چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

وبلاگ چوپونون هفته سوم بهمن 1390

وبلاگ چوپونون هفته سوم بهمن 1390  

به گزارش روابط عمومی مدیریت جهادکشاورزی نایین، همزمان با دهه فجر پیروزی انقلاب اسلامی و طلوع سی وسومین بهار آزادی در این شهرستان 22 طرح در بخش کشاورزی به بهره برداری رسید. به گفته آقای مهندس باقریان مدیرجهادکشاورزی شهرستان نایین، این پروژه ها که مربوط به واحد مهندسی و آب و خاک این مدیریت بودند شامل احداث 2 مورد کانال آبیاری عمومی جمعا به طول 2900 متر و اعتبار 600 میلیون ریال در روستاهای چوپانان و مزرعه امام، مرمت و بازسازی 13 قنات در مزارع و روستاهای دولت آباد بافران، کشتخوان بافران، شهداد مزرعه امام، قاضی نوری، زرده، حسن آباد، جلال آباد، ورپا علیا، پدندستان، معصوم آباد، حاج باقری، محمدیه و معاضدیه جمعا با اعتبار 2300 میلیون ریال، احداث استخر ذخیره آب کشاورزی در روستای ورشت با ظرفیت 320 متر مکعب و اعتبار 156 میلیون ریال و لوله گذاری در 6 مزرعه و روستا شامل علی آباد نیستانک، کجان، بلان، خاروان، وندیش و جزن آباد جمعا به طول 5700 متر و اعتبار 1430 میلیون ریال می باشند. وی در ادامه افزود با توجه به بروز خشکسالی شدید در این شهرستان قسمت عمده ای از اعتبارات هزینه شده در این شهرستان مربوط به افزایش راندمان انتقال و مصرف آب می باشد که این کار تا حدودی باعث کاهش اثرات مخرب خشکسالی شده است


جمعه 21 بهمن 1390

جشن عقد آقای یزدانی و دوشیزه ایزدی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

                                                جشن عقد 

                                           دوماد: آقای صادق یزدانی (دهیار سابق)
                                                عروس: دوشیزه ایزدی دختر ولی

          زمان: جمعه، 21/11/90 مصادف با میلاد حضرت رسول و امام صادق، روز اخلاق و مهرورزی
                                                              مکان: چوپونون
ـ                                                     ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 تبریک اینجانب را پذیرا باشین، ایشالا که در کنار هم، 120 سال، سایه تون رو سر 10 تا بچه تون باشه


پنجشنبه 20 بهمن 1390

مسابقه دو نخلک

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

دیروز صبخ به مناسبت ایام دهۀ فجر یه مسابقه دو از "نمدونم کجا" تا "بهداری نخلک" برگزار شد. بخاطر جوایزی که داشت استقبال خوبی هم ازش بعمل اومد. نفر اول 100 تومن، نفر دوم 70 تومن و نفر سوم 50 تومن. تو این مسابقه دو تا فرخیی اول و دوم شدن و سیدجواد هاشمی از چوپونون سوم شد. حالا درسته که 50 تومنش خرج سرم و دوا دکتر بعدش شد ولی بهرحال جای تبریک داره و ایشالا سالای بعد صحیح و سالم خودش نخ خط پایانا پاره کنه.


پنجشنبه 20 بهمن 1390

روز اخلاق و مهرورزی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :دلـنوشته های چوپونونی ،


ذبیح: میلاد حضرت رسول و امام صادق مبارک

رضا: زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان‌آرا
که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان‌ها را
دو مرآت جمال حق، دو دریای کمال حق
دو نور لایزال حق، دو شمع جمع محفل‌ها
دو وجه‌الله ربانی، دو سرّالله سبحانی
دو رخسار سماواتی، دو انسان خدا سیما
دو عیسی دم، دو موسی ید، دو حُسن خالق سرمد
یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا
یکی بنیانگر مکتب، یکی آرندة مذهب
یکی انوار را مشعل، یکی اسرار را گویا
یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم
یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا
یکی نور نبوت را به دلها تافت تا محشر
یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا
رسد آوای قال الصادق و قال رسول‌الله علیهماالسلام
به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا
یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه
دو تن اما چو ذات پاک یکتا هر دو بی‌همتا

ر.ا : امشب همی نیلوفران،مشتاق روی دلبرند؛ جمع شقایقها همه،مست می پیغمبرند؛
امشب تمام قدسیان،مهمان بزم سرمدند؛ جمع ملائک تاسحر،مشغول ذکراحمدند
میلادپیامبراعظم(ص) و امام جعفر صادق بر همه همشهریها مبارک باد


پنجشنبه 20 بهمن 1390

جشن دهۀ فجر نخلک

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

دیروز صبح تا عصر جشن بزرگ دهۀ فجر در نخلک برگزار شد. تعدادی از مسئولین رده بالای شهرستان و چنتا سرهنگ و سرگرد و چنتائی هم از مسئولین انارک و چوپونون و کارکنان مجتمع معدنی نخلک تو این جشن حضور داشتن. پذیرایی مفصلی هم ازشون شد و ساعت 3 جشن به اتمام رسید. محتویات برنامه را اطلاعی ندارم اگه میدونین بگین تا بقیه هم بدونن.
جالبه بگم که چنتا از مسئولینی که تو جشن نخلک حضور داشتن برا جلسۀ دیروز بسیج هم دعوت بودن، ولی عذرخواهی موکنن و جشن نخلکا ترجیح مدن به مراسم چوپونون و نمیان. بهرحال حتماً الان خوشحالن که اینقد راه را نکوفتن بیان اینجا و خیط (شایدم خیت درستشه عباسو جان؛ نمدونم) بشن.
اینا مث دونه های  یه زنجیر، سلسله وار میتونه به اعتبار چوپونون لطمه بزنه و باعث بشه مسئولین ارزشی برامون قائل نباشن.


پنجشنبه 20 بهمن 1390

غبارروبی گلزار شهدای چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

فکر میکنم مراسم کشوری غبارروبی گلزارهای شهدای سراسر کشور اون هفته برگزار شد. بهرحال امروز عصر حدود 20 نفر از اعضای بسیج خواهران چوپونون جمع شدن و باتفاق تعدادی از خونواده های شهدا سنگ قبرهای شهدامونا با گلاب شستن و تمیز کردن.


پنجشنبه 20 بهمن 1390

دو خبر از اورژانس

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

صبح امروز یه واژگونی 206 درست روبروی سعادت آباد و زلو بند رخ داد. آقای طباطبایی و خانمشون از اهالی جندق هردو سالم بودن و مشکل خاصی براشون پیش نیمد. البته خانمشون جهت بررسیای بیشتر به نایین اعزام شدن. یه سگو پاکوتاه هم داشتن که پایه خنده و مسخره بازی درمونگاهیا و مراجعین شده بود. کتره سگو کوچولو و بامزه ای بود و تو حیاط درمونگاه میتابید. کبلاممد صداش میزد "بیا اینجا، گربه مخورتت". خلاصه پایه خنده ای بود.
حالا که بحث اورژانس داغه ماموریت دیروزم بگم که یه جندقی دیگه که اونم طباطبایی بود تو مرغداری چاملیک حالش بهم میخوره و ما با تشخیص TIA به درمونگاه منتقلش کردیم و اونم دیروز به نایین منتقل شد.


پنجشنبه 20 بهمن 1390

اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

یارو کمپانی جوک ترکی بوده. میره مکه روبروی خونه خدا وامیسته و از خدا طلب بخشش موکنه. "خدایا غلط کردم، ببخشم، دگه جوک برا ترکا نمگم". یهو یه ترکه میرسه و ازش میپرسه: ببخشید آقا گِبله (قبله) کدوم طرفه؟ یارو رو به خونه خدا میکنه و درمونده میگه: "ببین خداجون تقصیر من نیس. من نخامم جوک بسازم اینا خودشون جوکن...."
از همه دوسام که دلسوزی مکنن متشکرم. مدونم همه نگران تعطیلی وبلاگ و یا اذیت شدن شخص ذبیح هستین. ولی بخدا این مسئولین ما جوکن. من و شما هرچی هم لاپوشونی کنیم و با سلام و صلوات باهاشون برخورد کنیم قرار نیست اینا درست بشن. چراشا نمیدونم. جای کار و حرف زیاد داره. فقط همینا مدونم که اوضاع چوپونون روی لبۀ تیغه. نباید اجازه بدیم مسئولین بهمون اهانت کنن. حالا میخواد سردار باشه، میخواد سربار! میخواد سه تا قپه داشته باشه میخواد سی تا گل افتو. هرکی و هرکجا هست حق نداره به افکار عمومی ما اهانت کنه.
برای اولین بار برای یک جلسه تو روستا ازم دعوت کردن. شاید فکر کنت غلوّ مکنم. ولی حقیقت همینه! اولین جلسه! از قضا دیروز صبح یکی از دعوت کننده ها را دیدم و وقتی بهش گفتم که عضو بسیج چوپونون نیسم کلی جا خورد. شاید ایندفه هم که دعوت شدیم از دستشون در رفته و اشتباه شده بود!
خلاصه پریشب دعوتنامه دستم رسید که در جلسۀ چهارشنبه 90/11/19 از 3:30 در مسجد جلسه! قرار بود روسای بسیج نایین با یه سخنران درست حسابی بیان. اول شنیدیم که رییس کل، سرهنگ صفری هم میاد و همه منتظر بودن. ولی بعد گفتن که سرهنگ نمیاد و معاوناش و سخنرانا و ... میان. برنامشون هم اینجور بوده که با یه تیر دوتا نشون بزنن. هم چوپونون و هم انارک سخنرانی داشته باشن. اول سخنرانی چوپونون و بلافاصله برن انارک و سخنرانی اونجا هم داشته باشن.
خلاصه همه برنامه ریزیا انجام میشه. محمدرضا و رفقاش کلی زحمت میکشن تا مراسم با آبرو برگزار بشه. بالای 100 تا دعوتنامه میدن که مردم تو جلسه شرکت کنن. دوتا پارچه میزنن جلو مسجد و تبریک ایام میگن. حدود 3/5 رفتم و دیدم خداییش مردم هم همّت کرده بودن و شلوغ بود حسابی. همه بیرون مسجد وایساده بودن و پیر و جوون چشم به جاده که الان کله گنده ها میان.
ولی برنامه چیز دگهی بود. دوروبر ظهر از بسیج نایین زنگ مزنن به محمدرضا (رئیس بسیج) و بهش میگن برنامه را کنسل کن. یعنی حدود یکی دوساعت به ساعت 3 خبر میدن که کنسل شده. اولش خیلی دردآور نیست. چرا که اتفاق برای هرکسی پیش میاد و شاید سخنران نتونه بیاد. ولی جالب اینجاس که رئیس و سخنران که نمیان هیچ، حتی معاونا هم نمیان. یه سرباز هم نمیفرستن که لااقل برنامشون با اون همه تبلیغ و برنامه ریزی خراب نشه. یه نکته تو پرانتز بگم که سپاهیا تا حالا جزء خوش قولترین مسئولین بودن ولی دیروز نمایش افتضاحی داشتن.
خلاصه میگن ما نمیاییم... دردآور بود نیومدنشون، ولی بازم قابل تحمل بود! تا اینکه دلیل نیومدنشونا فهمیدیم.
آقایون پیغام دادن که چون انارک برنامه ریزیشون درست نبوده و آمادگی ندارن ....
شاید باور نکنت که 10 دقیقه نشد چنان سردردی گرفتم ... بالای صدنفر آدما علّـاف کردن، آخرشم به دلیل آماده نبودن بسیج انارک برنامه کنسل. این حرکتشون فقط اهانت به من و شما بود. معنیشم اینه که ما برای این بسیج و این بسیجیا و این 100 نفر و این اهالی و این چوپونون هیچ ارزشی قایل نیستیم. یعنی شما برنامه ریزی کردید و از راههای دور و نزدیک اومدید -که ازمابهترون قراره بیان- خب خوب بود نمیومدید. حالا از همون راه برگردید.  خیلی زشته بخدا. مدونم لحن انتقادما خیلیا نمپسندن ولی حقیقت همینه باور کنت. یه ذره فکر کنت با خودتون. اگه این برنامه برعکس بود چه اتفاقی میفتاد؟ اگه چوپونون آماده نبودن و انارک صد نفر علّـاف میبودن آقایون چجور برنامه مرختن؟ آیا غیر از اینه که مخصوص میرفتن و اون برنامه را رد مدادن؟ بعدشم کلی بخاطر بی برنامگی بسیج ما غر میزدن بهمون و بعد از  کلی منت، آخرشم مثل سالهای گذشته تحریم دیداری و بودجه ای و فرهنگی و ... میشدیم؟! من مدونم که این مسیر مسیر عدل علی نیست. درست نیست این کار! ما که ادعای شیعۀ علی بودنمون داره گوش فلکا کر میکنه بد نبود لااقل به این مردم محروم و بی دفاع احترام میذاشتیم و لااقل یکی از اون معاونای درجه 2 و 3 مونا میفرستادیم تا لااقل دل مردم خوش باشه.
ولی در کمال تاسف دیدیم که هیچکدوم از آقایون نیومدن. محمدرضا هم برای خالی نبودن عریضه از آخوند انارک میخواد که بیاد یه سخنرانی بکنه....
واقعاً درک و شعور مردممونا به تمسخر گرفتن.. شیخ مرتضی از رفقای خوبمه و خودش مدونه که چقد دوسش دارم. ولی ما که یه هفته درمیون به لطف بی آخوندی روستا و بیعرضگی مسئولینمون برای جذب روحانی، توفیق اجباری نصیبمون میشه و برای انواع و اقسام مراسما مزاحم حاج آقا پوربافرانی میشیم، خیلی ابلهانه است که با کارت دعوت و کلی آب و جارو و پارچه و بنر زدن و جمع شدن جمعیت یهو با همون سخنران همیشگی مواجه بشیم و ...
من که نتونستم جو اونجا را تحمل کنم و بخاطر توهینی که به شعورم شده بود حتی از ماشینم پیاده هم نشدم و با سردرد برگشتم. بعد از منم چند نفر دگه همین کارا کردن و به خونهاشون رفتن. ولی هنوزم که هنوزه ته دلم خنک نشده و فکر موکنم بهمون بی مهری بزرگی شده. 
بهرحال من که دلم مجوشه بیذارت بجوشه... شما خون خودتونا کثیف نکنت خیلی... همینقد که بدونت تو آبادی چخبره برا ما کافیه... 
یه جمله از مقام معظم رهبری براتون منویسم تا کمی بهش فکر کنیم باهم... همون جمله ای که بالای دعوتنومه های خنده دار دیروز بسیج هم نوشته بود...
           بسیج مجاهد است، اما بی انضباط نیست!
            بسیج بابصیرت است، اما ازخودراضی نیست!
                                               مقام معظم رهبری

البته این سفارشا و توصیه های امثال من و شما هیچ اثری نداره و قرار نیس مسئولینمون تکونی به خودشون بدن. لذا واگذارشون میکنیم به سفارش مولا علی:

                     اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم

                       شما را به نظم و تقوای الهی سفارش میکنم


پنجشنبه 20 بهمن 1390

دایناسور جندقی، خرگوش از آب دراومد

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

اواخر آذرماه سال جاری خبری در برخی سایتها و وبلاگهای منطقه مبنی بر پیدا شدن اسکلت دایناسور در شهر جندق منتشر شد که سر و صدای زیادی هم به پا کرد.

حسین شیبانی مسئول اداره محیط زیست شهرستان خوروببابانک در این رابطه به پیام خور گفت: اسکلت پیدا شده در شهر جندق، جهت انجام آزمایشات لازم به دانشگاه علوم پزشکی اصفهان ارسال شد و پس از انجام تست های لازم مشخص شد که این اسکلت یک خرگوش است و به هیچ عنوان دایناسور نمی باشد.

گفتنی است این اسکلت  اواخر آذرماه سال جاری توسط سید ابراهیم طباطبایی در فاصله 30 کیلومتری غرب جندق داخل یک حفره ی طبیعی و منحنی در حدود 15 متری عمق زمین کشف شده بود.

ــــــــــــــــــــــــــ

منبع: پیام خور


چهارشنبه 19 بهمن 1390

من راضی... تو راضی...

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

خونه هیچ سکنه ای نداشت. فقط تو اتاقاشون چنتا ظرف و ظروف مسی و گلی و چنتائی هم زیلو و فرشای قدیمی دیده مشد. از اون خونه های قدیمی که شاید عید تا عید کسی درشا هم باز نمکرد. از جلو خونه که رد بشی غبارآلودگیش و نیم متر خاک جلو در تو ذوقت مزنه...
عجب جایی پیدا کردما! قدیمی که هست! صاحباشم که چوپونونی نیستن! یه مدت زیرنظر دارمش و رفت و آمدی توش نمشه! حتماً کلی وسیلۀ قدیمی و عتیقه توش گیر میاد! واااااااااااای! چند گرم کراک با ترس و لرز بیارم و بفروشم تا چندرغاز گیرم بیاد!؟ تازه اگه باز این گروه "ریگی" ازخدابیخبر باز نریزن سرم و تو گونیم کنن! خدائیش بهترین راه همینه! صبح فردا از خونه رفیقم که همسایشه میرم و خونشونا خالی موکنم...
پیرزن بعد نماز صبح رفت تو فکر! بد نیست سری به خونه فامیلمون بزنم! عید نزدیکه و شاید لازم باشه یخورده تو خونشون چیلنگ کنم! درسته ازم نخواستن ولی وقتی بیان ببینن خونشون جمع و جوره خوشحال میشن! کلیدا برداشت و تو اون سرمای چند درجه زیر صفر از خونه زد بیرون...
واااای خسته شدم. چرا همشا تو یه اتاق نذاشته بودن تا اینقد به خودم زحمت ندم؟! چنتا کوزه گلی! یه دست کامل ظرف و ظروف مسی! زیلووا و فرشای قدیمی و ...! ای خدا دستت درد نکنه! اینم از روزی چندماهم! دیگه بدون نونوایی و بدون کراک و کتک و بدون گچکاری و ... بالای چندمیلیون گیرم میاد! ای خدا را شکر.... این صدا چیه؟!
پیرزن کلیدا چرخوند تو در! در باز نشد. انگار یه چیزی پشت در گذاشتن. با زورم نتونست درا وا کنه. "فاطمه خانم کجا میری؟". "دارم مرم نونوایی جدید". "بیا کمکم کن این درا وا کنم، انگار یه چیزی پشت در گذاشتن، مترسم تنها برم تو خونه". دوتا پیرزن با زور درا وا کردن. کلی چوب پشت در تلمبار کرده بودن. تا صدای باز شدن در و ریختن چوبا وَر شد پشت سرش صدا دویدن یه نفر از تو خونه اومد. سریع اومدن داخل و دیدن یه نفر دوید به سمت پله ها. دوتا فرشم زیر بغلش بود. حیف که نشناختنش. ترس ورشون داشته بود و شروع به داد و بیداد کردن. آقادزده از در پشت بوم که میاد بیرون یه نگاه تو حیاط میندازه و ....
نگاهها با دوتا پیرزن قصه تلاقی میکنه و آقادزده لو میره. صدا میزنه دیگه کجا فرار موکنی؟ دیگه که دیدمت! دیگه که شناختمت! ولی آقادزده سریع میدوه میره خونه رفیقش !
پیرزنامون میبینن هرچی وسیله قدیمی که تو خونه بوده همه وسط حیاط تلمبار شدن و بسته بندی و آمادۀ اثاث کشی! چند دقه بعد پاسگاه هم بیدار میشه و میاد! همه چیز واضح و آشکاره! هم دزد! هم شاکی! هم رفیق دزد! هم اجناس! هم شاهد...! خیلی جالبه که رو همون پشت بوم 4-3 تا کارگر مشغول بنایی بودن! یعنی متوجۀ آقادزده نبودن یا ؟؟؟ 
کار افتاد تو همون مسیری که نباید میفتاد! "حاج خانم، من پروندتونا تکمیل میکنم فردا باید بری نایین، دادگاه، بگی من از این آقا شکایت دارم"
" آخه ننه من مریض احوالم، کجا برم با این پای شل؟ برم چندماه خودما اسیر دادگاه عدالتِ شما بکنم که چی؟ آخرش 60هزارتومن جریمش میکنید و زودتر از من میرسه چوپونون، شما که میشناسینش، من دگه امنیت ندارم اونوقت تو چوپونون! اگه بلایی سرم بیاره نصفه شب خفه ام کنه تو خواب اونوقت پاسگاه و بسیج و دادگاه از خوابش نمیگذره که منا نجات بده که! این که چوپونونی نیست که از آبروش بترسه که! ما مردم آبروداری هستیم! آقا ول کن اصلاً! من اصلاً شکایتی ندارم! حالا که شکر خدا نتونست غیر دوتا فرش چیزی بدزده که! شمام اگه میخواین گیرش بندازین برین وقتی داره کنجله مرغیا را جا سیگاری میفروشه گیرش بندازین! من پیرزنا قاطی این چیزا نکن ننه!"
خب شکر خدا...
این مسئله هم ختم به خیر شد...
نه شکایتی شد...
نه زندونی...
همه هم که الحمدلله راضی بودن آخری...
پاسگاه که راضی... پرونده مختومه و بدون تعقیب و گریز و لالا پای چراغ نفتیاشون...
شورا و دهیاریم که دلش برا این چیزا نمجوشه... مگه بیکارن... یه دل بود پا اینا مجوشید که رگاش گرفت و الان داره تو بیمارستان سینا به دلتنگی چوپونونش مجوشه... بالطبع شورامون فعلاً تعطیله دیگه...
بسیجم که شکر ایزد منّان فعالتر از همیشه... تازه امروز یه پارچه هم جلو مسجد زدن... "نــــه بـــابـــا" نداره، به خدا راست میگم... تازه درستشا بخاهی دوتا هم زدن...  آخه قراره رئیس صفری بیاد... معاون چیچی بابایی (آقا و ملاشا شک دارم) هم داره میاد! با اون یکی معاونی... سنگ تموم باید بذاریم امروز... بالای صد نفرا دعوتنامه دادن... چه شود امروز... چه صندلی داغی بشه امروز...
ــــــــــــــــ
دنبال کتاب داستان نگردت
این قضیه مال همین امروز صبحه


چهارشنبه 19 بهمن 1390

جشن راهنمائی ایثار

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

امروز صبح از ساعت 11 الی 12 جشن دهه فجر در مدرسۀ راهنمائی ایثار برگزار شد. گرداننده های این جشن خود دانش آموزا بودن، لذا اونطور که انتظار میرفت جالب از کار درنیومد. ولی همینکه بهشون اعتماد شده و همۀ ریش و قیچیا دست خودشون داده بودن جای سپاس داشت.
تبلیغاتی به اون صورت نکرده بودن و خیلیا از جشن خبر نداشتن. بهتره بگم جشن منحصر به خودشون بود و ما هم سرشون خراب شدیم یهو. علاوه بر ما یه مهمون ویژۀ دیگه هم بود. "آقارضا" زحمت داریۀ بین برنامه ها را میکشید و حاشیه های جالب خاص خودشا داشت.
مراسم با تلاوت قران شروع شد و اول یه سرود انقلابی خوندن. یه نمایش کلاس دومیها اجرا کردند که جالب بود. مسابقۀ مشاعرۀ طنز! بعد یکی دوتا شیرین کاری و چیستان مطرح شد. برنامۀ بعدیشون طنز کلاس سومیها بود که بیشتر از اصل برنامشون رقصیدن. در پایان یه سرود انقلابی دیگه خونده شد و برنامه با پذیرائی مختصر و برگزاری نماز جماعت ظهر و عصر خاتمه یافت.


چهارشنبه 19 بهمن 1390

چنتا خبر کوچولو

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

اول از همه عذرخواهی که دوروز نبودم. تو مسافرتام کمتر وقت موکنم به وبلاگ برسم.
تو این مدت سه تا عقد تو چوپونون انجام شده. چون شیفتم نتونستم ازشون اجازه بگیرم بزنم تو سایت, یکیشونم فعلاً اجازه نداده, پس این هیچی!
یه اتفاق خارق العاده تو چوپونون افتاده. یعنی از اونا که شاید اخبار سراسری و ... هم نشون بدنااااا! ایشالا اینم بزودی خبر کاملشا منویسم با عکس!
دهه فجر مثل همیشه تو چوپونون کمرنگه. البته امسال 10-20 تا پرچم ایران تو خیابونا زدن که عریضه خیلی خالی نمونه. از جشن و نمایش هرسال که برگزار مشد فعلاً خبری نیست. تو مدارس جسته و گریخته یه نمایشایی برگزار موکنن که البته در شأن دهۀ فجر نیس. امروزم یه نمایش دارن!
امروز عصر یه جلسه به میزبانی بسیج چوپونون تو مسجد برگزار مشه و برای اولین بار ما هم دعوت شدیم. ایشالا خبرشا بعد جلسه مدم بتون که ببینیم چه اتفاقایی افتاده و قراره بیفته!
حاج عباس هم به بخش منتقل شده و الحمدلله حالش خوبه! بعداً ازش رضایتشا مگیرم و هذیونایی که بعد از عمل تو ریکاوری موگفته را میگم براتون. خیلی باحاله!
دیروز رئیس شبکه بهداشت و رئیس اورژانس شهرستان از اورژانس چوپونون بازدید کردند و الحمدلله از کیفیت اورژانس چوپونون به نسبت دیگر پایگاهها راضی بودند. 
بنظر مرسه تو امامزاده سیدجلال الدین یه ساخت و سازایی در پیش دارن. یه مدته که بحث ساختن ساختمون هیئت محبین کنار امامزاده داغه. دقیقاً نمدونم برنامه حاج حسن برا ساختمون امامزاده چیه, ولی ایشالا تو اون قسمتی که مدّ نظر هیئت بود شروع به کار نکنه.
ساخت و ساز فلکه و بلوارکشی ورودی و ساختمون گلزار شهدا و سرویسای بهشت سجاد هم همچنان ادامه داره. 
نونوایی حاج غلامی (تو کوچه رحمتعلی) هم با مدیرین نورمحمد مشتاقی راه افتاده چندروزه. قراره ستّار کاراشا بکنه!


سه شنبه 18 بهمن 1390

شبهای بیداری

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،


بازهم بی بهانه خوابم برد 
تاطلوع صبح حرفی نیست 
میتوان ازسکوت شبهایی
که درآن صداوهیچ حرفی نیست
شعرهاگفت وتافرداها
همه آنچه هست راازبرکرد
میتوان باخیالی آسوده
گفت وگفت وصفحه هاپرکرد
کاغذی نمانده پرشعراما
من هنوزآسوده خوابیدم
کاش تابیداری فردا
من بمانم وسکوت این شبها
صفحه هاپرشدندازبیداری
من چراخوابیده ام نمیدانم
صبح شدوسکوت هم بشکست
حیف ازشبهای بیداری

                                شعر از: خرامان


سه شنبه 18 بهمن 1390

رقص محلی چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،


سه شنبه 18 بهمن 1390

حاج عباس عمل شد

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

اینقد تو صندلی داغ دل حاج عباسا جوشوندت تا پیرمرد کارش به بیمارستان و عمل کشید. چندروز پیش درد به قلبش میگیره و فشارش کنترل نمشه. پیرمردا به نایین و بعد به اصفهون اعزامش کردن و نهایتاً دیروز عصر ساعت 16:30 تا 19 زیر تیغ جراحی رفت. حاج عباس عمل قلب باز شد و الحمدلله الان حالش خوبه. همون شب بهوش میاد و هنو تو icu بیمارستان سینا اصفهانه. ایشالا هرچه سریعتر به آبادی برگرده و حالش خوب خوب بشه. کاش متونستم برم ملاقاتیش.
با آرزوی سلامتی برای حاج عباس عزیز

مسیّب یا مصیّب ؟!

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خاطرات چوپونونی ،

شاید خیلیا ندونن که املاء درست اسم من "مسَیُِِّب" هست، نه مصیّب!
در دوران راهنمایی، کلاس هفتم، معلم املای ما آقای حسین میرزابیگی بودند. همون میرزابیگی که در همایش 88 ازش تقدیر بعمل اومد و من و مابقی شاگرداش کلی از دیدار دوبارش خوشحال شدیم. توی امتحان ثلث حسابی خونده بودم. با کلی آمادگی رفتم سر جلسه. بالای برگه نام و نام خانوادگی و بقیه اطلاعاتا پر کردم و بعد رفتم سراغ املا. البته یه شیطنت کودکانه انجام دادم و علیرغم علم به اینکه اسمم با "س" نوشته مشه اون بالا نوشتم "مصیّب کلانتری". املا که تموم شد برگه را تحویل دادم و خوشحال و خندون رفتم به سمت خونه.
دوروز بعد آقای میرزابیگی برگه ها را تصحیح کرده بودن و اوردن کلاس. یکی یکی اسم بچها و نمرهاشونا میخوندن و بچها برگهاشونا میگرفتن و مینشستن. منم خوشحال و با خیال راحت منتظر بودم که اسمما بلند بخونه و با خودم فکر مکردم یکی از بالاترین نمرهای کلاسا اورده باشم. رسید نوبت من و بلند خوند اسمما: "مسیّب کلانتری.... صفر". خشکم زده بود. رفتم برگه را از معلم گرفتم و بی صدا و آروم رو نیمکتم نشستم. دیدم آقای میرزابیگی اصلاً برگما تصحیح نکرده. یه ضربدر قرمز سرتاسر صفحه کشیده و زیرش نوشته : "دانش آموزی که هنوز اسمشا بلد نیست بنویسه ، صـفـــــــــر"


دوشنبه 17 بهمن 1390

گدارای چوپونونی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

ارده شیره، پشت بادوم، نصرالله خان، عباس آباد، علی بلوچی، کبودون، کشکی، یوز، 


دوشنبه 17 بهمن 1390

کنسرت مازیار

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،


دوشنبه 17 بهمن 1390

چهلم مرحوم آقامحمد جلالپور

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

با تقدیر و تشکر مجدد از عزیزانی که در مراسمات قبلی مرحوم حاج آقا محمد جلالپور (کربلاعلی) با ما ابراز همدردی 
نمودید باستحضار میرساند که مراسم چهلمین روز آن مرحوم در روز جمعه 21/11/90 از ساعت 2 ( با حرکت از درب منزل ایشان ) تا ساعت 4 بعدازظهر در کنار مزارش در خلدبرین یزد برگزار میباشد . ضمنأ به همین مناسبت بعد از نماز مغرب و عشاء نیز، مراسم روضه خوانی در مسجد فاطمیه منعقد میباشد . قبلأ از بذل محبت همه شما کمال تشکر را داریم .
خانوادۀ مرحوم جلالپور   


دوشنبه 17 بهمن 1390

تاجر فاجر

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،


جنجال به پا گشته ، یکی زن شده بد کار
فاجر شده ،عصمت می فروشد به صد عیٌار
در محکمه محکوم که رجم است سزایش
شایسته اگر سنگ خورد بر سر وپایش
جمعیٌت آماده و دامان پر از سنگ
تا سنگ ببارد و بشوید، گنه و ننگ
عیسی (ع) گذرش بود به این فتنه و آشوب
فرمود زند سنگ ،یکی بی گنه و خوب 
جمعیٌت انبوه،سرافکنده از این حرف
یخ بسته از این یاد گنه چون شب پر برف
کس سنگ نزد برسر آن فاسق فاجر 
تا باز تجارت کند آن مالک تاجر
هر کس به طریقی بت شهوار فروشد
این قدرت و آن فکر و دگر یار فروشد 

عباسو -.......90/11/16


یکشنبه 16 بهمن 1390

غزل ناب

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،


وقتی دو چشم مست تو در خواب میشود
قلبم ز داغ هجر تو بی تاب میشود
دنیای تاربخت من ای ماه بی مثل
از چهرۀ جمیل تو مهتاب میشود
با من بمان که قلب عطشناک عاشقم
از چشمه سار مهر تو سیراب میشود
زآن آتشی که عشق تو انداخت در دلم
آهسته شمع پیکر من آب میشود
دست از طلب ز دامنت هرگز نمیکشم
گر اشکم از فراق تو سیلاب میشود
من هرچه از تو گویم و دلتنگی خودم
از یمن پاکیت غزلی ناب میشود

حاجی کاظمی


یکشنبه 16 بهمن 1390

ایران در کمتر از 9 دقیقه اسرائیلا میزنه

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

البته مربوط به چوپونون نیستا. ولی چون خوشم اومد گفتم شاید یکی دگه هم پسندید. متنش تو ادامۀ مطلبه:


ادامه مطلب

یکشنبه 16 بهمن 1390

حضور "رفیع" در چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

پنجشنبه ای که گذشت آقای رفیع، یکی از دو اردیبی که امسال کاندیدای مجلس هستن اومد چوپونون. آقای رفیع تو مراسم چهلم و سال شرکت داشت و بعد از مراسم که ملت مزار بودن، رفتن خونۀ آقای حسن یزدانی و یه تعدادی از اهالی و جوونا هم رفتن و یه مدتی را همصحبت بودن.
کلاً مردم اردیب بسیار دوس داشتنی و عزیزن برامون. از قدیما هم چوپونونیا با بیابونکیا رفیقتر بودن. یادمون باشه که بیشترین رأی افضل را که بعنوان یه چوپونونی تو منطقه مطرح بود تو همین بیابونک بهش دادن. البته باید تا روزای دگه هم صبر کنیم و ببینیم چی پیش میاد.

خبر از: آقارضا رستاقی - کلانتری - سینا


یکشنبه 16 بهمن 1390

نظر شما در مورد صندلی داغ مسیّب .......

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :بقیه شا تو بگو ،

ذبیح: اول از همه تشکر موکنم از همه بخاطر اینکه هوا مهمونمونا داشتن. فقط وقتی مبینت یه سوالا جواب نمده و اذیت داره مشه سمج نشت. چون اینجوری زده مشن و نفرای بعدی دعوتمونا قبول نمکنن. سوالای داغ بپرست بدون تکرار. یه نکته هم امپراطور گفت که حسابی فکر مهمونمونا مشغول کرد. این قضیه "رو پا خود وایسادنا یادش نیومد. اگه متونی بهش بگو یه جوری یا خصوصی به من بگو تا بش بگم. اصلاً نمدونست چیا داری میگی. نکتۀ دگه سرد شدن صندلی در دقایق آخره. دگه صندلی داغمون تو یه ساعت انجام مشه نه دوساعت!

خالو: اتفاقا من می خواستم امروز بهت پیشنهاد بدم نیم ساعتش را کم کنی. واقعا طولانیبود

عمو: داغ نبود و خیلی سرد بود حاج عباس از همه داغ تر بود 

جهانی: salam_kheyli del giram_vaghti omadam soale dovomo ke porsidam nevesh emkane ersale payam baraye shoma maghdor neibashad_halam gerefte sho0od_har karam kardam do0oro0os nasho0od

چوپونونی: ذبیح جان چرا از افرادی مثل حاج اقا مراد یا حاج اقا ابنی در یزد یا رضا میرگل یا در اصفهان الیاس یا اباصلت دعوت نمیکنید فقط به چوپونون چسبیدید

تبسم: به نظرمن خیلی سرد بود البته ناگفته نماند این سوالا هم بستگی به خود طرف داره که از مسیب نمیشد داغتر پرسید ، به نظرمن از آدمای بهتر استفاده کن البته همه خوبنا ولی خب مثلا از مجید اسکندر دعوت کن

عباسوی اصلی نه قلابی: نفر بعدی دوست دارم نوروز براتی یا حسن عارف باشه 

x  : زمانه به مردم نادان دهد زمام مراد------------- تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس. (تقدیم به معلم فهیم - زحمتکش - دوست داشتنی خودم مسیب .). دانش آموز 27 سال پیش

؟؟؟؟


شنبه 15 بهمن 1390

صندلی داغ - مسیّب

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :صندلی داغ چوپونونی ،

          
                                                 مسیب کلانتری
                                              متولد 1334 آشتیان
                                  پسر عباسِ حسن و صغری کبلاعباس 
                              معلم بوده و چهارساله که بازنشست شده
                              شاید دانش آموزی نبوده که ازش نترسه
                      ولی همون دانش آموزا الان خیلی عجیب دوسش دارن
                  جدّیتش زبانزده و همه بعنوان یه معلم خوب قبولش داشتن


شنبه 15 بهمن 1390

اشاره به شهاب سنگ

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

قدیمیا موقع دیدن شهاب سنگ با انگشت به سمت اون اشاره نمیکردن. معتقد بودن اگه با انگشت به شهاب سنگ اشاره کنن مرگ و میر تو خونواده زیاد میشه


شنبه 15 بهمن 1390

وبلاگ هواشناسی چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

از امروز وبلاگ هواشناسی چوپانان با مدیریت بهزاد فاتح و غلام قدرت راه اندازی شد. چوپونونیای عزیز میتونن هرروز از هوای چوپونون و پیش بینی هوای روزهای آینده هم مطلع بشن. البته وبلاگ نوپاهه و هنو مطالبش زیاد نیس. ولی کار مثبتیه که انجام شده و جای تقدیر داره.
آدرس وبلاگ هواشناسی چوپانان:
                                                      www.airchoopanan.mihanblog.com


شنبه 15 بهمن 1390

کناره گیری مجید غلامرضائی از برنامۀ نمایشگاه

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

اگه کسی قصد کمک به برنامه نمایشگاها داره و پیشنهادی داره منبعد با آقای جعفر مختار هماهنگ باشه. مجید غلامرضائی از مسئولیت نمایشگاه منصرف شده و قرار شده جعفر مدیریت و مسئولیتشا بعهده بگیره.
خیلی کار سختیه و انرژی مخاد در حد تیم ملی. تا حد توان کمکش کنیم تا ایشالا امسال عید برنامه نمایشگاه بهتر و پربارتر از پارسال برگزار بشه. ایشالا چنتا غرفه اضاف و برنامه ها متنوعتر میشه. حتماً تو جلسۀ صبح 22 بهمن در محل هواشناسی شرکت کنین یا نقطه نظراتتونا به بهزاد یا جعفر برسونید تا لااقل کمک فکری به این قضیه داشته باشیم.


شنبه 15 بهمن 1390

حنابندون چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد