نایبان گروهی از راهزنان و غارتگران بودند که در اواخر دوره قاجاریه (قرن سیزدهم ) در کاشان و اطراف آن اقامت داشتند.
نایب حسین کاشی سرکرده گروه اصالتاً لر و از ایل بیرانوند لرستان بود که اجدادش توسط نادرشاه افشار به کاشان تبعید شده بودند پدربزرگ نایب حسین در محله پشت مشهد کاشان ساکن بود با اتمام سلطنت محمد علیشاه قاجار و آغاز سلطنت احمد شاه ، بدلیل انتقال سلطنت کشور دچار هرج و مرج شد و در این میان سودجویان دست به شورش برداشتند . سهام السلطنه حاکم وقت کاشان بدلیل ناتوانی در اداره امور از حسین کاشی درخواست مساعدت نمود و در عوض حسین کاشی را نایب حکومت کاشان بخشید که از آن تاریخ به بعد به نایب حسین کاشی شهرت یافت .نایب حسین در آغاز در نابودی راهزنان همت گماشت اما چندی نپایید که خود نیز به جرگه آنان پیوست نایب حسین با جماعتی که تعداد آنها به هفتصد نفر می رسید شروع به چپاول و غارت کردن نمود او توانست در این راه قلمرو نسبتاً مناسبی برای خود فراهم نموده و تا خور و بیابانک ، نایین و یزد را نیز چپاول نماید.
در زمان غارتگری نایبان دو اثر بسیار گرانبها از شهر کاشان خارج که اکنون در موزه برلین آلمان نگهداری میشوند یکی از آنها محراب مسجد میرعمادالدین شیروانی کاشان که از کارهای هنرمندان نامدار آن دوره و از خاندان مشهور ابی طاهر میباشد و دیگری ساعت چوبی سردر مسجد میرعماد که هردو از آثار بسیار ارزشمند تاریخ ایران زمین میباشند . نایب حسین کاشی دارای پنج فرزند پسر بود به نامهای ماشاا… خان پسر بزرگ نایب ملقب به سالار جنگی ، علی خان پسر دوم نایب و ملقب به شجاع لشگری ، اکبر شاه پسر سوم نایب و ملقب به سرتیپی ، رضاخان پسر چهارم ملقب به سرهنگی و باز رضاخان پسر پنجم نایب ملقب به میرپنجی .
قلعه تاریخی کرشاهی در نزدیکی ابوزیدآباد یکی از مهمترین قرارگاههای نایب حسن برای انجام عملیتهایش بود که به دلیل ساختار معماری و موقعیت استراتژیکی آن نقش مهمی در پیروزیهایش داشت.
نایب حسین و فرزندانشان دلاورانی شجاع و راهزنانی جسور بودند بنحویکه دولت مرکزی را یارای مقابله با آنها نبود تا اینکه در سال ۱۲۹۷ خورشیدی میرزاحسن خان وثوق الدوله که از طرف احمد شاه سمت رییس الوزراء را دریافت کرده بود با نیرنگ و وعده و وعید ابتدا ماشاا…خان و سپس نایب حسین را به تهران کشاند و در آنجا اعدام نمود.
منبع: http://abdoe.ir/forum/?p=601
حسین کاشی در میمه:
دیار میمه در طول تاریخ از هجوم قبایل و ستم امرای ظالم حکایاتی دارد که خواندن آن برای فرزندان این دیار درس آموز است .
یکی از حکایات ماجرای طغیان نایبیان است ( امام امت فرمودند : در زمان احمدشاه یادم هست ما مبتلا بودیم به دزدها ، مبتلا بودیم به اشخاصی که می آمدند مثل رجبعلی و مثل نایب حسین کاشی و مثل میرزا علی نقی ها غارت می کردند . دهاتی که ما در آن بودیم غارت می کردند . اصل حکومت اینها کاشان بود . همه اش این غارتگرها بودند . غارتگرها آنجا غارت می کردند . همه کارها را انجام می دادند تا زمان رضا شاه همه غارتها را منحصر کردند به یک غارتگر . )
هاشم برادر بزرگ نایب حسین یکی از راهزنان و اشرار کاشان و منطقه بود پس از هاشم که به دست حاکمان کاشان به کیفر رسید نایب حسین چند روزی در گلدسته های زیارت حبیب بن موسی (ع) سنگر گرفت و بعد با امان نامه از شهر کاشان خارج و راهی عتبات عالیه شد و پس از چند روزی از کربلا به تهران مراجعت کرد و در خانه مستوفی الممالک به نوکری مشغول شد . او بعد از آشنا شدن به وضع خانه نقشه سرقت جواهرات خانه را کشید که رسوا شد و با چابکی و زبردستی از خانه گریخت . با بزرگ شدن پسران و برادر زادگانش و جمع آوری شماری از اطرافیان کار تجاوز و غارت را شروع کرد .
ماشااله خان پسر بزرگ نایب حسین معروف به سردار کاشی فردی زرنگ ، فهیم و باشعور و حیله گری بود که با وعده و وعید به حاکمان کاشان خود و وابستگانش را به دیوانخانه حکومتی رساند و از این راه به جان مردم افتاد . اوباشان او به عنوان نیروهای حکومتی روزها به گرفتن مالیات و شبها به عنوان غارتگر به راهزنی در روستاها و مسیر راهها می پرداختند . آنها کارشان به جایی رسید که گروه مسلح و مجهز بزرگی تشکیل دادند .
رفتار ناشایست و مظالم آنها موجب وحشت و نگرانی مردم شد و نایبی ها هرچه بیشتر تعدی می کردند امکانات رفاهی و تعداد آنها بیشتر می شد . در مقابل آنها طایفه ای معروف به عربها که دلیر و جنگجو بودند قرار داشت که سردار کاشی برای برداشتن این مانع بزرگ شبانه یکی از بزرگان آن طایفه را در شب عروسی اش ناجوانمردانه کشتند و فرار کردند . با کشته شدن محمدآقا بیگ طایفه عرب تصمیم گرفتند که مسلح شوند و با حمله به مقر نیروهای سردار انتقام خود را بگیرند و در جنگی مابین آنها تعدادی از اشرار نایبی کشته و مابقی به سمت قم فرار کردند و نیروهای مسلح عرب تمام خانه های نایبی ها را خراب و وسایل آنها را به آتش می کشند . ماشااله خان نیز به تهران عزیمت که در تهران توسط نیروهای حکومتی زندانی می شود . حامیان او با پول و رشوه وی را از زندان تهران نجات داده و به قم می برند . به محض رسیدن به قم به همراه پدر و یارانش به کاشان حمله و این بار نایبی ها غلامرضا بیک و پسرانش را که دشمنان سرسخت آنها بودند را مسموم کرده و از بین می برد و به انتقام تمام روستاهای منطقه از جمله شهر میمه و جوشقان قالی را غارت می کنند . و احشام و محصولات کشاورزی مردم را به حوالی کاشان می برند .
براثر شرارتهای نایبیان دولت مرکزی چندین بار عده ای را برای رفع تجاوز به منطقه می فرستاد اما نایبی ها با پول فرستادگان را فریب داده و به مرکز برمی گردانیدند از جمله حیدر بیک ، رشیدایوان ، غیاث لشکرقمی ، شهاب السلطنه بختیاری ، سردار افخم و سردار طغر را می توان نام برد . با آنکه از طرف حکام محلی و مردم همکاری لازم با آنها می شد ولی هیچ کاری از پیش نبردند بلکه نایبی ها روز به روز افزونتر و خرابی قلعه و برج و باروهای شهر و روستا از جمله مناطق میمه بیشتر و بسیاری از فرستادگان نیز بر اثر تطمیعات نایبی ها همدست شدند . با شروع منازعه دول روس و آلمان نایبی ها برای رسیدن به پول بیشتر با عمال آلمان معاهده همکاری بستند و همراه آنها پس از اشغال شهرهای مرکزی تا اصفهان و کرمانشاه نایبی ها همراه آنها بودند و از کرمانشاه به بهانه زیارت عتبات به کربلا و نجف رهسپار شدند .
نایبیان پس از مراجعت از کربلا در کاشان و روستاهای تابعه از جمله میمه و خسروآباد به کوهستانهای اطراف رفته بعد از غارت و برداشتن موانع با همدستی اشرار و راهزنان رفتار و کردار قبلی را فراتر از قبل پیش گرفتند و کاشان و جوشقان و ورکان را پناهگاه قرار داده و حریصانه در صدد جمع آوری نیرو و امکانات برآمدند و اکثر قریه های کوچک و بزرگ از جمله شهر میمه و روستاهای جوشقان قالی و ورکان و خسروآباد و غیره را غارت کردند و عده زیادی از جوانان را کشتند و تجاور به نوامیس مردم را به نهایت رسانیدند و از قحطی بعد از جنگ جهانی دوم سود برده و به بهانه جمع آوری کمک به بیچارگان به جان و مال مردم افتادند و هر چه توانستند گرفتند و به قورخانه دولتی که در آن سلاحهای جدید بود دستبرد زدند و همه سلاحها را بردند و با حمله به کاروانها و پستهای دولتی محصولات آنها را ضبط نمودند خلاصه آنان در طول 10 سال شرارت و قتل و غارت مردم از هیچ کار ناروا و ناجوانمردانه ای دریغ نکردند .
تا اینکه با روی کار آمدن دولت وثوق الدوله در سال 1337 فرمان دستگیری راهزنان و یاغیان صادر و آنها یکی پس از دیگری دستگیر و سرکوب شدند . وثوق الدوله ماشااله خان ( سردار کاشی ) را به تهران احضار کرد او در ابتدا با عذر و بهانه مدتی را به طفره گذراند . وثوق الدوله که متوجه این امر شد اردوی مجهزی را به کاشان اعزام داشت و سردار چون مسئله را جدی دید شهر کاشان را با کسان خود ترک و به مزرعه فرح آباد ( استرک ) جوشقان نقل مکان کرد . با اخطارهای سخت و پی در بی دولت مرکزی ، سردار بی درنگ با 100 نفر سوار مسلح روانه تهران شد . و پس از چند روز راهی زندان شد و پس از 3 روز به همراهی چندتن از روسا و همکارانش در باغشاه اعدام گردیدند . با پخش این خبر و رسیدن دستور از مرکز ژاندارمری کاشان به طرف باغ فرح آباد روان شدند و قلعه و باغ را محاصره کردند . نایب حسین و همراهانش با مشاهده اوضاع به سمت کوههای نشلج و اطراف قم گریختند . ژاندارمها چند روز به تعقیب آنها پرداختند و پس از مقاومت و زد و خورد سرانجام اکثر آنها را دستگیر و بعد از گرداندن آنها در شهر به باغشاه تهران بردند . جمعیت زیادی از مردم برای تماشای اعدام جرثومه شقاوت و خونریزی و غارتگری در محل جمع تا اینکه ساعت 5/12 بعد از ظهر 20 ذیحجه سال 1337 نایب حسین و تنی چند از یارانش اعدام شدند .
قلمرو تاخت و تاز نایبیان از پشت دروازه شهر تهران تا پشت دروازه شهر اصفهان بود و کلیه شهرها و روستاهای این محدوده را در سیطره و از هیچگونه تجاوز و تعدی به جان ، مال و نوامیس مردم صرفنظر نمی کردند به طوری که شاهراه عمومی مرکز به جنوب کشور از منطقه کاشان می گذشت که بر اثر این شرارتها روز به روز رفت و آمد در آن راه کاسته شد و دولت مجبور شد که مسیر قم به دلیجان و میمه و اصفهان را تقویت و این راه را جایگزین مسیر کاشان نماید . ( قابل ذکر است که مسیر دلیجان – میمه – مورچه خورت – اصفهان در زمان قاجاریه احداث ولی به عنوان راه فرعی مورد استفاده قرار می گرفت تا اینکه در عصر پهلوی شاهراه مرکزی ایران شد )
متاسفانه در حال حاضر با احداث اتوبان اصفهان به تهران از مسیر کاشان باعث رونق کاشان و مسیر میمه – دلیجان فدای احیاء دوباره جاده قدیمی مرکزی ایران شده است .
منبع: http://www.meime.blogfa.com/post-98.aspx
حسین کاشی در طبس
داستان تجاوزحسین کاشی در بین یک نسل قبل مردم طبس آنقدر مشهور بود که در میان مردم و بزرگان شهر گاهی مبداتاریخ بود و اگر از سن وسال یا واقعه ای تاریخی از مردم سوال می کردی می گفتند مثلا ده سال پس از حمله حسین کاشی . خلاصه اینکه این حمله و اضطرابی که این فرد بر مردم و شهر حاکم کرده بود تا سالها نقل مجالس شب نشینیهای مردم طبس بود .
حسین کاشی که بود ؟
نایبان کاشان گروهی از اشرار و غارتگرانی بودند که در اواخر قرن 13 خورشیدی (اواخر دوره قاجار ) درحدود کاشان و پیرامون آن مشغول غارتگری و باج گرفتن از مردم بودند اصل و نصب حسین کاشی از ایل بیرانوند ازشمال لرستان بودند که در دوره حکومت نادر شاه به کاشان تبعید شده و مدت نیم قرن با حکومت ایران سر ستیز داشتند نایب حسین کاشی یکی از افراد این ایل و طایفه است . 1
در سال 1307 هـ.ق (سال خلع محمد علی قاجار) وبه سلطنت رسیدن احمد شاه کشورمدتی دچارهرج ومرج شد و از هر گوشه ی مملکت عده ای یاغی سر به شورش بر داشتند از آن جمله نایب حسین کاشی و پسرانش از کاشان سر به یاغی گری برداشته واز کاشان به سمت خور ونایین حرکت نمودند . سپاهیان نایب حسین که حدود هفتصد نفر بودند قلعه انارک را با اندک مقاومتی تصرف نمودند و خسارت زیادی به اهالی وارد کردند . انتظام الملک پسر سهام السلطنه یکی ازملاکین خور به محض اینکه شنید نایب حسین به انارک رسیده به آنجا رفت وچون ازقبل با نایب حسین آشنایی داشت از طرف نایب حسین مورد استقبال قرار گرفت . انتظام الملک در همین سفر به نایب حسین لقب سالاری اعطا کرد همچنین به پنج پسرنایب حسین القابی بدین شرح اعطانمود:ماشااله خان پسربزرگ اوراسالارجنگی نامید، پسر دوم علی خان رالقب شجاع لشگری اعطا کرد، اکبر شاه پسرسوم را لقب سرتیپی داد، به رضاخان پسرچهارم لقب سرهنگی دادو عنوان میر پنجی را به رضاخان پسر پنجم نایب حسن اعطاکرد. و آنهارا به بخش خور دعوت کرد.نایب حسین پس از یک سفر به کاشان با 1200 نفرسواروپیاده وارد خور شد ودر این سفر حدود پنجاه دخترازاهالی خور را به عقد خود درآورد. درمیان سربازان و پسران نایب حسین ماشااله خان پسربزرگ او یکی از علمای کاشان به نام ملا علی را آورده بود که دخترانی را که میخواست به عقد یا صیغه خود در آورد این روحانی صیغه عقد را اجرا می کرد. و اگرچند نفر شهادت می دادند که این دختر عقدکسی است یا نامزد فردی بوده است ماشاالله خان از او درمی گذشت .
خبر تصرف خور به دست نایب حسین کاشی برای رقبای عمادالملک در طبس خبری خوشحال کننده بود ازجمله دشمنان عمادالملک محمدعلی نوغابی بود که خیال حکومت طبس رادرسرمی پروراند او باهمدستی اسماعیل خان گنابادی یکی از سرکردگان عمادالملک بایکی ازعلمای طبس طرح مواصلتی انداخت ودختر برادر ایشان را به ازدواج پسر خود در آورد. چند روزی که از این وصلت گذشت به محمد علی نوغابی پیغام فرستاد که به طرف طبس حرکت کن اما چون سپاه محمد علی اندک بود به وی پیغام فرستاد که به طرف خور برودوباهمدستی نایب حسین کاشی به طبس حمله کند . محمد علی باسپاهیان خود ازده محمد به طرف حلوان و از آنجا به خور رفت . اسماعیل خان پسروعروسش را از طبس به گناباد برد و منتظر شد که آیا تیر او به هدف خواهدخورد یانه. دراین بین نامه ای هم از طرف نایب حسین به آقای شریعتمدار رسید که ما دوسه روز در طبس مهمان شماییم ،جناب مجتهد شریعتمدار که از این نیرنگ خبرنداشتند در جواب وی نوشتند که ما مهمان پذیریم.
کم کم زمزمه حمله حسین کاشی در شهر طبس پیچید .بزرگان طبس که از حمله نایب حسین با خبر شدند به حصار شهررفتند و سنگرگرفتند . عده ای نیز شایعه حمله نایب حسین را باور نکرده و درداخل خانه هاشان مانده و وارد حصار شهر نشدند . از جمله این افراد هم مرحوم مجتهد شریعتمدار در خانه خود در بیرون حصار ماندند.
مرحوم میرزاعلی منشی باشی ورود نایب حسین را اینگونه بیان می کند:
"باری نایب حسین سه روز مانده به نوروز سنه 1329(19مارس 1911 – یکشنبه 27 اسفند 1319 – 18 ربیع الاول 1329 هـ ق ) وارد طبس شد قدری ازظهر سواره ای جلو فرستاده بعد از آن که مردم اندرون شهریقین کردند که نایب حسین وارد شهر شده دروازه های شهر را بسته باتفنگ و فشنگ بر برج وباره برآمدند ، پنجاه نفر سرباز ترشیزی هم ازسال قبل در ساخلو طبس بودند آنها هم به شهر آمدند و الحق خوب همراهی بااهالی طبس نمودند . همان وقتی که مردم روی باره وبرج آمده بودند سواره ای از حسین کاشی به کنار باره رسید که از باره یکدفعه به قدر چند تیر به طرف او خالی شد و سه چهار گلوله براو خورده از اسب در غلطید و افتاد اسب هم تیر خورده و خوابید .( سنگ برباره حصار مزن آن بود کز حصار سنگ آید) همان وقت نایب حسین کاشی که می خواست از سمت امامزاده وارد شود واز روی میدان شهر بگذرد مسئله را ملتفت شده جلو اسب را انداخته ازپشت باغستان رو به باغ گلشن رفت و از بالای خیابان پائین آمده تمام خیابان و باغستان را گرفت و فوری جمعیت خود را دسته به دسته کرده رو به شهرو حصار حمله برد و منازل سر میدان را که تا حصار تیر رس وبه قدر پانصد قدم فاصله دارد به یکدیگر سوراخ کرد که از میان خیابان عبور و مرور نکند و جمعیتش مرئی و نمایان نشود و منزل عالیجاه خلاصه سادات آقا میرزامحمد معروف به للـه را سنگر کرد که روبروی دروازه ی شهر است و حیناً بنای تیراندازی را گذاشت و به قدر هزارتیر به طرف حصار انداخت از شهر هم همین قدرها تیر اندازی شد آنروز طوری دود باروت روی شهر ومیدان را گرفته بود که گویا ابر منظمی روی آفتاب را گرفته است و مردمی که از خیابان و محلات به شهر نیامده بودند آن روز فهمیدند که خبط بزرگی کرده اند ولی پشیمانی سودی نداشت و گاهاً گرفتار چنگ حسین کاشی شدند و ممکن هم نبود خود را به شهر برسانند واگر کسی خود را به دم دروازه هم می رساند کسی در را به روی او وانمی کرد این بود که تبعه حسین کاشی برمنازل خیابان ومحلات ریختند .و چون دو روز به نو روز بود و مردم هفت سین خود را آماده وچیده بودند سین حسین کاشی هم بر سینشان افزوده شد وناتمامی نداشتند .باری خوانهای پررا اتباع حسین کاشی خالی کردند و سفره های انداخته را برانداختند و نانهای پخته را خوردند و مالهای اندوخته بردند . (اللهم الحفظ من شرور انفسنا ) اما هرقدر حسین کاشی دست و پاکرد حصار شهر را به دست بیاورد ممکن نشد . "
در ادامه مطلب منشی باشی یادآوری می کند که :
عمادالملک (دوم) به همراه حاجی علی مردان خان ، آقاسید محمد تقی خان ، حاجی ملا ابوالقاسم و جناب شریعتمدار آقا شیخ احمد امام و آقا میرزا غلامحسین متولی در توی حسینیه (احتمالا حسینیه وکیلی ) اطاقی را فرش کرده وراه های مقابله باسربازان نایب حسین را بررسی نموده ومشورت می کردند . همچنین در این مدت مرتب افراد مشهور وبزرگان شهر در توی حصار گشت می زدند و اگر حصار شهر بر اثرحمله دچار خرابی می شد سریعا به مرمت آن دستور داده ورفع می کردند .
بیرون شهر نیز عده ای از زنهایی که فرصت نیافته بودند قبل از حمله نایب حسین داخل حصار بروند خود را به منزل حجه الاسلام آقا میرزای مجتهد رسانده ودر همانجا مخفی شدند که ظاهرا سربازان نایب حسین به ایشان و اهل خانه تعرضی نداشته اند .اما خود آن مرحوم از شرآزارو اذیت سربازان در امان نبوده.و بارها مورد اهانت قرار گرفتند .بنابر نظر نویسنده شاید ماندن ایشان در بیرون از خانه خواست خدا بوده که عده ای از زنها به واسطه ایشان از شرغارتگران در امان باشند.
بزرگان شهر شب وروز در میان بازار به تهییج و تحریک مردم مشغول بودند و به گفته میرزا از آمر تا مامور مشهور و رعیت همه با تفنگ و فشنگ حرکت می کردند و اگر کسی تفنگ نداشت به او می دادند .
نایب حسین که دید اینگونه نمی تواند با شهر طبس مصاف نماید به فکر قلعه وحصاری افتاد و همراه با محمد علی نوغابی به دیهشک رفت ولی به مردم تعرضی نرساند و قلعه دیهشک را پسندید که به آنجا برود و سنگر بگیرد و برای خود حصاری دست وپا کند وبه کمک این حصار کار را بر مردم شهر تنگ نموده و آنها را همچنان در محاصره نگاه دارد . اما روز بعد که فرزند دوم نایب حسین ، علی خان ملقب به شجاع لشکر به قلعه دیهشک آمد آنجارا نپسندید و اظهار کرد که این قلعه کهنه ومخروبه است و با یکی دو گلوله توپ ویران خواهد شد.
پس از چند روز از محاصره طبس در یکی از روزها اکبر شاه پسر سوم نایب حسین مشهور به سرتیپ هدف گلوله قرار گرفت ودر جا کشته شد نایب حسین از این واقعه بسیار متاثر شد. پیکر اکبر خان پس از شستشو توسط چند مامور به خور منتقل ودر امام زاده گرمه به خاک سپرده شد . (احتمالا جسد وی در روستای جز در سه کیلومتری شمال طبس شسته شده است )
در درون شهر زنها و کودکان و کسانی که توانایی جنگ نداشتند در مسجد دست به دعا و نیایش برداشته و شب تا به صبح از خداوند تقاضای رفع این فتنه را می کردند.3
باری نایب حسین وسربازانش به واسطه دفاع مردم و عدم دسترسی به حصار محکم شهر و نداشتن آذوقه و همچنین کشته شدن فرزندش اکبر شاه از فتح طبس مایوس شده و پس از ده روز جنگ وکشمکش همراه با محمد علی نوغابی، دو تن از علمای شهر( مرحوم راس الاسلام داماد آقای میرزا و آقا شیخ محمد رضا )را به عنوان گروگان با خود تاحلوان برده و در آنجاپس از دریافت پانصد تومان پول آنهارا رها کرد.آن دو نیز با پای پیاده تا پیرحاجات رفته و از آنجا الاغی کرایه کرده به شهر باز گشتند .
محمد علی نوغابی نیز با کسانش سربازان نایب حسین را تا حلوان بدرقه کرد واز همانجا به طرف گناباد رفت. 4
باری نایب حسین کاشی پس از چندروز جنگ و کشمکش طبس را رها کرد در حالی که هراس و ولوله ای را دل مردم شهر ایجاد کرد وخسارات زیادی را به مردم ، خانه ها ومزارعشان وارد نمود واموال بسیاری را غارت کرد .کتابخانه شهررابا 8000 جلد کتاب در آتش سوخت وخاطره تلخی را تا ابد دردل مردم طبس به جا گذاشت.5
1 – دانشنامه ویکی پیدیا ذیل کلمه نایب حسین کاشی
2-(مجله یغما شماره 358) تیرماه 1357
3--روایت کویر( داستان حضور نایب حسین کاشی در طبس) نوشته ف.فتوت نشر نی مشهد 1389
4-خاطرات میرزاعلی منشی باشی
5-کتابخانه های ایران نوشته عبدالعزیز جواهر کلام صفحه 76