چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

دزدان باصری

شرح حال ایل باصری

یکی از پنج ایل خمسه ایل باصری می باشد . این ایل از زمان سابق با ایل عرب هم مرز و همجوار بوده و حاکم ایل باصری و ایل عرب هر دو یکی بوده و از زمان صفویه تا زمان کریم خان زند ایل باصری به ایل عرب ملحق شد اما زمانی که میر مهدی خان عرب شیبانی که رئیس ایل عرب و باصری بود فوت نمود باصری ها جدا شدند و زیر نظر میر شفی خان فرزند میر مهدی خان قرار گرفتند میر شفی خان نام خود را از این زمان از عرب شیبانی به باصری تبدیل نمود بعد از وی فرزندش میر رفیع خان و فرزند وی محمد تقی خان نوه میر شفی خان رئیس ایل باصری شدند بعد از مرگ محمد تقی خان محمد خان جانشین وی شد و تا سال ۱۸۶۲ میلادی  رئیس ایل بود که در این سال وفات نمود و مقامات دولتی رئیس ایل باصری را به بیگلر بیگی فارس یعنی قوام الملک شیرازی دادند محمد خان آخرین رئیس ایل باصری صاحب

 سه پسر بود اول محمد صادق خان که سرگرد پیاده نظام ارتش ایران بود  عده ای نظامی غیر منظم تحت فرمانش بود که در سال ۱۸۶۳ منحل گردید پسر دوم محمد خان به نام محمد قلی خان و فرزند سومش بابا  خان نام داشت. ایل باصری  تحت سرپرستی و کلانتری شخصی به نام حاج محمد خان از تیره کلمبه ای باصری قرار گرفت . پس از حاج ممد خان به فرزندش پروزیز خان انتقال یافت لیکن حکومت عرب و باصری در خاناده عرب شیبانی و زمانی رجوع به قوام الملک شیرازی داشت بعد از فوت مرحوم پرویز خان مصادف با دوران پهلوی و اسکان عشایر ایران گردید . که ازسال ۱۳۱۱ تا سال

 ۱۳۲۰ خورشیدی برای مدت ۹ سال ایلات باصری در نقاط مختلف فارس تحت قاپو و اسکان شدند بعد از شهریور ۱۳۲۰ مجدداْ به حال سیار در آمده و ایل باصری تحت سرپرستی محمد خان ضرغامی فرزند پرویز خان قرار گرفت مسیر ایل باصری از سرحد چار دانگه شروع می شد و به جویم وبنارویه لارستان خاتمه می یافت افراد ایل باصری در مناطق گرمسیر و سرد سیر در زمان فرزندان پرویز خان صاحب املاک بسیار مرغوب و احشام و اغنام گردیدند. که در شهرستان شیراز و مرودشت و جهرم بیش از هزار خانوار اسکان یافته  و به شغل دولتی اشتغال دارند جمعیت ایل باصری بالغ بر ده هزار خانوار که در

ایزد  خواست شیراز  شهر و بلوک سروستان شهر و بلوک جهرم در یک فاصله ای به موازی دویست کیلومتر اسکان گردیده و مناطق سکونت آنان متعلق به خود افراد ایل باصری می باشد .

اسامی تیره های باصری عبارتند از :

۱- کلمبه ای ۲- لبو موسی ۳- عبد اللهی ۴- جوچین ۵- فرهادی ۶- کرمی ۷- ظهرابی ۸- آل قلی     ۹- علی شاه قلی ۱۰- حنایی ۱۱- علی قنبری ۱۲-سروستانی ۱۳- ایل خواست ۱۴- بالا ولایتی

عده ای از آنها به دامپروری و پرواربندی اشتغال دارند زنهای ایل باصری در بافندگی فرشهای پشمی از نوع قالی و جاجیم تخصص دارند و قسمت عمده آنان به بافت اینگونه فرشها سرگرم هستند.

 

که معروفترین انها در روستای چدرویه توسط هنرمندان ایل بافته می شودو متاسفانه به دلیل عدم حمایت لازم از سوی مسوولین این هنر اصیل وغنی به ورطه ی فراموشی سپرده شده است

منبع: http://chedroo.blogfa.com/author-chedroo.aspx?p=2

قبل ازسال 1301 شمسی ولایت جندق وبیابانک را نایبان حکومت اداره می کردند .در اواخر زندیه حاکم ولایت شخصی بنام "حاج عبدالغفور" بوده و احداث قنات غفورآباد را به وی نسبت داده اند.امیراساعیل خان عرب عامری که از طایفه اعراب عامری بوده از دیگر نایب الحکومه های این سرزمین بوده است.اقتدار وی از سال 1200 قمری آغاز میشود و مقر حکومتش دیوانخانه دهکده ی اُردیب واقع در50 کیلومتری خور بوده او تا سال 1222 حکومت مستقلی داشت و زیر بار حکومت مرکزی نمیرفته تا اینکه سردار ذوالفقارخان سمنانی او را سرکوب نمود و خان عامری این خطه را رها و به عباس میرزا نایب السلطنه پناهنده شد.وامیر رفیع خان فرزند خان عامری نایب الحکومه گردیدو در سال 1238 ق "نوروز علیخان مَزینانی" به حکومت رسید و تا سال 1333 ق افراد زیادی در این ولایت حکمرانی کردند وی امیراعظم حاکم معروف ایالت قومس به نایب الحکومگی جندق وبیابانک رسیدند.بسال 1336 ق "رمضان خان باصری"از فارس وارد منطقه شد و پس از کشتن مسعود لشکر و پدرش حاکم شد که بنا به درخواست اهالی از "قوام السلطنه" والی خراسان ،ابراهیم خان شیبانی" برای سرکوبی رمضان خان مأمور شد و در سال 1337 این اتفاق افتاد و از این تاریخ منطقه بیابانک و جندق از سمنان جدا و تابع خراسان شد.

منبع: http://alizst.blogfa.com/post-9.aspx

روایتی از درخواست باصری ها از اداره دارایی دامغان و تحویل غله به آنان

 

 

 

 

اشاره: باصری های قومس از نسل ایل باصری مرودشت فارس به شمار می آیند. آنها ایلی کوچ نشین، چادرنشین و گله دار بودند و در فارس زندگی می کردند، راجع به اصل و نسب آنها سخن گفتن دشوار است. اما آنچه به نظر می رسد درست باشد اینست که اصلیت آنها فارسی و ایرانی است و حروف و کلمات را به فارسی با لهجه شیرازی حرف می زنند و کلمات عربی که اغلب از حلق ادا می شود در میان باصری ها بخصوص باصری های قومس چنین موردی وجود ندارد. ابتدا، رمضان خان باصری، بزرگ طایفه باصری پس از مهاجرت به قومس در اواخر عهد قاجاریه، خود را نایب الحکومه جندق، خور و بیابانک اعلام کرد و نیروهای خود را به عنوان راهدار در منطقه قرار داد که مورد اعتراض دولت و مردم قرار گرفت. فعالیت باصری ها در قومس بیشتر در شهرهای سمنان، دامغان، شاهرود، میامی، بیارجمند و تا حدودی سبزوار و گاهی برحسب ضرورت و اتفاق یزد و کرمان و ترکمن صحرا و روستاهای دوزهیر، همیرد، علاء، سنگسر، فرج آباد، رشم، ترود، قلعه ایراج، خور و بیابانک، جندق، چاه جم، بخش آباد و... که البته در روستای رشم دامغان و روستای دوزهیر و روستای ترود بیشترین تمرکز را داشتند.

در اوضاع و احوال نابسمان ایران بعد از شهریور 1320 بعضی از گروه ها در خود به قدری احساس قدرت می کردند که مستقیماً به ادارات دولتی حواله می دادند. برای نمونه، طایفه باصری در سال 1321 شمسی آنقدر در خود قدرت مشاهده کردند که به صورت مستقیم به اداره دارایی دامغان نامه نوشتند که اگر به ما سیصد خروار گندم ندهید ما حملات خود را شروع خواهیم کرد. بر اثر این اولتیماتم بلافاصله کمیسیونی با شرکت بالاترین مقام مسئول شهر دامغان و فرمانده گروهان و رئیس دارایی و امین مالیه تشکیل و سرانجام موافقت می شود که 50 خروار غله به باصری ها داده شود. اکنون عین نامه رئیس اداره دارایی شهرستان سمنان و دامغان که این هشدار را باصری ها را جدی گرفته بود و کمیسیون را تشکیل، صورت جلسه آن را به مقامات بالاتر گزارش می کند:

اداره کل مستقل خواربار کشور

با تقدیم رونوشت نامه شماره 6537 مورخه 10/6/1321 دارایی مالی و اقتصادی دامغان متضمن رونوشت تقاضای نامه مورخه 3/6/1321 ش باصری ها اشعار می دارد: که باصری ها از اشرار معروف و چندین ساله حدود سمنان و دامغان می باشند که مسکن اصلی زن و بچه ایشان در کویر ولی مردهای ایشان تقریبا جا و مسکن معلومی نداشته و مسلحانه شب و روز را در بیابان می گذرانند و امور معیشت آنها بیشتر از طریق شرارت تامین می شود. زیرا مردهای آنها تقریبا متجاوز از یکصد نفر هستند و همیشه مسلح بوده و سالیان درازی است که مزاح ملاکین و رعایای قراء قهاب رستاق بوده و می باشند. گذشته از این نامبردگان کار و شغل معینی ندارند. چون اساساً مسکن آنها نزدیک به قهاب رستاق و مجاور آنجا می باشد با این لحاظ ناگزیر مزاحم ملاکین و رعایای آن حوزه هستند و به ویژه پس از واقعه شهریور ماه گذشته علناً تفنگ و اسلحه گرفته بدون هیچ ملاحظه و در نهایت جسارت اغلب به دهات نامبرده بالا آمد و رفت کرده و از اهالی به جبر و زور، پول و آذوقه می گرفتند، بعلاوه همه ساله آذوقه خود را از همان دهات قهاب رستاق خریداری و تهیه می کرده اند که در نتیجه سال پیش همی موضوع باعث شد قسمت عمده مالکین بنام اینکه محصول موجود آنها را باصری ها برده اند از تحویل تعهد فزونی خود، خودداری که سرانجام دارایی محل هم در پارسال دچار تنگی واقع شده و مقدار زیادی غله از خارج برای مصرف دامغان وارد نموده اند. اکنون که موقع برداشت محصول قهاب رستاق می باشد، باصری ها مسلحانه به دهات آنجا آمده و از مالکین تقاضای مقدار زیادی تقریبا در حدود دویست و پنجاه خروار غله مطالبه کرده اند. ملاکین و رعایا مراتب را به ادارات به ویژه دارایی گزارش و تقاضای رفع مزاحمت نمودند و از طرفی چون منفی گذاشتن موضوع موجب می شد که امسال هم موفق به جمع آوری فزونی از دهات نامبرده نشده و مشکل سال پیش تجدید شود، به این لحاظ امین دارایی دامغان کمیسیونی مرکب از بخشدار و فرمانده گروهان امنیه محل تشکیل و در نتیجه برای اینکه از تفریط غله جلوگیری و هم بدین وسیله اشرار نامبرده را به مراحم دولت امیدوار و آنها را ساکن و سرجای خود بنشاند و هم این شر بزرگ از سر مالکین و رعایا رفع و موجبات آسایش و امنیت آنها فراهم گردد. امین دارایی و فرمانده گروهان امنیه دامغان تصمیم گرفتند به قهاب رستاق رفته و باصری ها را ملاقات و حضوراً ترتیبی داده شود که این جنجال پایان یافته و مامورین هم بتوانند با فراغت خاطر نسبت به جمع آوری فزونی غله آن حدود اقدام نمایند. در نتیجه امین دارایی دامغان مراتب را به وسیله تلفن به سمنان گزارش و کسب تکلیف نمود. اینجانب هم چون این عمل را موافق مصالح دارایی و مردم تشخیص دادم با رفتن امین دارایی برای ملاقات باصری ها موافقت نمودم. امین دارایی هم به اتفاق فرمانده گروهان امنیه دامغان به آخرین دهات قهاب مجاور کویر، مسکن باصری ها رفته و با باصری ها که عده آن ها طبق گزارش دارایی دامغان متجاوز از 5 نفر بوده اند ملاقات و با سردسته آنها به نام «اکرم» مذاکرات و او را قانع نمودند به این که اساساً به ملاکین و رعایا کاری نداشته باشند و فقط پنجاه خروار غله از محل فزونی متعهدین و ملاکین طبق نرخ فروش به امنیه به آنها بفروشند. و هم چنین ملاکین و رعایا را هم متقاعد نمودند که از آذوقه مورد تقاضای باصری ها مقداری هم ملاکین از آذوقه مصرف شخصی خودشان صرفه جویی و با رضایت خاطر به نرخی که تراضی حاصل شود به آنهابفروشند که به این کار ملاکین هم رضایت داده و بدیهی است چنانچه آذوقه آنها از پنجاه خروار کسر بیاید، خود ملاکین با طیب خاطر به آنها خواربار بفروشند. ضمناً باصری ها متعهد شده اند، دیگر به هیچ عنوان متعرض کسی نشده و درخواست غله یا چیز دیگری ننمایند. همچنین ملاکین هم متقبل شده اند تمام فزونی حقیقی خود را برعکس پارسال تحویل بدهند. زیرا عمل بالا موجب شد که باصری ها و هم ملاکین و رعایا به مراحم و توجه دولت امیدوار و بی اندازه سپاسگزار شده اند و در هر حال فعلا در حدود پنجاه خروار غله به نامبردگان طبق نرخ رسمی فروش به امنیه فروش و تحویل داده شود و باقیمانده تا پنجاه خروار را هم به طوری که دارایی دامغان وعده داده ناگزیر بایستی فروش و تحویل نمایند. بنابراین متمنی است، مراتب معروضه را تایید فرمائید.

رئیس دارایی شهرستان دامغان و سمنان دبیری

 

 

 

 

 

منبع: کتاب "طایفه باصری در کومش" نویسنده: محمد حسینی

منبع: http://www.tarikhaneh.com/farsi/damghan/baseriha%20va%20darayi.htm

بیابان های تاریخی ایران

      بـیابانک ــ  نام ناحیه ای قدیمی در دشت کویر،  و نیز دهستانی به همین نام در استان اصفهان است، تقریبا برابر با بخش خور و بیابانک امروزی،  در حاشیة جنوبی دشت کویر،  که در گذشته بر سر راه اصفهان (نایین) به خراسان (نیشابور) قرار داشت.  در اصل ناحیة بیابانک قسمتی از بیابان بزرگ و قدیمی است که به عنوان یک اصطلاح جغرافیایی به معنای بیابان کوچک یا نیمة کویر است و این نام در منابع و مآخذ قبل از قرن دهم دیده نشده است.  نشانه هایی بسیاری از مسکونی بودن این منطقه پیش از اسلام وجود دارد از جمله آتشکده ای در نزدیکی مهرجان / مهرنجان.  بعلاوه جندق در این منطقه به زندان انوشیروان معروف است و گنبدی قدیمی به نام  هشت درب،  متعلق به دوره شاهنشاهی ساسانیان دارد. به روایتی در صدر اسلام فرش ابریشمی بافت جندق تا بازار مکه راه یافته بود.

 

   عکس کاروان شتر،  در طول تاریخ کاروان های زیادی از بیابان های ایران می گذشتند،  مشروح درتاریخ مسافرت در ایران،  عکس شماره 651.

     در قرن چهارم اصطخری (ص 229ــ 231) آن را «جرمق » و موضع سه دیه معرفی کرده است.  ابن حوقل (ص 144) آن را سه ده نزدیک به هم ضبط کرده است.  به نوشتة وی در این ناحیه سه ده جرمق (گرمه) بیادق / بیاذق / پیاده (امروزه آبادی بیاضه / بیاضیه ) و ارابه (احتمالا آبادی ایراج کنونی ) در کنار راه بیابان (کویر) قرار داشت . همچنین وی می نویسد: «تا جرمق چهار منزل و هر دو یا سه فرسخی گنبدی و برکة آبی است ... در آنجا خرما و کشت و چارپایان بسیار بود.» وی جمعیت آنجا را هزار تن ذکر کرده است . در اواخر همین قرن مقدسی (ص 437) جرمق را حاصل خیزترین و پردرخت ترین و ارزانترین شهرها آورده است.   ناصر خسرو در نیمة اول قرن پنجم راه نایین به  کرمه / گرمه  را 43 فرسنگ ضبط کرده و آن را در ناحیة بیابان آورده است.  به نوشتة او در آن ناحیه ده دوازده پاره دیه با آب و هوای گرم قرار داشته و در هر دو فرسخی در مواضعی که شورستان نبوده گنبدکها و مصانع (محل جمع شدن آب باران ) ساخته بودند که علاوه بر استراحتگاه راهنمای مسافران بوده است .  وی از ریگهای روان و عظیم آن ناحیه و رباط زبیده / مرامی،  که پنج چاه آب داشته یاد کرده است،  و می نویسد که اگر این رباط و آب نبود کسی از آن بیابان نمی توانست عبور کند (ص 139ــ140).  از این مطالب چنین بر می آید که ظاهرا این ناحیه از توابع طبس و نیز قلعة بیاضه از پایگاههای اسماعیلیه بوده است ( رجوع کنید به حکمت یغمائی ص 53 ـ54 134).

      قرن هفتم جرمق را شهری در فارس آورده اند (یاقوت حموی ج 2 ص 64).  گفته های یاقوت در قرن هفتم (همانجا) و حمدالله مستوفی (ص 142) در قرن هشتم دربارة جرمق تکرار مطالب جغرافی دانان قرن چهارم است .  پس از قرن هشتم اطلاعات چندانی از این ناحیه در دست نداریم ولی در حکومت صفویه، شاه عباس اول از همین راه عازم مشهد شد و در مسیر خود به شنهای روان برخورد و دستور داد تا برای راهنمایی مسافران ستونهای آجری در این ریگزار برپا کنند.  همچنین به دستور او برای آسایش زوار مشهد رضوی مزرعه و رباطی احداث کردند که به مزرعة «عباس آباد» معروف است.  در 1007 نیز سپاهیان وی از همین مسیر به خراسان رفتند ( دایرة المعارف فارسی ذیل ماده باستانی پاریزی ص 93 هنر یغمائی ص 46 فلسفی ج 4 ص 1445).  در همین دوره خواجه حمام الدین نامی در آنجا ریاست داشت (یغمائی 1303ش ص 414).  همزمان با به قدرت رسیدن آقامحمدخان (1193ـ1222) امیراسماعیل خان عرب عامری تا 1222 در آنجا حکومت می کرد،  آثار و ابنیه و املاک زیادی از خود به جا گذاشت.  سپس پسرش امیررفیع خان تا 1238 در آنجا حکومت کرد،  که به سبب متشنج کردن اوضاع جندق و بیابانک نوروز علیخان مأمور قلع و قمع او شد.  نوروز علیخان اشرار منطقه را نیز در 1254 سرکوب کرد (همانجا  یغمائی ص 120 157ـ 158).  این نواحی از حملات اشرار که به تحریک استعمار تاریخی صورت می گرفت تا 1338  ادامه داشت و صدمات زیادی دید.   در اواخر 1325 عده ای راهزن از همان قماش استعماری در جندق و بیابانک به تاخت و تاز و راهزنی می پرداختند که به «دزدهای حسن » شهرت یافته بودند (یغمائی ص 136).  نایب حسین کاشی نیز در 1327 کویر بیابانک را به دلیل حصار طبیعی آن مرکز خود قرار داد و به مدت سه سال به همراه پسرانش دهات منطقه را غارت کرد، و به آتش کشید ولی نتوانست قلعة بیاضه را تسخیر کند.  پس از وی نیز منطقه گرفتار غارت رمضان خان باصری و ایل وی شد.  در 1337 نیروهای قوام السلطنه والی خراسان رمضان خان و افرادش را از منطقه بیرون راندند (همان ص 6 70 131ـ132 155ـ157 یغمائی 1303ش ص 414ـ415).  ظاهرا علت این غارتگریها محروم بودن این ناحیه از بودجة مملکتی بود، و از این رو نایب الحکومه به عناوین مختلف از مردم اخاذی می کرد،  بعدها با کوشش حبیب یغمائی بودجة مخصوص و معینی به آنجا اختصاص داده شد.  

      جندق و بیابانک در دورة ناصری به قرای سبعه معروف بود،  این هفت قریه عبارت بود از:  جندق، فرخی، خور، بیاضیه، اردیب، ایراج و مهرجان.  اعتماد السلطنه جمعیت این ناحیه را 2500 تن ذکر کرده است،  وی می نویسد:  در سال هایی که برف زیاد می آمد تخمی شبیه به تخم یونجه که اهالی به آن «معاش » می گفتند می رویید،  و اهالی آن را آرد می کردند و نان می پختند.  در زمان او حرفة اهالی ساختن مشک آب و نیم چکمه ای به نام «عربی » بود (ج 4 ص 2260ـ2261).  مک گرگور که در 1292/ 1875 از منطقة بیابانک دیدن کرده می نویسد،  که بیابانک در وسط کویر واقع نیست و پنجاه مایل با آن فاصله دارد (ج 1 ص 94).  در آن زمان بیابانک از بخشهای سمنان بود و ده روستا داشت،  در 1340 ش به نوشتة حقیقت (ص 267) بیابانک به کلیة دهات این منطقه بویژه به آبادی بیاضیه 59 کیلومتری رباط پشت بادام،  اطلاق می شد.

 

   عکس کاروانسرای تاریخی،   کاروانسرا های زیادی در بیابان های ایران وجود دارد،  که رها شده اند، فقط تعداد انگشت شماری از آنها باز سازی گردیده،  و برای مهمانخانه توریستی از آنها استفاده می شود، عکس شماره 613.

   آثار باستانی و تاریخی

      از آثار باستانی و تاریخی این ناحیه قلعة بیاضیه (نارنج قلعه ) به سبک دوره شاهنشاهی ساسانیاناست. زیربنای این قلعه حدود هزار مترمربع است.  داخل قلعه اتاقکها و راهروهای پیچ در پیچ در پنج طبقه دیده می شود که سابقا انبار غله بوده است.  در کنار دیوار قلعه مسجدی قرار دارد که در قرن هشتم استاد دهنوی آن را مرمت کرده است.  همچنین ساختمان مخروبه ای به نام «هفت برادران » و مقبرة امامزاده ابراهیم منسوب به یکی از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام در این ناحیه قرار گرفته است. در گرمه محلی مشهور به «قبرستان کشته ها» قرار دارد که به روایتی گورستان کسانی است که در جنگ علویان و قوای سهراب گبر ] ؟ [ در این محل کشته شده اند.  لازم است در این مورد تحقیقات علمی تاریخی صورت بگیرد،  البته دور از دروغ های تاریخی که در جنبش برداشت دروغ ها از تاریخ ایران گفته ام.  در مهرجان مزار عارف و صوفی بیابانکی شمس الدین حاجی محمدشاه از قرن هشتم به جای مانده است (حقیقت ص 352ـ353 حکمت یغمائی ص 81 83 ـ84 86).

      در فرخی مسجدی قدیمی با گنبد و ایوانی بزرگ و ساختمانی به نام «عمارت شیخ » که بسیار قدیمی است وجود دارد،  آثار چند چهارطاقی در گورستان فرخی دیده می شود که یکی از آنها به «پیر» معروف است و جنبة تقدس دارد.  در اردیب زندانی معروف به دیوان خانة مسعود لشکر یاغی حاج ابراهیم بیک پسر قدرت الله نایب الحکومه جندق و بیابانک قرار دارد که بنای آن از ساروج است (حقیقت ص 351ـ353 حکمت یغمائی ص 80 ).  به دلیل محصور بودن این منطقه در کویر نمک بسیاری از آداب و رسوم قدیمی در آنجا محفوظ مانده است،  از جمله بزرگ داشت آخرین شب ماه اسفند معروف به «شب بی بی هور» که اهالی معتقدند در این شب فرشتة برکت به خانة آنها فرود می آید و بر برکت آنها می افزاید.  همچنین تا دهه های اخیر جشن «سده» در این ناحیه مرسوم بود و در خور و برخی روستاها با افروختن آتش این روز را جشن می گرفتند (حکمت یغمائی ص 411ـ413 نیز رجوع کنید به خور).

   دهستانی با خاطرات شیرین

      دهستان بیابانک،  واقع در بخش خور و بیابانک در شهرستان نایین استان اصفهان در قسمت جنوبی دشت کویر.  از شمال به  دهستان  جندق  از جنوب به  دهستان  نخلستان  و از مغرب به دهستان  چوپانان (در بخش انارک) محدود است.  شهرستان طبس در مشرق آن قرار دارد. مرکز آن فرخی و شهر آن خور است.  دارای نوزده آبادی است.  از ارتفاعات مهم آن کوه کبود هفت چنگ و گودگاه را می توان نام برد. گود جگارگ  در شمال آبادیهای  طاهرآباد و میان آباد واقع شده است.  تپه های شنی در این دهستان دیده می شود.  رودشور خور در این دهستان جریان دارد.  این رود در 35 کیلومتری شمال شرقی شهر خور به دشت کویر می ریزد (جعفری ج 2 ص 303).  آب موردنیاز برای کشاورزی و آشامیدن اهالی از چاه نیمه عمیق آب انبار و کاریز به دست می آید.  بز کوهی، قوچ، میش، آهو، کفتار، گرگ، روباه، شغال، خرگوش، و از پرندگان کبک، دارد. از گیاه درخت بنه گل، تلخو، آویشن، پرسیاوش، روناس، گز، تاغ، قدومه، و کلپوره، در برخی آبادیها دیده می شود.  محصولات عمدة آن گندم، جو، پنبه، ارزن، تخمة آفتابگردان، پسته، سنجد، خرما، انجیر، زردآلو، و بادام کوهی، است.  طناب بافی و فرشبافی با طرح نایینی از صنایع دستی آن است.  اهالی عمدتا به دامداری و باغداری مشغول اند.  راه اصلی نایین ـ طبس و نایین ـ دامغان از آن می گذرد.  از نظر اداری و سیاسی جندق و بیابانک تا اواخر حکومت فتحعلی شاه قاجار (1212ـ 1250) ضمیمة یزد بود.  در 1240 تابع ایالت کومس (دامغان و سمنان ) و در 1337 تابع ایالت خراسان و سیستان شد.  از 1301 تا 1306 ش ولایتی مستقل بود و در همین سال دوباره جزو خطة یزد شد.  در 1327 ش به صورت یکی از بخشهای شهرستان نایین در استان اصفهان درآمد (هنر یغمائی ص 117). در 1332 ش دهستان جندق و بیابانک در بخش خور و بیابانک جزو شهرستان نایین به شمار می آمد (رزم آرا ج 10 ص 58).  در 1345 ش بخش خور و بیابانک مشتمل بر جندق و ناحیة بیابانک بود ( دایرة المعارف فارسی ذیل ماده ).  طبق تصویبنامة هیئت وزیران در خرداد 1369 دهستانهای بیابانک جندق و نخلستان در بخش خور و بیابانک در شهرستان نایین از استان اصفهان تشکیل شد.

   بیاضه،  در بام بیابان بزرگ ایران

      به گفته شیرین وبلاگی خوش ذوق:  نام روستا:  بیاضه،  نامهای قبلی:  بیاضیه- بیاذه- بیاده - بیابانک- مفازه- مفازق  -بیادق،  موقعیت جغرافیایی:  عرض جغرافیایی ۳۳ درجه و۲۰دقیقه -  طول جغرافیایی ۵۵ درجه و ۱ دقیقه ، ارتفاع از سطح دریا۹۰۰متر - ارتفاع کوه ( کوه اسب رسول ) ۲۳۳۰ متر، بیاضه در وسط نقشه ایران در کویر لوط قرار دارد،  در قدیم جزو استان یزد و حالا در استان اصفهان میباشد. فاصله تهران تا بیاضه ۷۵۰ کیلومتر، و فاصله شهر خور تا بیاضه ٥٣ کیلومتر، و فاصله رباط پشت بادام ، تا بیاضه ٥٥ کیلو متر میباشد .

     به دلایل زیر بیاضه میتواند مرکز جهانگردی ایران باشد : ١- بناهای تاریخی و بینظیر که بعضی از آنها قبل از اسلام ساخته شده،  مانند قلعه بیاضه که آنرا در قدیم نارنج قلعه میگفتند،  و خانه هایی که با کلنگ از دل سنگ ساخته و در کنار آن ساختمان های نسلهای بعدی که از گل و خشت و در مجاورت آن ساختمان و معماری نسل های بعد توجه توریست ها خارجی و گردش گران ایرانی را به خود جلب کرده است. ٢- بافت ساختاری بیاضه ... وجود ارگ قدیمی،  ساباط ها و  پایاب‌های سرپوشیده، قنات ها،  حسینیه و مسجد جامع قدیمی و امام زاده واقع در روستا و نخلستان‌های انبوه در آن توجه گردشگران داخلی و خارجی را جلب کرده و چند سالی است که سفر به این روستای کویری از سوی گروه های گردشگری و تحقیقاتی افزایش یافته است. خانه‌های قدیمی این روستا عموماً از خشت و دارای حوض‌های بزرگ، ایوانهایی با طاق بلند که در تابستان خنک هستند، و دارای اتاق‌های زمستانی و تابستانی هستند.  نام اصلی این روستا پیاده  بوده که ملایان محلی در دوره پس از اسلام به آن شکلی عربی داده و بصورت بیاضه نوشته‌اند. مردم محل همواره روستای خود را پیاده می‌نامند.

 

عکس قلعه بیاضه،  عکس شماره  553.

  قلعه باستانی بیاذه (بیاضه)

      بیازه = بی + آ + زه = بدون حاشیه یا دیوار،  قلعه ای در میان بهشت خشک است،  دژی بزرگ که انبوهی از خشت و گل را به خود اختصاص داده،  و از خاک خوش کویر سر برآورده است.  روزی در این قلعه ۲۵۰۰ نفر زندگی می کردند،  و تمام امکانات زندگی شان در همین جا مهیا بوده است. دور تا دور آن را خندقی به عمق  ۷   تا  ۱۳  متر در بر گرفته است.  درون آن تعداد زیادی اتاقک و راهروهای پیچ در پیچ وجود دارد.  چاه های متعدد و کانال داخلی خندق از دیگر تجهیزات قلعه است.  آسیاب های دستی و سه میدانگاه از دیگر سازه های آن است.  اینک روستایست کم جمعیت، که غیر از دو مغازه و یک نانوایی و چند پیر مرد دور هم نشسته چیزی دیده نمی شود،  ولی در این ده کوچک چیزی هست که آدم را در کویر سوزان به درنگ وا می دارد.  اگر چشمه قناتی که در زمستان و تابستان جاری است نبود، مسلما آن چند نفر هم مهاجرت کرده بودند،  به چند کیلومتر جلوتر استان اصفهان یا کمی اینطرف تر در استان یزد.

      قلعه بیاذه، اثری است در دل کویر سوزان، درست در ۱۰ فرسنگی جنوب شرقی خور و بیابانک.  جای آن بر لبه دوزخ ایران سبب شده که کمتر کسی به آنجا سفر کرده یا حتی اسمش را شنیده باشد.   وقتی از قلعه سخن می گویم، در ذهنتان تصویری از اتاق خشت و گلی تصور نکنید، دژی است بزرگ که محوطه ای عظیم را به خود اختصاص داده است؛ کوهی است از خشت و گل.  دور تا دور آن را خندقی به عمق ۷ تا۱۳ متر در بر گرفته است.  درون آن تعداد زیادی اتاقک و راهروهای پیچ در پیچ وجود دارد.  چاه های متعدد و کانال داخلی خندق از دیگر تجهیزات قلعه است.  آسیاب های دستی و سه میدانگاه از دیگر سازه های آن است.  آنچه مسلم است این قلعه جمعیتی حدود ۲هزار و ۵۰۰ نفر را در پنج طبقه خود جای می داده و برای تمام این افراد امکانات لازم مهیا بوده است. در اصل قطبیتی بوده برای حاکم بیابانک. در سفر نامه ناصر خسرو نیز تایید شده که این ناحیه - بیابانک- متشکل است از ۱۲ پاره روستا که مرکزیت آن با بیاذه است.

      بخشی از خندقی که دور آن بوده، در سال ۱۳۶۷ توسط افراد نا آگاه برای احداث جاده پر شده، باروهای بلند آن خراب شده و برج های بزرگ آن کم کم رو به نابودی است.  از در چوبی قلعه که می گذری، اتاق های کوچک تودر تو با کوزه های بزرگ می بینی،  راهروهای تنگ و پله های خشت و گلی. چشمه آبی که از وسط ده می گذرد بعد از عبور از پشت قلعه برای آبیاری زمین های کشاورزی که به ده ختم می شود.  قلعه بیاذه اثری است که در منطقه حوز بیابانک بی همتاست، اما اکنون می رود که به تلی از خاک مبدل شود.  حمایت نکردن سازمان میراث فرهنگی از این گنجینه باستانی سبب شده که این اثر آهسته آهسته رو به نابودی نهد.  بی شک باز سازی و مرمت این اثر باستانی و یادگار دوره ساسانی می تواند گامی مثبت در جهت حفظ آثار قدما باشد و حرکتی مثبت برای جذب جهانگرد به شمار رود.  بیاضیه ؛ دژی که تاریخ در آن از حرکت بازایستاده است!

   پیشینه تا عمق تاریخ

     این بنای چند طبقه و خندق عریض و عمیق و مجموعه‌ خشتی گسترده و به هم پیوسته‌ پیرامون آن که قدمتش تا شاهنشاهی ساسانیان می‌رسد،  نمونه‌ بارزی از یک ارگ و دژ کویری است که از دیرباز مورد توجه گردشگران داخلی و خارجی بوده و چند سالی است که سفر به این روستای کویری از سوی گروه‌های گردشگری و تحقیقاتی به ویژه مراکز دانشگاهی افزایش یافته است.  این قلعه‌ باستانی برخور دار از سبک معماری ساسانی،  قرن‌ها به عنوان دژ مستحکم و تسخیر ‌ناپذیر کویر مرکزی ایران،  کار کرد های دفاعی  و مسکونی داشته است.  اتاق های متعدد و طبقات مختلف قلعه تا همین چند سال قبل به عنوان محل نگهداری اموال و انبار غله روستاییان استفاده میشد.  خرابه های  شهر تاریخی با کوچه های متعدد سر پوشیده با منازل و ساختمان های خشت و گلی چند طبقه و برج و باروی نابود شده،  سخن از قدرت تاریخی آن می گوید.  گویی در بیاضیه زمان مدت هاست متوقف مانده است،  این را می‌شود از شعارهای دیواری پیش از پیروزی انقلاب که هنوز قابل مشاهده هستند،  دریافت.   این در حالی است که به جرأت می‌توان ادعا کرد، دژ بیاضیه یکی از عظیم ‌ترین و رفیع ‌ترین بناهای خشت و گلی در ایران مرکزی محسوب شده که به دلیل معماری خاص و خندق عمیق احاطه شده در اطرافش، همواره و در طول تاریخ در برابر اشرار و مهاجمان قد علم کرده و به قلعه‌ تسخیرناپذیر بدل گشته است،  که به گفته‌ پیرمردان آبادی، از همین رو مورد احترام مردم منطقه است.  برای تمام مردم خور و بیابانک نام قلعه بیاذه،  نامی آشناست،  کمتر پیر مرد و پیر زنی است که اسم این قلعه را نشنیده باشد.  دلیل معروفیت آن غیر از قدمت و بزرگی،  فتح نشدن دژ توسط راهزنان معروف است.

     در دوران مختلف تاریخ و منجمله اواخر احمد شاه قاجار که بدلیل ایجاد فئودالی نو پدید و بر خورد آن با سازمان قبیله ای، آشوب و نا امنی همه جا را گرفته بود،  به تاریخ ساختارهای اجتماعی رجوع شود، مردم روستا برای دفاع از خود در برابر این نا آرامی ها،  به خانه اجدادی خود - قلعه- پناه می برند،  و باعث می شد مردم برای نجات خود ماه ها را در قلعه سپری کنند.  و هم چنین گاهی دزدان دست پرورده استعمار به غارت روستاها می پرداختند و از این روستا هم چشم پوشی نمی کردند،  و در برخورد با مردم ضربات شدید و مرگبار و شکست هایی از دلیران و مدافعان روستا و قلعه می خوردند.  به هر حال در تمام دوران نا امنی راهزنان دست پرورده استعمار نتوانستند این قلعه را به تسخیر خود درآورند، و همین مساله باعث شد که مردم و قلعه باستانی در اذهان مردم منطقه باقی بماند.  طبق مستندات مردم به مدت دو سال در برابر قشون نایب حسین کاشی درون قلعه ایستادگی کردند، و با استفاده از موقعیت قلعه توانستند در این مدت طولانی مقاومت کنند.  به گونه‌ای که در دوره‌ای از نا امنی و هجوم نایب حسین کاشی و قشون او به صفحات کویر در سال‌های ۱۳۲۸- ۱۳۲۷ هجری قمری تمام قلاع منطقه از نائین تا طبس سقوط کرد،  ولی مهاجمان با وجود به توپ بستن قلعه از تسخیر آن عاجز ماندند تا جایی که  ماشاءالله خان پسر سرشناس نایب حسین سرمست از فتوحات گذشته با اصرار بر ماندن نیرو هایش در منطقه تا تسخیر آخرین دژ کویر در نامه‌ای تهدید آمیز خواستار تسلیم روستاییان شد.  ولی آنان به پشتوانه‌ استحکامات موجود و آمادگی دفاعی و موقعیت استراتژیک قلعه در قطعه شعری به وی این گونه پاسخ دادند که:

 یا ما سر خصم بکوبیم به سنگ   ؛   یا او سر ما به دار سازد آونگ

 القصه در این سراچه‌  پر نیرنگ ؛    یک کشته به نام به که صد زنده به ننگ

   ...و سرانجام مهاجمان در برابر پایداری قلعه نشینان شکست خورده مجبور به ترک منطقه شدند.

   بهترین جاذبه گردشگری

       قلعه بیاضیه در تمام طول تاریخ به دلیل موقعیت سوق‌الجیشی همواره از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است،  این قلعه در کنار آثار باستانی چون بازار زرگرها،  مسجد جامع،  حسینیه قدیمی و همچنین وجود درخت زیتونی با قدمت هزار ساله جاذبه های خوبی برای جهانگردان داخلی و خارجی به شمارمی آید.  با این وجود، این عمارت ارزشمند،  دچار فراموشی تاریخ گشته و در حال ویرانی است.   متأسفانه خندق حفر شده در ضلع جنوبی و غربی قلعه به دلیل طرح گسترش مسجد بیاضیه از بین رفته است! امید است با فعال شدن بحث گردشگری طبیعی در کشور، بیاضیه و مردمان فراموش شده‌ از توجهی که شایسته‌ آن هستند، برخوردار شوند.  کاش مسئولین گردشگری ما قدر این در و دیوار گلی بیاضیه را می‌دانستند و با اختصاص بودجه‌ای در خور، آن را به یکی از مهمترین پایگاه‌های گردشگری و درآمد در ایران مرکزی بدل می‌کردند.

    در کنار دیوار بلند قلعه احساس می شود، که باشندگان این سرزمین مردان و زنانی بوده اند که در مقابل مشکلات بنیادین زیست محیطی استقامت بسیار داشته اند،  و به بزرگی روح آنان پی می بریم.  در زیر تیغ آفتاب کویر ، پنج طبقه ارتفاع چنین زیبا و مدور ساختن و خندقی وسیع اطراف آن حفر کردن، کار مردانی است که صبر قرین روحشان و اراده پولادین محرم دلشان بوده،  و این هنرمندانه از کمترین امکانات موجود بیشترین بهره را برده اند.  اگر در سایه درخت بید زیبای کنار قلعه، لحظه ای بیاسایید شاید صدای آرام و گوش نواز آب را که روزی نارنج قلعه را دور می زده بشنوی و یا صدای شیهه اسب سواران  بی باک و قهرمان ایرانی قلعه نشین را می شنوید که به میان دشمن می تازند و آنان را از پای در می آورند و دشمن شکست خورده و  بیچاره شده از روستای بیاضه فرار می کند،  یا حس می کنیم کشاورزان زحمت کشی که در رفت آمدند و به کار روزانه مشغولند.

یا شاید ببینید بازاری با شکوه در پای دیوار قلعه دایر است،  و درب قلعه با ناله زنجیر و جرخ دنده آرام بر روی خندق قرار می گیرد  و پلی می سازد تا مردم شادمان از قلعه بیرون آیند.  ولی افسوس خواهی خورد که اکنون اثری از آن درب زیبا نیست،  و اطمینان دارم با یاد صبر و استقامت آنان تونیز صبور وآرام خواهی شد،  و لذتی عمیق در دل خود خواهی یافت که روزی قلعه ای آباد با بازاری شلوغ و مملو از توریست داخلی و خارجی دلربایی خواهد کرد.  ای بیاذه که از ایران باستان تا به امروز محکم و استوار ایستاده ای،  با آن درخت زیتون هزار ساله ات و با بیدهای چند صد ساله،  و  شکوه نخلستان ها و کشاورزی بیابانی ات، که فقط سالی چند میلیمتر باران دارند،  و انسان را شگفت زده می کنند.  ای  قلعه، تو با اینکه خشتی و گلی هستی،  روزی خواهد رسید فراز مند گردشگران ایرانی و خارجی شوی و افتخار گذشته ات را که ناصر خسرو نوشته است باز خواهی یافت.

     قلعه ای با بدنه مقاوم و عظیم،  پدران ما خشت بر خشت نهاده اند،  تا ثابت کنند که ایرانی عزیز می تواند و می تواند و می تواند،  با خشونت و طبیعت به تفاهم برسد.  دژ بزرگی است،  با ساختار کلی شهر و قلعه،  و باشندگان آن  براحتی می توانستند،  در مقابل دشمن و مهاجم دفاع نمایند و به پیروزی برسند.

عکس روستای گرمه و خرابه های قلعه گرمه،  عکس های  549 و 550 .

کلیک کنید:

http://www.ravid.ir

منبع: http://ravid2.blogfa.com/page/14.aspx