چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

تاریخچه مدیریت چوپانان و اوضاع اجتماعی

دوشنبه 8 آذر 1389

آقای مهدی افضل که پیش از این بخشهای دیگری از تاریخچه چوپانان را به نگارش در آورده بود این بار در مورد چگونگی مدیریت چوپانان و امور عمرانی و نیز اوضاع اجتماعی آن زمان سخن گفته‌اند. رونوشت مقاله ایشان را [با اندکی ویرایش] در اینجا می‌بینید. برای مشاهده اصل آن به آدرس زیر بروید:

http://choopananhistory.blogfa.com

(دنباله بخش قبلی ...)

۴- آسیاب آبی
گفته شد که استاد نصیر، آب قنات را در مرتفع‌ترین محل که مطلوب‌ترین بود، با هدف اینکه آسیابی را به گردش وادارد ظاهر کرد. آنجا دقیقا وسط خیابان اصلی کنونی بود. آب در حوضی کوچک که دربی چوبی داشت به سه قسمت تقسیم گردید، قسمتی در ادامه قنات به پایین هدایت شد که بعد از تامین آب شرب ساکنین پایین خیابان توسط جوی سمت راست راهی دشت می‌شد. قسمتی از آب با فاصله کمی ظاهر و ضمن تامین آب شرب ساکنین بالای خیابان توسط جوی سمت چپ به دشت سرازیر می‌گشت. قسمتی هم به منبعی به نام تنوره آسیاب می‌ریخت که پس از به حرکت درآوردن آسیاب که در سمت چپ خیابان احداث شده بود در جوی سمت چپ روان می‌شد. [توضیح: منظور از طرف چپ و راست، هنگامی است که در بالای خیابان اصلی و رو به دشت قرار گیریم]

این آسیاب که قدمتش کمتر از قلعه نیست، سالها آرد مصرفی مردم را تامین می‌کرد تا اینکه آسیاب بادی و آسیاب موتوری به این ده راه پیدا کردند و هم آب را از این آسیاب انداختند و هم رونق را.

۵- ایجاد مزارع
مزارع حجت آباد، آشتیان، همت آباد، نعمت آباد و نصرت آباد به همت بلند حضرات و با دست توانای استاد علی که استاد کار برجسته قنات [و اصالتاً اهل روستای محمّدیه نایین] بود در میان دریایی از ریگ ایجاد شد؛ چرا که آنان آبادانی در این سامان را وجهه ی همت خود قرار داده بودند و اعمالشان حجت این مدعاست.

نامهای مزارع مذکور همه پسوند آباد دارند، منهای آشتیان که متفاوت است؛ وجه تسمیه‌اش از این قرار است. ظاهرا در انتخاب مادرچاه برای ایجاد این مزرعه اختلافاتی مابین موسسین بروز می‌کند. چاه‌های متفاوتی توسط افراد مختلف حفر می‌شود. بالاخره بعد از بررسی‌های فراوان روی چاه محمد حاج عبدالله به توافق می‌رسند و با این انتخاب قهرها به آشتی تبدیل می‌شود. پس این مزرعه را آشتیان ‌نامیدند.

۶- حصار دشت
برای جلو گیری از آسیب شتران و هر حیوانی که به دور از چشم تیزبین دشتبان به حاصل دشت طمع داشت، با دیواری چینه‌ای آن را محصور کردند که بقایای آن هنوز باقیست.

برای ممانعت از هجوم ریگها که باد در اندک زمانی خروارها از آن را جابه جا می‌کرد پشت دیوار باغستان برج‌هایی کوتاه و نعلی شکل به نام «ریگ گردان» ساختند تا از هجوم ریگ‌ها به پشت دیوار باغها و نهایتا داخل آنها جلوگیری کنند. مشاهده آنها که هنوز باقی است خالی از لطف نمی‌باشد.

۷- غریب خانه
یکی از مصوبات شورای ده که هر روز صبح و عصر در خیابان و در کنار جوی آب تشکیل می‌شد احداث غریب خانه بود. پس با فاصله ای از قلعه و خیابان در ابتدای جاده خور اتاقکی با یک ایوان بنا کردند تا هیچ غریبه‌ای کنار خیابان نخوابد و در عین حال قرنطینه هم بشوند که حفظ سلامت مردم مد نظرشان بود.

آنها محل‌هایی را برای اتراق کاروانیان اختصاص دادند. به نام پی وال تا قافله سالار هر کجا که دلش خواست نتواند شترانش را بخواباند. چرا که این خود بی نظمی و آلودگی در پی داشت. امری که به مذاق حضرات خوش نمی‌آمد. شنیدم که فضولات شتران متعلق به کسی بود که آنروز آبیار بود. از این فضولات به عنوان کود در دشت استفاده می‌شد.

۸- آب انبار‌های صحرایی
مرگ تعدادی از مردم این سامان به علت تشنگی در صحاری بی آب و علف منطقه، خیّرینی پرهیزگار را که جز اندیشه‌ی آخرت و پروای دین، هیچ غایت دیگری نداشتند به چاره اندیشی واداشت. لذا دست به کار احداث آب انبار‌هایی شدند؛ حوض‌هایی که آب باران را ذخیره نموده، در طول سال مسافران و ره گم کردگان تشنه را سیراب میکرد و آنان را از مرگ نجات می‌داد. بانیان این عمل خداپسندانه عبارتند از:

۱- حوض شیخ حسن (دیمه کاری) که به سفارش برادرش شیخ محمد حسین در مسیر انارک با سه اتاق و یک ایوان ساخته شد.
۲- حوض حاج محمد رحیم (زاهدی) در مسیر مالرو انارک (چفت – مشجری)
۳- حوض عباسی (شهربانو عباسی جده مادری‌ام) در محل دربندو
۴- حوض علی (کربلایی علی افضل) عموی پدرم در محل پوزه وربند

بعد از احداث این آب انبار‌ها که در شعاع سه تا چهار فرسخی چوپانان قرار داشتند هیچ کس در بیابان‌های منطقه از بی آبی تلف نشد.

۹- احداث مسجد
یکی از کارهای بزرگی که شورای ده تصمیم به اجرای آن گرفت احداث مسجد بود. جایی که ایمان و زندگی با هم می‌آمیخت. آنان با دعوت از استاد سردار اردکانی که معماری مسجد ساز بود، بنای مسجد عظیم و شگفت انگیزی را آغاز کردند. زمین مسجد توسط محمد حاج عبدالله وقف شد. انبار میانه مملو از غله بود و سخاوتمندانه هزینه‌ها را پرداخت می‌کرد. استاد سردار با چند نفر بنّای یزدی که همراه خود آورده بود، شروع به کار کردند و با همکاری بنّا‌های بومی یعنی استاد محمد حسین نظریان (پدر خانمم) و استاد علی اصغر افضل (پدرم، کسی که دوازده هزار خشت را در یک روز کار می‌کرد) این بنای عظیم را که در آن زمان یک شاهکار بود احداث نمودند. بنایی که برای همیشه موجب مباهات چوپانانی‌ها گردید.

از بزرگواری شنیدم که میر هاشم خان صدریه طراح مسجد، حمام و حتی خیابان اصلی و کوچه‌ها بوده است. او از منظر وسیعی به دنیا می نگریست چرا که تجربیات فراوانی از سفر هایش به خارج از کشور کسب کرده بود. شرح حال این شخصیت برجسته که نقش فعالی در عمران و آبادانی این منطقه داشته است در این مقال نمی گنجد.

۱۰- امامزاده سید جلال الدین
که نمادی از تجلی اراده خداوند است. توسط استاد محمد حسین نظریان بر اساس خوابی که دیده بودند بنا گردید که در مقاله‌های اخیر به آن مفصل پرداخته شده و بنده‌زاده (امیر قاسم) در این باب مسموعاتش را با خلوص و خضوع به قلم آورده است. [توضیح: مقاله‌های مذکور در سایت و وبلاگهای وابسته به چوپانان در مهر و آبان ۸۹ منتشر شد]

۱۱- تاسیس دبستان
در منتها الیه خیابان در امتداد خانه‌های اربابی زمینی را به دبستان اختصاص دادند. سپس دبستان ستوده را نبش خیابان و ایراندخت را پشت آن بنا کردند و با ساختن این مدارس آموزش از مکتب خانه به دبستان انتقال یافت.

۱۲- غسالخانه
شورا تصمیم می‌گیرد که در ابتدای خیابان مزار و در راستای باغستان غسالخانه‌ای احداث کند. با وجود نیروی انسانی ارزان و آماده به کار، و انبار میانه دست و دلباز، پس در اندک زمانی غسالخانه نیز ساخته شد.

۱۳- باغ ملی
با تقاضای علی هنری مدیر دبستان ستوده و موافقت شورا، زمین وسیعی به منظور تامین زمین ورزش دانش آموزان به این امر اختصاص یافت و به باغ ملی شهرت یافت.

۱۴- بهداری
شورا زمینی را جهت احداث بهداری اختصاص داد. ولی از آنجا که ساختمان آن به بودجه دولتی وابسته بود بنای آن سالها به طول انجامید. در طول این سالها آقا بیکی در یکی از اتاق‌های منزلش بیماران را ویزیت می‌کرد. همان اتاقی که دارو‌هایش نیز در کف آن پخش بود. او اگر چه مدرک دانشگاهی نداشت و همه دانسته‌هایش تجربی بود، ولی خیلی‌ها جانشان را به او مدیونند.

۱۵- برق
شورا تصمیم می‌گیرد به منظور تامین روشنایی روستا از برق استفاده کند؛ لذا به برکت انبار میانه و خودیاری به شیوه همت عالی و مبلغی که مردم بابت انشعاب برق خانه‌هایشان پرداخت کردند، تیرها کاشته، سیم کشی انجام، موتور برق خریداری، و نصب شد و نیروی برق شبهایشان را مثل روز روشن کرد. شنیدم که بالاترین کمک دویست تومان بود که این رقم درشت در آن زمان متعلق به محمد علی جلالپور (رادیو) بود [محمد علی از آن رو به رادیو شهرت یافته بود که صدای وی گاه زیر و گاه بم بود]. البته باید اذعان کرد که در آن زمان روستاهای خیلی خیلی بزرگتر و پر جمعیت‌تر منطقه از نعمت برق محروم بودند.

منهای ساختمان جنگلبانی که علی رغم مخالفت‌های فراوان شورا در وسط خیابان بنا شد (همین ساختمانی که اکنون در صدد تخریب آن هستند) همه ساخته‌هایشان در عین کاربری مطلوب، زیبایی ده را به همراه داشت.

اقدامات ریز و درشت دیگری نیز داشتند، از جمله قنات آب شیرین ولی چون ذکر آنها به درازا می‌کشد پس به گفتاری دیگر در فرصتی جداگانه وامی‌گذارم.

ب: اوضاع اجتماعی
در بحث مدیریتی شاخص نسل اول حاج محمد علی رمضان بود. هم او که با الهام از پیشگویی محمد باقر همدانی -روحانی جلیل القدر جندق- به فکر تاسیس چوپانان افتاد. (میرزا محمد باقر قهی اصفهانی معروف به همدانی و شریف طباطبایی صاحب «کفایته المسائل»، آبادی بزرگی را در محل فعلی چوپانان که در آن زمان برهوتی بیش نبود، پیش بینی نموده بودند.)

شاخص نسل دوم که مدیریتشان شایسته کمال توجه است، عبد الرحیم زاهدی و شیخ مستقیمی بودند. البته در این جمع از عطوفت عبدالرحیم رحیمی نمی‌توان گذشت. (قصور مرا ببخشید اگر پیدایشان را دیدم که شاید در نهان تماشایی‌تر بوده‌اند؛ زیرا عوامل قدرتمندی پشت صحنه این درام بوده است.)

آنها به ما آموختند که چگونه می‌توان با وقار زندگی کرد. چه در فقر و چه در غنا. آنها زندگی را شناخته بودند و به آن عشق می‌ورزیدند. خداوند همه‌شان را قرین رحمت فرماید.

طبقات اجتماعی
همانگونه که گذشت، قاطبه مردم در دو طبقه ارباب و رعیت جای داشتند. علاوه بر این به مرور زمان طبقه دیگری به نام خوش نشین پا به عرصه وجود گذاشت و در میان آنها جا خوش کرد. آنان اقارب دو طبقه مذکور بودند. که به استخدام معدن نخلک در آمده و حقوق بگیر شدند. آنها چوپانان را بهترین محل برای اسکان خانواده خود تشخیص دادند. چرا که امکان رویش جوانه زندگی را داشت. جایی بود که آسمانش را می‌دیدند و آزار نمی دیدند. لذا با خرید زمین از شورا اقدام به ساخت منازلی برای خود کردند.

پیشه وران و صنعت گران از قبیل بقال، نجار، آهنگر، پینه دوز، حلاج [و پیشه‌هایی از این قبیل] را نیز می‌توان در این طبقه جای داد.
این سه طبقه بدون ایجاد کاست (سیستم تبعیض طبقاتی) با سلوکی مثال زدنی با هم و در کنار یکدیگر روزهای آفتابی و شبهای پر ستاره را سپری می‌کردند. اشتراک در معنویت وحدتی در میان آنان به وجود آورده بود که به رغم جدایی‌های ظاهری ارباب، رعیت و خوش نشین، همه و همه زن و مرد، پیر و جوان یکپارچه و خالصانه در مراسم عزاداری ماه‌های محرم و صفر شرکت می‌کردند. شکوه امروز مراسم عاشورا در چوپانان یادگاری بسیار ارزشمند از آن روزگاران است. نقش ارزنده روحانیان گرانقدر حاجی ریاض [حاج سید جعفر موسوی] و کربلایی سید حسین [موسوی] در این امر غیر قابل انکار است.

پاکی و صفای اخلاق و وجود بسیاری از صفات پسندیده در میان آنان که نتیجه خاص تعلیم و تربیت دینی است زبانزد خاص و عام بود و به حق وارثان آنان این مرام را تا به امروز پاس داشته‌اند.

اگر چه پاسگاه ژاندارمری در محل مستقر بود ولی به دلیل حس تعاون و همکاری صمیمانه و برادرانه ای که در میان این مردم وجود داشت، به ندرت اگر اختلافی پیش می‌آمد، از طریق کدخدا منشی بزرگان حل و فصل می‌گردید.

مشاغل در این برهه موروثی بود. بنّا زاده، بنّا می‌شد و نجّار زاده، نجّار و مقنّی زاده، مقنی؛ و چه افتخاری عظیم‌تر که صاحب حرفه پدر می‌شدند.

فرجام سخن
به طور کلی هدف از بیان این مطالب پاس داشت رنج‌هایی‌ست که این مردم اعم از ارباب، رعیت، استاد کار، بنّا، مقنّی، خشت مال، چرخ کش، لرد کش و کارگر در این منطقه از کره خاکی کشیده‌اند. کسانی که نه پرورده ناز بودند و نه کام؛ زحمت کشانی که در عرق سوزان تلاششان شستشو شده‌اند، که باید با صدایی رسا عظمت این شخصیت‌ها را که این چنین بی رنگ شده و به فراموشی سپرده می‌شوند بیان کرد و نقش سازنده‌شان را اعلام نمود که الگو‌های برجسته ای بودند. از حضرت محمد صلی الله علیه و آله نقل است که فرمودند: کسی که سپاس مردم ندارد سپاس خدا را نخواهد داشت.

گفتنی فراوان است و فراوان‌تر همت بلند انسانهایی است که این همه را در فرصتی کمتر از هفتاد سال که می‌توان در دو نسل جمع بندی کرد آفریده اند، که تک تکشان لایق تعظیمی تمام قدند. هر قطره‌ای که از این آب در دشت فرو می‌رود یا از گلویی از بندگان خداوند، حسناتی برای این جمع نوشته خواهد شد.

با این باور که بشر عجب شاهکاری است، در عقل و دانش چقدر شریف، و در قوه استعداد چگونه بی انتها، گفتارم را به پایان می‌رسانم. گفتاری که به آنچه می‌نازیدم استوار کردم، اندیشه‌ام را به آنچه به آن احساس غرور می‌کردم تکیه دادم، و با آن احساسات نیک را بیدار کردم.

مهدی افضل
آذر ۱۳۸۹ - اصفهان

(0)
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 04:40 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد