چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

آش شله قلم‌کار بخش هشتم پاره‌ی دوم

آش شله قلم‌کار

 بخش هشتم پاره‌ی دوم


دکتر عبدالرّحمان صدریه

عمّه خانم صاحب دو دختر به نام‌های سرور و فروغ و دو پسر به نام‌های میر عبدالرحیم و میرعبدالرحمان می‌شود که میرعبدالرحیم  را در نوجوانی، اصابت شاخه‌ی درختی در حیاط خانه از عمّه خانم می‌رباید و او را داغ‌دار می‌سازد. فروغ‌خانم اینک در آمریکاست و سرور خانم و میر عبدالرحمان هم چند سال پیش در تهران بدرود حیات گفت در حالی همسر آلمانی و دو فرزندش در ایران نبودند. او اواخر عمر خود را به کارهای فرهنگی گذراند و آثار بسیاری را از آلمانی و انگلیسی ترجمه کرد. او اینک در بهشت زهرا در قطعه‌ی هنرمندان خفته است. روحش شاد و یادش گرامی باد! شاید بگویید چرا با بقیه‌ی از دنیا رفتگان این گونه برخورد نکردم شاید به این دلیل است که این بزرگوار اهل قلم بود  جایگاهی خاص در نگاه من داشت هیچ دلیل دیگری ندارد[1].

دکتر میر عبدالرحمان صدریه

 

شارلوته همسر دکتر صدریه

 

 

پروفسور کریم صدریه پسر دکتر غبدالرحمان صدریه

 

و آتوسا صدریه که هنوز عکسی از او نیافته‌ام


ادامه دارد...

محمّد مستقیمی، راهی

[1]  - دکتر عبدالرحمن صدریه را بهتر بشناسیم

 نام پدر : میرعبدالکریم صدریه برادر میرهاشم خان صدریه طراح و مهندس نقشه چوپانان و حمام چوپانان

 نام مادر :  حاج فاطمه‌خانم صدریه فرزند حاج محمدعلی رمضان مستقیمی مرحوم حاج هدیه خاله ایشان بوده است

تحصیلات:دکترا در اقتصاد  از دانشگاه فریدریک ویلهلم در شهر بن آلمان

 سال تولد 1307 سال وفات 1379

 آثار ایشان

 قریه ما : نوشته دکتر عبدالرحمان صدریه

چهره های سیمون ماشارنویسنده: برتولت برشت مترجم: عبدالرحمن صدریه

 در انبوه شهرها/ برتولت برشت؛ عبدالرحمن صدریه

کاخ شیشه‏اى سیاست. نوشتة کورت والدهایم. ترجمة دکتر عبدالرحمن صدریه.

 تاریخ جهان تحول اندیشه، تمدن و فرهنگ جهان، ترجمه عبدالرحمان صدریه،

  داریوش و پارسها،هینتس، والتر، (1385)، ترجمه عبدالرحمن صدریه،

 میخاییل گورباچف؛ پراسترویکا، دومین انقلاب روسیه؛ ترجمه عبدالرحمن صدریه

 فراتر از خط قرمز (دکتر عبدالرحمن صدریه)

مبانی نقاشی و خطاطی ( رمان ) نویسنده : ژوزه ساراماگومترجم : دکتر عبدالرحمن صدریه

نبرد براى فلسطین،، نوشته فریدریش شرایبر، ترجمه عبدالرحمن صدریه،

و بسیاری از آثار دیگر که من از اسامی آنها بی اطلاع هستم

 معرفی دکتر صدریه از زبان یک دوست

به یاد دکتر (میر) عبد الرحمن صدریه

پایگاه مجلات تخصصی نور / هوشنگ ساعدلو

دکتر عبد الرحمن صدریه را من از دانشگاه فریدریک ویلهلم در شهر بن آلمان می‏شناختم، هر دو دانشجوی آن دانشگاه بودیم. یاد باد آن روزگاران یاد باد! دوست نزدیک و همدرس او شاپور مسعودی بود، از مردم تویسرکان و از اخلاف شاهزاده ‏های قدیم، بسیار خوش صحبت و اهل دل‏ که هم شب زنده ‏داری می‏ کرد و هم درس می‏ خواند و از غرائب آنکه باید سال پیش در همین‏ اوقات باشد که او هم روی در نقاب خاک کشید و همانجا در غربت بن،به خاک رفت. من همواره‏ ترجیع بندی از یک تصنیف آلمانی را بیاد دارم که او به شوخی و خنده در مورد متعددی که‏ حرفی و مشکلی پیش می‏ آمد می‏ خواند: Ach,in Funfzieg Yahre ist alles Vorbei «برو بابا،تا پنجاه ساله دیگه همه چیز تمومه».

صدریه پس از اخذ درجه دکترا در اقتصاد به ایران بازگشت ولی مسعودی همانجا در پیش‏ عهد و عیال آلمانی‏اش ماند و به ایران بازنگشت. صدریه هم همسرش آلمانی بود ولی خودش‏ اهل کویر، از انارک که پس از اتمام تحصیل تاب سرمای آلمان را نیاورد و به وطن بازگشت. اگر از ظاهرش چیزی نمی ‏شد فهمید در باطن، در ته قلبش گرمای کویر تفته و روشن بود. در ایران‏ او به دلیل لیاقت و درستی‏ اش تا بالاترین مقامات دولتی در بخش‏های اقتصادی خود را برکشید و در هر سمتی که بود از خود لیاقت و شایستگی نشان داد و همواره ریاستش با محبوبیت همراه‏ بود، پس از بیست و سه سال این علاقه معنوی را در مجلس ختم او در خانقاه صفی علیشاه‏ می‏شد به عیان دید.

شرح‏ حال جالب و خواندنی او و خاندانش را در کتاب ماندنی «قریه ما» که حکایتی است از تاریخ اجتماعی سده اخیر ایران می ‏توان خواند و تصویر زنده‏ اش را از گوشه تاریخ ایران، در قبل‏ و بعد از پهلوی، در آن جست و دگرگونیهای پست و بلند زندگی یک خانواده بزرگ ایرانی را در آن‏ دید. مطالبی که برای تاریخ‏ نویسان اقتصادی و اجتماعی این عهد بسیار ارزشمند است.

صدریه بیشتر با دوستان نزدیکش می‏ جوشید و دمخور بود، علاقه وافری به بحث داشت با آهنگ صدائی چون الماس تیز! نوشتن با قلم را عادت نداشت، پشت ماشین تحریر می ‏نشست و ساعتها می‏ نوشت و ترجمه می‏ کرد. گروه محکومین کافکا، خاطرات ویلی برانت صدر اعظم‏ سابق سوسیالیست آلمان، پروستوریکا گورباچف بخشی از آثار اوست به ترجمه و کتاب‏ «قریه ما »به گمان من مهمترین اثر تألیفی ماندگار می‏تواند به‏ شمار آید. افسوس که:

آن پنجه کمانکش و انگشت خط نویس‏ هر بندش اوفتاده به جائی و مفصلی

در یکی از دفعاتی که دیداری در خانهء ما داشتیم، پس از صحبت های بسیار و بحث مفصل که‏ عادت او بود، کاغذی از جیب بیرون آورد و گفت شعر مرا گوش کن! چیزی ‏که من در مورد او سراغ نداشتم طبع شعرش بود و علاقه به شعر، شعرش را برایم خواند و بعد به یادگار، آن را به‏ من داد که اکنون یادگاریست از او :انسانی با اخلاق، بردبار و بسی خصلت‏های نیکوی دیگر.

10 دی‏ماه 1380

 اثر: قریه ما

ناشر : خامه تهران / چاپ : پویا آبان ماه 1360 / تعداد صفحات : 282

موضوع: تاریخچه خاندان صدریه با نگاهی جامعه شناسانه به برخی از تحولات تاریخی . در صفحه 2 آمده است :

توان ما - هر اندازه ناتوان - نقطه ی امید به شمار آید.

امید ما - هر اندازه مایوس - در این ماجرا به کار آید.

هدف ما - هر اندازه ناممکن - از آن چشم نمی پوشیم.

کوشش ما - هر اندازه بیهوده - باز می کوشیم.

تقلای ما - هر اندازه فرسوده - تنها نشانه ی زندگی است.

و تسلیم ما - هر اندازه مفهوم - سرآغاز بندگی است.

چون سرما را توان تحمل نمی داریم.

اندام عریان خود را بر آتش می گذاریم.

منبعوبلاگ چوپانان آباد 

صفحاتی از کتاب قریه ما که در باره چوپانان است


من نمی‌دانم اگر امروز به قریه ما بازگردم و برای یافتن کسانی که به آن همه کثافت، که من آلوده شده‌ام، آلوده نشده باشند، جستجو کنم، آیا کسی را خواهم یافت یا نه؛ قطعاً خواهم یافت، چون هنوز خاله‌ام هدیه و دایی‌ام شیخ زنده‌ هستند، و  هدیه گرچه چند سالی در شهر زیست، و شیخ گرچه برای خارج کردن آن همه ساچمه که با تفنگ خودش به اشتباه در ران خود فرو برده بود ، بارها به شهر آمد، اما هیچ کدام شهری نشدند و هیچ کدام هیچ چیز از اخلاق غرورآفرین خود را از دست ندادند. حالی که خاله من، هدیه و دایی من، شیخ در سنین نورانی زندگی می‌کنند، قطعاً باز هم انسان‌هایی هستند که همه آن ویژگی‌هایی را در وجود خود به ذخیره نگاه داشته‌اند، که من بایست برای یافتن آن‌ها بروم. آیا من آلوده‌ام و همه آلودگی‌ها را اگر بروم، با خود خواهم برد؟

صفحه 69 قریه ما 

و او یک سفر کوتاه به چوپانان آمد، نمی‌دانم چیزی با خود برد یا چیزی بر جای گذاشت یا هیچ کدام؟

 


دکتر (میر) عبدالرحمن صدریه انارکی

زایش او در سال 1307 (در انارک) می باشد [ زایش او در تهران بود این مطلب اشتباه است. نگارنده]. پدرش میر عبدالکریم، مادرش فاطمه، خواهرانش سرور و فروغ و برادر کوچکترش میرعبدالرحیم نام داشت. از کودکی کتاب خوان بود و در سال های دهه 20 در جوانی، ساده باورانه می پنداشت که روزی می شود با قلم و فاش کردن فساد از "ننگ و نکبت" نظام های حاکم رها شد.

در 1329 برای ادامه تحصیل راهی آلمان شد در حالی که خلاف رسم زمان که سوسیالیسم را می پسندید، ملی گرا و لیبرال ماند. به فعالیت های دانشجویی و ترجمه مقالات در مجله گروهشان پرداخت و در همانجا با زنی آلمانی ازدواج کزد که حاصل آن آتوسا و میرعبدالکریم هستند. در 1339 از دانشگاه فریدریک ویلهلم (بن) درجه دکترا در علم اقتصاد و تخصص در سیاست اقتصادی گرفت و به ایران بازگشت.

تا اوایل انقلاب در پست های مهم اقتصادی کار می کرد و به دو زبان آلمانی و انگلیسی کاملاً وارد بود. ابتدا به ترجمه شاهکارهای ادبی از آلمانی، به تفنن و بدون دریافت وجه مشغول شد. اولین اثرش که به صورت کتاب چاپ و منتشر شد "قصر" از کافکا بود اما پس از انقلاب و محدودیت بسیار برای کارکردن و نان درآوردن به "ترجمه حرفه ای" روی آورد. علاوه بر آثار ادبی، بیشتر آنچه را که در دنیا اهمیت یافته بود ترجمه می کرد.

آثار را برای ترجمه خود برمی گزید تا خواننده ایرانی سریع و سهل با روند تفکر بشر آشنا شود و ترجمه را به گونه ای می پسندید که خواننده باور کند نوشته خود نویسنده را می خواند که ارزش فرهنگی هم دارد.

ترجمه کتاب "سلول" را بسیار دوست می داشت که در آن هیچ نشانی از حال و هوای روزمرگی نیست! می گفت: یک فرهنگی جهانی داریم که همگان در سراسر جهان در ساخت آن شریک اند و به ناچار فراگیر می شود و هیچ جامعه ای در بلندمدت نمی تواند خود را از آن دور نگه دارد.

در 1379 درگذشت. روحش شاد و یادش گرامی باد./حرا-1/4/92/


آثار: قریه ما

ناشر: خامه تهران / چاپ: پویا آبان ماه 1360 / تعداد صفحات :282

موضوع: تاریخچه خاندان صدریه با نگاهی جامعه شناسانه به برخی از تحولات تاریخی. در صفحه 2 آمده است:

توان ما - هر اندازه ناتوان - نقطه ی امید به شمار آید.

امید ما - هر اندازه مایوس - در این ماجرا به کار آید.

هدف ما - هر اندازه ناممکن - از آن چشم نمی پوشیم.

کوشش ما - هر اندازه بیهوده - باز می کوشیم.

تقلای ما - هر اندازه فرسوده - تنها نشانه ی زندگی است.

و تسلیم ما - هر اندازه مفهوم - سرآغاز بندگی است.

چون سرما را توان تحمل نمی داریم.

اندام عریان خود را بر آتش می گذاریم.

مقالات شامل:

تفننی در کنار کار اصلی/ نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «تحقیقات اطلاع رسانی و کتابخانه‌های عمومی» تابستان 1370 - شماره 1 (5 صفحه - از 82 تا 86)

روند تکامل ترجمه در قرن اخیر/ نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «تحقیقات اطلاع رسانی و کتابخانه‌های عمومی» تابستان 1370 - شماره 1 (1 صفحه - از 68 تا 68)

دیدگاهها/ نشریه: علوم انسانی «گزارش» تیر 1374 - شماره 53 (2 صفحه - از 11 تا 12)

نظرات و دیدگاهش تحت عنوان "فراتر از خط قرمز" در کتاب "خط قرمز، آزادی اندیشه و بیان و حد و مرزهای آن، مجموعة مقاله و مصاحبه" (شامل بیست و دو مقاله و مصاحبه در زمینه بیان حد و مرز آزادی اندیشه)/ 1377

و قسمتی از ترجمه هایش:

قصر/ فرانتس کافکا

چهره های سیمون ماشار/ برتولت برشت/ 1351

در انبوه شهرها/ برتولت برشت

سلول/ هورست بینک/ 138 صفحه/ نشر آبی/ 1364

کاخ شیشه ‏اى سیاست/ کورت والدهایم/ 400 صفحه/ اطلاعات/ 1365

تل گرسنه/ دفتی دوموریه/ 488 صفحه/  میترا، فردوس/ 1368

خانه اشباح (ادبیات)/ ایزابل آلنده/ 516 صفحه/ فردوس/ 1368

زندگی و مرگ لنین/ رابرت پاین/ 682 صفحه/ نشر آبی

کینز و پس از کینز (مسایل اقتصادی سال های پس از جنگ)/ مایکل استوارت/ 383 صفحه/ فردوس/ 1368

کاتاسترویکا: دهکده های پوتمکین گورباچف همراه با مقاله ای از هنری کیسینجر/ الکساندر زینوویف/ 198 صفحه/  نشر آبی/ 1369

ناقوس ساز (شعر)/ فردریش شیلر /چاپ در کتاب هفته

فریضه ای برای شهر اراس/ اندرزی ژچی پیورسکی/ 208 صفحه/ نشر آبی/ 1371

نبرد براى فلسطین/ فریدریش شرایبر/ 372 صفحه/ نشر آبی/ 1373

تاریخ جهان: تحول اندیشه، تمدن و فرهنگ جهان - جلد 1 و 2/ تئودور اچ . فون لاو، جان هرسکویتز، جول اچ. وینر و ماروین پری/ 1377

داریوش و پارس ها (تاریخ و فرهنگ ایران در دوره هخامنشیان)/ والتر هینتس/ 304 صفحه/  موسسه انتشارات امیرکبیر

مبانی نقاشی و خطاطی ( رمان )/ ژوزه ساراماگو/ 328 صفحه/ فردوس/ 1378

دومین انقلاب (پراسترویکا)/ میخاییل سرگی یویچ گورباچف/ 548 صفحه/ نشر آبی/ 1379

کفچه ماهی (رمان)- جلد 1 و 2/ گونتر گراس/ 448 و 400 صفحه/ فردوس/ 1379

آوای وزغ/ گوانتر گراس/ 304 صفحه/ فردوس/ 1380

طبل حلبی/ گونتر گراس/ 736 صفحه/ نوقلم


گروه محکومین/ فرانتس کافکا

خاطرات ویلی برانت


 مطالب و تصویرهای فوق از سایت: شجره‌نامه ما http://www.myheritage.ir/

 

زبان فارسی باید به روز شود

متن مصاحبه محمدمستقیمی(راهی) درگفتگو با خبرگزاری ایسنابه باور یک شاعر: تاثیر شاعران بر زبان فارسی باید از دو جنبه بررسی شود؛ اول این ‌که شاعران چه قدر به رشد و پویایی زبان کمک کرده‌اند و دوم این‌ که چه ‌قدر به زبان آفت زده‌اند

ادامه مطلب ...

نشست ادبی شعر و مقاله در چوپانان (شب شعر)


ضمن تشکر از کلیه دوستان و همشهریان عزیزی که برای برگزاری محفل شعر چوپانان ابراز علاقه نموده و مارا در امر برگزاری مصمم تر نمودند, باطلاع میرساند جهت برگزاری بهتر محفل و انتخاب  آثاربرتر توسط داوران محترم، دوستان تا ظهر روز دوم فروردین ماه اشعار خود را بصورت مکتوب و با ذکر مشخصات در چوپانان بدست آقای ذبیح مرتضوی برسانند تا در اختیار داوران قرار گیرد و ایشان تعدادی از آثار را در بخش مسابقه انتخاب و از بین آنها سه نفر که بهترین شعر را سروده‌اند بعنوان نفرات برتر معرفی و به رسم یادبود هدایایی تقدیم ایشان گردد. کلیه دوستانی که شعر سروده اند چنانچه مایل باشند میتوانند  خودشان اشعار را خوانده و یا به مجری برنامه واگذار نمایند. ضمنا چنانچه دوستانی امکان حضور در محفل را ندارند میتوانند آثار خود را با مشخصات بدست برگزار کنندگان برسانند تا در غیاب ایشان اشعارشان خوانده شود.
این محفل طبق برنامه ریزی بعمل آمده صبح روز پنج شنبه سوم فروردین ماه راس ساعت 9 صبح آغاز میگردد.
از همین جا از کلیه همشهریان جهت حضور در محفل دعوت بعمل می آید. ضمناً یکی از شرکت های فعال که متعلق به جوانان چوپانان می باشد هزینه‌های مربوطه به هدایا و تقدیرنامه‌ها به عهده گرفته‌اند که در مراسم معرفی میگردند.
[خبر از: علینقی جلال]
(5) نظرات
  موضوع: رویدادهای ویژه ،  نوشته شده در تاریخ شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 12:06 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

کتاب «چوپانان، نگین کویر» چاپ شد


کتاب «چوپانان، نگین کویر» که به قلم استاد مهدی افضل نگارش یافته است در آخرین روزهای سال ۱۳۹۰ مراحل چاپ و صحافی خود را گذراند و برای اولین بار در نمایشگاه نوروز ۱۳۹۱ چوپانان عرضه خواهد شد.

(از آنجا که نگارش این کتاب، کاری بزرگ در زمینه فرهنگی چوپانان است این مطلب تا نوروز در بالای سایت قرار داده می‌شود)






مردم چوپانان چون خود بهترینند شایسته بهترین‌ها نیز هستند. برای تالیف این کتاب از مستنداتی استفاده شده است که راویان آن هرکدام دائره المعارف پیشینه چوپانان هستند، گنجینه‌هایی که قریب به اتفاقشان بیش از هشتاد بهار و پاییز را پشت سر گذاشته‌اند. 
البته ادعا نمی‌شود که این اثر، تالیف بی‌نظیریست ولی دل نوشته‌ایست که جای خود را در دلها باز خواهد کرد. امیدوارم این کتاب، شایسته نام بزرگش باشد و مورد اقبال مردم بزرگوار چوپانان قرار بگیرد.


مهدی افضل
اسفند ۱۳۹۰
(26) نظرات
  موضوع: رویدادهای ویژه ،  نوشته شده در تاریخ شنبه 20 اسفند 1390 ساعت 11:03 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

شعر «نمیذارم دیگه تنهات چوپونون»


چی نشستی وخی از جات چوپونون

دستمو بگیر تو دستات چوپونون

یه سری بریم تو باغات چوپونون

می‌خوام درد دل کنم بات چوپونون

                             نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

نگو که نا توی پاهای تو نی

نگو دنیا دیگه دنیای تو نی

هیش کسی فکر مداوای تو نی

وامیسم پای مداوات چوپونون

                             نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

نمیذارم دیگه غم لونه کنه

نمیذارم تو دلت خونه کنه

نمیذارم تو رو دیوونه کنه

میکارم شادی رو لب‌هات چوپونون

                             نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

تا که نوروز توی کوچه میومد

همه جا بوی کلوچه میومد

دنگ و دنگ تاس و دولچه میومد

چی شد اون هی‌هی و هی‌هات چوپونون

                             نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

نون برنجی، سنجد و تخمه کدو

تنده بود و بنه بود و سمنو

چیل می‌شد اینا همه تو کندچو

چی شد اون آجیل و حلوات چوپونون

                             نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

«خو» می‌بردن یادمه اون قدیما

خونچه‌های پارچه و کفش وطلا

با بزن بکوب و با برو بیا

داریه‌زن اینجا تا اون جات چوپونون

                              نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

دو تا زن می‌پوشیدن لباس نو

«آخانم» می‌شدن و عقب جلو

خبر عروسی رو با چو و هو

می‌برد از پایین تا بالات چوپونون

                              نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

جشن اوّل جشن خونچه برون

عقدشون بود بعد از بعله برون

حنابندون بود و عروس کشون

تو دو شب خالی نبود جات چوپونون

                              نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

حنابندون چه شب باحالی بود

دو تا سیری با دوماد رو قالی بود

میون فاش دادنا جات خالی بود

حنا می‌بس به پر و پات چوپونون

                              نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

عصر فردای همون روز، روز بخت

می‌شوندن عروس دومادو سر تخت

کاسه بشکن بعد گردوندن رخت

همپا رقص گرگروهات چوپونون

                               نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

شب حجله، شب آخر، شب عشق

همه بودن توی تاب و تب عشق

عروس و دوماد، لب بر لب عشق

کجا رفت اون تب شب‌هات چوپونون

                                نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

بازی «زالو گزیدم» یادمه

«موسی و آسیابون» هم یادمه

«تقی مرده» ولی یک کم یادمه

چی شد اون رسم و رسومات چوپونون

                                نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

دو شب اندروز همش بخور بخور

آب توی صافی می‌ریختن گٌرّ و گٌر

هر طرف بریز و بپاش و بدوز و ببر

بر پا بود دو شب سور و سات چوپونون

                                   نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

«ختنه سوران» بود یک رسم قشنگ

میومد سالی یه بار «اوسا پلنگ»

می‌گرفتن پسرا رو تنگ تنگ

می‌برید عضو میون پات چوپونون

                                     نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

مرده شور خونه نداشتی یادته

مرده را رو پل میذاشتی یادته

دیوار گوشتی می‌کاشتی یادته

حالا اون شورخونه دوتات چوپونون

                                     نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

«پاتلو» جای منه جای تو نی

نباید از «پاتلو» دم بزنی

تو نمیباس فکر مردن بکنی

نگو نی هیش کسی همپات چوپونون

                                       نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

توی دنیا بچه‌هات ولو شدن

بعضیا هیزم هر الو شدن

کهنه رفتن اما امروز نو شدن

اگه نیسن فکر فردات چوپونون

                                     نمیذارم دیگه تنهات چوپونون


راهی چوپانانی

اسفند ۹۰         
(23) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 07:06 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

فراخوان شب شعر چوپانان


فراخوان شب شعر چوپانان
چهارشنبه 26 بهمن 1390

بر آن شدیم تا شبی را در کنار استادان ادیب و فرزانۀ خطۀ کویر ، در محفلی دوستانه گرد هم آئیم و شب شعری را میهمان "چوپانان"  باشیم .

به همین منظور از کلیه خواهران و برادران گرامی دعوت بعمل می آید ، آثار منظوم و نثر ادبی خود را با موضوع آزاد و ترجیحا" چوپانان ، به یکی از نشانی های زیر ارسال نمایند تا پس از ویرایش توسط استاد بزرگوار جناب آقای محمد مستقیمی ( راهی ) به عنوان اشعار منتخب ، گزینش و توسط خالق اثر در محفل شب شعر خوانده شود .( دوستان بزرگوار میتوانند باز خوانی اشعار را به مجری جلسه  واگذار نمایند)

به نفرات اول تا سوم که اشعار برتر را سروده باشند هدایای نفیس اعطا خواهد شد و همچنین به اشعار منتخب که در محفل خوانده خواهد شد نیز لوح سپاس و یادبود اعطاء میگردد .

زمان برگزاری هفته اول فروردین ماه خواهد بود و روز دقیق و محل دقیق برگزاری در چوپانان متعاقبا" اعلام خواهد شد .

نشانی پست الکترونیکی استاد مستقیمی : sheykh@live.com

تلفن:
علینقی جلال      09137840170
ذبیح مرتضوی  09382906044
[برگرفته از: وبلاگ ذبیح]
(2) نظرات
  موضوع: رویدادهای ویژه ،  نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 26 بهمن 1390 ساعت 03:38 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

درد دل «ببین و نپرس» و چوپونون


درد دل «ببین و نپرس» و چوپونون
یادت هست یه روزی بت گفتم میخوان در جلسه ای خیلی تقدیر و تمجیدت کنن و قراره بگن چوپانان الماس خوش تراش کویره و تو فروتنانه گفتی این آرزوها را ندارم و پدرانم بم گفتن:

«آرزو میخواه لیک اندازه خواه           بر نتابد کوه را یک پر کاه»

یه روز دیگه بت گفتم میخوان اسمتا عوض کنن. بم گفتی:
«میم و واو و میم و نون تشریف نیست
لفظ «مومن» جز پی تعریف نیست
زشتی آن نام بد از حرف نیست
تلخی آن آب بحر از ظرف نیست»

حالا هم که بت میگم اجازه بده بالای سردرت بنویسن:
به قطب ... خوش آمدید
به شهر فلان پرور و بهمان پرور خوش آمدید
به مرکز جهان اسلام خوش آمدید
میگی:« دست از سر کچلم بردارید همون اسم خودم به تنهایی خیلی قشنگه و راضی نیسم هیچی بش اضافه کنید. فامیلم نمیخوام و اگه خیلی هنرمندید یه دکتری پیدا کنید که بتونه یه مرهمی به این زخمای دو سه دهه ای که بعضیاتون بم وارد کردید و بقیتونم بی تفاوت از کنارم گذشتید بزاره».

راسشو بخوای ببین و نپرسم نمیدونه از دست این لجبازیای تو چه خاکی به سر کچلش کنه البته من پیغومتو برای سایت چوپونون ایمیل میکنم. ان شاء الله که وابستگان بزرگترت بتونن با پارتی بازی بالاخره دکتری مناسب درد و حالت پیدا کنن.
(حمیدرضا جلال)
(0) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 12:29 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

بیا به دیدن من، باز هم بیا ای دوست


در باب سپاس از الطاف و مراحم خوبان چـوپانان و عاشقان کـــویر به ویــژه گرامی سراینده‌ی صاحبدلشان (راهی)، چیزی که عرضه کنم ندارم جز آنکه بگویم:

عید قربان است و قربان کرد باید جان خویش
در ره آنان که می دانند چـوپانان کجاست

و چه فرقی می کند چوپانان باشد یا نارُسینه. هر دو در دل کویرند و کویر در دل هر دو جای گرفته است. کویری که زیباست، دوست داشتنی است علیرغم خشکی‌ها، کاستی‌ها و خالی شدنش. گاه سبز است و گاه پژمرده، گاه عبوس است و گاه متبسم با تپه ماهورهایی که قرار ندارند. در گوشه و کنارش کویریان دل به صبوری سپرده‌اند و زیباترین مظهر حیات را با الهام از معماری کویری به وجود آورده‌اند با چینه های گلین و کوچه های پهن و باریک که به بن بست نمی رسند و گندم زارهای سرسبز که خاطره آمیزند. کالبد زنده‌ی آبادی با نگاه، تنها با نگاه با ما سخن می گوید و چه با معناست این گویش و واگویی‌ها که حرف دل است و حدیث درد وقتی که می‌گوید: «تو در من و من در تو زندگی می کنم. ما در یکدیگر متولد شده‌ایم و در یکدیگر می‌میریم. اگر به سراغم نیایید، اگر به خاطرم نیاورید فراموش می شوم. بود و نبودم هر دو در تخیلات و اذهان شما شکل می گیرد» از اینروست که می‌گــویم:

دلم گرفته تو را می زند صدا ای دوست
صدای قلب مرا بشنو و بیا ای دوست

بیا که از غم نادیدنت سه تار دلم
به شور می رود و می‌زند نوا ای دوست

بریده‌ام دل خویش از جهان و هر چه در اوست
به این امید که دارم فقط تو را ای دوست

دلم گرفته تو دانی که من چه می گویم
بیا به دیدن من، باز هم بیا ای دوست

محمد علی ابراهیمی انارکی
عید قربان - آبان ۱۳۹۰   

(6) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 06:26 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

سپاس «راهی» از «کویر» به خاطر سرودن شعر چوپانان


سپاس «راهی» از «کویر» به خاطر سرودن شعر چوپانان

به گمان من در این برهه از زمان بهترین کاری که می‌توان کرد ایجاد اتحادی ناگسستنی بین انارکی‌ها و چوپانانی‌هاست که خوشبختانه قدم بسیار بزرگ و مثبتی را آقای ابراهیمی با سرودن شعری زیبا برای چوپانان برداشته است و من بر خود واجب دانستم با زبان شعر، هم از او قدردانی کنم و هم این حرکت زیبا را ادامه دهم. لذا این قصیده را به آقای ابراهیمی و مردم فرهیخته چوپانان و انارک تقدیم می‌کنم.

اکنون مردم چوپانان با همبستگی خود اراده کرده‌اند تا با شرکت فعال در سرشماری آبان ۱۳۹۰، نشان دهند که چوپانان، شایسته پیشرفت است و از سوی دیگر آقای ابراهیمی را که من خوب می‌شناسم و به توانش و حس ناسیونالیستی‌اش هم آگاهم، خوب میداند که انارک مرکز بخش است و بخش اگر دو شهر داشته باشد بهتر است تا یک شهر. او با این شعرش همبستگی و اراده مردم برای آبادانی منطقه را تقویت کرده است. این حرکت بسیار ستوده و پسندیده است و باید آن را حمایت کنیم و در راه استحکام آن بکوشیم. این اتحاد است که عامل پیشرفت است نه تفرقه.

این شعر را همان روزی که شعرش را دیدم سرودم تا هم تقدیر از این بزرگوار به نحو احسن به عمل آید و هم گامی باشد در تداوم این حرکت. کار ما کار فرهنگی است اگرچه زودبازده نیست اما عمیق و جاودانه است.

محمد مستقیمی (راهی)
آبان ۱۳۹۰ – اصفهان  


(8) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ شنبه 14 آبان 1390 ساعت 12:56 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

شعر «شمارش معکوس»

شعر «شمارش معکوس»
دوشنبه 2 آبان 1390

  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 03:33 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

خاطرات آقای علیرضا علی بمانی - قسمت چهارم


با عرض سلام خدمت شما اهالی محترم چوپانان
از این پس با درج ماهانه خاطرات شما دوستان عزیز در خدمتتان هستیم.امید که مورد پسندتان واقع شود.

« تحصیل علم »

   از کودکی علاقه ی زیادی داشتم که به مدرسه بروم. هنوز به سن هفت سالگی که سن قانونی برای رفتن به دبستان بود نرسیده بودم.دبستان ستوده چوپانان، تنها دبستان پسرانه چوپانان بود.
   وقتی معلمان و مدیر آن زمان علاقه ی مرا به درس و مدرسه مشاهده کردند، اجازه دادند به صورت مستمع آزاد به مدرسه بروم. اما موقعی که رییس فرهنگ می آمد، مرا بیرون می کردند. برای همین روز هایی که بازرس یا رییس فرهنگ از نایین می آمدند، من کیف جلی خود را که از پارچه های دولتی ( پارچه هایی که برای لباس کار به کارگران معدن نخلک می دادند. ) ساخته شده بود، به دوش کشیده و گریه کنان از مدرسه بیرون می آمدم.و پشت دیوار کشیک می کشیدم تا ببینم چه وقت آقایان می روند تا باز به مدرسه بروم.

   یاد مدیران و مربیان و معلمان آن زمان به خیر. بزرگانی چون : « آقای علی هنری – آقای نقیب زاده – آقای میرزابیگی – آقای سعادتی و... . » که نمی دانم کدام در قید حیات هستند و کدام به رحمت خدا پیوسته اند.یادشان گرامی باد.

»شما دوستان عزیز هم می توانید با ارسال خاطرات خود ما را یاری کنید«

(2) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 5 مرداد 1390 ساعت 10:17 ق.ظ
نویسنده: مصطفی مراد

شما، تاریخ چوپانان، و شجره نامه‌ی پدید آورندگان


و اما چرا شجره نامه باید ضمیمه‌ی تاریخ چوپانان شود؟
تاریخ چوپانان، تاریخ ایجاد و احداث و آبادانی یک روستاست. نه قصه‌ی غم انگیز و نخ نمای ارباب و رعیتی دارد و نه داستان فتوحات سرداری و یا ظهور و سقوط پادشاهی.  پس چه دارد؟ زحمت کشان با صفا و شایستگان با مرامی که تک‌تکشان شایسته‌ی بسی تقدیرند .
بیش از یکصد نفر از این بزرگواران در این کتاب نام برده شده‌اند . حال این شخصیت، ارباب بود و یا رعیت، تفنگچی بود یا شکارچی، زاغ می سوزاند و یا دعا می نوشت، نجار بود یا بقال، در هر صورت با نامی و نشانی از او یاد شده است. حال اگر اینها همه‌ی آنها که باید باشند نیستند ، چه باید کرد؟
عباس خوری ، محمد جندقی و رضا آبگرمی چه گناهی کردند که دیده نشدند؟! نه عکسشان و نه وصفشان. چرا میرزا مهدی، حسین حاج مهدی و عباس مندلی را نگوییم؟ آقا محمد رضا قلی و محمدِ باقر و خیلی های دیگر چی؟
مگر اینها کمتر از آنها بودند و یا خون آنها از اینها رنگینتر بود؟ که صد البته نبود. زبانم قاصر بود و کلامم ناقص که جواب نمی‌شود.
پس به همت فرزندان، نوه و نتیجه های این بزرگواران، ان شاء الله کسی از قلم نیفتد و از همه‌ی از یاد رفته‌ها یاد شود. چرا که همه با هم یا علی گفتند و این آبادی را ساختند.

مهدی افضل
 mahdiafzal31@yahoo.com    
(0) نظرات
  موضوع: عمومی ،  نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 07:05 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

کتاب تاریخ چوپانان آماده چاپ شد


آقای مهدی افضل یکی از کتابهای نوشته شده خود را آماده چاپ کرده است این کتاب به تاریخ چوپانان از آغاز تا انقلاب اسلامی پرداخته است. وی قصد دارد در راستای حفظ انساب، بخشی به نام شجره نامه نیز به آن بیفزاید تا یادی از پدران، پدر بزرگها و اجداد چوپانانی ها، آنها که تلاشگران این سامان بوده اند کرده و از آنان تقدیر نماید.
لذا تقاضا می شود از کسانی که مایلند شجره نامه اجداد خود (فقط فرزندان ذکور) در این کتاب آورده شود شجره خود را حداکثر تا تاریخ 31 خرداد برای آقای افضل به آدرس ایمیل زیر ارسال نمایند:

mahdiafzal31@yahoo.com

شجره نامه خود را به زبان ساده همانند متن زیر بنویسید:
آقای حسن حسینی دو پسر داشت به نام های محمد و محسن
پسران محمد عبارتند از علی و احسان
پسران علی عبارتند از جمال و کمال
محسن یک پسر داشت به نام جعفر 
(10) نظرات
  موضوع: عمومی ،  نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 11:51 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

داستان «پروین همیشه دیر می‌آید»

این داستان کوتاه اثر استاد محمد مستقیمی است و اخیراً آنرا در فیس‌بوک منتشر کرده‌است. اصل آنرا می‌توانید با کمک ابزارهای عبور از فیلتر در آدرس زیر مطالعه فرمایید:

    به هر کس که در هفت آسمان حتّی یک ستاره ندارد بگو: به شهر ما بیا تا در یک آسمان هفت ستاره نصیبت شود.

    فضای این داستان شب آسمان کویر است

    آنجا که آسمان به زمین نزدیک است

    و آنقدر ستاره که همه می‌توانند ستاره داشته باشند

    حال و هوای کودکی و خوابیدن بر بام تابستان زیر لحاف سوراخ سورخ آسمان 
ادامه مطلب ...

گالری دیگری از عکسهای چوپانان


گالری دیگری از عکسهای چوپانان
دوشنبه 5 اردیبهشت 1390

آقای امیر افضل و عبدالرحیم نظریان عکسهای بسیار زیبا و هنرمندانه‌ای از چوپانان و برخی مراسم در چوپانان تهیه کرده و در وبلاگی به آدرس زیر قرار داده‌اند. در عکسهایی که از دهکده چوپانان گرفته شده، میزان بزرگنمایی (زوم) لنز دوربین و زوایای عکسبرداری نشان می‌دهد که عکاس بسیار ظریف و حرفه‌ای عمل کرده است. برای دیدن آنها به آدرس زیر بروید:

(6) نظرات
  موضوع: خبرهای سایت ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 ساعت 03:20 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

شعری در مورد تاریخ بنای حسینیه چوپانان

آقای محمد مستقیمی، در فتوبلاگ خود مطلبی در مورد حسینیه ۷۲ تن چوپانان نوشته‌اند که بخشی از آنرا در اینجا می‌خوانید. در ادامه متن، موضوع دیگری را نیز در این مورد نوشته‌اند که برای خواندن اصل آن به آدرس زیر مراجعه فرمایید:

سال‌ها پیش زمانی که ساختمان حسینه ساخته شد آقای حاج‌آقا پیرمحمدی که ظاهراً دست اندر کار ساختمان بود و تمام درگیری‌های زمین و زمان حسینه را پشت سر گذاشته بود به من فرمان داد که برای سردر حسینیه شعری بگویم که ماده تاریخ بنای حسینه باشد و من هم خوشحال از این که سهمی در این پاداش آخرت دارم دست به کار شدم و این چند بیت را سرودم تا بر سردر حسینه روی کاشی زیبایی حک شود. شعری بیانگر نام آن و نام بانیان آن و تاریخ احداث آن باشد و چقدر کوشیدم که ماده تاریخ زیبایی باشد که به حساب ابجد گویای تاریخ احداث آن باشد و چنین از آب درآمد:

سه محرم چو گذشت از سده‌ی پانزدهم
گشت برپا همه با همت چوپانانی

این حسینیه که تا روز جزا باد درود
از عزادار حسینش به روان بانی

خواست راهی به تمنای سرانگشت دعا
سال احداث بنا از ولی پنهانی

«مهدی» از جمع که غایب بود تاریخ بنا
شد «حسینیه هفتاد و دو تن قربانی»

که تاریخ آن در مصراع آخر منهای «مهدی» 1403 هجری قمری می‌شود.
(3) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 10:45 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

نصب ضریح امامزاده


نصب ضریح امامزاده
دوشنبه 1 فروردین 1390

از حدود یک هفته قبل چند نفر استاد کار از اصفهان برای نصب ضریح امامزاده آمده بودند که بالاخره امروز نصب به پایان رسید و تحویل داده شد. [عکس و خبر از: رضا رستاقی]

ضریح جدید امامزاده چوپانان
(0) نظرات
  موضوع: عمومی ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 1 فروردین 1390 ساعت 08:19 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی