چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

تصویری از عزاداری مردم چوپانان-تاسوعای90


  موضوع: مناسبت‌ها ،  نوشته شده در تاریخ شنبه 19 آذر 1390 ساعت 06:54 ب.ظ
نویسنده: غلامعلی صمیمی

تاسوعا و عاشورا در چوپانان به روایت تصویر

چهارشنبه 16 آذر 1390

جهت مشاهده کامل عکس ها روی ادامه مطلب کلیک کنید. 

ادامه مطلب ...

فاتحه خوانی روز تاسوعا برای درگذشتگان سال پیش تا کنون

مردم چوپانان رسمشان این است که روز تاسوعا، برای فاتحه خوانی به خانه‌های کسانی بروند که از سال پیش تاکنون درگذشته‌اند. اسامی متوفیان امسال که طبق سنت مردم چوپانان، روز تاسوعا عزاداران باید به درب خانه‌هایشان جهت مراسم عزاداری و فاتحه خوانی مراجعه نمایند به شرح ذیل است: 
ادامه مطلب ...

رنگ آمیزی صحن مسجد جامع چوپانان


تعدادی از جوانان خیر وفعال چوپانان قراره از این هفته کار نقاشی دیوارها ی صحن وایوانهای مسجد راشروع کنند.
هزینه کار رنگ آمیزی دیوارهای مسجد را گروهی از شاغلین چوپانانی مجتمع سنگ اهن چادرملو تقبل کرده اند.
لازم بذکر است که تعدادی از جوانان فعال چوپانان بصورت افتخاری این کار را انجام میدهند.
آقای مجید غلامرضایی یکی از این جوانان است که دست اندر کار این عمل خیر شده اند،ایشان امروز جمعه طی تماس تلفنی با سایت اعلام نمودند که فرشهای مسجد جمع اوری شده اند وقراره امروز از جندق گروه اسکافلبند جهت داربست برای سقف مسجد به چوپانان بیایند تا قبل از ماه محرم این کار راتمام ومسجد را اماده عزاداریهای محرم نمایند.
(4) نظرات
  موضوع: خبرهای عمران و آبادی ،  نوشته شده در تاریخ جمعه 27 آبان 1390 ساعت 02:30 ب.ظ
نویسنده: غلامعلی صمیمی

درگذشت خانواده حمید مرتضوی در حادثه رانندگی


پسین امروز پنجشنبه ۱۳۹۰٫۸٫۱۹ در طی یک حادثه تصادف رانندگی که در جاده اردکان به چوپانان رخ داد شادروان حمید مرتضوی و همسر و دخترش جان خود را از دست دادند.

این ضایعه را به آقای ذبیح مرتضوی و سایر اعضای خانواده ایشان تسلیت عرض می‌کنیم و از خداوند طلب صبر برای بازماندگان و آمرزش برای درگذشتگان داریم.
[خبر از: رضا رستاقی و سایرین]


مراسم سومین روز درگذشت آن شادروانان روز یکشنبه  22 آبان از ساعت 2 تا 4  پسین در مسجد جامع چوپانان برگزار میشود.

مراسم هفتمین روز  درگذشت آن شادروانان روز پنج شنبه  26 آبان از ساعت 2 تا 4 پسین در مسجد جامع چوپانان برگزار میشود.


سوگ‌نامه‌ای به قلم آقای مهدی افضل


چوپانان گریست

چوپانان در سوک از دست رفتگانش گریست و بغض آلود واشکبار بر آشیانی که ویران شد نگریست.          
ذبیح مبهوت است.آیا شانه هایش توانایی تحمل این مصیبت بزرگ را دارد؟
این قول خداوند است که هر کس را به انداره‌ی  تحملش...

آنان که رفتند به شهیدشان پیوستند، روانشان شاد و بهشتی باد. ولی شاهدانشان ماتم زده در حسرت دیدارشان مبهوتند.
ذبیح مبهوت است و شانه های اطرافیانش در هق هق گریه می‌لرزند.
گفتم ذبیح جان فریاد بزن، گریه کن، اشک بریز، پیراهن چاک کن...
فقط نگاهم کرد، چشمانش خیس بود.
ذبیح مبهوت است، کاش می گریست، کاش فریاد می کشید و بغض می ترکاند.
بازوانش را گرفتم و تکان دادم، صدایی ناله مانند از گلویش خارج شد.
با انگشت سبابه‌اش، اشک مرا پاک کرد.
گفتم ذبیح جان از قضا و قدر نمی توان گریخت، این اتفاق باید می‌افتاد چون از قبل نوشته شده بود. (الحکم لله)
باز نگاهم کرد، نگاهش خیس بود.
اندیشیدم چگونه تسلایش دهم، با کدام رفتار، کدام لحن و کدامین واژه؟
فقط توانستم بغض آلود بگویم ذبیح جان خدا صبرت بده...

(119) نظرات
  موضوع: درگذشتگان ،  نوشته شده در تاریخ جمعه 20 آبان 1390 ساعت 12:59 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

بیا به دیدن من، باز هم بیا ای دوست


در باب سپاس از الطاف و مراحم خوبان چـوپانان و عاشقان کـــویر به ویــژه گرامی سراینده‌ی صاحبدلشان (راهی)، چیزی که عرضه کنم ندارم جز آنکه بگویم:

عید قربان است و قربان کرد باید جان خویش
در ره آنان که می دانند چـوپانان کجاست

و چه فرقی می کند چوپانان باشد یا نارُسینه. هر دو در دل کویرند و کویر در دل هر دو جای گرفته است. کویری که زیباست، دوست داشتنی است علیرغم خشکی‌ها، کاستی‌ها و خالی شدنش. گاه سبز است و گاه پژمرده، گاه عبوس است و گاه متبسم با تپه ماهورهایی که قرار ندارند. در گوشه و کنارش کویریان دل به صبوری سپرده‌اند و زیباترین مظهر حیات را با الهام از معماری کویری به وجود آورده‌اند با چینه های گلین و کوچه های پهن و باریک که به بن بست نمی رسند و گندم زارهای سرسبز که خاطره آمیزند. کالبد زنده‌ی آبادی با نگاه، تنها با نگاه با ما سخن می گوید و چه با معناست این گویش و واگویی‌ها که حرف دل است و حدیث درد وقتی که می‌گوید: «تو در من و من در تو زندگی می کنم. ما در یکدیگر متولد شده‌ایم و در یکدیگر می‌میریم. اگر به سراغم نیایید، اگر به خاطرم نیاورید فراموش می شوم. بود و نبودم هر دو در تخیلات و اذهان شما شکل می گیرد» از اینروست که می‌گــویم:

دلم گرفته تو را می زند صدا ای دوست
صدای قلب مرا بشنو و بیا ای دوست

بیا که از غم نادیدنت سه تار دلم
به شور می رود و می‌زند نوا ای دوست

بریده‌ام دل خویش از جهان و هر چه در اوست
به این امید که دارم فقط تو را ای دوست

دلم گرفته تو دانی که من چه می گویم
بیا به دیدن من، باز هم بیا ای دوست

محمد علی ابراهیمی انارکی
عید قربان - آبان ۱۳۹۰   

(6) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 06:26 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

سرشماری تا وسط آبادی رسید - کمک نیاز داریم


سرشماری که از طرف راست آبادی (وقتی در میدان ورودی شهر رو به سوی کوه بالاسر چوپانان می‌ایستیم) شروع شده بود امروز به خط میانی دهکده رسید و از فردا (یکشنبه) طرف چپ آبادی را سرشماری می‌کنند.

تا اینجا که همکاری مردم خیلی خوب بوده است ولی خیلی مدیون آن چند نفری هستیم که از نخستین روز سرشماری تاکنون کار و زندگی خود را ول کرده‌اند و دارند پیشاپیش، مردم را آماده می‌کنند که در خانه باشند و شناسنامه‌ها را ردیف کرده‌ باشند. از بین افرادی که خیلی وقت گذاشتند می‌توان از آقایان ذبیح (علی عسگر) مرتضوی، امیر کلانتری، غلامعلی صمیمی، علی خسرو (جلالپور)، و مجید غلامرضایی نام برد. گروه دیگری از همشهریان هم به فراخور کار، یکی دو روز وقت گذاشتند و کمک کردند.

اما باز هم کمک نیاز است چون بچه‌ها خسته شده‌اند و به زور خود را سرپا نگه میدارند. کسانی که دوست دارند حتی به مدت نصف روز هم کمک کنند با تلفن آقای صمیمی ۰۹۱۳۱۵۲۶۰۴۵ تماس بگیرند.
کاری که باید انجام شود این است که به خانه‌هایی که در مسیر سرشماری هستند سر زده و به آنها بگویند که دست کم یک نفر در خانه برای پاسخگویی حضور داشته باشد. اگر هم از خانه بیرون رفته‌اند پیدایشان کنند که خانه را خالی نگذارند.

این را گفتم که کسی نگوید: نگفتید، اگر گفته بودید کمک می‌کردم ... 


چوپانان - پسین روز پنج شنبه ۱۳۹۰٫۸٫۱۲ - عکس از غلامعلی صمیمی
(5) نظرات
  موضوع: عمومی ،  نوشته شده در تاریخ شنبه 14 آبان 1390 ساعت 10:04 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

سپاس «راهی» از «کویر» به خاطر سرودن شعر چوپانان


سپاس «راهی» از «کویر» به خاطر سرودن شعر چوپانان

به گمان من در این برهه از زمان بهترین کاری که می‌توان کرد ایجاد اتحادی ناگسستنی بین انارکی‌ها و چوپانانی‌هاست که خوشبختانه قدم بسیار بزرگ و مثبتی را آقای ابراهیمی با سرودن شعری زیبا برای چوپانان برداشته است و من بر خود واجب دانستم با زبان شعر، هم از او قدردانی کنم و هم این حرکت زیبا را ادامه دهم. لذا این قصیده را به آقای ابراهیمی و مردم فرهیخته چوپانان و انارک تقدیم می‌کنم.

اکنون مردم چوپانان با همبستگی خود اراده کرده‌اند تا با شرکت فعال در سرشماری آبان ۱۳۹۰، نشان دهند که چوپانان، شایسته پیشرفت است و از سوی دیگر آقای ابراهیمی را که من خوب می‌شناسم و به توانش و حس ناسیونالیستی‌اش هم آگاهم، خوب میداند که انارک مرکز بخش است و بخش اگر دو شهر داشته باشد بهتر است تا یک شهر. او با این شعرش همبستگی و اراده مردم برای آبادانی منطقه را تقویت کرده است. این حرکت بسیار ستوده و پسندیده است و باید آن را حمایت کنیم و در راه استحکام آن بکوشیم. این اتحاد است که عامل پیشرفت است نه تفرقه.

این شعر را همان روزی که شعرش را دیدم سرودم تا هم تقدیر از این بزرگوار به نحو احسن به عمل آید و هم گامی باشد در تداوم این حرکت. کار ما کار فرهنگی است اگرچه زودبازده نیست اما عمیق و جاودانه است.

محمد مستقیمی (راهی)
آبان ۱۳۹۰ – اصفهان  


(8) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ شنبه 14 آبان 1390 ساعت 12:56 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

ابوالقاسم زاهدی کهنسالترین چوپانانی در این سرشماری


ابوالقاسم زاهدی که بیش از صد سال دارد بیشتر اوقات در خیابان اصلی چوپانان در کنار خانه‌شان می‌نشیند و رفت و آمد مردم را نگاه می‌کند و با آنها که سن و سال بیشتری دارند گفتگو می‌کند. او فرزند یکی از بنیانگزاران چوپانان است  و با آنکه کهنسال است  دلی شاداب و ذهنی فعال و حافظه‌ای قوی دارد. شنوایی‌اش کم شده است اما هنوز هم بخوبی میتواند ارتباط برقرار کند.
امروز با هم یک عکس هم گرفتیم:


از راست به چپ منصور زاهدی - سعید مالکی - ابوالقاسم زاهدی - مهدی افضل
(3) نظرات
  موضوع: عمومی ،  نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 09:31 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

شعر «شمارش معکوس»

شعر «شمارش معکوس»
دوشنبه 2 آبان 1390

  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 03:33 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

سرشماری در چوپانان


با استقبال شگفت انگیزی که همشهریان در همین روز اول نشان دادند آشکار است که سرشماری در یکی دو روز به پایان نخواهد رسید به همین دلیل برنامه سرشماری انجام شده را هر روز در همین قسمت خواهیم افزود. توجه فرمایید که در اینجا پس از انجام سرشماری هر بلوک، آنرا گزارش خواهیم کرد. برای آگاهی از برنامه روزهای آینده به سایت‌های آقایان صمیمی و مرتضوی که عنوانهای خبری آنان را در ستون سمت چپ همین سایت می‌بینید مراجعه کنید. 
ادامه مطلب ...

ای فرزند چوپانان !!! آیا فریاد کمک خواهی مام وطن را می‌شنوی؟

ای فرزند چوپانان !!! آیا فریاد کمک خواهی مام وطن را می‌شنوی؟

چند روزی است که فریادهای التماس گونه چوپانانم را با تمام وجودم حس می‌کنم. آن مهربان وطنم، آن دامان باز محبت و صفا، آن مادر مهربان که سالها مرا در آغوش خود با محبت پذیرا بود، آن مادر فرتوت مهربانی که ایام نوروز سفره صفا و صمیمیتش را برای پذیرایی از من می گشاید و من در کنار این سفره صمیمیت خاطراتم را زنده می کنم، آن مادرمهربانی  که فرزندانم هم آغوشش را با جان و دل پذیرا هستند ، امروز فریاد می زند و کمک می طلبد  آغوش گشوده و مرا می خواند و چنین ندا میدهد:

فرزندم فقط دو روز به خانه ات برگرد!
فرزندم فقط دو روز به خانه ات برگرد!
من امروز به تو نیاز دارم تا نام تو و خانواده ات در سرشماری امسال مرا در شهرستان سر بلند و سر افراز سازد

ای فرزند چوپانان آیا صدای مادر پیرت، چوپانان را می شنوی؟
پس همت کن وفقط در دو روز سرشماری او را سر افراز نما!

ای فرزندان دنیای مجازی چوپانان، می دانید که بسیاری از فرزندان اصیل چوپانان، او را در این دنیای مجازی نمی شناسند و پیام او را در دنیای مجازی نمی شنوند. پس به کمک  پیامک و تلفن این ندا را به دوستان، فامیل، همسایگان و سایر همشهریان برسانید تا در این گرد همایی سرشماری دلسوختگان چوپانان همه با همت بلند شرکت کنیم و برای نجاتش آستین ها را بالا بزنیم.

با احترام و استدعا:
فرزند چوپانان     
ابوالقاسم مستقیمی

(5) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ شنبه 30 مهر 1390 ساعت 09:17 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

مقاله «از همت مجازی تا آلزایمر چوپونون»


آقای علینقی جلال مقاله زیر را در زمینه همت و اراده برخی از مردمان نگاشته و جهت اطلاع همشهریان، برای خبرگزاری ارسال نموده‌اند. ما بر این گمانیم که سرشماری امسال تا حدود زیادی میتواند راهنمای ما باشد تا آنانی که اهل عمل و اراده هستند را از آنان که فقط حرف میزنند (و یا حتی حرف هم نمیزنند!) بازشناسیم.


از همت مجازی تا آلزایمر چوپونون
تو این دنیا که همه چیز مجازی شده ما چوپونونی ها هم دچار همت مجازی شده ایم. ایده های خوبی داریم، خوب حرف می زنیم و خوب می نویسیم و جالب اینکه همین امر هم برای هر موضوعی فقط یکبار اتفاق می افتد.
متاسفانه پیگیری نمی کنیم و به خیال خودمان انجام وظیفه کردیم و منتظر می نشینیم تا دیگری قدمی بردارد و جالب اینجاست که اگر دیگری هم قدمی بردارد به نوعی کار را بی ارزش و بی اساس می خوانیم و گاهی نیز می گوئیم: من که میدانستم اینکار باید بشود! یا من که گفته بودم باید چنین شود و چنان ... خوب است یا بد ... بقول خودمان در موارد مثبت که بایستی پیگیری کنیم سمج نمی شویم ولی متاسفانه در موارد منفی که شاید پای آبروی کسی در میان باشد آی سمجیم ...!

صحبت از چوپونون که میشود... تا زمانیکه هیچ اقدامی نشده سکوت می کنیم و حرفهایمان را یا توی دلمان میزنیم یا در گوشی نق نق می کنیم و می نشینیم تا اون کار توسط شخص دیگری انجام بگیرد ... حالا نوبت انتقادات و پیشنهادات ما میشود و هنرمان گل می کند که اگر اینجور می شد بهتر بود یا اگر فلان می شد بهتر بود.

اگر آنچه که هر کدام از ما توی ذهنش برای چوپونون در نظر دارد فقط ده درصدش عمل می شد، چوپونون مدینه فاضله می شد ... ولی افسوس و صد افسوس ...

زمانی صحبت از معماری قدیمی چوپونون و حفظ آن میشود، می گوئیم و مینویسیم و می خندیم و تائید می کنیم و بعد هم در مقابل چشممان همان کار که نباید بشود میشود و اقدام ما فقط سکوت است!!
زمانی صحبت از شورا و دهیاری میشود، می گوئیم و می نویسیم و انتقاد می کنیم و بهونه میگیریم ولی موقع عمل که میرسد هزار تا کار داریم و جرات نمی کنیم و ایده ای نداریم و خودمان هم یواشکی به همان که نمی خواهیم رای میدهیم و میگوئیم ما که میدونیم همین میشود پس رایمان را خراب نکنیم!!
زمانی صحبت از سرمایه گذاری در موارد مختلف مثل کارخانه و گردشگری و مجتمع رفاهی میشود ولی ترس از آینده و متاسفانه سنگ اندازی همشهریان و وضعیت مبهم آبادی مانع میشود ...
زمانی صحبت از فضای سبز و محیط زیست میشود ...
زمانی صحبت از کشاورزی چوپونون میشود ...
زمانی صحبت بهداری و آمبولانس و دکتر میشود ...
زمانی صحبت از زمین فوتبال و ورزش جوانان ... زمانی صحبت از اعتیاد و فساد در آبادی ... زمانی صحبت از مدرسه و دبیرستان و معلم ... زمانی صحبت از جهانگردی و جذب توریست ... زمانی صحبت از کارخانه و جذب نیرو ... زمانی صحبت از مهاجرت خانواده ها و ورود غریبه ها به آبادی ... زمانی صحبت از همکاری در طرح ساخت میدان بسیج ...و زمانی صحبت از سرشماری نفوس و مسکن.

در تمام این زمانها عکس العمل ما بعد از گفتن و نوشتن آنهم نفرات معدودی، فقط و فقط سکوت در جمع است و حرفمان را در خلوت خانه های خودمان بازگو می کنیم تا شاید به دیگری رسیده و امیدواریم به اینصورت حرفمان به مقصد برسد.

فقط ماشااله توقعمان بالاست. توقع داریم بدون پیگیری و سماجت، ورزشگاه ساخته شود، کارخانه بر پا شود، شورا و دهیاری فعال باشد، میدان بسیج با نقشه زیبا و باب طبع داشته باشیم، کشاورزی ما نمونه باشد، معتاد و فاسد نداشته باشیم، تازه توریست و جهانگرد هم به چوپانان بیاید و اسم چوپانان را در تلوزیون بشنویم و عکس چوپانان در مجلات باشد و مهمتر از همه توقع داریم چوپانان را به شهر تبدیل کنیم!
جالبتر اینکه تا صحبت آبادیها و شهرهای اطراف میشود، می گوئیم: مگر فلان جا چه چیزی دارد؟ به چه چیزشان می نازند؟ جندق فلان و خور فلان و انارک و نائین فلان ...

توقع فعلی ما در چوپانان نقل آن بنده خدائیست که به ضریح امام رضا (ع) چسبیده بود و التماس و درخواست میکرد که: یا امام رضا کمک کن تا در قرعه کشی فلان بانک یک منزل یا یک ماشین برنده بشوم ... ندائی به او رسید که اول برو توی اون بانک حساب باز کن بعد بیا دعا کن برای برنده شدن!!
حالا ما هم طومار امضاء می کنیم و خواهش و تمنا و درخواست که خدایا چوپانان ما را شهر کن! ولی غافل از اینکه دهستان ما مثل کسانی که در اثر کوچک شدن مغزشان دچار آلزایمر می شوند، روز به روز کوچکتر و خلوت تر و خالی تر میشود و متاسفانه خودمان هم دچار آلزایمر شده ایم و فقط قدیم چوپانان را بیاد می آوریم و پز میدهیم و حافظه کوتاه مدتمان را فراموش می کنیم. الان یک حرف میزنیم و فردا یادمان نیست ...
استارت را خوب میزنیم ولی غافل ازاینکه موتور خراب است یا سوخت ندارد یا پنچر است و ...

علی ایحال..شاید این نوشته هم یکی از همان هزاران خواهد بود که دیگران نیز گفته و نوشته اند ولی بیائید همت مان را از دنیای مجازی به واقعیت و عمل نزدیک کنیم. بیائیم همت مان را در منطقه به رخ بکشیم و آستین بالا بزنیم و هر کس توانائیهایش را مکتوب اعلام کند که در چه زمینه ای میتواند کمک کند ... (به یاد همایش افتادید..!!!) تکرار بسیاری از موارد کار ساز است. نماز هم تکراری است ولی راهگشا و رسیدن به مقصد را هموار می کند ... 

با سپاس   
 علینقی جلال
(18) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 21 مهر 1390 ساعت 11:25 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

مهاجرت تعدادی ازخانوارهای چوپانانی به شهرها


با توجه به نزدیک شدن به آغاز سال تحصیلی جدید نزدیک به هشت خانوار محترم برای ادامه تحصیل فرزندشان مجبور شده اند که چوپانان رابه قصد شهرهای اطراف ترک بنمایند.{شهرهای اصفهان،اردکان،میبد،خور،نایین} از انجمله اند.اسامی خانوارها در آرشیو موجود است.
با اینکه مهاجرت انها جنبه پیشرفت اموزش وتحصیلی دارد وبمنظور کسب وکارنیز هست برای این خانواده های محترم ارزوی موفقیت داریم ،اما این خبرها برای آینده چوپانان فاجعه است وتا کی مسئولین دست روی دست می گذارند وتماشاگر چنین حوادثی میباشند،بویژه آبانماه سال جاری سرشماری نفوس ومسکن میباشد ومسئله ای است حیاتی برای چوپانان ما.
اصل خبر {رضارستاقی}
(4) نظرات
  موضوع: خبرهای سایت ،  نوشته شده در تاریخ جمعه 18 شهریور 1390 ساعت 01:46 ب.ظ
نویسنده: غلامعلی صمیمی

خاطرات آقای علیرضا علی بمانی - قسمت پنجم


با عرض سلام خدمت شما اهالی محترم چوپانان
از این پس با درج ماهانه خاطرات شما دوستان عزیز در خدمتتان هستیم.امید که مورد پسندتان واقع شود.

« ختنه سوران قدیم چوپانان »

   در زمان های قدیم در چوپانان، ختنه سوران مراسم و سنت های خاص خود را داشت. سالی یک بار مرحوم استاد پلنگ و بعدها هم مرحوم زمانی در تابستان های داغ به چوپانان می آمدند و این مراسم را در خانه ها برگزار می کردند.
   در این هنگام، بچه های بین 6 تا 14 سال را در یک خانه جمع می کردند و آنها را بر اساس نام خانوادگی ختنه می کردند. 
   از دیگر رسوم این بود که در خلال انجام مراسم ختنه سوران، بزرگانی چون : (مرحوم علی اصغر کلانتری) دایره می زدند و خانواده هایی که بچه هایشان ختنه شده بودند هم با پخش نقل و خرما شادی و پایکوبی می کردند.
   مرحوم زمانی پنبه سوخته را در اطراف زخم می گذاشت تا خونریزی نکند. در این هنگام، لنگ جای شلوار را می گرفت. و آن هایی که شرایط بهتری داشتند، دامن می پوشیدند.
هر سال که می گفتند زمانی آمده، من از ترس فرار می کردم و ته دشت قایم می شدم. بالاخره کلاس چهارم بودم که گیر افتادم. من و پسر خاله ام (پسر مرحوم علی اصغر کلانتری) را در یک خانه گیر انداختند و زمانی با تیغ و قیچی خودش آمد و خلاصه کار را تمام کرد. آن روز بیش از 27 کودک ختنه شدند. و تعداد آن ها هم بایستی حتما تاق (فرد) می بود.
   ما هم از بابت اینکه چند روزی مورد توجه قرار می گرفتیم خوشحال بودیم. اما اجازه بیرون رفتن و بازی کردن به ما نمی دادند و می گفتند "سیم" می کند. این اصطلاح رایج بین مردم چوپانان بود. خلاصه چند روزی از بازی (قرقره، تالنگه، و... .) محروم بودیم. اما به آن می ارزید چون نقل و خرما و غذاهای مغذی گیرمان می آمد.
جشن و پایکوبی با دایره زدن های مرحوم علی اصغر و دوبیتی های محلی و آینه قرآن و تجمع اقوام و همسایه ها در خانه ای که پسرش را ختنه کرده اند، و همچنین مهر و محبت و روابط نیکو و حسنه ای که بین اهالی روستای چوپانان وجود داشت، از رسومی بود که امروزه بسیار کمرنگ شده است.

قسمت اول   قسمت دوم   قسمت سوم   قسمت چهارم


»شما دوستان عزیز هم می توانید با ارسال خاطرات خود ما را یاری کنید«

(3) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 08:34 ق.ظ
نویسنده: مصطفی مراد

تاریخچه‌ای از مهندسی حفر قنات چوپانان


مهندسی حفر قنات: به علمی می‌گوئیم که به صورت شفاهی و تجربی در گذشته آموزش داده می‌شد و به وسیله این علم انسان‌ها در دورانهای گذشته مخصوصا در ایران زمین موفق شده‌اند از اعماق زمین نهر‌ها و جوی‌های آب را بر روی زمین جاری نموده و به کشاورزی بپردازند. 
 
ادامه مطلب ...

خاطرات آقای علیرضا علی بمانی - قسمت چهارم


با عرض سلام خدمت شما اهالی محترم چوپانان
از این پس با درج ماهانه خاطرات شما دوستان عزیز در خدمتتان هستیم.امید که مورد پسندتان واقع شود.

« تحصیل علم »

   از کودکی علاقه ی زیادی داشتم که به مدرسه بروم. هنوز به سن هفت سالگی که سن قانونی برای رفتن به دبستان بود نرسیده بودم.دبستان ستوده چوپانان، تنها دبستان پسرانه چوپانان بود.
   وقتی معلمان و مدیر آن زمان علاقه ی مرا به درس و مدرسه مشاهده کردند، اجازه دادند به صورت مستمع آزاد به مدرسه بروم. اما موقعی که رییس فرهنگ می آمد، مرا بیرون می کردند. برای همین روز هایی که بازرس یا رییس فرهنگ از نایین می آمدند، من کیف جلی خود را که از پارچه های دولتی ( پارچه هایی که برای لباس کار به کارگران معدن نخلک می دادند. ) ساخته شده بود، به دوش کشیده و گریه کنان از مدرسه بیرون می آمدم.و پشت دیوار کشیک می کشیدم تا ببینم چه وقت آقایان می روند تا باز به مدرسه بروم.

   یاد مدیران و مربیان و معلمان آن زمان به خیر. بزرگانی چون : « آقای علی هنری – آقای نقیب زاده – آقای میرزابیگی – آقای سعادتی و... . » که نمی دانم کدام در قید حیات هستند و کدام به رحمت خدا پیوسته اند.یادشان گرامی باد.

»شما دوستان عزیز هم می توانید با ارسال خاطرات خود ما را یاری کنید«

(2) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 5 مرداد 1390 ساعت 10:17 ق.ظ
نویسنده: مصطفی مراد

قربانی و توزیع گوشت نذری شتر


با نیت جلوگیری از بلایا و کم شدن مرگ و میر، ظهر روز برات یک شتر که با همیاری مردم خریداری شده بود قربانی شد و گوشت نذری آن بین همه مردم چوپانان توزیع شد. 
[خبر از: حاج عباس رستاقی]

(یادداشت نگارنده: گمان نمی‌کنم که مرگ و میر زیاد شده باشد بلکه چوپانانیان به جای آنکه درگذشتگان خود را غریبانه در آرامستانهای شهرها دفن کنند آنها را برای خاکسپاری در نزدیکی سایر عزیزان درگذشته، به آرامستان چوپانان می‌آورند)
(6) نظرات
  موضوع: عمومی ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 02:31 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

مراسم روز برات در چوپانان


همه ساله پسین روز قبل از عید نیمه شعبان چوپانانی‌ها برای خیرات و خواندن فاتحه به آرامستان میروند که مردم به آن عید مرده‌ها هم می‌گویند. امسال نیز همچون سالهای پیش -و پربارتر و شلوغتر از سالهای پیش- مردم در چوپانان با شربت و شیرینی و سیروک و میوه به مزار درگذشتگان خود رفتند و گونه‌ای عید برای درگذشتگان برگزار کردند. [خبر از: غلامعلی صمیمی]
(0) نظرات
  موضوع: مناسبت‌ها ،  نوشته شده در تاریخ شنبه 25 تیر 1390 ساعت 08:08 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی