ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
وبلاگ چوپونون هفته چهارم دی 1391
در مقابل سازمان ملل در نیویورک، توجه مردم دنیا را به سمت موضوع "تحریم هـــــــــای غرب علیه ایران " جلب کرد هدف او از اجرای هنری اش این بود که در افکار عمومی درباره تأثیر منفی تحریمهــــا روی سلامت مردم ایران ، حساسیت ایجاد کند.
او در این کار، از ۲۶ هزار کپســول استفاده کرد که طی هفتههای گذشته با روایتهای بیماران ایرانی و مشکلاتی که در پی کمبود یــــــــا افزایش قیمت دارو برای شان به وجود آمده پر شده بود. ساناز سهرابی ضمن قرار دادن این کپسولها روی زمین، آنها را میان عابران و نیز افرادی که از درب سازمان ملـــــــــل بیرون می آمدند پخش کرد.
ساناز سهرابی، اجرای هنری اش را به منوچهر اسماعیلی، پسر پانزدهسالهی اهل دزفول استان خوزستان، که ماه گذشته ( آبان) به خاطر دسترسی نداشتن به داروی هموفیلی جـــــان خود را از دست داد تقدیم کرد.
منبع: عرش نیوز
حقوق ماهیانه تا 700 هزار تومان که در مجموع در سال 8.4 میلیون تومان می شود، در پی تصویب لایحه اصلاح قانون مالیاتهایمستقیم از مالیات معاف میشود.
به گزارش ایسنا، در صورت تصویب لایحه اصلاح قانون مالیاتهای مستقیم، تا میزان 8.4 میلیون تومان درآمد سالیانه، مشمول مالیات حقوق از یک یا چند منبع از پرداخت مالیات حقوق معاف خواهد بود.
بر این اساس سازمان امور مالیاتی کشور مکلف است، سقف این معافیت را برای هرسال مطابق شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی شهری سال قبل اعلامی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران تعیین و پس از تایید وزیر امور اقتصادی و دارایی اعلام کند.
همچنین نرخ مالیات بر درآمد حقوق مازاد بر 8.4 میلیون تومان و تا هفت برابر آن مشمول مالیات سالانه 10 درصد و نسبت به مازاد آن بیست درصد 20 تعیین می شود.
.
نوشته شده توسط: هیچکس نوع مطلب :خبرای چوپونون ،
نوشته شده توسط: ذبیح نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،
|
اوسا علی و فرزندش آممد و نقش آنها در سازندگی چوپانان
دوچهره ای را که معرفی می نمایم در آّبادانی و سازندگی چوپانان نقش حساسی داشته اند . شخصیت اول اوسا علی است که درحقیقت مهندس قنات و عالم به علم حفاری قنات و کندن پیشکار است و به همین علت او به نام اوسا علی در چوپانان شناخته می شود و به دست توانای او پیشرفت قنات چوپانان و احداث قنات حجت آباد انجام می پذیرد و و شخصیت دوم کدخدای چوپانان آمحمد اوساعلی فرزند اوسا علی که مرد سیاست بود و نقش دهیار امروزی را در روستا داشت و وظایف او از دهیار بیشتر نیز بود و از همه مهمتر اینکه او سالیان سال ریاست دفتر میانه مزرعه های چوپانان و حجت آباد و آشتیان را مدیریت کرد و امانت داری و صداقت را به نهایت رساند او فردی بود که هم مورد اطمینان حکومت بود و هم مالکین چوپانان اورا دوست داشتند و به او اعتماد کامل داشتند و هم مورد اعتماد رعایا و خوش نشین ها بود و در حل و فصل و راهنمایی امورات مردم از قبیل دعاوی و امور سجلی و امور سربازی مسلط بود .برای معرفی این دو چهره سرشناس به تاریخ چوپانان، از فرزند آن بزرگواران جناب صادق محمدی خواهش کردم که در این زمینه مرا یاری کنند خوشبختانه قلم شیوا و اطلاعات کامل ایشان نیاز به هیچگونه توضیحی ندارد و نوشته ایشان را خدمت خوانندگان محترم ارائه می نمایم
عکس:اوسا علی
نویسنده :عباس صادق محمدی (عباس کدخدا)
1-اوسا علی کیست؟
اوستا علی از انارکی های مقیم شاهرود بوده پدرش حیدر فرزندعلی فرزند صادق فرزند محمد میباشد.جد بزرگ اوسا علی بنا به مقتضیات زمان (صادق)با خانواده اش مدت چند سال در قریه محمدیه نائین که در آن زمان به نام دَه نامیده میشده است سکونت داشته یک دختر ویک پسرش به نام محمد در آنجا ازدواج میکنند وهمانجا میمانند ولی صادق که شتر دار بوده از آنجا به شاهرود عزیمت میکند.علی فرزند کوچک صادق در شاهرود با دختری از اقوامش که او هم ازانارک به شاهرود رفته ازدواج مینماید.طبق روایت پدرم آممد اوسا علی(کدخدا) ،علی 3 پسر داشته است پسر بزرگ او قاسم دومی محمد وسومی حیدر بوده اند(قاسم جد مادرم فرزند پسری داشته به نام محمدرضا که بعدا فرزندش فامیل صالحی انتخاب میکند به علت اینکه پدر مادرشان از خانواده صالح خان شاهرودی میباشدو همچنین پسر کوچک او به نام حسین معروف به حسین قاسم علی ،حسین با دختر پسر عمویش که در دَه بوده است ازدواج میکندو او را به شاهرود میبردکه ثمره ازدواج آنها دو دختر ویک پسر بوده است.«نرگس زن اوسا علی- فاطمه زن حسن صالحی ومحمد علی که بعدا صادق محمدی شده اند».)فرزند دیگر علی حیدر با دختر عالیه(دخترعمه اش)ازدواج میکندمدتی در دَه نائین میباشد سپس او هم با خانواده به شاهرود میرود حیدر پدراوسا علی معروف به چوپانان میباشداوسا علی با دختر عموزاده اش نرگس ازدواج میکندکه 3 فرزند داشته 1 آممد اوسا علی(کدخدا)-2حیدراوسا علی 3شهربانو اوسا علی زن حاج محمد حسین نظریان و دیگر دختر حسین قاسم علی زن صالح دو فرزند داشته 1 خدیجه شاهرودی2شهربانو زن کدخدا .
2-اوسا علی چرا به چوپانان آمده است؟
اوسا علی به شغل شتر داری ومقنی گری مشغول بوده است حدود یکصد وچند سال پیش که تازه چوپانان تاسیس شده بود دوستان شتردارش از جمله حاج محمد علی رمضان وحاج محمد زاهدی و... به او پیشنهاد میکنند که برای سرپرستی قنات چوپانان وکندن پیشکاربیشتر قنات به چوپانان بیاید. او اول خانواده اش را در انارک ساکن میکند وخودش با دو پسرانش آممد وحیدر در قنات چوپانان به کار مشغول میشود
3-در چوپانان چه کارهایی انجام داده است؟
وقتی اوسا علی به چوپانان می اید قنات زیادپیشروی نکرده اوباپسرانش آممد واوسا حیدر وحاج محمد حسین(که بعدادامادش میشود)قنات چوپانان را توسعه میدهدومالکین برایاحداث قنات حجت آباد (گفته های حاج ابوالقاسم زاهدی)انبار میانه راتحویل اوسا علی میدهند .او هم با جدیت وپشتکاری که داشته کارها را بخوبی انجام میدهدو قنات حجت آباد راه میافتد که تمام سرپرستی کار ها با استاد علی بوده است
4-چه نقشی در سازندگی چوپانان داشته است؟
همان طور که ذکر شد اوسا علی زمانیکه به چوپانان امد مالکین تمام اختیارات قنات و انبار میانه را به او واگذار می کنندحتی در خیابان اصلی که مخصوص مالکین بوده است زمینی به وسعت 600 متر سه نبش به او اهدا میکنند که منزل بزرگی میسازد که بعدا بین پسرانش تقسیم میکند.
5-دستیارانش که بودند؟
دستیاران اصلی او پسرانش ،حاج محمد حسین نظریان،اوسا حسن نجفیان ،حسین برجی،ابراهیم جلالپور غلامرضا وهمه کسانیکه در قنات چوپانان ،حجت آباد وآشتیان کار کرده اند.
آممد اوسا علی (کدخدا)
1-کدخدا کیست؟
کدخدای مورد نظر شما (آممداوسا علی) چهارمین کدخدای چوپانان (1-مرحوم علی محمد نجفیان معروف به میرزا2-آقای عباس میرزا نجفیان پسر میرزا 3-آقای جعفرمحمدعلی زاهدی 4-آممداوسا علی )که با دوام ترین کدخدایان بترتیب 1 میرزا 2 آممداوسا علی بوده اند که پدرم از سال 1324 الی 1342 زمان وفاتش کدخدا بوده است وبعد از آن هم اینجانب به انتخاب مالکین وخواست آنها به مدت تقریبا دوسال کدخدا بوده ام.
2-چرا به چوپانان آمد؟
ابتدا با پدرش اوسا علی به چوپانان آمد ومدتی با او همکاری میکرده است مدتی هم حدود 70 الی 80 نفر شتر داشته و بین استانهای شمالی وخراسان واصفهان ویزد حمل بار مینموده است تا زمان فوت پدرش 1322 دستیار پدرش و شترداری مینموده پس از فوت پدرش سرپرستی کارهای قنات چوپانان ،حجت آباد وآشتیان در حال احداث را مالکین به او واگذار مینمایندو همچنین انبار میانه را و یکی دوسال بعد نیز اورا به کدخدایی انتخاب میکنند درضمن وقتی کد خدا میشود مغازه هم باز میکند.
3-اقداماتش در چوپانان چه بوده است؟
ابتدای کدخدائی پدرم هنوز چوپانان خیلی بزرگ نشده بود وچند سال بیشتر از خرابی قلعه نگذشته بود و مردم در حال ساختن خانه بودند کدخدا با سواد بود مخصوصا حساب وکتاب هایش خیلی دقیق بود از اینرو مالکین نسل دوم به او اطمینان و اعتماد کامل داشتند.از این جهت در تمام کاروصحبتها او را دعوت میکردند ومشاور خوبی برای آنها بود تمام مهمانیهای دولتی وغیره و سربازگیر ی جایشان در خانه کد خدا بود در احداث مسجد ،حمام ،مدرسه ، بهداری ودیگر بنا هاب عمرانی ،او مسئول وپرداخت کننده حقوق کارگرها بودوهرگز در حسابهایش اشتباه نمیکرد .مالک نبودولی با مالکین همنشین وهمصدا بودوهرگز کسی از او ناراحت وناراضی نبود. مردمداری و صبر وحوصله او بی اندازه زیاد بود.مسجد درزمان کدخدایی او به پایان رسید.حمام بزرگ در زمان او ساخته شد. مدرسه ستوده و ایراندخت قدیم در زمان او ساخته شد. خانه ای برای من ساخته بود که همیشه در اختیار معلمین غیر بومی بود.شروع ساخت درمانگاه موتور خانه برق و برق کشی در آن زمان بوده است.
4-چرا در عاشورا شربت میداد؟
به دلیل اینکه برای ماه محرم و صفر احترام خاصی قائل بود دو ماه محرم وصفر را هرشب به مسجد میرفت حسینی بود وبه امام حسین ایمان داشت.میگویند در زمان جوانی پشت پیراهنش را در میآورد وآنچنان زنجیر میزد که از پشتش خون جاری میشدو تا مدتها زخمش احتیاج به مداوا داشت . چندین شب در محرم وصفر بانی چای میشد .اماچرا در عاشورا شربت میداد .یادم است اولین سالی که به فکر شربت دادن افتادعاشورا در تابستان بود و مردم ودسته سینه زنی وزنجیر زنی از قبرستان که می آمدند و میخواستند به امامزاده بروند درب منزلمان به آنها آب نیمه خنک مشک میدادیم در آن گرما ی طاقت فرسای تابستان لیوانی آب عطش مردم تشنه را کم میکرد لذا تصمیم گرفت به جهت خدمت در راه امام حسین در عاشورا به مردم شربت بدهد که در آن زمان حال وهوایی داشت با یک لیوان شربت ومقداری تخم شربتی دسته جات سینه زنی و زنجیر زنی را به حال می آورد وبا انرژی تازه ای بسوی امامزاده حرکت میکردند.یک نکته هم باید بگویم که در زمان قدیم شبهای عاشورا چای میدادند.یکی یا دو سه نفر هم مشک به دوش به زنان ومردان لیوان بدست آب میدادند که من هم از5 تا 12 سالگی سقای ابوالفضل بودم وبه مردم آب میدادم (چون مرااسم غلام حلقه به گوش حضرت عباس کرده بودند ونذر کرده بودند اگر زنده ماندم هر سال 15 روز ،روز وشب اول ماه محرم آب بدهم به دلیل اینکه پدر ومادرم 4 پسرشان ویک دخترشان قبل از من فوت کرده بودند)
5-دو خاطره از پدرم آممد کدخدا
چون تنها پسر او بودم هر چند کودکی بیش نبودم لذا همیشه در کنارش ودستیارش بودم وهمیشه در جریان کارهای او بودم واز او خاطرات زیادی دارم.
خاطره اول
یادم می آید کلاس اول که بودم روز ی ساعت 9 صبح آقای محمد خاکساری مدیر دبستان مرا صدا زد وگفت بروببین پدرت خانه است یا نه رفتم در خانه بود برگشتم گفتم در خانه است .پدرم از خانه بیرون آمد آقای خاکساری هم از مدرسه در خیابان به هم رسیدند آقای خاکساری به پدرم گفت کدخدا پسر............ امروز به مدرسه نیامده وگویا میخواهد مدرسه را رها کند.کلاس پنجم بود پدرم کسی را فرستاد دنبال آقای ............... فوری آمد وگفت چرا پسرت را بمدرسه نفرستادی ؟ گفت کدخدا پسر بزرگ من است دست کمک ندارم رعیتی دارم واگه برندارم ارباب گفته اگه به ملک نرسی ملک را ازت میگیرم پدرم به آقای خاکساری گفت ساعت های خط ونقاشی وورزش ودرسهای راحت به او مرخصی بده تا به پدرش کمک کند. آقای خاکساری قول داد همکاری کند آقای .......... هم قبول کرد که پسرش را به مدرسه بفرستد بعدا پدرم با مالک آقای... صحبت کرد که کمی رعایت حال او را بکند. الحمدا.. به خوبی همه راضی شدند. پسر آقای ........هم درس خواند وخدارو شکر کارمند خوبی هم شد.
خاطره دوم
یک خاطره جالب دیگر یک روز تابستان ساعت حدود 3 بعد از ظهر بود که آقای سرهنگ محسنی رئیس سرباز گیری به اتفاق هفت هشت نفر آمدند در اتاق مهمانی با پدرم رفتن بعد از چند دقیقه پدر آمد وگفت اینها غذا نخورده اند برو مقداری تخم مرغ بخر وبیا . تو ی کوچه های چوپانان به راه افتادم حدود یک ساعت کمتر شد که با چها ر پنج عدد مرغ وخروس سر بریده به خانه آمدم پدرم گفت چی گرفتی گفتم :گفتی مرغ بگیر زد زیر خنده سرهنگ محسنی هم فهید واز اتاق بیرون آمد دستی به سرم کشید وگفت میخواستیم نان وماست وتخم مرغ بخوریم وبعدا همین امروز به خور برویم و حالا با این کارتو امشب را در چوپانان ماندگار شدیم وکلی خوشحال شد وجایتان خالی شب همگی چلو خروس خوردیم واز دست گلی که به آب داده بودم میخندیدند وفرداصبح به سمت خور حرکت کردند..
عباس صادق محمدی -11/10/1391
منبع: چوپانان آباد