خروجی چوپانان آباد در بلگ اسکای اردیبهشت 92
در گیری شیخ و سرکار استوار
در گیری شیخ و سرکار استوار
اما این تغییر مکان مورد پسند مردم نبود، زیرا همیشه 5 تا 6 سرباز در کنار جوی آب زیر سایه درخت می نشستند و زن ودختر مردم را در کنار چشمه و جوی آب برانداز می کردند و از این جهت بسیاری ناراحت بودند .
یکی از ناراضیان این تغییر مکان مرحوم شیخ مستقیمی بود جون منزل شیخ در کنار زمین افتاده جلو ژاندارمری بود و سرباز ها، این زمین را تبدیل به زمین والیبال کرده بودند و صبح تا شب عدّه ای در این زمین با داد و فریاد زیاد والیبال بازی می کردند . از آنجایی که بین شیخ مستقیمی و فرمانده خوری ژاندرمری خرده دلخوری ایجاد شده بود این دو دائماً به هم، گیر می دادند . یک روز شیخ مستقیمی در میان جمع کسانیکه در کنار سایه نشسته بودند به فرمانده ژاندارمری که استواری از اهالی خور بود گفت: سرکار استوار سربازان شما مخل آسایش من هستند و دائماً وقت و بیوقت با سرو صدای زیاد اینجا بازی می کنند و از همه بدتر اینکه هر وقت توپشان در منزل ما می افتد ملاحظه نکرده که شاید ما خواب باشیم بلافاصله در می زنند و توپشان را طلب می کنند من اگر توپشان در منزلمان بیفتد، توپ را فقط روزی یکبار به آنها پس می دهم . فرمانده ژاندارمری در پاسخ می گوید: که شما وظیفه داری هر وقت توپ سربازها در منزلت افتاد فوری توپ را به آنها بدهید .یکی دونفر هم به او اعتراض می کنند و او روی حرف خودش اصرار می کند .شیخ هم در جواب می گوید حالا که اینجور است توپی را تحویل نمی دهم .
همانروز توپ سرباز ها در منزل شیخ می افتد و او توپ را توقیف می کند و سربازی که به در خانه شیخ می آید با این پاسخ روبرو می شود که توپ در منزل ما نیست .
بعداً رئیس پاسگاه مراجعه می کند و او نیز با همین پاسخ شیخ روبرو می شود. و رئیس پاسگاه می گوید که این مسأله برایت گران تمام می شود .گویا گزارش این واقعه به فرمانده گروهان نائین داده می شود و چند روز بعد فرمانده گروهان نائین به چوپانان برای سرکشی و بررسی این موضوع می آِید،ساعت 2 بعد از ظهر است که فرمانده از خور به چوپانان می آید و استوار فرمانده پاسگاه ،چنان گزارشی از توقیف توپ سربازها می دهد که فرمانده جوان ترک تبار ژاندارمری فکر می کند با یک یاغی گردن کلفت طرف است دستور می دهد که فوری این مرتیکه را به ژاندارمری بیاورید . سربازی به در منرل شیخ می آید و در می زند همسر شیخ به پشت در می آید و سرباز می گوید که شیخ را فرمانده ژاندارمری احضار کرده فوری به پاسگاه بیاید .همسر شیخ می گوید او به مستراح رفته بیرون که آمد اورا به ژاندارمری می فرستم .
راوی : ابوالقاسم مستقیمی