چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

مطالبی چند در راستای سرشماری در چوپانان

مطالبی چند در راستای سرشماری در چوپانان 

 

بیا تا من و تو ما شویم
سه شنبه 26 مهر 1390

در سطور پایانی کتاب «چوپانان نگین کویر» - همان که بیش از چهار ماه آزگار برای اخذ یک مجوز، در اداره ارشاد اصفهان، از نفس افتاده است - نوشتم: می‌گویند آسمان آبی از زیبایی خود هیچ نمی‌بیند و این برای هر چیز زیبایی از جمله دهکده ما صادق است. باید ذره‌بین برداشت و دانه دانه ستاره‌هایش را که در جای جای آن می‌درخشد رصد کرد تا در هرکدام از آنها چیزی را که بسیار زیباست پیدا کرد. من دریافتم که شهرمان چقدر دوست داشتنی است و کلمات ما برای بیان افسون و جذبه آن چقدر مختصر است.
«اگر چشمها را قدرت تکلم می‌بود زیباترین کلمات را در توصیف آن بیان می‌کرد و آن وقت به الماسی که نگین انگشتر کویر است صحه می‌گذاشت، ادعایی که غریبه و آشنا آنرا تأیید می‌کنند و همه در این اتفاق نظر دارند که چوپانان نگین کویر است.»

بله، درست حدس زدید ما دهاتی‌ها - خودم را عرض می‌کنم - هیچوقت شهرنشین نمی‌شویم؛ چرا که در وجودمان یک دهکده پنهان شده و تا آخرین روز حیاتمان، کشش مخصوصی به سوی ده در خود احساس می‌کنیم؛ زیرا هر کوچه و خیابان، هر کنج و زاویه، و هر بوته و خوشه‌اش، جای وسیعی را در میان خاطراتمان به خود اختصاص داده‌اند. امااین زیبایی پر شکوه، ظاهر قضیه است. آنگاه که به عمق وجود آغازگران، آنان که در اتحادی سترگ، «یاعلی» گفتند و ساختند آنچه را که امروز به آن می‌نازیم، آنان در عرق سوزان تلاششان شست و شو می‌شدند، ریز و درشتشان صاحب مسلک و مرام بودند و تک‌تکشان اعم از فقیر و غنی، از اصولی پیروی می‌کردند که امروز ما به آن می‌بالیم.
آنان چقدر بزرگ بودند و کدام از کدامین بزرگتر بود، مطرح نیست. همه‌شان اصحاب فضیلت بودند و ارباب کمال، مردمی مغرور، محجوب و متین.

با این مقدمه، خواستم بلندای همت نیاکانمان را به رخ بکشم و بگویم که حداقل انتظار دوستانی که در تلاشند تا شاید با بالا بردن آمار جمعیت، از بودجه شهری برای آبادانی بیشتر و یا جلوگیری از زوال بیشتر دردانه‌مان، که در اوج باکسی، بی‌کس افتاده است، از فرزندان و نوادگان آن خیل غیرتمند، مساعدت شود تا با حضوری مشفقانه در منزل پدری، همان که خالق هستی، کاشانه‌شان قرار داده است و همه ساله در ایام نوروز چراغانی می‌شود و گرد بی‌سرنشینی از چهره می‌زداید، در ایام آمارگیری، نزول اجلال نمایند تا به یمن اهتمامشان، خون تازه‌ای در کالبد شهرمان جریان یابد.

در پاسخ به آنان که همت یک سفر یک روزه برای وطن خود را ندارند و برای توجیه خود دلایلی میتراشند باید گفت که:

آیا اگر هزار نفر از آمار میلیونی شهرهای بزرگ کم شود مخاطره‌ای در پی خواهد داشت؟ 
آیا این اندیشه که دولت به دنبال بهانه‌ای است تا بتواند به روستاها - خصوصاً روستاهایی که دارای تولیدات کشاورزی است - خدمات بیشتری ارائه نماید، غیر معقول است؟
آیا برای دولت نشانه ضعف نیست که روز به روز جمعیت تولید کننده روستایی آن کم شود و به جمعیت مصرف کننده شهری اضافه شود؟
و در نهایت، آیا چوپانان با مردمانی که عاشقانه دوستش دارند در دنیا همتایی دارد؟

پس وعده ما روز آمارگیری، در سرزمین پاکی و صفا، صداقت و وفا، ... چوپانان وطن همیشگی ما ... یا علی.

مهدی افضل  
مهرماه ۱۳۹۰
(12) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ سه شنبه 26 مهر 1390 ساعت 08:05 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی
همّت بلند دار ...
سه شنبه 26 مهر 1390

همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیده اند

درود و سلام من نثار قدوم هم ولایتی های عزیزی که فکرشان پویا و همتشان والاست.
عزیزان روی سخنم با شماست که به مام وطن و زادگاه خود علاقه مند و حاضر به هر گونه فداکاری در جهت اعتلای آن هستید. امروز در معرض یک آزمون بزرگ و تاریخی قرار گرفته‌ایم که هر گونه کوتاهی و قصوری میتواند جبران ناپذیر و موجب پشیمانی و ندامت گردد.

امروز لازم است که آستین همت را بالا زده و یک بار دیگر قدم در میدانی بس مهم و کارساز نهیم. در آینده نزدیک سرشماری نفوس و مسکن در سراسر کشور و منجمله در روستای ما برگزار میگردد و بر ما واجب است در این امر مهم شرکت نموده و نفوس خود و خانواده و حتی المقدور بیشتر و بیشتر را در روستای خودمان قلمداد نموده تا بتوانیم با بالا بردن آمار نفوس امکانات و کمکهای بیشتری را از دولت مطالبه نماییم. جمعیت روستای ما در حال حاضر کم و امکان جذب کمک نیز به همان نسبت است (ز آب خرد ماهی خرد خیزد) ما با همت و پشتکار خود میتوانیم چوپانانی بودن خودمان را با ثبت آمار در چوپانان به اثبات رسانده و دین خود را نسبت به زادگاه عزیزمان ادا نماییم.

با تشریف فرمایی خود در روز سرشماری در چوپانان با یک تیر دو نشانه را هدف قرار داده ایم، هم چوپانانی بودنمان را به اثبات رسانده و هم دیدار با شکوهی از یکدیگر خواهیم داشت و از آب و هوای لطیف و پاییزی روستایمان که در این فصل بسیار جذاب و دلپذیر است برخوردار خواهیم شد.

در ایام آمار گیری منتظر دیدار شما هستیم و امیدواریم با تشریف و حضور خود و خانواده و با در دست داشتن اوراق هویتی (شناسنامه و کارت ملی) علاقه خود و وابستگیمان به آب و خاک زادگاه عزیز را به اثبات رسانیم.

ضمنا تاریخ دقیق آمار گیری از طریق همین سایت به اطلاع شما عزیزان خواهد رسید. جا دارد از پشتکار و همت دوست عزیز آقای ذبیح مرتضوی که از هر جهت به فکر اعتلای چوپانان و اطلاع رسانی در این زمینه هستند تشکر و سپاسگزاری و برای ایشان ارزوی سعادت و سلامت نموده و یک خسته نباشید جانانه نثار ایشان نمایم.

فرزند چوپانان  
عباس زاهدی   
یزد - ۱۳۹۰٫۷٫۲۶
(3) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ سه شنبه 26 مهر 1390 ساعت 01:33 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی
به حول و قوه الهی اکنون که دهیاری روستای عزیزمان سامان یافته و فردی کاردان و مدیر در رأس آن قرار دارد بهتر است هم ولایتی های عزیز چنانچه پیشنهاد  یا نظر عمرانی خاصی دارند ارائه فرمایند تا در وقت خود و در صورت بودن اعتبار در برنامه اجرا قرار گیرد.
موردی که به نظر این حقیر رسید درباره ساختمان غسالخانه قدیم بود که زمین آن از طرف مالکین واگذار و ساختمان موجود نیز روی آن احداث گردید. حال که غسالخانه بهداشتی و تمیزی در مجاورت آرامستان بهشت سجاد احداث گردیده وجود این ساختمان کهنه و در حال تخریب موردی ندارد و بایستی به نحو بهتری از زمین آن استفاده گردد.
پیشنهاد میگردد دهیاری محترم این ساختمان را تخریب و از زمین آن که حدود پانصد متری میشود در جهت احداث یک پارک کوچک با فضای سبز مناسب و روشنایی کافی اقدام و سکوی نمازی با یک یا دو آلاچیق به منظور ایجاد سایه روی ان بنا گردد تا ضمن اینکه ورودی آبادی زیبا و از حالت غسالخانه خارج و به فضای تفریحی و رفاهی تبدیل میگردد تا مسافران ورودی روستا بتوانند لحظاتی را در آنجا بیاسایند و با توجه به اینکه درست در نیمه راه بهشت سجاد قرار دارد زایرین این مکان مقدس نیز میتوانند در صورت خستگی دمی در نیمه راه استراحت و نفسی تازه کرده، به راه خود ادامه دهند. از هم ولایتی های عزیز تقاضا دارم چنانچه مورد استفاده بهتری نیز سراغ دارند اعلام فرمایند تا نظر آنان مبنای اجرای طرح قرار گیرد.

با احترام    
عباس زاهدی  
یزد - ۱۳۹۰٫۷٫۲۶
(15) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ سه شنبه 26 مهر 1390 ساعت 09:21 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی
پیش از آنکه دیر شود...
دوشنبه 25 مهر 1390

هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان
ایوان مداین را آیینه‌ی عبرت دان

یک ره ز ره دجله منزل به مداین کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران...
نمی‌دانم وقتی خاقانی بر خرابه‌های مداین نشست و با سوز دل این قصیده‌ی غرا و پر سوز و گداز را سرود چه حسی داشت آیا تنها یک حسرت بر گذشته‌ی پر افتخار در او موج می‌زد یا حس دیگری هم در تخیل او سیلان داشت درست نمی‌دانم اما خوب می‌دانم که خاقانی در شمالی‌ترین شهر ایران آن روز زاده شده بود و تنها حسی که در او نبود مویه بر زادگاه ویران شده بود که نداشت چرا که مداین در جنوبی‌ترین نقطه این سرزمین بود وزادگاهش شروان در شمالی‌ترین اما توانست دجله دجله بر آن خاک بگرید...

و من دیده‌ام روستاهایی کویری را که به مرور زمان خالی از سکنه شده‌اند و خانه‌ها ویران گشته‌اند و ریگ روان تا بام خانه‌های ویرانشان را پس گرفته و فراموش شده‌اند و اینک اگر گهگاهی مسافری ره گم کرده گذارش بر آن‌ها می‌افتد تنها دقایقی چند تأمل می‌کند و بی که اشکی بریزد از آن می‌گذرد و زادگاه من گاهی در تصورم چنین سرنوشتی را تجربه می‌کند.

امروز به این دلخوشم که سالی چند صباح، سری به آن بزنم و به بهانه‌ی یادی از گذشته، ایام نوروز یا عاشورا یا برات را در آن بگذرانم و بچه‌ها و نوه‌هایم را برای گذران تعطیلات به آنجا ببرم و گاهی هم در شب‌نشینی‌هایی که این ایام، با مسافرانی چون من، شلوغی و جمعیت گذشته را به یاد می‌آورد، از شکوفاییش که دیگر نیست یادی کنم و سخن بگویم و در پایان تعطیلات دوباره او را تنها بگذارم و بروم تا نوروزی دیگر یا چند روزی به بهانه‌ای دیگر سری به خانه‌ی پدری بزنم و خاک‌های بادآورده‌اش را بروبم و باز هم چند روزی خود را با خاطرات کودکی سرگرم کنم و هرگز به خود اجازه ندهم که به این صرافت بیفتم که زادگاهم چوپانان که به آن عشق می‌ورزم و کباده‌ی دوستی و عشق او را می‌کشم و دغدغه‌اش مرا می‌آزارد در سرازیری همان سرنوشتی است که مداین داشت تا بهانه‌ای باشد برای گریه‌های خاقانی و مضمونی شود برای یک قصیده جاویدان، تازه مداین شهری بزرگ بود که عرب مدینه‌هایش می‌نامید و زادگاه من روستایی کوچک، که نزدیک است من هم او را فراموش کنم. وقتی گردش روزگار شهری بدان آبادانی را چنان کرد که تنها خرابه‌ای از قصری با شکوه از آن بماند زادگاه کوچک من چه چشم‌داشتی از روزگار و من بی‌وفا می‌تواند داشت وقتی سران و صاحبان و سردمداران مداین از آن گریختند او هم تنها راهی که داشت ویرانی بود که به خوبی از پس آن بر آمد.

و حالا من هم به بهانه‌های گوناگون: کار و حرفه ، تحصیل فرزندان، آب و هوا، سرگرمی و... به همان راهی می‌روم که دوست داران مداین رفتند. چوپانان را برای همان چند روز در سال می‌خواهم، غافل از آن که اگر به خود نیایم در آینده‌ای نه چندان دور اگر خوش شانس باشد تنها پمپ بنزینی و قهوه‌خانه‌ای در کنار راه ترانزیتی کشور می‌شود که فقط مسافری تشنه و خسته و بی‌سوخت مانده توقفی کوتاه در آن خواهد داشت.

نه من خیال ندارم به چوپانان بروم و سرمایه‌گذاری کنم و کار و حرفه تولید کنم تا عده‌ای به بهانه‌ی نان در آوردن در آنجا سکنا گزینند. خیال ندارم برای گذران دوران بازنشستگی دور از جنجال شهرهای آلوده بدان پناه آرم . در این فکر نیستم که برای بازگشت به خاطرات کودکی در آن بمانم نه انگار هیچ یک از این‌ها را در سر ندارم اما به گمانم چوپانان، زادگاه عزیزم را برای روزهایی که از زمین و زمان به تنگ می‌آیم و در به در به دنبال گریزگاهی می‌گردم و بچه‌ها و نوه‌هایم هم به خاطر همان سالی چند روز دل بدان بسته‌اند می‌خواهم.

اگر همه‌ی آنچه را که گفتم نمی‌خواهم یا نمی‌توانم بکنم یک کار کوچک از من بر می‌آید ، آری از من برمی‌آید که در فصل انارهای خندانش و در اعتدال هوای پاییزی نه گرم و نه سردش که شباهتی به همان هوای دوست داشتنی نوروزش دارد یک مسافرت کوتاه به آن داشته باشم، یک مسافرت کوتاه کوتاه، یک روز، آن هم در روز سرشماری، به زادگاه عزیزم بروم تا در همان جا که باید و شاید و بایسته و شایسته است سرشماری شوم. و این کار کوچک می‌تواند گامی بزرگ باشد در راه احیاء چوپانان که در آرزوی من است و این کار کوچک شایسته ترین است چرا که من از این خاکم و در این خاک زاده شدم و باید در این خاک سرشماری شوم و باید در این خاک بمیرم.

چرا وقتی وصیت می‌کنم پس از مرگ مرا در چوپانان دفن کنند امروز که زنده‌ام گامی کوچک در راه آبادانی آرامگاه ابدیم بر ندارم؟ نه کوتاهی نمی‌کنم و به همه ثابت می‌کنم چوپانان زنده و پرجمعیت است و ما در هر کجا که باشیم دلمان در چوپانان است و چوپانانی هستیم...

بر دیده‌ی من خندی کاینجا ز چه می‌گرید
گریند بر آن دیده کاینجا نشود گریان
(18) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 25 مهر 1390 ساعت 12:23 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی
همت بلند دار که مردان روزگار                 ازهمت بلند به جایی رسیده اند

قطرات باران اگر در نقطه اى گرد آید، دریاچه اى را تشکیل مى دهد و اگر پراکنده شود، در دل زمین فرو مى رود. همچنین است فعالیتهاى فکرى و بدنى وقدمی ما.

زتو تا غایت مقصد چه یک روزه چه صد ساله

چو راهی در میان داری که می باید تورا رفتن

"خاقانی"

وعده دیدار:چوپانان سرشماری نفوس ومسکن آبان 90

(0) نظرات
  موضوع: خبرهای عمران و آبادی ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 25 مهر 1390 ساعت 11:34 ق.ظ
نویسنده: غلامعلی صمیمی
تجدید خاطره
یکشنبه 24 مهر 1390

چوپانان وطن
    دوباره میسازمت وطن اگرچه باخشت جان خویش   
 ستون به سقف تو میزنم اگرچه بااستخوانخویش

وعده ما آبان90 در سرشماری نفوس ومسکن
(4) نظرات
  موضوع: محیط زیست ،  نوشته شده در تاریخ یکشنبه 24 مهر 1390 ساعت 09:22 ب.ظ
نویسنده: غلامعلی صمیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد