چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

محمّد گربه‌ای افسانه نیست

محمّد گربه‌ای


 غار محمّد گربه‌ای در غرب انارک


محمّد گربه‌ای افسانه نیست!

چند وقت پیش پژوهشگری که در آثار شیخیه پژوهش می‌کند از مشهد با من تماس گرفت[1] و اطلاعاتی در باره‌ی ملارضای انارکی می‌خواست و وقتی فهمید که یکی از نوه‌های دختری ملارضا با من خویشاوندی سببی دارد[2] خوشحال شد که منبع خوبی به دست آورده است. او گفت تحقیقاتش در مورد ملارضا (30) صفحه‌ای شده ولی هنوز کامل نیست و قول داد که پس از انتشار آن، مرا در جریان بگذارد.

من یاری شایان توجهی برایش نداشتم و نوادگان ملارضا حتی در حدّ من هم در باره‌ی جدّشان آگاهی نداشتند امّا در یک مورد توانستم او را یاری دهم. ایشان نخست عکس کوچکی از یک نسخه‌ی خطی کتاب «اجتناب» نوشته‌ی میرزا محمّد باقر شریف طباطبایی(همدانی) همان پیشوای شیخیه‌ی باقریه که در بلوای شیخیه در زمان قاجار به جندق پناه آورد و در این سفر هم مسافر کاروان حاج محمّدعلی رمضان(پدر بزرگ نگارنده) بود و آن داستان کذا که وجود چوپانان را پیش بینی کرد آن کک را در تنبان پذر بزرگ انداخت و این شد که حالا می‌بینید که من اینک چوپانانی هستم و بدان می‌بالم. این کتاب را ملارضای انارکی استنساخ کرده هرچند خط چندان زیبایی ندارد. نمی‌دانم ملارضا شیخی بوده و با عرق مذهبی دست به استنساخ این کتاب زده یا شیخی‌های انارک به او سفارش داده‌اند او تنها کاتبی بیش نبوده و گمان نکنم! شواهدی عینی دارم که تمایلات شیخی‌گری در انارکی‌ها به ویژه در زمان حیات ملارضا بیش از آن بوده  و شکاف بین شیخی و بالاسری آن قدر زیاد که بعید است یک بالاسری برای چند شاهی دستمزد یک کتاب از شیخیه استنساخ کند و احتمال این که با میل خویش بوده باشد کم نیست و علاوه بر ان در متن پایانی که خود نگاشته خویش را بنده‌ی حقیر نویسنده‌ی کتای شمرده است با این شواهد در شیخی بودن ملارضا من نگارنده که شک ندارم همان گونه که در شیخی بودن پدربزرگم حاج محمّدعلی رمضان که تمام داراییش را در راه یک پیش‌بینی مرادش به خطر انداخت و صد البته درست از آب درآمد و این‌ها نیست مگر از جانب ارادت خاص.

در این عکس واژه‌ای مورد نظر بود که ابتدا مرا به تردید انداخت:



واژه‌ی «کربئی» که نخست به بی‌راهه رفتم و گمان کردم که ممکن است تلفظ واژه‌ی «غربتی» باشد که واج «غین» در بعضی گویش‌ها به «ک» تبدیل می‌شود و آن «ء» بعد از «ب» هم احتمالاً دو نقطه است که از این گونه تردیدها در نسخه‌های خطی رایج است که ناگهان متوجه‌ی متن عربی عکس شدم و از دوست تازه‌ام خواستم همه‌ی متن را برایم بفرستد که البته عکس تمام صفحه را - بنا بر احتیاط‌هایی که پژوهشگران نسخه‌های منحصر به فرد دارند- برایم نفرستاد ولی متن را به طور کامل فرستاد:

«و قد فرغ من کتابته عبد عبید مصنفه محمّدرضا بن محمّدعلی بن محمّدابراهیم الأنارکی الذی هو منسوب من جهة الأب إلی حبیب بن مظاهر و من جهة‌ الأم منسوب إلی کُربئی، فی یوم الثالث من شهر ذی قعدة الحرام فی شهور سنة 1308 متمسکاً بدعاء الغریق[3] و هو یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک ثم اقول اللهم قولی فی جمیع الأشیاء قول آل محمّد علیهم السلام فیما اسرّوا و فیما أعلنوا و فیما ببلغنی عنهم و فیما لم یبلغنی فأقول بعد ذلک ما قال آل محمّد صلی الله علیه و آله قلت و ما دان آل محمّد صلی الله علیه و آله دنت اللهم ثبتنی علی ولایة أولیاء آل محمّد علیهم السلام و البرائة من أعدائهم فی الدنیا و الآخرة بجاه محمّد و عترته الطاهرة صلواتک علیهم أجمعین.»

ترجمه: به پایان رسانید کتابت را بنده‌ی حقیر نویسنده(میرزا محمّد باقر شریف طباطبایی، همدانی) محمّدرضا فرزند محمّدعلی فرزند محمّدابراهیم انارکی که نسبش از سوی پدر به حبیب بن مظاهر و از سوی مادر به «گربه‌ای» می‌رسد در روز سوم ذی‌القعده سال 1308 قمری الخ........

این متن در پایان کتاب همان جا که کاتبان خویش را معرفی و کار خویش را امضا می‌کنند؛ آمده است که نمونه خط را در عکس بالا مشاهده کردید.

ناگهان متوجّه شدم که متن عربی است و در زبان عرب واج «گ» را گاهی «ق» و گاهی «ک» تلفظ می‌کنند و بنا بر رسم‌الخط عربی آن همزه‌ی بالای «ی» هم در رسم‌الخط فارسی به الف تبدیل می‌شود و این واژه «گربه‌ای» است. موضوع را با دوست تازه خود در میان گذاشتم ایشان فرمودند که بعضی از دوستانشان هم چنین حدسی زده‌اند اما گربه‌ای به چه مناسبت است و این چه عنوان و لقبی است؟! که به ایشان عرض کردم که این لقب منسوب است به شخصیتی افسانه‌ای به نام «محمّد گربه‌ای» که نخستین کسی است که در کنار چشمه ملوی انارک[4] به تنهایی می‌زیسته است تصویر صفحاتی از کتاب «انارک از دیدگاه تاریخی، جغرافی و اجتماعی» نگاشته‌ی دوست دانشمندم آقای محمّدعلی ابراهیمی انارکی را برایش فرستادم[5] و امروز هم عکسی از غار محمّد گربه‌ای را چرا که عکس کتاب چندان واضح نبود.

با این حساب ملارضا از نوادگان دختری محمّد گربه‌ای است اکنون ببینیم محمّد گربه‌ای که تنهای تنها در بیابان سیاه‌کوه در غاری در نزدیکی «چشمه ملو» می‌زیسته چگونه فرزندی داشته تا نواده‌ای چون ملارضای انارکی داشته باشد.

در سال 1009 قمری برابر با 979 شمسی و 1601 میلادی سفر پیاده شاه عباس صفوی از اصفهان به مشهد اتّفاق افتاده که ظاهراً 66 روز به درازا کشیده است و نوشته شده که شاه عباس هر کجا اتراق می‌کرده در صورت مناسب بودن دستور می‌داده قناتی حفر شود و کاروانسرایی ساخته شود که کاروانسراهای و بعضی روستا با نام عباس‌آباد در این مسیر از جمله عباس‌آباد چوپانان از آن مجموعه است البته رباط عباس‌آباد صفوی نیست و قاجاری است و احتمالاً به دستور مشیرالمک نایینی که مالک عباس‌آباد بوده ساخته شده یا توسط میرزا سبیل پیشکار مشیرالمک همان خرابه شاه عباسی تعمیر شده که اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی آنچه مسلم است این است که میرزا سبیل پیش از کدخداییش در چوپانان در همین رباط منزل داشته و حکم می‌رانده است.[6]

داستان رسیدن اردوی شاهی به منطقه انارک و داستان محمّد گربه‌ای و شکار آهوان با دو و قضایایی که افواهی است بارها شنیده‌ایم و خوانده‌ایم و از بازنویسی آن در این جا خودداری می‌کنم تصویر صفحات کتاب آقای ابراهیمی را در این باره در زیرنویس همین نوشته آورده‌ام تنها به پایان آن اشاره می‌کنم که الطاف ملوکانه مرشد بزرگ شاه عباس محمّد گربه‌ای به سمت راهداری این منطقه از سیاه‌کوه عقدای اردکان تا سیاه‌کوه ورامین و از حوض پیرزن(3 فرسنگی نائین) تا کوه قلاورخانه(یک فرسنگی چوپانان) منسوب شد. این سمت محمّد گربه‌ای چنان جدّی بود که منطقه را برای عبور کاروانان امن ساخت. اکنون ببینیم چگونه ممکن است محمّد گربه‌ای تنها فرزندی داشته باشد و در نهایت نوادگانی که یکی از ایشان ملارضای انارکی کاتب کتاب «اجتناب» محمّدباقر همدانی باشد.

صفی و زاهد دو برادر دامدار که از روستاهای سهیل و سپرو[7] به محمّدیه نایین مهاجرت می‌کنند و مدت‌ها ساکن محمّدیه می‌شوند و از آن جا که دامداران بزرگی بوده‌اند و محمّدیه نیاز مرتع دام‌هایشان را بسنده نبود به انارک مهاجرت کرده و ساکن انارک می‌شوند و همه‌ی انارکی‌ها به گونه‌ای فرزندان این دو برادر هستند.[8] گویش آن‌ها هم به مرور زمان تفاوت‌هایی - بیشتر لهجه‌ای- با گویش نایین و محمّدیه و اهالی سهیل و سپرو پیدا کرده است.

انارک


ناچار حضور این دو خانواده‌ی دامدار و لابد پر جمعیت و حضور محمّد گربه‌ای راهدار مجرد آنان و او را به ازدواج با یکی از دختران این خانواده برمی‌انگیز و بنیان نسب مادری ملارضای انارکی پایه گذاری می‌شود. ایشان نسب پدری خود را به حبیب بن مظاهر می‌رساند که پیدا کردن سی نسل پیش از خویش بعید است و رساندن نسب خویش به نامداران تاریخ اسلام شگردی که متأسفانه در نسب‌شناسی مسلمانان بسیار رایج است و اغلب نادرست ولی رساندن نسب به شش هفت پشت قبل در تاریخ افواهی هم در یک خانواده بعید نیست و با این حساب، نسب پدری ملارضا مشکوک ولی نسب مادری، با احتمال قوی درست است.


ملارضا با یاغیان کاشی

افراد نشسته از چپ: ملا رضا انارکی، ابراهیم نوکر هنر، میرزا هادی یغمایی (فرمان) 

ایستاده از راست: جهانگیر خان ثابتی، محمد هنری، میرزا اسماعیل یغمایی (هنر سوم، معتمد دیوان)، میرزا علینقی یغمایی، حسن آقا بیک (دایی مسعود لشکر) 
با تشکر  از علی محمد جعفری پور

همیشه گمان می‌کردم انارکی‌های فرزندان محمّد گربه‌ای هستند ولی داستان مهاجرت این دو برادر و نسب‌شناسی انارکی‌ها را - که به این دو برادر می‌رسد- دنبال کردم پرسش دیگری در ذهنم شکل گرفت که روز به روز گنده‌تر می‌شد:

پس فرزندان محمّد گربه‌ای کجایند؟

و مأیوسانه پیش خود این گونه نتیجه‌گیری می‌کردم که: محمّد گربه‌ای یا براستی افسانه است یا تا پایان عمر خود مجرّد مانده تا این اتّفاق اخیر که ثابت کرد هر دو گمان نادرست است و عدّه‌ای از انارکی‌ها، نوادگان محمّد گربه‌ای هستند که نسب مادریشان به همان زاهد و صفی می‌رسد.

و شگفت این که بارها همراه آن  نوه‌ی ملارضا و نهایتاً نوه‌ی محمّد گربه‌ای که شوهر خواهر من است برای انغوزه چینی به کوه‌های اطراف چوپانان رفته وبارها از کوه بالا رفتن او و ناگهان به قله رسیدنش را ناخودآگاه به محمّد گربه‌ای تشبیه کرده‌ام!

محمّد مستقیمی  راهی

خرداد 1395



[1] محمدصادق موسوی

[2] - احمد نجفیان فرزند شهربانو ملارضا همسر خواهر نگارنده

[3] عبدالله بن سنان، یکی از یاران امام صادق (ع) نقل می‌کند که روزی آن حضرت خطاب به ما فرمود:

ستصیبکم شبهة فتبقون بلا علم یری ولا امام هدی، لاینجو منها الا من دعا بدعاءالغریق

به زودی شبهه‌ای به شما روی خواهد آورد و شما نه پرچمی خواهید داشت که دیده شود و نه امامی که هدایت کند. تنها کسانی از این شبهه نجات خواهند یافت که «دعای غریق » را بخوانند. 

قلت: و کیف دعاء‌الغریق؟

گفتم: دعای غریق چگونه است؟ 

قال: تقول: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبّت قلبی علی دینک. 

فرمود: می گویی: ای خدا، ای بخشنده، ای بخشایشگر، ای کسی که قلب‌ها را دگرگون می‌سازی! قلب مرا بر دینت پایدار فرما. 

 

[4] احتمالاً نام چشمه ملو هم از نام محمد گربه‌ای سرچشمه دارد که «ملو» به گویش انارکی «گربه» است و یافتن این چشمه که از آب آن هم انارستانی کوچک به وجود آمده بوده که بعدها توسط ساکنین انارک -آن دو برادر مهاجر از سهیل و سه پرآب نایین به انارک به تشابه نیستانک «نارستانک» نامیده شده است- که به گویش انارکی هر دو «نیسینه» و «ناروسیه» گفته می‌شود.

مرحوم آذر یغمایی در کتاب خود آن جا که از انارک می‌نویسد پسوند «ک» را در انارک پسوند تصغیر می‌داند و می‌گوید درخت کوچک انری آن جا بوده که چنین نیست . پسوند «ک» در زبان پارسی به معانی گوناگون است که یکی از آن‌ها تصغیر است و شاید یکی از کابردهای گسترده‌ی این پسوند «مکانی» باشد چنانچه شاید نام صدها شهر و روستا دارای این پسوند است:

در جغرافیای خودمان: نیستانک، انارک، بیابانک

در اطراف تهران:

درون یا نزدیک شهر تهران: اصفهانک - بریانک- پونک- چاهک- سوهانک- قُلهَک- کاشانک- لارک- نارمک- ولنجک- ونک- لشگرک

از شهر تهران رو بسوی شمال: رودک- سرک- سینک- شمشک بالا- شمشک پائین- شهرستانک - کوشکک- گَلَندُوَک- میدانک

حومه جنوب و شرق و غرب تهران: خونیگ- آلوئک- اموک (عموک)- ایجدونک- بادامک- بازارک- پرندک- توتک- حصار زیرک- حصار کلک- دهک- سولک- قرچک- قصطانک- قوئینک- کِرِک- کهریزک- کوهک- گلستانک- لپه زنک- لهک- همدانک. (نگارنده)

[5] -  صفحات کتاب آقای ابراهیمی که درباره‌ی محمد گربه‌ای است::


[6] -  هرم لمجیر اصفهان»

اوّلین سبک هرم سازی اسلامی - ایرانی؛

طرحی نو در تاریخ معماری سنتی ایران: هرم لمجیر اصفهان (که اکنون یک مِلک خصوصی و منزل مسکونی است) در اصل، چهار ضلعی یا چهار وجهی است؛ و به تقلید از هرم بزرگ مصر، یعنی هرم خئوپس، یا هرم خوفو (به عربی) و Cheops (به انگلیسی) و Khéops (به فرانسه) (در جیزه Giza مصر) و متناسب با ابعاد آن، ولی در حجمی کوچک، ساخته شده است.

البته، دو ضلع یا دو وجه هندسی اضافی نیز در بخش راهروی ورودی هرم لمجیر  که از ضلع جنوبی آن باز شده است  دیده میشود. و در مجموع، به شکل شیری است نیمه خوابیده، که حکایتگر شکل ظاهری "کوه صفه" اصفهان نیز میباشد.

نمای بیرونی هرم لمجیر، سفیدرنگ است و از دور (اگر آپارتمان ها و مرتفع سازی های امروز، جلوی دید را نگیرند) جلب توجّه بیننده را میکند.

این هرم، دارای چهار پنجره شیشه ای مثلثی شکل  در چهار وجه اصلی آن و نزدیک به رأس هرم  میباشد؛ که چون هر پنجره  همانند هر وجه هرم  رو بسوی یکی از چهار جهت اصلی مغناطیسی (شمال، جنوب، مشرق و مغرب) است، قابلیّت و کاربرد یک رصدخانه را نیز دارد (البته اگر هوای پر از دود و غبار اصفهان صنعتی و خشکیدۀ امروز اجازه بدهد که ستارگان زیبای شب را ببینیم و آنها را رصد کنیم).

درون هرم لمجیر نیز، همانند بیرون، سفید است و با صنایع دستی، نقاشی ها و تابلوهای مربوط به آثار ملّی و سنتی معماری اسلامی اصفهان در عهد صفویّه،  تزیین شده است.

از درب جنبی هرم که وارد محوّطۀ بیرونی راهروی آن میشویم، در کنار درب، یک کاغذ پاپیروس مصری (قِرطاس) مشاهده میشود، که در آن، آیت الکرسی را به سبک مُذهَّب (طلاکاری بدلی) زیبایی نوشته شده است. بدین مناسبت که، علاوه بر تیَمّـُن و تبرّک به این آیۀ مبارکۀ قرآنی، یادآور این نکته باشد که: هرم و معماری آن، خاستگاهی مصری و ریشه ای وابسته به بزرگان سرزمین باستانی و کهن مصر دارد.

لمجیر... یکی از محلات بخش ماربین، در شمال غرب اصفهان کنونی. گویند: "لم" بمعنی "مکان" و "جیر" بمعنی "گود" است (لغتنامه دهخدا). و طبق  گفتۀ بعضی، لمجیر بمعنی "شکارگاه" نیز میباشد و بخاطر شکار فراوانی که این محله قبلاً داشته، نامش را "لـَمجیر" نهاده اند؛ زیرا "لم" بمعنای "انبوه و فراوان" از هر چیز، و "جیر" مخفف "نخجیر" است که شکار و خصوصاً "بز کوهی" را گویند (فرهنگ معین). لمجیر نیز در قدیم دارای مادی (جوی آب) بوده منشعب از زاینده رود بوده، که متأسفانه، در پی کم آبی و خشکی زاینده رود، مادی لمجیر نیز مانند دیگر مادیهای اصفهان خشکید و نابود شد...

گفتنی است، در لمجیر و مارچین، هنوز هم آثار و بقایای بناهای عهد صفویّه و قاجاریّه و خانه های آن دو دوران (ازجمله: خانه های "طاق چشمه ای" خنک در تابستان و گرم در زمستان) بچشم میخورد؛ ولی متأسّفانه همگی در معرض تخریب و نابودی هستند...

بر ضلع شرقی هرم لمجیر، در زیر یک کاشی «وَ اِنْ یَکادُ...»، کاشی کاری جالبی با زمینه لاجوردی، مُشتمِل بر تصویر شاه عباس صفوی کبیر، بچشم می آید. از آنجا که این پادشاه - بخاطر وسعت خدمات و قدرت پادشاهی او و گسترش امنیت و اقتدار بین المللی ایران در عهدش - اعظم سلاطین ایران اسلامی و به اصطلاح (و به قول شادروان دکتر مهدوی اصفهانی) «نگین درخشان پادشاهان ایران» محسوب میشود و نقش مهمی در توسعه معماری سنتی اسلامی-ایرانی و ساخت و ساز اَبنیۀ باشکوه در اصفهان و سراسر ایران داشته است؛ و از آنجمله: 999 کاروانسرا در مناطق مختلف و جاده های دوردست سرزمین ما ساخته (با وجود کمبود امکانات فنی در آن زمان، و کویری بودن برخی از آن مناطق)، لذا بانی هرم، جهت بزرگداشت نام و یاد او، این کاشیکاری را در این ضلع یا وجه، نصب نموده است.

جالب آنکه، مضمون نوشته های این کاشی، بازگو کنندۀ سفر مرحوم شاه عباس به مشهد  با پای پیاده  بوده، که چون خراسان در مشرق ایران است، این کاشی نیز رو بسوی شرق و در وجه شرقی هرم لمجیر نصب شده است.

در بالای تصویر رنگی و زیبای مرحوم شاه عباس صفوی، دو بیت شعر از مرحوم شیخ بهائی نیز بچشم میخورد، که آنرا در ابتدای "فالنامه عباسی" (جدول دوم) آورده است:

عباس، شهنشاه همایونْ اختر                             جَمجاهِ سِکندَرفر ِ اَنجُمْ لشکر

سردفتر خود کنیم نامش، زیرا                          «نامش نشود گم از جهان تا محشر

سپس در ذیل تصویر، سه بیت از قطعه شعر شش بیتی اسکندربیک مُنشی، در "عالـَم آرای عباسی" (ج2ص610) در بیان مادّه تاریخ پیاده رفتن شاه عباس از اصفهان تا مشهد مقدّس، در پی اجابت نذری که کرده بود، دیده میشود:

غلام شاه مردان، شاه عباس                              شهِ والاگهـــر ، خاقان اَمجَد

به طـَوْفِ مرقد شاه خراسان                             پیاده رفت با اخلاص بی حد

 پیاده رفت و شد تاریخ رفتن                          "زاصفاهان پیاده تا بمشهد"

که البته باید توجه داشت تا الف زائده در "اصفاهان" نیز حساب شده و "بمشهد" نیز سرهم حساب شود؛ نه "به مشهد"؛ که در این صورت، جمع ابجدی این مصراع، برابرست با 1009ق که سال هجری قمری وقوع این رخداد تاریخی است.

منبع: http://lamjir.persianblog.ir/

 

[7] - نگاهی به روستای سپرو:

پایگاه خبری ایران بزرگ- نگاهی به ایران- روستای سپرو در منطقه پاکوه، یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان نائین و جزء دهستان بافران می باشد که در 30 کیلومتری شهر نائین واقع شده است. به لحاظ موقعیت نسبی از شمال به کوه های منطقه ای معروف به کوه زرد و از جنوب به اراضی کشاورزی محدود می شود. مساحت محدوده روستا در حال حاضر 69891 متر مربع می باشد.

در لغت نامه دهخدا در مورد سپرو چنین آمده است: "سپرو. [ س َ پ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در 28 هزارگزی شمال نائین ، متصل براه سپرو به نائین . ناحیه ای است کوهستانی، هوای آن معتدل 317 تن سکنه دارد. آب آنجا از قنات تأمین می شود و محصولات آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران می کنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج10

در مورد وجه تسمیه روستا دو احتمال وجود دارد: اول، نام روستا به دلیل وجود آب در سه طرف روستا شامل آب قنات و دو چشمه در نزدیکی مسجد "سه پر آب" بوده ( پر به معنی طرف) و تبدیل به "سه پر او" و در نهایت "سپرو" شده است. دوم، به دلیل وجود منابع آب در این منطقه خشک، نام روستا "سوی پر آب" بوده و تبدیل به "سو پر او" و در نهایت "سپرو" شده است. چنانکه پشت زیلوهای قدیمی مسجد عبارت "وقف مسجد سو پر آب" آمده است.

آب مصرفی در بخش کشاورزی عمدتاً از طریق استحصال قنات تأمین می شود. آب آشامیدنی از طریق لوله کشی از دو منطقه نیجار واقع در کوشیر و منطقه سنجد تأمین می شود که پاسخگوی مصرف روستا نیست. شیب عمومی روستا شمال غربی- شرق می باشد که آب های سطحی موجود در روستا به تبعیت ازشیب معابر با استفاده از جوی ها و انهار موجود در بافت روستا دفع می شوند. شیب عمومی روستا و به تبع آن شیب معابر و انهار موجود در روستا 6% برآورد شده است.

آثار تاریخی سپرو:

قلعه سپرو توسط اجداد کسانی که هم اکنون در سپرو زندگی می کنند ساخته شده است. قدمت آن دقیقاً برای مردم مشخص نیست ولی باید برای حدود 300 سال پیش باشد. هدف از ساخت این قلعه، دفاع از جان و اموال مردم در برابر دزدان بوده است که به روستا حمله می کرده اند. ساخت آن در دورانی بوده که کشور دچار نا امنی و حمله راهزنان بوده است. با توجه به تعدد اتاق ها ظاهراً هر خانواده از سپرو در قلعه یک اتاق داشته و در آن زندگی می کرده است.

.با وجود کوه های بلند در منطقه این قلعه روی کوه کم ارتفاعی ساخته شده تا به سرعت بتوان به آن رفت. سوراخ هایی در دیوارها برای تیراندازی و دفاع تعبیه شده است. جای اصابت تیرها بر روی دیوار قلعه و کنار درب دیده می شود. طبق نقل ها یکی از مردم روستا در قلعه هدف تیر دزدان قرارمی گیرد و به شهادت می رسد. درب قلعه چوبی است و چند سالی است از بنا جدا شده و توسط اهالی درون قلعه قرار داده شده است.

بافت قدیم روستای سپرو از نظر سازمان میراث فرهنگی جزء آثار تاریخی محسوب نمی شود اما جزئی از هویت روستا به شمار می آید.

آثار تاریخی کوه شیر (شیرکوه)

چهاردری (چهارطاقی): یکی از نمادهای اصلی منطقه و معروفترین بنای تاریخی آن می باشد که ظاهراً با قلعه مربوط به یک دوره می باشند. بنا از چهار ستون و سقف آن تشکیل شده و در وسط آن روی زمین چاهی قرار دارد. در اطراف آن چهار ستون دیگر قرار داشت که تقریباً از بین رفته است و این نظر در بین اهالی وجود داشت که یک بنا مانند همین بنا روی آن بوده و خراب شده که احتمال آن ضعیف است. چرا که در این صورت با خراب شدن سقف آن باید بنی پایین آن نیز خراب می شده است. احتمالاً ستون ها برای صحن این بنا بوده است. بنا توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در حال مرمت می باشد.

قلعه باستانی: تقریباً هم دوره چهار دری و احتمالاً مربوط به دوره ساسانیان می باشد و متأسفانه در حال تخریب است. به عنوان دژی مستحکم در برابر دشمنان استفاده می شده است.

(شباهت این چارطاقی به چارتاقی نخلک درخور توجه است البته چارتاقی‌ها شباهت ابتدایی زیادی دارند و تفاوت‌ها در ریزه‌کاری‌های معماری است و صد البته این گونه بناها قطعاً به پیش از اسلام برمی‌گردد که وجود آن در این روستا بیانگر  قدمت روستاست..( نگارنده)

غار اژدها: غاری است تقریباً در روبروی چهادری در کوه. دهانه ورودی آن بزرگ است ولی عمق ندارد. در انتهای آن حفره ای است که داخل شدن به آن مشکل می باشد ولی پس از طی چند متر فضا بازتر می شود. این غار شناسایی نشده است. وجه تسمیه آن مشخص نمی باشد. بنا به گفته قدیمی ها در گذشته چاهی عمیق در آن بود که بسته شده است. مواردی در مورد این غار گفته می شود مثلاً اینکه این غار معدن بوده است و اینکه یک بار خروسی را به یک طناب بسته اند و درون چاه عمیق آن کرده اند ولی پس از کشیدن طناب سر خروس قطع شده بوده است (که به افسانه شباهت دارد)

تخت رستم: بنایی است در پایین غار اژدها که باخشت یک سطح صاف ایجاد شده است. برخی می گویند این بنا برای بارگیری و انتقال خروجی معدن غار اژدها ساخته شده است. ظاهراً قدمت آن به قدمت چهار دری و قلعه باستانی نزدیک است.

قلعه: تقریباً هم دوره قلعه سپرو با همان کاربرد می باشد یعنی برای در امان ماندن از دست یاغی ها ساخته شده است.

منبع: سایت انجمن مفاخر معماری ایران : http://ammi.ir

[8] - این قسمت از مطالب را نقل قول کردم از گفته‌های پدرم محمدرضا مستقیمی«شیخ». نگارنده