با عرض سلام خدمت شما اهالی محترم چوپانان
از این پس با درج ماهانه خاطرات شما دوستان عزیز در خدمتتان هستیم. امید که مورد پسندتان واقع شود.
فصل توت که می شد، مادر و خاله ام درخت بزرگ توت سفیدی را اجاره می کردند و این درخت تا زمانی که محصول داشت در مالکیت ما بود.
خیلی بزرگ نشده بودم و به اتفاق پسر خاله ام که شریک درخت ما بود به سختی می توانستیم از درخت بالا برویم و توت بخوریم. یادم هست یک روز ظهر تابستان پسر خاله ام که بالای درخت توت رفته بود، قادر به پایین آمدن نبود و کسی هم برای کمک پیدا نمی شد. من کودکانه دست هایم را باز کردم و گفتم بپر پایین من می گیرمت. پریدن وی همان و افتادن او روی زمین همان. چون از آن ارتفاع من قادر به نگه داشتن او نشدم، دست و پایش زخمی شد و گریه کنان به خانه شان رفت.
مادرش شکایت وی را نزد مادرم آورد و خلاصه آن روز ناسزا و کتک مفصلی از مادرم نوش جان کردم.
از این پس با درج ماهانه خاطرات شما دوستان عزیز در خدمتتان هستیم. امید که مورد پسندتان واقع شود.
« درخت اجاره ای »
ما خوش نشین های چوپانان کشاورزی نداشتیم اما به دلیل شرایط اقتصادی، هنگامی که زمان درو و برداشت محصول فرا می رسید، مادرم به کمک دو خاله و یک دایی ام که کشاورز بودند و در زمین های چوپانان و حجت آباد محصولی داشتند می رفت. یکی از خاله هایم ساکن حجت آباد بود.فصل توت که می شد، مادر و خاله ام درخت بزرگ توت سفیدی را اجاره می کردند و این درخت تا زمانی که محصول داشت در مالکیت ما بود.
خیلی بزرگ نشده بودم و به اتفاق پسر خاله ام که شریک درخت ما بود به سختی می توانستیم از درخت بالا برویم و توت بخوریم. یادم هست یک روز ظهر تابستان پسر خاله ام که بالای درخت توت رفته بود، قادر به پایین آمدن نبود و کسی هم برای کمک پیدا نمی شد. من کودکانه دست هایم را باز کردم و گفتم بپر پایین من می گیرمت. پریدن وی همان و افتادن او روی زمین همان. چون از آن ارتفاع من قادر به نگه داشتن او نشدم، دست و پایش زخمی شد و گریه کنان به خانه شان رفت.
مادرش شکایت وی را نزد مادرم آورد و خلاصه آن روز ناسزا و کتک مفصلی از مادرم نوش جان کردم.
«شما دوستان عزیز هم می توانید با ارسال خاطرات خود ما را یاری کنید»