محمّدرضا مستقیمی ،ملا
بنیانگذار فرهنگ چوپانان
چون نام دانشآموختگان مکتب ملا از این آن پرسش شده به احتمال زیاد بعضی از قلم افتادهاند که تقاضا دارم در تکمیل این نامها مرا یاری دهید
شادروان، محمّدرضا مستقیمی معروف به ملا فرزند کربلایی محمّد رمضان و برادرزاده و داماد حاج محمّدعلی رمضان ،یکی از بانیان چوپانان، به همراه خانوادهی عمو و پدر زنش و خواهران و برادرانش از انارک به چوپانان مهاجرت کرد چرا که پدرش کربلایی محمّد رمضان در درگیریهای عرب و عجم در انارک کشته شد و او و برادر و خواهرانش سرپرستی جز عمو حاج محمّدعلی رمضان نداشتند. او و خواهرش ماننده که داماد و عروس عمو هم بودند. ملا با فاطمه طلایی دختر عمویش ازدواج کرد و طلایی لقبی بود که حاج محمّدعلی به این دردانهاش داده بود. حاصل ازدواج او با دختر عمو پنج پسر و یک دختر بود. دخترش بیبی با پسر داییش یدالله محمّد حاج محمّدعلی ازدواج کرد که در اولین حاملگی سر زا رفت و کودکش را نیز با خود برد پسران ملا هم نصرتالله و قدرتالله در جوانی دار فانی را وداع گفتند. سه پسر دیگر:
- شادروان، جمشید مستقیمی با شادروان، افسر اخوت ،فردوس، نوهی عمهاش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک پسر به نام ناصر و چهر دختر به نامهای: فریده، بتول، پروین و اقدس است.
- شادروان، علی مستقیمی معروف به (علی ملا) با دختر عمویش جواهر کربلاعباس مستقیمی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه پسر به نامهای: عبدالرحیم و حسن و عبدالحسین و سه دختر به نامهای: ناهید و عفت و فرحناز است.
- شادروان، سلطانمحمود مستقیمی پسر کوچک ملا با نوهی داییش میرزامهدی مستقیمی و دختر محمّد حسینعلی ، شادروان، منصوره صفایی انارکی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر به نام مهوش و سه پسر به نامهای آقارضا، حمیدرضا و مهران است.
ملا از همان ابتدای ورودش به چوپانان تازه تأسیس مکتب خود را در همان قلعهای که در سال 1317 ش در اثر سیل ویران شد بر پا کرد و کمر همت به آموزش و پرورش کودکان چوپانانی بست. اولین دانشآموزان او در مکتب قلعه به این شرح است:
- شادروانان: یدالله و ملاحسن مستقیمی فرزندان محمّد حاج محمّدعلی رمضان.
- شادروانان: محمود و احمد مستقیمی فرزندان میرزامهدی حاج محمّدعلی رمضان.
- شادروانان: محمّدحسین و بهرام مستقیمی فرزندان محمّدرضا حاج محمّدعلی،شیخ.
- شادروانان: نصرتالله و قدرتالله مستقیمی فرزندان خود ملا.
- شادروانان: نصرت و آقامهدی زاهدی فرزندان محمّدرضا محمّدعلی محمّد ابراهیم.
- شادروان، ابوالقاسم و زنده یاد محمّدآقا عمادی فرزندان رحمتعلی محمّدعلی محمّد ابراهیم. (محمّدعلی محمّد ابراهیم یکی دیگر از بانیان چوپانان است.)
- شادروانان: جعفر و ابراهیم زاهدی فرزندان محمّدعلی محمّد ابراهیم.
- شادروان، جواد پورحیدری فرزند میرزا ابوالقاسم.
- شادروانان: محمّدرضا و محمّدعلی بقایی فرزندان محمّد حاج عبدالله یکی دیگر از بانیان چوپانان.
- شادروان، حاج علیآقا نجفیان فرزند میرزا محمّدعلی ،میرزا سبیل، کدخدای چوپانان.
- شادروانان: محمّدحسین و محمود عسکریان فرزندان حسن یاور حاج عبدالله.
- شادروان:میرباقر و زندهیاد: میرکریم طباطبایی فرزندان میر سید علی.
- شادروان، محمّدحسین و زنده یاد، عبدالرحیم یزدانفر فرزندان شیخ جسن دیمهکاری.
این مکتب با این شاگردان تا سال 1317 ش که سیل خانمان برانداز قلعهی چوپانان را ویران کرد بر پا بود و پس از ویرانی قلعه ابتدا در خانه دالان دراز میرزا سبیل ،کدخدا، همان خانهی قبل از خانهی پسرش علیآقا که هنوز بر پاست مکتب ملا به کار خود ادامه داد و شاگردان جدید مکتب این شرح است:
- شادروان:ابوالقاسم مستقیمی فرزند کربلا عباس برادر زادهی ملا.
- شادروانان: اسدالله و حبیب و رحمتالله مستقیمی فرزندان حاج محمّد حاج محمّدعلی رمضان.
- زنده یاد، علی مستقیمی فرزند میرزامهدی حاج محمّدعلی رمضان.
- زندهیادان: حسنآقا و کیقباد عمادی فرزندان رحمتعلی محمّد علی محمّد ابراهیم.
- شادروان، ماشاالله امینی فرزند محمّدباقر حاج محمّد.
- شادروانان: علی و جمشید مستقیمی فرزندان ملا.
- زنده یاد، حاج علیآقا طاهری نژاد فرزند محمّدحسن طاهر ،علمی.
- شادروان، حسین جلالپور فرزند کربلاعلی.
- شادروان، محمّدعلی رنجبر فرزند عباس خوری.
- شادروان، علی ابنی فرزند حسین قلی.
در سال 1318 ش مکتب به خانه شادروان:استاد محمّدحسین نظریان ، بانی امامزاده، - خانهای که اکنون در مالکیت بهروز زاهدی فرزند عبدالرحیم است- منتقل میشود و یکی دو سال بعد به خانهی خود ملا همین جایی که اکنون خانهی علی ملا و کربلا حسن محترم است و پیوال بالای خانهی ملاکه اکنون خانه دادالله توکلی است نقل مکان مییابد که دانشآموزان در فصول گرم و معتدل در پیوال روی زمین مینشستند و ملا هم بر کرسی خود تعلیم میداد و در فصول سرد به خانهی ملا میرفتند. دانشآموزان این دوره به این شرح است:
- زنده یاد، رستم زاهدی فرزند محمّدرضا محمّدعلی محمّد ابراهیم.
- شادروان، بزرگمهر مستقیمی فرزند میرزامهدی محمّدعلی رمضان.
- زنده یاد، محمّد عمادی فرزند عباس محمّدعلی محمّد ابراهیم.
- شادروان، سلطانمحمود مستقیمی فرزند ملا.
- شادروان، عباس نجفیان فرزند میرزا سبیل ،کدحدا.
- شادروان، بهادر و زنده یاد، کیخسرو فاتح فرزندان مصطفیقلی.
- زنده یاد، علیاصغر فاتح فرزند نظرعلی.
- شادروان، میرحسین اطهری فرزند سید کریم و شهربانو ابراهیم سیاه.
- شادروان، حسین سعادت فرزند آمحمّد نقی.
- زنده یاد، امیرقلی ابنی فرزند حسین قلی.
- شادروان، یدالله قاسمیان فرزند حسین برجی.
در سال 1323 دبستان ستوده چوپانان افتتاح میشود یک مدیر به نام آقای فصیحزاده از نایین به چوپانان میآید و با همت انبار میانه زمین دبستان خریداری و دو اتاق و دو دالان ساخته شده که بعدها بقیه اتاقها ساخته میشود و دبستان دخترانه ابتدا مختلط و بعد مستقل در قسمت پشتی دبستان ستوده به نام دبستان ایراندخت افتتاح میشود ابتدا دبستان ستوده به مدیریت آقای فصیح زاده و به آموزگاری آقای فصیحزاده و ملا که اکنون به استخدام آموزش و پرورش درآمده به کار خود ادامه میدهد و با آمدن آقای محمّد خاکساری انارکی به عنوان مدیر دبستان دخترانه هم پا میگیرد و ابتدا به صورت مختلط پسرانه و دخترانه با هم و بعدها پس از فوت ملا دو مدرسه جدا شده و دبستان ایراندخت به صورت دبستان دخترانهی مستقل افتتاح میشود. دانشاموزان دختر و پسر این دوره عباتند از:
- زنده یاد، مهندس محمود عمادی فرزند عباس محمّدعلی محمّد ابراهیم.
- زنده یاد، مهندس علی عسکریان فرزند حسن یاور حاج عبدالله.
- زنده یادان: طلعت و طیبه دیمهکاری فرزندان شیخ حسن.
- زنده یاد، طاهره پورحیدری فرزند میرزا ابوالقاسم.
- شادروانان: فردوس و اقدس صادقمحمّدی فرزندان آمحمّد استادعلی ،کدخدا.
- زنده یاد، جواهر مستقیمی فرزند کربلا عباس عروس ملا.
- شادروان، طلعت و زنده یاد:، شوکت امینی فرزندان باقر حاج محمّد.
- شادروانان: منوّر و فرخنده جلالپور فرزندان اسماعیل نصرالله جوگندی.
- زنده یاد، منصوره نظریان فرزند حاج حیدر[1]
در سال [2]متأسفانه ملا بیمار شده برای درمان به انارک میرود و در همان جا بدرود حیات گفته و در «تگ ملتنی» گورستان انارک به خاک سپرده میشود روان این بنیانگذار فرهنگ چوپانان شاد و یادش جاودان باد!
آقای محمّد خاکساری و دانشآموزان دختر و پسر دبستان ستوده با بستن بازوبندهای سیاه که به سفارش آقای خاکساری و خیاطی صاحبسلطان همسر میرزاسبیل دوحنه شده بود؛ فقدان این معلم عزیز را به سوگ مینشیند و ابیاتی را که آقای خاکساری در سوگ او سروده، دم میگیرند و در مدرسه و خیابان و خانهی ملا و مسجد سوگواری میکنند:
ما در عزای مستقیمی اشکبارانیم
در حسرت فقدان او ما جمله گریانیم
محمّد مستقیمی(راهی)
مرداد 1395
محمّد گربهای
غار محمّد گربهای در غرب انارک
محمّد گربهای افسانه نیست!
چند وقت پیش پژوهشگری که در آثار شیخیه پژوهش میکند از مشهد با من تماس گرفت[1] و اطلاعاتی در بارهی ملارضای انارکی میخواست و وقتی فهمید که یکی از نوههای دختری ملارضا با من خویشاوندی سببی دارد[2] خوشحال شد که منبع خوبی به دست آورده است. او گفت تحقیقاتش در مورد ملارضا (30) صفحهای شده ولی هنوز کامل نیست و قول داد که پس از انتشار آن، مرا در جریان بگذارد.
من یاری شایان توجهی برایش نداشتم و نوادگان ملارضا حتی در حدّ من هم در بارهی جدّشان آگاهی نداشتند امّا در یک مورد توانستم او را یاری دهم. ایشان نخست عکس کوچکی از یک نسخهی خطی کتاب «اجتناب» نوشتهی میرزا محمّد باقر شریف طباطبایی(همدانی) همان پیشوای شیخیهی باقریه که در بلوای شیخیه در زمان قاجار به جندق پناه آورد و در این سفر هم مسافر کاروان حاج محمّدعلی رمضان(پدر بزرگ نگارنده) بود و آن داستان کذا که وجود چوپانان را پیش بینی کرد آن کک را در تنبان پذر بزرگ انداخت و این شد که حالا میبینید که من اینک چوپانانی هستم و بدان میبالم. این کتاب را ملارضای انارکی استنساخ کرده هرچند خط چندان زیبایی ندارد. نمیدانم ملارضا شیخی بوده و با عرق مذهبی دست به استنساخ این کتاب زده یا شیخیهای انارک به او سفارش دادهاند او تنها کاتبی بیش نبوده و گمان نکنم! شواهدی عینی دارم که تمایلات شیخیگری در انارکیها به ویژه در زمان حیات ملارضا بیش از آن بوده و شکاف بین شیخی و بالاسری آن قدر زیاد که بعید است یک بالاسری برای چند شاهی دستمزد یک کتاب از شیخیه استنساخ کند و احتمال این که با میل خویش بوده باشد کم نیست و علاوه بر ان در متن پایانی که خود نگاشته خویش را بندهی حقیر نویسندهی کتای شمرده است با این شواهد در شیخی بودن ملارضا من نگارنده که شک ندارم همان گونه که در شیخی بودن پدربزرگم حاج محمّدعلی رمضان که تمام داراییش را در راه یک پیشبینی مرادش به خطر انداخت و صد البته درست از آب درآمد و اینها نیست مگر از جانب ارادت خاص.
در این عکس واژهای مورد نظر بود که ابتدا مرا به تردید انداخت:
واژهی «کربئی» که نخست به بیراهه رفتم و گمان کردم که ممکن است تلفظ واژهی «غربتی» باشد که واج «غین» در بعضی گویشها به «ک» تبدیل میشود و آن «ء» بعد از «ب» هم احتمالاً دو نقطه است که از این گونه تردیدها در نسخههای خطی رایج است که ناگهان متوجهی متن عربی عکس شدم و از دوست تازهام خواستم همهی متن را برایم بفرستد که البته عکس تمام صفحه را - بنا بر احتیاطهایی که پژوهشگران نسخههای منحصر به فرد دارند- برایم نفرستاد ولی متن را به طور کامل فرستاد:
«و قد فرغ من کتابته عبد عبید مصنفه محمّدرضا بن محمّدعلی بن محمّدابراهیم الأنارکی الذی هو منسوب من جهة الأب إلی حبیب بن مظاهر و من جهة الأم منسوب إلی کُربئی، فی یوم الثالث من شهر ذی قعدة الحرام فی شهور سنة 1308 متمسکاً بدعاء الغریق[3] و هو یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک ثم اقول اللهم قولی فی جمیع الأشیاء قول آل محمّد علیهم السلام فیما اسرّوا و فیما أعلنوا و فیما ببلغنی عنهم و فیما لم یبلغنی فأقول بعد ذلک ما قال آل محمّد صلی الله علیه و آله قلت و ما دان آل محمّد صلی الله علیه و آله دنت اللهم ثبتنی علی ولایة أولیاء آل محمّد علیهم السلام و البرائة من أعدائهم فی الدنیا و الآخرة بجاه محمّد و عترته الطاهرة صلواتک علیهم أجمعین.»
ترجمه: به پایان رسانید کتابت را بندهی حقیر نویسنده(میرزا محمّد باقر شریف طباطبایی، همدانی) محمّدرضا فرزند محمّدعلی فرزند محمّدابراهیم انارکی که نسبش از سوی پدر به حبیب بن مظاهر و از سوی مادر به «گربهای» میرسد در روز سوم ذیالقعده سال 1308 قمری الخ........
این متن در پایان کتاب همان جا که کاتبان خویش را معرفی و کار خویش را امضا میکنند؛ آمده است که نمونه خط را در عکس بالا مشاهده کردید.
ناگهان متوجّه شدم که متن عربی است و در زبان عرب واج «گ» را گاهی «ق» و گاهی «ک» تلفظ میکنند و بنا بر رسمالخط عربی آن همزهی بالای «ی» هم در رسمالخط فارسی به الف تبدیل میشود و این واژه «گربهای» است. موضوع را با دوست تازه خود در میان گذاشتم ایشان فرمودند که بعضی از دوستانشان هم چنین حدسی زدهاند اما گربهای به چه مناسبت است و این چه عنوان و لقبی است؟! که به ایشان عرض کردم که این لقب منسوب است به شخصیتی افسانهای به نام «محمّد گربهای» که نخستین کسی است که در کنار چشمه ملوی انارک[4] به تنهایی میزیسته است تصویر صفحاتی از کتاب «انارک از دیدگاه تاریخی، جغرافی و اجتماعی» نگاشتهی دوست دانشمندم آقای محمّدعلی ابراهیمی انارکی را برایش فرستادم[5] و امروز هم عکسی از غار محمّد گربهای را چرا که عکس کتاب چندان واضح نبود.
با این حساب ملارضا از نوادگان دختری محمّد گربهای است اکنون ببینیم محمّد گربهای که تنهای تنها در بیابان سیاهکوه در غاری در نزدیکی «چشمه ملو» میزیسته چگونه فرزندی داشته تا نوادهای چون ملارضای انارکی داشته باشد.
در سال 1009 قمری برابر با 979 شمسی و 1601 میلادی سفر پیاده شاه عباس صفوی از اصفهان به مشهد اتّفاق افتاده که ظاهراً 66 روز به درازا کشیده است و نوشته شده که شاه عباس هر کجا اتراق میکرده در صورت مناسب بودن دستور میداده قناتی حفر شود و کاروانسرایی ساخته شود که کاروانسراهای و بعضی روستا با نام عباسآباد در این مسیر از جمله عباسآباد چوپانان از آن مجموعه است البته رباط عباسآباد صفوی نیست و قاجاری است و احتمالاً به دستور مشیرالمک نایینی که مالک عباسآباد بوده ساخته شده یا توسط میرزا سبیل پیشکار مشیرالمک همان خرابه شاه عباسی تعمیر شده که اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی آنچه مسلم است این است که میرزا سبیل پیش از کدخداییش در چوپانان در همین رباط منزل داشته و حکم میرانده است.[6]
داستان رسیدن اردوی شاهی به منطقه انارک و داستان محمّد گربهای و شکار آهوان با دو و قضایایی که افواهی است بارها شنیدهایم و خواندهایم و از بازنویسی آن در این جا خودداری میکنم تصویر صفحات کتاب آقای ابراهیمی را در این باره در زیرنویس همین نوشته آوردهام تنها به پایان آن اشاره میکنم که الطاف ملوکانه مرشد بزرگ شاه عباس محمّد گربهای به سمت راهداری این منطقه از سیاهکوه عقدای اردکان تا سیاهکوه ورامین و از حوض پیرزن(3 فرسنگی نائین) تا کوه قلاورخانه(یک فرسنگی چوپانان) منسوب شد. این سمت محمّد گربهای چنان جدّی بود که منطقه را برای عبور کاروانان امن ساخت. اکنون ببینیم چگونه ممکن است محمّد گربهای تنها فرزندی داشته باشد و در نهایت نوادگانی که یکی از ایشان ملارضای انارکی کاتب کتاب «اجتناب» محمّدباقر همدانی باشد.
صفی و زاهد دو برادر دامدار که از روستاهای سهیل و سپرو[7] به محمّدیه نایین مهاجرت میکنند و مدتها ساکن محمّدیه میشوند و از آن جا که دامداران بزرگی بودهاند و محمّدیه نیاز مرتع دامهایشان را بسنده نبود به انارک مهاجرت کرده و ساکن انارک میشوند و همهی انارکیها به گونهای فرزندان این دو برادر هستند.[8] گویش آنها هم به مرور زمان تفاوتهایی - بیشتر لهجهای- با گویش نایین و محمّدیه و اهالی سهیل و سپرو پیدا کرده است.
انارک
ناچار حضور این دو خانوادهی دامدار و لابد پر جمعیت و حضور محمّد گربهای راهدار مجرد آنان و او را به ازدواج با یکی از دختران این خانواده برمیانگیز و بنیان نسب مادری ملارضای انارکی پایه گذاری میشود. ایشان نسب پدری خود را به حبیب بن مظاهر میرساند که پیدا کردن سی نسل پیش از خویش بعید است و رساندن نسب خویش به نامداران تاریخ اسلام شگردی که متأسفانه در نسبشناسی مسلمانان بسیار رایج است و اغلب نادرست ولی رساندن نسب به شش هفت پشت قبل در تاریخ افواهی هم در یک خانواده بعید نیست و با این حساب، نسب پدری ملارضا مشکوک ولی نسب مادری، با احتمال قوی درست است.
ملارضا با یاغیان کاشی
افراد نشسته از چپ: ملا رضا انارکی، ابراهیم نوکر هنر، میرزا هادی یغمایی (فرمان)
ایستاده از راست: جهانگیر خان ثابتی، محمد هنری، میرزا اسماعیل یغمایی (هنر سوم، معتمد دیوان)، میرزا علینقی یغمایی، حسن آقا بیک (دایی مسعود لشکر)
با تشکر از علی محمد جعفری پور
همیشه گمان میکردم انارکیهای فرزندان محمّد گربهای هستند ولی داستان مهاجرت این دو برادر و نسبشناسی انارکیها را - که به این دو برادر میرسد- دنبال کردم پرسش دیگری در ذهنم شکل گرفت که روز به روز گندهتر میشد:
پس فرزندان محمّد گربهای کجایند؟
و مأیوسانه پیش خود این گونه نتیجهگیری میکردم که: محمّد گربهای یا براستی افسانه است یا تا پایان عمر خود مجرّد مانده تا این اتّفاق اخیر که ثابت کرد هر دو گمان نادرست است و عدّهای از انارکیها، نوادگان محمّد گربهای هستند که نسب مادریشان به همان زاهد و صفی میرسد.
و شگفت این که بارها همراه آن نوهی ملارضا و نهایتاً نوهی محمّد گربهای که شوهر خواهر من است برای انغوزه چینی به کوههای اطراف چوپانان رفته وبارها از کوه بالا رفتن او و ناگهان به قله رسیدنش را ناخودآگاه به محمّد گربهای تشبیه کردهام!
محمّد مستقیمی – راهی
خرداد 1395
[1] - محمدصادق موسوی
[2] - احمد نجفیان فرزند شهربانو ملارضا همسر خواهر نگارنده
[3] - عبدالله بن سنان، یکی از یاران امام صادق (ع) نقل میکند که روزی آن حضرت خطاب به ما فرمود:
ستصیبکم شبهة فتبقون بلا علم یری ولا امام هدی، لاینجو منها الا من دعا بدعاءالغریق
به زودی شبههای به شما روی خواهد آورد و شما نه پرچمی خواهید داشت که دیده شود و نه امامی که هدایت کند. تنها کسانی از این شبهه نجات خواهند یافت که «دعای غریق » را بخوانند.
قلت: و کیف دعاءالغریق؟
گفتم: دعای غریق چگونه است؟
قال: تقول: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبّت قلبی علی دینک.
فرمود: می گویی: ای خدا، ای بخشنده، ای بخشایشگر، ای کسی که قلبها را دگرگون میسازی! قلب مرا بر دینت پایدار فرما.
[4] - احتمالاً نام چشمه ملو هم از نام محمد گربهای سرچشمه دارد که «ملو» به گویش انارکی «گربه» است و یافتن این چشمه که از آب آن هم انارستانی کوچک به وجود آمده بوده که بعدها توسط ساکنین انارک -آن دو برادر مهاجر از سهیل و سه پرآب نایین به انارک به تشابه نیستانک «نارستانک» نامیده شده است- که به گویش انارکی هر دو «نیسینه» و «ناروسیه» گفته میشود.
مرحوم آذر یغمایی در کتاب خود آن جا که از انارک مینویسد پسوند «ک» را در انارک پسوند تصغیر میداند و میگوید درخت کوچک انری آن جا بوده که چنین نیست . پسوند «ک» در زبان پارسی به معانی گوناگون است که یکی از آنها تصغیر است و شاید یکی از کابردهای گستردهی این پسوند «مکانی» باشد چنانچه شاید نام صدها شهر و روستا دارای این پسوند است:
در جغرافیای خودمان: نیستانک، انارک، بیابانک
در اطراف تهران:
درون یا نزدیک شهر تهران: اصفهانک - بریانک- پونک- چاهک- سوهانک- قُلهَک- کاشانک- لارک- نارمک- ولنجک- ونک- لشگرک
از شهر تهران رو بسوی شمال: رودک- سرک- سینک- شمشک بالا- شمشک پائین- شهرستانک - کوشکک- گَلَندُوَک- میدانک
حومه جنوب و شرق و غرب تهران: خونیگ- آلوئک- اموک (عموک)- ایجدونک- بادامک- بازارک- پرندک- توتک- حصار زیرک- حصار کلک- دهک- سولک- قرچک- قصطانک- قوئینک- کِرِک- کهریزک- کوهک- گلستانک- لپه زنک- لهک- همدانک. (نگارنده)
[6] - هرم لمجیر اصفهان»
اوّلین سبک هرم سازی اسلامی - ایرانی؛
طرحی نو در تاریخ معماری سنتی ایران: هرم لمجیر اصفهان (که اکنون یک مِلک خصوصی و منزل مسکونی است) در اصل، چهار ضلعی یا چهار وجهی است؛ و به تقلید از هرم بزرگ مصر، یعنی هرم خئوپس، یا هرم خوفو (به عربی) و Cheops (به انگلیسی) و Khéops (به فرانسه) (در جیزه Giza مصر) و متناسب با ابعاد آن، ولی در حجمی کوچک، ساخته شده است.
البته، دو ضلع یا دو وجه هندسی اضافی نیز در بخش راهروی ورودی هرم لمجیر – که از ضلع جنوبی آن باز شده است – دیده میشود. و در مجموع، به شکل شیری است نیمه خوابیده، که حکایتگر شکل ظاهری "کوه صفه" اصفهان نیز میباشد.
نمای بیرونی هرم لمجیر، سفیدرنگ است و از دور (اگر آپارتمان ها و مرتفع سازی های امروز، جلوی دید را نگیرند) جلب توجّه بیننده را میکند.
این هرم، دارای چهار پنجره شیشه ای مثلثی شکل – در چهار وجه اصلی آن و نزدیک به رأس هرم – میباشد؛ که چون هر پنجره – همانند هر وجه هرم – رو بسوی یکی از چهار جهت اصلی مغناطیسی (شمال، جنوب، مشرق و مغرب) است، قابلیّت و کاربرد یک رصدخانه را نیز دارد (البته اگر هوای پر از دود و غبار اصفهان صنعتی و خشکیدۀ امروز اجازه بدهد که ستارگان زیبای شب را ببینیم و آنها را رصد کنیم).
درون هرم لمجیر نیز، همانند بیرون، سفید است و با صنایع دستی، نقاشی ها و تابلوهای مربوط به آثار ملّی و سنتی معماری اسلامی اصفهان در عهد صفویّه، تزیین شده است.
از درب جنبی هرم که وارد محوّطۀ بیرونی راهروی آن میشویم، در کنار درب، یک کاغذ پاپیروس مصری (قِرطاس) مشاهده میشود، که در آن، آیت الکرسی را به سبک مُذهَّب (طلاکاری بدلی) زیبایی نوشته شده است. بدین مناسبت که، علاوه بر تیَمّـُن و تبرّک به این آیۀ مبارکۀ قرآنی، یادآور این نکته باشد که: هرم و معماری آن، خاستگاهی مصری و ریشه ای وابسته به بزرگان سرزمین باستانی و کهن مصر دارد.
لمجیر... یکی از محلات بخش ماربین، در شمال غرب اصفهان کنونی. گویند: "لم" بمعنی "مکان" و "جیر" بمعنی "گود" است (لغتنامه دهخدا). و طبق گفتۀ بعضی، لمجیر بمعنی "شکارگاه" نیز میباشد و بخاطر شکار فراوانی که این محله قبلاً داشته، نامش را "لـَمجیر" نهاده اند؛ زیرا "لم" بمعنای "انبوه و فراوان" از هر چیز، و "جیر" مخفف "نخجیر" است که شکار و خصوصاً "بز کوهی" را گویند (فرهنگ معین). لمجیر نیز در قدیم دارای مادی (جوی آب) بوده منشعب از زاینده رود بوده، که متأسفانه، در پی کم آبی و خشکی زاینده رود، مادی لمجیر نیز مانند دیگر مادیهای اصفهان خشکید و نابود شد...
گفتنی است، در لمجیر و مارچین، هنوز هم آثار و بقایای بناهای عهد صفویّه و قاجاریّه و خانه های آن دو دوران (ازجمله: خانه های "طاق چشمه ای" خنک در تابستان و گرم در زمستان) بچشم میخورد؛ ولی متأسّفانه همگی در معرض تخریب و نابودی هستند...
بر ضلع شرقی هرم لمجیر، در زیر یک کاشی «وَ اِنْ یَکادُ...»، کاشی کاری جالبی با زمینه لاجوردی، مُشتمِل بر تصویر شاه عباس صفوی کبیر، بچشم می آید. از آنجا که این پادشاه - بخاطر وسعت خدمات و قدرت پادشاهی او و گسترش امنیت و اقتدار بین المللی ایران در عهدش - اعظم سلاطین ایران اسلامی و به اصطلاح (و به قول شادروان دکتر مهدوی اصفهانی) «نگین درخشان پادشاهان ایران» محسوب میشود و نقش مهمی در توسعه معماری سنتی اسلامی-ایرانی و ساخت و ساز اَبنیۀ باشکوه در اصفهان و سراسر ایران داشته است؛ و از آنجمله: 999 کاروانسرا در مناطق مختلف و جاده های دوردست سرزمین ما ساخته (با وجود کمبود امکانات فنی در آن زمان، و کویری بودن برخی از آن مناطق)، لذا بانی هرم، جهت بزرگداشت نام و یاد او، این کاشیکاری را در این ضلع یا وجه، نصب نموده است.
جالب آنکه، مضمون نوشته های این کاشی، بازگو کنندۀ سفر مرحوم شاه عباس به مشهد – با پای پیاده – بوده، که چون خراسان در مشرق ایران است، این کاشی نیز رو بسوی شرق و در وجه شرقی هرم لمجیر نصب شده است.
در بالای تصویر رنگی و زیبای مرحوم شاه عباس صفوی، دو بیت شعر از مرحوم شیخ بهائی نیز بچشم میخورد، که آنرا در ابتدای "فالنامه عباسی" (جدول دوم) آورده است:
عباس، شهنشاه همایونْ اختر جَمجاهِ سِکندَرفر ِ اَنجُمْ لشکر
سردفتر خود کنیم نامش، زیرا «نامش نشود گم از جهان تا محشر
سپس در ذیل تصویر، سه بیت از قطعه شعر شش بیتی اسکندربیک مُنشی، در "عالـَم آرای عباسی" (ج2ص610) در بیان مادّه تاریخ پیاده رفتن شاه عباس از اصفهان تا مشهد مقدّس، در پی اجابت نذری که کرده بود، دیده میشود:
غلام شاه مردان، شاه عباس شهِ والاگهـــر ، خاقان اَمجَد
به طـَوْفِ مرقد شاه خراسان پیاده رفت با اخلاص بی حد
پیاده رفت و شد تاریخ رفتن "زاصفاهان پیاده تا بمشهد"
که البته باید توجه داشت تا الف زائده در "اصفاهان" نیز حساب شده و "بمشهد" نیز سرهم حساب شود؛ نه "به مشهد"؛ که در این صورت، جمع ابجدی این مصراع، برابرست با 1009ق که سال هجری قمری وقوع این رخداد تاریخی است.
منبع: http://lamjir.persianblog.ir/
[7] - نگاهی به روستای سپرو:
پایگاه خبری ایران بزرگ- نگاهی به ایران- روستای سپرو در منطقه پاکوه، یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان نائین و جزء دهستان بافران می باشد که در 30 کیلومتری شهر نائین واقع شده است. به لحاظ موقعیت نسبی از شمال به کوه های منطقه ای معروف به کوه زرد و از جنوب به اراضی کشاورزی محدود می شود. مساحت محدوده روستا در حال حاضر 69891 متر مربع می باشد.
در لغت نامه دهخدا در مورد سپرو چنین آمده است: "سپرو. [ س َ پ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در 28 هزارگزی شمال نائین ، متصل براه سپرو به نائین . ناحیه ای است کوهستانی، هوای آن معتدل 317 تن سکنه دارد. آب آنجا از قنات تأمین می شود و محصولات آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران می کنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج10
در مورد وجه تسمیه روستا دو احتمال وجود دارد: اول، نام روستا به دلیل وجود آب در سه طرف روستا شامل آب قنات و دو چشمه در نزدیکی مسجد "سه پر آب" بوده ( پر به معنی طرف) و تبدیل به "سه پر او" و در نهایت "سپرو" شده است. دوم، به دلیل وجود منابع آب در این منطقه خشک، نام روستا "سوی پر آب" بوده و تبدیل به "سو پر او" و در نهایت "سپرو" شده است. چنانکه پشت زیلوهای قدیمی مسجد عبارت "وقف مسجد سو پر آب" آمده است.
آب مصرفی در بخش کشاورزی عمدتاً از طریق استحصال قنات تأمین می شود. آب آشامیدنی از طریق لوله کشی از دو منطقه نیجار واقع در کوشیر و منطقه سنجد تأمین می شود که پاسخگوی مصرف روستا نیست. شیب عمومی روستا شمال غربی- شرق می باشد که آب های سطحی موجود در روستا به تبعیت ازشیب معابر با استفاده از جوی ها و انهار موجود در بافت روستا دفع می شوند. شیب عمومی روستا و به تبع آن شیب معابر و انهار موجود در روستا 6% برآورد شده است.
آثار تاریخی سپرو:
قلعه سپرو توسط اجداد کسانی که هم اکنون در سپرو زندگی می کنند ساخته شده است. قدمت آن دقیقاً برای مردم مشخص نیست ولی باید برای حدود 300 سال پیش باشد. هدف از ساخت این قلعه، دفاع از جان و اموال مردم در برابر دزدان بوده است که به روستا حمله می کرده اند. ساخت آن در دورانی بوده که کشور دچار نا امنی و حمله راهزنان بوده است. با توجه به تعدد اتاق ها ظاهراً هر خانواده از سپرو در قلعه یک اتاق داشته و در آن زندگی می کرده است.
.با وجود کوه های بلند در منطقه این قلعه روی کوه کم ارتفاعی ساخته شده تا به سرعت بتوان به آن رفت. سوراخ هایی در دیوارها برای تیراندازی و دفاع تعبیه شده است. جای اصابت تیرها بر روی دیوار قلعه و کنار درب دیده می شود. طبق نقل ها یکی از مردم روستا در قلعه هدف تیر دزدان قرارمی گیرد و به شهادت می رسد. درب قلعه چوبی است و چند سالی است از بنا جدا شده و توسط اهالی درون قلعه قرار داده شده است.
بافت قدیم روستای سپرو از نظر سازمان میراث فرهنگی جزء آثار تاریخی محسوب نمی شود اما جزئی از هویت روستا به شمار می آید.
آثار تاریخی کوه شیر (شیرکوه)
چهاردری (چهارطاقی): یکی از نمادهای اصلی منطقه و معروفترین بنای تاریخی آن می باشد که ظاهراً با قلعه مربوط به یک دوره می باشند. بنا از چهار ستون و سقف آن تشکیل شده و در وسط آن روی زمین چاهی قرار دارد. در اطراف آن چهار ستون دیگر قرار داشت که تقریباً از بین رفته است و این نظر در بین اهالی وجود داشت که یک بنا مانند همین بنا روی آن بوده و خراب شده که احتمال آن ضعیف است. چرا که در این صورت با خراب شدن سقف آن باید بنی پایین آن نیز خراب می شده است. احتمالاً ستون ها برای صحن این بنا بوده است. بنا توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در حال مرمت می باشد.
قلعه باستانی: تقریباً هم دوره چهار دری و احتمالاً مربوط به دوره ساسانیان می باشد و متأسفانه در حال تخریب است. به عنوان دژی مستحکم در برابر دشمنان استفاده می شده است.
(شباهت این چارطاقی به چارتاقی نخلک درخور توجه است البته چارتاقیها شباهت ابتدایی زیادی دارند و تفاوتها در ریزهکاریهای معماری است و صد البته این گونه بناها قطعاً به پیش از اسلام برمیگردد که وجود آن در این روستا بیانگر قدمت روستاست..( نگارنده)
غار اژدها: غاری است تقریباً در روبروی چهادری در کوه. دهانه ورودی آن بزرگ است ولی عمق ندارد. در انتهای آن حفره ای است که داخل شدن به آن مشکل می باشد ولی پس از طی چند متر فضا بازتر می شود. این غار شناسایی نشده است. وجه تسمیه آن مشخص نمی باشد. بنا به گفته قدیمی ها در گذشته چاهی عمیق در آن بود که بسته شده است. مواردی در مورد این غار گفته می شود مثلاً اینکه این غار معدن بوده است و اینکه یک بار خروسی را به یک طناب بسته اند و درون چاه عمیق آن کرده اند ولی پس از کشیدن طناب سر خروس قطع شده بوده است (که به افسانه شباهت دارد)
تخت رستم: بنایی است در پایین غار اژدها که باخشت یک سطح صاف ایجاد شده است. برخی می گویند این بنا برای بارگیری و انتقال خروجی معدن غار اژدها ساخته شده است. ظاهراً قدمت آن به قدمت چهار دری و قلعه باستانی نزدیک است.
قلعه: تقریباً هم دوره قلعه سپرو با همان کاربرد می باشد یعنی برای در امان ماندن از دست یاغی ها ساخته شده است.
منبع: سایت انجمن مفاخر معماری ایران : http://ammi.ir
[8] - این قسمت از مطالب را نقل قول کردم از گفتههای پدرم محمدرضا مستقیمی«شیخ». نگارنده
آش شله قلمکار
بخش هشتم پارهی دوم
دکتر عبدالرّحمان صدریه
عمّه خانم صاحب دو دختر به نامهای سرور و فروغ و دو پسر به نامهای میر عبدالرحیم و میرعبدالرحمان میشود که میرعبدالرحیم را در نوجوانی، اصابت شاخهی درختی در حیاط خانه از عمّه خانم میرباید و او را داغدار میسازد. فروغخانم اینک در آمریکاست و سرور خانم و میر عبدالرحمان هم چند سال پیش در تهران بدرود حیات گفت در حالی همسر آلمانی و دو فرزندش در ایران نبودند. او اواخر عمر خود را به کارهای فرهنگی گذراند و آثار بسیاری را از آلمانی و انگلیسی ترجمه کرد. او اینک در بهشت زهرا در قطعهی هنرمندان خفته است. روحش شاد و یادش گرامی باد! شاید بگویید چرا با بقیهی از دنیا رفتگان این گونه برخورد نکردم شاید به این دلیل است که این بزرگوار اهل قلم بود جایگاهی خاص در نگاه من داشت هیچ دلیل دیگری ندارد[1].
دکتر میر عبدالرحمان صدریه
شارلوته همسر دکتر صدریه
پروفسور کریم صدریه پسر دکتر غبدالرحمان صدریه
و آتوسا صدریه که هنوز عکسی از او نیافتهام
[1] - دکتر عبدالرحمن صدریه را بهتر بشناسیم
نام پدر : میرعبدالکریم صدریه برادر میرهاشم خان صدریه طراح و مهندس نقشه چوپانان و حمام چوپانان
نام مادر : حاج فاطمهخانم صدریه فرزند حاج محمدعلی رمضان مستقیمی مرحوم حاج هدیه خاله ایشان بوده است
تحصیلات:دکترا در اقتصاد از دانشگاه فریدریک ویلهلم در شهر بن آلمان
سال تولد 1307 سال وفات 1379
آثار ایشان
قریه ما : نوشته دکتر عبدالرحمان صدریه
چهره های سیمون ماشارنویسنده: برتولت برشت مترجم: عبدالرحمن صدریه
در انبوه شهرها/ برتولت برشت؛ عبدالرحمن صدریه
کاخ شیشهاى سیاست. نوشتة کورت والدهایم. ترجمة دکتر عبدالرحمن صدریه.
تاریخ جهان تحول اندیشه، تمدن و فرهنگ جهان، ترجمه عبدالرحمان صدریه،
داریوش و پارسها،هینتس، والتر، (1385)، ترجمه عبدالرحمن صدریه،
میخاییل گورباچف؛ پراسترویکا، دومین انقلاب روسیه؛ ترجمه عبدالرحمن صدریه
فراتر از خط قرمز (دکتر عبدالرحمن صدریه)
مبانی نقاشی و خطاطی ( رمان ) نویسنده : ژوزه ساراماگومترجم : دکتر عبدالرحمن صدریه
نبرد براى فلسطین،، نوشته فریدریش شرایبر، ترجمه عبدالرحمن صدریه،
و بسیاری از آثار دیگر که من از اسامی آنها بی اطلاع هستم
معرفی دکتر صدریه از زبان یک دوست
به یاد دکتر (میر) عبد الرحمن صدریه
پایگاه مجلات تخصصی نور / هوشنگ ساعدلو
دکتر عبد الرحمن صدریه را من از دانشگاه فریدریک ویلهلم در شهر بن آلمان میشناختم، هر دو دانشجوی آن دانشگاه بودیم. یاد باد آن روزگاران یاد باد! دوست نزدیک و همدرس او شاپور مسعودی بود، از مردم تویسرکان و از اخلاف شاهزاده های قدیم، بسیار خوش صحبت و اهل دل که هم شب زنده داری می کرد و هم درس می خواند و از غرائب آنکه باید سال پیش در همین اوقات باشد که او هم روی در نقاب خاک کشید و همانجا در غربت بن،به خاک رفت. من همواره ترجیع بندی از یک تصنیف آلمانی را بیاد دارم که او به شوخی و خنده در مورد متعددی که حرفی و مشکلی پیش می آمد می خواند: Ach,in Funfzieg Yahre ist alles Vorbei «برو بابا،تا پنجاه ساله دیگه همه چیز تمومه».
صدریه پس از اخذ درجه دکترا در اقتصاد به ایران بازگشت ولی مسعودی همانجا در پیش عهد و عیال آلمانیاش ماند و به ایران بازنگشت. صدریه هم همسرش آلمانی بود ولی خودش اهل کویر، از انارک که پس از اتمام تحصیل تاب سرمای آلمان را نیاورد و به وطن بازگشت. اگر از ظاهرش چیزی نمی شد فهمید در باطن، در ته قلبش گرمای کویر تفته و روشن بود. در ایران او به دلیل لیاقت و درستی اش تا بالاترین مقامات دولتی در بخشهای اقتصادی خود را برکشید و در هر سمتی که بود از خود لیاقت و شایستگی نشان داد و همواره ریاستش با محبوبیت همراه بود، پس از بیست و سه سال این علاقه معنوی را در مجلس ختم او در خانقاه صفی علیشاه میشد به عیان دید.
شرح حال جالب و خواندنی او و خاندانش را در کتاب ماندنی «قریه ما» که حکایتی است از تاریخ اجتماعی سده اخیر ایران می توان خواند و تصویر زنده اش را از گوشه تاریخ ایران، در قبل و بعد از پهلوی، در آن جست و دگرگونیهای پست و بلند زندگی یک خانواده بزرگ ایرانی را در آن دید. مطالبی که برای تاریخ نویسان اقتصادی و اجتماعی این عهد بسیار ارزشمند است.
صدریه بیشتر با دوستان نزدیکش می جوشید و دمخور بود، علاقه وافری به بحث داشت با آهنگ صدائی چون الماس تیز! نوشتن با قلم را عادت نداشت، پشت ماشین تحریر می نشست و ساعتها می نوشت و ترجمه می کرد. گروه محکومین کافکا، خاطرات ویلی برانت صدر اعظم سابق سوسیالیست آلمان، پروستوریکا گورباچف بخشی از آثار اوست به ترجمه و کتاب «قریه ما »به گمان من مهمترین اثر تألیفی ماندگار میتواند به شمار آید. افسوس که:
آن پنجه کمانکش و انگشت خط نویس هر بندش اوفتاده به جائی و مفصلی
در یکی از دفعاتی که دیداری در خانهء ما داشتیم، پس از صحبت های بسیار و بحث مفصل که عادت او بود، کاغذی از جیب بیرون آورد و گفت شعر مرا گوش کن! چیزی که من در مورد او سراغ نداشتم طبع شعرش بود و علاقه به شعر، شعرش را برایم خواند و بعد به یادگار، آن را به من داد که اکنون یادگاریست از او :انسانی با اخلاق، بردبار و بسی خصلتهای نیکوی دیگر.
10 دیماه 1380
اثر: قریه ما
ناشر : خامه تهران / چاپ : پویا آبان ماه 1360 / تعداد صفحات : 282
موضوع: تاریخچه خاندان صدریه با نگاهی جامعه شناسانه به برخی از تحولات تاریخی . در صفحه 2 آمده است :
توان ما - هر اندازه ناتوان - نقطه ی امید به شمار آید.
امید ما - هر اندازه مایوس - در این ماجرا به کار آید.
هدف ما - هر اندازه ناممکن - از آن چشم نمی پوشیم.
کوشش ما - هر اندازه بیهوده - باز می کوشیم.
تقلای ما - هر اندازه فرسوده - تنها نشانه ی زندگی است.
و تسلیم ما - هر اندازه مفهوم - سرآغاز بندگی است.
چون سرما را توان تحمل نمی داریم.
اندام عریان خود را بر آتش می گذاریم.
منبع: وبلاگ چوپانان آباد
صفحاتی از کتاب قریه ما که در باره چوپانان است:
من نمیدانم اگر امروز به قریه ما بازگردم و برای یافتن کسانی که به آن همه کثافت، که من آلوده شدهام، آلوده نشده باشند، جستجو کنم، آیا کسی را خواهم یافت یا نه؛ قطعاً خواهم یافت، چون هنوز خالهام هدیه و داییام شیخ زنده هستند، و هدیه گرچه چند سالی در شهر زیست، و شیخ گرچه برای خارج کردن آن همه ساچمه که با تفنگ خودش به اشتباه در ران خود فرو برده بود ، بارها به شهر آمد، اما هیچ کدام شهری نشدند و هیچ کدام هیچ چیز از اخلاق غرورآفرین خود را از دست ندادند. حالی که خاله من، هدیه و دایی من، شیخ در سنین نورانی زندگی میکنند، قطعاً باز هم انسانهایی هستند که همه آن ویژگیهایی را در وجود خود به ذخیره نگاه داشتهاند، که من بایست برای یافتن آنها بروم. آیا من آلودهام و همه آلودگیها را اگر بروم، با خود خواهم برد؟
صفحه 69 قریه ما
و او یک سفر کوتاه به چوپانان آمد، نمیدانم چیزی با خود برد یا چیزی بر جای گذاشت یا هیچ کدام؟
دکتر (میر) عبدالرحمن صدریه انارکی
زایش او در سال 1307 (در انارک) می باشد [ زایش او در تهران بود این مطلب اشتباه است. نگارنده]. پدرش میر عبدالکریم، مادرش فاطمه، خواهرانش سرور و فروغ و برادر کوچکترش میرعبدالرحیم نام داشت. از کودکی کتاب خوان بود و در سال های دهه 20 در جوانی، ساده باورانه می پنداشت که روزی می شود با قلم و فاش کردن فساد از "ننگ و نکبت" نظام های حاکم رها شد.
در 1329 برای ادامه تحصیل راهی آلمان شد در حالی که خلاف رسم زمان که سوسیالیسم را می پسندید، ملی گرا و لیبرال ماند. به فعالیت های دانشجویی و ترجمه مقالات در مجله گروهشان پرداخت و در همانجا با زنی آلمانی ازدواج کزد که حاصل آن آتوسا و میرعبدالکریم هستند. در 1339 از دانشگاه فریدریک ویلهلم (بن) درجه دکترا در علم اقتصاد و تخصص در سیاست اقتصادی گرفت و به ایران بازگشت.
تا اوایل انقلاب در پست های مهم اقتصادی کار می کرد و به دو زبان آلمانی و انگلیسی کاملاً وارد بود. ابتدا به ترجمه شاهکارهای ادبی از آلمانی، به تفنن و بدون دریافت وجه مشغول شد. اولین اثرش که به صورت کتاب چاپ و منتشر شد "قصر" از کافکا بود اما پس از انقلاب و محدودیت بسیار برای کارکردن و نان درآوردن به "ترجمه حرفه ای" روی آورد. علاوه بر آثار ادبی، بیشتر آنچه را که در دنیا اهمیت یافته بود ترجمه می کرد.
آثار را برای ترجمه خود برمی گزید تا خواننده ایرانی سریع و سهل با روند تفکر بشر آشنا شود و ترجمه را به گونه ای می پسندید که خواننده باور کند نوشته خود نویسنده را می خواند که ارزش فرهنگی هم دارد.
ترجمه کتاب "سلول" را بسیار دوست می داشت که در آن هیچ نشانی از حال و هوای روزمرگی نیست! می گفت: یک فرهنگی جهانی داریم که همگان در سراسر جهان در ساخت آن شریک اند و به ناچار فراگیر می شود و هیچ جامعه ای در بلندمدت نمی تواند خود را از آن دور نگه دارد.
در 1379 درگذشت. روحش شاد و یادش گرامی باد./حرا-1/4/92/
آثار: قریه ما
ناشر: خامه تهران / چاپ: پویا آبان ماه 1360 / تعداد صفحات :282
موضوع: تاریخچه خاندان صدریه با نگاهی جامعه شناسانه به برخی از تحولات تاریخی. در صفحه 2 آمده است:
توان ما - هر اندازه ناتوان - نقطه ی امید به شمار آید.
امید ما - هر اندازه مایوس - در این ماجرا به کار آید.
هدف ما - هر اندازه ناممکن - از آن چشم نمی پوشیم.
کوشش ما - هر اندازه بیهوده - باز می کوشیم.
تقلای ما - هر اندازه فرسوده - تنها نشانه ی زندگی است.
و تسلیم ما - هر اندازه مفهوم - سرآغاز بندگی است.
چون سرما را توان تحمل نمی داریم.
اندام عریان خود را بر آتش می گذاریم.
- مقالات شامل:
تفننی در کنار کار اصلی/ نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «تحقیقات اطلاع رسانی و کتابخانههای عمومی» تابستان 1370 - شماره 1 (5 صفحه - از 82 تا 86)
روند تکامل ترجمه در قرن اخیر/ نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری «تحقیقات اطلاع رسانی و کتابخانههای عمومی» تابستان 1370 - شماره 1 (1 صفحه - از 68 تا 68)
دیدگاهها/ نشریه: علوم انسانی «گزارش» تیر 1374 - شماره 53 (2 صفحه - از 11 تا 12)
- نظرات و دیدگاهش تحت عنوان "فراتر از خط قرمز" در کتاب "خط قرمز، آزادی اندیشه و بیان و حد و مرزهای آن، مجموعة مقاله و مصاحبه" (شامل بیست و دو مقاله و مصاحبه در زمینه بیان حد و مرز آزادی اندیشه)/ 1377
- و قسمتی از ترجمه هایش:
قصر/ فرانتس کافکا
چهره های سیمون ماشار/ برتولت برشت/ 1351
در انبوه شهرها/ برتولت برشت
سلول/ هورست بینک/ 138 صفحه/ نشر آبی/ 1364
کاخ شیشه اى سیاست/ کورت والدهایم/ 400 صفحه/ اطلاعات/ 1365
تل گرسنه/ دفتی دوموریه/ 488 صفحه/ میترا، فردوس/ 1368
خانه اشباح (ادبیات)/ ایزابل آلنده/ 516 صفحه/ فردوس/ 1368
زندگی و مرگ لنین/ رابرت پاین/ 682 صفحه/ نشر آبی
کینز و پس از کینز (مسایل اقتصادی سال های پس از جنگ)/ مایکل استوارت/ 383 صفحه/ فردوس/ 1368
کاتاسترویکا: دهکده های پوتمکین گورباچف همراه با مقاله ای از هنری کیسینجر/ الکساندر زینوویف/ 198 صفحه/ نشر آبی/ 1369
ناقوس ساز (شعر)/ فردریش شیلر /چاپ در کتاب هفته
فریضه ای برای شهر اراس/ اندرزی ژچی پیورسکی/ 208 صفحه/ نشر آبی/ 1371
نبرد براى فلسطین/ فریدریش شرایبر/ 372 صفحه/ نشر آبی/ 1373
تاریخ جهان: تحول اندیشه، تمدن و فرهنگ جهان - جلد 1 و 2/ تئودور اچ . فون لاو، جان هرسکویتز، جول اچ. وینر و ماروین پری/ 1377
داریوش و پارس ها (تاریخ و فرهنگ ایران در دوره هخامنشیان)/ والتر هینتس/ 304 صفحه/ موسسه انتشارات امیرکبیر
مبانی نقاشی و خطاطی ( رمان )/ ژوزه ساراماگو/ 328 صفحه/ فردوس/ 1378
دومین انقلاب (پراسترویکا)/ میخاییل سرگی یویچ گورباچف/ 548 صفحه/ نشر آبی/ 1379
کفچه ماهی (رمان)- جلد 1 و 2/ گونتر گراس/ 448 و 400 صفحه/ فردوس/ 1379
آوای وزغ/ گوانتر گراس/ 304 صفحه/ فردوس/ 1380
طبل حلبی/ گونتر گراس/ 736 صفحه/ نوقلم
گروه محکومین/ فرانتس کافکا
خاطرات ویلی برانت
مطالب و تصویرهای فوق از سایت: شجرهنامه ما http://www.myheritage.ir/
اطلاعیه گردهمآیی مالکین قناتهای چوپانان، حجتآباد و آشتیان
سوم و جهارم فروردینماه 1393
چوپانان
|
http://choopananabad.mihanblog.com 2013-07-08T11:25:26+01:00 text/html 2013-07-07T22:08:45+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومی http://choopananabad.mihanblog.com/post/216
مراسم چهارشنبه سوری
جشن چهارشنبهسوری روز خاصی برای آتشافروزی و پریدن از روی آتش است. غروب آخرین سهشنبة سال یا همان شبِ آخرین چهارشنبة سال موعدی است که در آن همه برای برپایی این جشن به تکاپو میافتند.