چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

وبلاگ چوپونون هفته دوم بهمن 1391

وبلاگ چوپونون هفته دوم بهمن 1391  

آهوی چوپونون

   نوشته شده توسط: چیتا    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

ا
اینم عکس بچه آهو توبیابونای چوپونون - زمان قدیم یعنی تا بیست بیست وپنج سال پیش آهو تومنطقه چوپونون زیاد بودن
که بعلت شکار بی رویه با نورافکن و موتور وماشین و اینها کم کم نسلشونا ورانداختن اگر نه اینقد زیاد بودن که همین 
دوروبر دشت ودر بیله بیله مچریدن . ولی حالا باز به همت شکاربانامون یه چندتایی تو منطقه پیدا شدن و انشاالله دوباره
تعدادشون زیاد مشه. آهو فقط تو زمینهای هموار وصاف مچره و بنابراین بیشتر در معرض خطره و ممکنه کنار جاده هم ببینتشون .
  خیلی قشنگ ودوست داشتنین هواشونا داشته باشد. 


شنبه 14 بهمن 1391

یادی از مقنیان زحمتکش، اوّلین سازند گان چوپانان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،


 مهندسی حفر قنات - نایین پژوه

متاسفانه نمی دانیم که وقتی چند نفر از بنیانگذاران چوپانان از انارک به سمت چوپانان حرکت کردند آیا خودشان در کندن قنات مهارت داشتند یا استاد مقنیی را برای این کار با خود آوردند . امّاآنها با خود دو سه نفری را آوردند و بعد از حفر چاه اصلی و محاسبات شیب زمین اقدام به حفر قنات کردند . آنطور که من از شنیده هایم به خاطر می آورم آنها حفر قنات را از چاه اصلی به سمت پائین شروع کرده اند ولی بسیاری معتقدند که حفر قنات از مظهر قنات شروع شده است.

امّا در حفر قنات استادان مقنّی به کمک آنها آمده اند که مشهورترین آنها استا علی بوده است و به خاطر دارم که مرحوم پدرم از استاد مقنی دیگری از اهالی فرخی به نام استا نصیر نیز یاد می کردند . اما لازم به ذکر است که در حفر قنات چوپانان خود مالکان چوپانان و خصوصا تعدادی از فرزندانشان به عنوان مقنی و کارگر چرخ چاه نقش بزرگی در احداث قنات داشته اند . حصوصاً اینکه در اواسط کار نیمی از مالکان بودجه مالیشان تمام می شود و برای ادامه کار مجبوراً خودشان آستین ها را بالا بزنند . و برای اجرای عدالت  وسرعت کار بیشتر قرار می گذارند که هر شبانه روزی عهده دار کندن یک پشته گردد حال او می خواهد خودش این کار را انجام دهد یا اینکه به مقنی اجرت پرداخت کند و بدین ترتیب چندین چرخ چاه برسر میله های چندین پشته به حرکت در می آید . تا بالاخره آب چوپانان جاری می شود .

با جاری شدن آب فعالیت مالکین افزایش می یابد و باید هم زمین های کشاورزی آماده گردد هم کشاورزی انجام پذیرد و هم به علت کم بودن آب قنات پیشکار کنده شود ریرا تا چندین سال به علت کم بودن آب قنات آب ابتدا در سلخی (استخری) جمع می شده و بعد آبیاری انجام می گرفته است .به همین علت نیرو های مهاجر اولیه به چوپانان می آِیند.

به غیر از بعضی از مالکان و بعضی از فرزندانشان که در کندن قنات سهم بسزایی داشته اند رعیتها نیز در کندن قنات و خصوصا پیشکار چوپانان سهم بسزایی داشته اند اما کسانی که بیشتر ایّام خود را صرف قنات کرده و خصوصا بعدا در احداث قنات های حجت آباد و آشتیان نقش داشته اند .افراد زحمتکش زیر هستند.

اوستا علی-فرزندان اوسا علی-اوسا نصیر – اوسا محمدحسین نظریان –اوسا حسن نجفیان –حسین حسن کلانتری – علی اکبر حسن کلانتری – قاسم جلالپور- برادران سعادت { یعنی اوستا قربان – رضابور- صفر- قاسم (کور)}ابوالقاسم سعادت- حسین ابراهیم علی – حسین قاسمی (برجی) – ابراهیم غلامرضا جلالپور- حسین عباس قاسم رنجبر – محمد باقر ضیائی-غلامرضا رنجبر-

از قاسم سعادت (کور) – حسین قاسمی (برجی) – ابراهیم غلامرضا جلالپور باید به عنوان سه یار قنات یاد کرد زیرا این سه نفر در تمام طول عمرشان به صورت مقنی دائمی در قنات انجام وظیفه کردند و از قنات طی سالیان درازی نگهداری نمودند

ناگوارترین حادثه قنات های چوپانان

خوشبختانه در احداث سه قنات چوپانان –حجت آباد و آشتیان هیچ حادثه ناگواری برای کارگران زحمتکش و مقنیان پیش نیامده است

یک حادثه قابل ذکر این بود که در یکی از روز های تابستان که سه برادر سعادت یعنی قربان و صفر و قاسم و حسین برجی و ابراهیم غلامرضا برای لایروبی قنات وارد قنات در نزدیکی منزل حسنعلی افضل می شوند بعد از اینکه اول قاسم از چاه پائین می رود و وارد کانال قنات می شود ، نفر دوم قربان سعادت از چاه پائین می رود و وارد کانال می شود و سپس برادر دیگرشان صفر وارد چاه می شود که هنوز چند متری پائین نرفته ناگهان دهانه چاه که ریگی بوده است ریزش می کند و صفر با خاک زیادی در ته چاه سقوط کرده و سر او و قسمتی از بدنش به زیر خاک می رود اما قربان بلافاصله برادر خود را می بیند و خوشبختانه می تواند برگردد و با تلاش و کمک قاسم که اونیز خود را به آنها می رساند در اندک زمانی صفر را از زیر خاک بیرون می کشند . آب قنات قطع می شود من به اتفاق مرحوم شیخ مستقیمی و عبدالرحیم زاهدی و چند نفر دیگر زیر درخت توت در کنار جوی آب نشسته بودیم که من گفتم که آب خیلی گل آلود و کم شده است که شیخ مستقیمی گفت قنات ریزش  کرده و مقنیان در خطرند مردم را جمع کنید تا به کمکشان برویم مرحوم عبدالرحیم داد می کشید و هر کس را می دید ادرس مقنیان را می داد زن و مرد کودک و جوان به سمت پایاب بهداری سرازیر شدند وقتی ما به آنجا رسیدیم حسین برجی و ابراهیم غلامرضا هم سرو صدا کرده بودند و کمک خواسته بودند و هم خودشان برای کمک دست به کار شده بودند .من وقتی به کنار قنات رسیدم تازه صفر را که تقریبا در حالت بدی بود از داخل قنات بیرون آورده بودند . فکر می کنم دکتر جزایری دکتر چوپانان بود او نیز با کیف دستی اش به سمت مردم می دوید وقتی اورسید به کمک چند نفر دیگر مشغول تنفس مصنوعی و کمک های اولیه شد . خوشبختانه صفر نجات پیدا کرد هر چند که مدتی در بستر بیماری بود تا بهبود کامل یافت .من حادثه ای تلخ تر از این در قنات های چوپانان بیاد ندارم.

به هر حال قنات و احداث آن خاطرات زیاد و فنون زیادی داشته که متاسفانه ما هیچگاه به آن اهمیت نداده ایم که اگر پدران ما خاطراتی در این زمینه دارند ما وظیفه داریم آنها را بنویسم و به دیگران ارائه دهیم

حتما من اسم مقنیان زیادی را که در احداث قنات های چوپانان زحمت کشیده اند را نمی دانستم و ننوشته ام اگر شما نام و خاطرات آنها را به خاطر دارید مرا مدد کنید


جمعه 13 بهمن 1391

قنات راه افتاد

   نوشته شده توسط: چیتا    


کار کار مرادو بوده - همون حدسی که ذبیح زده بود درسته . قضیه این بوده که بیل بکو که داره
کانال مکنه برای فیبر نوری رسیده بوده حدودآ روبروی پمپ بنزین که اینجا آب قنات بالاهه و 
یارو هم نمدونسته و خلاصه که فرو مره و بنده خدا اطلاع هم نداده بوده و قضیه مال چندروز
پیش بوده که کشاورزا هم متوجه شده بودن آب کم شده . تا اینکه دیشب کلآ آب قطع مشه 
و بررسی مکنن میبینن که بله کار کار مرادووه - و خلاصه که نماینده رعیتا دست بکار مشن 
و قنات را دوباره راهش مندازن . خوب خدارا شکر که این هم به خیر وخوشی تموم شد.


پنجشنبه 12 بهمن 1391

قنات تعطیل!

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

دست و پا ما را که خشکوندن امشب!

قنات چوپونون خشک شده

دوسه تا بچها لطف کردن و خبرشا رسوندن با این عنوان که قنات خشک شده
گویا تا ساعت 21:30 آبش خوب بود و بعد یهو شروع به کم شدن موکنه و ظرف یه ربع آب قطع مشه
جوب سمت دهیاری که کامل خشک شده و جوب سمت حاج مصطفی تا الان -که حدود 23:15 پنجشنبه 12 بهمنه- چکه چکه داره نفسای آخرا مکشه

من اصن تو این چیزا سررشته ندارم. کسی اگه مدونه به ما هم بگه

اینکه یهو آب قطع شده متونه دلیل این باشه که آب خشک نشده. اینجوریم که قدیمیا و کارشناسا مگن سفره زیرزمینی چوپونون تموم شدنی نی. گویا به باتلاق گاوخونی متصل مشه. گویا فیبر نوریا که دارن کار موکنن بیل بکهو رو قنات کار مکرده و از روش رد شده. 
ولی جالبه که آب مث چشمه زلاله و ذره ای گِلو نی... برا همینم فرضیه تمبیدن قنات و کور شدن رد مشه...

نمدونم والا... خبری شد تو همین پست اطلاع مدم

چون خبر مهمه فعلا همین تیتر سایت هس


پنجشنبه 12 بهمن 1391

عروسی آقای رفیع و خانم جلالپور

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

 جشن عروسی     

دوماد: مجتبی رفیع پسر علی
عروس: دوشیزه جلالپور دختر محمدِ خسرو

زمان: امروز؛ 12 بهمن 91
مکان: چوپونون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ایشالا مبارک باشه و سایشون 99 سال بالا سر 5 تا بچشون باشه


پنجشنبه 12 بهمن 1391

عقد آقای رهبانی و خانم مرتضوی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

 جشن عقد    

 

دوماد: آقای رهبانی پسر حسین رهبانی

عروس: دوشیزه مرتضوی دختر عباس حسین ملاحیدر

 

زمان: امروز صبح؛ 12 بهمن 91

مکان: چوپونون

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

 

ایشالا پا هم پیر شن و 99 سال سایشون بالاسر 5 تا بچشون باشه



پنجشنبه 12 بهمن 1391

تقسیم بندی بندهای تو دشت

   نوشته شده توسط: چیتا    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،


سلام- اینم یه سند قدیمیه مربوط به تقسیم بندی قسمتی از زمینهای دشت چوپونون
که نوشته تقسیم بندی زمینهای سمت انارک که من نمدونم منظور کدوم بندهای تو
دشته؟ حالا مپرسم و توضیشا بعدآ منویسم و اگه کسی مدونه توضیح بده یادبگیرم.


پنجشنبه 12 بهمن 1391

سنگباران حبیب

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،


مرحوم حبیب یغمایی تعریف میکرد : در دوره رضا شاه که عزاداری و سینه زنی و قمه زنی ممنوع شده بود ؛ یک روز ملک الشعرای بهار به مرحوم شوکت الملک - امیر بیرجند -گفته بود : الحمدالله ولایت شما هم برق دارد ؛ هم آب دارد ؛ هم مدرسه دارد ؛ هم سالن نمایش دارد ؛ همه چیز هست ؛ اینکه بعضی ها هنوز شکایت میکنند دیگر چه می خواهند؟
 
مرحوم شوکت الملک گفته بود : آقا ! اینها برق نمی خواهند . اینها محرم میخواهند . اینها مدرسه نمی خواهند ؛ روضه خوانی میخواهند .کربلا را به اینها بدهید همه چیز به آنها داده اید !
*****
حبیب یغمایی متعلق به کوره دهی بود بنام " خور " که خیلی به آنجا عشق میورزید و در آنجا درمانگاه و کتابخانه و مدرسه ای ساخت و برای آبادانی آنجا جلوی هر کس و ناکسی ریش به خاک مالید و زانو زد . و مهمتر اینکه کتابخانه ای درست کرد و همه کتاب های خطی اش را که در تمام عمر آنها را با خون دل جمع کرده بود به آنجا منتقل ساخت و وصیت کرد بعد از مرگش او را در آنجا دفن کنند . اما میدانید مردم قدر شناس همان سامان با جنازه اش چه کردند ؟ 
وقتی پیکر رنج کشیده او با کاروان استادان و شاگردانش _ از جمله دکتر اسلامی ؛ دکتر باستانی پاریزی ؛ دکتر زرین کوب ؛ سعیدی سیرجانی وبسیاری دیگر از چهره های نامدار وطن مان  - به روستای خور برده شد ؛ همان کودکانی که در مدرسه یغمایی درس میخواندند و همان مردمی که در درمانگاهش درد های خود را درمان کرده بودند ؛ به فتوای آخوندک ابله همان روستا ؛ دامن شان را پر از سنگ های درشت تر از فندق و کوچک تر از گردو کردند تا جنازه این خدمتگزار به فرهنگ ایران را سنگباران کنند . و درد انگیز تر اینکه پس از دفن جنازه حبیب یغمایی ؛ فرزندانش دو سه روزی در مقبره اش خوابیدند و کشیک دادند مبادا  آن پیکر بیگناه را از زیر خاک در بیاورند و به لاشخور ها بدهند !
متاسفانه تاریخ میهن ما از این ناسپاسی ها و قدر نا شناسی ها داستان های بسیار دارد . 
تاریخ سیستان در باره فردوسی و شاهنامه اش می نویسد : 
" ابوالقاسم فردوسی شاهنامه به شعر کرد و بر نام سلطان محمود کرد و چندین روز همی بر خواند .
محمود گفت : همه شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم ؛ و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست ..
بوالقسم گفت : زندگانی خداوند دراز باد ! ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد ؛ اما این دانم که خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید . این بگفت و زمین بوسه کرد و رفت . 
ملک محمود وزیر را گفت : این مردک مرا به تعریض دروغزن خواند !
وزیرش گفت : بباید کشت !
هر چند طلب کردند نیافتند . 
پس از مرگ فردوسی جنازه اش هم  مورد توهین و تحقیر قرار گرفت چنانکه بقول نظامی عروضی در کتاب چهار مقاله " مذکری  - روضه خوانی - بود در طبران . تعصب کرد و گفت : من رها نکنم تا جنازه او در گورستان مسلمانان برند - که او رافضی بود -
درون دروازه باغی بود ملک فردوسی ؛ او را در آن باغ دفن کردند . امروز هم در آنجاست  و من در سنه عشر و خمسمائه ( 510) آن خاک را زیارت کردم . 
و در مورد فردوسی باید گفت : یکی چنانکه تو بودی جهان به یاد ندارد .
میگویند : وقتی حافظ در گذشت ؛ ارباب محاسن دراز از دفن پیکر او در گورستان مسلمانان جلوگیری کردند .  اهل دلی در جمع مردمان بود و شعری از حافظ خواند و جنازه او را از دربدری نجات داد . شعر این است : 
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست 
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت ؟
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ 
که گر چه غرق گناه است میرود به بهشت 
و ببینید همین حافظ چگونه از ناداری و فقر مینالد : 
چون خاک راه پست شدم پیش باد و باز 
تا آبرو نمی رودم نان نمی رسد 
پی پاره ای نمی کنم از هیچ استخوان 
تا صد هزار زخم به دندان نمی رسد 
از حشمت اهل جهل به کیوان رسیده اند 
جز آه اهل فضل به کیوان نمی رسد .
و امروز ؛ قرن ها پس از مرگ حافظ ؛ ملت ما باید شور بختانه این بیت را تکرار کند که : 
از حشمت اهل جهل به کیوان رسیده اند 
جز آه اهل فضل به کیوان نمی رسد
و بقول تاریخ جهانگشای جوینی : 
آزاده دلان گوش به مالش دادند 
وز حسرت و غم سینه به نالش دادند 
پشت هنر آن روز شکسته است درست 
کاین بی هنران تکیه به بالش دادند
با تشکر از استاد راهی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ما که آخرش نفهمیدیم. بالاخره تو خور تابوت حبیب یغماییا سنگبارون کردن یا نه...


پنجشنبه 12 بهمن 1391

عمران چوپونون2 - یه فلکۀ جدید

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

یه فلکۀ جدید    

برای شروع آخریشا مگم...
برا سوم خدابیامرز حاج حسین آهنگر که رفتم چوپونون یهو با این صحنه روبرو شدم





جزء برنامه های اولیه آقای نجفیان بود. یه میدون کوچولو اول خیابون حسینیه (که الان اسمش عوض شده البته) و بلوار خلیج فارس و بلوار امام رضا که از فلکه شروع بشم
حسابی مشغول و درگیر عزاداری بودن و نتونسم از جندوچون کار ازش بپرسم. کارگرا مشغول فعالیت بودن و اینجور که موگفتن یکی دوروزه تموم مشد

روز قبل از هفتم حاج حسین که باز اومدم چوپونون دیدم فلکه تکمیل شده و ایشالا برا اسفند متونن درختکاری و فضای سبز و  بقیه کاراشا انجام بدن





البته هنو خیلی کار داره. بقول چوپونونیا "تا گوساله گاو شود، دل صاحابش آب شود"

ولی همین یه فلکه خیلی متونه مفید باشه برا ظاهر ورودی روستا. از طرفی سرعت موتوریا هم کم مشه. هنو یه سال نیست که دقیقا همینجایی که وایسادم و عکس آخریا گرفتم یه تصادف شدید موتور رخ داده بود.

حالا ایشالا که دهیارمون موفق باشه و همینطور بتدریج شکل و شمایل شهرا به آبادی بده تا اینکه یهویی تابلو بزنه

"به شهر چوپانان خوش آمدید"


چهارشنبه 11 بهمن 1391

آن گور غریب

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

قسمت 1

آن گور غریب

(نصرالله‌خان عامری)

خوب یادمه، از همون بچگی هر وقت با مادرم می‌رفتم پاتلو«گورستان چوپانان»، البته اون قدیما مردم خیلی قبرستون نمی‌رفتند سالی ماهی یکی دوبار ، معمولاً عاشورایی، براتی، عرفه‌ای یا اگر کسی می‌مرد برای مراسم کفن و دفن که اون روزا نمی‌دونم چرا آدما خیلی هم نمی‌مردند؛ بچه‌ها و نوزادها خیلی می‌مردند که مراسم و کفن و دفن نداشتند. مامایی، سکینه حلاجی، فاطمه حاج‌بابایی با یکی دو تا زن از بستگان نوزاد مرده می‌رفتند و بی سر و صدا اونو دفن می‌کردند.

 گورستان چوپانان(پاتلو)

 بقیه داستان در ادامۀ مطلب

 همین سال ماهی یک بار که به همراه مادرم می‌رفتم پاتلو؛ می‌دیدم که همون اوّل قبرستون، ابتدای قبرها که قبرهای قدیمیِ بدون سنگ، قبرهایی ساده که یک مشت خاک اونو برجسته کرده بود و دوتا سنگ قرمز یکی بالای قبر و یکی هم پایین قبر بود، نزدیک یک قبر تنها که بالای سر اون قبر سه تا قبر ردیف کنار هم بود مادرم لحظاتی می‌ایستاد و بدون آن که بنشیند یا خم شود انگشتی بر فبر بگذارد چیزهایی زمزمه می‌کرد و بعد وارد قبرستون می‌شدیم. این کار به قدری تکراری و عادی شده بود که من خیال می‌کردم این هم یکی از آداب ورود به گورستانه؛ مثل آداب خروج از گورستان که لابد همه میدونید ناگهان برمی‌گردند هفت قدم پس می‌آیند؛ زمزمه‌ای می‌کنند و آنگاه با خیال راحت که هیچ روحی، مرده‌ای آنان را تعقیب نمی‌کند به خانه می‌روند. من همیشه خیال می‌کردم یک نوع اطمینان خاطر است مثل میهمانی که از خانه‌ای می‌رود و صاحب‌خانه او را بدرقه می‌کند، البته اینجا دیگر بدرقه‌ی صاحبخانه خوش‌آیند نبود این بود که او را به اصرار به خانه خود برمی‌گردادند؛ نکند به همراه‌ آنان به میان زندگان بیاید و شبی، نیم شبی مزاحمت ایجاد کند در هر حال خیالات کودکانه بود.

کم‌کم متوجّه شدم که این آداب ورود به گورستان را همه اجرا نمی‌کنند و مخصوص مادر من است. دقّت کرده بودم و دیده بودم که هیچ کس دیگر این کار را نمی‌کند؛ تنها مادرم بود که همیشه، همانجا؛ زیر پای گوری که تنها بود و بالای سرش سه گور موازی در کنار هم قرار داشت؛ می‌ایستاد و کم‌کم متوجّه شدم که زمزمه‌اش هم فاتحه است. این همه صرافت باعث شد که روزی از او بپرسم، مادر! چرا اینجا میا‌یستی و برای کی فاتحه می‌خونی؟ گفت: این جا قبر نصرالله خانه.

من قبلاً این اسم را شنیده بودم مخصوصاً سال‌های ابتدای مدرسه، حالا من حدود دو سه سال بود مدرسه می‌رفتم و دوستان بسیاری داشتم بعضی از آن‌ها گاه گداری این اسم را بر زبان می‌آوردند و داستانی نصفه نیمه از این که نصرالله خان، یاغی بوده و به دست یارانش کشته شده، داستان‌هایی آمیخته به افسانه که انگار نظر کرده بوده و هیچ گلوله‌ای جز گلوله تفنگ خودش بر او کارگر نبوده و انگار اون تفنگ خودش هم یک ششلول کمری بوده که هرگز از خودش دور نمی‌کرده و چه و چه... همین ویژگی باعث شده که ژاندارم‌ها توان دستگیری او را نداشتند تا این که برای سرش جایزه می‌گذارند و یارانش به طمع جایزه او را با همان ششلول خودش از پا درمی‌آورند و من با پسران این افراد هم‌کلاس و هم مدرسه بودم و این بچه‌ها گاهی چنان با آب و تاب، حوادث این واقعه را تعریف می‌کردند که نگو و نپرس، گهگاهی هم به خود می‌بالیدند که من گمان می‌کردم این واقعه یکی از وقایع بزرگ تاریخی است و اینان قهرمانان این واقعه هستند. گاهی هم از خودم می‌پرسیدم که اگر نصرالله خان راهزن بوده چرا گاهی به گونه‌ای توصیف میشه که انگار یک قدیسه نظر کرده بوده، کسی او را حریف نبوده و از طرفی راهزن و قطاع‌الطریق و یاغی بوده.پس این قهرمان‌سازی‌ها و افسانه‌پردازی‌ها چیه؟ این همه تضاد و تناقض در ذهن کوچولوی من درگیری عجیبی به وجود آورده بود مخصوصاً ، آن توقف مادرم در گورستان و فاتحه خواندن او برای این یاغی راهزن و این که چرا تنها کسی که برای نصرالله خان فاتحه می‌خواند مادر من است؟ و چرا کس دیگری به این قدیس راهزن احترام نمی‌گذارد.

این داستان‌ها هرگز شخصیتی منفی از او در ذهن من نساخته بود. روایت‌ها حتّی از زبان فرزندان قاتلین او هم چنان محترمانه بود که قداست او را تقویت می‌کرد و هرگز چهره‌ای منفی از او نمی‌ساخت، این بود که ذهن کوچک من پر از پرسش‌های ضد و نقیض در مورد این حادثه شده بود و عجیب‌تر از همه پرسش‌هایی بود در مورد رفتار مادرم در گورستان.

او کیست؟

مادر!تو که بیابانکی هستی او چه نسبت و ارتباطی با تو دارد؟

چرا برایش فاتحه می‌خوانی؟

چرا تنها تو برایش فاتحه می‌خوانی؟

چرا او هیچ فک و فامیلی در چوپانان ندارد؟

قبر او در این گورستان چه می‌کند؟

و هزاران پرسش ریز و درشت دیگر که با آن‌ها مادر را پرسش‌باران کردم و او ناچار به سخن آمد:

 ام‌النسا غلامرضایی(طاهره زن شیخ)، مادر نگارنده

 داستان برمی‌گردد به سال‌ها پیش زمانی که من ده یازده سال بیشتر نداشتم(سال 1308).

نصرالله خان عامری داماد خاله کشور(خاله‌ی نگارنده) بود و خاله کشور هم همون طوری که میدونی دو بار ازدواج کرد ابتدا با سرهنگ عامری تورزنی(تورزن از روستاهای زفره‌ی اصفهان) و بعد از کشته شدن سرهنگ هم دوباره ازدواج کرد.

 کشور غلامرضایی همسر سرهنگ عامری تورزنی(خاله نگارنده)

 (در این جا بد نیست با قسمتی از تاریخ آشنا شویم:

 یکی از کسانی که سلطنت محمد شاه را پیش بینی کرده بود، امیر شمشیر خان فرزند امیر اسماعیل خان عرب بوده است که از روی حساب جَفْر و رَمْل سلطنت محمد میرزا را استخراج کرده بود. محمد شاه بعد از اینکه به سلطنت رسید دو نفر مأمور به همت آباد اردستان که بروند تا شمشیر خان را بیاورند و اگر او زنده نیست، بزرگترین فرزند ذکور او را احضار کنند. چون شمشیر خان فوت کرده بود، فرزند بزرگ او رضاقلی خان را که 14 سال بیشتر نداشته به حضور محمَد میرزا می برند. پادشاه به رضاقلی خان می گوید هر آمال و آرزویی داری بگو. رضا قلی خان جواب می دهد من فقط یک تفنگ می خواهم، پادشاه مبلغی پول به او می دهد و در ضمن می گوید او را به اسلحه خانه برده تا هر تفنگی را که دلش می خواهد بردارد.

 رضا قلی خان در سال 1288 ه.ق که میرزا اسماعیل هنر فرزند یغما فوت می کند نایب الحکومه خور بوده است. بعد از چند سال که وی حکومت می کند از نایب الحکومتی خور معزول و به جای او میرزا حسینقلی نامی از دودمان غلامرضایی را به نایب الحکومتی خور منصوب می کنند. میرزا حسینقلی پسر میرزا محمد بیک بوده است و طهماسب قلی و عوض محمد سلطان برادران میرزا حسینقلی بوده اند. از نسل نبیره میرزا حسینقلی، کربلایی نصرا... غلامرضایی و ابوالقاسم مجد و نبیرگان ایشان در خور باقی مانده اند و از بازماندگان طهماسب قلی فرزندان جعفر طهماسب و کربلایی رضای طهماسب و میرزا بزرگ طهماسب هستند و نیز از بازماندگان عوض محمد سلطان فرزندان وفرزند زادگان علی اکبر ریاحی و آقای اصغر یغمایی می باشند.

فرزندان رضاقلی خان عبارت بودند از: محمد قلی خان و غلام حسین خان و فرَخ خان از همسر اولیه او، که هرکدام از آنها یکی دو نوبت به نایب الحکومتی خور رسیده اند. فرزندان دیگر رضا قلی خان که از همسر متعه ( صیغه ) او بودند، یکی از آنها نصرالله خان و دیگری فتح الله خان بوده است.)

از کتاب «از یغما تا شکیب» صفحات 7 و 8

این سرهنگ عامری کی بود و چگونه با خاله ازدواج کرد؟

او از همکاران علی‌اصغر بیک یاور بود که جد غلامرضایی‌هاست. غلامرضایی‌ها بیشتر از سران لشکری حکومت بیابانک و جندق بودند همانطور که یغمایی‌ها از سران کشوری حکومت بودند(زمان حکومت قاجار است) و این سرهنگ هم از اهالی تورزن زفره در این منطقه حکومت می‌کرده و از خانواده میرزا اسماعیل‌خان عرب عامری بوده که از فرماندهان همزمان با حیات یغما «یغمای جندقی شاهر نامی» در منطقه بوده است.

این آشنایی سرهنگ با خانواده‌ی غلامرضایی و ترس از این که خاله طعمه کاشی‌ها شود چون کاشی‌ها دختران زیبا را برای خود می‌بردند عامل ازدواج خاله کشور با سرهنگ بوده است. یعنی على‌اصغر بیک یاور نوه‌ی خود را با این شگرد هم از چنگال کاشی‌ها نجات داده و هم پیوندی با نوادگان میرزا اسماعیل خان عرب عامری برقرار می‌کند.

البته خاله از سرهنگ، تنها یک دختر دارد که همون دخترخاله فاطمه عامری است فاطمه هنوز متولد نشده بوده که پدرش در درگیری‌های دوره دزد و دزد بازار و یاغیگری‌ها و راهزنی ها بلوچ و کاشی کشته می‌شود به طوری که فاطمه پدرش را ندیده است.

میرزا اسماعیل‌خان عرب عامری که از فرماندهان بوده ملک و املاکی در منطقه بیابانک به هم می‌زند از جمله املاک روستای دهنو نزدیک بیاضه و مهرجان که بعدها به شمشیرخان پسرش می‌رسد که شمشیرخان پدر رضا قلی خان پدر نصرالله خان است و زمانی که نصرالله خان در دهنو بوده و املاک پدری را سرپرستی می‌کند به فکر ازدواج می‌افتد و فاطمه سرهنگ را که عموزاده‌اش بوده خواستگاری می‌کند و به این ترتیب می‌شود داماد خاله کشور.

(حالا می‌فهمیدم که تنها فامیل این گور غریب مادر من است. او داماد خواهرش بود و حق داشت که ناخودآگاه بر گور او بایستد و پنهانی فاتحه‌ای بخواند، اما چرا پنهانی؟)

و مادر ادامه داد: در این زمان حکومت خور با میرزا اسماعیل هنر معتمد دیوان بود(اوایل سلطنت رضا خان پهلوی اوّل) که از این به بعد اتّفاقات و حوادث را من خودم به خوبی به یاد می‌آورم ، ما، در طاهرآباد روستایی در منطقه گود جگارگ نزدیک خور زندگی می‌کردیم، با این که پدرم مرده بود مادرم که شیرزنی بود به کمک پسران چهارگانه‌اش و دختران شش‌گانه املاک شوهرش را در طاهرآباد و میان‌آباد و خانه‌ای که در خور داشتیم؛ اداره می‌کرد و تنها مشکلی که داشتند مزاحمت‌های هنر حاکم خور که اتفاقاً عموزاده نه‌نه گوهر بود(نه‌نه گوهر: گوهر یغمایی دختر ابوالحسن سلطان(از پسوند نامش پیداست از لشکریان بوده)، که ابوالحسن سلطان فرزند میرزا اسماعیل هنر جندقی(هنر اول شاعر نامی) فرزند یغمای جندقی است و هنر سوم معتمد دیوان: فرزندمیرزامهدی هنر دوم فرزند میرزا اسماعیل هنر اول فرزند یغماست، یعنی دقیقاً نه‌نه گوهر و این هنر حاکم دختر و پسر عمو هستند).

(توجه داشته باشید در یغمایی‌ها هر نسلی یک هنر داشته‌اند و هنوز هم دارند، هنرمعمتد دیوان که از او سخن رفت هنر سوم است، که یکی از خویشان و دوستان نزدیکش به نام خجسته در بیتی به شوخی او را هجو کرده است: آن که در زیر خجسته دمر است/ هنربن هنربن هنر است) پس نه‌نه گوهر بیوه‌سار با عموزاده خود که حاکم منطقه است درگیری ملکی داشته‌اند.)

در این میان حاج منتخب(پدر استاد حبیب یغمایی که استاد داماد هنر است) شیطنت می‌کرد به این اختلافات دامن می‌زد. از طرف دیگر این مزاحمت‌های هنر و شاید باجگیری‌های بی‌قاعده به نام مالیات رعایای سراسر منطقه را به عذاب آورده بود از جمله بی‌قانونی‌ها در دهنو که نصرالله خان به طور مستقیم درگیر آن بود علاوه بر آن نصرالله خان با دایی‌ها(که دایی‌های همسرش هم بودند) بنای احداث یک مزرعه را به نام حجّت‌آباد در نزدیکی قلعه طاهر داشتند(همین جا که بعدها مزرعه‌ای شد معروف به مزرعه رادیو). در همین هنگام مقداری تریاک هم از نصرالله خان می‌گیرند و هنر در این قضیه هم او را بسیار اذیّت می‌کند؛ از سوی دیگر در همین گیر و دار هنر دستور می‌دهد که شبانه عدّه‌ای به کلاته خان بروند و فقیهی را که از بستگان غلامرضایی‌ها بوده و با یک پسر بچه در کلاته خان تنها بوده حسابی کتک بزنند و بعد شایع کرده بود که: جن‌های کلاته خان او را زده‌اند؛ البته بعدها که هنر را ربودند این‌ها هم شایع کردند که: دیوهای طاهرآباد هنر را دزدیده‌اند،این شد که نصرالله خان با دایی‌ها(منظور میرزاحسینقلی غلامرضایی، محمدقلی غلامرضایی و علی‌اکبر غلامرضایی است که سه تن از دایی‌های نگارنده همچنین دایی‌های همسر نصرالله خان هستند) شور کردند و قرار شد که دایی حسینقلی به خور رفته و با هنر اتمام حجّت کند. جعفرقلی غلامرضایی(شوهر خاله کوچک نگارنده) که کدخدای طاهرآباد و منطقه گود بوده نامه‌ای می‌نویسد و در آن هنر را به مدارا و شکیبایی دعوت می‌کند و می‌گوید که شماها چون گوشت و ناخن هستید زمان آن است که کدورت‌ها را فراموش کنید و غائله را ختم کنید.

 حاج منتخب‌السادات آل داوود(پدر استاد حبیب یغمایی)

 علی‌اکبر غلامرضایی(دایی نگارنده)

 این واقعه‌را مستقیم از زبان دایی حسینقلی بیان می‌کنم:

 من رفتم به خور ماه قوس بود و همزمان با ماه مبارک رمضان(احتمالاً دایی یا قوس را اشتباه گفته یا رمضان را ولی احتمال این که ماه رمضان درست باشد بیشتر است چون در ذهن می‌ماند رمضان سال 1347 مصادف است با بهمن 1307 که احتمالاً قوس را که آذر است درست بیان نکرده است) و در مسجد خور برنامه دعا و نیایش بر پا بود و خانه هنر هم در جوار مسجد به پشت بام رفتم که هنر و ملاعباس برادر ملایحیی امینی با هم آن جا بودند؛ نامه را به هنر دادم خواند و از جایگاه قدرت و خودکامگی بنای ناسازگاری گذاشت و گفت: آب شیب خود را ول نمی‌کند؛ میرزاجعفرقلی هم جانب اقوام خود را گرفته است؛ تا آنجا که من گفتم : اگر اینطور باشد ما باید بنه‌یمان را بار کنیم و از بیابانک برویم، هنر گفت: نروید هم بیرونتان می‌کنم! من گفتم: امروز چهارشنبه است تا هفته دیگریا ما تو را بیرون می‌کنیم یا تو ما را.

 میرزا حعفرقلى غلامرضایی(کدخدای گود جگارگ و شوهر خاله‌ی نگارنده)

 بعدها از زبان ملاعباس که در خانه‌ی هنر بوده؛ بیان شده است که: وقتی میرزاحسیقلی رفت من به هنر گفتم: از خشم میرزاحسینقلی بترس!

 آنجا که نشان ضرب اعداست / از چهره مرد زور پیداست

بد جوری اخم‌هایش در هم رفت اما هنر اهمیتی نداد.

 میرزااسماعیل یغمایى, هنر سوم، معتمد دیوان

ادامه در پست بعد


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ


منبع: دولنده


چهارشنبه 11 بهمن 1391

اینترنت adsl چوپانان راه اندازی شد

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

با تلاش مستمر عزیزان در اداره ی مخابرات شهرستان نایین، بالاخره اینترنت پر سرعت adsl به چوپانان قدم گذاشت. با خبر شدیم با کوشش مسولین در اداره مخابرات و استقبال اهالی محترم تعداد 128 پورت adsl به چوپانان اختصاص داده شده. لازم به ذکر است تعداد پیشنهادی اولیه 72 پورت بوده که این تعداد به عدد 128 پورت افزایش داشته است.

شایان ذکر است که این تعداد پورت adsl یعنی 128 درصورتی تثبیت خواهد شد که از سوی مردم مورد ثبت نام قرار گیرد و در صورت عدم استقبال لغو امتیاز خواهد شد و امتیاز آن به روستاها و یا شهرهای اطراف چوپانان داده خواهد شد. پس از همه ی شما دوستان عزیز خواهش داریم برای تثبیت شدن این امتیاز برای روستای چوپانان، از این فرصت استفاده کنید زیرا که این حقی است که به چوپانان داده شده. پس نگذاریم این امتیاز که با دلسوزی عزیزان در مخابرات نایین در نظر گرفته شده، ازآن روستاها و یا شهر های اطراف چوپانان شود.شما دوستان عزیز می توانید برای بهره مندی از اطلاعات بیشتر با اداره ی مخابرات شهرستان نایین تماس برقرار کنید.


منبع: خبرگزاری چوپانان


چهارشنبه 11 بهمن 1391

چخبر از قاضی؟

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

چندروز پیش داشتم فکر مکردم که جدی جدی یه مدته خبری از نماینده نیس   
قاضی قول داده بود یه نماینده یا رابط تو چوپونون معرفی کنه که مردم مسائلشونا باهاش در میون بذارن
یبارم قول داده بود ماهی یبار به منطقه سفر کنه و بصورت دوره ای مرتب به چوپونون سربزنه
تا حالا که پیداش نشده
پسفردا هم که درگیر بودجه 92
بعدشم درگیر فاز دوم هدفمندی
یعنی عملا ما نماینده ای تو مجلس نداشتیم تو این یه سال

نمدونم تقصیر کاهلی گداهه یا اینکه گشنگی و مشغولیات زندگی همه دهنا را بسته
من یکی که اینقد درگیر مسائل و مشکلات خودم هسم که اصن یاد نماینده هم نکردم تو این جندماه
با این اوضاع تحریما و گرونیا و هدفمندیا فک کنم بقیه هم مث خودمن

بلکن که امام زمون به فریادای بیصدامون برسه


چهارشنبه 11 بهمن 1391

یه چندتا توریست دگه درچوپونون

   نوشته شده توسط: چیتا    نوع مطلب :خبرای دگه ،


یه چندتا توریست دیگه هم اومدن چوپونون و رفتن یه  گشتی تو ریگا زدن و اینجا هم دق آشتیانه
و مثل اینکه  خیلی هم خوششون اومده بوده وحسابی تعریف کردن و قرارشد بعد عید به صورت
گروهی بیان - خلاصه که به امید خدا تور چوپونون گردی داره رونق مگیره و چوپونون از این نظرم
داره اسم در مکنه.


سه شنبه 10 بهمن 1391

جنتا عکس از ...

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

چنتا عکس از مرحوم حاج حسین آهنگر








سه شنبه 10 بهمن 1391

انغوزه

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

اسامی دیگر آن

 آنقوزه»، « آنغوزه» ، «انغوزۀ هراتی » ، « انگژد» و « انگژه» و در برخی مناطق ایران از جمله اصفهان بانام محلی « انگشت کنده » نامیده می شود. در کتب طب سنتی بانامهای «حلتیت» ، « حلتیت منتن»، « حلتیت طیب» و « صمغ الانجدان » ذکر شده است. به فرانسوی آنرا Assa  foetida  , Asa  foetida و به انگلیسی Stingingassa،Assa  fetida و Assa  foetida می نامند.

در جنوب خراسان آنرا کما می نامند و در خور و بیابانک آنرا هنگ می گویند

مشخصات گیاه

گیاه آنغوزه گیاهی است علفی چند ساله ، ریشۀ آن کمی ضخیم و گوشتی، برگهای آن بسیار بریده و غباری ، ساقه آن مجوف و گوشتی و بلندی آن تا 2 متر می باشد. گلهای آن به رنگ زرد و به گروه چتر مانند در انتهای ساقه ظاهر می شود.این گیاه در چند سال اولیه سن خود ساقۀ قابل رویتی ندارد و برگهای آن گسترده روی زمین است که در مراتع به نام « کماه » و « انگزاکماه» چوپانان می شناسند و مورد توجه و علاقۀ گوسفندان است. دام را چاق می کند ولی گوشت گوسفند کمی بدبو می شود . میوۀ این گیاه دارای دو تخم به رنگ قهوه ای تیره و سیاه ، بیضی کمی پهن و بسیار بدبو می باشد. از ریشۀ این گیاه یا قسمت پایین ساقه و یقۀ گیاه با تیغ زدن یا قطع در ناحیه یقه دراواخر بهار، شیرۀ بسیار متعفنی در طول تابستان خارج می شود که درمجاورت هوا به تدریج سف می شود که همان « آنغوزه » است. این گیاه در اراضی بائر و خشک و آهکی مناطق گرم آسیا می روید. بوی استپهای ایران و افغانستان است . در ایران در مناطق مختلف خراسان ، بلوچستان و نواحی مختلف جنوب ایران ، مانند کرمان ، دشت مرغاب ، آباده ، نائین و آن نواحی می روید. 

برداشت شیره آنغوزه

برداشت شیره انغوزه در سن 5 تا ۷ سالگی گیاه و قبل از موعد گلدهی و بذرافشانی آن صورت می گیرد به این شکل که افرادی که قصد جمع آوری شیره این گیاه را دارند  ، در اردیبهشت گیاهان انغوزه را در نظر گرفته و اطراف آن را با دو سنگ پهن و نازک ( لَخت ) به صورت مثلثی می پوشانند تا گیاه از تابش مستقیم نور خورشید در امان باشد که در اصطلاح محلی به این عمل " کول کَنی " می گویند . ( در عکس زیر قابل مشاهده است ).
خرداد و تیر زمان برش زدن ساقه گیاه به صورت افقی و گرد است که به این عمل  " از کول در کردن " می گویند . کار برش زنی عموما به صورت دو روز در میان انجام می گیرد و جالب اینجاست که بلافاصله پس از هر برش در عرض پنج دقیقه سطح برش خورده روی گیاه  از شیره سفید انغوزه پر می شود که در فاصله دو روز شیره خشک و آماده برش مجدد می شود . 
در تصاویر زیر نمونه کول ها و برش زنی و جمع آوری شیره پرخاصیت و ارزشمند انغوزه قابل مشاهده است 

موارد استفاده آنغوزه

شیرابه آنغوزه، به عنوان آنتی اسپاسمودیک، برطرف کننده انگل های گوارشی روده ، باد شکن و خلط آور، مصرف دارویی دارد و اهمیت عمده این گیاه به علت ارزش صادراتی آن است.مردم بومی مناطق خشک و گرم از شیره انغوزه برای تسکین دردهایشان استفاده می کنند و به علاوه، خاصیت ضد انگل نیز برای شیره آن قائل هستند. اگر با فلفل و سداب مخلوط و خورده شود برای کزاز و اگر با سرکه خورده شود برای اعصاب بسیار نافع است اگر با عسل خورده شود برای اعصاب بسیار نافع است.اگر با عسل مخلوط و به چشم مالیده شود برای تقویت بینایی چشم و قطع نزول آب ( آب سفید) ودفع ناخنک چشم مفید است اگر در روغن زیتون جوشانیده شود و چند قطره از آن را در گوش ریخته شود برای تسکیل درد گوش و کاهش کری کهنه و رفع طنین و صدا در گوش مفید است . اگر بر دندان کرم خورده گذارده شود درد آن را تسکین می دهد و اگر با انجیر و زوفا مخلوط ودم کردة آن مضمضه شود نیز برای تسکین ورم دهان و با سرکه برای اخراج زالوی در حلق مانده و اگر با زردة تخم مرغ خورده شود برای تسکیل سرفة خشک و درد پهلو و اگر با آب مخلوط و خورده شود برای رفع خشونت حلق و صاف کردن صدا نافع است و برای رفع نفخ نیز مفید است اگر با داروهای قابض خورده شود برای بند اوردن اسهال رطوبی مفید است ضمناً با داروهای مناسب و ضد کرم برای کشتن و اخراج کرم شکم و باز کردن خون بواسیر نافع است اگرمقداری در حدود یک نخودیا کمی کمتر آن را لای نان پخته گذارده و بلع شود و این کار چند روز تکرار شود برای تحلیل استسقای سرد از هر نوع که باشد ، نافع است و اگر با انجیر خورده شود برای یرقان مفید است . 

موارد استفاده آنغوزه در چوپانان

در چوپانان بیشتر از سبزی آنغوزه در اواخر اسفند و اوایل فروردین استفاده می شود . سبزی آن هر چند تند است ولی اکثر اهالی مزه آن را می پسندند. امروزه از سبزی آنغوزه در موارد زیر استفاده می شود :

آش آنغوزه

بعد از پختن حبوبات مثل لوبیا و نخود و عدس ، مقداری ارزن پوست کنده به حبوبات اضافه می کنند و آنقدر آنرا می جوشانند تا دانه های ارزن باز شود و لعاب بدهد سپس مقداری سبزی مثل اسفناج و گشنیز وجعفری و تره و به همان مقدار سبزی آنغوزه خرد کرده و داخل دیگ می ریزند تا بپزد بعد از اضافه کردن نمک و پیاز داغ با کشک محلی صرف می کنند . اگر ارزن پوست کنده در اختیار نداشتند از رشته آش استفاده می کنند.

ترشی آنغوزه

بوته های ترد و تازه آنغوزه را شسته بعد از خشک شدن خرد کرده و در ظرفی پلاستیکی یا شیشه ای می ریزند و به آن سرکه اضافه می نمایند معمولا بعد از یکماه ترشی قابل استفاده است

بورانی آنغوزه 

سبزی آنغوزه را با مقداری اسفناج در دیگ می جوشانند و بعد از پخته شدن در آبکش می ریزند تا آب آن خارج شود سپس مقدار مورد نیاز آن را با چنگال در کاسه ای له کرده و به آن ماست یا کشک محلی سفت سائیده شده اضافه می کنند و سر سفره به عنوان دسر می آورند.

سبزی خشک شده آنغوزه 

از سبزی خشک به عنوان تحفه برای سایر همشهری ها در سایر نقاط می برند که از این سبزی می توان در تهیه ادویه ترشی و تهیه ترشی و اگر از طعن و لعن همسایه ها نترسیم زیرا بوی تند آن همه را کنجکاو می کند در پختن آش استفاده کنیم همچنین می توان از پودر آن در روی ماست چکیده استفاده نمود . 

زیستگاه آنغوزه در چوپانان

این گیاه در اکثر مناطق کوهسارهای اطراف چوپانان مثل کوههای عباس آباد ، کوههای کبودان، کوه سفیدو ، کوه جفت ، کوه زرمو ، پوزه وربند و اطراف معدن شیخ می روید.

منابع :http://www.al-falah.ir/portal/?pageID=341

            http://www.menk-iraj.com/anghoze.htm


چوپانان آباد

اینجا کجاهه؟11

   نوشته شده توسط: چیتا    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

ا
اینم یه اینجا کجاهه از طرف من - مخوام ببینم کیا مدونن اینجا کجا وکدوم کوچه هسه؟


سه شنبه 10 بهمن 1391

عمران چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

ما یه فامیل داریم که الان دهیار شده
منم که یه آدمی که خویش و قوما خودما زیادی هواشونا دارم



اگه موافق هستت یه سری از کارای عمرانی روستا را که تو این اوضاع بیریخت اقتصادی دولت و این خشکسالی مالی مملکت، تو چوپونون انجام شده را براتون به تصویر بکشم؛ هم عکسش؛ هم یه توضیحات کوچولو در حد اطلاعاتم

البته شورا هم خداییش حمایت کردن از خویش و قوم ما... ولی واقعا دست مریزاد داره زحمات آقای نجفیان

ایشالا که همه موافقن دگه!!!؟


دوشنبه 9 بهمن 1391

فردا؛ هفتم حاج حسین آهنگر

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،


مراسم هفتم حاج حسین آهنگر
عصر سه شنبه 10 بهمن 1391
ساعت 14 الی 16
مسجد جامع چوپانان
روحش شاد و یادش گرامی


دوشنبه 9 بهمن 1391

مشک اُو

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،


نویسنده:آرش برادران انارکی
یکی از وسائل نگهدارنده و خنک کننده آب شیرین در گذشته های دور انارک ، مشک بوده است که در معادن و همچنین توسط ساربانان بسیار مورد استفاده قرار میگرفته است .
مشک را از پوست بز و گوسفند و با دقت وحوصله زیاد و طی مراحل خاصی آماده مینمودند .
ابتدا پوست را در آب و خاکستر قرار میدادند تا موهایش از بین برود و سپس جهت استحکام و رنگ پذیری در محلولی از آب و پوست انار قرار میدادند و پس از آماده شدن آن را به دست مشک دوز میدانند که قسمت انتهایی پوست را بدوزد و محل دستهای حیوان را به دسته مشک تبدیل نماید و رشته ای بعنوان بند مشک به آن اضافه کند.
مشک آب را پس از دوخته شدن ، از ریشه درخت بادام پرمی نمودند و در آفتاب قرار میدادند و پس از گذشت چند هفته و رنگ پذیری یشتر پوست ، هر روز آب داخل آن را عوض میکردند تا رنگ و طعم آب طبیعی و مشک قابل استفاده گردد .
مشک بزرگ را در گویش محلی (مشکاو ) و مشک کوچک را (سرمشک) مینامیدند .
هنگامی که پوست مشک در مجاورت هوا قرار میگرفت موجب خنک شدن آب داخل آن میگردید .
منبع :https://www.facebook.com/arash.anaraki.9


چوپانان آباد


دوشنبه 9 بهمن 1391

بزشاخ کج

   نوشته شده توسط: چیتا    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،


باسلام خدمت دوستان عزیز - اینجانب با عکس بز شاخ کج تو کوههای چوپونون مجدد شروع کردم 
ولی یه خوردواو ناراحتم ازبعضیا که این مدت خبری ازم نبود هیشکه یه سراغی ازم نگرفت ببینه
کجاهم و چرا خبرم نیس. من یه مدت اینترنتم قطع بود ولی باگوشی مرتب سرمزدم و نظراتا مخوندم
ببینم هیشکه یادی از چیتا مکنه که دیدم نخیییر هیشکه یادمون نمکنه. حالا اگه خوشتونم نمیاد ازاین 
عکسا به بزرگواری خودتون ببخشد چون بعضی ازدوستا علاقه دارن. بااجازه از ذبیح من دوباره تک وتوکی
ازاین عکسا ومطالبی را میذارم.


یکشنبه 8 بهمن 1391

اینجا کجاهه؟10

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،


یکشنبه 8 بهمن 1391

چهلم حاج حسن کبلاعلی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

به مناسبت چهلمین روز درگذشت شادروان، مرحوم مغفور حاج حسن آقا جلالپور مراسمی در روز پنج شنبه مورخ 1391/11/12 ساعت 14:30 از درب منزل آن مرحوم واقع در خیابان خرمشهر کوچه منوچهری بن بست بوستان به طرف خلدبرین برگزار می شود.

در ضمن مراسم روضه خوانی هم در روز پنج شنبه مورخ 1391/11/12 بعد از نماز مغرب و عشاء از ساعت 18 الی 20 در مسجد فاطمیه یزد برگزار می شود.


منبع: خبرگزاری چوپانان


یکشنبه 8 بهمن 1391

ترانه ای محلی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد