سادات مکرم زواره
ساداتی که به نائین رفته اند
` ساداتی که به نائین رفته اند:ساداتی که به نائین رفته اند بیشتر از احفاد ونیاکان میرزارفیعای نائینی میباشند ودسته ای هم از طایفه میرزا آقاعلی زواره ای میباشند.
از سادات طبا طبای معرف نائین است:
1-طایفه حاجی مشیر الملک که سر دسته آنان فعلا" عماد السلطنه مشیر فاطمی است
2-طایفه میرزا مرتضی قلیخان نائینی ومیرزا رضا خان نائینی که سر دست این طایفه فعلا" دکتر طبا میباشد.
3-میرزا اسد الله طبا طبائی نائینی که با خوانین سفلای اردستان مواصلت نموده است.
4- از علمای سادات طبا طبای نائین است میرزا سلیمان طبا طبائی نائینی شاگرد ملا اسمعیل عقدائی متوفی (1240.ه. ق).
5-دکتر سید عبدالعلی علوی نائینی از طایفه میرزا آقا علی زواره وطایفه آنان.
ساداتی که به قم رفته اند:
عدهای از سادات طبا طبای زواره به قم مهاجرت نموده اند که دسته هائی از آنان در حال حاضر وجود دارند از معاریف آنان است:
آیت الله حاجی آقاحسین قمی طبا طبائی متوفی وطایفه آن مرحوم ودیگر طایفه ذو المجد طبا طبائی و فخر طبا طبائی واحمد طبا طبائی نماینده مجلس شورای ملی.
آتشکده اردستان
+ نوشته شده در چهارشنبه سی و یکم فروردین 1390ساعت 23:12 توسط عماد | آرشیو نظرات
ساداتی که به نائین رفته اند بیشتر از احفاد ونیاکان میرزارفیعای نائینی میباشند ودسته ای هم از طایفه میرزا آقاعلی زواره ای میباشند.
از سادات طبا طبای معرف نائین است:
1-طایفه حاجی مشیر الملک که سر دسته آنان فعلا" عماد السلطنه مشیر فاطمی است
2-طایفه میرزا مرتضی قلیخان نائینی ومیرزا رضا خان نائینی که سر دست این طایفه فعلا" دکتر طبا میباشد.
3-میرزا اسد الله طبا طبائی نائینی که با خوانین سفلای اردستان مواصلت نموده است.
4- از علمای سادات طبا طبای نائین است میرزا سلیمان طبا طبائی نائینی شاگرد ملا اسمعیل عقدائی متوفی (1240.ه. ق).
5-دکتر سید عبدالعلی علوی نائینی از طایفه میرزا آقا علی زواره وطایفه آنان.
ساداتی که به قم رفته اند:
عدهای از سادات طبا طبای زواره به قم مهاجرت نموده اند که دسته هائی از آنان در حال حاضر وجود دارند از معاریف آنان است:
آیت الله حاجی آقاحسین قمی طبا طبائی متوفی وطایفه آن مرحوم ودیگر طایفه ذو المجد طبا طبائی و فخر طبا طبائی واحمد طبا طبائی نماینده مجلس شورای ملی.
آتشکده اردستان
ساداتی که به نطنز رفته اند
ساداتی که به نطنز رفته اند .آنچه معلوم است از نظر مجاورت نطنز با زواره از سادات طبا طبا به نطنز مهاجرت کرده اند ودر حال حاضر هم اولاد آنان وجود دارند .
سر سلسله سادات طبا طبا نطنز عبارت از:
حاجی سید نعمت اله بن سید احمد وسید حسین بن سید ابرهیم ونیز سیداسمعیل وسید عباس از سادات طبا طبای نطنز ند که ظاها"منسوب بطایفه میر حسین زواره می باشد.
میر حسین پسر حاجی میر باقر زواره ای بوده وحاجی میر باقر دارای سه پسر باسامی:
1-میر محمد حسین که ازاین سلسله است امام جمعه زواره واولاد حاجی سید حسن .
2-میر طالب.
3-میر ابرهیم که نسب سادات نطنز باو می رسد .بنابراین سادات نطنز بطایفه حاجی میر محمد باقر متصل می گردند .
میر ابرهیم پسری داشته بنام سید تقی وپسر دیگری بنام سید حسین که به دیه اوره نطنز مهاجرت کرده اند –سید تقی دارای پسزی بنام سید احمد بوده است سید احمد هم پسری بنام سید تقی داشته است – سید تقی دو پسر باسامی :
1-میر محمد علی
2- میر حسن بوده است.
میر محمد علی دارای یکسر بنام حاجی سید رضا طبا طبائی بوده است .حاجی سید رضا دارای سه پسر باسامی:
1-سید احمد .
2-سید جعفر.
3-حاجی سید محمد بوده است.
سید احمد بن حاجی سید رضا دارای یک پسر بنام سید اشرف طبا طبائی میباشد.
سید جعفر بن حاجی سید رضا دارای چهار پسر باسامی:
1-سید علی طبا طبائی.
2-سید محمد طبا طبائی.
3-سید رضا طباطبائی.
4- سید کمال طبا طبائی می باشد. حاجی سید محمد بن حاجی سید رضا دارای سه پسر باسامی:
1-سید ابوالقاسم طبا طبائی.
2- سید علی طبا طبائی.
3-سید علی اکبر طبا طبائی بوده است.
سید حسین بن سیدتقی (متوفی در 1277.ه. ق. )دارای پنج پسر باسامی:
1-حاجی سید هاشم
2-حاجی سید محمد.
3-میرزاجان.
4-سید رضا.
5-سید یحیی ویکدختر بنام نازنین بیگم (زوجه حاجی رضا جراح) بوده است.
حاجی سید هاشم دارای یکدختر بنام جان جان بیگم(زوجه حاجی سید حسین طبا طبائی) ودو پسر بنام های : 1- سید علی طبا طبائی
2-سید ابوالقاسم طبا طبائی بوده است.
سید علی طبا طبائی دارای پنخ اولاد یکدختر بنام عصمت طبا طبائی وچهار پسر باسامی:
1-سید محمود طبا طبائی
2-سید ابوالفضل طبا طبائی
3-سید محمد حسن طبا طبائی
4-سید احمد طبا طبائی بوده است
سید ابوالقاسم بن سید هاشم دارای دو پسر باسامی :
1-سید هاشم طبا طبائی
2-سید عباس طبا طبائی .ودو دختر:
1-رقیه طبا طبائی
2-صدیقه طبا طبائی(زوجه سید حسن طبا طبائی بوده است.
حاجی سید محمد طبا طبائی ابن سید حسن دارای دو پسر باسامی:
1-حاجی سید حسن.
2-سید علی بوده است.
حاجی سید حسین دارای یک پسر یک پسر بنام سید اسد الله تقی زاده طبا طبائی وسه دختر بنام های مریم . فاطمه . رقیه تقی زاده طبا طبائی بوده است .
سید اسدالله تقی زاده طبا طبائی دارای یک پسر بنام سید جلال بهروش رئیس معلی عمران زاهدان بوده است.
سید علی بن حاجی سید محمد طبا طبائی دارای چهخار پسر باسامی :.
1-سید محمد . علیزاده طبا طبائی.
2-سید مهدی علیزاده طبا طبائی .
3-حاجی سید جعفر آزمایش وکیل دادگستری که سر سلسله بشمار میرود .
4-سید باقرعلیزاده طبا طبائیبوده است.
حاجی سید جعفر آزمایش دارای یازده فرزند شش پسر باسامی:
1-سید علیرضا آزمایش.
2-سید محمد علی آزمایش.
3-سید علی اصغر آزمایش.
4-سید مصطفی آزمایش.
5-سید غلامحسن آزمایش.
6-سید عبالرحمن آزمایشو پنج دختر باسامی :
1-زهرا
2-مهری.
3-عزیزه.
4-فاطمه.
5-رخساره آزمیش میباشد.
میرزا جان بن سید حسن دارای یک پسر بنام سید تقی وسید تقی دارای سه پسر باسامی:
1-سید حسین میرزاده طبا طبائی.
2-سید جواد میرزاده طبا طبائی.
3-سید محمد میرزاده طبا طبائی ویکدختر بنام رخساره بیگم (زوجه سید علی طبا طبائی) بوده است.
سید رضا بن سید حسن دارای یک پسر بنام سید حسن بوده است.سید حسن دارای چهار پسر باسامی:
1-سیدمحمد.
2-سید احمد.
3-سید اکبر.
4-سید صادق حسنزاده طبا طبائی بوده است.
سید یحیی بن سید حسن دارای دو پسر باسامی:
1-سید ابراهیم یحیی زاده طبا طبائی.
2-سید یحیی زاد طبا طبائی ودو دختر باسامی
1-ربابه بیگم
2-خدیجه بیگم بوده است.
آتشکده اردستان ج۱ ص۱۷۹
+ نوشته شده در سه شنبه سی ام فروردین 1390ساعت 22:5 توسط عماد | آرشیو نظرات
آنچه معلوم است از نظر مجاورت نطنز با زواره از سادات طبا طبا به نطنز مهاجرت کرده اند ودر حال حاضر هم اولاد آنان وجود دارند .
سر سلسله سادات طبا طبا نطنز عبارت از:
حاجی سید نعمت اله بن سید احمد وسید حسین بن سید ابرهیم ونیز سیداسمعیل وسید عباس از سادات طبا طبای نطنز ند که ظاها"منسوب بطایفه میر حسین زواره می باشد.
میر حسین پسر حاجی میر باقر زواره ای بوده وحاجی میر باقر دارای سه پسر باسامی:
1-میر محمد حسین که ازاین سلسله است امام جمعه زواره واولاد حاجی سید حسن .
2-میر طالب.
3-میر ابرهیم که نسب سادات نطنز باو می رسد .بنابراین سادات نطنز بطایفه حاجی میر محمد باقر متصل می گردند .
میر ابرهیم پسری داشته بنام سید تقی وپسر دیگری بنام سید حسین که به دیه اوره نطنز مهاجرت کرده اند –سید تقی دارای پسزی بنام سید احمد بوده است سید احمد هم پسری بنام سید تقی داشته است – سید تقی دو پسر باسامی :
1-میر محمد علی
2- میر حسن بوده است.
میر محمد علی دارای یکسر بنام حاجی سید رضا طبا طبائی بوده است .حاجی سید رضا دارای سه پسر باسامی:
1-سید احمد .
2-سید جعفر.
3-حاجی سید محمد بوده است.
سید احمد بن حاجی سید رضا دارای یک پسر بنام سید اشرف طبا طبائی میباشد.
سید جعفر بن حاجی سید رضا دارای چهار پسر باسامی:
1-سید علی طبا طبائی.
2-سید محمد طبا طبائی.
3-سید رضا طباطبائی.
4- سید کمال طبا طبائی می باشد. حاجی سید محمد بن حاجی سید رضا دارای سه پسر باسامی:
1-سید ابوالقاسم طبا طبائی.
2- سید علی طبا طبائی.
3-سید علی اکبر طبا طبائی بوده است.
سید حسین بن سیدتقی (متوفی در 1277.ه. ق. )دارای پنج پسر باسامی:
1-حاجی سید هاشم
2-حاجی سید محمد.
3-میرزاجان.
4-سید رضا.
5-سید یحیی ویکدختر بنام نازنین بیگم (زوجه حاجی رضا جراح) بوده است.
حاجی سید هاشم دارای یکدختر بنام جان جان بیگم(زوجه حاجی سید حسین طبا طبائی) ودو پسر بنام های : 1- سید علی طبا طبائی
2-سید ابوالقاسم طبا طبائی بوده است.
سید علی طبا طبائی دارای پنخ اولاد یکدختر بنام عصمت طبا طبائی وچهار پسر باسامی:
1-سید محمود طبا طبائی
2-سید ابوالفضل طبا طبائی
3-سید محمد حسن طبا طبائی
4-سید احمد طبا طبائی بوده است
سید ابوالقاسم بن سید هاشم دارای دو پسر باسامی :
1-سید هاشم طبا طبائی
2-سید عباس طبا طبائی .ودو دختر:
1-رقیه طبا طبائی
2-صدیقه طبا طبائی(زوجه سید حسن طبا طبائی بوده است.
حاجی سید محمد طبا طبائی ابن سید حسن دارای دو پسر باسامی:
1-حاجی سید حسن.
2-سید علی بوده است.
حاجی سید حسین دارای یک پسر یک پسر بنام سید اسد الله تقی زاده طبا طبائی وسه دختر بنام های مریم . فاطمه . رقیه تقی زاده طبا طبائی بوده است .
سید اسدالله تقی زاده طبا طبائی دارای یک پسر بنام سید جلال بهروش رئیس معلی عمران زاهدان بوده است.
سید علی بن حاجی سید محمد طبا طبائی دارای چهخار پسر باسامی :.
1-سید محمد . علیزاده طبا طبائی.
2-سید مهدی علیزاده طبا طبائی .
3-حاجی سید جعفر آزمایش وکیل دادگستری که سر سلسله بشمار میرود .
4-سید باقرعلیزاده طبا طبائیبوده است.
حاجی سید جعفر آزمایش دارای یازده فرزند شش پسر باسامی:
1-سید علیرضا آزمایش.
2-سید محمد علی آزمایش.
3-سید علی اصغر آزمایش.
4-سید مصطفی آزمایش.
5-سید غلامحسن آزمایش.
6-سید عبالرحمن آزمایشو پنج دختر باسامی :
1-زهرا
2-مهری.
3-عزیزه.
4-فاطمه.
5-رخساره آزمیش میباشد.
میرزا جان بن سید حسن دارای یک پسر بنام سید تقی وسید تقی دارای سه پسر باسامی:
1-سید حسین میرزاده طبا طبائی.
2-سید جواد میرزاده طبا طبائی.
3-سید محمد میرزاده طبا طبائی ویکدختر بنام رخساره بیگم (زوجه سید علی طبا طبائی) بوده است.
سید رضا بن سید حسن دارای یک پسر بنام سید حسن بوده است.سید حسن دارای چهار پسر باسامی:
1-سیدمحمد.
2-سید احمد.
3-سید اکبر.
4-سید صادق حسنزاده طبا طبائی بوده است.
سید یحیی بن سید حسن دارای دو پسر باسامی:
1-سید ابراهیم یحیی زاده طبا طبائی.
2-سید یحیی زاد طبا طبائی ودو دختر باسامی
1-ربابه بیگم
2-خدیجه بیگم بوده است.
آتشکده اردستان ج۱ ص۱۷۹
ساداتی که به یزد رفته اند
ساداتی که به یزد رفته اند.
سید حسن بن مرتضی بن احمد بن .میر ..حسین بن میر سامع بن میر غیاث الزواری الطبا طبائی یزدی حائری معروف به متوفی در کربلا (1315.ه. ق.) از اوست ارجوزه ای در بدیع متضمن هفصد و چهار بیت که از نظم آن در سال (1297. ه. ق)فراغت یافته است و نیز ارجوزه ای در بیان در هفصد و سی وچهار بیت که در (1297 .ه.ق. )تمام شده ونیز ارجوزه دیگری بنام (سرائر المستبسرةفی نظم التبصرة) در فقه و ارجوزه دیگری بنام حقایق المبانی در علم معانی که عدد ابیاتش یکهزار و پانصد و ده می باشد وآن نیز در (1297 . ه.ق) ختم شده اولش :حمدا"لمن علمنی بحکمته و سخر البیان برحمته.
میر غیاث الدین زواره ای که در نسب نحوی دیده می شود همان سید غیاث الدین جمشید زواره ای استاد ابو الحسن علی بن حسن زواره ای مفسر معروف است ومیر سامع پسرش همان بانی مسجد زواره موسوم بسامع الدین است .
2-سید جمال الدین محمد واعظ طبا طبائی حائری بن حاج سیدحسین بن سید مرتضی یزدی حائری متوفی حدود (1313 .ه. ق) بن احمد بن میر حسین بن سامع بن میر عیاث زواره ای طبا طبائی که از اوست :ارجوزه ای در سلسله نسب وکتاب احسن التقویم در اختیارات و کتاب اخبار الا وابل فی تذکرة المصنفین وترجمه المولفین من العلماء والفضلاء وتذکرة المعمرین.
3- سید استاد علامه سید محمد کاظم بن عبد العظیم طبا طبا ئی یزدی نجفی است که در بیست ودوم رجب (1327 . ه. ق ) در نجف فوت ومدفون گردید رساله ای در اجتماع امر و نهی نوشته است ونیزاز او ست حواشی بر تبصره علامه حلی والاستصحاب و تعادل وتراجیح.
4-علامه سید علی بن علامه فقیه سید محمد کاظم طبا طبائی یزدی.
5- میر صدر الدین طبا طبائی مولف مرصع الحواشی تاریخ تالیف (1266. ه. ق )
6- میرزا محمد علی بن میر میر محمد باقر الحسنی الحسینی الطبا طبائی یزدی ادیب متخلص بوامق صاحب تذکره میکدة یا اشیانه میکدة در تذکره شعراء بفارسی .
8- میرزا محمد علی مدرس ابن سید علی رضا بن زین العابدین بن سید محمد معروف باخباری ابن سید صدر الدین محمد نصیر بن میرزا محمد صالح طبا طبائی یزدی زواره ای متوفی در (1240. ه. ق)مؤلف ترجمه اعتقادات صدوق .
از سلسله سادات طبا طبای زواره که به یزد مهاجرت نموده اند طایفه سید ضیاء الدین طبا طبائی نخست وزیر ایران در پایان سلطنت احمد شاه قاجار است.
اتشکده اردستان ج۱ ص۱۷۹
+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم فروردین 1390ساعت 8:6 توسط عماد | آرشیو نظرات
ساداتی که به یزد رفته اند.
سید حسن بن مرتضی بن احمد بن .میر ..حسین بن میر سامع بن میر غیاث الزواری الطبا طبائی یزدی حائری معروف به متوفی در کربلا (1315.ه. ق.) از اوست ارجوزه ای در بدیع متضمن هفصد و چهار بیت که از نظم آن در سال (1297. ه. ق)فراغت یافته است و نیز ارجوزه ای در بیان در هفصد و سی وچهار بیت که در (1297 .ه.ق. )تمام شده ونیز ارجوزه دیگری بنام (سرائر المستبسرةفی نظم التبصرة) در فقه و ارجوزه دیگری بنام حقایق المبانی در علم معانی که عدد ابیاتش یکهزار و پانصد و ده می باشد وآن نیز در (1297 . ه.ق) ختم شده اولش :حمدا"لمن علمنی بحکمته و سخر البیان برحمته.
میر غیاث الدین زواره ای که در نسب نحوی دیده می شود همان سید غیاث الدین جمشید زواره ای استاد ابو الحسن علی بن حسن زواره ای مفسر معروف است ومیر سامع پسرش همان بانی مسجد زواره موسوم بسامع الدین است .
2-سید جمال الدین محمد واعظ طبا طبائی حائری بن حاج سیدحسین بن سید مرتضی یزدی حائری متوفی حدود (1313 .ه. ق) بن احمد بن میر حسین بن سامع بن میر عیاث زواره ای طبا طبائی که از اوست :ارجوزه ای در سلسله نسب وکتاب احسن التقویم در اختیارات و کتاب اخبار الا وابل فی تذکرة المصنفین وترجمه المولفین من العلماء والفضلاء وتذکرة المعمرین.
3- سید استاد علامه سید محمد کاظم بن عبد العظیم طبا طبا ئی یزدی نجفی است که در بیست ودوم رجب (1327 . ه. ق ) در نجف فوت ومدفون گردید رساله ای در اجتماع امر و نهی نوشته است ونیزاز او ست حواشی بر تبصره علامه حلی والاستصحاب و تعادل وتراجیح.
4-علامه سید علی بن علامه فقیه سید محمد کاظم طبا طبائی یزدی.
5- میر صدر الدین طبا طبائی مولف مرصع الحواشی تاریخ تالیف (1266. ه. ق )
6- میرزا محمد علی بن میر میر محمد باقر الحسنی الحسینی الطبا طبائی یزدی ادیب متخلص بوامق صاحب تذکره میکدة یا اشیانه میکدة در تذکره شعراء بفارسی .
8- میرزا محمد علی مدرس ابن سید علی رضا بن زین العابدین بن سید محمد معروف باخباری ابن سید صدر الدین محمد نصیر بن میرزا محمد صالح طبا طبائی یزدی زواره ای متوفی در (1240. ه. ق)مؤلف ترجمه اعتقادات صدوق .
از سلسله سادات طبا طبای زواره که به یزد مهاجرت نموده اند طایفه سید ضیاء الدین طبا طبائی نخست وزیر ایران در پایان سلطنت احمد شاه قاجار است.
اتشکده اردستان ج۱ ص۱۷۹
سادات طبا طبای بروجرد
سادات طبا طبای بروجرد:آنچه مسلم است یکدسته از سادات طبا طبا ی زواره هم به بروجرد مهاجرت نموده اند وبرای نگارنده (نویسنده کتاب آتشکده اردستان)معلوم نگردید که این عده از چه طایفه ای از سادات طبا طبای زواره بوده اند آنچه معروف است از طایفه میر شاهمراد بوده اند و ظاهرا" میر شاهمراد همان مرادی باشد که دراجداد سادات بروجرد دیده می شود نگارنده شجره نامه مرتبی از این سلسله بدست نیاوردم.
یک شجره نامه از مرحوم سید نورالله طبا طبائی بروجردی که چند سال قبل وفات یافته و با آیت الله بروجردی نسبت نزدیک دارد در دست است که نا مرتب ومرسله وبیشتر القاب واسامی بهم آمیخته بنظر می رسد یعنی چندین فاصله حذف شده برای استحضار عین آن درج می گردد «سید نور الدین بن سید رحیم بن سید هادی بن سید جواد بن سید مرتضی بن سید محمد بن سید عبدالکریم بن سید مراد(تاسید مراد مرتب است) بن شاه اسداله بن سید جلال امیر الدین بن حسن بن مجدالدین بن قوام الدین بن اسمعیل عباد بن ابی المکارم بن عباد بن ابی المجد بن عباد علی بن حمزة بن طاهر بن علی بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم الملقب بطبا طبا بن اسمعیل الدیباج بن ابراهیم الغمر بن الحسن المثنی بن الامام المجتبی سبط المصطفی ابی محمد الحسن بن امیر المومنین (ع) . ابراهیم الغمر بن فاطمه بنت ابی عبدالحسین (ع)»
علاوه بر این که چندین فاصله حذف شده در پاره ای موارد دو فاصله یکی شده در هر حال کسانیکه از این عده ببروجرد مهاجرت نموده اند بدین قرار است:
1-سید آیت الله بحرالعلوم سید محمد مهدی بن مرتضی بن سید محمد بن سید عبد الکریم بن مراد طبا طبائی بروجردی نجفی متولد در کربلا در (1155 ه. ق )ومتوی در نجف در (1212 .ه .ق )است که از بزرگان سادات وعلماء عصر خود به شمار میرفته واز مشایخ اجازه او یکی وحید بهبهانی ودیگری شیخ ابوصالح محمد مهدی بن بهاء الدین محمد ملقب بصالح متوفی در (1183 ه. ق. )بوده است و به عده زیادی از بزرگان علما وسادات اجازه داده است که از آنجمله می باشد:
الف- سید ابوالقاسم جعفر بن سید حسین بن ابی القاسم جعفر بن موسوی خوانساری متوفی (1240.ه.ق) .
ب – شیخ احمد زین الدین احسائی متوفی (1241.ه. ق).
ج – حاج محمد حسین بن معصوم قزوینی ساکن شیراز متوفی در آنجا در سال (1240.ه .ق )ومدفون در حائر حسینی تاریخ اجازه (1211.ه.ق ).
د – سید حیدر بن حسین بن علی المسوی ایزدی تاریخ اجازه (1209.ه.ق )
ه – علامه سید دلدار علی.
ز – شیخ عبد علی بن محمد بن عبدالله بن حسین بن قضیب القارونی الخطی (از مشایخ حاج محمد ابراهیم کلباسی )تاریخ اجازه (1197 ه. ق )ادامه دارد
ح – سید عبد الکریم بن سید جواد بن سید عبدالله بن سید نور الدین بن سید نعمت الله محدث جزائری موسوی شوشتری متوفی در نجف سال (1215 ه. ق ) که از تالیفات اوست ارجوزه های بنام «فضائل الرمان »و کتاب «الاثنا عشریات» در مراثی و آنرا «العقود الاثنتاعشریة»نیز خوانند وبیت اول آن:
الله اکبر ما ذاالحادث الجلل فقد تزلزل سهل الارض والجبل
ونیز از او رساله «الخلل»راجع بصلواة مسافر واصالة البرائة.
2- سید علی بن عبدالکریم بن علی «از احفاد سید محمد طبا طبائی بروجردی جد آیت الله بحر العلوم » متوفی در سال (1306 ه.ق ) در اصفهان که از اوست« اصول الفقه»
3 – سید محمد تقی بن سید رضا بن آیت الله بحر العلوم الطبا طبائی النجفی متوفی در (1289 .ه. ق ) که از اوست کتاب اصول الفقه مسمی به «قواعد الاصول»
4 – سید جعفر بن سید محمد باقر بن سید علی صاحب البرهان بن السید رضا بن آیت الله بحر العلوم طبا طبائی نجفی از تالیفات اوست :کتاب «اسرار العارفین » در شرح کلام امیر المومنین در باب دعای کمیل بن زیاد و «تحفة الطالب» وترچمه آن «حلق اللحیه» بفارسی.
5 – علامه سید حسین بن سید رضا بن آیت الله بحر العلوم طبا طبائی نجفی متوفی (1306.ه ق. )که از اوست «شرح الدرة المنظومة» که اصل آن از تالیفات آیت الله بحر العلوم است .
6 – سید محمد بن سید عبد الکریم بن مراد طبا طبائی بروجردی جد آیت الله بحر العلوم است که در اصفهان متولد و در بروجرد وفات یافته وقبر او مزار عمومی است . از مولفات اوست :1- رساله احباط وتکفیر 2- رساله الایمان والاسلام 3 – اسرار اشکال حروف الهجاء .
7 - علامه سید محمد صادق بن سید حسن بن سید ابرهیم بن بن سید حسین بن سید رضا بن آیت الله بحر العلوم الحسنی الطبا طبائی نجفی مجاز از علامه مفتی میر ناصر حسین بن علامه کبیر میر حامد حسین الموسوی الکنتوری الکنهوی از تالیفات اوست ارجوزه ای در سلسله نسب که موسوم است به (سلسله ذهبییه ) ودر آن نسب خود را بامام حسن مجتبی (ع)میرساند و نیز ارجوزه ای دیگری موسوم به (ارجوزه تقریظ الاسماع ) در رضاع دارد .
8 – سید علی بن سید رضا بن آیت الله بحرالعلوم الطبا طبائی متوفی در سال (1298 .ه. ق ) که عده ای از علماء از طرف او اجازه یافته اند که از آن جمله است :
الف سید محمد جعفر بن حاجی میرزا علینقی طبا طبائی حائری متوفی در سال 1320 ه. ق)
ب – ملا عباس قزوینی .
ج – شیخ شکر بن احمد نجفی .
د – میرزا بهاء الدین صدر الشریعة بن میرزا علی محمد خان نظام الدوله اعظم (مجاور نجف)بن میرزا عبد الله خان امین الدوله بن محمد حسین خان صدر اعظم اصفهانی (در مدرسه نجف مدفون است
9 – سید رضا بن آیت الله بحر العلوم طبا طبائی متوفی (1253. ه.ق ) که از مولفات او است رساله الاجماع واصول الفقه .
10- سید محمد بن سید تقی بن سید رضا بن سید محمد مهدی بحر العلوم متوفی در نجف در سال (1326 . ه .ق )که از تالیفات او است :الحق والحکم .
11 – آیت اللهخ حاج آقا حسین بن علی طبا طبائی بروجردی متولد صفر (1292 .ه .ق )رئیس حوزه علمیه قم که از تالیفات اواست :حواشی نجاشی.
آتشکده اردستان ج۱ ص۱۷۸
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم فروردین 1390ساعت 22:55 توسط عماد | آرشیو نظرات
آنچه مسلم است یکدسته از سادات طبا طبا ی زواره هم به بروجرد مهاجرت نموده اند وبرای نگارنده (نویسنده کتاب آتشکده اردستان)معلوم نگردید که این عده از چه طایفه ای از سادات طبا طبای زواره بوده اند آنچه معروف است از طایفه میر شاهمراد بوده اند و ظاهرا" میر شاهمراد همان مرادی باشد که دراجداد سادات بروجرد دیده می شود نگارنده شجره نامه مرتبی از این سلسله بدست نیاوردم.
یک شجره نامه از مرحوم سید نورالله طبا طبائی بروجردی که چند سال قبل وفات یافته و با آیت الله بروجردی نسبت نزدیک دارد در دست است که نا مرتب ومرسله وبیشتر القاب واسامی بهم آمیخته بنظر می رسد یعنی چندین فاصله حذف شده برای استحضار عین آن درج می گردد «سید نور الدین بن سید رحیم بن سید هادی بن سید جواد بن سید مرتضی بن سید محمد بن سید عبدالکریم بن سید مراد(تاسید مراد مرتب است) بن شاه اسداله بن سید جلال امیر الدین بن حسن بن مجدالدین بن قوام الدین بن اسمعیل عباد بن ابی المکارم بن عباد بن ابی المجد بن عباد علی بن حمزة بن طاهر بن علی بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم الملقب بطبا طبا بن اسمعیل الدیباج بن ابراهیم الغمر بن الحسن المثنی بن الامام المجتبی سبط المصطفی ابی محمد الحسن بن امیر المومنین (ع) . ابراهیم الغمر بن فاطمه بنت ابی عبدالحسین (ع)»
علاوه بر این که چندین فاصله حذف شده در پاره ای موارد دو فاصله یکی شده در هر حال کسانیکه از این عده ببروجرد مهاجرت نموده اند بدین قرار است:
1-سید آیت الله بحرالعلوم سید محمد مهدی بن مرتضی بن سید محمد بن سید عبد الکریم بن مراد طبا طبائی بروجردی نجفی متولد در کربلا در (1155 ه. ق )ومتوی در نجف در (1212 .ه .ق )است که از بزرگان سادات وعلماء عصر خود به شمار میرفته واز مشایخ اجازه او یکی وحید بهبهانی ودیگری شیخ ابوصالح محمد مهدی بن بهاء الدین محمد ملقب بصالح متوفی در (1183 ه. ق. )بوده است و به عده زیادی از بزرگان علما وسادات اجازه داده است که از آنجمله می باشد:
الف- سید ابوالقاسم جعفر بن سید حسین بن ابی القاسم جعفر بن موسوی خوانساری متوفی (1240.ه.ق) .
ب – شیخ احمد زین الدین احسائی متوفی (1241.ه. ق).
ج – حاج محمد حسین بن معصوم قزوینی ساکن شیراز متوفی در آنجا در سال (1240.ه .ق )ومدفون در حائر حسینی تاریخ اجازه (1211.ه.ق ).
د – سید حیدر بن حسین بن علی المسوی ایزدی تاریخ اجازه (1209.ه.ق )
ه – علامه سید دلدار علی.
ز – شیخ عبد علی بن محمد بن عبدالله بن حسین بن قضیب القارونی الخطی (از مشایخ حاج محمد ابراهیم کلباسی )تاریخ اجازه (1197 ه. ق )ادامه دارد
ح – سید عبد الکریم بن سید جواد بن سید عبدالله بن سید نور الدین بن سید نعمت الله محدث جزائری موسوی شوشتری متوفی در نجف سال (1215 ه. ق ) که از تالیفات اوست ارجوزه های بنام «فضائل الرمان »و کتاب «الاثنا عشریات» در مراثی و آنرا «العقود الاثنتاعشریة»نیز خوانند وبیت اول آن:
الله اکبر ما ذاالحادث الجلل فقد تزلزل سهل الارض والجبل
ونیز از او رساله «الخلل»راجع بصلواة مسافر واصالة البرائة.
2- سید علی بن عبدالکریم بن علی «از احفاد سید محمد طبا طبائی بروجردی جد آیت الله بحر العلوم » متوفی در سال (1306 ه.ق ) در اصفهان که از اوست« اصول الفقه»
3 – سید محمد تقی بن سید رضا بن آیت الله بحر العلوم الطبا طبائی النجفی متوفی در (1289 .ه. ق ) که از اوست کتاب اصول الفقه مسمی به «قواعد الاصول»
4 – سید جعفر بن سید محمد باقر بن سید علی صاحب البرهان بن السید رضا بن آیت الله بحر العلوم طبا طبائی نجفی از تالیفات اوست :کتاب «اسرار العارفین » در شرح کلام امیر المومنین در باب دعای کمیل بن زیاد و «تحفة الطالب» وترچمه آن «حلق اللحیه» بفارسی.
5 – علامه سید حسین بن سید رضا بن آیت الله بحر العلوم طبا طبائی نجفی متوفی (1306.ه ق. )که از اوست «شرح الدرة المنظومة» که اصل آن از تالیفات آیت الله بحر العلوم است .
6 – سید محمد بن سید عبد الکریم بن مراد طبا طبائی بروجردی جد آیت الله بحر العلوم است که در اصفهان متولد و در بروجرد وفات یافته وقبر او مزار عمومی است . از مولفات اوست :1- رساله احباط وتکفیر 2- رساله الایمان والاسلام 3 – اسرار اشکال حروف الهجاء .
7 - علامه سید محمد صادق بن سید حسن بن سید ابرهیم بن بن سید حسین بن سید رضا بن آیت الله بحر العلوم الحسنی الطبا طبائی نجفی مجاز از علامه مفتی میر ناصر حسین بن علامه کبیر میر حامد حسین الموسوی الکنتوری الکنهوی از تالیفات اوست ارجوزه ای در سلسله نسب که موسوم است به (سلسله ذهبییه ) ودر آن نسب خود را بامام حسن مجتبی (ع)میرساند و نیز ارجوزه ای دیگری موسوم به (ارجوزه تقریظ الاسماع ) در رضاع دارد .
8 – سید علی بن سید رضا بن آیت الله بحرالعلوم الطبا طبائی متوفی در سال (1298 .ه. ق ) که عده ای از علماء از طرف او اجازه یافته اند که از آن جمله است :
الف سید محمد جعفر بن حاجی میرزا علینقی طبا طبائی حائری متوفی در سال 1320 ه. ق)
ب – ملا عباس قزوینی .
ج – شیخ شکر بن احمد نجفی .
د – میرزا بهاء الدین صدر الشریعة بن میرزا علی محمد خان نظام الدوله اعظم (مجاور نجف)بن میرزا عبد الله خان امین الدوله بن محمد حسین خان صدر اعظم اصفهانی (در مدرسه نجف مدفون است
9 – سید رضا بن آیت الله بحر العلوم طبا طبائی متوفی (1253. ه.ق ) که از مولفات او است رساله الاجماع واصول الفقه .
10- سید محمد بن سید تقی بن سید رضا بن سید محمد مهدی بحر العلوم متوفی در نجف در سال (1326 . ه .ق )که از تالیفات او است :الحق والحکم .
11 – آیت اللهخ حاج آقا حسین بن علی طبا طبائی بروجردی متولد صفر (1292 .ه .ق )رئیس حوزه علمیه قم که از تالیفات اواست :حواشی نجاشی.
آتشکده اردستان ج۱ ص۱۷۸
طوایف سادات طبا طبا
2- طایفه میر شاهمیر :بطوریکه در طایفه وهابیه توضیح داده شد میر علی اکبر شاهمیر از احفاد میر عبد الوهاب بوده که مردی عالم و مقتدر وصاحب تالیفاتی بوده است از جمله تالیفاتش رساله ای در تعین قبله شرعی ونیز حاشیه ای بر حاشیه ملا عبدالله یزدی می باشد واین طایفه باو منسوبند .
3- طایفه میر صدر الدین محمد :
این طایفه نیز بهمان طایفه وهابیه متصل می شوند و معروفند به طایفه میرزا صدر الدین محمد که مردی عالم وریاضی دان بوده وحاشیه ای بر خلاصه الحساب شیخ بهائی نوشه است .
4- طایفه حاجی میرزا کاظم وکیل الرعایا:
این طایفه منسوبند به حاجی میرزا کاظم وکیل الرعایا بن میرزا عبدالوهاب الشهیر بمیرزا یاسای وکیل الرعایا بن حاجی میرزا جعفر وکیل الرعایا بن میرزا عبدالوهاب وکیل مالیات بن حاجی میرزا محمد علی وکیل مالیات (نجفقلی خان دنبلی حاکم تبریز این سید را بخانه خود دعوت کرد و بدون گناهی نابینا کرد) بن میرزا صدر الدین محمد وکیل مالیات بن میرزا محمد قاضی (در استیلای رومیه شهید شد) بن میرزا صدرا قاضی بن میرزا یوسف نقیب الاشراف بن میرزا صدر الدین بن میرزا مجد الدین بن سید عماد الدین امیر حاج بن سید فخرالدین حسن بن سید کمال الدین محمد بن حسین بن شهاب الدین علی بن عماد الدین علی بن سید احمد بن سید عماد بن عماد الدین علی بن محمد بن سید احمد بن محمد الاصغر بن سید احمد بن سید ابراهیم طبا طبا وعده آنان نیز زیاد و بزرگان علمائی از میان این طایفه بر خاسته اند و هر یک تیره و طایفه ای را در آذر بایجان تشکیل داده اند.
آتشکده اردستان ج۱ ص ۱۷۵
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم فروردین 1390ساعت 18:4 توسط عماد | آرشیو نظرات
بطوریکه در طایفه وهابیه توضیح داده شد میر علی اکبر شاهمیر از احفاد میر عبد الوهاب بوده که مردی عالم و مقتدر وصاحب تالیفاتی بوده است از جمله تالیفاتش رساله ای در تعین قبله شرعی ونیز حاشیه ای بر حاشیه ملا عبدالله یزدی می باشد واین طایفه باو منسوبند .
3- طایفه میر صدر الدین محمد :
این طایفه نیز بهمان طایفه وهابیه متصل می شوند و معروفند به طایفه میرزا صدر الدین محمد که مردی عالم وریاضی دان بوده وحاشیه ای بر خلاصه الحساب شیخ بهائی نوشه است .
4- طایفه حاجی میرزا کاظم وکیل الرعایا:
این طایفه منسوبند به حاجی میرزا کاظم وکیل الرعایا بن میرزا عبدالوهاب الشهیر بمیرزا یاسای وکیل الرعایا بن حاجی میرزا جعفر وکیل الرعایا بن میرزا عبدالوهاب وکیل مالیات بن حاجی میرزا محمد علی وکیل مالیات (نجفقلی خان دنبلی حاکم تبریز این سید را بخانه خود دعوت کرد و بدون گناهی نابینا کرد) بن میرزا صدر الدین محمد وکیل مالیات بن میرزا محمد قاضی (در استیلای رومیه شهید شد) بن میرزا صدرا قاضی بن میرزا یوسف نقیب الاشراف بن میرزا صدر الدین بن میرزا مجد الدین بن سید عماد الدین امیر حاج بن سید فخرالدین حسن بن سید کمال الدین محمد بن حسین بن شهاب الدین علی بن عماد الدین علی بن سید احمد بن سید عماد بن عماد الدین علی بن محمد بن سید احمد بن محمد الاصغر بن سید احمد بن سید ابراهیم طبا طبا وعده آنان نیز زیاد و بزرگان علمائی از میان این طایفه بر خاسته اند و هر یک تیره و طایفه ای را در آذر بایجان تشکیل داده اند.
آتشکده اردستان ج۱ ص ۱۷۵
طوایف سادات طبا طبا
طوائف سادات طبا طبا.بطوریکه اشاره شد سادات منسوب به ابراهیم طبا طبا اصولا" به سه دسته تقسیم می شوند .
1-ساداتی که از بدو امر خارج از کشور ایران میزیسته اند مانند قاسم طبا طبا یا قاسم رس که این دسته از سادات مورد بحث کتاب نیست .
2-ساداتی که از صلب حسین بن علی بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم طبا طبا می باشند مانند سادات طبا طبا ی روح اله اردستان که در بیان شرح نژاد سادات اردستان مفصلا"بیان گردیده است 3-سادات منسوب به طاهر بن علی بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم طبا طبا که از بطن دختر احمد بن محمد بن رستم می باشد که موضوع بحث این مقال است.
اولاد طاهر بن علی و فاطمه بنت احمد بن محمد بن رستم.
این دسته از سادات که بسادات زواره خوانده می شوند به شاخه های مهمی تقسیم می شوند ودر درفاتریکه نزد متولی رقبات موقوفه که در این تاریخ آقا حسین طبا طبائی زواره ای است ودر محل بید آباد اصفهان سکونت دارد موجود است درج شده ولی از نظر اینکه از دادن حقوق سادات تعلل می نماید از ابراز آن دفاتر هم خود داری می کنند این استکه برای نگارنده هم مقدور نشد که آن شاخه ها را بدست آورم واین صفحات را از ریشه های نسب سادات مزین نمایم.
سادات آذربایجان.
آنچه معلوم است یکدسته از این سادات در موقع هجوم مغول ودسته ای قبل از هجوم مغول بآذربایجان مهاجرت کرده اند و دسته مهمی را در آنجا تشکیل داده اند که از آن دسته است:
1-طایفه میر عبدالغفار =یا وهابیه
بطوریکه در جغرافیای مظفری و تاریخ اولاد اطهار مسطور است میر عبدالغفار که سلسله نسبش بشرح زیر بوده:
«میر عبدالغفار بن السید عمادالدین امیر حاج بن السید فخرالدین حسن بن کمال الدین محمد بن السید حسن بن شهاب الدین علی بن میر عماد الدین علی بن السید احمد بن السید عماد بن السید عباد بن السید عماد الدین علی بن ابی الحسن محمد بن السید احمد بن السیدمحمد الاصغر بن السید احمد الرئیس بن السید ابرهیم الطبا طبا بن السید اسمعیل الدیباج بن السید ابرهیم الغمر بن الحسن المثنی بن الامام الحسن بن امیرالمومنین علی المرتضی علیهما السلام» در روزگار امیر تیمور گورکان از مدینة السادات زواره به تبریز آمده است ودر مقبره اولاتد امیر تیمور در پای منار سرخاب تبریز مدفون است .
میر عبدالوهاب فرزند میر عبد الغفارکه جد سادات طبا طبائی تبریز است ومیر عبدالباقی فرزند میر عبدالوهاب است که جد یوسف شاه بن حسن پادشاه است.
ولی فعلا" در تبریز نه از مقبره تیموریان ونه از اولاد ذکور حسن پادشاه ترکمان و نه از منار سرخاب اثری باقی نیست و باین جهت است که سادات وهابیه (اولاد میر عبدالوهاب )مدعی وراثت موقوفات حسن چادشاه هستند.
میر عبدالوهاب در سال یکهزار وبیست وهفت(1027 ه.ق) در مدینه قسطنطنیه بدرود جهان گفت.
بطوریکه در تاج التواریخ تالیف خواجه محمد بن حسن خان سپاهانی مشعری مذکور است پس واقعه چالدران (920 ه.ق) پادشاه ایران (شاه اسمعیل ) با سلطان سلیم خان از در صلح در آمد و پوزشها کرد بزبان سفیر خود .
میر عبدالواب که از اشراف سادات وعلماءتبریز بود وقاضی پاشا که از نسل صاحب حاوی و نام او اسحق بوده و مولانا شکرالله مغانی و حمزه خلیفه با جمعی کثیر بعنوان سفارت نزد سلطان سلیم آمدند ولی پوزش پادشاه ایران را نپذیرفت میر عبدالوهاب وقاضی پاشا وهمراهان را ینگی حصار بحصن دیموته اعزام و مبحوس کرد.
از جمله متمنیات شاه ایران استرداد تاجلی خانم بود که در موقع جنگ چالدران گرفتار شده بود .
پسر دیگر میر عبدالوهاب میر علی اکبر رمعروف به شاهمیر است وپسر او سید اسمعیل و پسر وی میر مجد الدین و فرزند او میرزا صدر الدین محمد وپسر وی میر ولی و فرزند میر ولی میرزا مخدوم وپسر او میرزا اشرف جهان وپسر وی میرزا عطا الدین و فرزند او حاج میرزا عبد الفتاح وپسر او جناب عالم کامل فاضل زاهد مجاهد جامع العلوم من المعقول والمنقول حاج میرزا محمد یوسف متوفی در سال یکهزارودوستوچهل و دو هجری قمری وفزند او محمد صادق محمد رضا طبا طبائی تبریزی مؤلف تاریخ اولاد الاطهار (در 1300 قمری تإلیف شده است )بوده که عده زیادی از سادات طبا طبا ی تبریزیان باین عده منسوبند.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم فروردین 1390ساعت 23:30 توسط عماد | آرشیو نظرات
بطوریکه اشاره شد سادات منسوب به ابراهیم طبا طبا اصولا" به سه دسته تقسیم می شوند .
1-ساداتی که از بدو امر خارج از کشور ایران میزیسته اند مانند قاسم طبا طبا یا قاسم رس که این دسته از سادات مورد بحث کتاب نیست .
2-ساداتی که از صلب حسین بن علی بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم طبا طبا می باشند مانند سادات طبا طبا ی روح اله اردستان که در بیان شرح نژاد سادات اردستان مفصلا"بیان گردیده است 3-سادات منسوب به طاهر بن علی بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم طبا طبا که از بطن دختر احمد بن محمد بن رستم می باشد که موضوع بحث این مقال است.
اولاد طاهر بن علی و فاطمه بنت احمد بن محمد بن رستم.
این دسته از سادات که بسادات زواره خوانده می شوند به شاخه های مهمی تقسیم می شوند ودر درفاتریکه نزد متولی رقبات موقوفه که در این تاریخ آقا حسین طبا طبائی زواره ای است ودر محل بید آباد اصفهان سکونت دارد موجود است درج شده ولی از نظر اینکه از دادن حقوق سادات تعلل می نماید از ابراز آن دفاتر هم خود داری می کنند این استکه برای نگارنده هم مقدور نشد که آن شاخه ها را بدست آورم واین صفحات را از ریشه های نسب سادات مزین نمایم.
سادات آذربایجان.
آنچه معلوم است یکدسته از این سادات در موقع هجوم مغول ودسته ای قبل از هجوم مغول بآذربایجان مهاجرت کرده اند و دسته مهمی را در آنجا تشکیل داده اند که از آن دسته است:
1-طایفه میر عبدالغفار =یا وهابیه
بطوریکه در جغرافیای مظفری و تاریخ اولاد اطهار مسطور است میر عبدالغفار که سلسله نسبش بشرح زیر بوده:
«میر عبدالغفار بن السید عمادالدین امیر حاج بن السید فخرالدین حسن بن کمال الدین محمد بن السید حسن بن شهاب الدین علی بن میر عماد الدین علی بن السید احمد بن السید عماد بن السید عباد بن السید عماد الدین علی بن ابی الحسن محمد بن السید احمد بن السیدمحمد الاصغر بن السید احمد الرئیس بن السید ابرهیم الطبا طبا بن السید اسمعیل الدیباج بن السید ابرهیم الغمر بن الحسن المثنی بن الامام الحسن بن امیرالمومنین علی المرتضی علیهما السلام» در روزگار امیر تیمور گورکان از مدینة السادات زواره به تبریز آمده است ودر مقبره اولاتد امیر تیمور در پای منار سرخاب تبریز مدفون است .
میر عبدالوهاب فرزند میر عبد الغفارکه جد سادات طبا طبائی تبریز است ومیر عبدالباقی فرزند میر عبدالوهاب است که جد یوسف شاه بن حسن پادشاه است.
ولی فعلا" در تبریز نه از مقبره تیموریان ونه از اولاد ذکور حسن پادشاه ترکمان و نه از منار سرخاب اثری باقی نیست و باین جهت است که سادات وهابیه (اولاد میر عبدالوهاب )مدعی وراثت موقوفات حسن چادشاه هستند.
میر عبدالوهاب در سال یکهزار وبیست وهفت(1027 ه.ق) در مدینه قسطنطنیه بدرود جهان گفت.
بطوریکه در تاج التواریخ تالیف خواجه محمد بن حسن خان سپاهانی مشعری مذکور است پس واقعه چالدران (920 ه.ق) پادشاه ایران (شاه اسمعیل ) با سلطان سلیم خان از در صلح در آمد و پوزشها کرد بزبان سفیر خود .
میر عبدالواب که از اشراف سادات وعلماءتبریز بود وقاضی پاشا که از نسل صاحب حاوی و نام او اسحق بوده و مولانا شکرالله مغانی و حمزه خلیفه با جمعی کثیر بعنوان سفارت نزد سلطان سلیم آمدند ولی پوزش پادشاه ایران را نپذیرفت میر عبدالوهاب وقاضی پاشا وهمراهان را ینگی حصار بحصن دیموته اعزام و مبحوس کرد.
از جمله متمنیات شاه ایران استرداد تاجلی خانم بود که در موقع جنگ چالدران گرفتار شده بود .
پسر دیگر میر عبدالوهاب میر علی اکبر رمعروف به شاهمیر است وپسر او سید اسمعیل و پسر وی میر مجد الدین و فرزند او میرزا صدر الدین محمد وپسر وی میر ولی و فرزند میر ولی میرزا مخدوم وپسر او میرزا اشرف جهان وپسر وی میرزا عطا الدین و فرزند او حاج میرزا عبد الفتاح وپسر او جناب عالم کامل فاضل زاهد مجاهد جامع العلوم من المعقول والمنقول حاج میرزا محمد یوسف متوفی در سال یکهزارودوستوچهل و دو هجری قمری وفزند او محمد صادق محمد رضا طبا طبائی تبریزی مؤلف تاریخ اولاد الاطهار (در 1300 قمری تإلیف شده است )بوده که عده زیادی از سادات طبا طبا ی تبریزیان باین عده منسوبند.
طوائف اردستان
جغرافیای نژادی اردستانمردم شهر اردستان اصولا"از دو نژاد مختلف تشکیل می شوند که عبارتنداز سادات بنی فاطمه وغیر سادات می باشند.
سادات بنی فاطمه شهر اردستان به چهار تیره تقسیم می شوند .
1- تیره سادات طبا طبا
شرح نسب سادات طبا طبا وتاریخ تشکیل این نژاد بطور تفصیل دربیان نسب سادات طبا طبا زواره بیان شد ودر اینجا فقط بعنوان [طبا طبا] اکتفاء می گردد.سادات طبا طبا شهر اردستان بطوائف وعشیره های گوناگون تقسیم می شوند که ذیلا"شرح داده می شود .
اول طائفه حاجی سید باقر :
این دسته از سادات طبا طبا بمرحوم حاج سید باقر (1156- 1276 ه .ق ) که از معاریف سادات طبا طبا اردستان و فززند میر شفیع جد اعلای سادات میر محمد شفیعی زواره بوده است منتسب می شوند
میر محمد شفیع دارای هفت یا هشت پسر باسامی :
1- میر محمد زمان.
2- میر اسمعیل.
3- میر مسیب.
4- میر ابوالقاسم.
5- میر جعفر
6- میر شریف
7- حاج سید باقر وبقول بعضی 8- میر تقی که جد اعلای سید حسن طبا ئیان فرزند حاجی سید محمد علی بن میر ابوطالب بن میر محسن بن میر تقی بن میر محمد شفیع می باشد بوده است.
نسب حاجی سید باقر طبق آنجه در دست دارند ومطابق تحقیقاتی که بعمل آمده بشرح زیر است.
«حاجی سید باقر بن میر محمد شفیع بن میر حسین بن میر معصوم بن شرف الدین علی بن غیاث الدین مسعود بن تقی الدین محمد بن حیدر بن غیاث الدین محمد بن مرتضی بن حیدر بن مرتضی بن علی بن حیدر بن علی ابن بهاء الدین حیدر بن کمال الدین حسن بن شهاب الدین علی بن عباد بن ابی المجد بن حمزة بن اسحق بن طاهر بن علی بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم بن اسمعیل بن ابراهیم بن حسن بن الامام حسن ع»
حاجی سید باقر بن میر محمد شفیع دارای چهار پسر ودو دختر بوده است . پسران او:
1 ـ میر محمد حسین
2 ـ حاجی میرزا محمد شیخ العلماء
3 ـ میرزا مهدی
4 ـ میرزا احمد
اول ـ حاجی میرزا محمد شیخ العلماء (1342 ـ 1248 ه ـ ق ) در اردستان محله رامیان ساکن ودارای سه پسر ودو دختر بوده است که عبارت از:
1 ـ میرزا عبد الوهاب معین الاطباء (1355 ـ 1274 ه ـ ق )معروف به حکیم.
2 ـ سید محمد باقر مهدوی اردستانی ( 1362 ـ 1283 ه ـ ق )
3 ـ میرزا محمد علی مهدوی اردستانی معروف به آقای اردستانی.
ودختران یکی زهرا سلطان زوجه میرزا محمود بن میر محمد حسین ودیگری نازنین بیگم عیال میرزا عبد الحسین بن میرزا محمد حکیم بوده اند.
ادامه دارد
+ نوشته شده در شنبه ششم فروردین 1390ساعت 9:47 توسط عماد | آرشیو نظرات
مردم شهر اردستان اصولا"از دو نژاد مختلف تشکیل می شوند که عبارتنداز سادات بنی فاطمه وغیر سادات می باشند.
سادات بنی فاطمه شهر اردستان به چهار تیره تقسیم می شوند .
1- تیره سادات طبا طبا
شرح نسب سادات طبا طبا وتاریخ تشکیل این نژاد بطور تفصیل دربیان نسب سادات طبا طبا زواره بیان شد ودر اینجا فقط بعنوان [طبا طبا] اکتفاء می گردد.سادات طبا طبا شهر اردستان بطوائف وعشیره های گوناگون تقسیم می شوند که ذیلا"شرح داده می شود .
اول طائفه حاجی سید باقر :
این دسته از سادات طبا طبا بمرحوم حاج سید باقر (1156- 1276 ه .ق ) که از معاریف سادات طبا طبا اردستان و فززند میر شفیع جد اعلای سادات میر محمد شفیعی زواره بوده است منتسب می شوند
میر محمد شفیع دارای هفت یا هشت پسر باسامی :
1- میر محمد زمان.
2- میر اسمعیل.
3- میر مسیب.
4- میر ابوالقاسم.
5- میر جعفر
6- میر شریف
7- حاج سید باقر وبقول بعضی 8- میر تقی که جد اعلای سید حسن طبا ئیان فرزند حاجی سید محمد علی بن میر ابوطالب بن میر محسن بن میر تقی بن میر محمد شفیع می باشد بوده است.
نسب حاجی سید باقر طبق آنجه در دست دارند ومطابق تحقیقاتی که بعمل آمده بشرح زیر است.
«حاجی سید باقر بن میر محمد شفیع بن میر حسین بن میر معصوم بن شرف الدین علی بن غیاث الدین مسعود بن تقی الدین محمد بن حیدر بن غیاث الدین محمد بن مرتضی بن حیدر بن مرتضی بن علی بن حیدر بن علی ابن بهاء الدین حیدر بن کمال الدین حسن بن شهاب الدین علی بن عباد بن ابی المجد بن حمزة بن اسحق بن طاهر بن علی بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم بن اسمعیل بن ابراهیم بن حسن بن الامام حسن ع»
حاجی سید باقر بن میر محمد شفیع دارای چهار پسر ودو دختر بوده است . پسران او:
1 ـ میر محمد حسین
2 ـ حاجی میرزا محمد شیخ العلماء
3 ـ میرزا مهدی
4 ـ میرزا احمد
اول ـ حاجی میرزا محمد شیخ العلماء (1342 ـ 1248 ه ـ ق ) در اردستان محله رامیان ساکن ودارای سه پسر ودو دختر بوده است که عبارت از:
1 ـ میرزا عبد الوهاب معین الاطباء (1355 ـ 1274 ه ـ ق )معروف به حکیم.
2 ـ سید محمد باقر مهدوی اردستانی ( 1362 ـ 1283 ه ـ ق )
3 ـ میرزا محمد علی مهدوی اردستانی معروف به آقای اردستانی.
ودختران یکی زهرا سلطان زوجه میرزا محمود بن میر محمد حسین ودیگری نازنین بیگم عیال میرزا عبد الحسین بن میرزا محمد حکیم بوده اند.
ادامه دارد
رقبات موقوفه احمد بن رستم
رقبات موقوفه احمد بن محمد بن رستمطبق محتویات وقف نامه مورخ سی صد و شانزده هجری مقارن سلطنت مرداویج که سواد آن در تاریخ سال هشتصد وهفتاد و هفت هجری بوسیله عده ای از علمای زمان اصفهان از آنجمله :قاضی روح الله وعبدالسلام بن محمد بن احمد وعلی بن هبة الله بن علی وعبد الله بن حسن بن علی بن محمد خادم البریه و محمد بن علی بن یحیی و محمد بن حسین الامامی واحمد بن علی الحسینی مطابق با اصل شده است.
رقبات ذیل را وقف نموده است.
1- هرمز آباد و تودلیان در بلوک ماربین اصفهان.
2- قریه ازواره (معرب زواره) اردستان از کوره اصفهان که یکی از حدودش قریه شیرجرد (فعلا"مخروبه است) وحد دیگر روچیر مهر وشهر اردستان .حد دیگر مزرعه نوگاباد ومزرعه هرمز آباد .حد دیگر قریه بهشت آباد (نزدیکی لیلاز بقعه شیخ رجب برسی )
آب زواره از کوه اردستان معروف به کورد کویه وبادکوبه از بلوک برزاوند ومصب آب جاری از برزاوند وسه سهم از سهم قنات جاری از کوه اردسان در زمین وصحاری قریه زواره.
3- جوزدان.
4- سروستان.
5- طرق وطار(فعلا"ملکی است)
6- هشت جان از بلوک الوار.
7- آسیاهای رستم در حدود اصفهان .
8- گلستان جزءبلوک ماربین
9- آسیاهای گران نزدیک نیاسر کاشان.
10- قصر شیاطین درجی.
از رقبات فوق تمام بملکیت اشخاص در آمده است .زواره بطوریکه بعدا"شرح داده خواهد شد مراحلی را طی کرده وپس از زمان مغول دو دانگ آن جزءرقبات وقف بوده ودر چند سال پیش آن دو دانگ هم از طرف ساداتی که تصرف داشته اند بملکیت ثبت شده فقط از رقبات فوق جوزدان وسروستان بوقفیت باقی مانده است.
آتشکده اردستان ج 1
+ نوشته شده در جمعه پنجم فروردین 1390ساعت 12:23 توسط عماد | آرشیو نظرات
طبق محتویات وقف نامه مورخ سی صد و شانزده هجری مقارن سلطنت مرداویج که سواد آن در تاریخ سال هشتصد وهفتاد و هفت هجری بوسیله عده ای از علمای زمان اصفهان از آنجمله :قاضی روح الله وعبدالسلام بن محمد بن احمد وعلی بن هبة الله بن علی وعبد الله بن حسن بن علی بن محمد خادم البریه و محمد بن علی بن یحیی و محمد بن حسین الامامی واحمد بن علی الحسینی مطابق با اصل شده است.
رقبات ذیل را وقف نموده است.
1- هرمز آباد و تودلیان در بلوک ماربین اصفهان.
2- قریه ازواره (معرب زواره) اردستان از کوره اصفهان که یکی از حدودش قریه شیرجرد (فعلا"مخروبه است) وحد دیگر روچیر مهر وشهر اردستان .حد دیگر مزرعه نوگاباد ومزرعه هرمز آباد .حد دیگر قریه بهشت آباد (نزدیکی لیلاز بقعه شیخ رجب برسی )
آب زواره از کوه اردستان معروف به کورد کویه وبادکوبه از بلوک برزاوند ومصب آب جاری از برزاوند وسه سهم از سهم قنات جاری از کوه اردسان در زمین وصحاری قریه زواره.
3- جوزدان.
4- سروستان.
5- طرق وطار(فعلا"ملکی است)
6- هشت جان از بلوک الوار.
7- آسیاهای رستم در حدود اصفهان .
8- گلستان جزءبلوک ماربین
9- آسیاهای گران نزدیک نیاسر کاشان.
10- قصر شیاطین درجی.
از رقبات فوق تمام بملکیت اشخاص در آمده است .زواره بطوریکه بعدا"شرح داده خواهد شد مراحلی را طی کرده وپس از زمان مغول دو دانگ آن جزءرقبات وقف بوده ودر چند سال پیش آن دو دانگ هم از طرف ساداتی که تصرف داشته اند بملکیت ثبت شده فقط از رقبات فوق جوزدان وسروستان بوقفیت باقی مانده است.
آتشکده اردستان ج 1
شهراب
شهرابدر لغت فرس شهراب را بجائی یا شهری اطلاق کنند که بین دو نهر واقع شده باشد وچون شهراب هم واقع است بین دو قنات بلوچ ها ونیو باین نام خوانده شده است .
وممکن است شهراب نام یانی آنجا بوده وآن قریه بهمان مناسبت شهراب نامیده شده است .
شهراب که واقع است بین سفیده ومنظریه وسیف آبادو بامیان از قراءمهم وقد یمی سفلی بلکه اردستان است آب وهوا و محصولات وفواکه آنجا نیز گرمسیری است.
این قریه دارای چهار رشته قنات است دو رشته مهم آن عبارت از :
بلوچ ها دارای یک سنگ آب ونیو دارای نیم سنگ آب است واراضی خود شهراب را مشروب می کند .
دو قنات دیگر عبارتند از :
قنات قاسمه که قسمتی بهمین نام در داخل شهراب مشروب می کند .
قنات دیگر بنام مهچه که تقریبا"از شهراب مجزا و مزرعه جداگانه ایست اراضی وباغستان آنجا را مشروب می کند .
شهراب دارای چهار صد خانوار وهزار نفر جمعیت است.
سکنه آنجا مرکب از دو نژاد است یکی نژاد بومی ودیگری نژاد عرب که از نجد وخابور مهاجرت
کرده اند .
نژاد بومی شهراب از دوازده طایفه تشکیل می شوند که در آنجا سکونت داشته اند.
آتشکده اردستان ج 1
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم فروردین 1390ساعت 22:34 توسط عماد | آرشیو نظرات
در لغت فرس شهراب را بجائی یا شهری اطلاق کنند که بین دو نهر واقع شده باشد وچون شهراب هم واقع است بین دو قنات بلوچ ها ونیو باین نام خوانده شده است .
وممکن است شهراب نام یانی آنجا بوده وآن قریه بهمان مناسبت شهراب نامیده شده است .
شهراب که واقع است بین سفیده ومنظریه وسیف آبادو بامیان از قراءمهم وقد یمی سفلی بلکه اردستان است آب وهوا و محصولات وفواکه آنجا نیز گرمسیری است.
این قریه دارای چهار رشته قنات است دو رشته مهم آن عبارت از :
بلوچ ها دارای یک سنگ آب ونیو دارای نیم سنگ آب است واراضی خود شهراب را مشروب می کند .
دو قنات دیگر عبارتند از :
قنات قاسمه که قسمتی بهمین نام در داخل شهراب مشروب می کند .
قنات دیگر بنام مهچه که تقریبا"از شهراب مجزا و مزرعه جداگانه ایست اراضی وباغستان آنجا را مشروب می کند .
شهراب دارای چهار صد خانوار وهزار نفر جمعیت است.
سکنه آنجا مرکب از دو نژاد است یکی نژاد بومی ودیگری نژاد عرب که از نجد وخابور مهاجرت
کرده اند .
نژاد بومی شهراب از دوازده طایفه تشکیل می شوند که در آنجا سکونت داشته اند.
آتشکده اردستان ج 1
مهاباد
مه آبا دآنچه معلوم است ماه آباد مرکب است از دو کلمه مه یا ماه وآباد که بنا بر اول (مه آباد) باید گفت مه بمعنی بزرگتر و آباد هم بمعنی معمور است و با این ترتیب معنای آن آباد کرده بزرگی است وبر فرض دوم (ماه آباد) هردو احتمال را دارد یکی این که ماه بمعنی شهر باشد مانند ماه دینور ونهاوند وغیره و معنای آن شهر آباد خواهد بود واحتمال دیگر اینکه نام بانی ماه بوده است.
کسانیکه این محل را منسوب بسلاطین مها بادیان می دانند این کلمه را مه آباد تلفظ می کنند وعقیده دارند که بنای اولیه آنجا بزمان مهابادیان اتصال دارد ودر اثر حدوث زلزله شهر قدیمی خراب وقریه فعلی ایجاد شده است .
دسته ایکه آنجا را بلفظ ماه آباد می خوانند معتقد ند که بانی این قریه ماه بانو مادر رستم زال بوده است و باین جهت ماه آباد می خوانند .مؤید قسمت آخیر است تلفظ ماه آباد در قرن پنجم وششم.
عقیده مردم محل
می گویند مها باد قدیم شهری بوده که از ابتدای شهر لاسون (مرکز هفت شهر لیلاز) شروع واز نزدیکی زواره عبور میکرده وتا یزد وهمچنین کاشان راه داشته است وبانی آن سلاطین مها بادیان بوده اند .
مها باد قدیم دارای هفده قنات ودو قلعه بزرگ یکی بالا ودیگری پائین بوده که مورد استفاده عموم بوده است.
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم فروردین 1390ساعت 21:8 توسط عماد | آرشیو نظرات
آنچه معلوم است ماه آباد مرکب است از دو کلمه مه یا ماه وآباد که بنا بر اول (مه آباد) باید گفت مه بمعنی بزرگتر و آباد هم بمعنی معمور است و با این ترتیب معنای آن آباد کرده بزرگی است وبر فرض دوم (ماه آباد) هردو احتمال را دارد یکی این که ماه بمعنی شهر باشد مانند ماه دینور ونهاوند وغیره و معنای آن شهر آباد خواهد بود واحتمال دیگر اینکه نام بانی ماه بوده است.
کسانیکه این محل را منسوب بسلاطین مها بادیان می دانند این کلمه را مه آباد تلفظ می کنند وعقیده دارند که بنای اولیه آنجا بزمان مهابادیان اتصال دارد ودر اثر حدوث زلزله شهر قدیمی خراب وقریه فعلی ایجاد شده است .
دسته ایکه آنجا را بلفظ ماه آباد می خوانند معتقد ند که بانی این قریه ماه بانو مادر رستم زال بوده است و باین جهت ماه آباد می خوانند .مؤید قسمت آخیر است تلفظ ماه آباد در قرن پنجم وششم.
عقیده مردم محل
می گویند مها باد قدیم شهری بوده که از ابتدای شهر لاسون (مرکز هفت شهر لیلاز) شروع واز نزدیکی زواره عبور میکرده وتا یزد وهمچنین کاشان راه داشته است وبانی آن سلاطین مها بادیان بوده اند .
مها باد قدیم دارای هفده قنات ودو قلعه بزرگ یکی بالا ودیگری پائین بوده که مورد استفاده عموم بوده است.
اردستان در فرمایش حضرت امام جعفر صادق علیه السلام
«قم» معدن شیعیان مااز امام ششم علیه السلام سئوال شد بلاد جبل کجاست ؟زیرا برای ما روایت شده که چون امامت به شما برگردد .بعض آن پوشیده شود .فرمود :در بلاد جبل موضعی است که به او بحر میگویند وقم نیز نامیده می شود .آنجا معدن شیعیان ماست. اما ری وای بر دو سوی آن .همانا امنیت ری از ناحیه «قم» و«قمی ها»است سئوال شد دو سوی آن کجاست ؟فرمود:دو سوی آن یکی بغداد ودیگری خراسان می باشد .در ری بین خراسانی ها وبغدادی ها جنگ در می گیرد پس خداوند تعجیل می کند در عقوبت آنها و آنان را هلاک می سازد .پس از آن اهل ری به «قم» پناهنده می شوند و«اهل قم» به آنها پناه می دهند .بعد از آن منتقل می شوند به اردستان«1» «2»
«1» - اردستان شهریست میان کاشان واصفهان .ومسافت آن تا اصفهان 18 فرسخ وتا زواره 2 فرسخ است وهم اکنون مردمانی فاضل از آن بیرون مآیند .برداشت از لغت نامه دهخدا ج 5 ص1692
«2» بحار ج60 ص212 روایت 20 باب 36
کتاب چهل حدیث پیرامون فضیلت قم واهل قم .نوشته دکتر سید جعفر طباطبائی امیری
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم فروردین 1390ساعت 7:39 توسط عماد | آرشیو نظرات
از امام ششم علیه السلام سئوال شد بلاد جبل کجاست ؟زیرا برای ما روایت شده که چون امامت به شما برگردد .بعض آن پوشیده شود .فرمود :در بلاد جبل موضعی است که به او بحر میگویند وقم نیز نامیده می شود .آنجا معدن شیعیان ماست. اما ری وای بر دو سوی آن .همانا امنیت ری از ناحیه «قم» و«قمی ها»است سئوال شد دو سوی آن کجاست ؟فرمود:دو سوی آن یکی بغداد ودیگری خراسان می باشد .در ری بین خراسانی ها وبغدادی ها جنگ در می گیرد پس خداوند تعجیل می کند در عقوبت آنها و آنان را هلاک می سازد .پس از آن اهل ری به «قم» پناهنده می شوند و«اهل قم» به آنها پناه می دهند .بعد از آن منتقل می شوند به اردستان«1» «2»
«1» - اردستان شهریست میان کاشان واصفهان .ومسافت آن تا اصفهان 18 فرسخ وتا زواره 2 فرسخ است وهم اکنون مردمانی فاضل از آن بیرون مآیند .برداشت از لغت نامه دهخدا ج 5 ص1692
«2» بحار ج60 ص212 روایت 20 باب 36
کتاب چهل حدیث پیرامون فضیلت قم واهل قم .نوشته دکتر سید جعفر طباطبائی امیری
محلات شهر اردستان
محلات شهر اردستانشهر اردستان به هشت محله بشرح زیر تقسیم میگردد:
1 – رامیان 2 – فهره 3 – مون – 4 – بابالرحی (برار) – 5 – محال – 6 – لب جوی کوشک 7- بازار 8 – کبودان
وجه تسمیه محلات
1 – رامیان :بطوریکه در بیان عقائد قدمای جغرافیون مذکور گردید در میان شهر اردستان قلاعی بوده که مرکز آتشکده ها بوده است ومعابر وراه های شهر تا محله میان شهر که محل قلاع بوده امتداد داشته است .یکی از آن راه ها از محله رامیان می گذشته است وباین جهت راه میان گفته اند.یا اینکه اصولا"میان ومون بمعنای آتش در حال اشتعال است وچون در زمان قدیم در همه محلات اردستان آتشکده بوده ودر رامیان آتشکده ای بوده که آثار آن از قلعه خرابه قدیمی هویدا می شود وهنوز موجود است به این نام خوانده شده است وبا این ترتیب وجه تسمیه مون هم ظاهر می شود.
2- فهره :چنانجه در لغت آمده فهره بمعنای راه وسیع است معلوم می شود شاهراه اردستان قدیم از محله فهره بوده است .در نوشتجات دیوانی فهرج می نویسند که می توان گفت در اثر نفوذ اعراب تعریب وباین صورت (فهرج) در آمده است.
3- محله مون: بطوریکه در وجه تسمیه رامیان مذکور افتاد مون بمعنای آتشکده ای بوده وبمناسبت اینکه در محله مون چنین معبدی وجود داشته بنام مون نامیده اند.
4- باب الرحی یا برار:از نظر اینکه قبل از اسلام وپیش از نفوذ اعراب در ایران در محله مزبور آسیاهای زیادی وجود داشته آنجارا به زبان محلی برار یعنی در آسیا مینامیده اند وپس از نفوذ اعراب معرب شده وباب الرحی گفته اند .یا اینکه در باب اوضاع عمومی گفته شد در هر محله قلعه ای بوده وچون درب قلعه این محله سنگی بوده که از سنگ آسیا تهیه شده بود باصطلاح زبان محلی (گبری = پهلوی) برار نامیده شده وبعد در دوران نفوذ اعراب معرب وباب الرحی خوانده اند .
5- محال :چون ازچند محله مرکب بوده محال خوانده شده است .زیرا مهمترین محله اردستان همان محال است.
6- لب جوی کوشک :چون این محله واقع است در جائیکه کوشکهای زمان قباد یا انوشیروان بناء شده وجوئی نیز از نزدیکی آن می گذرد از این رو لب جوی کوشک گفته اند.
7- بازار- که چون محل بازار است باین نام خوانده شده است .
8- کبودان ممکن است بمناسبت اینکه کبودان بمعنای شاه دانه هم آمده ودر آن محله دانه مزبور کشته می شده بنام کبودان خوانده شده یا اینکه از این نظر گفته اند که کوشکهای بلند و مرتفعی داشته است چه کوکشک کبود بمعنای مجلل آمده است .یا اینکه کبودان در اصل قبادان بوده که منسوب به قباد بوده وسپس تبدیل به کبودان شده است چه قباد را در قدیم کواد نیز می گفته اند وبزبان (لهجه)محلی کوون بر وزن کنون می گویند واین موضوع دلالت بر این دارد که کوشک های محله لب جوی کوشک از طرف قباد ساخته شده بوده است .احتمال هم دارد که کوون منسوب به کاوه باشد چنانکه معروف است کاوه آهنگر اردستانی بوده وآبی هم از قدیم در اردستان جاری است که به آب کاوه معروف است.
آتشکده اردستان ج 1
+ نوشته شده در سه شنبه دوم فروردین 1390ساعت 8:4 توسط عماد | آرشیو نظرات
شهر اردستان به هشت محله بشرح زیر تقسیم میگردد:
1 – رامیان 2 – فهره 3 – مون – 4 – بابالرحی (برار) – 5 – محال – 6 – لب جوی کوشک 7- بازار 8 – کبودان
وجه تسمیه محلات
1 – رامیان :بطوریکه در بیان عقائد قدمای جغرافیون مذکور گردید در میان شهر اردستان قلاعی بوده که مرکز آتشکده ها بوده است ومعابر وراه های شهر تا محله میان شهر که محل قلاع بوده امتداد داشته است .یکی از آن راه ها از محله رامیان می گذشته است وباین جهت راه میان گفته اند.یا اینکه اصولا"میان ومون بمعنای آتش در حال اشتعال است وچون در زمان قدیم در همه محلات اردستان آتشکده بوده ودر رامیان آتشکده ای بوده که آثار آن از قلعه خرابه قدیمی هویدا می شود وهنوز موجود است به این نام خوانده شده است وبا این ترتیب وجه تسمیه مون هم ظاهر می شود.
2- فهره :چنانجه در لغت آمده فهره بمعنای راه وسیع است معلوم می شود شاهراه اردستان قدیم از محله فهره بوده است .در نوشتجات دیوانی فهرج می نویسند که می توان گفت در اثر نفوذ اعراب تعریب وباین صورت (فهرج) در آمده است.
3- محله مون: بطوریکه در وجه تسمیه رامیان مذکور افتاد مون بمعنای آتشکده ای بوده وبمناسبت اینکه در محله مون چنین معبدی وجود داشته بنام مون نامیده اند.
4- باب الرحی یا برار:از نظر اینکه قبل از اسلام وپیش از نفوذ اعراب در ایران در محله مزبور آسیاهای زیادی وجود داشته آنجارا به زبان محلی برار یعنی در آسیا مینامیده اند وپس از نفوذ اعراب معرب شده وباب الرحی گفته اند .یا اینکه در باب اوضاع عمومی گفته شد در هر محله قلعه ای بوده وچون درب قلعه این محله سنگی بوده که از سنگ آسیا تهیه شده بود باصطلاح زبان محلی (گبری = پهلوی) برار نامیده شده وبعد در دوران نفوذ اعراب معرب وباب الرحی خوانده اند .
5- محال :چون ازچند محله مرکب بوده محال خوانده شده است .زیرا مهمترین محله اردستان همان محال است.
6- لب جوی کوشک :چون این محله واقع است در جائیکه کوشکهای زمان قباد یا انوشیروان بناء شده وجوئی نیز از نزدیکی آن می گذرد از این رو لب جوی کوشک گفته اند.
7- بازار- که چون محل بازار است باین نام خوانده شده است .
8- کبودان ممکن است بمناسبت اینکه کبودان بمعنای شاه دانه هم آمده ودر آن محله دانه مزبور کشته می شده بنام کبودان خوانده شده یا اینکه از این نظر گفته اند که کوشکهای بلند و مرتفعی داشته است چه کوکشک کبود بمعنای مجلل آمده است .یا اینکه کبودان در اصل قبادان بوده که منسوب به قباد بوده وسپس تبدیل به کبودان شده است چه قباد را در قدیم کواد نیز می گفته اند وبزبان (لهجه)محلی کوون بر وزن کنون می گویند واین موضوع دلالت بر این دارد که کوشک های محله لب جوی کوشک از طرف قباد ساخته شده بوده است .احتمال هم دارد که کوون منسوب به کاوه باشد چنانکه معروف است کاوه آهنگر اردستانی بوده وآبی هم از قدیم در اردستان جاری است که به آب کاوه معروف است.
آتشکده اردستان ج 1
وجه تسمیه سادات طبا طبا
وجه تسمیه سادات طبا طبادر وجه تسمیه سادات به طبا طبا اختلاف است .آنچه در افواه معروف وچنانچه صاحب روضات الجنات گفته در کتابی هم دیده شده که اختلافی بین سادات اولاد امام حسین علیه السلام در نقابت حاصل شد یعنی بین ابراهیم طباطبا و برادرش حسن و اینطور توافق کردند که به مسجد حضرت رسول (ص)رفته سلام کنند هر کس را جواب آمد نقابت سادات از آن او باشد وبعد از سلام ندا آمد یا ولدی ابراهیم طیبا" طیبا"و بتدریج این کلمه لقب تلقی وترویج ودر اثر کثرت استعمال به طبا طبا تبدیل گردید.
ابن خلکان در وفیات العیان می نویسد:طبا طبا به فتح طائین لقب ابراهیم است وعلت آن است که چون ابراهیم لکنت در زبان داشت و قاف را تبدیل به طا می کرد روزی به غلام خویش امر داد که جامه او را بیاورد غلام پرسید که«اجئی بدراعة» ابرهیم گفت «لاطبا طبا»در صورتیکه مردش قبا قبا بود.
مولف مجمع البحرین چنین می گوید:«طبا لقب ابراهیم بن اسمعیل بن حسن «وکان الاصل فیه قبا قبا فعیرعنه بذالک لرثاثة بلسانه»ومعلوم می شود که مؤلف مزبور در اینکه طبا طبا لقب ابراهیم است وعلت گرفتگی زبان است وبجای قبا قبا طبا طبا گفته شده با ابن خلکان هم عقیده است.
+ نوشته شده در دوشنبه یکم فروردین 1390ساعت 14:57 توسط عماد | آرشیو نظرات
در وجه تسمیه سادات به طبا طبا اختلاف است .آنچه در افواه معروف وچنانچه صاحب روضات الجنات گفته در کتابی هم دیده شده که اختلافی بین سادات اولاد امام حسین علیه السلام در نقابت حاصل شد یعنی بین ابراهیم طباطبا و برادرش حسن و اینطور توافق کردند که به مسجد حضرت رسول (ص)رفته سلام کنند هر کس را جواب آمد نقابت سادات از آن او باشد وبعد از سلام ندا آمد یا ولدی ابراهیم طیبا" طیبا"و بتدریج این کلمه لقب تلقی وترویج ودر اثر کثرت استعمال به طبا طبا تبدیل گردید.
ابن خلکان در وفیات العیان می نویسد:طبا طبا به فتح طائین لقب ابراهیم است وعلت آن است که چون ابراهیم لکنت در زبان داشت و قاف را تبدیل به طا می کرد روزی به غلام خویش امر داد که جامه او را بیاورد غلام پرسید که«اجئی بدراعة» ابرهیم گفت «لاطبا طبا»در صورتیکه مردش قبا قبا بود.
مولف مجمع البحرین چنین می گوید:«طبا لقب ابراهیم بن اسمعیل بن حسن «وکان الاصل فیه قبا قبا فعیرعنه بذالک لرثاثة بلسانه»ومعلوم می شود که مؤلف مزبور در اینکه طبا طبا لقب ابراهیم است وعلت گرفتگی زبان است وبجای قبا قبا طبا طبا گفته شده با ابن خلکان هم عقیده است.
سادات زواره
سادات زوارهنژاد سادات زواره بعد از تقریبا"سی وپنج پشت از طرف پدر به حضرت امام حسن مجتبی واز طرف مادر بحضرت امام حسین علیهماالسلام متصل می گردند .این دسته که به سادات طبا طبا معروفند از نیمه قرن اول دوم هجری از عراق عرب ومدینه باصفهان وسایر شهر های ایران واز نیمه اول قرن چهارم هجری به زواره مهاجرت نموده اند وروز به روز بر عده آنان افزوده شده تا کنون زواره را مدینة السادات خوانده اند و این اشتهار مقارن شروع نائره جنگ لشکر خونخوار مغول بوده است.
+ نوشته شده در دوشنبه یکم فروردین 1390ساعت 14:55 توسط عماد | آرشیو نظرات
نژاد سادات زواره بعد از تقریبا"سی وپنج پشت از طرف پدر به حضرت امام حسن مجتبی واز طرف مادر بحضرت امام حسین علیهماالسلام متصل می گردند .این دسته که به سادات طبا طبا معروفند از نیمه قرن اول دوم هجری از عراق عرب ومدینه باصفهان وسایر شهر های ایران واز نیمه اول قرن چهارم هجری به زواره مهاجرت نموده اند وروز به روز بر عده آنان افزوده شده تا کنون زواره را مدینة السادات خوانده اند و این اشتهار مقارن شروع نائره جنگ لشکر خونخوار مغول بوده است.
شجره نامه سادات طبا طبا
شجزه نامه سادات طبا طباحضرت امام حسن مجتبی علیه السلام طبق مستخرج از کتب انساب وتئاریخ دارای هشت پسر باسامی :
1-زید .
2حسن مثنی .
3- حسین اثرم .
4- طلحه .
5-عبدالله
6- قاسم
7- عبدالرحمن
8-عمر بوده است
حسن مثنی با فاطمه دختر امام حسین (ع) ازدواج کرد واز وی سه پسر باسامی :
1- عبدالله .
2- ابراهیم
3-حسن مثلث ودو دختر باسامی:
زینب
ام کلثوم متولد گردیده است.
حسن مثنی
حسن مثنی مکنی به ابو محمد متولی صدقات حضرت امیر المومنین (ع)بوده است . نامبرده در واقعه کربلا مجروح وبین کشتگان مخفی بود وبوساطت اسماءخارجه فرازی مکنی به ابو احسان خالوئی .حسن از جدا کردن صرف نظر کردندو اسمأء او را به کوفه برده ومداوا کرد وپس از بهبودی روانه مدینه طیبه شد.
وفات حسن مثنی
حسن مثنی در سنن سی وپنج سالگی بوسیله یکی از فرستادگان مروان مسموم ودار دنیا را بدرود گفت و در قبرستان بقیع مدفون گردید.
ابرهیم بن حسن مثنی
ابراهیم مکنی به ابو اسمعیل که در سال هفتاد وچهارم هجری بدنیا آمده از لحاظ کثرت جود وسخاوت ملقب به غمر گشته است .چه غمر در لغت عرب فرو رفتن در دریا است و کنایه از کثرت جود نیز می باشد .
ابراهیم وبرادرش از جمله روات حدیثند . ابو جعفر منصور ابراهیم وبرادرش را در کوفه محبوس نمود و مدت پنج سال در زندان با نهایت رنج وزحمت به سر برد .یک صد و چهل و پنج هجری در ماه ربیع الاول در سن شصت ونه سالگی بدار باقی ارتحال یافت.آن جناب اول کسی از زندانیان بود که در زندان وفات یافت . ابراهیم را فضائل ومحاصن زیادی بود .سفاح در زمان خود مقدمش را گرامی می داشت.
اولاد ابرهیم غمر:
ابراهیم غمر یازده فرزند که پنج تن دختر وشش پسر باسامی
1- یغوب
2- محمدالاکبر
3- محمد الاصغر
4- اسحق
5- علی
6- اسمعیل بوده است
اسمعیل بن ابراهیم غمر
اسمعیل مکنی بود به ابو ابرهیم وملقب بود به دیباجالاکبر و از آن جهت اورا دیباج گفتند که صورت او در خوبی بی مانند بود وچون برادرش محمد نیز همین صفت را داشت او را اکبر میگفتند و برادرش را دیباج الاصغر .او را شریف الاخلاص نیز می گفتند و از غازیان جنگ فخ بشمار می رفت.
بطوریکه معروف و مشهور است مدفن اسمعیل محله گلبهار اصفهان است.
اولاد اسمعیل
اسمعیل بن ابراهیم دارای دو پسر باسامی:حسن وابراهیم ویک دختر بنام ام الحسن بوده است .
ابراهیم بن اسمعیل
ابراهیم معروف به طبا طبا که وجه تسمیه آن گذشت مادرش ام ولد است مردی با رضانت دین ورزانت یقین عقاید خود را در{به} حضرت رضا (ع) معروض داشت واز شوائب شک وشبهت پاکیزه ساخت.
ابوالحسن غمری نسابه معروف گفته است :زمانیکه ابراهیم کودک بود پدرش اسمعیل خواست برای او جامه بدوزد او را گفت اگر خواهی پیراهنی کنم واگرنه قبائی بدوزم .چون هنوز زبانش در اظهار مجارج حروف رسا نبود بجای قبا قبا گفت طبا طبا وبدین کلمه ملقب گشت ولکن اهل سواد گویند طبا طبا به زبان نبطیه بمعنی سید الاسادات است وبونصر بخاری نیز چنین روایت کرده است .
اولاد ابراهیم طبا طبا
ابراهیم طبا طبا دارای دو دختر ویازده پسر باسامی:
1-جعفر
2-ابراهیم
3- اسمعیل
4- موسی
5- هرون
6- علی
7-عبد الله
8-محمد
9- حسن
10- احمد
11- قاسم
کنیت ابراهیم ابو اسمعیل ولقبش زین العابدین وشهرتش طبا طبا ومدفنش محله چمبلان اصفهان است.
احمد بن ابراهیم طبا طبا:
آنچه از مطا لعه سلسله انساب سادات طباطبا معلوم می گردد سادات طبا طبای اصفهان واردستان وزواره ونطنز ونائین وکاشان و یزد وقم وبروجرد وقهپایه وآذر بایجان وخلاصه تمام شهر های ایران از احفاد احمد بن ابراهیم طبا طبا ملقب به رئیس و مکنی به ابوالعباد که در اصفهان متولد گردیده محسوب می شود.
احمد رئیس دارای پسری بنام محمد مکنی به ابوجعفر الاصغر امیر خزانیه ودیگری ابراهیم بوده است
ابوجعفر را پسری بنام احمد ملقب به فتوح الدین ومکنی به ابوعبدالله النقیب الشاعر باصفهان و فتوح الدین را پسری بنام محمد که معروف و مکنی به ابوالحسن شاعر عالم ونقیب واز شرفای اصفهان و بحدت ذکاءوقریحه مشهور و مذکور بوده است او رااست کتاب عیار الشعر وکتاب تهذ یب الطبع وکتاب العروض وکتاب الشعر والشعرا ودیوان شعراء و تعریض الدفاتر ونقدالشعر وسنمام المعالی . ابوالحسن شاعر که مردی نسابه هم بوده در اصفهان متولد ودر همانجا در سال سیصد وبیست ودو ویا سیصد وسی ودو (332 ه .ق)وفات یافته است.
از نسل شاعر مزبور بسیاری از علماء وادبا ء برخاسته اند که ذکر آنان در این مختصر گنجا یش ندارد برخی هم کنیه او را ابوالحسن گفته اندولی آنچه مشهور است ابواحسین است .محمد بن احمد را پسری بود بنام علی ملقب به شهاب الدین و مکنی به ابو الحسین و نیز ابو طاهر و معروف به شاعر بوده که با فاطمه دختر احمد بن محمد بن رستم بن المیطار القرشی در اواخر نیمه دوم قرن سوم هجری ازدواج نموده واز این زن طاهر متولد شده که نواده دختری احمد بن محمد بن رستم محسوب می گردد واز این طریق سلسله سادات طبا طبا با احمد مذکور قرابت پیدا نموده واز موقوفات او که بعدا"شرح داده خواهد شد استفاده می کنند.
شهاب الدین شرحی بر تاریخ اشرف التواریخ قاضی عضد نوشته موسوم به ترجمه اشرف التواریخ.
+ نوشته شده در دوشنبه یکم فروردین 1390ساعت 14:41 توسط عماد | آرشیو نظرات
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام طبق مستخرج از کتب انساب وتئاریخ دارای هشت پسر باسامی :
1-زید .
2حسن مثنی .
3- حسین اثرم .
4- طلحه .
5-عبدالله
6- قاسم
7- عبدالرحمن
8-عمر بوده است
حسن مثنی با فاطمه دختر امام حسین (ع) ازدواج کرد واز وی سه پسر باسامی :
1- عبدالله .
2- ابراهیم
3-حسن مثلث ودو دختر باسامی:
زینب
ام کلثوم متولد گردیده است.
حسن مثنی
حسن مثنی مکنی به ابو محمد متولی صدقات حضرت امیر المومنین (ع)بوده است . نامبرده در واقعه کربلا مجروح وبین کشتگان مخفی بود وبوساطت اسماءخارجه فرازی مکنی به ابو احسان خالوئی .حسن از جدا کردن صرف نظر کردندو اسمأء او را به کوفه برده ومداوا کرد وپس از بهبودی روانه مدینه طیبه شد.
وفات حسن مثنی
حسن مثنی در سنن سی وپنج سالگی بوسیله یکی از فرستادگان مروان مسموم ودار دنیا را بدرود گفت و در قبرستان بقیع مدفون گردید.
ابرهیم بن حسن مثنی
ابراهیم مکنی به ابو اسمعیل که در سال هفتاد وچهارم هجری بدنیا آمده از لحاظ کثرت جود وسخاوت ملقب به غمر گشته است .چه غمر در لغت عرب فرو رفتن در دریا است و کنایه از کثرت جود نیز می باشد .
ابراهیم وبرادرش از جمله روات حدیثند . ابو جعفر منصور ابراهیم وبرادرش را در کوفه محبوس نمود و مدت پنج سال در زندان با نهایت رنج وزحمت به سر برد .یک صد و چهل و پنج هجری در ماه ربیع الاول در سن شصت ونه سالگی بدار باقی ارتحال یافت.آن جناب اول کسی از زندانیان بود که در زندان وفات یافت . ابراهیم را فضائل ومحاصن زیادی بود .سفاح در زمان خود مقدمش را گرامی می داشت.
اولاد ابرهیم غمر:
ابراهیم غمر یازده فرزند که پنج تن دختر وشش پسر باسامی
1- یغوب
2- محمدالاکبر
3- محمد الاصغر
4- اسحق
5- علی
6- اسمعیل بوده است
اسمعیل بن ابراهیم غمر
اسمعیل مکنی بود به ابو ابرهیم وملقب بود به دیباجالاکبر و از آن جهت اورا دیباج گفتند که صورت او در خوبی بی مانند بود وچون برادرش محمد نیز همین صفت را داشت او را اکبر میگفتند و برادرش را دیباج الاصغر .او را شریف الاخلاص نیز می گفتند و از غازیان جنگ فخ بشمار می رفت.
بطوریکه معروف و مشهور است مدفن اسمعیل محله گلبهار اصفهان است.
اولاد اسمعیل
اسمعیل بن ابراهیم دارای دو پسر باسامی:حسن وابراهیم ویک دختر بنام ام الحسن بوده است .
ابراهیم بن اسمعیل
ابراهیم معروف به طبا طبا که وجه تسمیه آن گذشت مادرش ام ولد است مردی با رضانت دین ورزانت یقین عقاید خود را در{به} حضرت رضا (ع) معروض داشت واز شوائب شک وشبهت پاکیزه ساخت.
ابوالحسن غمری نسابه معروف گفته است :زمانیکه ابراهیم کودک بود پدرش اسمعیل خواست برای او جامه بدوزد او را گفت اگر خواهی پیراهنی کنم واگرنه قبائی بدوزم .چون هنوز زبانش در اظهار مجارج حروف رسا نبود بجای قبا قبا گفت طبا طبا وبدین کلمه ملقب گشت ولکن اهل سواد گویند طبا طبا به زبان نبطیه بمعنی سید الاسادات است وبونصر بخاری نیز چنین روایت کرده است .
اولاد ابراهیم طبا طبا
ابراهیم طبا طبا دارای دو دختر ویازده پسر باسامی:
1-جعفر
2-ابراهیم
3- اسمعیل
4- موسی
5- هرون
6- علی
7-عبد الله
8-محمد
9- حسن
10- احمد
11- قاسم
کنیت ابراهیم ابو اسمعیل ولقبش زین العابدین وشهرتش طبا طبا ومدفنش محله چمبلان اصفهان است.
احمد بن ابراهیم طبا طبا:
آنچه از مطا لعه سلسله انساب سادات طباطبا معلوم می گردد سادات طبا طبای اصفهان واردستان وزواره ونطنز ونائین وکاشان و یزد وقم وبروجرد وقهپایه وآذر بایجان وخلاصه تمام شهر های ایران از احفاد احمد بن ابراهیم طبا طبا ملقب به رئیس و مکنی به ابوالعباد که در اصفهان متولد گردیده محسوب می شود.
احمد رئیس دارای پسری بنام محمد مکنی به ابوجعفر الاصغر امیر خزانیه ودیگری ابراهیم بوده است
ابوجعفر را پسری بنام احمد ملقب به فتوح الدین ومکنی به ابوعبدالله النقیب الشاعر باصفهان و فتوح الدین را پسری بنام محمد که معروف و مکنی به ابوالحسن شاعر عالم ونقیب واز شرفای اصفهان و بحدت ذکاءوقریحه مشهور و مذکور بوده است او رااست کتاب عیار الشعر وکتاب تهذ یب الطبع وکتاب العروض وکتاب الشعر والشعرا ودیوان شعراء و تعریض الدفاتر ونقدالشعر وسنمام المعالی . ابوالحسن شاعر که مردی نسابه هم بوده در اصفهان متولد ودر همانجا در سال سیصد وبیست ودو ویا سیصد وسی ودو (332 ه .ق)وفات یافته است.
از نسل شاعر مزبور بسیاری از علماء وادبا ء برخاسته اند که ذکر آنان در این مختصر گنجا یش ندارد برخی هم کنیه او را ابوالحسن گفته اندولی آنچه مشهور است ابواحسین است .محمد بن احمد را پسری بود بنام علی ملقب به شهاب الدین و مکنی به ابو الحسین و نیز ابو طاهر و معروف به شاعر بوده که با فاطمه دختر احمد بن محمد بن رستم بن المیطار القرشی در اواخر نیمه دوم قرن سوم هجری ازدواج نموده واز این زن طاهر متولد شده که نواده دختری احمد بن محمد بن رستم محسوب می گردد واز این طریق سلسله سادات طبا طبا با احمد مذکور قرابت پیدا نموده واز موقوفات او که بعدا"شرح داده خواهد شد استفاده می کنند.
شهاب الدین شرحی بر تاریخ اشرف التواریخ قاضی عضد نوشته موسوم به ترجمه اشرف التواریخ.
سبب اجتماع سادات طبا طبا در زواره
سبب اجتماع سادات طبا طبا در زوارهطبق آنچه معروف است احمد بن محمد بن رستم بن المطیار القرشی که به مدینی و رستمی نیز معروف بوده در آخرنیمه قرن دوم ونیمه اول قرن سوم هجری در اصفهان میزیسته واصلا"نیاکان او از قریش بوده و باصفهان مهاجرت نموده اند.
در اصفهان سمت حکمرانی و اما رت داشته ودارای ضیاع وعقار فراوان وقصور زیبائی در اصفهان و اطراف بوده وخود ونیاکانش همه از اهل فضل وشعر بوده اند و ابیاتی که حاکی از جلالت قدر او است در کتاب محاسن اصفهان مسطور است.
چون احمد مردی عقیم بوده نذر می کند اگر خداوند فرزندی اورا عطا کند با قرینه خود از سادات طبا طبا که در اصفهان نقابت داشته تزویج کند این نذر به هدف اجابت می رسد وفاطمه دختر احمد به حباله نکاح شهاب الدین علی در می آید.
اگر چه معروف است که بین ابراهیم طبا طبا وبرادرش راجع به ازدواج فاطمه دختر احمد اختلاف بوده و دختر به حباله نکاح ابراهیم در آمده است ولی این حرف صحت ندارد .زیرا مطابق وقف نامه زواره که در تاریخ رمضان سیصد و شانزده (316 ه. ق)هجری تنظیم شده اصولا" ابراهیم طبا طبا وجود نداشته است .چه ابراهیم غمر در سال یک وصد وچهل و پنج هجری در سن شصت ونه سا لگی وفات کرده وچنانچه اسمعیل دیباج در آن تاریخ سی ونه سال داشته باشد ابرهیم طبا طبا هم در آنموقع لااقل نه سال داشته واگر شصت ونه سال سن عمر ابراهیم باشد ابراهیم در دویست و چهارده فوت نموده است وبا زمان احمد بن محد بن رستم مقارنتی نداشته است.
پس از آنکه نذ ر بهدف اجابت رسید احمد دختر خود را که فاطمه نام داشت بازدواج یکی از سادات طبا طبا که بنظر نگارنده شهاب الدین بن علی بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم طبا طبا است در آورد واز فاطمه نامبرده طاهر بن علی بوجود آمده است این شخص (طاهر) اولین کسی است که موقوف علیهم موقوفات احمد بن رستم چنانچه بتفصیل بیان خواهد شد تشخیص گردیده است.
وسادات طبا طبا که از موقوفات استفاده می کنند از نژاد طاهر مزبور ند ظاهرا"شهاب الدین علی معروف به شاعر از آن زن دیگری که از سادات حسینی بوده فرزندی بنام حسین مکنی به ابومحمد داشته که سادات سید روح الله اردستان چنانچه در محل خود بتفصیل بیان گردید به حسین مزبور منسوب می گردند وشاید چون مادر آنان از سادات حسینی بوده علاوه بر لقب طبا طبا به حسینی نیز شهرت دارند.
+ نوشته شده در دوشنبه یکم فروردین 1390ساعت 13:0 توسط عماد | آرشیو نظرات
طبق آنچه معروف است احمد بن محمد بن رستم بن المطیار القرشی که به مدینی و رستمی نیز معروف بوده در آخرنیمه قرن دوم ونیمه اول قرن سوم هجری در اصفهان میزیسته واصلا"نیاکان او از قریش بوده و باصفهان مهاجرت نموده اند.
در اصفهان سمت حکمرانی و اما رت داشته ودارای ضیاع وعقار فراوان وقصور زیبائی در اصفهان و اطراف بوده وخود ونیاکانش همه از اهل فضل وشعر بوده اند و ابیاتی که حاکی از جلالت قدر او است در کتاب محاسن اصفهان مسطور است.
چون احمد مردی عقیم بوده نذر می کند اگر خداوند فرزندی اورا عطا کند با قرینه خود از سادات طبا طبا که در اصفهان نقابت داشته تزویج کند این نذر به هدف اجابت می رسد وفاطمه دختر احمد به حباله نکاح شهاب الدین علی در می آید.
اگر چه معروف است که بین ابراهیم طبا طبا وبرادرش راجع به ازدواج فاطمه دختر احمد اختلاف بوده و دختر به حباله نکاح ابراهیم در آمده است ولی این حرف صحت ندارد .زیرا مطابق وقف نامه زواره که در تاریخ رمضان سیصد و شانزده (316 ه. ق)هجری تنظیم شده اصولا" ابراهیم طبا طبا وجود نداشته است .چه ابراهیم غمر در سال یک وصد وچهل و پنج هجری در سن شصت ونه سا لگی وفات کرده وچنانچه اسمعیل دیباج در آن تاریخ سی ونه سال داشته باشد ابرهیم طبا طبا هم در آنموقع لااقل نه سال داشته واگر شصت ونه سال سن عمر ابراهیم باشد ابراهیم در دویست و چهارده فوت نموده است وبا زمان احمد بن محد بن رستم مقارنتی نداشته است.
پس از آنکه نذ ر بهدف اجابت رسید احمد دختر خود را که فاطمه نام داشت بازدواج یکی از سادات طبا طبا که بنظر نگارنده شهاب الدین بن علی بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم طبا طبا است در آورد واز فاطمه نامبرده طاهر بن علی بوجود آمده است این شخص (طاهر) اولین کسی است که موقوف علیهم موقوفات احمد بن رستم چنانچه بتفصیل بیان خواهد شد تشخیص گردیده است.
وسادات طبا طبا که از موقوفات استفاده می کنند از نژاد طاهر مزبور ند ظاهرا"شهاب الدین علی معروف به شاعر از آن زن دیگری که از سادات حسینی بوده فرزندی بنام حسین مکنی به ابومحمد داشته که سادات سید روح الله اردستان چنانچه در محل خود بتفصیل بیان گردید به حسین مزبور منسوب می گردند وشاید چون مادر آنان از سادات حسینی بوده علاوه بر لقب طبا طبا به حسینی نیز شهرت دارند.
جغرافیای اردستان به روایت گذشتگان
حاج میر سید علی جناب اصفهانی در کتاب الاصفهان جلد اول پس از توصیف جغرافیای اصفهان در طی توصیف وتقسیم بلوکات بیست گانه اصفهان (بنا بر تقسیم قدیم ) باین طریق :چهارمحال بختیاری- فریدن- النجان – ماربین – جی – کرارج – برا آن – رویدشتین – طهران (طیران) – دهق – کرونین – برخوار – اردستان – زواره – (اعراب آنرا ازواره گفته اند) – قهپایه – دهاقان – سمیرم- قمشه – جرقویه سفلی – جرقیه علیا یا بلوکات هیجده گانه بدین ترتیب که اردستان وزواره یک بلوک وهمچنین جرقویتین بلوک واحد شمرده شوند جغرافیای اردستان را شرح می دهد :«اردستان مشتمل بر یک بلده وسیصد وشش قریه ومزرعه وسکنه آن پنجهزار وپانصد و سی وهفت خانوار است.از طرف شمال محدود است بکویر واز مغرب به نطنز و ابتداء مسا فت آن شهر [منظور شهر اردستان است] بیست ودو فرسخ محصول آنجا زود تر از اصفهان میرسد و از قنات مشروب می شود و هوایش نزدیک به اصفهان می باشد.سکنه بلده اردستان هزار و چهار صد ونود وچهار خانوار مشتمل بر شش محله جمعیت سادات آنجا زیاد تر است و در محله محال مسجدی وجود دارد از بنا های عمر بن عبدالعزیز (ظاهرا"از آل ابی دلف میباشد که در اصفهان سلطنت داشته اند) .در محله فهره بقعه پیر مرتضی علی از که از اولاد انوشیروان عادل است می باشد وچهار بلوک اردستان :سفلی – علیا – گرمسیر – برزاونداست. بلوک سفلی دارای آب وهوای معتدل وزراعت وفواکه آنجا از قنات مشروب میشود وانر وپسته وگردو وانجیر آنجا معروف است .قریه امیر آباد سفلی وبقه شیخ رجب برسی که از معاریف عرفا است در آنجااست.بلوک علیا : دارای آب وهوای ییلاقی واشجار توت بسیاری دارد .
بلوک گرمسیر :آب وهوایش مطابق اسمش میباشد قشلاق ومحصولش مانند سایر بلوک است . مدینة السا دات زواره که گویند از بنای زواره برادر رستم است (وهم چنین زوار خادم محبوسین است وصاحب فرهنگ شعوری از شعر فردوسی که گفته است بیکد ست رستم بد یگر زوار معنی برادر رستم استنباط کرده ) جزء بلوک گرمسیر است هوایش قشلاق آبش از قنات زراعت غله آن جو وگندم وذرت است.وهم چنین مهابد از گرمسیر است که بزگترین دهات اصفهان بلکه ایران است مه بمعنی بزرگ است که آباد کرده بزرگی باشد و هم مهاباد نام پیغمبر بزرگ ایرانیان و هم دسته ای از پادشاهان قدیمند و هم نئشته اند ماه آباد است وآبش از قنات بسیار معتبری قریب پنج فرسخ از نطنز جاری است املاک انجا خیلی باشد هفت فرسخ است و مصنوعات آن از قبیل بافندگی :عبا – کرباس – قالی است.
شیخ حسن خان جابری انصاری در کتاب تاریخ اصفهان پس از ذکر کلیات جغریافیای اردستان این عبارت را بیان میکند:«و در اردستان جوی اروند شاه است که از اقدامات ملوک کیان است
آتشکه اردستان ج ۱
+ نوشته شده در دوشنبه یکم فروردین 1390ساعت 12:58 توسط عماد | آرشیو نظرات
بلوک علیا : دارای آب وهوای ییلاقی واشجار توت بسیاری دارد .
بلوک گرمسیر :آب وهوایش مطابق اسمش میباشد قشلاق ومحصولش مانند سایر بلوک است . مدینة السا دات زواره که گویند از بنای زواره برادر رستم است (وهم چنین زوار خادم محبوسین است وصاحب فرهنگ شعوری از شعر فردوسی که گفته است بیکد ست رستم بد یگر زوار معنی برادر رستم استنباط کرده ) جزء بلوک گرمسیر است هوایش قشلاق آبش از قنات زراعت غله آن جو وگندم وذرت است.وهم چنین مهابد از گرمسیر است که بزگترین دهات اصفهان بلکه ایران است مه بمعنی بزرگ است که آباد کرده بزرگی باشد و هم مهاباد نام پیغمبر بزرگ ایرانیان و هم دسته ای از پادشاهان قدیمند و هم نئشته اند ماه آباد است وآبش از قنات بسیار معتبری قریب پنج فرسخ از نطنز جاری است املاک انجا خیلی باشد هفت فرسخ است و مصنوعات آن از قبیل بافندگی :عبا – کرباس – قالی است.
شیخ حسن خان جابری انصاری در کتاب تاریخ اصفهان پس از ذکر کلیات جغریافیای اردستان این عبارت را بیان میکند:«و در اردستان جوی اروند شاه است که از اقدامات ملوک کیان است
آتشکه اردستان ج ۱
زواره
زوارهزواره که د ر زمان قدیم بلوک مستقلی را تشکیل میداده وبتدریج جزء اردستان بشمار آمده است در دو فرسنگی اردستان واطراف آن مسطح وهمواروتا کویر بیش از دو الی سه فرسنگ فاصله ندارد .
اردستان قدیم (خرابه ساسانیان )در شمال زواره بوده است وشهر لیلاز ولاسون نیز در کتارش می گذشته است.زواره در ایام باستان دارای قلاع وباروهای استواری بوده که فعلا"مختصری از آن باقی وآثار مخروبه آن مشهور است.
آب زواره از قنات های مختلف جاری است وچون بیشتر ابریز این کاریز ها دامنه کوه می باشد آب آنجا گواراتر از سایر نقاط گرمسیر است. ولی هوایش بسیار گرم وشبیه به کاشان است .
محصولش گرمسیری و عبارت از جو . گندم . پنبه . ذ رت . کرچک . کنجد . شاهدانه . منداب . وفوکهش:انار . انجیر . انگور . توت . خربزه . هندوانه . ونظائر آن وجود دارد.
زمین زواره برای زراعت بسیار مناسب و مهیا ست ولی در این اواخر مقدار آب کاریز ها کاسته شده وحتی بعضی از قنوات خشک شده اند واز این رو زراعت زواره بیش از حد انتظار رو بنقصان گزارده است که اگر امر بر این منوال باشد طولی نخواهد کشید که مردم برای آب آشامیدنی دچار اشکال خوا هند شد و شایسته است دولت و مردم در این باب فکر عاجلی بیندیشند .
اخیرا"از طرف اداره اصل چهار چاه عمیقی حفر گردیده و بوسیله لوله مورد استفاده مردم واز این جهت گشایشی برای سکنه شهر زواره پیدا شده است.
زواره وتوابع در قدیم یکی از نقاط حاصل خیز اردستان بلکه اصفهان بود حتی قبل از گرانی سال یک هزاروسیصد وسی وشش قمری (1336 ه ق) که ماده تاریخ آن( اشد غلا) ویا (شلوغ)میباشد ما زاد غله این محل باطراف یزد و کرمان وسایر بلوکات اردستان حمل می شدولی در سال های اخیر علاوه بر اینکه بجائی حمل نشده بقیه ما یحتاج نیز از اصفهان وسایر نقاط حاصل خیز مانند اراک و الیگودرز تامین می گردد.
از تفکر در آثار دوران باستانی زواره بخوبی معلوم می گردد که در محیط آنجا اصول فرهنگ وجودداشته است چه معبد بن کویه که بطور مسلم مربوط به قرن ها پسش از زمان ظهور اسلام است از این نکته حکایت می کند که مردم قدیم زواره دارای فرهنگ ومذهبی بوده اند و بارو وحصار ودهستان اطراف و محلات قدیمی نیز تأیید میکند که سکنه قدیمی آشنا بفرهنگ زمان ومایل بتمدن بوده اند.
زبان مردم زواره قبل از طلوع اسلام وهجرت سادات طبا طبا بطور یقین زبان پهلوی (گبری) بوده است که تا این تاریخ هم بین عوام و طبقه غیر سادات معمول است حتی مرشدی زواره ای که در عصر صفویه میزیسته است به زبان مذکور یک رباعی سروده که در بیان اوضاع عمومی فرهنگ اردستان اشاره گردیده است .
+ نوشته شده در دوشنبه یکم فروردین 1390ساعت 12:51 توسط عماد | آرشیو نظرات
زواره که د ر زمان قدیم بلوک مستقلی را تشکیل میداده وبتدریج جزء اردستان بشمار آمده است در دو فرسنگی اردستان واطراف آن مسطح وهمواروتا کویر بیش از دو الی سه فرسنگ فاصله ندارد .
اردستان قدیم (خرابه ساسانیان )در شمال زواره بوده است وشهر لیلاز ولاسون نیز در کتارش می گذشته است.زواره در ایام باستان دارای قلاع وباروهای استواری بوده که فعلا"مختصری از آن باقی وآثار مخروبه آن مشهور است.
آب زواره از قنات های مختلف جاری است وچون بیشتر ابریز این کاریز ها دامنه کوه می باشد آب آنجا گواراتر از سایر نقاط گرمسیر است. ولی هوایش بسیار گرم وشبیه به کاشان است .
محصولش گرمسیری و عبارت از جو . گندم . پنبه . ذ رت . کرچک . کنجد . شاهدانه . منداب . وفوکهش:انار . انجیر . انگور . توت . خربزه . هندوانه . ونظائر آن وجود دارد.
زمین زواره برای زراعت بسیار مناسب و مهیا ست ولی در این اواخر مقدار آب کاریز ها کاسته شده وحتی بعضی از قنوات خشک شده اند واز این رو زراعت زواره بیش از حد انتظار رو بنقصان گزارده است که اگر امر بر این منوال باشد طولی نخواهد کشید که مردم برای آب آشامیدنی دچار اشکال خوا هند شد و شایسته است دولت و مردم در این باب فکر عاجلی بیندیشند .
اخیرا"از طرف اداره اصل چهار چاه عمیقی حفر گردیده و بوسیله لوله مورد استفاده مردم واز این جهت گشایشی برای سکنه شهر زواره پیدا شده است.
زواره وتوابع در قدیم یکی از نقاط حاصل خیز اردستان بلکه اصفهان بود حتی قبل از گرانی سال یک هزاروسیصد وسی وشش قمری (1336 ه ق) که ماده تاریخ آن( اشد غلا) ویا (شلوغ)میباشد ما زاد غله این محل باطراف یزد و کرمان وسایر بلوکات اردستان حمل می شدولی در سال های اخیر علاوه بر اینکه بجائی حمل نشده بقیه ما یحتاج نیز از اصفهان وسایر نقاط حاصل خیز مانند اراک و الیگودرز تامین می گردد.
از تفکر در آثار دوران باستانی زواره بخوبی معلوم می گردد که در محیط آنجا اصول فرهنگ وجودداشته است چه معبد بن کویه که بطور مسلم مربوط به قرن ها پسش از زمان ظهور اسلام است از این نکته حکایت می کند که مردم قدیم زواره دارای فرهنگ ومذهبی بوده اند و بارو وحصار ودهستان اطراف و محلات قدیمی نیز تأیید میکند که سکنه قدیمی آشنا بفرهنگ زمان ومایل بتمدن بوده اند.
زبان مردم زواره قبل از طلوع اسلام وهجرت سادات طبا طبا بطور یقین زبان پهلوی (گبری) بوده است که تا این تاریخ هم بین عوام و طبقه غیر سادات معمول است حتی مرشدی زواره ای که در عصر صفویه میزیسته است به زبان مذکور یک رباعی سروده که در بیان اوضاع عمومی فرهنگ اردستان اشاره گردیده است .
لغت زواره
لغت زوارهزواره در تألیفات عربی ازواره بر وزن جو باره ودر تألیفات فارسی زواره بر وزن شراره آمده –ازواره بطور مسلم معرب زواره است بنابر این هر بحثی راجع بزواره باشد شامل ازواره هم خواهد شد.
واژه زواره اولا" ممکن است از .زو .بروزن. د د . بمعنی دریا و .ره . بمعنی راه والف اتصال مرکب باشد که معنی ترکیبی آن راه دریائی است.ومیتوان گفت باین مناسبت آنجا را زواره نامیده اند که طبق روایات محلی کویر نمک فعلی در عهد باستان دریا بوده(دریای سیاه)واز کنار زواره می گذشته ودر این دریا کشتی رانی می شدهوزواره یکی از لشگر گاه هایوبندر گاهای کشتی بوده ومحله ای وجود دارد بنام نقاره خانه که برای اعلام مسافرین نقاره می کوبیده اند ومحله دیگری هم بنام بنجیره معرب بنگیرهاست که در نقطه لنگرگاه ومحل سوار شدن مسافرین بوده است.
وثانیا"اینکه لغت واحد ومستقلی باشد.
در مورد فرض اخیر گفته های لغوین وجغرافی نویسان متقارب ونزدیک به یک دیگر است.
در برهان قاطع چنین مسطور است:زواره بفتح اول بروزن هزاره نام برادر رستم زال است ونام قصبه ای هم از عراق از توابع کاشان «1» که او بنا کرده است.برهان جامع هم همین نکته را تأئید کرده است.
بنابراین باید گفت که زواره بنام بانی خود زواره برادر رستم نامیده شده است .
احتمال دیگر بنا بر فرض دوم اینکه زواره بمعنی آتشکده باشد وچون در زواره نیز آتشکده ای وجود داشته که الان جای آن مسجدی است موسوم بمسحد (بن کویه)این نام نامیده شده است.
حمدالله مستوفی در نزهت القلوب وبیکدلی در آتشکده آذر زواره را از بناهای زواره برادر رستم دانسته اند.
+ نوشته شده در دوشنبه یکم فروردین 1390ساعت 12:48 توسط عماد | آرشیو نظرات
زواره در تألیفات عربی ازواره بر وزن جو باره ودر تألیفات فارسی زواره بر وزن شراره آمده –ازواره بطور مسلم معرب زواره است بنابر این هر بحثی راجع بزواره باشد شامل ازواره هم خواهد شد.
واژه زواره اولا" ممکن است از .زو .بروزن. د د . بمعنی دریا و .ره . بمعنی راه والف اتصال مرکب باشد که معنی ترکیبی آن راه دریائی است.ومیتوان گفت باین مناسبت آنجا را زواره نامیده اند که طبق روایات محلی کویر نمک فعلی در عهد باستان دریا بوده(دریای سیاه)واز کنار زواره می گذشته ودر این دریا کشتی رانی می شدهوزواره یکی از لشگر گاه هایوبندر گاهای کشتی بوده ومحله ای وجود دارد بنام نقاره خانه که برای اعلام مسافرین نقاره می کوبیده اند ومحله دیگری هم بنام بنجیره معرب بنگیرهاست که در نقطه لنگرگاه ومحل سوار شدن مسافرین بوده است.
وثانیا"اینکه لغت واحد ومستقلی باشد.
در مورد فرض اخیر گفته های لغوین وجغرافی نویسان متقارب ونزدیک به یک دیگر است.
در برهان قاطع چنین مسطور است:زواره بفتح اول بروزن هزاره نام برادر رستم زال است ونام قصبه ای هم از عراق از توابع کاشان «1» که او بنا کرده است.برهان جامع هم همین نکته را تأئید کرده است.
بنابراین باید گفت که زواره بنام بانی خود زواره برادر رستم نامیده شده است .
احتمال دیگر بنا بر فرض دوم اینکه زواره بمعنی آتشکده باشد وچون در زواره نیز آتشکده ای وجود داشته که الان جای آن مسجدی است موسوم بمسحد (بن کویه)این نام نامیده شده است.
حمدالله مستوفی در نزهت القلوب وبیکدلی در آتشکده آذر زواره را از بناهای زواره برادر رستم دانسته اند.