«ببین و نپرس» (۲)
بعد از خواندن نوشته ای با عنوان درد دل «ببین و نپرس و چوپونون» توسط دوستم حمید رضا علاقهمند شدم، اگر بشه منو با «ببین ونپرس» آشنا کنه، خوشبختانه شرایطی فراهم کرد تا من خدمت «ببین و نپرس» برسم.بعد از آشنایی اولیه، از «ببین و نپرس» پرسیدم چرا مردم چوپونون اینقدر چوپونون را دوست دارند و بش مینازن؟!
«گفت: خوب دوست دارن دیگه، هر کی یه چیزی دوست داره.مردم چوپونون هم چوپونون را دوست دارن، ایرادی داره از نظر شما؟!»
گفتم: جناب ببین و نپرس درست جوابم رو بده، آخه هر چی من نگاه میکنم چوپونون غیر از راه دور و آب شور و تَفِ باد و جیغ و داد و ... چی چی داره آخه؟!
«گفت: خوب درسته، چوپونون اینا را داره ولی یه چیزای دیگه هم داره که تو نمیبینی و مردمی که چوپونون را دوست دارن اونا را می بینند.»
گفتم: یعنی میفرمایید من کورم؟!
«گفت: نه امیر محمد عزیزم جسارت نکردم، البته که چشم سر را همه کم و بیش دارن! منظورم چیز دیگهای بود. در زمان قدیم، قصهای را در مورد خلیفه و لیلی نقل میکردن که با این دو بیت شروع میشد:
گفت لیلی را خلیفه کان تویی
کز تو مجنون شد پریشان و غَوی؟
از دگر خوبان تو افزون نیستی!
گفت: خامش! چون تو مجنون نیستی
کز تو مجنون شد پریشان و غَوی؟
از دگر خوبان تو افزون نیستی!
گفت: خامش! چون تو مجنون نیستی
و حکایت چوپونون و مردم چوپونون هم همینه امیر محمد عزیز، ضمن اینکه خداوند هیچ چیز را و هیچکس را بدتر از دیگری خلق نکرده و از قدیما گفتن:
آن یکی خر داشت پالانش نبود
یافت پالان، گرگ خر را در ربود
کوزه بودش، آب مینآمد به دست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
(مینآمد = نمیآمد)یافت پالان، گرگ خر را در ربود
کوزه بودش، آب مینآمد به دست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
گفتم: من که آخر نفهمیدم، راه دور و آب شور و تَفِ باد و جیغ و داد و ... چه عشقی داره؟! و چطور چپونون و هفتمون و آشتیون و تهرون و ایراج و اصفهون خیلی با هم فرقی ندارن .
«ببین و نپرس» گفت :اگر ممکنه به ذهن عزیزتان بفرمایید از اون بالا یه کم بیاد پایین تا با هم بریم و اگه لازمه این فرغون هم خدمت شما!
گفتم:« خیلی خیلی ممنون که علیرغم اینکه تو «ببین و نپرسی» بازم ما تو را می بینیم و می پرسیم و تو هم فروتنانه جوابمون رو میدی. ولی تو را به خدا من گیج هستم، بیشتر گیجم نکن؟!»
[حمیدرضا جلال]