چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

ایل باصری

در پی انتشار تحقیقات اینترنتی در باره‌ی ایل باصری و رفتار رمضان خان باصری در بیابانک خواننده‌ای یادداشت زیر را برایم فرستاده است که عیناً منتشر می‌کنم:

مقاله سراسر کذب و احساسی " دزدان باصری"
کرامت جهانگرد 
مقاله شما را خواندم و بسیار متعجب شدم ، چرا که باصریهائی که از شیراز و داریون به مناطق کویری سمنان و دامغان با توافق سید حسن مدرس برای ایجاد امنیت به استان اصفهان آمده بودند ، به فرمان مدرس و حضرت آیت الله شریفی مسئول روحانیون استان سمنان آمده بودند ، صرفا چون مردم مناطق مزبور از راهزنیهای متعدد خاندان هژبر یزدانی و سایرین در رنج و عذاب بودند به آن مناطق اعزام شدند و اسناد روستاها و بعضی از مناطق شهری نیز به نام آنها بدستور حاکمیت و دفاع مرحوم مدرس ثبت گردیده که کماکان باقی است . 

اینکه بعضی از خوانین منطقه از دادن مالیات به دولت که در واقع از منطقه چوپانان تا میامی و شهر ری و گرگان را در بر می گرفت تحت فرماندهی رمضان خان و غلامرضا خان قرار داشتند و بنابراین جهت جلوگیری از عدم ارائه مالیات به دولت دست به چنین توطئه ای علیه باصری ها زدند . 
کتاب ایل باصری به نوشته استاد محمدی که در همین دهه های بعد از انقلاب چاپ و تکثیر و توزیع شده است مستنداتی را در بر دارد که این وصله ها نه تنها به ایل باصری نمی چسبد بلکه در کل ایل باصری اینان فرزندان حاج قربانعلی باصری بوده اند که فردریک بارث نیز در کتاب خود بسیاری از توطئه های دیگر علیه این خاندان را برملا می سازد . 
رمضان خان و غلامرضا خان هر دو از طرف مرحوم مدرس و با حکم حکومت بر آن مناطق حکمرانی میکردند و هم اکنون فرزندان آنان اسناد کلیه روستاهای منطقه میامی ، دامغان ، گرگان ، شهر ری را در اختیار دارند و از نظر وجهه مذهبی زمنی که هیچ فردی از شهر چوپانان به مکه عزیمت نکرده بود پدران رمضان خان و غلامرضا خان ضمن ترویج دین اسلام در منطقه فارس و در گیریهای نظامی که با ظل السلطان حاکم وقت اصفهان داشته اند ف شهدای زسادی را تقدیم نموده اند . مراجعه به کتاب گرگویه نوشته محمد شفیعی روشنگر این مطلب است . 
علاوه بر آن پس از اینکه در منطقه سمنان با پدران هپبر یزدانی این وهابی ریشه دار در گیر شدند ف نه برای مال و منال بود بلکه در واقع تقابل دو فرهنگ اسلامی و یهودیت بود . از محکمترین دلایل این موضوع این است که دختر غلامرضا خان به عقد و ازدواج با پسر آیت الله شریفی در می اید و فرزندان آنان هم اکنون از نیک نام ترین افراد ساکن شهر سمنان هستند . در زمان اوایل پادشاهی رضا قلدر در درگیری ضیافتی که به دستور رضاخان به منظور تجلیل از زحمات باصریها ترتیب داده میشود ، پدران هژبر با توجه به نزدیکی و قرابت فکری که با رضا خان داشتند ف طی یک توطئه حساب شده در قلعه روسها در جنوب سمنان با حضور رضا قلدر و بلافاصله پس از رفتن رضا خان تمامی افراد اطراف رمضان خان دستگیر و با سیم تلفنهای سیار آنروز به هم بسته و تیر باران میشوند . اجساد این شصت نفر در احداث راه خروجی از سمنان به طرف تهران در بعد از انقلاب کشف گردید و همین موضوع و موضوع دیگر که همانا کشته شده افراد باصریهای امنیت ایجاد کن که همگی از تیره " لب موسی " ایل باصری بودند هم از طرف قاجار و هم پهلوی ! باعث بررسی دقیق موضوع توسط استاد محمدی گردید که در چهار جلد قابل دسترسی و مطالعه است . 
فردریک بارث در کتاب خود اذعان میدارد که به منظور جلوگیری از بسط و گسترش دین اسلام در بین عشایر فارس اعم از باصریها و عربها و قشقائیها با خاندان قشقائی به این نتیجه می رسند که به پدر رمضان خان و غلامرضا خان و غلامحسین خان این نسبت ناروا را بدهند که " اینان اصالت باصری ندارند و سیدی هستند که از خراسان به میان ایل باصری آمده اند !! 
امیدوارم توانسه باشم به منظور جلوگیری از تنفیر افکار کمکی کرده باشم

یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۵ @ ۰۹:۵۰ ق.ظ