چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

وبلاگ چوپونون هفته دوم اسفند 1391

وبلاگ چوپونون هفته دوم اسفند 1391  

زیبای خفته

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

ریگ جن  زیبای خفته

چند روز پیش ضمن یک گردش فضایی در گوگل ناگهان متوجه شدم که ریگ جن از فضا درست مثل یک زیبای خفته است. از ابتدا تا انتهای آن ، زیبایی که با یک حالت عشوه‌گرانه خفته است در حالی که یک روانداز تور برخود انداخته و موها و ریشه‌های روانداز از تخت آویزان است . به عکس‌ها با افکت‌های مختلف نگاه کنید و نقاط شماره‌گذاری شده را در عکس دوم به دقت ببینید:

ا- سر زیبای خفته در قسمت پیشانی که در قسمت علم در جنوب غربی نخلک است.

2- نوک پای زیبای خفته که در ابتدای ریگزار نزدیک زرومند است.

3- باسن زیبای خفته، حدود الله‌آباد(مزرعه جواد) یا بالاتر و گرگرآباد و شاید کمی بالاتر.

4- زانوی زیبای خفته حدود کوچه زرومند نزدیک همت‌آباد و نصرت‌آباد.

5- ناف زیبای خفته ، پیرامون باتلاق‌های آبریزهای رودخانه نهو و کوه هزار دره.

6- گردن زیبای خفته در همان حدود علم.

7- چوپانان که در پاشنه پای زیبای خفته است.

و این زیبای خفته که به یقین زیبای خفته است، زیبایی که مردم سرتاسر جهان تشنه دیدار او هستند و آرزو می‌کنند شبی را در آغوش او بخسبند و این بزرگترین جاذبه است برای یک استفاده صحیح از جهنمی که روزی انسان‌های پیرامونش از آن می‌ترسیدند و امروز می‌تواند بهشتی شود برای همان همسایگان که دیروز از وحشت گذر از آن «ریگ جن» نامیدندش و من امروز آن را «زیبای خفته» می‌نامم چون زیباترین است و خفته است زیرا اگر روزی بیدار شود فرزندانش را در آغوش پر محبت و پر برکتش خواهد فشرد و سرافراز خواهد کرد.

چند سال پیش یکی از دوستان که کارشناس ارزنده‌ایست فارغ‌التحصیل از بزرگترین دانشگاه صنعتی کشور آن هم در سال‌ها پیش که ورود به این دانشگاه رؤیایی بود دست نیافتنی ـ هرچند هنوز هم چنین است  طرحی را با من در میان گذاشت و قرار و مدارهایی که به علل مختلف نشد که نشد اما طرح هنوز مرا و لابد او را قلقلک می‌دهد که یک سرمایه‌گذار می‌خواهد و یک فرهنگ‌سازی و پس از آن یک معرفی جهانی تا آنچه در رؤیای همه‌ی ما فرزندان «ریگ جن» است به حقیقت بپیوندد و این «زیبای خفته» بیدار شود.

حالا عکس‌ها ببینید و داوری کنید و بعد هم بگویید: تنها یک تخیل شاعرانه است که اگر باشد باز هم عملی است.

محمد مستقیمی - راهی اسفند 91


ا- سر

2- نوک پا

3- باسن

4- زانو

5- ناف

6- گردن

7- چوپانان









منبع: دولنده


دوشنبه 14 اسفند 1391

سر صف

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خاطرات چوپونونی ،

یادش بخیر دوران دبستان و راهنمایی چوپونون سر صفشم برا خودش عالمی داشت   
یادش بخیر قران و ورزش و صحبتای مدیر
یادش بخیر هرروز یه نفر یه مقاله یا سرود مخوند. تو دهه فجر مشتری برا سرود زیاد بود. یادم نمره روزی که "هوا دلپذیر شد"ـا خوندم. دگه ضایعتر از اون نمشد. جواد ثابتی مسئول رزرو بود
یادش بخیر هممون عشق موی بلند و کاکل داشتیم ولی امون از صبح شنبه سر صف. مووامون اگه به دستشون میومد راهی خونمون مکردن. خیلی ارفاغ مکردن مگفتن فردا با این مووا نیا دگه
یادش بخیر ؛ البته من نبودما! شنیدم! یکی از بچها مووا و ریش سبیل بلند بوده با ماشین ورمدارن براش 4راه درست موکنن. اونم لج موکنه و مره کله و سبیلاشا سه تیغ موکنه با ریش بلند. حریفش نمشن ریشاشا بزنه. من نمگم  (ن.م) بوده. 
یادش بخیر پاهامونا 180 درجه وامکردم تا جای دوستمونا بغلمون بگیریم و دیگری اشغال نکنه. دسامونم به کمر مبارک مزدیم که یعنی ما خیلی جاگیر هسیم.
یادش بخیر سوم راهنمایی گوشه سمت راست جای سه چارتا خلافای کلاس بود. خلاف که نه... بزرگترا و گنده ها که سن پدرمون بودن... پشت درختای خرزره مشد تقریبا و برا خودشون عالمی داشتن
یادش بخیر 4 سال حسرت پنجم دیستان و دوسال حسرت سوم راهنماییا داشتیم که بریم صف آخر و به دیوار تکیه بزنیم
یادش بخیر قران خونامون اعذ بالله و بسم الله" را مث عبدالباسط مخوندن. ولی بقیشا ترتیل و غلط غولوط
یادش بخیر همش دم در خودمونا معطل مکردم که به آخرای مراسم صبحگاه برسم. آخرشم هیشوقت نفهمیدم چرا انضباطمون هرگز 20 نشد
یادش بخیر اون یه ناخون که بلند گذاشته بودیما با هزار زحمت زیر انگشتای دگه قایم مکردیم تا نچیننش. یادش نبخیر یبار دزدما گرفتن و وام داشتن چندمش
یادش بخیر یکی بچها آخر قرانش گفت "صدق الله العزیز الحکیم"... وای که چقد خندیدیم اوروز. توجیهات مدیرم دربارۀ اسماء الهی باعث نشد که دس از سر بنده خدا برداریم
یادش بخیر سورۀ حشّرت" اونم با لحن جواد فروغی چقد تو بورس بود و هرروز همونا مخوندن
یادش بخیر دعاهای صبحگاهی و فریادهای "آم مین...  یارب ال... عالمین". شاید فکر مکردم هرکه بلندتر بگه پیش مدیر و معلما محبوبتر مشه


یادش بخیر...
یادش بخیر...
یادش بخیر...


دوشنبه 14 اسفند 1391

مراسم بزگذاشت محمد نجفیان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

مراسم بزرگداشت شادروان محمد نجفیان فرزند مهدی حسین فر ج روز پنجشنبه 91/12/17 از ساعت 4 الی 6 پسین واقع در یزد خیابان مهدی  مسجد صاحب الزمان برگزار میگردد.

حضور سروزان ارجمند دراین مراسم موجب شادی روح آنمرحوم وتسلای خاطر بازماندگان خواهد بود.

روحش شاد ویادش گرامی باد.


منبع: سایت سینا


یکشنبه 13 اسفند 1391

پیام تسلیت یک آشنا

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

    
اونهفته حاج آقا مهدی افضل یه متنی نوشته بودن که تو وبلاگ نوشتم. این متن واکنش یکی از همشهریا را به دنبال داشت که مخاسن یه تلنگری به هممون بزنن

دکتر مشتاقی را ظهر عاشورا در آرامستان چوپانان دیدم. دوستی گفت: اورا می شناسی؟ به او نگاه کردم و اندیشیدم و مستاصل گفتم : متاسفانه بجا نمی آورم . گفت:دکتر مشتاقی . هرچه نگاه کردم ، هیچ خط و نقشی از چهل سال پیش در چهره اش نیافتم. یاران قدیم بخصوص اگر همشهری باشند و با شمیم ولایت معطر بسیار دلپذیرند. از آنجا تا خانه مان درمعییتش بودم در حالیکه یکی از پسرانش ما را همراهی می کرد. از هر دری برایم سخن گفت و در حالیکه اعماق گذشته را جستجو می کرد از خاطراتش که در هر کنج و زاویه این ده نهفته است نقل کرد، از آرزوها و نقشه هایی که برای چوپانان در سر داشت واز عشقی که به این آب و خاک دارد و اینکه این علاقه به فرزندانش نیز سرایت کرده است گفت. گفتم این علاقمندی همگانیست و ناشی از عشقی است که نسل اول به این سرزمین داشته اند و چون عشقشان خالصانه و مهرشان صادقانه بوده است ملکوتی و فنا نا پذبر است. گفتیم و شنیدیم تا به خانه رسیدیم، در خانه یک جلد کتاب چوپانان تقدیمش کردم،بوسید وروی پیشانی گذاشت.متاسفانه دست تقدیر چند ماهی بیشتر به اوفرصت نداد و چه سخت است باورش.مراسم سوم این بزرگوار صبح امروز در مسجدالمهدی مرداویج اصفهان بر پا شد.صدای شیون همسر ، دختر وخواهرانش لاینقطع به گوش میرسید، تنها کسی که مرا شناخت همان پسری بود که در چوپانان همراه پدر بود. در آغوش من مثل ابر بهار گریست،در میان هق هق گریه اش به علاقه پدرش به چوپانان و نقشه هاییکه برای زادگاهش در سر داشت اشاره کرد و گفت:آقای افضل پدرم کتابت را دو شبه تموم کرد.  مردم بسیاری آمده بودند که کمترشان را می شناختم ،مداح از جوانمردی،مهربانی ونیکو کاری دکتر می گفت و شیون زنان بود که مهلتش نمیداد. در دقایق پایانی، پسر بزرگش سروده ای که زبان حال خود و دیگر فرزندان پدر بود قرائت کرد و آنچنان که، بغض همه را ترکاند و نگاهشان را خیس کرد. ولی من نخواستم با این نوشته چشم دوستان را تر کنم که اگر نه این بود پوزشم را بپذیرید خواستم دوستان و آشنایانیکه به هر دلیل نتوانستند در مراسم ختم یک رفیق شرکت کنند شریکشان سازم.... مهدی افضل

عموزاده گرامی جناب آقای افضل 
ضمن عرض سلام ، احتراما همانطوریکه مرقوم فرموده اید جناب آقای دکتر مشتاقی انسانی مهربان ، شریف ، درستکار ، خیر و گرانقدر بود ولی ای کاش قدری از امور خیریه و نقشه هایی را که برای چوپانان و مردمش در سر داشت را در زمان حیاتش انجام می داد و پیاده می کرد و لااقل هر چند سال یک بار به زادگاهش سر می زد تا همشهریانش نخواهند با دیدن عکس وی ، ایشان را بشناسند و یا طوری رفتار می کرد که حداقل جنابعالی بعنوان دوست دیرینه اش با وجود گذشت سال ها ، ایشان را بشناسید . بهر حال بنده ضمن ابراز تاسف و تاثر عمیق خود از شنیدن خبر درگذشت ایشان و با عرض تسلیت به خانواده محترم و معظم مشتاقی ، برای آن مرحوم غفران الهی و علو درجات و برای بازماندگان صبر و شکیبایی مسئلت دارم .
امراله افضل 
وکیل دادگستری


یکشنبه 13 اسفند 1391

چوپونون نوردی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،

   

البته اسمشا نمشه بذاری شعر... چارتا کلمه را بهم انداختم این در اومد

پنجشنبه سوم فروردین 91 - شب شعر چوپونون


یکشنبه 13 اسفند 1391

بیانیۀ طباطبایی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

    
چند وقت پیش یه مطلب نوشتم و از قاضی طباطبایی یه گله کوچولو کرده بودم که خلف وعده کرده و نیومده چوپونون و نمایندشا تو آبادی مشخص نکرده و از این حرفا. همچنان انتظارمون از قاضی اینه که بیشتر سر بزنه بمون. ولی یه نکته: گویا ماه پیش قاضی یه سری میاد آبادی و تو ساختمون تاریخی محیط زیست ازش پذیرایی شده و مشکلات آبادی به گوشش رسیده. هم عذرخواهی مکنم ازش که گفتم خیلی وقته نیومده. هم ازش میخام بیشتر سر بزنه بمون. حالا که همه مسئولا دارن خدمت موکنن حیفه که حضور نمایندمون کمرنگ باشه


اینم بیانیۀ قاضی به مناسبت 12 اسفند و یه ساله شدن دوران بهارستانیش... (منبع: سایت سینا)


یکشنبه 13 اسفند 1391

انتخابات شورا (3- تنها راه)

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

این مطلب تا یهفته بعنوان مطلب اول نمایش داده مشه


ویژگیهای شورا

کاندیدای غیر بومی

هرچی فک موکنم مبینم هیچ شورای موفقی نداشتیم تو چوپونون. شاید با کلی ارفاق و اغماض بتونیم شورای اسلامی اول انقلاب که حاج اسد و محمد خسرو و علی بقایی اینا بودنا یخورده موفق بدونیم.. چرا که اول انقلاب بود و تبو تاب خدمت حرف اولا مزد. همشون تو یه جوی قرار داشتن که نه بخوربخوری توش بود و نه خودنمایی و نه منافعی... نمخام بحث اون روزا را کنم.... بگذریم...
ولی الان چی؟ چی متونه اعضای شورامونا همدل و یکصدا کنه؟ چی متونه همه را حول محور "منافع آبادی" نگه داره؟ الان که نه شور انقلابی دیده مشه و نه اینکه همه با نیت خیر عضو مشن. یکی دنبال رانته، یکی مخاد تو ادارات بشناسنش، یکی مخاد اسمش بره تو وزارت کشور، یکی مخاد از ماشین آلات دهیاری برا خودش استفاده کنه، یکی مخاد حقشا بگیره از شورا، یکی مخاد مطرح باشه، یکی مخاد مهر دسش باشه و ملت براش دولا و راس شن..... خلاصه بلبشوییه.
دقت کردت هنو یه شورای درست و درمون نداشتیم؟

آقا خیلی جوشم نکنت. ولی من یه اعتقادی دارم که واقعاً اعتقادمه... ولی ممکنه از نظر شما اشتباه باشه.... بگم؟ .... بگم؟
این روزا اینقد ملت درگیر مشکلات زندگانی خودشونن که هیچ گربه ای راه رضا خدا موش نمگیره! یعنی هر چی فکرشا موکنم به این نتیجه مرسم که کسایی که مخان عضو شورا بشن برا منافع شخصیه که میان. حالا ممکنه منافعشون آشکار باشه و همه ب همدگه بگن فلانی برا فلان کار مخاد شورا بشه! ممکنه هم که کسی نفهمه و همه بش اعتماد کنن. ولی یه نیاتی داره پشتش که آخرش گندش درمیاد. آخرش درمیاد...
چوپونون آدم حسابی خیلی داره. خیلیا هسن که اصن ساخته شدن برا این کار! ولی متاسفانه اونا که کاری از دسشون برمیاد و تواناییشا دارن و سروزبونشا دارن و فکرشا دارن و ... پیشقدم نمشن.
معذرت مخام بابت این مثالم... ولی یادمه تو یکی از دوره های قبل یکی از اهالی ساده و کمهوش روستا راه افتاده بود تو خیابونا و مگفت: "دور بعد خودم مخام شورا بشم یا دهیار بشم. مگه فلانی چکار موکنه؟ منم همینقد کار موکنم"... شاید دلیل اینکه بزرگای روستا برا شورا قدم پیش نمذارن این باشه که قضیه لوث شده و کلاس کار شورا و دهیاری به مرور پایین اومده. شاید نمخان تو شرایطی مورد مقایسه قرار بگیرن که هرآن ممکنه ملت قدرشونا ندونن و روحساب فامیل بازی یا برنامه های دگه به کس دگه رأی بدن. شایدم منتظر یه جرقه هسن تا بیان تو گود و خودشونا نشون بدن و به آبادی خدمت کنن... نمدونم... ولی اگه بنا به جرقه باشه الان وقتشه که آتش به پا کنیم. خداییش الان دهیار خوبی داریم و مسئولینم دارن خداییش کمکمون موکنن و بازم خداییش یه عزم ملی تو چوپونون ایجاد شده که هرکسی یجوری مخاد به روستا خدمتی بکنه... الان وقتشه که بزرگترا بیان جلو... اونایی که کاری از دسشون برمیاد...  نپیچونمتون....
ماحصل همه جلسات و صحبتایی که با بزرگترای خودمون داشتیم این بوده که راه نجات چوپونون اینه که یه شورای همدل داشته باشیم...

تنها راه داشتن یه شورای موفق "ائتلاف" هست و بس

اکبر مرتضوی بسیار آدم خوبیه. عباس رفیع آدم مثبتیه. حاج عباس کارش درسته... شوراهای قبلیم همشوم خیلی خوب بودن... ولی وقتی سه نفر با هم رفیق نباشن! وقتی با هم نتونن کار بکنن! وقتی یکیشون دوسه سال قهر موکنه و مگه کاری به کار شورا ندارم! وقتی هیشکدوم همدگه را قبول ندارن! وقتی یکیشون یکی دگه را به مسخره مگیره و همش پشت سرش ابرو بالا مندازه! وقتی دوتاشون تبانی موکنن و عضو سوما کلا کنار مزنن! و... و .... و ... مسلمه که این شوراها شورای موفقی نمشه! شوراهای قبلیم بهتر نبودن. نمخام به عیبای شوراها رجوع کنم. اما همشون با همدگه مشکل داشتن. همه انرژیشون صرف تخریب همدگه و نشون دادن خودشون نسبت به دیگری شده! هنو یه شورای یه دست و خوب که پشت هم باشن نداشتیم...
چقد خوبه که بریم 5 نفر از بهترینای چوپونونا پیدا کنیم. با التماس ازشون خاهش کنیم که الان که همه و همه با همیم و دسامون تو دس همه اونا هم از استعداداشون در جهت تعالی آرمانای روستا استفاده کنن. هرجور شده بهترینا را دعوت میکنیم و حمایتشون میکنیم. 

ایشالا رو نفرات بعداً بحث میکنیم. ولی نظرتونا در خصوص ائتلاف بگت خاهشاً! نمخام آمار وبلاگا بالا ببرم. جدی دلم مخاد همه نظر بدن و مزایا و معایب ائتلافا بگت تا به یه نتیجۀ خوب برسیم.


شنبه 12 اسفند 1391

برنامه های نوروز 92

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

روز عید که همه دیدناییاتونا موکنت

روزای اول و دوم و سوم عید همه عقدا و عروسیا برگزار مشه. چون از شبِ پنجم ایام فاطمیه شروع مشه. برنامه ای اگه دارت تو سه روز اول باشه خلاصه

روز دوم عید همایش پیاده روی بزرگ چوپونون برگزار مشه. برنامه های توپی دارن با خیلی جایزه

روز سوم عید ساعت 9 تا 1 شب شعر داریم که امسالم بنظر میاد اشعار چوپونونی عالیی اماده بشه. چون همه آمادگیشا دارن. فقط قبلش یه هماهنگیو بکنت که مث پارسال نشه که بعضی شعرا وقت نشد خونده بشه و هدایا هم کم تهیه شده بود

روز سوم عید صبح و عصر برنامه جشنواره غذاهای سنتی هم داریم. خانما و البته آقایون ز-ز که مخان تو مسابقه شرکت کنن با مسئول بسیج خواهران خانم قدرت هماهنگ کنن. آش ماهاش هرکه درست کرد یه دوری برا من نگر داره بیزحمت

روز چهارم عیدم مراسم زیبا و سنتی "خو برون" انجام مشه. از کم و کیفش اطلاعی ندارم. گویا قراره مث قدیما طبقای "خو" ییا همون "خونچه" را مثلا بسمت خونه عروس ببرن و داریه و تمبک و بزن و بکوبه

طی این چهار روز مسابقات فوتبال و والیبال هم برگزار مشه. والیبال خواهران هم همینطو. فوتبال گل کوچیک که کنار موتور خونه و والیبال تو زمین باغ ملی (بهزیستی قدیم). والیبال خواهرا هم تو مدرسۀ کوثر

ــــــــــــــــــــــــــ

ایشال که عید مفرح و توپی تو چوپونون داشته باشت و همگی خوش و خرم باشت
یه تشکر ویژه هم از خیرین فرهنگی روستا دارم که دمشون گرم همه هزینه های این برنامه های فرهنگیا متقبل شدن. دست همه را میبوسیم و از صمیم قلب از همتون تشکر میکنیم. سرخیر برنامه های امسالم انجمن دوستداران میراث فرهنگی چوپونون و رییس کوشای اون -عباس کدخدا- بوده که از ایشونم سپاسگزاریم.


شنبه 12 اسفند 1391

سوپر کویر

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

   

در آستانۀ عید باستانی نوروز سوپرمارکت کویر افتتاح شد
اینجور که مگن قیمتای این سوپری خیلی مناسبه و حتی از قیمت تعاونی هم نازلتره بعضی اجناسش. تا حدی که شنیدم یکی دونفر از چوپونون به دفتر صنعت و معدن و تجارت نایین زنگ زدن و گفتن اینا که اینقد ارزونه اجناسشون حتما مال دزدیه که دارن مفت مدن... بهرحال دریافت سود کمتر و خرید از مراکز پخش ارزون قیمت و سیاستای دگه متونه باعث جلب مشتری بشه
همشهریایی که از بیرون میایت! دگه لازم نی خریداتونا تو شهر انجام بدت و بار خودتونا سنگین کنت. برا ایام عید متونت رو این مغازه حساب واکنت و مایحتاجتونا از اونجا تهیه کنت. 
حسین محمد یوسف و مجتبی ثابتی این مغازه را شراکتی اداره موکنن


شنبه 12 اسفند 1391

آداب قلیون کشیدن

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

اولین اصل و مهمترین اصل اینه که:
قلیون یکی از مضرترین دخانیاته. پس نکشید...

1. قلیون را باید گروهی کشید. بعضیها تنهایی کشیدن قلیون را خوب نمیدونند...(اینم بعد اجتماعی بودن قلیان!!) اصن ذات قلیون پامنقلیشه... از طرفی برچسب "تنهاکشو" به شما نمیچسبد. 

2.  باید اول بزرگترین فرد جمع شروع به کشیدن قلیون کنه یا بعبارتی راهش بندازه. اگه بزرگتر خواست میتونه این کارا به فرد دیگه ای منتقل کنه (مثلا شُش نداشته باشه و نتونه به دودش بیاره و خودش از دیگری بخاد) ...

3.  قلیان باید دور بچرخه و نوبت رعایت بشه. هر کس نیاد از اول و وسط و آخر حلقه یدفعه قلیونا بگیره. 

4.  طرفی که شلنگ قلیونو از نفر قبلی می گیره باید به یک نوعی از طرف مقابلش تشکر کنه. عموما این تشکر زبانی نیست و با حرکت دست یا اینکه دست خودشو قبل از گرفتن شلنگ به دست طرف مقابلش بزنه انجام میشه ...

5. هر کس با توجه به تعداد نفراتی که قلیون میکشن باید مقدار پک زدنشا تنظیم کنه و طوری نباشه که به قولی بقیه معطل بمونن...

6. همه افرادی که دور قلیون نشستن باید قلیون بکشن ٬حتی به مقدار یک پک و اگر یک نفر اظهار کنه قلیون نمیکشه به بقیه بی حرمتی کرده. مثل قدیما که قاچاقی سیگار یا غیره مکشیدند همه را مجبور میکردند که بکشند. میگفتند که اگه نکشی معلومه میخاهی پس بگی! حالا بخاطر اینکه تبلیغ سوء نشه ما قلیونیای چوپونون از این اصل کوتاه میاییم و هرکه مخاد نکشه. ما بدمون نمیاد. تازه خوشحالم مشم

7. هیچ کس نباید خود سر ٬دست به ذغال قلیان و شلنگ آن و سایر قسمت های آن بزند و هر تغییری در آن باید با رضایت اکثریت جمع باشد(آخر دموکراسی)...

8. اگر قلیونی نشدید منبعد هم نشید. اینی که مگن هر پوک قلیون معادل 100 نخ سیگاره یه شعار تبلیغاتی نیست. یه بحث علمیه. میزان پرشدن آلوئولهای ریه با هر پوک قلیون از پرشدنش با صدنخ سیگار بیشتره.

9. با آتش ذغال روی قلیان نباید هیچ چیزی روشن کرد مخصوصا سیگار. روشن کردن سیگار به معنای توهین به افرادی است که قلیان می کشند و در بعضی از فرهنگ ها کسی که این کار را می کند خونش پای خودش است. یه نمونه لرشا خودم تو دوران دانشگاه دیدم. ازطرفی سریع طعم عوض میشه و دیگه نمیشود کشید.

10. برای تعارف کردن قلیان، شلنگ قلیان زا از انتهای دسته به سمت خودتان خم کنید، و سپس آن‌را تعارف نمایید. ...

11. قلیان را باید تا انتهای آن یعنی زمانی که تمام توتون آن سوخت کشید.

12. هنگام پک زدن عمیق خیلی جابجا نشوید. چرا که موجب فرار گوساله از گاوداری میشود.

13. زمانی که احساس شد ذغال قلیان جواب نمی دهد با توافق جمع باید اقدام به عوض کردن ذغال آن کرد.

14. دور آخر شلنگ قلیان را هیچ‌گاه باز نکنید. همیشه بگذارید یک دور شلنگ دور قلیان باقی بماند، سپس شروع به کشیدن کنید.

15. از قدیم گفتند آدم سگ قافله باشه ولی کوچک قافله نباشه. مسئولیت گذاشتن زغال و توتون و چایی بعهدۀ کوچکترین عضو جمع می باشد.

16. هنگام اتمام کشیدن قلیان، شلنگ آن را حتما جمع نمایید و دور انتهای چوب شلنگ بپیچانید. بهیچ عنوان آن را بر روی زمین پرتاب نکنید.

17. جنبه جزء مهمترین هاست... مجبور نیستید طعم سنگین بکشید ! با یک پرتغال نعنا سروتهش را هم بیارید، حتما که نباید دوسیب آلبالو کشید! فشارتان میافتد و باعث خنده ی دوستان میشوید.

18. هیچگاه خاکستر سیگار را در سینی قلیان نریزید! دود سیگار هم سمت قلیان ندهید چون باعش عوض شدن طعم میشود .

19. هرجایی حلقه از دهان خود بیرون ندهید . گاهی سوتی میدهید ، گاهی هم کسی به شما چپ چپ نگاه میکند !

20. زغال را در سینی نگذارید. بتدریج سینی داغ میشود و فرش را میسوزاند. در کنار قلیون منقل کوچکی داشته باشید و یا از یک قابلمۀ کوچک وارونه شده استفاده کنید.

21. در صورت استشمام طعم سوختگی ، میتوانید زغال ها را پایین آورده ، لبه ی آلمینیوم را یک مقدار بالا بزنید ، همه ی دود هارا از قلیان خارج ، و زغال تازه روی قلیان بگذارید . اینطوری بوی بد سوختگی از بین میرود .

22. آب قلیان را درست تنظیم کنید تا باعث سنگین شدن سینه ی شما نشود ، روان باشد .

23. طعم شراب و دیگر مسکرات در قهوه خانه های مدرن یافت میشود. ولی نگران نباشید. کاری به کار نمازتان ندارد.

24. سر حساب کردن پول قلیان حتما چانه بزنید با دوستانتان ، تا مرز کتک کاری هم رفتید ، رفتید .

25. میکس طعمهای مختلف نشان از مخترع بودن شما نیست. دوستاننتان مثل شما گنده خور نیست

26. یه اصل کلی یادتون باشه که : هیچ زغالی "زغال تاق چوپونون" نمشه. همونطور که شاعر گرانقدر فرموده اند:
بنه مرد است و جانم کندۀ تاق، گز زنقحبه و قیچ قرمساق

27. قبل از هربار استفاده از قلیون تنه و سری اونا خوب بشویید. ولی نیازی به شستن شلنگ نیست. شلنگ با دوتا فوت ردیف میشه و حلقه های فلزیشم زنگ نمیزنه.

28: آبی که داخل قلیون میریزید بیشتر از یک روز نباید بمونه. تو طعمش اثر میذاره

29: در صورت سوختن توتون میتوانید زغالها را برداشته و سری قلیون را کمی تکان داده تا توتونهای خام زیر و رو شود. دست آخر از پایین سری به داخل آن فوت کنید تا توتونها منافذ سری قلیون را پرنکرده باشد. زغال جدید بگذارید و دقایقی دیگر لذت ببرید

30. نحوۀ رد کردن قلیون ساعتگرد میباشد. برخلاف عقربه های ساعت شلنگ را رد نکنید. (برخلاف بازی ورق)

31. آلوده ترین نقطۀ بدن شما کجاست؟ آفرین... دهان آلوده ترین قسمت بدن هر انسانه که تجمعی از انواع و اقسام ویروسها و باکتریهاست. پس حتما از سریهای مجزا استفاده کنید و درصورت نداشتن سری قبل از رد کردن شلنگ سر آنرا با حرارت زغال استریل کنید. ولی اگر نفر قبلی آنرا استریل نکرد شما این کار را نکنید. این کار بی احترامی محسوب میشود

32. برادر من؛ این شلنگ قلیونه! چلاسو نیست که! بیرون لبتان رو رو ی آن بذارید. نه اینکه 4 سانتش تو دهنتون باشه و اپی گلوت خودتون را با آن بخارانید.

33. دود قلیون قدرت اکسیژن رسانی خون  شما را کاهش میدهد. بهتر است در کنار قلیون چایی نبات آماده داشته باشید.

34. هر از چند گاهی زغالها را پایین گذاشته و خاکسترهای روی قلیان را به آرامی خالی کنید. از فوت کردن زغال و خاکستر روی کار اجتناب کنید.

35. اینا به خودم میگم اول، بعد به شما: فرزند دلبند شما دلقک نیست که با پوک زدن قلیون و سرفه هاش بخندید و در جمع افتخار کنید. کودکان ریه های حساسی دارند.

36. هرکس تونست بجای حلقه کردن دود قلیون قلب درست کنه و تیر بزنه توش یه ندا بده به من، کارش دارم.

37. موقع خروج دود از دهان، آن را بهیچ عنوان به طرف کسی فوت نکنید. بهترین کار آن است که دود را به سمت بالا بفرستید. خیلی هم لب و لوچه خودتان را کج و کوله نکنید. لب کجتر نشانۀ مهارت بیشتر نیست.

38. اگر جلوی بزرگترهایتان نکشیده اید یا رودرواسی میکنید صبر کنید موقعیکه مشغول دود گرفتن هستند بساط را علم کنید. هم داغند و چیزی نمیگویند و هم اینکه میترسند شما بگویید خودت چرا میکشی!. لذا خیلی منطقی برخورد میکنند. امتحان کردم که میگما! (اینم پس میگیرم! آقا نکشت جلو بزرگتراتون؛ بلکن احترام به بزرگترا باعث بشه کمتر خودتونا آلوده کنت)

39. دود قلیون دود غلیظیست. میتوانید آنرا بسمت افق فوت کنید و در آن محو شوید. خداییش امتحان کنید. جواب میده

40. در ایام عید هرجا پا بساط (بویژه با پیرمردا پیرزنا) نشسته بودید ... خبر کنید ما پایه قلیون هسیم... طعمشم مهم نی. آسیو ما همه چی خورد موکنه...


آقای محمد مهدی فاضلی فرزند محمود ومادر چوپانانی (صمیمی) درمسابقات قهرمانی استان یزد به مناسبت سی وچهارمین سال پیروزی انقلاب در رشته کیک بوکسینگ فول کنتاکت در رده سنی نوجوانان دروزن 44 کیلوگرم درتاریخ 91/12/4 شرکت نمود ومقام اول استان را احراز نموده وبه یک قطعه مدال طلا مفتخر گردید.وهمچنین در مسابقات کشوری مقام سوم راازآن خود کرد.



کسب این قهرمانی شایسته را به مهدی عزیز وخانواده وبه اهالی محترم چوپانان تبریک عرض مینماییم.


شنبه 12 اسفند 1391

همکلاسی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خاطرات چوپونونی ،

دوران کودکی دکتر مشتاقی از دیدگاه همکلاسی

به خاطر می آورم که درسال1340 خانواده جدیدی به چوپانان کوچ کردندو پدر این خانواده جدید کبلا سبحان بود که شغل مغازه داری در چوپانان را برای خود انتخاب کرده بود . کبلا سبحان قبل از انتقال خانواده اش به چوپانان خودش به صورت مجرد چند ماهی بود که حرفه خودش را شروع کرده بود . کبلا سبحان یک اتاق از منزل باقر مطلب اجاره کرده بود و وسایل مورد نیاز مردم را به این مغازه منتقل کرده بود . وبعداً منزل کوچکی را در پشت مسجد و روبروی خانه مرحوم عبدالرحیم زاهدی اجاره کردو خانواده خود را از عروسان نزدیک بیاضه به چوپانان منتقل کرد هنگام مهاجرت آنها کبلا سبحان چندین بچه بزرگ و کوچک داشت که علی اکبر 6سال بیشتر نداشت و با من همسن و سال بود پس به احتمال زیاد او متولد عروسان بود و تقریباً در نزدیکی ما نیز خانه اشان بود . ولی کودکی بسیار دیر آشنا بود و ارتباط با او کاملا مشکل بود . در اولین برخوردهای من با او ،او یکی از دستهایش را به من نشان داد که به تازگی به زمین خورده بود و دشتش شکسته بود و و شکسته بندی در عروسان دستهای او را بسته بود و این دست شکسته کمی کج جوش خورده بود که وقتی او دستش را به من نشان داد عمیقاً به من احساس ترس از شکستگی استخوان دست داد . 

سالهای دبستان دکتر مشتاقی

من با او در کلاس اول دبستان همکلاس شدم از همکلاسی های کلاس اولمان مجید بقایی ، محمدتقی جلالپور ،محمود حلوانی، محمدعلی طاهر، محمد حسین کلانتری ، یزدانبخش مستقیمی ،حسین بشیر ،بمانعلی رفیع را بیشتر به خاطر نمی آورم در همان روزهای اول مجید بقایی گوی سبقت را از همه ما ربود و به عنوان مبصر کلاس انتخاب شدو بعداً به عنوان شاگرد اول کلاس هم معرفی گردید اما من و مشتاقی و محمدتقی نیز او را  در درس تعقیب می کردیم.مجید تا کلاس چهارم در چوپانان بود و کلاس پنجم به انارک رهسپار شد  حالا رقیب سرسخت ما از دور خارج شده بود اما به علت مردودی، بسیاری از دانش آموزانی که به عللی مردود شده بودند با ما همکلاسی شدند این بزرگواران عبارتند از : سید محمود موسوی ، سلیمان سعادت ،حسن سعادت، فیروز زاهدی ، نوروز براتی ، حسنعلی عارف ، حسین ضییایی ةقلی کلانتری ، محمد جعفر یزدانی ، حسن اطهری، منوچهر مستقیمی ، حسن آقا جلالپورو بزرگوارانی که از حجت آّباد به چوپانان آمده بودند مثل محمدعلی سرحدی و سعید صبوحی واحمد نجفیان ، علی عظیمی ،علی اصغر رفیع اما آموزگار کلاس پنجم ما آقای علیدخت ترجیح داد که ریاست کلاس پنجم را به مبصر کلاس یعنی جناب نوروز خان براتی بسپارد و ضمناً برای تنبیه بچه ها نیز شلاق را به دست نوروز و جناب پهلوان عارف داد که خاطرات آن زمان، خود بسیار مفصل است . به هر حال من نفهمیدم که در کلاس پنجم چه کسی اول بود .

قاریان قرآن دبستان ستوده

 اما لازم به ذکر است که درس قرآن در دبستان از کلاس سوم شروع می شد و ما بچه های چوپانان در خواندن قر آن اکثراّ نا توان بودیم علت آن هم روش بد تدریس معلم ها بود ولی کبلا سبحان در قرائت قرآن مهارت داشت و بخشی از قر آن را به فرزندش اکبر آموزش می داد به همین علّت اکبر به عنوان قاری قرآن در مراسم صبحگاه برگزیده شد و همین امر سبب شد که کم کم اکبر در بین دانش آموزان و معلمان مطرح شود.البته جناب سرحدی نیز در قرائت قرآن صبحگاهی همیشه مطرح بود.

موفق ترین دانش آموزان سال ششم ابتدایی

سال ششم تحصیل ما سال پر حادثه ای بود در ابتدای سال معلمی برای ما انتخاب شد به نام آقای بافرانی (فروزانفر)که معلمی با سواد بود و روشهای آموزشی او بسیار کار ساز بود اما متاسفانه قبل از امتحانات ثلث اول بین معلمین دبستان و دکتر بیمارستان یعنی دکتر جزایری درگیری و کتک کاری سختی در گرفت و کارشان به دادگاه کشیده شد و تمام معلم های دبستان چوپانان به روستاهای اطراف خور تبعید شدند و بعد از چند روز معلمی دیگر از جندق به کلاس ما آمد که ما دانش آموزان تا پایان سال نتوانستیم ارتباط خوبی با او برقرار کنیم وبه یاد دارم که کبلا سبحان برای بر گرداندن آقی بافرانی نامه نگاری هم کرد اما فایده ای نداشت و نتیچه این بود که در سال ششم از کلاس ما درامتحانات نهایی خرداد فقط 2نفر قبول شدند  نفر اول علی اکبر مشتاقی بود که بامعدل 14/5 قبول شد و من که با معدل 14/25قبول شدم

جدایی بین همکلاسی ها

کلاس هفتم هنگام ترک تحصیل بسیاری از همکلاسی ها شد و فقط چند نفری برای ادامه تحصیل به جاهای دیگر رفتیم چند نفر به خور و چند نفر به انارک و من به یزد و علی اکبر مشتاقی هم روانه اصفهان شد و بعداً شنیدم که با راهنمایی معلمانش رهسپار دبیرستان ادب می شود . به هر حال ما دیگر بسیار کم همدیگر را می دیدیم فقط تابستانها در چوپانان ارتباطهایی با هم داشتیم تا اینکه در سال 1352 ما دیپلم گرفتیم در آن سال فقط علی اکبر مشتاقی در رشته کشاورزی  ومرحوم فضل الله افضل در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران قبول شدند.

ورود به دانشگاه اصفهان

سال 1353 من با تغییر رشته از ریاضی به علوم انسانی در دانشگاه اصفهان در رشته علوم تربیتی پذیرفته شدم و ترم اول در دانشگاه اصفهان همشهری های من افراد زیر بودند سعید عسکری که رشته زیست شناسی می خواند و ما خیلی با هم ایاق بودیم ، سید محمود موسوی که رشته ادبیات می خواندو باز هم از دوستان نزدیک من در دانشگاه بود. اما خانم دکتر نسرین مستقیمی نیز در رشته داروسازی مشغول تحصیل بود و خانم نسرین بقایی نیز در رشته علوم آزمایشگاهی تحصیل می کرد که من چون با آنها فامیل بودم از دور سلام و علیکی با هم داشتیم . در ترم دوم، دانشگاه اصفهان به صورت آ‍زمایشی اعلام کرد که می خواهد برای ترم دوم از روی معدل کتبی دانشجو گزینش کندکه در این مرحله آقای علی اکبر مشتاقی در رشته پزشکی و آقای حسین ضیایی در رشته زیست شناسی پذیرفته شدند و حالا جمع ما چوپانانی ها در دانشگاه جمع بود .

حادثه اخراج از دانشگاه اصفهان

در ترم دوم که هنوز چند روزی از ورود مشتاقی به دانشگاه نگذشته بود، روز 6 بهمن یعنی روز انقلاب سفید ،جو دانشگاه متشنج بود و پلیس همه جا را قرق کرده بود و این صحنه ها برای من خیلی تازگی داشت موقع نهار اتفاقاً من با مشتاقی همراه شدم و با هم غذا گرفته بودیم و سر میزی مشغول خوردن غذا بودیم و مشتاقی از خاطرات تظاهرات در دانشگاه تهران برایم نقل می کرد در همین موقع دیدیم که در یک حرکت همآهنگ قاشق ها با حرکتی اعتراضی بر روی میز ها می خورد و ناگهان بشقاب های غذا به هوا پرتاب شد که ما فرار به بیرون را ترجیح دادیم هنوز از در، چند قدمی نرفته بودیم که گاردی ها با باتوم و سپر به سلف سرویس حمله کردند و عده ای کتک خوردند و دستگیر شدند. امّا ما جان سالم بدر بردیم

بعد من و علی اکبر به خاطر کنجکاوی وارد دانشکده علوم شدیم در راهرو دانشگاه عده ای رژه اعتراضی می رفتند و سرود بنی آدم اعضا یکدیگرند را می خواندند ما نیز به آنها پیوستیم اما پلیس از جلو و از عقب ما را محاصره کردند و ما در اینجا چند باتوم نوش جان کردیم ولی یکی از استادها درب اتاقش را گشود و ما چند نفر را بداخل اتاق کشید و کسانیکه زخمی شده بودند را پانسمان کردیم نیم ساعتی در اتاق استاد بودیم که استاد گفت آبها از آسیاب افتاده و نیروهای گاردی رفته اند و شما هم بروید من و مشتاقی از آن اتاق بیرون آمدیم و به سمت بیرون روانه شدیم که ناگهان پلیسی از پشت سر ما را خواند و کارت های دانشجویی ما را گرفت و ما را رها ساخت . تا دو روز خبری نبود و به ما اعلام می شد که وضعیت شما در دست بررسی است بعد ا ز 2 روز ما را از دانشگاه برای دو ترم اخراج کردند .

اما من نتوانستم کاری بکنم فقط کبلا سبحان موفق شد علی اکبر را با نفوذی که داشت دوباره به دانشگاه بر گرداند . و من سال بعد در کنکور پذیرفته شدم و با همکاری دکتر شریعتمداری که آن زمان رئیس دانشکده علو تربیتی بود انصرافی بدون ذکر اخراجی گرفتم و به دانشگاه تهران رفتم .

یک پارتی بازی برای همکلاسی

من دیگر سالها از دکتر مشتاقی خبر نداشتم فقط می دانستم که ایشان در دانشگاه علوم پزشکی همدان مشغول به کار است .روزی دختر یکی از همسایگان ما که رشته پزشکی قبول شده بود و تلاش می کرد که خودش را به مشهد منتقل کند با من صحبت می کرد از او پر سیدم که در کدام دانشگاه درس می خوانی ایشان گفت که در همدان و من گفتم من یک دوست همکلاسی دارم که احتمالا ایشان در همدان باشند و قتی که اسم دکتر مشتاقی را بردم برق از چشمان او درخشید و توضیح داد که او رئیس گروه ماست و کلی تعرف و تمجید و از من خواست که سفارشش را بکنم تا ایشان به انتقال او کمک کند. او گفت که دکتر تخصصش را در اطفال گرفته و من که نمی خواستم دکتر مشتاقی را در معذوریت قرار دهم از تلفن و نوشتن نامه خودداری کردم و گفتم به ایشان سلام مرا برسان و بگو فلانی سفارش مرا کرده ، وقتی دکتر مشتاقی اسم مرا می شنود با تعجب از دانشجویش سبب آشنایی ما را می پرسدو بعداً هم به دانشجو خیلی کمک می کند تا منتقل شود اما گویا تیغ او نیز نمی برد .

آمرزش همکلاسی

من بعد از دوران دانشجویی دیگر هرگز دکتر مشتاقی را ندیدم تا اینکه در سایت های چوپانان خبر وفات او را خواندم او فقط 15 تا 20 سال مردم چوپانان بود به همین علت دیدم نسل جدید اصلاّ شناخته از او ندارند و او را نمی شناسند اما دانش آموزان دهه چهل دبستان ستوده همگی او را بخوبی می شناسند هر چند که بسیاری از آنها نیز جان به جان آفرین تسلیم کرده اند خداوند روح همه آنها خصوصاّروح دکتر مشتاقی را شاد نموده و رحمت خود را بر آنها ببارد

                                                                تر بت حیدریه- ابوالقاسم مستقیمی


منبع: چوپانان آباد


شنبه 12 اسفند 1391

یه حادثۀ بد

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

روز چهارشنبه که گذشت، تو "خور" یه ماموریت بد برا اورژانس پیش اومد. 
یه زوج جوون با هم جروبحث  و کل کل موکنن. پسره عصبی مشه و یه کارد میوه خوری کوچولو ورمداره و برا ترسوندن عیالش مزنه تو سینه خودش.  یخورده خون میاد. خونشا پاک موکنن و مبینن چیزیش نی و فک موکنن چیز مهمی نی. ولی بتدریج حالش وخیم مشه و اورژانس و بیمارستان و متاسفانه تموم موکنه...
خدا مرحوم سیف را رحمتش کنه و به خونوادش صبر بده

این فقدانا به دوست خوبم مجید سیف هم تسلیت مگم؛ غم آخرت باشه رفیق...


جمعه 11 اسفند 1391

15 اسفند روز درختکاری

   نوشته شده توسط: هیچکس    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

بیایید امسال متفاوت باشیم
مایی که تو چوپونونیم روز 15 اسفندا بیایمو حداقل یه درخت جلو خونمون یا تو خیابونا یا بلوارا تو دشت هرجا که مودونی سبز مشه بکارم لااقل یه یادگاری برا خودومون بیذارم اینطوری هم ثواب کردم هم چوپونونا سرسبزش مکنم هم این گل زمینا از این آلودگیهای تمدن نجاتش مدمو پاکش مکنم. پس روز 15 اسفند از دهیاری ناهالشا بگیرتو بکارتو خدا خیرتون بده.
بدست خود درختی مینشونم         بپایش جوب آبی میکشونم
کمی تخم چمن برروی خاکش         برای یادگاری میفشونم


پنجشنبه 10 اسفند 1391

عمران چوپونون5 - جدولکاری معابر و بلوارها

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

  1   2   3   4
جدولکاری معابر و بلوارها

بارها و بارها از افراد مختلف شنیدم که چوپونون الان با چوپونون 30 سال قبل هیچ فرقی نکرده. یه شوفر از بچه های منطقه دهنش وامونده بود از تعجب و موگفت مو نمزنه با 30 سال قبل. موگفت برو جعفرآبادا ببین چکارش کردن و برو خور و جندقا ببین چقد فرق کرده. و چنتا مثال دگه...
نیازی به مثال نبود. چون خیلی واضحه که چوپونون بعد از انقلاب سیر نزولی عجیبی تو عمران داشته و دلیلشا هممون خیلی خوب میدونیم.
بگذریم...



   

تز آقای نجفیان از بدو دهیاریش این بود که باید اول شکل و شمایل شهر به روستامون بدیم؛ بعدش بیفتیم دنبال کارای شهرشدن.
یکی از اقدامات مهمش همین جدولکاری معابر و بلوارا بود. البته نه از اون جدولای دوره قبل. اون جدولا که هنووم آثار و بقایاش تو خیابون اصلی دیده مشه اگه چوغو روش منشست تکه ش مپرید. هم زشت و بیریخت و هم بدون مقاومت و هم خیلی کوچیک...
خیابون حسینیه 72 تن یکی از خیابوناییه که خیلی خوب جدولکاری شد. تنها چیزی که یخورده ناراحت کننده بود قطع درختای حاج عباس بود که خیلی وسط خیابون کاشته بودن. بخاطر عریضتر شدن خیابون همه درختا که وسط خیابون میفتاد قطع شد. البته واقعا ارزششا داشت و داره.

چوپونون سه تا جاده ورودی داره. جاده مزار که بخاطر پیچ گدارو خیلی قدرت مانور نداره. البته برا اون یه نقشه هایی کشیده شده که خداتومن پول مخاد. یه ورودی دگمون جاده پاسگاهه که ورودی سمت خوره و اون یکی جاده حاج عباس که ورودی سمت نایینه.


از فلکۀ جدید تا راس سیل بند بلوار شده. پس دگه جاده حاج عباس نیس. بلوار حاج عباسه که بزودی نامگذاری و نصب تابلوها انجام مشه و نام زیبای بلوار خلیج فارس به قامت اون جاده خودنمایی موکنه. دوطرف بلوار خلیج فارس پارک جدید و ساختمون دهیاری قرار دارن.


بلوار امام رضا هم داستان زیادی داره. بدون شک هرکس دگه جای آقای نجفیان مبود این کار انجام نمشد. نمدونم گفتن همه چیز صحیح هس یا نه! ولی تا حدودی که خبر دارما براتون مگم.
قضیه از این قراره که پس از مشورت با اهالی و مصوب شورا، دهیار تصمیم مگیره که خیابون امام رضا را به بلوار امام رضا تبدیل کنه. برا همینم  مزنه تو دل کار و سرشا راه مندازه. دولتیا مخالفت موکنن. ولی دهیار فعلا تو عمل انجام شده قرارشون داده. شنیدم روزی که کارشناسای استان اومده بودن برا بررسی بلوار شدن اون خیابون، از روزای خلوت چوپونون بوده و نزدیک ظهر! حدود یساعت تاب مخورن تو خیابون ولی یه موتور و ماشینم رد نمشه. کارشناسشون سفت مخالفت موکنه مگه اینجا که رفت و اومدی نداره پس بلوارم نمخاد. خلاصه با چرب زبونی و چونه آخرش کارشا شروع موکنه.

  
اما مسئله فقط بودجه و دولت نبود. این خیابون عرض کمی داشت و بای پهنش مکردن. از سمت فلکه که حرکت کنیم تو بلوار سمت چپمون چنتا کارگاه و زمین شخصیه که نمشه به زور غصبش کنن. تقریبا 5-4 متر به افزایش عرض بلوار نیاز داریم که با این حساب تموم کارگاهشون میفته وسط بلوار. برا همینم همه تمرکزشونا رو سمت راست گذاشتن. روبرو مدرسه ایثار که فضای مناسبی داشت. جدولکاریشم کردن. زمین بازی هم که مشکلی نداره و جزء اراضی خودشونه. ولی دوتا مشکل دگه هم هس. هواشناسی و پاسگاه. دهیار حسابی با این دوتا ارگان چونه زد و هنووم داره مزنه. زمین به جفتشون واگذار شده و نمشه زورکی زمینشونا بگیری. شنیدم انتقال فقط یکی از دستگاههای هواشناسی که نزدیک خیابونه حدود 50 میلیون هزینه برمداره.
البته پاسگاه اون هزینه ها را نداره و دهیاری با ترفندای خاص خودش رضایت اونا را گرفته که  زمینشونا در اختیار بذارن. دهیار از بغل پاسگاه (اونورش که سمت خوره) یه جاده خاکی درست کرده و وصلش کرده به جاده هفتومون. یعنی محل سه راهی هفتومون بزودی 4راه مشه و در آیندۀ نه چندان دور یه فلکه درست مشه. قراره پاسگاه یه در جدید تو این جادۀ جدید باز کنه...
البته اینا همش در حد مذاکراتیه که انجام شده. ایشالا که هواشناسیم مشکلش حل شه تا هرچه سریعتر بهره برداری از بلوار امام رضا را شاهد باشیم

دومین شب شعر چوپانان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

ضمن تشکر از کلیه دوستان و همشهریان عزیزی که برای برگزاری دومین محفل شعر چوپانان ابراز علاقه نموده و مارا در امر برگزاری مصمم تر نمودند , باطلاع میرساند محفل شعر چوپانان با موضوع آزاد (ترجیحاً چوپانان) در نوروز 92 در چوپانان برگزار میشود.
جهت برگزاری بهتر محفل و انتخاب  آثار برتر توسط داوران محترم , دوستان تا ظهر روز دوم فروردین ماه اشعار خود را بصورت مکتوب و با ذکر مشخصات در چوپانان بدست آقای ذبیح مرتضوی برسانند و یا به ایمیل chopponoon@gmail.com و یا rahi0098@yahoo.com ارسال نمایند تا در اختیار داوران قرار گیرد. به بهترین اشعار به رسم یادبود هدایایی تقدیم میگردد . کلیه دوستانی که شعر سروده اند چنانچه مایل باشند میتوانند خودشان اشعار را خوانده و یا به مجری برنامه واگذار نمایند . ضمناً چنانچه دوستانی امکان حضور در محفل را ندارند میتوانند آثار خود را با مشخصات بدست برگزار کنندگان برسانند تا در غیاب ایشان اشعارشان خوانده شود .
محفل طبق برنامه ریزی بعمل آمده صبح روز شنبه سوم فروردین ماه راس ساعت 9 صبح آغاز میگردد. مکان متعاقبا اعلام خواهد شد
از همین جا از کلیه همشهریان جهت حضور در محفل دعوت بعمل می آید .ضمنا خیرین فرهنگی روستا و انجمن دوستداران فرهنگ چوپانان هزینه های مربوطه را به عهده گرفته اند.


پنجشنبه 10 اسفند 1391

عطشانا

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

یه مدت آپاراتم قط بود. امروز شانسی وصل شد. اگه درست بشه کلیپا را یکی یکی مذارم براتون   


شد محرم تا...
هیئت محبین اهلبیت (ع) چوپونون
حسینیه شهدای چوپونون
مداح: علی فاضلی
محرم 91


پنجشنبه 10 اسفند 1391

فاتحه

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

برای شادی روح همه اسیرای خاک بخصوص چوپونونیا   

فاتحــــــــــــــه مع الصلوات

ایشالا همه آمرزیده باشن


پنجشنبه 10 اسفند 1391

اعزام نیرو به فلسطین

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

نظرسنجی قبلیمونم به سرنوشت تظرسنجیای قبل دچار شد. اولش یکی یکی بچها نظر خودشونا مدن. وقتی آمار یه سر و شکلی میگیره و یه گزینه رای میاره اووخ یکی دوتا مخالفای اون گزینه پیدا مشن و مخان رأی خودشونا برتر نشون بدن.
تو این موردم گزینه های اول و دوم پایاپای بالا مرفتن و منطقی و تک و توکی بالاتر از گزینه های 3 و 4 بودن. ولی یهو نفر ( موافق و مخالف) به جون هم افتادن...
ایشالا که فرهنگ استفاده از زندگی مجازی و احترام به نظر و حقوق دیگرانا یاد بگیریم. کما اینکه خودمم دارم یاد میگیرم بتدریج....

اگه برا فلسطین نیرو اعزام کنن، حاضری بری غزه با اسرائیلیا بجنگی؟ 
بله، حتماً
40.34 درصد
(94 رای)
نه. نمرم
46.78 درصد
(109 رای)
شاید، نمیدونم
9.44 درصد
(22 رای)
اگه میتونستم میرفتم
3.43 درصد
(8 رای)

شرکت کنندگان

233 نفر


پنجشنبه 10 اسفند 1391

اینجا کجاهه؟13

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

فک نکنم از نسل جدید کسی اینجا رفته باشه...
شاید بزودی نسل سومی درباره چندوچون این مکان توضیحات جامعی برامون داشته باشه


پنجشنبه 10 اسفند 1391

در سوگ یک دوست

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

 
  

دکتر مشتاقی را ظهر عاشورا در آرامستان چوپانان دیدم. دوستی گفت: اورا می شناسی؟ به او نگاهکردم و اندیشیدم و مستاصل گفتم : متاسفانه بجا نمی آورم . گفت:دکتر مشتاقی . هرچه نگاه کردم ، هیچ خط و نقشی از چهل سال پیش در چهره اش نیافتم. یاران قدیم بخصوص اگر همشهری باشند و با شمیم ولایت معطر بسیار دلپذیرند.

از آنجا تا خانه مان درمعییتش بودم در حالیکه یکی از پسرانش ما را همراهی می کرد. از هر دری برایم سخن گفت و در حالیکه اعماق گذشته را جستجو می کرد از خاطراتش که در هر کنج و زاویه این ده نهفته است نقل کرد، از آرزوها و نقشه هایی که برای چوپانان در سر داشت واز عشقی که به این آب و خاک دارد و اینکه این علاقه به فرزندانش نیز سرایت کرده است گفت. گفتم این علاقمندی همگانیست و ناشی از عشقی است که نسل اول به این سرزمین داشته اند و چون عشقشان خالصانه و مهرشان صادقانه بوده است ملکوتی و فنا نا پذبر است. گفتیم و شنیدیم تا به خانه رسیدیم، در خانه یک جلد کتاب چوپانان تقدیمش کردم،بوسید وروی پیشانی گذاشت.متاسفانه دست تقدیر چند ماهی بیشتر به اوفرصت نداد و چه سخت است باورش.مراسم سوم این بزرگوار صبح امروز در مسجدالمهدی مرداویج اصفهان بر پا شد.صدای شیون همسر ، دختر وخواهرانش لاینقطع به گوش میرسید، تنها کسی که مرا شناخت همان پسری بود که در چوپانان همراه پدر بود. در آغوش من مثل ابر بهار گریست،در میان هق هق گریه اش به علاقه پدرش به چوپانان و نقشه هاییکه برای زادگاهش در سر داشت اشاره کرد و گفت:آقای افضل پدرم کتابت را دو شبه تموم کرد.

 مردم بسیاری آمده بودند که کمترشان را می شناختم ،مداح از جوانمردی،مهربانی ونیکو کاری دکتر می گفت و شیون زنان بود که مهلتش نمیداد. در دقایق پایانی، پسر بزرگش سروده ای که زبان حال خود و دیگر فرزندان پدر بود قرائت کرد و آنچنان که، بغض همه را ترکاند و نگاهشان را خیس کرد. ولی من نخواستم با این نوشته چشم دوستان را تر کنم که اگر نه این بود پوزشم را بپذیرید خواستم دوستان و آشنایانیکه به هر دلیل نتوانستند در مراسم ختم یک رفیق شرکت کنند شریکشان سازم.

مهدی افضل


منبع: خبرگزاری چوپانان

عکس: نجفیان


پنجشنبه 10 اسفند 1391

تنگ نظر ها

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

 امروز با نظر یک خواننده احتمالاً نائینی در کامنتی در خبرگزاری چوپانان روبرو شدم که لب مطلب او چنین است:

با سلام. متوجه شدم برخی چوپانانی های بزرگوار گرفتار تعصب و کوتاه نظری شده اند و در مواردی مانند مسئله ی منطقه عباس آباد از در احساس وارد شده و ایجاد تنش می کنند. پر واضح است که منطقه عباس آباد بایست با پسوند نایین بیاید چراکه این منطقه زیر مجموعه ی شهر نایین و شهرستان نایین است. قاعدا نام نایین اینطور که دوستان ادعا میکنند به دلیل دزدیدین!!!! منطقه توسط نایینی ها نیست.

 ابتداً به این همشهری عزیزم عرض می کنم همین تنگ نظزی ها بود که بالاخره سبب شد مردم خور و بیابانک تلاش نمایند و منطقه خود را از زیر بار نائین خلاص کنند . زیرا تنگ نظزیهای مسئولین و شهروندان نائینی که همیشه خود را یک سرو گردن از اهالی منطقه ماورای محمدیه بالاتر می دانستند و اکثر اوقات نیز بودجه اختصاص یافته به این مردم را صرف شهر نائین و چند روستای اطراف آن که در مالکیت خودشان بود صرف می کردند . و الا اگر عباس آباد چوپانان باشد باعث شهرت جهانی چوپانان می شود و این باعث عظمت بیشتر نائین می گردد . پس این تنگ نظری دامان نائینی ها و همچنین دوستان دیگرمان یعنی انارکی ها را می گیرد . بله ما می دانیم که چوپانان دهستانی از بخش انارک از شهرستان نائین از استان اصفهان از کشور ایران است و به این جغرافیا نیز می بالیم بارها شده که از ما پرسیده اند شما اهل کجایید و ما پاسخ داده ایم که نائینی هستیم صرفاً به این خاطر که شنونده ما فقط نائین را می شناخته و به بعضی از پرسش کنندگان گفته ایم که ما اصفهانی هستیم زیرا حوصله نداشته ایم که توضیح دهیم که نائین در کجای ایران قرار دارد . آیا اگر پدری فرزندش به شهرت برسد و همه فرزند آن پدر را بشناسند از ابهت و عظمت پدر کاسته می شود یا به اعتبار او افزوده می گردد؟

آری همشهری عزیز نائینی من، اگر شما با اهداف تنگ نظرانه نام چوپانان را از کنار عباس آباد حذف می کنی و اگر ای برادر انارکی من، شما نام چوپانان را از کنار ریگ جن حذف می کنی و آنرا به نام خودت مصادره می نمایی چیزی بر عظمت موطن تو نمی افزاید زیرا ابهت نائین و انارک وابستگی تام به منطقه چوپانان دارد چوپانان سرزمینی است که هر مسافری بدان پای می گذارد محو زیبایی های بکر و تصویرهای نادر خلقت الهی می شود پس بگذارید عباس آباد و ریگ جن با نام چوپانان همراه شود تا برعظمت شهرستان نائین و بخش انارک افزوده گردد.

منبع: چوپانان آباد

ـــــــــــــــــــــــــ

مطلب بالا را سینا تو گروه چوپانان فیس بوک به اشتراک گذاشته... و اما نظرات دوستان: 


ذبیح: درود بر سینای عزیز؛ خوبه که بنا به درخواست نگارندۀ مقاله اونا تو سایت و پیجت زدی. ولی ایشالا خام این زبون بازیا و روشنفکرنماییا نشده باشی. اگه یادت باشه من خودم اولش طرفدار همین محیط زیست و اینا بودم. ولی با رفتاراایی که ازشون دیدم و مبینم به جمع مخالفاشون اضاف شدم. اینی که بنظرش مضحک میاد که اسم چوپونون در کنار پناهگاه حیات وحش عباس آباد بیاد بد نیست یه سری به سایتای نایین و سایت پناهگاه حیات وحش عباس آباد چوپانان بزنه تا ببینه هرجا اسم منطقه شکار ممنوع بزرگی اومده کنارش گفتن انارک... چون منطقۀ بزرگی مال انارکه. حقشونه. انارکیا چوب تو ناخونشون موکنن اگه اسم انارکا بردارن و بگن "بزرگی" نایین! چطوره چوپونون زیرمجموعه نایینه و اسمش مهم نیست باشه. ولی انارک جزء نایین نیست؟ تنگلان مال کجاهه؟ کسی اسم نایینا میورد برا اینا؟؟؟؟ نه عزیز جان. درد اینا اینه که مخان با استثمار اسم استعدادهای بالقوۀ ما برا خودشون بال پرواز درست کنن. اگه بخل و تنگ نظری اینا اجازه مداد و عباس آباد چوپانان مگفتن مسلما هرکس که نمدونست مپرسید که چوپانان کجاست و درنهلیت به نایین میرسیدند. ولی چه کنم که بعضیا زیاده خواهند و همه چیا برا خودشون مخان

فوگان تب: 
حاج ذبیح چه رفتار هایی ازشون دیدی که مخالف محیط زیست شدی؟

ذبیح: 
مخالف محیط زیست نشدم. اشتب نشه. مخالف سازمانشون شدم. رفتارهایی نظیر دروغگویی که فعلا بازارش خیلی داغه... رفتارهایی نظیر خیانت در امانت و رفتارهایی نظیر سوءاستفاده از مسئولیت... حرف برا گفتن زیاده برادر

ا.م: 
سفره گسترده عباس آباد نائین ،و کباب گوشت شکار، هیچکس به فکر گوسفند بیابان نیست . همه گوسفندان را برای سفره های خود بیشتر دوست دارند.اگر شما یکبار آن گوشت را چشیدی همیشه هوس خوردن آنرا خواهی داشت . من در ایام جوانی چندبار از مصطفی شکاری گوشت شکار خریده بودم و چه دمپخت گوشتهای لذیذی خورده بودم

قاسم: 
در مورد اینکه ما در مورد این موضوع حساسیت نشون میدیم چون برامون مهمه و مهم خواهد بود . این که اسم روستا را برای یک مکان یا یک محیط بیارن تو سراسر ایران موجوده نمونه هاشو میتونی سرچ کنی .مطالعه کنی بفهمین .
و اینکه چطوره تو مسائل دیگه اینقدر دقیق نیستین اونوقت تو این مسئله که اسم چوپانانه حساس شدین؟؟
شما اگر گزارشی هم تهیه میکنید اولا همه کاروانسرا ها محیط های گردشگری (ریگ جن ) همه رو به اسمای دیگه میبرید حتی حتی حتی توی کوچکترین گزارشاتتون .فک کردین ندیدم اینقدر توی سایت خبرگزاری نائین از چوپانان اسمی نبردین.
مردم نائین خوب اصلا خوب خوب مشکلی نداریم .مسئولین اینقدر که چوپنونا دوست دارن اینقدر به فکر چوپانان هستند که بودجه تا میاد چوپانان ثلثش میپره .حرف برای گفتن زیاد ... خنده دار میدونی چیه اقا امید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اینکه برای شهر انارک ابنما بسازی کلی خرج بکنی اونم با بودجه های ... بعد اب نداشته باشی توش بریزی اونوقت چوپانان یک فضا سبز نداشته باشه .مردم چوپانان اینا رو میبینن درک میکنن و هزاران مورد دیگه ... و در اخر بگم اگر خدا بخواد اگر بعضیا بتونن ببینن اینقدر حرف برای گفتن و درخشیدن هست که چوپانان نخواد برای وجودش و نام زیباش اینقدر بحث کنه .

بهزاد: 
خوشبختانه همه بزرگان ، چوپانان را با ریگ جن می شناسند از جمله آنها پروفسور کردوانی


؟؟؟؟؟؟


چهارشنبه 9 اسفند 1391

تاسوعا قرمز نیست

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :وبگردی ،

بازم قانونگریزی از جانب رییس جمهور! امروز دولت لایحه بودجه را به مجلس تقدیم کرد. باید قانوناً 15 آذر مداد که طبق روال چندسالۀ اخیر با تاخیر سه ماهه دادن. نکتۀ جالبترش اینکه معاون پارلمانی رییس جمهور لایحه را اورد مجلس و برا اولین بار بود که رییس جمهور برای انجام این مهم ارزش قایل نشده. ضمن اینکه قانونا رییس جمهور باید میومد و گزارش روند تحقق برنامه چنجم توسعه را به مجلس گزارش مکرد.
خب نمشه زورش بگی که! بچه هم که نی بزنن پس گردنش! دلش نمخاد مجلسا آدم حساب کنه! ولی ایشالا بزودی به همه تخلفا و بیقانونیا رسیدگی مشه. البته مجلس کوتاه اومده و برا کاهش تنش لایحه را وصول کرده. گویا قراره مدارا کنن تا این 4 ماه زودی سربیاد

سخنگوی هیات‌رییسه مجلس گفت: حقوق کارمندان در بودجه 92 حدود 20 درصد افزایش یافته است. عبدالرضا مصری افزود: احتمالا میزان افزایش دستمزد کارمندان حدود 20 درصد خواهد بود که این میزان بیشتر از سال جاری است.

حقوقا که 20% میره روش؛ یارانه ها هم که اینجور که مگن نهایتا 100 تومن مشه! ولی از اونطرف: بنزین 450% افزایش، گازوئیل 1200% افزایش، نفت 2000% افزایش، برق 470% افزایش، آب 165% افزایش و ... و ... و ....

بقول شاعر: همه چی آرومه ما چقد خوشبختیم... 


دبیرکل حزب الله هم کاندید ریاست جمهوری آینده شد. خرازی تو بین کشاورزا یخورده گلو برا این قشر زحمتکش جرر داد و گفت : "کشاورزان از گرونی کود و دونه دچار مشقت هستند". خرازی مخاد دولت المتقین تشکیل بده. حتی اسم دولتشم عربیه خیرِمند!
جل الخالق

عکسای جنجالی مجلس؛ گویا عکاسای پارلمانی یه سری عکس از تو مجلس گرفتن که روال این عکاسیا باعث شد امروز صبح کوچک زاده حسابی به خبرنگارا بتازه و از واژه هایی مث فاسد و هرزه نگار و ... استفاده کنه. دنبالشن که عکاسا را محدودشون کنن
بلکن دوربینو ما را نگیرن ازمون تازه گرون شده


یه طرحی تو مجلس مطرح شده که مخان 9 روز تعطیل رسمی کشورا کم کنن. اگه این طرح تصویب بشه عید باستانی نوروز، تاسوعای حسینی، شهادت حضرت زهرا و شهادت امام رضا دگه تعطیل نیست
من نمدونم این نماینده ها را برا چی حقوقشون مدن! زشت نی بخدا این فکرای پوسیده. جالبه که بجز یک مرجع (علوی گرگانی) و تک و توک مذهبیها که اعتراض نصفه نیمه ای کردن این مطلب خیلی بزرگ نشده و کسی چیزی نمگه. تاسوعا بشه روز کاری! فکرشا بکنت! یا 4 روز اول عید تعطیل نباشه.... جالبه که مذهبیها ضمن اعتراض به تعطیل نبودن ایام مذهبی تازه به اعیاد باستانی ما هم گیر مدن. یکی از این بزرگوارا فرمودند که 13 بدر خرافاته چرا باید تعطیل باشه ولی فلان روز مذهبی تعطیل نباشه! برادر من! از خودت مایه بذار! چکار داری تو به ما؟! بخدا این چیزا باعث مشه ما از شما بدمون بیاد! نگت اینا را!


چهارشنبه 9 اسفند 1391

بارندگی دوشنبۀ چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

آمار سه شنبه 8/12/91

آمار روزانه  سه شنبه1391/12/08      

حداکثر دما  24 ساعت گذ شته        09.8

حداقل  دما   24ساعت  گذشته     06.0   

بارندگی      24ساعت  گذشته         05.5

بارندکی سال زراعی                    43.9

حداکثرسمت وسرعت باد          31005



چهارشنبه 9 اسفند 1391

چنتا عکس از چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

پوزش بابت چندروز تاخیرم...   
هم دل و دماغ نبود و هم اینترنت در دسترسم نبود...





سه شنبه 8 اسفند 1391

باقرسیاه

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،



باقر(سیاه) ضیایی - باقر ضیایى, باقرسیاه - سایت شجره نامه‌ی ما
   

در نامگذاری این بیوگرافی بسیار دچار تردید بودم که چه عنوانی را برگزینم ولی هیچ عنوانی را بهتر از همین تیتر نیافتم زیرا مرحوم باقر ضیائی سالها در چوپانان بدین نام شهرت داشت و بدین نام شناخته می شد پس اجازه دهید اکنون هم من اورا باقر سیاه بنامم. و امیدوارم که کسان او از این تیتر نرنجند زیرا باقر با این اسم شهرتی منطقه ای داشت.

متاسفانه از سال تولد و وفات باقر بی اطلاع هستم و این را هم نمی دانم که باقر خودش به چوپانان مهاجرت کرده یا اینکه پدرش آمده و او نیز به تبعیت از پدر آمده؟ چه خوب بود فرزندان این بزرگوار نواقص کار مرا بر طرف می کردند و اطلاعات ایچنینی را به صورت کامنت در اختیار همگان می گذاشتند.

اما باقر شاید یکی از مهمانوازترین ساکنین در چوپانان بود .شغل اصلی او کافه داری بود آن هم در مکانی که فقط هفته ای دوبار کامیون دوکابینت پست خور و جندق از خور راه می افتاد و مسافران خور و فرخی و چاه ملک را سوار برکامیون می کرد و در دوراهی جندق یعنی حوض حاج علی آنها را پیاده می کرد و 3 تا 4 ساعت مسافران در انتظار بودند تا به جندق می رفت و مسافران جندق را سوار می کرد و سپس به چوپانان می آمد و در چوپانان در کافه مش باقر اتراق می نمود و استراحت می کرد و بعد از سوار کردن مسافران چوپانان راهی نخلک می شد و سپس به انارک می رفت و پایان راهش نائین بود که پیمودن این مسیر با آن جاده های خاکی خراب 15 تا 20 ساعت طول می کشید .و در برگشت نیز چندین بشکه بنزین و نفت بار می زد و مسافران را سوار می کرد و مسیر رفته را برمی گشت و باز در کافه مش باقر اتراق میکرد و این باقر بود که در کافه خودش ،با نان تازه و ماست گوسفند و گاو وکشک و تخم مرغ و چای از میهمانان پذیرایی می کرد. کافه مش باقر یکی از" آه هنگ" هایی بود که از یکی از مالکان اجاره کرده شاید هم مجانی در اختیار او گذاشته بودند . دیوارهای این" آه هنگ" کاهگلی بود و در دو طرف دیوارها تخت هایی گلی برای استراحت درست شده بود و روی تخت ها گلیم های جلی مفروش بود و در گوشه جلو کافه روی تختی اجاقی بود و سماور آتشی و کتری برای دم کردن چای و تعدادی بشقاب نیکلی و کاسه نیکلی و چندین استکان و نعلبیکی و فانوسی و لمپاپی که در شب ها، اگر مسافری بود روشن می شد.در محوطه بیرون کافه که فضای بازی بود اما جلو آن دیوار داشت دو سه مشک آب در سایه آویزان بود که یک لیوان نیکلی در دل یکی از مشک آبها قرار داشت و مسافران از این مشک ها، آب سرد می نوشیدند.

البته گاه گداری اتفاق می افتاد که مسافری از جایی می رسید و مجبور بود یکی دو روزی در چوپانان متوقف شود کافه باقر به روی او باز بود و چون هتلی از مسافران پذیرایی می کرد اگر زمستان بود مسافر شب روی تخت های داخل کافه می خوابید و اگر تابستان بود مسافر می توانست یا روی پشت بام کافه بخوابد یا در پیاده رو کناره کافه زیر درخت توت جلو کافه بخوابد . اما اگر مسافری زن و بچه با او همراه بود باقر اورا به منزل خود می برد و در منزل از او پذیرایی می کرد.

یکی دیگر از خدمات باقر پمپ بنزین داری بود که بدینوسیله باقر خدمت رسانی می کرد همیشه ماشین پست برای باقر از نائین حلب های بنزین یا بشکه بنزین یا بشکه نفت می آورد و باقر این مواد سوختی را در انباری کنار کافه قرار می داد اگر ماشینی به بنزین نیاز داشت باقر با تلمبه ای بنزین از بشکه می کشید و به او می فروخت . البته در آن زمان مردم از نفت برای روشنایی استفاده می کردند و مصرف نفت آنها بسیار کم بود یک خانواده هر دوماهی 20 لیتر نفت مصرف داشت و باقر این نفت را تامین می کرد.

خدمت دیگری که باقر انجام می داد این بود که باقر مسئول مسجد چوپانان بود و بدون هیچ چشمداشتی وظایف زیادی را انجام می داد . بعضی اوقات با کمک افراد خانواده اش مسجد را آب و جارو می کرد .

در بالای ایوان مسجد چوبی 4 متری نصب بود که به وسیله قرقره ای با طنابی فانوسی به آن آویزان بود و باقر هر روز غروب فانوس را نفت می کرد و آنرا روشن می نمود و با طناب فانوس را به بالای تیر می کشید و اسم آن بیدق مسجد بود .علت اینکار این بود که در آن زمان چراغ برق نبود و بیشتر مسافران در شب ممکن بود گم شوند خصوصاً اینکه در تابستان شبها هوا خنک بود و مسافران شتری شبها برای رفت و آمد، راحت تر بودند یا بارهایی که از حجت آباد و آشتیان به چوپانان با شتر حمل می شد در شبها هم برای انسان و هم برای حیوان راحت تر بود و این بیدق چراغانی راهنمای خوبی برای از راه افتادگان بود.

یکی دیگر از وظایف باقر در ایام محرم و صفر به پا داشتن سور و سات عزاداری بود هرکس بانی مسجد بود سوخت و قند و چای را تحویل باقر می داد و باقر در غروب آفتاب سماور ذغالی بزرگ مسجد را روشن می کرد و چای را در موقع خودش دم می نمود . او هر شب مشک آبی را بدوش می گرفت و به عزاداران اماحسین آب سرد تعارف می کرد . ضمناً در بقیه مراسم هم با چوبی که در دست داشت مواظب بود بچه ها در مسجد شلوغ بازی نکنند و او روز عاشورا لگنی را پر از آب می کرد و در حیاط مسچد قرار می داد تا هر کس دوست دارد اجرتی به او بپردازد در داخل لنگ بیندازد معمولا این کمک ها با سکه انجام می گرفت

خلاصه اگر باقر نبود بسیاری از کارها روی زمین می ماند و به همین علت مالکان چوپانان قدر اورا داشتند و به او احترام می گذاشتند

باقر در طول عمرش 3 ازدواج رسمی و تعداد زیادی فرزند داشت همسر اول او آسیه بو د که از او یک فرزند پسر به نام مجمد باقر و چندین دختر داشت . همسر دوم او گوهر بود که از او هم یک فرزند پسر به نام یدالله باقر سیاه داشت و چندین دختر نیز از او داشت . و از همسر سوم که گوهر حلوونی بو دفقط یک پسر داشت که علی باقر سیاه می باشدبه علت عیالوار بودن باقر نوه ها و نتیجه های باقر بسیار زیاد هستند و به همین علت تعداد زیادی از اهالی چوپانان اصل و نسبشان به باقر سیاه می رسد.

باقر از یکی از نوه های خودش که از مادر یتیم شده بود و معلول می باشد چون فرزندی، پرستاری و مواظبت می کرد به طوریکه اکثراً فکر می کردند که او فرزند خود باقر است و او کسی نیست جز نصرت ضیایی که بعد از فوت باقر به باقرو شهرت یافته بود و مدتها مردم او را باقرو خطاب می کردند.

در یکروز تابستان باقر به دل درد شدیدی مبتلا شد در چوپانان دکتری نبود و وسیله ای نیز نبود که باقر را به جایی برسانند باقر را در کنار پیاده رو در کنار حمام جدید قرار داده بودند و پیر مرد از درد به خود می پیچید تا بعد از کلی دوندگی دختران باقر موفق شدند او رابا اتوموبیلی به نخلک برسانند تا پزشکیار نخلک به کمک او بشتابد ولی بعد از ظهر همانروز باقرجان به جان آفرین تقدیم کرد و جنازه باقر به چوپانان منتقل و در مزار چوپانان به خاک سپرده شد.

منبع: چوپانان آباد


سه شنبه 8 اسفند 1391

بحران آب

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

همانطور که میدونید جنگی که در آینده پیشبینی میشود ، جنگ بر سر آب اشامیدنیست.متاسفانه کشور ایران اکثر رودخانه های بزرگ مرزی که دارد به خارج از ایران هدایت شده اند و از ایران خارج میشوند.ایران بیشتر از همه باید فکر این معضل باشه .
کم کم هم نمونه های جنگ رو میبینیم اونم بین استان ها و شهر هامون.
چند سال پیش شهر خاتون اباد کرمان اب را روی کارخونه مس بست کارخونه به اون عظمت لنگ شد تازه چقدر درگیری ...
چند ماه پیش مردم بهاباد آب رو روی کارخونه سنگ چادرملو بستن باعث تعطیلی خطوط تولید شد و چه فاجعه ای که بعد از این اتفاق در شهر بهاباد اتفاق افتاد .
جدیدا هم که مردم اصفهان (کشاورزان عصبانی!!)خطوط انتقال اب رو ف روی ما بستن .
البته باید بگم که اگر هر استانی بخواد یک چیزو از استان دیگه منع کنه واویلاست مثلا استخراج سنگ از یزد به جای اصفهان بره جایی دیگه ... چه اتفاقی تو فولاد ،ذوب اهن اصفهان می افته . یا موارد دیگه
 
(متن از پیج سینا)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


 

اوضاع آب یزد که حسابی بهم رخته. جریان اینه که کشاورزای شرق اصفهان حسابی با مشکل آب مواجه مشن. آب زاینده رودا که بستن روشون مدتیه و محصولاتشون در شرف خشک شدن بود. تو یه ماهه اخیر چندسری تجمع و اعتراض کردن و کسی محلشون نذاشت. خلاصه صبرشون تموم شد و جمعه با بیل و لودر و ترکتل افتادن به جون لولۀ اصلی انتقال آب به یزد. (تو منطقۀ زیار) 

فعلا که یزدیا آب چاههای خودشونا انداختن تو لوله. ولی ملتی که به آب کوهرنگ عادت کردن دگه این آبا خوبشون نی. "به در روی" و "قسیون" بویژه تو بچها خیلی زیاد شده. تو میادین بزرگ تانکرای آبا گذاشتن که مردم آب بردارن. خدا پدر آب معدنیم که بیامرزه اینجور وقتا. اصن ی وضی...

طبق طومار شیخ بهایی آب زاینده رود حق کشاورزاهه. اما بتدریج مشتریایی مث فولاد مبارکه و ذوب آهن و استانای قم و یزد پیدا شدن و خشکسالی و بحران آبم مزید علت شده تا زاینده رود خشک بشه و کشاورزا بیدربلا...

پریروز که مرفتم اصفهان حدود 200 نفرا دیدیم که نرسیده به کارخونه قند (روبرو میدون تره بار اصفهان) تحصن کرده بودند. پارچه نوشته زده بودن و دادخواهی از رهبری و مخاسن مسئولین فکری به حال آبشون بکنن. زن و بچه و پیر و جوون... هرچی ماشینیم بود جمع بودن. ترکتل و نیسان و ...

نمدونم برنامه چی مشه. ولی هردوطرف گناهن و مسئولین باید یه فکر اساسی براشون بکنن.

فعلا که با سکوت مسئولین مواجهیم. البته سکوتشون آرامش قبل طوفان متونه باشه. مث بهابادیا که یه مدتی جولون مدادن. آخرش سران فتنه شناسایی شدن و تو یه عملیات ضربتی با موتور و شتر و اسب و ... ریختن تو بهاباد و اخلالگرا را دستگیر کردن و بردن. بنظر میاد رمان "آب بهاباد و چادرملو" هم به پایان زسید و دگه چادرملوییا یه نفسی مکشن.


سه شنبه 8 اسفند 1391

عکس یکی از بنیانگزاران چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

   

این شخص که یکی از بنیانگذران روستای چوپانان میباشد چه کسی است؟
توضیح اینکه ایشان متولد 1254 و وفات ایشان در سال 1327 بوده است.
[ارسال عکس توسط آقای زاهدی]

منبع: خبرگزاری چوپانان

ـــــــــــ

منم نشناختم. ولی خیلی برام جالب بود. حدسم اینه که حاج محمد بزرگ باشه... حالا معلوم مشه...


سه شنبه 8 اسفند 1391

آمار دوشنبۀ هواشناسی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

آمار روزانه  دوشنبه1391/12/07      

حداکثر دما  24 ساعت گذ شته        16.2

حداقل  دما   24ساعت  گذشته     08.2         

بارندگی      24ساعت  گذشته         04.4

بارندکی سال زراعی                    38.8

حداکثرسمت وسرعت باد          31002


منبع: وبلاگ هواشناسی چوپونون


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد