چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

وبلاگ چوپونون هفته سوم اردیبهشت 1392

وبلاگ چوپونون هفته سوم اردیبهشت 1392  

هاشمی زنده است

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

هاشمی زنده است تا انقلاب زنده است   
امام خمینی(ره)



ورود نزدیکترین یار امام راحل به صحنۀ سیاست را به همۀ دوستداراش تبریک مگم


شنبه 21 اردیبهشت 1392

خیابان اصلی

   نوشته شده توسط: علی    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

اینم ی عکس از بسیج که خراب کردن برای ساختن برج یابادگیر
یابه اون چیزی که شمانظر میدیدپس نظر یادتونره


شنبه 21 اردیبهشت 1392

سی سالگی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،

سی سالگی
ترس از رسیدن به سی سالگی نه از این است که احتمالا برای نسل ما نصف عمرمان رفته ، حال می خواهد به بطالت یا به قنیمت و یا ترس از اینکه اولین موی سفید را ببینی و یا ... نه از این ها نیست ، نه.
سی سالگی شروع استرسی است جنون آور که شاید دیگر کار نکند قلب مادر یا ریه ی پدر، به همین راحتی ، باورت میشود؟
جوانتر که باشی با طلوع آفتاب از صدای سماور و بر هم خوردن استکان و سینی و قوری ، زیر لب بهانه میگیری که چرا بیدارت کرده اما همین صدا های آزار دهند ، حتی قبل از رسیدن به سی سالگی برایت تبدیل میشوند به خوشترین آوای دنیا که قلبش کار میکند هنوز و دوباره ترس از اینکه بیدار شوی و اینها را نشنوی . این ترس انقدر هست که عقل را به کناری پرت کند و آرزو کنی که داغت را ببینند تا داغشان را نبینی و همین عقل نیمه جان به تو گوشزد کند: آنها تحمل این را ندارند و قبول کن این سیستم والد و فرزندی را . قدرتی دارد این جنونِ ناشی از ترس ، آنچنان که دوباره عقل را پاره پاره کند که ای کاش سیستم اینگونه نبود و به جایش مانند باکتری از وسط دونیم می شدیم ، آنوقت نه پدر معنا داشت و نه مادر اهمیت ، نه قبلی بود و نه ریه ای و نه حتی دلی .
در کشاکش عقل و جنون ، حسادت می کنم به تو که هم ( لَم یَلِد ) هستی و هم ( وَلَم یولَد) ، یا اینکه اصلا هستی ؟ و اگر هستی بی پدر و مادر تر از این حرف هایی که بفهمی این ترس را
احسان . پاییز 91


جمعه 20 اردیبهشت 1392

یه چکشو دگه...

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

به فرمودۀ نماینده و فرموندار و بخشدار و همه و همه ...

چوپونون تا شهرشدن یه چکشو دگه بیشتر کار نداره

همتون حسابی همت کردت و تو جریانات فرهنگی اخیر سنگ تموم گذاشتت. دگه زشته صفت بی همتیا به چوپونونیا نسبت بدیم. دم همگی گرم. از همایش 88 که استارت همۀ برنامه ها بود و فکر آبادانی چوپونونا بعد از سالها بیتفاوتی تو کله مون انداخت گرفته تا برنامه های فرهنگی نوروز و هیئت و سرشماری و ... انتخاب دهیار کاربلد و مثبت اندیش هم مزید بر علت شد که روند رو به رشدمون از قالب فرهنگی بسمت عملی پیش بره و الان هممون امیدوار به آیندۀ روستا هستیم.

دگه کمتر میشنویم که چوپونون چندسال دگه مث آشتیان و حجت آباد مشه. یا اینکه آب چوپونون سربالا بره یا اینکه به چوپونونی بودنمون نبالیم...

و اما یه چکشو...

انتخابات 24 خرداد 92 در پیشه. هم شوراها و هم ریاست جمهوری.

جمعیت چوپونون به استناد سرشماری 90 دقیقا 2301 نفره. چیزی که تو آمارها بهش توجه مشه اینه که از هر شهر و روستا چنددرصد در صحنه حضور دارن و چنددرصد بیتفاوتن. شک نکنت انتخابات 92 متونه یه سکوی پرتاب برا چوپونون باشه. اگه یه آمار دهن پر کن برا دولتیا دربیاریم پسفردا دهیار و شورا زبونشون برا مسئولین درازتر خواهد شد.  الان نامه نگاریاشونا کردن و بعضی از بزرگامون دارن زمینه های شهر شدنا فراهم موکنن. الان بیشتر تمرکزشون روی جمعیت 2300 نفری، قطب کشاورزی و بعد مسافته. بی شک درصد بالای حضور چوپونونیا تو انتخابات متونه یه اهرم فشار دگهی برا مسئولین محسوب بشه. حضور کم زیرسبیلی رد مشه. حضور نرمال که نرماله. ولی یه حضور چشمگیر موتونه دهن پرکن باشه و همۀ نگاهها را رو چوپونون متمرکز کنه...

و اما خواهش منِ کوچیکتر...

پنجشنبه 23 خرداد همه و همه بیایت آبادی و رأیتونا تو چوپونون تو صندوق بندازت.

شوراهای یزد و اصفهان و نایین اصلا برا ما اهمیتی نداره. پس هممون بیاییم تو چوپونون رأی بدیم. انتخابات ریاست جمهوریم که فرقی بین چوپونون و اطرافش نداره. خواهشی که از همه دارم اینه که یبار دگه حضور چشمگیری داشته باشت تا به قول حاج عباس مشت محکمی به دهن شرق و غرب بزنیم...

فرقی نموکنه رأیتون برا کی باشه. هرکسیا که مخاهت انتخابش کنت. حتی اگه افراد ذیصلاح تو گردونۀ رقابت نبودن بازم صندوقای چوپونونا تحریم نکنت. اگه رأیتون سفیدم باشه طوری نیست. فقط و فقط آمار آرای چوپونونا بکشت بالا بلکن بازم قدم بعدی بسمت شهرشدنا محکم برداریم.

سپاس و درود به همۀ چوپونونیا و چوپونون دوستا


جمعه 20 اردیبهشت 1392

حسابداری قدیمی

   نوشته شده توسط: چیتا    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

این یه برگ ازدفترچه حسابداری قدیمیه  که حالت حضور وغیابا داشته که این اسمها برای خیلیا آشناهه
که گفتم یادی ازشون کرده باشم و ویه نکته جالب اینه که خرا هم حاضر غایب مشدن و نصف یه آدم 
حقوق مگرفتن که الان اگر اینجوری بود دوتا خر مخریدم و مفرسادمشون سرکار و خودمونم 
مخوردم و مخوابیدم.


جمعه 20 اردیبهشت 1392

بزومیش درکنارهم

   نوشته شده توسط: چیتا    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،


چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392

نیما

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

شادروان نیما نجفی که اون هفته تو حادثۀ تصادف چشم از جهان فروبست


چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392

از خیمه گه

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

  

علی فاضلی
محرم91
هیئت محبین اهلبیت چوپانان


چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392

سی جزء برای خواندن

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،

از اول هم باطل بود این نماز های دخترانه ات ، باید صبر کنی تا اره کنند درختی را که روی قبر من سبز شده و از تنه اش کاغذی بسازند که قرآنی شود در دست تو ، و باز هم صبر کن، خاک مرده ی تنم با اشکی که در غروری مردانه،سقط شده را در هم آمیزند تا مهرسجاده ات شود ، آن زمان است که هر روز 17 رکعت و هر شب سی جزء برای خواندن داری
( احسان . اردیهشت 92 )




چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392

عکسهای همایش پیاده روی - 1

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

همه قشری بودن، پیر و جوون، زن و مرد، کوچیک و بزرگ


جوایز خوبی تدارک دیده بودن، ولی دوچرخه بیشتر تو چشم مزد


اورژانس=زحمت


دوم عید بود و خیلیا عیدمبارکیا و دیدناییاشونا تو همایش انجام دادن


در کل روز خوشیا سپری کردن مردم


همه خاکی و برابر


حضور اهالی چشمگیر بود


بویژه پیرمردای روستا که اکثریت قریب به یقین اومده بودن


چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392

ملک تاج فاتح دار فانی را وداع گفت

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

انا لله و انا الیه راجعون   

حدود یه هفته پیش خانم ملک تاج فاتح (دختر قلی) تو تهرون بدرود حیات گفته و همونجا خاکسپاری شده.
این فقدانا به خونواده های فاتح و نجفیان بویژه به سرور و دوست بزرگوارم جناب حامد اردیبی تسلیت مگم و از خداوند منان برای اون مرحومه طلب غفران و برای بازمونده هاش طلب صبر دارم.

روحش شاد و یادش گرامی


چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392

روز معلمای حالا

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

قدیمیا تعریف موکنن وقتی یه معلماشونا تو خیابون مدیدن مو بر تنشون سیخ مشد و تو هزارتا سمب و سوراخ قایم مشدن تا دیده نشن...
اگه دیده مشدن که وای بحالشون بود و فردا درس ازشون پرسیده مشد و فلک و کتک و تنبیهات خاص اون دوره...
اصن اوضاعی بود...
  
ولی الان سیستم آموزشی خیلی فرق کرده و ....
این رفاقتا متونه مثبت باشه متونه منفی...
هرکسی متونه برداشت خودشا داشته باشه...
ضمن اینکه هم معلمای قدیم و هم معلمای الان همشون محترم و زحمتکش هسن و چاکر همشونم هسم...
    


سه شنبه 17 اردیبهشت 1392

برف

   نوشته شده توسط: علی    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،




سه شنبه 17 اردیبهشت 1392

خشت مالی نوروز

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

   

نوروز امسال دمشون گرم کلانتریا بازم چنتاشون جمع شدن و یچیزی بین 500 تا 1000 تا خشت مالیدن...
همون موقعایی که مث ما متونستن از دیدوبازدیدا و بیابون گردیاشون لذت ببرن

دستشون درد نکنه و خدا تموم امواتشونا رحمت کنه




سه شنبه 17 اردیبهشت 1392

دروغهای مشهور

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :بقیه شا تو بگو ،

. فقط امضای رئیس مونده
. این لباس جنسش ترک اصله
. به چشم خواهری میبینمش
... . همه بچه ها خوشگلن
. از فکر تو تا خود صبح بیدار بودم
. این آخرین سیگاریه که میکشم
. منو تو جوونیام ندیدی
. این بهترین کادوییه که تو زندگیم گرفتم
. مرسی من نمیخورم، رژیم دارم
. از این همه یه دونه مونده، همش رو فروختم
. عموم فوت کرده بود نتونستم بیام
. مادر نزاییده کسی رو که چپ نگام کنه
. خونه رو تخلیه کنین پسرم ازدواج کرده
. شما فرم رو پر کنین ما باهاتون تماس میگیریم
بقیشا شما بگت

میخوام درسمو ادامه بدم فعلا قصد ازدواج ندارم
باوجود شوهر نمشه درس خوند
1- ما آزادیم 
2- ما خوشبختیم 
3- ما از اسلام و قانونمون راضی هستیم
4 - مـــــــــــــــــــــــا داریم زندگی میکنیم/
با یه چشم بهم زدن کارت درست میشه.
تا تو برسی من هم اومدم.
حراجه که قیمتش اینقده. بخر ضرر نمیکنی.
این جنس را فقط ما از کره میاریم تو هیچ مغازه دیگه هم پیدا نمیشه.
میخوام جاهای دیگه را سر بزنم بعدش میام میخرم.
اصلا عوض نشدی مثل قالی کرمون میمونی(فرقی هم نمیکنه که طرف تبدیل به عجوزه شده باشد.)
اصلا مزاحم نیستی . اتفاقا الان تو فکرت بودم.
چه خوب شد زنگ زدی دلت برات تنگ شده بود.
قابل شما را اصلا نداره . 
دلم میخواست سر تا پای تو را طلا بگیرم اما حیف که هیچی ندارم.
از هر بیست تا پنجه تو هنر میباره.
تا حالا غذای به این خوشمزگی نخورده بودم.
شام مهم نیست مهم اینه که دور هم باشیم.
بالاخره تو هر خونه ای یه لقمه نون و پنیر که پیدا میشه با هم میخوریم.
منزل خودتونه بیشتر به ما سر بزنید.
هر مو قع هر مشکلی داشتی فقط به خودم بگو.
تا منو داری نگران هیچی نباش.
مگه من مردم که تو ماتم گرفتی.
وای خدای من تو چقدرخوشگل شدی راستشو بگو چیکار کردی.
دوست دارم.....
پولدارها زندگی بخور نمیری داریم.
از وقتی موهای یه ور سرت ریخته خوش تیپ شدی
از وقتی موهای هر دو طرف سرت ریخته بدان که خیلی پولدار میشی
از وقتی که همه موهای سرت بجز پشت سرت ریخته راستی راستی دیگه خودت فکر میکنی که هم پولداری و هم خوش تیپ . .
تا همین الان نوک زبونم بود.
عزیزم اینقد این بچه زر و زر کرده که غذا نه پختم.
هیچ میدونی از زمین تا آسمون عاشقتم.
کاش قبل از ازدواج تو را دیده بودم.
تو بهترین زن روی زمینی.
چشماتون قشنگ می بینه.
طنین صدات منو کشته. باید دوبلور بشی.
چه قد فتوگرافیک هستی 
خودت از عکست بهتری.
خدا بیامرزدش خیلی آدم خوبی بود.
خدا مرگم بده خیلی ترسیدی رنگ و روت پریده.
این کارا تمومش کن ودیگه خودت خسته نکن مریض میشی.
خواهر جون انگار که این لباسو مخصوص تن تو دوختنش.
دختر من که ایرادی نداره شوهرش دیوونه است.
بچه بیماری روحی را از فامیل باباش به ارث برده.


دیوار های خشت و گلی

   نوشته شده توسط: علی    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

اینم یکی دیگه از کارای خودم. اگه گفتین اینجا کجاست؟؟؟؟


دوشنبه 16 اردیبهشت 1392

چنتا عکس از فضای بالای خیابون اصلی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

   

اینم چنتا عکس از اون محوطه بالا خیابون اصلی که مخان فضای سبز و مجسمه و آبشار و پارک و ... درست کنن. شرمنده که یخورده دور شد. یادم رفته بود.
همچنان منتظر پیشنهادا و طرحهای زیبای شما هستیم...

  
  


دوشنبه 16 اردیبهشت 1392

نظرسنجی بهترین نماد برای چوپانان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

با توجه به فراخوان دهیاری؛ به نظر شما بهترین نماد برای چوپونون که قراره تو میدون بالای خیابون اصلی ساخته بشه کدوم مورده؟
بیست و هشتم فروردین 92 ساعت 19:52:01
برجکهای قدیمی
85.32 درصد
(250 رای)
بادگیر
7.51 درصد
(22 رای)
نخل
1.71 درصد
(5 رای)
کامیون
1.71 درصد
(5 رای)
چوپان و نی
3.75 درصد
(11 رای)
شرکت کنندگان

286 نفر    





البته نظرسنجی مخدوشه. رأی برجکای قدیمی 200 تا کمتره و درستش 50 رأی بود...
رفقا همتشونا اگه خرج جاهای دگه مکردن حتما به یه جایی مرسیدن...
بهرحال چوپونونیای دنیای مجازی بیشتر به نماد رأی دادن...
 
من خودم بشخصه هم برج و هم بادگیرا بعنوان نماد دوس دارم...






دوشنبه 16 اردیبهشت 1392

دور جدید اخذ عوارض

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،


دوشنبه 16 اردیبهشت 1392

پنجشنبه؛ یزد؛ عروسی رضا اصغر

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

پنجشنبه اینهفته عروسی رضا اصغره. چوپونونیای مقیم یزد اونا که دلشون هوس حال و هوای عید و شادیاشا کرده و احیانا قر تو کمرشون خشکیده عصر پنجشنبه امامشهر خونه نیکنام...

جوونا همه بیان بپوکونیما...


دوشنبه 16 اردیبهشت 1392

عکس چپش

   نوشته شده توسط: چیتا    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،


این عکس توسط شکاربانای خودمون گرفته شده که مال کوهای عباس آباده . خلاصه که 

همت همین شکارباناهه که اینقدر چپش را مشه باهم دیدشون و ایشالا که روزبروزم
تعدادشون بیشتر مشه


دوشنبه 16 اردیبهشت 1392

قهرمانی استقلال

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،


قهرمانی استقلالا به همۀ استقلالیا تبریک مگم...
آبـــــــیـــــــــــــــتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه......


یکشنبه 15 اردیبهشت 1392

زلزله

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،

هان ؟ ساکت شدی؟ پس چه شد آن چهار ریشتر مغرورانه ات؟ 
اول که خوب بد مستی می کردی و شیش و هشت می رقصیدی؟ نکند چشم هایش را دیدی که حالا در دستگاه اصفهان آواز حزین سر می دهی؟
چه نا آرام به من می خندیدی ، باورت نمی شد که چون من رام و آرام شوی؟
حالا تو بگو که زیر آوار نگاهش ماندن ، چه حسی دارد؟
احسان . 31/1/92 بعد از زلزله


سحر گاه امروز مشغول سیر و سلوک و عرفان و راز و نیاز با خداوندگار خویش بودیم که به ناگاه حالت عجیبی پیدا کردیم . لرزیدیم . در همین حال بودیم که این تک بیت بر ما وحی شد.
دوش می گفت با دلبران ، باد صبا
....... انقده عشوه چرا ؟ لامصبا


دو دلنوشتۀ زیبا از: احسان طباطبائی


یکشنبه 15 اردیبهشت 1392

قوچ

   نوشته شده توسط: چیتا    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

ا
اینم قوچهای قشنگ چوپونون که خارجیا به خاطرشون میومدن و
اسم چوپونون تو خارجم در رفته . ایشالا که با کمک شکاربانامون
روز به روز تعدادشون بیشتر بشه


یکشنبه 15 اردیبهشت 1392

تقدیر

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،



تقدیر از خانم سعیدی و آقای میرزابیگی
همایش چوپانان نگاهی به آینده
نوروز 88


یکشنبه 15 اردیبهشت 1392

مختصر یادی از دوران طلایی چوپانان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،

مختصر یادی از دوران طلایی چوپانان

دورانیکه دهه ی چهل و کمی از پنجاه را در بر می گیرد.

نسل اولیها،آنها که  در قید حیاط بودند و دوران کهنسالی را طی می کردند حاصل تلاشهای بی وقفه ی خود و فرزندان برو مندشان را می دیدند. نسل دوم در اوج جوانی بود وثمر می داد و خستگی ناپذیر به پیش می رفت.    نسل سومیها ،ابتدایی را تمام کرده، گروهی برای ادامه تحصیل ودسته یی برای کسب و کار راهی شهرهای اطراف می شدند.   دبستان ستوده و ایراندخت مملو از دانش آموز بود و صف مسجد،همانکه دانش آموزان را برای اقامه نماز به مسجد می برد ومی آورد،از مدرسه ستوده بود تا کمی مانده به چشمه بالا.      با گذر زمان که سالها از پس هم تند و کند آهسته و سریع می گذشتند مدارس راهنمایی و پایه ای از دبیرستان ایجاد شدند و تنگ دل دبستانها جا باز کردند و دوران غربت فرزندان دانش اندوز این دیار را از شش سال به سه سال و کمتر تقلیل دادند. 

 خرمنهای گندم و جو که دسترنج کشاورزان زحمتکش این سرزمین بود هر سال بزرگ وبزرگتر می شد و حاصل پر برکت آن به اطراف صادر می گردید.  زنبیلهای پر از انار و دولنده های پر از انگور که به اطاق کمپرسی حامل نخلکیها آویزان بود نشان از باغهای مصفا و باغبانان پر تلاش این اقلیم داشت.بوی خصیلهای گندم  همراه با شمیم شکوفه های سیب،زردآلوو بادام، هر شامه ای را می نواخت. درختان میوه سر از باغ در آورده و سخاوتمندانه به جغله های سنگ اندازی که نه از روی عناد که از سر نیاز دست به این کار می زدند دامنی پر از میوه هدیه می داد.   غروبها که گله از چرا باز می گشت و بیشتر سفید بودند و کمتر سیاه ،همه ی خیابان را پر میکردند و صدای بع بعشان همراه با آهنگ موذون زنگو له ها سمفو نی گو ش نوازی را پخش می کرد.  آهسته آهسته سر و کله کا میونهای جوانانیکه ادامه تحصیل نداده و شغل رانندگی را انتخاب کرده بودند پیدا شد و طولی نکشید که در هر خانه ای کامیونی پارک شد.  

روزی یکی از همین بزرگواران که همکلاسی قدیمی بود و کلاس ششم را نا تمام گذاشت و رفت از من پرسید؟ شما که اینقدر درس خوندی آخرش فهمیدی اشکانیان و ساسانیان چه کردند، کی اومدند و کی رفتند و بی آنکه به من فرصت پاسخ  بدهد گفت:حالا تو رفتی معلم شدی، معلمی نه، میگی حقوقش کمه، سرهنگ تمام،  الان چقدر حقوق میگیره؟ دست پرش ماهی سه هزار تومن، این ماشینا می بینی، برای من ماهی پنچ هزار تومن در آمد داره، تازه اگر دست تو جیبم بکنم و راست راست تو خیابون چوپنون راه برم، اگر خودم کار بکنم  که بیشتر، البته کس غیری نیستی زحمتم پر کشیدم گرمای بندر عباس و سرمای چغندر کشی پدر آدما  در میاره. رفتم بگم خدا وکیلی منم اشکم در اومد تا اشکانیان را پاس کردم، خدا پدر بیامرزا پانصد سال حکومتا با ده بیست تا اشک وپنج شش تا فرهاد و همینقدر ارد واردوان گذروندند ، ولی نگفتم ، چرا؟ چون رفته بود، گرد و خاکش تو پیچ مزار پیدا بود .   

معذرت می خواهم اگر از بحث خارج شدم. از دوران زرین چوپانان که بسیار با شکوه بود هر چه بگویم کم است چرا که از کسی نشنیده ام خود با چشم دیده ام. آنها که در سن وسال من هستند کمی بیشتر یا کمتر حرفهای مرا خوب می فهمند چون با رک وپی احساس کرده اند و اگر هم اکنون مختصر علا قه ای به این سرزمین دارند متعلق به یادگارهاییست که از آن زمان دارند. بهتر است تا اشک خودم و شما را در نیاورده ام به این بحث پایان بدهم فقط در یک کلام باید بگویم که هر چه بود مهربانی بود و عطوفت، دوستی و مودت. اگر خاری بپایی می نشست همه را نگران می کرد. به جرات می توانم بگویم که مصداق شعر بنی آدم سعدی علیه الرحمه بودند. مردم بسیار با نشاط بودند، ایام نوروز و سیزده بدرش خاطره انگیز بود. شادی و سرور از در و دیوار می بارید بنظر می رسید که همه چیز لبخند می زند.غزل خواتاتیکه گاه و بی گاه، شاد و دلنشین می خواندند به مردم فرصت تفال میدادند نشاط مردم در عروسیها به اوج می رسید از خنچه برون گرفته تا حنا بندون ،رخت گردون و کاسه بشکن. همه شاد و خوشبخت بودند گویی مرگ و میر هم کمتر بود خلاصه روزگار خوبی بود. معذورم اگر به درازا کشید و از بضاعت مجلس خارج شدم می دانم که در محفل شاعران پر گویی خطاست . ایام به کام و ظل عالیتان مستدام. متشکرم.  

 

چوپانان  

دوم فروردین 92 شب شعر   

مهدی افضل


یکشنبه 15 اردیبهشت 1392

یه ول دوتا

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خاطرات چوپونونی ،

سوار شین بریم 30-20 سال پیش...

چوپونونیای 30 سال به بالا قطعا حال موکنن؛ هرچند من با بغض براتون منویسم...



آبی واز رو خود
قهوه ای ورش
خاکی سیر دوتا تنگش
نخودی میاد
مشکی یکی جا خود
ابریشم یه ول دوتا
عنابی مره
یشمی دا دو ول یکی

بوی شیرین نخامه... گره زدن نخا به همدگه و تردستی... لیقه درست کردن برا دواتمون از پرزووای قالی... طنین خوش نقشه خونی مادرا برامون... تاب خوردن کودکانه دور دار قالی و بالارفتن از نرده های کنار... توپری های کمکی... هر راه 5 تومن دستمزد... صرفه جویی و گرفتن خفتای کوچیک با ابریشم... خوابیدن زیر دار قالی موقع تی انداختن و تجسم آرزوهای بزرگ و امید به برآورده شدن از دار قالی... خاطره های کبری یوسف موقع بارکردن و پایین کشی و تی انداختن قالی... سرباری گرفتن از قالی خر که از پول کل قالی بیشتر بمون مچسبید...
القاج و سات و سرتونه، حاشیه تره و زمینه، خاکی سیر و آبی واز، نخودی و عنابی و یشمی، پیشکشو و دفتون زدنا، تو پری و خفتای پشت سر هم، تونه ریز تونه درشت، قالیای 4صدی، 6صدی، 8صدی و 12صدی...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد