bگمان ما باید بر این باشد که گردانندگان سازمان محیط زیست خیلی دلشان میخواهد که از باقر پشتیبانی کنند و با پرداخت بدهی وی، او را آزاد کنند ولی شاید در این اندیشهاند که کارهای دیگر مهمترند.
شاید هم سازوکاری برای اینگونه پشتیبانیها از نظر قانونی وجود ندارد که اگر چنین است و اگر واقعاً محیط زیست برای آنان اهمیتی دارد، اولویت اول آن است که در اصلاح قوانین بکوشند.
متن زیر برگرفته از وبلاگ مهار بیابانزایی است:
(9) نظراتشاید هم سازوکاری برای اینگونه پشتیبانیها از نظر قانونی وجود ندارد که اگر چنین است و اگر واقعاً محیط زیست برای آنان اهمیتی دارد، اولویت اول آن است که در اصلاح قوانین بکوشند.
متن زیر برگرفته از وبلاگ مهار بیابانزایی است:
درسی که ماجرای باقر زارع به من و تو و آنها میدهد!
در عین ناباوری، حتا ناباوری در بین بسیاری از اهالی طبیعت دوست، بعد از ظهر امروز – 22 اسفند 1390 – حمیدرضا میرزاده، سردبیر سبزپرس به همراه یکی دیگر از دوستان همراهش راهی بندرعباس میشوند تا آخرین اقدامات اداری مرسوم را برای آزادی باقر زارع انجام دهند.
و البته یکی از مهمترین دلایل این تأخیر در پرواز به سوی بندرعباس، ترافیک شدید هوایی و موجود نبودن بلیط هواپیما بوده است! وگرنه این سفر میتوانست 48 ساعت زودتر هم رخ دهد.
حرفم این است: در شرایطی که اغلب ایرانیان، شاید یکی از دشوارترین روزگارهای اقتصادی خود را به دلیل بحرانهای مالی درون و برون وطنی تحمل میکنند؛ اما در پی یک فراخوان محدود اینترنتی، شاهد این بودیم که بیش از 10 میلیون تومان پول برای آزادی یک همیار محیطبان اهل روستایی که شاید خیلی از ما، حتا نامش را هم نشنیده بودیم (لاوردین) جمع شد؛ و غرورآمیزتر آن که برای این آزادی، هموطنانی ساکن هزاران کیلومتر آن سوی وطن از مرزهای شمالی کانادا گرفته تا جنوب شرقی آسیا مشارکت کردند.
و این همان درسی است که هم فعالان و دوستداران طبیعت وطن باید فراگیرند و هم آنهایی که عادت کردهاند تا سلحشوران طبیعت و دوستداران محیط زیست وطن را جدی نگیرند و بی مهابای فرداها، ملاحظات محیط زیستی را در پای مصلحتهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و ... ذبح کنند.
این که ما هنوز بینظیریم؛ هنوز غیرقابل پیشبینی هستیم و هنوز وقتی با هم هستیم، نمیهراسیم و از هیچ طبیعت ستیزی ترس به دل راه نمیدهیم.
میماند یک نکته!
این که در این ماجرا بودند افرادی هم که مطابق عادت دیرین، ساز مخالف کوک کرده و مانند شخصیت مشهور داستان گالیور، مدام و پی در پی یا نجواکنان و درگوشی زنهار میدادند: من میدونم ... آنها موفق نمیشوند و از این جور بدبینی پراکنیهای معمول ...
با این وجود، میخواستم از آنها هم تشکر کنم و بگویم که چقدر وجودشان مفید است!
زیرا به قول برنارد شاو: انسانهای خوشبین و بدبین هر دو برای جامعه مفید هستند، خوشبین هواپیما را اختراع میکند و بدبین چتر نجات را!
دوستتان دارم ... بیشتر از دیروز ...
[برگرفته از: وبلاگ مهار بیابانزایی]