش را امضا می‌کنند؛ آمده است که نمونه خط را در عکس بالا مشاهده کردید.

ناگهان متوجّه شدم که متن عربی است و در زبان عرب واج «گ» را گاهی «ق» و گاهی «ک» تلفظ می‌کنند و بنا بر رسم‌الخط عربی آن همزه‌ی بالای «ی» هم در رسم‌الخط فارسی به الف تبدیل می‌شود و این واژه «گربه‌ای» است. موضوع را با دوست تازه خود در میان گذاشتم ایشان فرمودند که بعضی از دوستانشان هم چنین حدسی زده‌اند اما گربه‌ای به چه مناسبت است و این چه عنوان و لقبی است؟! که به ایشان عرض کردم که این لقب منسوب است به شخصیتی افسانه‌ای به نام «محمّد گربه‌ای» که نخستین کسی است که در کنار چشمه ملوی انارک[4] به تنهایی می‌زیسته است تصویر صفحاتی از کتاب «انارک از دیدگاه تاریخی، جغرافی و اجتماعی» نگاشته‌ی دوست دانشمندم آقای محمّدعلی ابراهیمی انارکی را برایش فرستادم[5] و امروز هم عکسی از غار محمّد گربه‌ای را چرا که عکس کتاب چندان واضح نبود.

با این حساب ملارضا از نوادگان دختری محمّد گربه‌ای است اکنون ببینیم محمّد گربه‌ای که تنهای تنها در بیابان سیاه‌کوه در غاری در نزدیکی «چشمه ملو» می‌زیسته چگونه فرزندی داشته تا نواده‌ای چون ملارضای انارکی داشته باشد.

در سال 1009 قمری برابر با 979 شمسی و 1601 میلادی سفر پیاده شاه عباس صفوی از اصفهان به مشهد اتّفاق افتاده که ظاهراً 66 روز به درازا کشیده است و نوشته شده که شاه عباس هر کجا اتراق می‌کرده در صورت مناسب بودن دستور می‌داده قناتی حفر شود و کاروانسرایی ساخته شود که کاروانسراهای و بعضی روستا با نام عباس‌آباد در این مسیر از جمله عباس‌آباد چوپانان از آن مجموعه است البته رباط عباس‌آباد صفوی نیست و قاجاری است و احتمالاً به دستور مشیرالمک نایینی که مالک عباس‌آباد بوده ساخته شده یا توسط میرزا سبیل پیشکار مشیرالمک همان خرابه شاه عباسی تعمیر شده که اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی آنچه مسلم است این است که میرزا سبیل پیش از کدخداییش در چوپانان در همین رباط منزل داشته و حکم می‌رانده است.[6]

داستان رسیدن اردوی شاهی به منطقه انارک و داستان محمّد گربه‌ای و شکار آهوان با دو و قضایایی که افواهی است بارها شنیده‌ایم و خوانده‌ایم و از بازنویسی آن در این جا خودداری می‌کنم تصویر صفحات کتاب آقای ابراهیمی را در این باره در زیرنویس همین نوشته آورده‌ام تنها به پایان آن اشاره می‌کنم که الطاف ملوکانه مرشد بزرگ شاه عباس محمّد گربه‌ای به سمت راهداری این منطقه از سیاه‌کوه عقدای اردکان تا سیاه‌کوه ورامین و از حوض پیرزن(3 فرسنگی نائین) تا کوه قلاورخانه(یک فرسنگی چوپانان) منسوب شد. این سمت محمّد گربه‌ای چنان جدّی بود که منطقه را برای عبور کاروانان امن ساخت. اکنون ببینیم چگونه ممکن است محمّد گربه‌ای تنها فرزندی داشته باشد و در نهایت نوادگانی که یکی از ایشان ملارضای انارکی کاتب کتاب «اجتناب» محمّدباقر همدانی باشد.

صفی و زاهد دو برادر دامدار که از روستاهای سهیل و سپرو[7] به محمّدیه نایین مهاجرت می‌کنند و مدت‌ها ساکن محمّدیه می‌شوند و از آن جا که دامداران بزرگی بوده‌اند و محمّدیه نیاز مرتع دام‌هایشان را بسنده نبود به انارک مهاجرت کرده و ساکن انارک می‌شوند و همه‌ی انارکی‌ها به گونه‌ای فرزندان این دو برادر هستند.[8] گویش آن‌ها هم به مرور زمان تفاوت‌هایی - بیشتر لهجه‌ای- با گویش نایین و محمّدیه و اهالی سهیل و سپرو پیدا کرده است.

انارک


ناچار حضور این دو خانواده‌ی دامدار و لابد پر جمعیت و حضور محمّد گربه‌ای راهدار مجرد آنان و او را به ازدواج با یکی از دختران این خانواده برمی‌انگیز و بنیان نسب مادری ملارضای انارکی پایه گذاری می‌شود. ایشان نسب پدری خود را به حبیب بن مظاهر می‌رساند که پیدا کردن سی نسل پیش از خویش بعید است و رساندن نسب خویش به نامداران تاریخ اسلام شگردی که متأسفانه در نسب‌شناسی مسلمانان بسیار رایج است و اغلب نادرست ولی رساندن نسب به شش هفت پشت قبل در تاریخ افواهی هم در یک خانواده بعید نیست و با این حساب، نسب پدری ملارضا مشکوک ولی نسب مادری، با احتمال قوی درست است.


ملارضا با یاغیان کاشی

افراد نشسته از چپ: ملا رضا انارکی، ابراهیم نوکر هنر، میرزا هادی یغمایی (فرمان) 

ایستاده از راست: جهانگیر خان ثابتی، محمد هنری، میرزا اسماعیل یغمایی (هنر سوم، معتمد دیوان)، میرزا علینقی یغمایی، حسن آقا بیک (دایی مسعود لشکر) 
با تشکر  از علی محمد جعفری پور

همیشه گمان می‌کردم انارکی‌های فرزندان محمّد گربه‌ای هستند ولی داستان مهاجرت این دو برادر و نسب‌شناسی انارکی‌ها را - که به این دو برادر می‌رسد- دنبال کردم پرسش دیگری در ذهنم شکل گرفت که روز به روز گنده‌تر می‌شد:

پس فرزندان محمّد گربه‌ای کجایند؟

و مأیوسانه پیش خود این گونه نتیجه‌گیری می‌کردم که: محمّد گربه‌ای یا براستی افسانه است یا تا پایان عمر خود مجرّد مانده تا این اتّفاق اخیر که ثابت کرد هر دو گمان نادرست است و عدّه‌ای از انارکی‌ها، نوادگان محمّد گربه‌ای هستند که نسب مادریشان به همان زاهد و صفی می‌رسد.

و شگفت این که بارها همراه آن  نوه‌ی ملارضا و نهایتاً نوه‌ی محمّد گربه‌ای که شوهر خواهر من است برای انغوزه چینی به کوه‌های اطراف چوپانان رفته وبارها از کوه بالا رفتن او و ناگهان به قله رسیدنش را ناخودآگاه به محمّد گربه‌ای تشبیه کرده‌ام!

محمّد مستقیمی  راهی

خرداد 1395



[1] محمدصادق موسوی

[2] - احمد نجفیان فرزند شهربانو ملارضا همسر خواهر نگارنده

[3] عبدالله بن سنان، یکی از یاران امام صادق (ع) نقل می‌کند که روزی آن حضرت خطاب به ما فرمود:

ستصیبکم شبهة فتبقون بلا علم یری ولا امام هدی، لاینجو منها الا من دعا بدعاءالغریق

به زودی شبهه‌ای به شما روی خواهد آورد و شما نه پرچمی خواهید داشت که دیده شود و نه امامی که هدایت کند. تنها کسانی از این شبهه نجات خواهند یافت که «دعای غریق » را بخوانند. 

قلت: و کیف دعاء‌الغریق؟

گفتم: دعای غریق چگونه است؟ 

قال: تقول: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبّت قلبی علی دینک. 

فرمود: می گویی: ای خدا، ای بخشنده، ای بخشایشگر، ای کسی که قلب‌ها را دگرگون می‌سازی! قلب مرا بر دینت پایدار فرما. 

 

[4] احتمالاً نام چشمه ملو هم از نام محمد گربه‌ای سرچشمه دارد که «ملو» به گویش انارکی «گربه» است و یافتن این چشمه که از آب آن هم انارستانی کوچک به وجود آمده بوده که بعدها توسط ساکنین انارک -آن دو برادر مهاجر از سهیل و سه پرآب نایین به انارک به تشابه نیستانک «نارستانک» نامیده شده است- که به گویش انارکی هر دو «نیسینه» و «ناروسیه» گفته می‌شود.

مرحوم آذر یغمایی در کتاب خود آن جا که از انارک می‌نویسد پسوند «ک» را در انارک پسوند تصغیر می‌داند و می‌گوید درخت کوچک انری آن جا بوده که چنین نیست . پسوند «ک» در زبان پارسی به معانی گوناگون است که یکی از آن‌ها تصغیر است و شاید یکی از کابردهای گسترده‌ی این پسوند «مکانی» باشد چنانچه شاید نام صدها شهر و روستا دارای این پسوند است:

در جغرافیای خودمان: نیستانک، انارک، بیابانک

در اطراف تهران:

درون یا نزدیک شهر تهران: اصفهانک - بریانک- پونک- چاهک- سوهانک- قُلهَک- کاشانک- لارک- نارمک- ولنجک- ونک- لشگرک

از شهر تهران رو بسوی شمال: رودک- سرک- سینک- شمشک بالا- شمشک پائین- شهرستانک - کوشکک- گَلَندُوَک- میدانک

حومه جنوب و شرق و غرب تهران: خونیگ- آلوئک- اموک (عموک)- ایجدونک- بادامک- بازارک- پرندک- توتک- حصار زیرک- حصار کلک- دهک- سولک- قرچک- قصطانک- قوئینک- کِرِک- کهریزک- کوهک- گلستانک- لپه زنک- لهک- همدانک. (نگارنده)

[5] -  صفحات کتاب آقای ابراهیمی که درباره‌ی محمد گربه‌ای است::


[6] -  هرم لمجیر اصفهان»

اوّلین سبک هرم سازی اسلامی - ایرانی؛

طرحی نو در تاریخ معماری سنتی ایران: هرم لمجیر اصفهان (که اکنون یک مِلک خصوصی و منزل مسکونی است) در اصل، چهار ضلعی یا چهار وجهی است؛ و به تقلید از هرم بزرگ مصر، یعنی هرم خئوپس، یا هرم خوفو (به عربی) و Cheops (به انگلیسی) و Khéops (به فرانسه) (در جیزه Giza مصر) و متناسب با ابعاد آن، ولی در حجمی کوچک، ساخته شده است.

البته، دو ضلع یا دو وجه هندسی اضافی نیز در بخش راهروی ورودی هرم لمجیر  که از ضلع جنوبی آن باز شده است  دیده میشود. و در مجموع، به شکل شیری است نیمه خوابیده، که حکایتگر شکل ظاهری "کوه صفه" اصفهان نیز میباشد.

نمای بیرونی هرم لمجیر، سفیدرنگ است و از دور (اگر آپارتمان ها و مرتفع سازی های امروز، جلوی دید را نگیرند) جلب توجّه بیننده را میکند.

این هرم، دارای چهار پنجره شیشه ای مثلثی شکل  در چهار وجه اصلی آن و نزدیک به رأس هرم  میباشد؛ که چون هر پنجره  همانند هر وجه هرم  رو بسوی یکی از چهار جهت اصلی مغناطیسی (شمال، جنوب، مشرق و مغرب) است، قابلیّت و کاربرد یک رصدخانه را نیز دارد (البته اگر هوای پر از دود و غبار اصفهان صنعتی و خشکیدۀ امروز اجازه بدهد که ستارگان زیبای شب را ببینیم و آنها را رصد کنیم).

درون هرم لمجیر نیز، همانند بیرون، سفید است و با صنایع دستی، نقاشی ها و تابلوهای مربوط به آثار ملّی و سنتی معماری اسلامی اصفهان در عهد صفویّه،  تزیین شده است.

از درب جنبی هرم که وارد محوّطۀ بیرونی راهروی آن میشویم، در کنار درب، یک کاغذ پاپیروس مصری (قِرطاس) مشاهده میشود، که در آن، آیت الکرسی را به سبک مُذهَّب (طلاکاری بدلی) زیبایی نوشته شده است. بدین مناسبت که، علاوه بر تیَمّـُن و تبرّک به این آیۀ مبارکۀ قرآنی، یادآور این نکته باشد که: هرم و معماری آن، خاستگاهی مصری و ریشه ای وابسته به بزرگان سرزمین باستانی و کهن مصر دارد.

لمجیر... یکی از محلات بخش ماربین، در شمال غرب اصفهان کنونی. گویند: "لم" بمعنی "مکان" و "جیر" بمعنی "گود" است (لغتنامه دهخدا). و طبق  گفتۀ بعضی، لمجیر بمعنی "شکارگاه" نیز میباشد و بخاطر شکار فراوانی که این محله قبلاً داشته، نامش را "لـَمجیر" نهاده اند؛ زیرا "لم" بمعنای "انبوه و فراوان" از هر چیز، و "جیر" مخفف "نخجیر" است که شکار و خصوصاً "بز کوهی" را گویند (فرهنگ معین). لمجیر نیز در قدیم دارای مادی (جوی آب) بوده منشعب از زاینده رود بوده، که متأسفانه، در پی کم آبی و خشکی زاینده رود، مادی لمجیر نیز مانند دیگر مادیهای اصفهان خشکید و نابود شد...

گفتنی است، در لمجیر و مارچین، هنوز هم آثار و بقایای بناهای عهد صفویّه و قاجاریّه و خانه های آن دو دوران (ازجمله: خانه های "طاق چشمه ای" خنک در تابستان و گرم در زمستان) بچشم میخورد؛ ولی متأسّفانه همگی در معرض تخریب و نابودی هستند...

بر ضلع شرقی هرم لمجیر، در زیر یک کاشی «وَ اِنْ یَکادُ...»، کاشی کاری جالبی با زمینه لاجوردی، مُشتمِل بر تصویر شاه عباس صفوی کبیر، بچشم می آید. از آنجا که این پادشاه - بخاطر وسعت خدمات و قدرت پادشاهی او و گسترش امنیت و اقتدار بین المللی ایران در عهدش - اعظم سلاطین ایران اسلامی و به اصطلاح (و به قول شادروان دکتر مهدوی اصفهانی) «نگین درخشان پادشاهان ایران» محسوب میشود و نقش مهمی در توسعه معماری سنتی اسلامی-ایرانی و ساخت و ساز اَبنیۀ باشکوه در اصفهان و سراسر ایران داشته است؛ و از آنجمله: 999 کاروانسرا در مناطق مختلف و جاده های دوردست سرزمین ما ساخته (با وجود کمبود امکانات فنی در آن زمان، و کویری بودن برخی از آن مناطق)، لذا بانی هرم، جهت بزرگداشت نام و یاد او، این کاشیکاری را در این ضلع یا وجه، نصب نموده است.

جالب آنکه، مضمون نوشته های این کاشی، بازگو کنندۀ سفر مرحوم شاه عباس به مشهد  با پای پیاده  بوده، که چون خراسان در مشرق ایران است، این کاشی نیز رو بسوی شرق و در وجه شرقی هرم لمجیر نصب شده است.

در بالای تصویر رنگی و زیبای مرحوم شاه عباس صفوی، دو بیت شعر از مرحوم شیخ بهائی نیز بچشم میخورد، که آنرا در ابتدای "فالنامه عباسی" (جدول دوم) آورده است:

عباس، شهنشاه همایونْ اختر                             جَمجاهِ سِکندَرفر ِ اَنجُمْ لشکر

سردفتر خود کنیم نامش، زیرا                          «نامش نشود گم از جهان تا محشر

سپس در ذیل تصویر، سه بیت از قطعه شعر شش بیتی اسکندربیک مُنشی، در "عالـَم آرای عباسی" (ج2ص610) در بیان مادّه تاریخ پیاده رفتن شاه عباس از اصفهان تا مشهد مقدّس، در پی اجابت نذری که کرده بود، دیده میشود:

غلام شاه مردان، شاه عباس                              شهِ والاگهـــر ، خاقان اَمجَد

به طـَوْفِ مرقد شاه خراسان                             پیاده رفت با اخلاص بی حد

 پیاده رفت و شد تاریخ رفتن                          "زاصفاهان پیاده تا بمشهد"

که البته باید توجه داشت تا الف زائده در "اصفاهان" نیز حساب شده و "بمشهد" نیز سرهم حساب شود؛ نه "به مشهد"؛ که در این صورت، جمع ابجدی این مصراع، برابرست با 1009ق که سال هجری قمری وقوع این رخداد تاریخی است.

منبع: http://lamjir.persianblog.ir/

 

[7] - نگاهی به روستای سپرو:

پایگاه خبری ایران بزرگ- نگاهی به ایران- روستای سپرو در منطقه پاکوه، یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان نائین و جزء دهستان بافران می باشد که در 30 کیلومتری شهر نائین واقع شده است. به لحاظ موقعیت نسبی از شمال به کوه های منطقه ای معروف به کوه زرد و از جنوب به اراضی کشاورزی محدود می شود. مساحت محدوده روستا در حال حاضر 69891 متر مربع می باشد.

در لغت نامه دهخدا در مورد سپرو چنین آمده است: "سپرو. [ س َ پ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در 28 هزارگزی شمال نائین ، متصل براه سپرو به نائین . ناحیه ای است کوهستانی، هوای آن معتدل 317 تن سکنه دارد. آب آنجا از قنات تأمین می شود و محصولات آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران می کنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج10

در مورد وجه تسمیه روستا دو احتمال وجود دارد: اول، نام روستا به دلیل وجود آب در سه طرف روستا شامل آب قنات و دو چشمه در نزدیکی مسجد "سه پر آب" بوده ( پر به معنی طرف) و تبدیل به "سه پر او" و در نهایت "سپرو" شده است. دوم، به دلیل وجود منابع آب در این منطقه خشک، نام روستا "سوی پر آب" بوده و تبدیل به "سو پر او" و در نهایت "سپرو" شده است. چنانکه پشت زیلوهای قدیمی مسجد عبارت "وقف مسجد سو پر آب" آمده است.

آب مصرفی در بخش کشاورزی عمدتاً از طریق استحصال قنات تأمین می شود. آب آشامیدنی از طریق لوله کشی از دو منطقه نیجار واقع در کوشیر و منطقه سنجد تأمین می شود که پاسخگوی مصرف روستا نیست. شیب عمومی روستا شمال غربی- شرق می باشد که آب های سطحی موجود در روستا به تبعیت ازشیب معابر با استفاده از جوی ها و انهار موجود در بافت روستا دفع می شوند. شیب عمومی روستا و به تبع آن شیب معابر و انهار موجود در روستا 6% برآورد شده است.

آثار تاریخی سپرو:

قلعه سپرو توسط اجداد کسانی که هم اکنون در سپرو زندگی می کنند ساخته شده است. قدمت آن دقیقاً برای مردم مشخص نیست ولی باید برای حدود 300 سال پیش باشد. هدف از ساخت این قلعه، دفاع از جان و اموال مردم در برابر دزدان بوده است که به روستا حمله می کرده اند. ساخت آن در دورانی بوده که کشور دچار نا امنی و حمله راهزنان بوده است. با توجه به تعدد اتاق ها ظاهراً هر خانواده از سپرو در قلعه یک اتاق داشته و در آن زندگی می کرده است.

.با وجود کوه های بلند در منطقه این قلعه روی کوه کم ارتفاعی ساخته شده تا به سرعت بتوان به آن رفت. سوراخ هایی در دیوارها برای تیراندازی و دفاع تعبیه شده است. جای اصابت تیرها بر روی دیوار قلعه و کنار درب دیده می شود. طبق نقل ها یکی از مردم روستا در قلعه هدف تیر دزدان قرارمی گیرد و به شهادت می رسد. درب قلعه چوبی است و چند سالی است از بنا جدا شده و توسط اهالی درون قلعه قرار داده شده است.

بافت قدیم روستای سپرو از نظر سازمان میراث فرهنگی جزء آثار تاریخی محسوب نمی شود اما جزئی از هویت روستا به شمار می آید.

آثار تاریخی کوه شیر (شیرکوه)

چهاردری (چهارطاقی): یکی از نمادهای اصلی منطقه و معروفترین بنای تاریخی آن می باشد که ظاهراً با قلعه مربوط به یک دوره می باشند. بنا از چهار ستون و سقف آن تشکیل شده و در وسط آن روی زمین چاهی قرار دارد. در اطراف آن چهار ستون دیگر قرار داشت که تقریباً از بین رفته است و این نظر در بین اهالی وجود داشت که یک بنا مانند همین بنا روی آن بوده و خراب شده که احتمال آن ضعیف است. چرا که در این صورت با خراب شدن سقف آن باید بنی پایین آن نیز خراب می شده است. احتمالاً ستون ها برای صحن این بنا بوده است. بنا توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در حال مرمت می باشد.

قلعه باستانی: تقریباً هم دوره چهار دری و احتمالاً مربوط به دوره ساسانیان می باشد و متأسفانه در حال تخریب است. به عنوان دژی مستحکم در برابر دشمنان استفاده می شده است.

(شباهت این چارطاقی به چارتاقی نخلک درخور توجه است البته چارتاقی‌ها شباهت ابتدایی زیادی دارند و تفاوت‌ها در ریزه‌کاری‌های معماری است و صد البته این گونه بناها قطعاً به پیش از اسلام برمی‌گردد که وجود آن در این روستا بیانگر  قدمت روستاست..( نگارنده)

غار اژدها: غاری است تقریباً در روبروی چهادری در کوه. دهانه ورودی آن بزرگ است ولی عمق ندارد. در انتهای آن حفره ای است که داخل شدن به آن مشکل می باشد ولی پس از طی چند متر فضا بازتر می شود. این غار شناسایی نشده است. وجه تسمیه آن مشخص نمی باشد. بنا به گفته قدیمی ها در گذشته چاهی عمیق در آن بود که بسته شده است. مواردی در مورد این غار گفته می شود مثلاً اینکه این غار معدن بوده است و اینکه یک بار خروسی را به یک طناب بسته اند و درون چاه عمیق آن کرده اند ولی پس از کشیدن طناب سر خروس قطع شده بوده است (که به افسانه شباهت دارد)

تخت رستم: بنایی است در پایین غار اژدها که باخشت یک سطح صاف ایجاد شده است. برخی می گویند این بنا برای بارگیری و انتقال خروجی معدن غار اژدها ساخته شده است. ظاهراً قدمت آن به قدمت چهار دری و قلعه باستانی نزدیک است.

قلعه: تقریباً هم دوره قلعه سپرو با همان کاربرد می باشد یعنی برای در امان ماندن از دست یاغی ها ساخته شده است.

منبع: سایت انجمن مفاخر معماری ایران : http://ammi.ir

[8] - این قسمت از مطالب را نقل قول کردم از گفته‌های پدرم محمدرضا مستقیمی«شیخ». نگارنده

آش شله قلم‌کار بخش هشتم پاره‌ی دوم

آش شله قلم‌کار

 بخش هشتم پاره‌ی دوم


دکتر عبدالرّحمان صدریه

عمّه خانم صاحب دو دختر به نام‌های سرور و فروغ و دو پسر به نام‌های میر عبدالرحیم و میرعبدالرحمان می‌شود که میرعبدالرحیم  را در نوجوانی، اصابت شاخه‌ی درختی در حیاط خانه از عمّه خانم می‌رباید و او را داغ‌دار می‌سازد. فروغ‌خانم اینک در آمریکاست و سرور خانم و میر عبدالرحمان هم چند سال پیش در تهران بدرود حیات گفت در حالی همسر آلمانی و دو فرزندش در ایران نبودند. او اواخر عمر خود را به کارهای فرهنگی گذراند و آثار بسیاری را از آلمانی و انگلیسی ترجمه کرد. او اینک در بهشت زهرا در قطعه‌ی هنرمندان خفته است. روحش شاد و یادش گرامی باد! شاید بگویید چرا با بقیه‌ی از دنیا رفتگان این گونه برخورد نکردم شاید به این دلیل است که این بزرگوار اهل قلم بود  جایگاهی خاص در نگاه من داشت هیچ دلیل دیگری ندارد[1].

دکتر میر عبدالرحمان صدریه

 

شارلوته همسر دکتر صدریه

 

 

پروفسور کریم صدریه پسر دکتر غبدالرحمان صدریه

 

و آتوسا صدریه که هنوز عکسی از او نیافته‌ام


ادامه دارد...

محمّد مستقیمی، راهی

[1]  - دکتر عبدالرحمن صدریه را بهتر بشناسیم

 نام پدر : میرعبدالکریم صدریه برادر میرهاشم خان صدریه طراح و مهندس نقشه چوپانان و حمام چوپانان

 نام مادر :  حاج فاطمه‌خانم صدریه فرزند حاج محمدعلی رمضان مستقیمی مرحوم حاج هدیه خاله ایشان بوده است

تحصیلات:دکترا در اقتصاد  از دانشگاه فریدریک ویلهلم در شهر بن آلمان

 سال تولد 1307 سال وفات 1379

 آثار ایشان

 قریه ما : نوشته دکتر عبدالرحمان صدریه

چهره های سیمون ماشارنویسنده: برتولت برشت مترجم: عبدالرحمن صدریه

 در انبوه شهرها/ برتولت برشت؛ عبدالرحمن صدریه

کاخ شیشه‏اى سیاست. نوشتة کورت والدهایم. ترجمة دکتر عبدالرحمن صدریه.

 تاریخ جهان تحول اندیشه، تمدن و فرهنگ جهان، ترجمه عبدالرحمان صدریه،

  داریوش و پارسها،هینتس، والتر، (1385)، ترجمه عبدالرحمن صدریه،

 میخاییل گورباچف؛ پراسترویکا، دومین انقلاب روسیه؛ ترجمه عبدالرحمن صدریه

 فراتر از خط قرمز (دکتر عبدالرحمن صدریه)

مبانی نقاشی و خطاطی ( رمان ) نویسنده : ژوزه ساراماگومترجم : دکتر عبدالرحمن صدریه

نبرد براى فلسطین،، نوشته فریدریش شرایبر، ترجمه عبدالرحمن صدریه،

و بسیاری از آثار دیگر که من از اسامی آنها بی اطلاع هستم

 معرفی دکتر صدریه از زبان یک دوست

به یاد دکتر (میر) عبد الرحمن صدریه

پایگاه مجلات تخصصی نور / هوشنگ ساعدلو

دکتر عبد الرحمن صدریه را من از دانشگاه فریدریک ویلهلم در شهر بن آلمان می‏شناختم، هر دو دانشجوی آن دانشگاه بودیم. یاد باد آن روزگاران یاد باد! دوست نزدیک و همدرس او شاپور مسعودی بود، از مردم تویسرکان و از اخلاف شاهزاده ‏های قدیم، بسیار خوش صحبت و اهل دل‏ که هم شب زنده ‏داری می‏ کرد و هم درس می‏ خواند و از غرائب آنکه باید سال پیش در همین‏ اوقات باشد که او هم روی در نقاب خاک کشید و همانجا در غربت بن،به خاک رفت. من همواره‏ ترجیع بندی از یک تصنیف آلمانی را بیاد دارم که او به شوخی و خنده در مورد متعددی که‏ حرفی و مشکلی پیش می‏ آمد می‏ خواند: Ach,in Funfzieg Yahre ist alles Vorbei «برو بابا،تا پنجاه ساله دیگه همه چیز تمومه».

صدریه پس از اخذ درجه دکترا در اقتصاد به ایران بازگشت ولی مسعودی همانجا در پیش‏ عهد و عیال آلمانی‏اش ماند و به ایران بازنگشت. صدریه هم همسرش آلمانی بود ولی خودش‏ اهل کویر، از انارک که پس از اتمام تحصیل تاب سرمای آلمان را نیاورد و به وطن بازگشت. اگر از ظاهرش چیزی نمی ‏شد فهمید در باطن، در ته قلبش گرمای کویر تفته و روشن بود. در ایران‏ او به دلیل لیاقت و درستی‏ اش تا بالاترین مقامات دولتی در بخش‏های اقتصادی خود را برکشید و در هر سمتی که بود از خود لیاقت و شایستگی نشان داد و همواره ریاستش با محبوبیت همراه‏ بود، پس از بیست و سه سال این علاقه معنوی را در مجلس ختم او در خانقاه صفی علیشاه‏ می‏شد به عیان دید.

شرح‏ حال جالب و خواندنی او و خاندانش را در کتاب ماندنی «قریه ما» که حکایتی است از تاریخ اجتماعی سده اخیر ایران می ‏توان خواند و تصویر زنده‏ اش را از گوشه تاریخ ایران، در قبل‏ و بعد از پهلوی، در آن جست و دگرگونیهای پست و بلند زندگی یک خانواده بزرگ ایرانی را در آن‏ دید. مطالبی که برای تاریخ‏ نویسان اقتصادی و اجتماعی این عهد بسیار ارزشمند است.

صدریه بیشتر با دوستان نزدیکش می‏ جوشید و دمخور بود، علاقه وافری به بحث داشت با آهنگ صدائی چون الماس تیز! نوشتن با قلم را عادت نداشت، پشت ماشین تحریر می ‏نشست و ساعتها می‏ نوشت و ترجمه می‏ کرد. گروه محکومین کافکا، خاطرات ویلی برانت صدر اعظم‏ سابق سوسیالیست آلمان، پروستوریکا گورباچف بخشی از آثار اوست به ترجمه و کتاب‏ «قریه ما »به گمان من مهمترین اثر تألیفی ماندگار می‏تواند به‏ شمار آید. افسوس که:

آن پنجه کمانکش و انگشت خط نویس‏ هر بندش اوفتاده به جائی و مفصلی

در یکی از دفعاتی که دیداری در خانهء ما داشتیم، پس از صحبت های بسیار و بحث مفصل که‏ عادت او بود، کاغذی از جیب بیرون آورد و گفت شعر مرا گوش کن! چیزی ‏که من در مورد او سراغ نداشتم طبع شعرش بود و علاقه به شعر، شعرش را برایم خواند و بعد به یادگار، آن را به‏ من داد که اکنون یادگاریست از او :انسانی با اخلاق، بردبار و بسی خصلت‏های نیکوی دیگر.

10 دی‏ماه 1380

 اثر: قریه ما

ناشر : خامه تهران / چاپ : پویا آبان ماه 1360 / تعداد صفحات : 282

موضوع: تاریخچه خاندان صدریه با نگاهی جامعه شناسانه به برخی از تحولات تاریخی . در صفحه 2 آمده است :

توان ما - هر اندازه ناتوان - نقطه ی امید به شمار آید.

امید ما - هر اندازه مایوس - در این ماجرا به کار آید.

هدف ما - هر اندازه ناممکن - از آن چشم نمی پوشیم.

کوشش ما - هر اندازه بیهوده - باز می کوشیم.

تقلای ما - هر اندازه فرسوده - تنها نشانه ی زندگی است.

و تسلیم ما - هر اندازه مفهوم - سرآغاز بندگی است.

چون سرما را توان تحمل نمی داریم.

اندام عریان خود را بر آتش می گذاریم.

منبعوبلاگ چوپانان آباد 

صفحاتی از کتاب قریه ما که در باره چوپانان است


من نمی‌دانم اگر امروز به قریه ما بازگردم و برای یافتن کسانی که به آن همه کثافت، که من آلوده شده‌ام، آلوده نشده باشند، جستجو کنم، آیا کسی را خواهم یافت یا نه؛ قطعاً خواهم یافت، چون هنوز خاله‌ام هدیه و دایی‌ام شیخ زنده‌ هستند، و  هدیه گرچه چند سالی در شهر زیست، و شیخ گرچه برای خارج کردن آن همه ساچمه که با تفنگ خودش به اشتباه در ران خود فرو برده بود ، بارها به شهر آمد، اما هیچ کدام شهری نشدند و هیچ کدام هیچ چیز از اخلاق غرورآفرین خود را از دست ندادند. حالی که خاله من، هدیه و دایی من، شیخ در سنین نورانی زندگی می‌کنند، قطعاً باز هم انسان‌هایی هستند که همه آن ویژگی‌هایی را در وجود خود به ذخیره نگاه داشته‌اند، که من بایست برای یافتن آن‌ها بروم. آیا من آلوده‌ام و همه آلودگی‌ها را اگر بروم، با خود خواهم برد؟

صفحه 69 قریه ما 

و او یک سفر کوتاه به چوپانان آمد، نمی‌دانم چیزی با خود برد یا چیزی بر جای گذاشت یا هیچ کدام؟

 


دکتر (میر) عبدالرحمن صدریه انارکی

زایش او در سال 1307 (در انارک) می باشد [ زایش او در تهران بود این مطلب اشتباه است. نگارنده]. پدرش میر عبدالکریم، مادرش فاطمه، خواهرانش سرور و فروغ و برادر کوچکترش میرعبدالرحیم نام داشت. از کودکی کتاب خوان بود و در سال های دهه 20 در جوانی، ساده باورانه می پنداشت که روزی می شود با قلم و فاش کردن فساد از "ننگ و نکبت" نظام های حاکم رها شد.

در 1329 برای ادامه تحصیل راهی آلمان شد در حالی که خلاف رسم زمان که سوسیالیسم را می پسندید، ملی گرا و لیبرال ماند. به فعالیت های دانشجویی و ترجمه مقالات در مجله گروهشان پرداخت و در همانجا با زنی آلمانی ازدواج کزد که حاصل آن آتوسا و میرعبدالکریم هستند. در 1339 از دانشگاه فریدریک ویلهلم (بن) درجه دکترا در علم اقتصاد و تخصص در سیاست اقتصادی گرفت و به ایران بازگشت.

تا اوایل انقلاب در پست های مهم اقتصادی کار می کرد و به دو زبان آلمانی و انگلیسی کاملاً وارد بود. ابتدا به ترجمه شاهکارهای ادبی از آلمانی، به تفنن و بدون دریافت وجه مشغول شد. اولین اثرش که به صورت کتاب چاپ و منتشر شد "قصر" از کافکا بود اما پس از انقلاب و محدودیت بسیار برای کارکردن و نان درآوردن به "ترجمه حرفه ای" روی آورد. علاوه بر آثار ادبی، بیشتر آنچه را که در دنیا اهمیت یافته بود ترجمه می کرد.

آثار را برای ترجمه خود برمی گزید تا خواننده ایرانی سریع و سهل با روند تفکر بشر آشنا شود و ترجمه را به گونه ای می پسندید که خواننده باور کند نوشته خود نویسنده را می خواند که ارزش فرهنگی هم دارد.

ترجمه کتاب "سلول" را بسیار دوست می داشت که در آن هیچ نشانی از حال و هوای روزمرگی نیست! می گفت: یک فرهنگی جهانی داریم که همگان در سراسر جهان در ساخت آن شریک اند و به ناچار فراگیر می شود و هیچ جامعه ای در بلندمدت نمی تواند خود را از آن دور نگه دارد.

در 1379 درگذشت. روحش شاد و یادش گرامی باد./حرا-1/4/92/


آثار: قریه ما

ناشر: خامه تهران / چاپ: پویا آبان ماه 1360 / تعداد صفحات :282

موضوع: تاریخچه خاندان صدریه با نگاهی جامعه شناسانه به برخی از تحولات تاریخی. در صفحه 2 آمده است:

توان ما - هر اندازه ناتوان - نقطه ی امید به شمار آید.

امید ما - هر اندازه مایوس - در این ماجرا به کار آید.

هدف ما - هر اندازه ناممکن - از آن چشم نمی پوشیم.

کوشش ما - هر اندازه بیهوده - باز می کوشیم.

تقلای ما - هر اندازه فرسوده - تنها نشانه ی زندگی است.

و تسلیم ما - هر اندازه مفهوم - سرآغاز بندگی است.

چون سرما را توان تحمل نمی داریم.

اندام عریان خود را بر آتش می گذاریم.

مقالات شامل:

تفننی در کنار کار اصلی/ نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «تحقیقات اطلاع رسانی و کتابخانه‌های عمومی» تابستان 1370 - شماره 1 (5 صفحه - از 82 تا 86)

روند تکامل ترجمه در قرن اخیر/ نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «تحقیقات اطلاع رسانی و کتابخانه‌های عمومی» تابستان 1370 - شماره 1 (1 صفحه - از 68 تا 68)

دیدگاهها/ نشریه: علوم انسانی «گزارش» تیر 1374 - شماره 53 (2 صفحه - از 11 تا 12)

نظرات و دیدگاهش تحت عنوان "فراتر از خط قرمز" در کتاب "خط قرمز، آزادی اندیشه و بیان و حد و مرزهای آن، مجموعة مقاله و مصاحبه" (شامل بیست و دو مقاله و مصاحبه در زمینه بیان حد و مرز آزادی اندیشه)/ 1377

و قسمتی از ترجمه هایش:

قصر/ فرانتس کافکا

چهره های سیمون ماشار/ برتولت برشت/ 1351

در انبوه شهرها/ برتولت برشت

سلول/ هورست بینک/ 138 صفحه/ نشر آبی/ 1364

کاخ شیشه ‏اى سیاست/ کورت والدهایم/ 400 صفحه/ اطلاعات/ 1365

تل گرسنه/ دفتی دوموریه/ 488 صفحه/  میترا، فردوس/ 1368

خانه اشباح (ادبیات)/ ایزابل آلنده/ 516 صفحه/ فردوس/ 1368

زندگی و مرگ لنین/ رابرت پاین/ 682 صفحه/ نشر آبی

کینز و پس از کینز (مسایل اقتصادی سال های پس از جنگ)/ مایکل استوارت/ 383 صفحه/ فردوس/ 1368

کاتاسترویکا: دهکده های پوتمکین گورباچف همراه با مقاله ای از هنری کیسینجر/ الکساندر زینوویف/ 198 صفحه/  نشر آبی/ 1369

ناقوس ساز (شعر)/ فردریش شیلر /چاپ در کتاب هفته

فریضه ای برای شهر اراس/ اندرزی ژچی پیورسکی/ 208 صفحه/ نشر آبی/ 1371

نبرد براى فلسطین/ فریدریش شرایبر/ 372 صفحه/ نشر آبی/ 1373

تاریخ جهان: تحول اندیشه، تمدن و فرهنگ جهان - جلد 1 و 2/ تئودور اچ . فون لاو، جان هرسکویتز، جول اچ. وینر و ماروین پری/ 1377

داریوش و پارس ها (تاریخ و فرهنگ ایران در دوره هخامنشیان)/ والتر هینتس/ 304 صفحه/  موسسه انتشارات امیرکبیر

مبانی نقاشی و خطاطی ( رمان )/ ژوزه ساراماگو/ 328 صفحه/ فردوس/ 1378

دومین انقلاب (پراسترویکا)/ میخاییل سرگی یویچ گورباچف/ 548 صفحه/ نشر آبی/ 1379

کفچه ماهی (رمان)- جلد 1 و 2/ گونتر گراس/ 448 و 400 صفحه/ فردوس/ 1379

آوای وزغ/ گوانتر گراس/ 304 صفحه/ فردوس/ 1380

طبل حلبی/ گونتر گراس/ 736 صفحه/ نوقلم


گروه محکومین/ فرانتس کافکا

خاطرات ویلی برانت


 مطالب و تصویرهای فوق از سایت: شجره‌نامه ما http://www.myheritage.ir/

 

ریگ جن سرزمین افسانه ها

ریگ جن سرزمین افسانه ها

 7/6/2015 http://akhshigan.ir/news/print_news.cfm?id=197 1/10 

دانستنیهای طبیعت گردی

 ریگ جن سرزمین افسانه ها

1393­10­06, 17:51 کد خبر: 197 سرویس: 

دانستنیهای طبیعت گردی مطلب

 کویر معروفترین و در عین حال ناشناخته ترین پدیده جغرافیایی ایران است. کویر جغرافیایی است که با فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم یکی شده است. کویر برای یک ایرانی زندگی، فرهنگ، هنر، شعر و در یک کلام هویت است ریگ جن سرزمین افسانه ها محسن ادیب، تصحیح سیاوش خاضعی، کیان بابازاده کویر معروفترین و در عین حال ناشناخته ترین پدیده جغرافیایی ایران است. کویر جغرافیایی است که با فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم یکی شده است. کویر برای یک ایرانی زندگی، فرهنگ، هنر، شعر و در یک کلام هویت است. گشت و گذار در گسترهای که نگاه را تا بیکرانگی میکشاند، غافلگیر شدن در چشمانداز شنهای روان و شورهزارهای سوزان، از جمله انگیزههایی است که پیوسته دوستداران طبیعت را به سیر و سیاحت در کویرهای ایران کشانده است. مروری هرچند گذرا در سفرنامههایی که از این مسافران برجای مانده، گویای آن است که در هر دورهای جهانگردان و پژوهشگران کوشیده اند تا دستکم گوشههایی از کویرهای ایران را تجربه کنند. ما عظمت تنهایی را در شب های آن می آموزیم که در نسیم جانبخش کویر بر دامنه لطیف تپه هایش بنشینم و در دنیای ستاره ها غرق شویم. اعجاب انگیز و شگفت آور, اولین صفاتی که در لحظات نخستین دیدار با کویر بتوان به آن نسبت داد.شاید شبهای ستاره باران کویر است که ما مردمان را بر این می دارد که حتی در دل هر تاریکی به روشنایی دل بندیم. همسفران کیومرث بابازاده، محمدرضا لباسچی، علی فاطمی، امیر علی دلفان، علی گمرکی، لیلا و مریم نوفرستی، مسعودخیرخواه، عارف بایرامپور، آرش امیر عظیمی، ندا ریاحی، نغمه ریاحی، کاوه وثوق گرایلی، مهدی نجاری، محمد رضا گرجستانی، تارا تاریوردی، فریبا حاج هریری، افسانه فتوحی، روزبه مختاری، رعنا خادم، حمیدرضا حدادزاده، کیوان عرب، ارغوان خالقی، پدرام سعیدی، دیاکو رضایی، فواد حسینی، سیاوش خاضعی، علیرضا قلی زاده اسکویی، احسان تدین، ترگل کیوانجاه، آلاله رحمانی، محمد سید احمدیان، فرزاد تمدن نژاد، امیر قرائی یزدی، امید میر جلالی و تیم کویرها و بیابان های ایران: اشکان هدایتی، کیان بابازاده، محسن ادیب بار دگر قصد سفر کردیم و بار دگر مقصد،کویر افسانه ای ریگ جن است. هدف ثبت مسیری جدید در یکی از صعب العبور ترین مناطق بیابانی ایران است. پس از یک هفته بررسی نقشه های منطقه و تصاویر ماهواره ای، حدود مسیر جدید مشخص می شود. زمان سفر 4 روز در نظر گرفته می شود که در صورت بروز حادثه ای ناخواسته و پیش بینی نشده به 5 روز قابل افزایش است. حرکت از تهران و به سرپرستی گروه کویرها و بیابان های ایران و با همکاری آژانس مسافرتی ایراندوستان

   7/6/2015  

در ساعت 3:30 بامداد دوم آذر ماه به همراه 12 خودرو و 38 نفر آغاز شد تا حداکثر در ساعت 10همان روز در پمپ بنزین جندق به عنوان آخرین نقطه تمدن در این مسیر پر خطر، گرد هم آییم. در این سفر برای هر خودرو 60 لیتر بنزین (علاوه بر موجودی مخزن خودرو ها) و 40 لیتر آب اضافه در نظر گرفته شده بود و حرکت به سمت ریگ جن در ساعت 11 صبح آغاز شد. وجه تسمیه کلمه جن به معنای پوشیده و مخفی است، به همین علت پس از اسلام، ملائکه را جن می گفتند، چون از چشم انسانها پوشیده بودند و دیده نمی شدند. این معنی پوشیدگی و پنهانی در تمام مشتقات کلمه جن جاری است، مثلا به قلب و روح "جنان" می گویند از آن جهت که پوشیده و مخفی است. به بهشت "جنت" می گویند چون بر دیدگان ما مخفی است و سپر "جنانه" نامیده می شود چون شخص، هنگام جنگ در پشت آن مخفی میشود. "جنین" به طفل در رحم می گویند، چون طفل دررحم مادر مخفی است وهمچنین "جن" را جن می گویند چون از دید چشمهای ما پنهان و مخفی است. عدم وجود منابع آب در گستره وسیع ریگ جن به همراه وجود موانع طبیعی از جمله باتلاق های نمک و تپه های ماسه ای مرتفع، عواملی بودند که این منطقه را در طول قرن ها از دسترسی انسان دور نگهداشته اند. همین عوامل باعث شده این عرصه پهناور در طول تاریخ بر انسان پوشیده بماند و در نتیجه نام جن بر آن بگذارند. افسانه ها و داستان های فولکلور و پر ابهام در مورد ریگ جن، عموما نشات گرفته از عجز حاشیه نشینان و یا مسافران در عبور از این خطه بوده است. وجود گرمای بسیار زیاد در این منطقه با توجه به آن که در قرآن جنس جن از گرما و آتش است به احتمال زیاد در انتخاب این نام بی تاثیر نبوده است. همچنین پوشیده بودن قسمت های جنوبی ریگ جن از تپه های ماسه ای و صدایی که حرکت باد بر روی این تپه ها ایجاد می کرده قطعا از عوامل موثر بر باور عمومی وجود قدرت های متافیزیکی در این منطقه است. اختلاف زیاد دمای شب و روز و خرد شدن سنگها در اثر این اختلاف فاحش که به "گریه سنگ" شهرت دارد نیز به همین عوامل متافیزیکی منسوب می شده است. محدوده جغرافیایی مرز مشخصی برای ریگ جن متصور نیست. به صورت اجمالی این منطقه در محدوده جغرافیایی مرکز ایران در قسمت غربی کویر مرکزی یا دشت کویر قرار گرفته است و از شمال به جاده نظامی سمنان به معلمان، ارتفاعات کوه گوگرد، شهرستان گرمسار، از غرب به پارک ملی کویر، ارتفاعات نخجیر، کوه طلحه، شیطان کوه، کوه دم و تنگ ظلمات، از شرق به محور ارتباطی جندق به معلمان و از جنوب به محور انارک به چوپانان و کوه ملاهادی (کوه بزرگی) محدود می گردد. گسترش ریگ جن از شمال غرب به جنوب شرق است و وسعتی در حدود 90،000 کیلومتر مربع دارد. ساختار شناسی ریگزارهای ریگ جن اطلاق کلمه ریگ به این منطقه این تصور را ایجاد میکند که این منطقه کاملا توسط شن های روان که در اصطلاح محلی ریگ نامیده میشوند پوشیده شده است در حالی که قسمت عمده ریگ جن را باتلاقهای نمکی و کویرهای مسطح پفکی پوشانده اند. توده های عظیمی از تپه های ماسه ای فعال و فاقد پوشش گیاهی را که منطقه ی وسیعی را می پوشانند ارگ (Erg) می نامند که در زبان عربی به آن"عرق" می گویند و در فارسی به ماسه زار یا "ریگ" معروف است. زیر بنای ریگ جن یک دشت فرسایش یافته است که در حال حاضر تپه های ماسه ای برخان (هلالی)، قورد (هرمی)، سیف (شمشیری) و سیلک (طولی) آن را اشغال کرده است. ریگزارهای ریگ جن عمدتا در قسمت جنوبی، مرکزی و جنوب شرقی گسترش دارند. تجمع ریگزارها از منطقه جنوب شرقی واقع در نزدیکی روستای همت آباد درشمال شرقی چوپانان (استان اصفهان) به صورت دیواری باریک در جهت غربی آغاز میگردد که به این منطقه "دم ریگ جن" اطلاق می گردد. با حرکت به سمت غرب این دیواره ماسه ای گسترش یافته تا به بدنه اصلی اجتماع ماسه ای ریگ جن پیوند میخورد. عرض این دیواره در منطقه زرومند (آغاز تپه های ماسه ای) در حدود 500 متر و در غربی ترین قسمت دم ریگ در حدود 40 کیلومتر است. در قسمت شمال و شمال غربی دم ریگ دیواره های ماسه ای از یکدیگر جدا می شوند و همانند انگشتان یک کف دست باز در جهت شمال و شمال غربی از یکدیگر فاصله میگیرند. این دیواره های ماسه ای در حدود 70 تا 90 کیلومتر به سمت شمال پیشروی میکنند و مجددا مانند شاخه های یک درخت، انشعابات جدیدی را پدید می آورند به نحوی که در مدار 34 درجه و 12 دقیقه شمالی به 12 دیواره افزایش پیدا میکنند. فاصله این دیواره ها پوشیده از کویرهای پفکی است که اصطلاحا دره نامیده میشوند. 5 دیوار ماسه ای اصلی با یکدیگر فاصله ای در حدود 10 تا 20 کیلومتر دارند و بلندترین ارتفاع ماسه ای آنها در دیواره پنجم (شرقی ترین دیوار) در نزدیکی بدنه ریگ قرار دارد که ارتفاعی در حدود 120 متر از کف کویر دارد. دیواره ها عموما در سمت شرق دارای شیبی ملایمتر و در سمت غرب دارای شیب تند هستند. این عامل نمایانگر آن است که باد غالب در منطقه جهتی شرقی غربی دارد. در نقاط انتهایی دیواره های ماسه ای در شمال ریگ جن، در میان کویرهای رسی خیس کوه های ماسه ای پراکنده ای قابل مشاهده است. دشت های کویری ریگ جن کویرهای رسی این کویرها در مناطق شرقی و مرکزی ریگ جن گسترش یافته اند. بر روی سطح این کویرها غیر از صفحات رسی هیچ نوع پوشش دیگری دیده نمی شود. کویرهای رسی بر اثر تجمع لایه های نازک از مواد ریز فصلی رشد نموده اند و وجود لایه های درشت تر در این رسوبات نشان دهنده طغیان های غیرعادی بر روی این صفحات است. پس از تشکیل، کویرهای رسی ممکن است براثر تغییر شرایط هیدرولوژیکی، بر اثر تغییر شرایط جوی، و یا تغییر شکل چاله، تغییر یابند. مثلا تشکیل صفحات باد کرده بر روی آنها قابل مشاهده است. در این نواحی کویرهایُپف کرده یا متورم قابل مشاهده هستند که دارای املاح سولفات سدیوم در عمق صفرتا 16 سانتیمتری وبه ویژه 8 تا16 سانتیمتری از سطح زمین هستند. باپس زدن خاک رو، خاک این عمق که دارای املاح زیادی است،استخراج میشود. نمک سولفات سدیوم در موارد گوناگون مصرف دارد از جمله در تهیه مواد شوینده، شیشه سازی،کاغذسازی وغیره. کویرهای رسی خیس این کویرها در شمال و شمال غربی ریگ جن گسترش یافته اند. کویرهای این گروه دارای صفحات رسی و حوزه خیس هستند. در واقع مواد تشکیل دهنده این کویرها با کویرهای رسی شبیه است، با این تفاوت که سطح قسمتی از آن (حوزه خیس)، پایین تر از سطح آب زیرزمینی تابستانه است. کویرهای رسی خیس از کویرهای رسی و بر اثر بالا آمدن سطح آب زیرزمینی بوجود آمده اند. در این مناطق کویرهای چربه، که دارای املاح قابل استخراج کلرورکلسیوم (cacl2) هستند قابل مشاهده است. کلرور کلسیم به عنوان جذب کننده رطوبت مورد استفاده صنعتی قرار میگیرد. کویرهای رسی همراه با نمکزار این کویرها در حد فاصل کویرهای رسی خیس شمال ریگ جن و دیواره های ماسه ای پنچ گانه و در قسمت غربی ریگ جن گسترش یافته اند. سطح این کویرها از صفحات رسی و نمکزار پوشیده شده است. کویرهای رسی همراه با نمکزار عموما در چاله و آبخیزهایی قرار دارند که داری سنگهای دوره میوسن و بدون شک تبخیری هستند. تشکیل وسیع این پوشش، بر روی عکسهای هوایی و در بررسی صحرایی نشان می دهد که در سالهای اخیر نمک موجود در صفحات بلندتر که در گذشته به علت بالا بودن سطح آب زیرزمینی و یا طغیان هرز آبهای شور تشکیل شده بوده است، شسته شده و به مناطق پس تر جنوبی تر انتقال یافته است. شوره زارها برای استخراج املاح نیترات پتاسیوم (شوره)، مورد استفاده قرار میگیرند. نیترات پتاسیوم به عنوان کود زراعی قابل استفاده است ولی موارد مصرف مهم تر دارد و از آن در تهیه باروت ودیگر مواد محترقه استفاده می شود. علت پیدایش کویرهای ریگ جن در جنوب شرق دشت گرمسار رودخانه شور (لات سمنان) وجود دارد که دشت گرمسار و ارتفاعات حاشیه آن حوضه آبریز آن بوده است و پس از گذشتن از دامنه های شمالی ارتفاعات سیاه کوه و زهکش نمودن دشت مذکور به شمال غربی کویر ریگ جن می رسد. خاک های ناحیه به علت حضور تشکیلات سنگی شور و گنبدهای نمکی و بالا بودن سطح آب زیر زمینی در جنوب دشت و تبخیر سالانه، عموماً شور است. منطقه شمالی ریگ جن داری اراضی وسیع شور بوده که در امتداد جنوب بر مقدار املاح آن افزوده می شود. این بخش شامل اراضی پست باتلاقی و کفه های گلی­نمکی می باشد. از نظر روند ساختمانی، چنیه شناسی و رسوب شناسی منطقه مشابه سایر مناطق کویر مرکزی ایران است. مواد آبرفتی و رسوبات بوجود آمده توسط رودخانه های منتهی به ریگ جن که عمدتا از شمال غرب به سمت جنوب شرق امتداد دارند در اثر سائیدگی و خردشدگی بصورت ذرات ریز و درشت در داخل کویر باقی گذاشته شده است. این نوع رسوب و مواد آبرفتی در تشکیل دشت های آبرفتی ریگ جن موثر بوده و رسوب گذاری کاملی از نظر تشکیلات رودخانه ای در دشت های ریگ جن بوجود آورده است. بدین نحو که در موقع ورود رودخانه به دشت، بواسطه وسیع تر شدن ناگهانی بستر رودخانه سرعت آب نیز به مراتب کم شده و رسوبات داخل آب با آب روی زمین پخش شده است. در موقع پخش آب و مواد محتوی آب روی دشت، اول مواد درشت و سنگین تر از سایر ذرات در ابتدی محل ورود رودخانه به دشت در داخل بستر رودخانه و در کف آنها باقی مانده و بعد ذرات ریز دانه با توجه به سرعت آب و وزن آنها رسوب گذاری می شود. ارتفاع متوسط ریگ جن در قسمتهی جنوبی، شرقی و غربی از 700 متر تا 720 متر متغیر بوده (بغیر از تپه های ماسه ای) و در بستر شمالی تا 680 متر نیز کاهش می یابد. همین کاهش ارتفاع در نواحی شمالی و بالا بودن سطح آب های زیرزمینی در این منطقه باعث ایجاد کویرهای رسی خیس و یا باتلاقهای نمکی در این منطقه شده است. ارتفاعات ریگ جن ارتفاعات کوه گوگرد در ناحیه شمال غربی ریگ جن واقع است. درازای این ارتفاعات در حدود 80 کیلومتر است و راستای آن خمدار شمال شرقی­ جنوب غربی است. در انتهای بخش شرقی آن گنبدهای نمکی قابل مشاهده است. ارتفاعات کوه گچاب در شمال شرق کوه گوگرد و شمال شرقی ریگ جن واقع شده است. این ارتفاعات راستای خمدار شرقی­ غربی دارند و درازای آن 40 کیلومتر است. ارتفاعات کوه نخجیر در غرب ریگ جن و در محدوده پارک ملی کویر واقع است که در ادامه این ارتفاعات به شیطان کوه و کوه دم در جنوب غربی ریگ جن پیوند میخورند. ارتفاعات کوه ملاهادی معروف به کوه بزرگی در جنوب ریگ جن واقع شده است. همچنین کوه زرومند در منطقه جنوب شرقی ریگ جن قابل مشاهده است. کلیه این ارتفاعات در مناطق حاشیه ریگ جن واقع شده اند و در سرزمینهای داخل ریگ جن هیچ گونه کوهی قابل مشاهده نیست. روز اول پس از سوختگیری در آبادی جندق مجددا به سمت شمال تغییر مسیر دادیم تا در محور ارتباطی جندق به معلمان به بارانداز دولاشی برسیم. این بارانداز بقایایی از مکانی بوده که جاده کاروان گذر جندق به بیدستان و طرود را تشکیل می داده است. این بارانداز آخرین نقطه استراحت کاروان ها بر ساحل کویر بوده است. در این مسیر دو بارانداز دیگر با نام های بارانداز میانه و بارانداز سرکویر هم به چشم میخورد که اولی در میانه مسیر و دومی بر ساحل شمالی کویر ساخته شده اند. از بارانداز دولاشی به سمت غرب، وارد زمینهای پف کرده رسی می شویم که در اصطلاح محلی به آنها "غارغاری" می گویند، مسیری 60 کیلومتری که به دلیل پستی و بلندی های در هم، رانندگی بر روی آن زمان و انرژی زیادی را طلب می کند. کل این مسافت با میانگین سرعت کمتر از 20 کیلومتر بر ساعت طی شد تا گروه به دیواره معروف ماسه ای ریگ جن رسید. این دیواره که طولی در حدود 90 کیلومتر دارد، بلندترین و شرقی ترین دیواره ریگ جن محسوب میشود. کمپ شب اول در حاشیه این دیواره و جایی که تا حدودی از حمله باد در امان باشد برپا شد. وضعیت جوی در ساعت 6 بعدازظهر نیمه ابری همراه با وزش بادی ملایم از سمت غرب و انباشتگی ابرها و دمای محیطی در حدود 8 درجه سانتیگراد بود. از این نقطه دور نمایی از ارتفاعات زرومند در دید جنوب شرقی نمایان بود و جز آن تنها بیکرانگی کویر خودنمایی می کرد. خستگی ناشی از سختی مسیر و طولانی بودن راه، خاموشی کامل را در ساعت 9 شب بر کل کمپ حاکم کرد. 

 روز دوم پس از صرف صبحانه و برگزاری جلسه معارفه و یادآوری نکاتی در باب حفظ محیط زیست، انجام کارهای تیمی و همچنین بارگزاری خودروها به سمت شمال شرقی ریگ جن حرکت کردیم. حرکت در مسیر شمال در حاشیه دیواره پنجم ریگ جن انجام شد و پس از طی مسافتی در حدود 15 کیلومتر، دیواره پنجم و دو دیواره منشعب از آن را قطع کرده و وارد دشت شمالی ریگ جن شدیم. با توجه به وجود کویرهای رسی (غار غاری) در شرق دیواره پنجم به نظر میرسید سرعت حرکت گروه در غرب دیواره افزایش یابد. عبور از این دیواره ها با دشواری هایی نیز همراه بود. خشک بودن ماسه ها منجر به گرفتار شدن چندین خودرو شد که با روشهای مختلف از جمله استفاده از تسمه های بلند و وینچ رهایی یافتند. پس از عبور از 4 دیواره ماسه ای، وارد دشت شمالی ریگ جن شدیم. در این منطقه گروه به رسم یادبود یادگاری هایی را در داخل بطری قرار دادند و در شمالی ترین قسمت ریگ جن در عمق نیم متری زمین دفن کردند. از این نقطه که در شمال ریگزارهای ریگ جن قرار دارد تا دشت مرکزی ریگ جن در حدود 50 کیلومتر فاصله است که پوشیده از زمینهای پف کرده رسی­ماسه ای است. حرکت بر روی این زمین ها بدلیل پوک بودن جنس خاک فشار زیادی بر خودروی پیشرو وارد می کرد. از این رو خودروی پیشرو پس از هر 15 دقیقه تعویض می شد تا فشار وارده بر روی خودروها تقسیم شود. پس از 2 ساعت رانندگی و عبور از محل تلاقی دیواره های ماسه ای پراکنده در دشت مرکزی ریگ جن به مرکز ریگ جن رسیدیم. در این نقطه یادگاری سال های پیش گروه کویرها و بیابان های ایران و سایر گروه ها قرار دارد که به رسم یادبود پرچمی بر روی آن قرار دادیم و به سمت جنوب ریگ به سفر ادامه دادیم. در فاصله 10 کیلومتری نقطه اتصال دیواره 5 ریگ جن و دم ریگ یکی از خودروهای گروه دچار پارگی شلنگ بنزین شد. برای ترمیم شلنگ پاره شده قسمت بار خودرو به طور کامل تخلیه گردید و پس از یک ساعت و نیم تلاش مداوم و خلاقیت تیم تعمیراتی گروه، موفق به رفع این مشکل و ادامه حرکت شدیم. به سرعت به سمت جنوب و منطقه دم ریگ حرکت کردیم و در نقطه تلاقی دیواره پنجم و دم ریگ، کمپ شب سوم را برپا کردیم. دمای هوا نسبت به شب قبل افزایش یافته بود ولی بر شدت باد افزوده شده بود. کمپ شب دوم در واپسین لحظات غروب خورشید و در تاریکی برپا شد و برخلاف شب قبل با همراهی کلیه اعضا در کارهای گروهی و گفتگو در باب موضوعات مختلف و بررسی برنامه روز های آتی و آشنایی بیشتر دوستان با ریگ جن و کویر به پایان رسید. روز سوم در مسیر پیش بینی شده عبور از عرض دم ریگ، ثبت مسیری جدید در این منطقه پیش بینی شده بود. در این روز دما بشدت افت کرده بود و بارش باران پیش از سپیده دم آغاز شده بود. با توجه به تجربه سال گذشته در ریگ جن که افت ناگهانی دما باعث خارج شدن لاستیک از رینگ شده بود کلیه خودرو ها باد لاستیک ها را افزایش دادند و در طول روز و در تمامی توقف ها, یک بازدید جدی از تمامی خودروها به عمل می آمد. پس از بارگزاری مجدد خودروها که در زیر بارش باران که اندکی با دشواری انجام پذیرفت، ابتدا 10 کیلومتر به سمت غرب حرکت کردیم و سپس وارد بخش ریگزار دم ریگ شدیم. دم ریگ از چهار دیواره شرقی غربی تشکیل شده است که دیواره سوم بلندترین ارتفاع ماسه ای ریگ جن می باشد با ارتفاعی در حدود 150 متر از کف کویر. دو دیواره را با موفقیت پشت سر گذاشتیم. مسیر مملو از قیف های ماسه ای و کوچکترین اشتباه کافی بود تا گروه را برای 1 تا 2 روز متوقف کند. عبور از دیواره سوم در جهت عبور از دیواره های قبلی مقداری زمانگیر بود. افزایش ارتفاع تپه ها و قوس های تو در تو بر پیچیدگی و سختی مسیر افزوده بود. برای اجتناب از هرگونه رخدادی، خودروی پیشرو به همراه یک خودروی پشتیبان با فاصله بیشتری نسبت به سایر اعضای گروه به جستجو برای یافتن مسیر مناسب عبور پرداختند. پس از طی 4 کیلومتر توانستیم از میان تپه های تو در تو راهی برای عبور پیدا کنیم. نهایتا مسیر کمی به سمت غرب متمایل شد و همه خودروها به سلامت از مسیر دشوار ماسه ای عبور کردند. لازم به ذکر است که در میان دیواره ها، دره های ماسه ای مملو از درختچه های تاغ و اجتماعات گیاهی تیپیک مناطق کویری بودند که مناظر زیبا, بدیع و کم نظیری را ایجاد کرده بودند که خستگی را از چشمان هر کویرنورد و مسافری می ربود. پس از عبور از دیواره دوم و سوم بزرگترین جنگل تاغ ریگ جن در درون دره نمایان شد. نمایی محسور کننده و جادویی و بکر. با توجه به نزدیک شدن به زمان غروب با سرعت از میان تاغزار عبور کردیم و به دیواره چهارم رسیدیم. به دلیل تاریکی هوا خودرو پیشرو در درون یک قیف ماسه ای گرفتار شد. برای خارج کردن خودرو از داخل قیف مجبور به استفاده از دو وینچ به همراه دو قرقره شدیم تا با افزایش نیروی کششی وینچ ها به دو برابر، عملیات نجات را با موفقیت و حداقل آسیب های احتمالی به پایان ببریم. با توجه به تاریکی هوا و دشواری مسیر تصمیم به اتراق گرفته شد و در یکی از قیفهای دیواره چهارم کمپ بر پا شد. شب سوم در میان گفتگوهای صمیمانه اعضا گروه که به علت دشواری مسیر و نیاز به همکاری همه جانبه و کار تیمی مداوم آشنایی بیشتری با هم پیدا کرده بودند، در کنار آتش و همراه با شامی گرم و دلپذیر به پایان رسید. روز چهارم در ابتدای روز، خودرو پس رو تیم به دلیل غیر قابل استفاده شدن رد چرخ های خودرو های جلویی و انتخاب مسیری سخت تر جهت عبور، مجبور به انجام پرشی ناخواسته شد که باعث آمدن فشاری مضاعف به چرخ های جلو و شکستن یکی از پلس ها گردید و در عمل چرخ های جلویی خودرو از سیستم انتقال قدرت حذف شده و کارایی خودرا از دست دادند. اما با توجه به نزدیکی به علم حاج باقر و پایان ریگ تصمیم بر آن شد که به همان طریق به مسیر ادامه دهیم و در نهایت خودرو فوق بدون کوچکترین مسئله ای موفق به ادامه مسیر و پایان رسانیدن سفر گردید. پس از طی 40 کیلومتر در میان تپه های ماسه ای وارد رودخانه ای شدیم و به سمت علم حاج باقر در سمت غرب تغییر مسیر دادیم. همه اعضای گروه در ساعت 18 از ریگ جن خارج شدند و یکی از دشوارترین تجربه های گروه به پایان رسید. اقلیم (آب و هوا) منطقه ریگ جن قسمتی از فلات مرکزی ایران است و آب و هوایی مشابه با سیر نقاط حاشیه این فلات را داراست. بخش مرکزی ایران از یک فلات وسیع تشکیل یافته که کوههای مرتفعی آن را احاطه نموده است که مانع نفوذ رطوبت دریاهی اطراف به این منطقه می گردند. بخش عمده این قسمت دارای آب و هوای خشک و بیابانی است که در آن میزان تبخیر بیش از تراوشات جوی است. تغییرات فصلی آب و هوا از جمله تابش آفتاب در ریگ جن بسیار زیاد و تابستانهای آن بسیار گرم و خشک است. بدلیل فقدان ایستگاه های زمینی هوا شناسی در ریگ جن تنها میتوان به آمار مربوط به شهر های حاشیه این منطقه رجوع کرد. حداقل دمای مطلق شهر گرمسار 8/4 درجه سانتی گراد در بهمن ماه به ثبت رسیده و حداکثر دمای مطلق شهر گرمسار در سال 79 مربوط به مرداد ماه با 43 درجه سانتی گراد به ثبت رسیده است. با استناد به آمار فوق با در نظر گرفتن دامنه تغییرات 5 درجه + در روز و – در شب میتوان تصور کرد که دمای بخش شمالی ریگ جن بین ­1 تا +48 درجه سانتیگراد متغیر باشد. در قسمت جنوبی ریگ بدلیل مجاورت با تپه های ماسه ای دم ریگ، این دما افزایش یافته و در تیر ماه تا +50 درجه سانتیگراد هم افزایش می یابد. بیشترین متوسط رطوبت مربوط به آذر ماه با 71 درصد و کمترین درصد رطوبت نسبی مربوط به خرداد ماه با 22 درصد است. براساس مطالعات ده ساله (65 تا 75) بطور متوسط 8 ماه از سال میانگین درجه حرارت از 50 درصد رطوبت نسبی بالاتر بوده یعنی هوا به شدت خشک است و 4 ماه از سال یعنی فصل سرما و بارندگی رطوبت نسبی هوا بر درجه حرارت غلبه کرده و هوا تا حدی مرطوب می باشد. پوشش گیاهی اقلیم خشک و ترکیب خاک (نمک و گچ) رویش گیاهان را بسیار مشکل و کند کرده است. در مناطق باتلاقی و دشتی شمال و مرکز ریگ جن هیچ گونه زندگی نباتی قابل مشاهده نیست. تنها در مناطقی که پوشش ریگزار دارند در پشت شیبهای غربی میتوان به ندرت پوشش درختچه های 1 ساله تاغ را مشاهده کرد که عمدتا به دلیل خشکی وسختی شرایط اقلیمی خشک می شوند. اما در حاشیه ریگ جن و منطقه دم ریگ وضعیت به کلی دگرگون می شود. در این مناطق تنها گیاهانی قابلیت رویش دارند که علاوه بر مقاوم بودن در برابر شوری و خشکی قابلیت سازگاری با سختی اقلیم مناطق کویری را دارا باشند. برخی از این گونه گیاهان عبارتند از: سالسولا، اشنان، تاغ، گز و خار شتر. در منطقه شمال غربی و غربی ریگ جن در مجاورت کوه های سیاه کوه و نخجیر بوته های روناس با ساقه های ضخیم و بلند وجود دارد که از آن برای مصرف سوخت استفاده می کرده اند و برخی از آنها بری رنگرزی نیز مورد استفاده قرار می گرفته اند. پوششی گیاهی مناطق استپی حاشیه ریگ جن شامل گندمیان، جو وحشی، باریجه، نعناکوهی، کاهوی وحشی و کلاه میرحسن است که گیاهانی یکساله و علفی منطقه هستند، همچنین به بوته های قیچ، کاروانکش، و چوبک نیز می توان اشاره کرد. پوشش گیاهی در منطقه دم ریگ در زمینهای ماسه ای پوشیده از درختچه های تاغ و بندرت اسکنبیل است. هرچه به سمت غرب پیشروی کنیم این پوشش انبوهتر می گردد. از دیگر جوامع گیاهی در ریگزارها میتوان به نسی، دم گاوی، نتر و... اشاره کرد. تنوع زیستی ناحیه ی وسیعی از ریگ جن فاقد پوشش گیاهی و پراکندگی جانوری است. هنوز از وضعیت پوشش گیاهی و حیات وحش این منطقه اطلاعات کاملی در دست نیست. ولی در حواشی آن یعنی هموار سینه کوه در دهانه ی چاه گرگ و دهانه ی تنگ ظلمات وهمین طور دامنه های کافرکوه، وجود جبیر و گور ایرانی گزارش شده است. در منطقه دم ریگ به دلیل تعدیل سختی کویر و افزایش پوشش گیاهی تنوع زیستی تیپیک مناطق کویری قابل مشاهده است. این تنوع زیستی شامل روباه شنی، گربه شنی، کاراکال، خرگوش، جرد، پامسواکی، پایکا، انواع مار و عقرب، انواع آگاما و جکو، شاهین، سارگپه بیابانی، عقاب طلایی، گرگ، شغال و... است. همچنین در زمان شاه عباس این منطقه دارای گله های آهو بوده است که احتمالا به دلیل شکار بی رویه منقرض شده اند. ریگ جن با چندین منطقه حفاظت شده از جمله منطقه شکار ممنوع ملاهادی، منطقه حفاظت شده عباس آباد نایین، منطقه شکار ممنوع اردستان، منطقه شکار ممنوع چوپانان و علی الخصوص پارک ملی کویر که یکی از زیستگاه های یوز آسیایی است در مجاورت است و میتوان بر این باور بود که بسیاری از حیات وحش این مناطق در قسمتهایی از ریگ جن نیز زیست می کنند. منابع آب در ریگ جن بزرگترین رودخانه در محدوده شمال شرقی ریگ جن حبله رود است که از شاخه های مختلفی تشکیل می شود. از رودهای دیگر که به ریگ جن میریزند می توان به جمع آب رود (رودسر دره) اشاره کرد. ین رود دارای آب بسیار کمی است که شور و غیر قابل استفاده است. رودخانه رامه یا تنگ چهار طالق نیز از دیگر رودخانه های فصلی است که از ارتفاعات شمال شرقی گرمسار و منطقه لزوره سرچشمه گرفته و پس از پیوستن به شاخه هایی چون خوشابرود از شمال به جنوب بسوی آبادی ده نمک ادامه مسیر می دهد و به ریگ جن می ریزد. در قسمت شمالی ریگ جن رودخانه ورگی از ارتفاعات کوه گوگرد سر چشمه می گیرد و در جهت شمال غربی­جنوب شرقی وارد ریگ جن می شود. در قسمت جنوب شرقی ریگ جن رودخانه زرومند قرار دارد که از ارتفاعات زرومند سرچشمه گرفته و به موازات دیواره دم ریگ در جهت شرقی­غربی به ریگ جن می ریزد. در داخل ریگ جن به غیر از چند چشمه آب بسیار شور و تلخ که در حاشیه ارتفاعات پراکنده ریگ و در فواصل بسیار زیاد قرار دارند هیچ گونه چشمه آبی وجود ندارد. تمدن ها و آثار انسان ساخت در مناطق داخلی ریگ جن هیچ گونه آثاری از ساخت و سازهای انسانی و هیچ آثاری از تمدن قابل مشاهده نیست. نه شهری در آن قرار دارد و نه روستایی. در کتب تاریخ نویسان هیچ کجا نامی از آبادی در داخل این منطقه به چشم نمیخورد. آنچه بوده و هست تنها در حاشیه ریگ جن قرار گرفته است. جندق یکی از آبادی های حاشیه ریگ جن، با تاریخی بسیار پر فراز و نشیب بوده که در بررسی آثار آن شکوه و عظمتی دیده میشود که اکنون سالهاست از دست رفته است. فاصله بین جندق و طرود از جمله مناطق صعب العبور در آن زمان بوده که توجه سیاحان بسیاری را به خود جلب کرده است. این بیابان مرگ آور چنان جدایی بزرگی بین جنوب و شمال کشور به وجود آورده بود که برای گذر از آن باید حتما در زمانی خاص و با امکاناتی بسیار و با برنامه ریزی مفصل برای دست یابی به مناطق شمالی، وارد عمل می شدند. سون هدین اخلاق مردم جندق در جنوب کویر و آبادی های بیدستان و طرود در شمال آن را کاملا متفاوت با یکدیگر دانسته است. انارک از دیگر آبادی ها معروف در جنوب ریگ جن است. در محل فعلی انارک در زمان شاه عباس صفوی آب شیرین و درخت کوچک اناری بود و کاروان هایی که آن زمان از نایین و اردکان و زواره و اردستان از راه کویر مرکزی به سمنان و دامغان و شاهرود و ورامین و گرمسار کالا میبردند از آن چشمهسار میگذشتند و از مراتع پرگیاه و آب چشمه و بارانداز آن برای شتران خود استفاده میکردند. یکی از شترداران خراسانی به نام محمد گربه (پهلوان محمد) به این چشمه راه یافت و با استفاده از موقعیت طبیعی محل به راه زنی و دستبرد به کالاها و بار کاروانیان پرداخت و اموالی را که از این راه به دست میآورد در پناهگاه و غار صعبالعبور خود به نام کال محمد گربهای پنهان میکرد تا سرانجام اخبار دزدیهای او به اصفهان پایتخت صفویان رسید و شاه عباس به چند سپاهی تفنگدار دستور داد تا به سرزمین انارک بروند و راهزن کاروان ها را دستگیر کنند. محمد گربه با شنیدن این خبر در پناهگاه محکم و استوار خود پنهان شد تا این که سپاهیان تفنگدار برای دستگیری او به پناهگاه او رسیدند و او توانست همه آنان را خلع سلاح کرده و با خود به اصفهان ببرد. او در نزد شاه از رفتار خود ابراز ندامت کرد و مورد عفو قرار گرفت و به سمت راهدار انارک منصوب گردید. عشین عشین یکی از روستاهای حاشیه جنوبی ریگ جن که درمسیر سفر سون هدین و آلفونس گابریل مورد اشاره قرار گرفته است.وجود ذخایر و کانسارهای معدنی در سنگهای مجموعه افیولیتی عشین بعنوان بازماندهای از دریاها و آبراهههای گذشته ایران مورد بررسی قرار گرفته است. باباخالد منطقه ای است که در حال حاضر مورد استفاده چوپانان و ساربانان قرار میگیرد. این منطقه آخرین نقطه در جنوب ریگ جن است که در آن آب قابل شرب از طربق قنات کوچکی تامین میشود. در کنار قنات چندین درخت گز شاهی و نخل کوچکی به چشم میخورد. در نزدیکی باباخالد علمی قابل مشاهده است که احتمالا برای علامت گذاری مسیر مورد استفاده قرار میگرفته است و از آن ویرانه ای بیش بر جا نیست. علم حاج باقر آبادی کوچکی است که در جنوب ریگ جن و شرق باباخالد قرار دارد. نام این روستا از علمی که بر کوه مشرف بر آن برای علامت گذاری راه ساخته شده گرفته شده است. تاریخچه عبور در 30 کیلومتری جنوب مرکز ریگ جن در نقطه تلاقی دیواره پنجم و دم ریگ، سنگ های سیاه رنگی به چشم میخورد که سرباره های ذوب فلزات معدنی است. این سرباره ها پس از ذوب مس استخراج شده از ارتفاعات کوه بزرگی (کوه ملاهادی) و سایر معادن مس منطقه در اینجا رها شده اند. این روش ذوب فلزات در ایران سابقه ای بسیار کهن دارد که سالها است دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرد. در این روش از درختچه های سیاه تاغ برای افروختن آتش و ذوب فلزات استفاده می شده است. این گونه گیاهی به دلیل قابلیت شکستگی و آتش پرحرارت و با دوام آن بیشتر مورد قطع و بهره برداری قرار می گرفته و جهت ذوب سنگ های معدنی و فلزات در کوره های ذوب فلزات سوزانده می شده است. پوشش گیاهی در مکانی که سرباره ها رها شده اند نسبت به سایر نقاط اطراف تنک تر می باشد. این امر موید آن است که تاغ ها در این منطقه مورد استفاده قرار گرفته اند و همین کافی است که بپذیریم در گذشته های بسیار دور کسانی بوده اند که به مرکز ریگ جن دسترسی داشته اند بدون آنکه حتی نامی از آنان در تاریخ ثبت شود. آلفونس گابریل در کتاب عبور از صحاری یران به سفر از عشین به عروسان در حاشیه ریگ جن (1930 میلادی) اشاره کرده است. سون هدین در کتاب کویرهای ایران به سفرهای خود در حاشیه ریگ جن اشاره کرده (1900 میلادی) ولی هرگز موفق به عبور از مرکز ریگ نشد. وی زمینهای این منطقه را موذی نامید و از وارد شدن به آن خودداری کرد. او همچنین به وجود چندین مسیر در داخل ریگ جن اشاره کرده که اطلاعات آنها را از چوپانان منطقه دریافت کرده بود. علی پارسا در خاطرات خود درباره آشنایی اولیه اش با ریگ جن می نویسد: در یکی از سفرهایی که زمان دانش آموزی به کویر مرکزی داشتم، در نقشه ای به ریگ جن برخوردم. نامش اسرارآمیز به نظر می آمد. تصمیم گرفتم به آنجا بروم و این همزمان شد با انقلاب ایران. سالها بعد در 1375 این رویا با سفر به پارک ملی کویر دوباره به سراغم آمد. من، دوستانم و آقای میرانزاده، رئیس وقت پارک ملی کویر تصمیم گرفتیم که از فراز ریگ جن با هواپیما عبور کنیم تا به خودمان ثابت کنیم در مسیر، چیز عجیبی نیست. فقط نمک است و ماسه و تپه. نخستین امر شگفتی که در ریگ جن با آن مواجه شدیم، گودالی تازه به وجود آمده بود. داخل گودال یک فضای آبی دیده می شد که آب شور بود. اطراف آن نمک کریستال شده به رنگ سفید دیده می شد و اطراف آن به رنگ قهوه ی بود که مشخص بود در اثر فشار، خاک آن پخش شده است. مسیرهای ثبت شده مسیر شمال به جنوب، ده نمک، کوه گوگرد، دیواره اول ریگ جن، کوه ملا هادی، باباخالد، انارک مسیر انارک، باباخالد، کوه ملا هادی، دیواره 1،2،3،4، مرکز ریگ جن، دیواره 5، همت آباد مسیر بارانداز دولاشی، شمال ریگ، دیواره 5 و 4، مرکز ریگ، علم حاج باقر مسیر جندق، شمال ریگ، دشت نخجیر، ملک آباد مسیر دق سرخ، حاشیه دشت نخجیر، دیواره های 1 تا 4 ریگ جن، مرکز ریگ، دیوراه 5، همت آباد افسانه های ریگ جن حاشیه نشینان، ریگ جن را محل زندگی شیاطین و جنیان میدانستند که هر انسانی پای در آن نهد گرفتار خشم و غضب آنان شده، جان سالم به در نمی برد. همچنین حرکت تپه های ماسه ای و تغییر شکل آنها را بدلیل وجود قدرت های شیطانی در این منطقه میدانستند. آنچه مشخص است قسمت عمده ریگزارهای ریگ جن بدلیل عدم وجود پوشش گیاهی دایما تحت تاثیر نیروی باد در حال تغییر و حرکت هستند. هدین در کتاب کویرهای ایران افسانه ای را از مردم آن زمان روایت میکند که در مرکز ریگ جن بهشت گمشده ای وجود دارد. در این بهشت دریاچه ای هست و در کنار آن جنگلهای انبوه قرار دارند. شیاطین پشم شترها را در آنجا رها کرده اند و هر کس به این منطقه دست یابد ثروتمند خواهد شد. مسلما در مرکز ریگ جن نه دریاچه ای هست و نه جنگلی. آنچه هست زمینهای پف کرده رسی است که از شدت تبخیر و شوری توانی برای رشد گیاه در خود ندارند. در نشریات و جراید هم ریگ جن را به مثلث برمودا تشبیه کرده اند. ریگ جن نه چیزی شبیه به مثلث است و نه سواحل سرسبز برمودا! نه امواج مغناطیسی زمین در آن با سایر نقاط تفاوتی دارد و نه هواپیمایی بر فراز آن سقوط کرده است. پرداختن به کلیه افسانه های ریگ جن از حوصله این نوشتار خارج است ولی آنچه در مورد ریگ جن حقیقت دارد بخل آسمان و قهر زمین است که آنرا تبدیل به سرزمین افسانه ها کرده است. آنچه که در سفر به مناطقی از این دست باید مورد توجه قرار گیرد توجه به نکات فنی، ایمنی و داشتن تجربه کافی است. کویر برخلاف ظاهر آرام و صبور دارای طبیعتی خشن و پرخطر است. سفر به چنین مناطقی تمهیدات خاص خود را طلب میکند و بدون انجام مطالعات لازم قطعا عواقب ناگواری را به همراه خواهد داشت. شایسته است در انتها از استاد بزرگوار کیومرث بابازاده به پاس همراهی همیشگی در سفرهای سخت، علی گمرکی، امیرعلی دلفان، مسعود خیرخواه، پدرام سعیدی، دیاکو رضایی، فواد حسینی، مهدی نجاری، کیان بابازاده برای مسیریابی و ناوبری بی نقصش، اشکان هدایتی و سیاوش خاضعی برای انجام تدارکات و کمک رسانی و سایر همسفران که بدون تلاش یکایک این عزیزان امکان این سفر مهیا نمیشد قدردانی و سپاسگزاری کنیم که اگر عشق نیست هرگز هیچ آدمیزاده را تاب سفری این چون نیست. محسن ادیب تصحیح سیاوش خاضعی، کیان بابازاده

منبع: سایت کویرها و بیابانهای ایران

پایان پیام ریگ جن سرزمین افسانه ها

 7/6/2015 http://akhshigan.ir/news/print_news.cfm?id=197 10/10

 http://www.akhshigan.ir

سادات مکرم زواره

ذر مورد این پست است: 
دوست عزیز سلام علیکم. ضمن تشکر از امانت داری حضرت عالی .در گنجینه اردستان وزواره مقاله ای با نام «سادات مکرم زواره» می باشد که در آرشیو موضوعات قسمت زواره می توانید مشاهده کنید.موفقیت شما را از در گاه متعال خواستارم
: عماد
:
37.254.96.17 ایران
ارزیابی: + 0 - 0
پنج‌شنبه 8 آبان 1393 @ 21:35

سادات مکرم زواره الطاف شما مزید بادا

سال 1346 که دروه مقدماتی سپاه دانش را بعنوان سربازی در پادگان توپ خانه اصفهان میگذراندم سرهنگی که اهل شهر رضا بود برای بازید به اسایشگاه ما آمد آدم خوش اخلاق وخوش برخوردی بود ویکی یکی با سربازان صحبت کرده وبدین وسیله اظهار محبت می کرد بمن که رسید سئوال کرد اهل کجائی ؟گفتم:اهل زواره گفت

 سادات مکرم زواره الطاف شما مزید بادا

اولاد حسین اگر شما ئید حق با طرف یزید بادا

برای اولین بار بود که این شعر را شنیدم وانواع واقسام سئوال ها برای مطرح شد از جمله اینکه سراینده شعر کیست،و چرا حق با طرف یزید است.البته در طول زمان هم به پاسخ های متفاوتی مواجه شدم از جمله اینکه گوینده شعر یغما جندقی است وچون در یکی از سفر ها به زواره مورد اذیت سادات واقع شده این شعر دو پهلو را گفته.ولی میتوان گفت مستد ترین گفته مربوط به استاد محیط طبا طبائی می شود که در پاسخ «نوش ونیش » دکتر باستانی که در مجله یغما بچاپ رسیده که بعد از اثبات اینکه سادات زواره سادات حسنی هستند نه سادات حسینی.می نویسد:

پس سادات زواره که سادات حسنی هستند نمی تواند مورد هجو شاعری قرار گیرند که سادات حسینی را توسط قرار دادن روبروی یزید نکوهش می کند.بفرض اینکه گوینده هجو:

                   اولاد حسین اگر شمائید            حق با طرف یزید بادا

یغما باشد نمی تواند منظور او سادات زواره باشد زیرا آنها از اولاد امام حسن علیه السلام بوده اند نه اولادامام حسین علیه السلام.

از آن گذشته شخصاً(استاد محیط)« مقام والای میرزا ابوالحسن یغما را که در ارادت بخاندان رسالت شیفته وبی اختیار بوده از چنین نسبت ناروائی مبرا می دانم.یغما موقوفاتی را که برعزاداری سید الشهدا وقف کرده واشعاری در رثای شهیدان کربلا گفته بود همواره وسیله نجات ودست آویز خلاصی خود ووالدینش در سرای آخرت می شناخت»

در ادامه استاد محیط می نویسد:در سی سال پیش در پشت یک نسخه خطی مرصاد العباد نجم الدین رازی که در کتابخانه ملی وجود داشت  شعریرا که به یغما نسبت می دهند مشاهده کردم بدین صورت نوشته شده بود:

سادات مکرم معظم          الطاف شما مزید بادا

اولاد حسین اگر شمائید         حق با طرف یزید بادا

واین شعر اقلاًصد سال قبل از تولد یغما نوشته شده است.

من (استاد محیط )در طفولیت شنیده بودم که«یغما در آخرین سفر به طهران خود به حجره میرزا ابوالحسن جلوه که تازه از اصفهان بطهران آمده بود می رود.والا شاعر زواره ای که در هجو ومرثیه تالی یغما در زواره ولی روزگار جوانی او با پیری یغما معاصر بوده است قلمدان خود را در حجره جلوه بر جا گذارده بود،یغما با قلمدان والا چیزی یاد داشت می کند واز حجره می رود،جلوه که هرگز روح شوخی ونکته پردازی از او منفک نمی شده این قطعه را بصورت محرف در می آورد ومصراع اول را به«سادات مکرم زواره»تبدیل می کند ودرون قلمدان والا می گذارد.ولا وقتی قلمدان را بر می دارد وقطعه هجو را در آن می نگرد از جلوه می پرسد کی دست به قلمدان من زده است؟جلوه می گوید یغما این جا بود ورفت.» وبدینوسیله هجو کردن این دو شاعر همدیگر را از این جا شروع می شود ،که اشعار آنها در میان عامه مردم زواره مشاهد ه می شود

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 10:19  توسط عماد   |  آرشیو نظرات
 http://ganjinehardestan.blogfa.com/post-315.aspx

50 پست پایانی وبلاگ دولنده تا تاریخ پنجشنبه 1394/04/11

50 پست پایانی وبلاگ دولنده

تا تاریخ پنجشنبه 1394/04/11


  ادامه مطلب ...