چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

وبلاگ چوپونون هفته دوم مهر 1390

وبلاگ چوپونون هفته دوم مهر 1390  

مراسم ختم مرحومه رضائیان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

عصر امروز از ساعت 14 الی 16 مراسم هفتمین روز درگذشت مرحومه زبیده رضائیان در مسجدجامع چوپانان و سپس بر سر مزار آنمرحومه برگزار گردید. 

مراسم سوم مرحومه رضائیان هم روز سه شنبه در همان مکان برگزار شده بود.

برای آن مرحومه طلب مغفرت از خدای منّان داریم.


پنجشنبه 14 مهر 1390

یه دعوای کوچولو

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

هرچی موخام تو حاشیه نرم انگار نمشه که نمشه. امروز دوتا همشهریامون از سر پارک بد ماشین جلوی بانک به سر وکلۀ هم زدن. پاسگاه هم اومده و انگار دعوا یه خورده بالا گرفته. این یه لوله تو کمر اون یکی میزنه و اون یکی هم با لگد به جائی که نباید بزنه مزنه و غش و ... بهرحال همه چیز به شر و ناخوشی فعلاً تموم شده و دوطرف با تهدید به لشکرکشی یه خونه هاشون رفتن.

بابا لااقل حالا این دم انتخاباتی کوتاه بیایت شما را بخدا!


پنجشنبه 14 مهر 1390

سرشماری امسال میتونه...........

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :بقیه شا تو بگو ،

سرشماری امسال میتونه...........

ذبیح: ... آزمونی باشه بر همّت ما چوپونونیا
م.کلانتری: ... اینده چوپانان را ضمانت کنه
جرج: ... درست نیست. ما می تونیم.
مامانم گفت: ... پایندگی و سرفرازی وآبادانی چوپانان

؟؟؟


پنجشنبه 14 مهر 1390

یه موضوع جدید: "بقیه شا تو بگو"

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

یه پیج تو فیس بوک دیدم که خیلی خوشم اومد. اسمش این بود "بقیه شو تو بگو". تصمیم گرفتم یه چیزی تو اون مایه ها به سایت اضافه کنم.

یه موضوع را اینجا به بحث میذاریم و نظراتمونا راجع به اون موضوع بصورت کوتاه بیان میکنیم. سعی میکنم بیشتر راجع به چوپونون باشه.


پنجشنبه 14 مهر 1390

سرشماری 3

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

اوناییکه از دیشب تا حالا سر به وبلاگ زدن متوجه یه موضوع تحت عنوان "اسمس" شدن که دوتا پست را شامل مشد. اوناییکه از حالا به بعد میان تو وبلاگ دگه این دوتا پست و  موضوع اسمس را نخواهند دید. با نظر و پیشنهاد بعضی دوستان تصمیم به حذف این قسمت کردم تا هم حواشی کمتر بشه -تا لااقل تا زمان سرشماری با خیال راحتتری رو کارمون تمرکز کنِم- و هم اینکه دوستانی که سن کمتری دارن از خوندن بعضی مطالب خیلی معذّب نباشن.

ما برادریمونا ثابت کردِم، شما هم نظراتتونا بدت اگه موخاهت بهترتر بشِم!


چهارشنبه 13 مهر 1390

اولین تغییرات در وبلاگ به احترام نظر دوستان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

اوناییکه از دیشب تا حالا سر به وبلاگ زدن متوجه یه موضوع تحت عنوان "اسمس" شدن که دوتا پست را شامل مشد. اوناییکه از حالا به بعد میان تو وبلاگ دگه این دوتا پست و  موضوع اسمس را نخواهند دید. با نظر و پیشنهاد بعضی دوستان تصمیم به حذف این قسمت کردم تا هم حواشی کمتر بشه -تا لااقل تا زمان سرشماری با خیال راحتتری رو کارمون تمرکز کنِم- و هم اینکه دوستانی که سن کمتری دارن از خوندن بعضی مطالب خیلی معذّب نباشن.

ما برادریمونا ثابت کردِم، شما هم نظراتتونا بدت اگه موخاهت بهترتر بشِم!


چهارشنبه 13 مهر 1390

سرشماری 2

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

دم همۀ چوپونونیا گرم. هنو هییچی نشده همه پیگیر سرشماری هستن. چنتا سؤالی که معمولاً میپرسن و شاید سؤال شما هم باشه جواب میدم.

1- آمار چوپونون حدود 900 نفره. پس ما حدوداً 1600 نفر گیریم.

2- تضمینی برای شهرشدن با 2500 نفر ندادن. ولی شفاهاً قولشا دادن. بهرحال ما باید تلاشمونا بکنیم تا حرفمون پیش باشه و بتونیم علاوه بر امتیازات زیادی که داریم فاکتور جمعیت هم روش مانور بدیم.

3- مهم: آقا کی گفته آمارگیری 20 روز طول مکشه؟ همش 4 یا نهایتاً 5 روز طول مکشه. 5 سال پیش 4 روزه تموم شد. اون 20 روز که مگن مال شهرای بزرگه. پس نگران نباشت که از کار و زندگی بیفتت. اگه شما دوشنبه 90/8/2 تا آخر هفته را چوپونون باشت شاید بزرگترین خدمت به آبادی را کرده باشت. 

4- بهتره که یکی از اعضای خونواده را با تمام شناسنامه ها بفرستت چوپونون. دگه ردخور نداره. بهترین کار همینه. سعی کنید این کار را بکنید. ولی احیاناً اگه امکانش نبود شناسنامه هاتونا بفرستت چوپونون و دست یه فامیل یا همسایه ها باشه که به اسم شما آمار بده. اگه برا خود منم فرستادت درسته یه کاریش میکنم.

5- خیلی حواستون باشه دوجا آمار ندت. وقتی آمارتون چوپونون رد مشه دگه تو شهر محل سکونتتون آمار رد نکنت. لذا تموم اعضای خونواده را دقیق در جریان بذارت تا آمارگیرا که در خونتون اومدن آمار ندید. باید اونجا بگید اینجا ساکن نیستید و آمارمونا شهر خودمون دادیم و الان مؤقتی اینجا هستیم. نگید مهمونیم چون اونوقت آمار صابخونه را میخوان.  ملاکشون برا آمارگیری اینه که 15 روز به بالا ساکن باشید. میتونید بگید 5 روز در ماه میاییم و 25 روز را در چوپانان هستیم.

6- سؤال جدید: بعضی از دوستان راجع به کارشون پرسیدند. سؤال و نگرانیتون بجاهه. چون خیلی ریز و دقیق سؤال مپرسن. کاری که ما باید بکنیم اینه که بگیم خونواده ساکن چوپانانه. برای سرپرست خونوار هم که کار میکنه باید تلاشمونا بکنیم که یجوری تو آمار جا بزنیم. من سعی موکنم خودم دونه به دونه همراه آمارگیرا باشم. ولی نهایتاً اگر موفق هم نشدیم فوقش میگیم سرپرست خونوار میره و میاد و دنبال کار تو چوپانانه و مؤقتی رفته و از این حرفا... بقیۀ اعضای خونوار و بازنشسته ها و خانه دارها با خیال آسوده تر آمارشونا همینجا بدن. مشکلی هم برا کار سرپرست خونوار پیش نمیاد. چون کسی کاری به جزئیات این آمارها نداشته و نداره و فقط کلی جمع میبندن و سیاستهای کلی را تعیین میکنن. هرگز در این آمارها ریز نخواهند شد نگران نباشید.

7- سؤال جدید: آقا نگران علّافیتون نباشید. احتمال زیاد سرشماری در چوپانان همون روز دوم آبان شروع خواهد شد و خدا بخاد تا ششم تمومه. حقیقتش قانون خاصی نداره و تا پایان دوره آموزشی آمارگیرا هیچ چیزی معلوم نیس. ولی 5 سال پیش روز اول اومدند و 4 روزه هم تموم شد و به احتمال قریب به یقین امسال هم همینجوریه. بازم گوش به زنگ اخبار باشید خبری شد میگم بهتون.

سؤالی بود بپرسید.

بلکن امسال همّت کنیم و چوپونونا شهرش کنیم. ایشالا


چهارشنبه 13 مهر 1390

خالو قذافی و مبارک بیطرف

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

تا محرم خیلی دگه نمونده. داره یه سال مشه. محرم 1389 شاید تا خیلی سال دگه تو ذهنامون بمونه. یه مروری بکنیم با هم:
صحبتای درگوشی مردم، اعتراضای علنی تر و بعدشم اون سخنرانی طوفانی شیخ حمید بالای منبر شب عاشورا، حرکت خودجوش مردم بسمت خونۀ بیطرف و تکبیر و صلوات و شعار، فراری دادن بیطرف کلۀ سحر توسط پاسگاه و یکی از اهالی (ع.ک)، صبح هم تخلیه و انتقال اثاث منزلش به شورا، شعاردادن خودجوش مردم و راهپیمائی در خونۀ یه دزد و بعد هم خونۀ خالو، اعزام هیئتی از نیرو انتظامی نائین به چوپونون و قول پیگیری و اخراج قانونی مبارک و قذافی، تهیۀ یه طومار و تقاضای اخراج بیطرف و خالو، چند روز بعد صدور حکم دادگاه و مهلت 15 روزه به بیطرف. سر وصداها زیاد بود و مردم داغ. بالاخره بیطرف اثاثشا بار کرد و رفت. ولی نفر دوم هنوز بود. حکم دومی هم صادر شد. 15 روز مهلت برای رفتن. گریه زاری خالو برای موندن به بهونۀ سال تحصیلی و درس خوندن بچه هاش. کار را به شورا سپردند. همۀ بزرگای آبادی یکرأی بودن و میگفتن باید بره. یه عده آدمای سطحی نگر هم پیراهن عثمان و قران سر نیزه فریبشون داد و بالاخره شورا هم یک اشتباه به کلکسیون اشتباهاتش افزود و تا پایان سال تحصیلی مهلت داد بهشون. نیرو اننتظامی و دادگاه به قولشون عمل کردن. همۀ دزدا و کراک فروشا را جمعشون کردن و بردنشون. هنوزم چنتاشون زندونن. ولی ما چی؟

پیشبینی بزرگان درست بود. قضیه مشمول گذر زمان شد و دگه کسی یادشم نبود. تابستون که شد یه بحث پیش اومد. یه تعدادی میگفتند که اینا آروم شدن و دگه نشستن سرجاشون. دگه باید ولشون کنیم. یه تعدادی هم که اکثریت بودن میگفتن که باید کار را به اتمام برسونیم و به حکم قانون عمل شه. صحبت را با بزرگای آبادی در میون گذاشتیم. همه بالاتفاق نظرشون این بود که خالو هم باید بره از چوپونون. هم مردم میگن و هم قانون. ولی ورود خود ما و شخص من را در این قضیه صلاح نمیدونستن. من هم پیروی کردم و سکوت. خیلی منتظر شدیم ولی فایده ای نداشت. کسی به فکر نبود. حتی الان که حکم قانونی هم دارن حاضر نیستن به خواست مردم احترام بذارن. این قضیه مستقیم به شورا مربوطه. البته شورا این اشتباهات و خیانتای خواسته و نخواسته را زیاد کرده. ولی این قضیه بسیار آشکار و واضخ بود و حتی اینا برای نظر و رأی خودشونم احترام قائل نبودن.

حاج عباس و عباس رفیع و اکبر مرتضوی سه تا عضو شورا ازشون انتظار میرفت اینکار را تموم کنن که نکردن.

شاید الان بیطرف مث حسنی مبارک داره حسرت میخوره که چرا زود میدونا خالی کرده و چرا مث خالو قذافی وانیساد و بجنگه. مسلماً اگه مونده بود درمقابل مردم بیخیال و بی همت ما پیروز بود. چه بسا همین فردا پسفردا اونم اثاثشا بار کنه و بیاد چوپونون. همپای خالو قذافی بشینن به ریش این ملت بی بخار بخندن و دستمون بندازن.


چهارشنبه 13 مهر 1390

تبریک به همکار

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

محمدرضا قیصری ترفیع درجه گرفت.

چندروزی مشه که محمدرضا قیصری به سمت مدیرعمومی شبکه بهداشت و درمان نائین منصوب شده. امیدوارم آقای قیصری در کار جدید و تمام مراحل زندگیش موفق باشه و بتونه پله های ترقیا همینجوری پشت سر هم طی کنه.

آقای قیصری پسر مرحوم حاج علی قیصری و عضو سابق شورای چوپونون و کارشناس بهداشت چندسالی هس که از درمونگاه چوپونون به شبکه بهداشت نائین منتقل شده.

آقای قیصری التماس دعا. الان خیلی کارها موتونی برا چوپونون بکنیاااااااا. ما حواسمون هس!


سه شنبه 12 مهر 1390

یه صحبت کوچولو

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

مطمئنم خیلی از مطالب که تو این وبلاگ میبینت به مذاقتون خوش نمیاد. خواهشی که از دوستان دارم اینه که توجه داشته باشت که این یک وبلاگ شخصیه. وبلاگها دریچه ای از ذهن وبلاگ نویس هستند توی محیط مجازی. این وبلاگم نظرات شخصی منه که وارد کردم. خوب یا بد دگه همینه! من اینم دوستان! اگه مترست بچهوواتون از راه به در شن بگت تو این صفحه نیان چون من ممکنه همه چی بنویسم. هرچیزی که از ذهنم بگذره. بی ملاحظه و با صداقت تمام. از سیاسی گرفته تا اجتماعی و ...

بهرحال نظر بدت خوشخال مشم

یا حق


سه شنبه 12 مهر 1390

تلاش برای چوپونونی شدن

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

سال 84 استخدام دولت شدم. به درخواست خودم به چوپونون منتقل شدم. یه معامله win-win. هم من تو شهر و دیار خودم بودم و هم چوپونون یه نیروی ثابت داشت. تو اون اوضاع کمبود نیرو رؤسامونم خوشحال شدند و بلافاصله قبول کردند و من شدم نیروی ثابت چوپونون. ولی یه مشکل وجود داشت.
 چوپونون پست سازمانی پرستار و 115 نداشت و بالاجبار حکم کارگزینی منا برای خور زدند ولی محل خدمت را چوپونون تعیین کردند. همه چیز به خیر و خوشی داشت پیش میرفت تا اینکه یهو خور شد شهرستان خور. از نائین جدا شد و چوپونون هم که به نائین تعلق داشت و حسابها جدا شد.

شهرستان محروم و تازه تاسیس خور با کمبود نیرو مواجه شد. شروع به استخدام نیرو کرد و نیروهای خودشم از اطراف فرا خوند. این قضیه شامل تنها پرستار ثابت چوپونون هم شد. یادمه دوسال پیش که نخستین زمزمه ها برای رفتن من از چوپونون شده بود بعضیا شدید توی ماتحتشون عروسی بود. یه یارو که عضو شورا بود یه جایی گفته بود شکر خدا از دست فلانی هم داریم راحت میشیم.

خلاصه یه زدوبندایی کردم و چوپونون موندگار شدم. البته نه قانونی. چون قانوناً باید برم و خوریها هم حاضر نبودن کوتاه بیان و قید منو بزنن. بالاخره دوماه پیش رئیس دانشگاه علوم پزشکی اصفهان اومد چوپونون و تقاضای انتقال کردم. ولی جواب درستی بهم نداد. حسنی فرموندار و حسنی نماینده هم قول پیگیری دادند. دکتر شریفی هم پیگیر بود. بعد فهمیدم دکتر شیرانی یه نامه برا سرپرست شبکه خور داده و پرسیده نیاز دارید به مرتضوی یا نه؟ اونم شدید مخالف و گفته ما نمیدیمش. پیگیریها هم فایده ای نداشت و همچنان من قانوناً باید به خور منتقل میشدم.

تا اینکه نتیجه آزمون استخدامی مشخص شد و یکی از نیروهای خور (حسین وکیلی) استخدام شهرستان نائین شد. از ماه آینده وکیلی باید خور را ترک کنه و بره نائین. وکیلی دلش مخاد خور بمونه. خوریا هم حالا سمج نائین و اصفهان هستند که عدم نیاز به وکیلی را بگیرند. ولی دکتر شریفی دمش گرم زیر بار نرفته و گفته مرتضوی را میگیریم و وکیلی را میدیم. جالبه خوریا سمج و دارن این در اون در میزنن که مرتضویا نمیدیم و وکیلی را میخایم. فعلا همه تیراشون به سنگ خورده. ولی قراره با زور رئیس دانشگاه مارا خوریمون کنن برا همیشه.

خلاصه التماس دعا از همۀ همولایتیا دارم. هم به نفع خودمه. هم فک کنم برا آبادی اگه باشم میتونم کمک کنم. هم اینکه حرف خوریا نشه و زرنگ بازیشون نتیجه نده. هم اینکه یه عده دشمنای آبادی خوشحال نشن الکی الکی. هم اینکه مشکل پرستار چوپونون تا 20 سال دگه حل مشه.

توکلت علی الله



سلام آقای توکلی عزیز/اول از همه بگم که خیلی دوست دارم و خیلی چاکرم/دوم هم میگم که من یه آدم بسیار معمولی از یه روستای کوچیک تو استاناصفهان هستم و تنها ویژگی خاصی ک دارم اینه که تنها بچه شهید روستامونهستم/سوم هم میرم سر اصل مطلب:....


ادامه مطلب

دوشنبه 11 مهر 1390

اطلاعیۀ دهیاری

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

واگذاری ماشین آلات دهیاری:

1- کمپرسی آمیکو: واگذاری خودرو با هزینۀ دهیاری با هزینۀ 80% سهم دهیاری و 20% راننده. همچنین جمع آوری زباله توسط راننده ( هزینۀ دونفر کارگر بعهدۀ دهیاری است).

2- تراکتور بیل دار: رانندگی تراکتور برای دهیاری روزانه 4 ساعت و بقیه ساعات بصورت 70% سهم کارکرد دهیاری و 30% سهم راننده. ضمنا هزینه و مخارج بعهدۀ دهیاری بوده و به راننده ماهیانه مبلغ 150/000 تومان پرداخت میگردد.

3- بیل بکهو (LD86): به مزایده گذارده میشود با قیمت پایۀ 550/000 تومان.

 

آخرین مهلت ثبت نام تا پایان وقت اداری روز سه شنبه 19/07/90 میباشد. 


دوشنبه 11 مهر 1390

مراسم دوّم مرحومه رضائیان با حضور شیخ مرتضی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

عصر امروز از ساعت 2 تا 4 مراسم دوم خدابیامرز زبیده رضائیان در مسجد جامع چوپانان برگزار شد. آخوند که نداریم و شیخ مرتضی پوربافرانی، روحانی انارک که سابقه حضور در چوپانان را هم داره اومده بود. جهت اطلاع دوستانی که شیخ مرتضی را میشناسن، شیخ بزودی از انارک میره و برای ادامه تحصیل راهی قم میشه. گویا الان فقط منتظر فرستادن یه آخوند دیگه است و به گفتۀ خودش اجازه بهش ندادن تا اومدن آخوند جدید بره. همه جا که مث آبادی ما بی در و دروازه نیس که!  جهت اطلاع دوستانی که شیخ مرتضی را نمیشناسن هم بگم که چند سال پیش آخوند چوپونون بود و خدائیش هم فعال بود و دنبال فرهنگ سازی و جذب جوونا بود. پیگیر مسائل مسجد بود و به بسیج و فعالیتاش شدیدا تاکید و غیرت داشت. همین ویژگیهاش باعث شد به تندروی محکوم بشه و آخرشم اینقدر حرف و حدیث بش گفتند تا ول کرد و رفت.

شیخ مرتضی ما خیلی چاکریم و دوستت داریم.

بازدید سرهنگ از خونواده شهدا

ظهر امروز سرهنگ یوسلیانی فرمانده انتظامی شهرستان نائین با خانوادۀ شهدای نیروی انتظامی چوپانان دیدار داشت. یه ربعی هم خونۀ پدربزرگ ما -کبلا اکبر سرکویری- نشستند و دیدنا کردی

....مظفری و ایزدی رؤسای پاسگاه چوپونون و انارک و دونفر دیگه هم همراهیشون میکردند. جناب سرهنگ خدائیش کارش درسته و با نیت خیر اومده بود. ولی من که دلم از همه جا پر بود با توپ پر حرف زدم و همه گیله ها و عقده  هام را سر اون بیچاره خالی کردم. سرهنگ هر سال یکی دوبار به خونواده شهدا سر میزنه و همین حال احوال خشک و خالیش دل بابا و ننه را شاد میکنه. باور کنید این پیرمرد پیرزن به همین چیزا هم راضی هستند.

اشتغال عباسعلی چی شد؟

دمش گرم یادش بود. اول از همه سراغ کار عباسعلی -عموی من و برادر شهید- را گرفت. 8-7 ماه پیش که اومده بود تنها خواستۀ ما رسیدگی به کار عباسعلی بود. اونروز ایزدی قول نخلک را داده بود و گفت درستش میکنم. بهرحال گفتیم که نخلک درست نشد. شکاربانی درست نشد. پست برق درست نشد. برای نیرو انتظامی هم که سنش بالاست. این وسط من درددلم گل کرد و یاد کار عموحمید افتادم و بهشون گیله کردم. آخه عموحمید را بعد 10 سال کارکردن در اداره گاز نائین به بهونۀ تعدیل نیرو عذرش را خواستند و نه بنیادشهید، نه فرمونداری، نه نماینده و نه هیچکس دیگه از این آقایونی که ادعاشون فلان خر نر را پاره میکنه نگفتند خرت به چند! جالبه از سه نفر یکی را بیرونش کردند اونم برادر شهید بود. سرهنگ از هیچی خبر نداشت و فقط سر تکون میداد. برای کار عباسعلی ایزدی گفت بیاد انارک پاکت سازی سر کارش میکنیم. پریدم وسط حرفش گفتم پارسال هم قول نخلک را آقای ایزدی دادی. بعد گفتند که ما معرفی میکنیم دیگه با اوناست. راستم میگفتن. ولی ایراد من به ادبیات ایزدی بود . اینکه بگن معرفی میکنیم تا اینکه به پیرمرد وعده بدن که سرکارش میکنیم  و بعد نشه دو مقولۀ جدا بود. ولی به احترام سرهنگ بحثا ادامه ندادم.

سوتی بزرگ

در ادامه برا اینکه سرهنگ نگه اینا فقط در باغ گلایه شون بازه از خودمون هم ایراد گرفتم. بهش گفتم تقصیر اونام نیست همش. هرجایی تو این منطقه یا خصوصیتی دارن. ما چوپونونیا هم ویژگی بارزی که داریم اینه که خیلی "بی همت" هستیم. مثلا یه نامه مینویسیم به شما که ما فلان مشکل را داریم. ولی دیگه پیگیر نیستیم و انتظار داریم شما خودت پیگیری کنی و دوندگی کنی و بعد نتیجه کارو دودستی بیاری تقدیم کنی. مظفری هم در تائید حرفای من گفت: راست میگه و چوپانان توی این 4 سالی که من چوپانان هستم هیچ تغییری توش ایجاد نشده و همونی که بوده هست. پریدم وسط حرفش و گفتم 4 سال کجا بود؟ چوپانان از زمون "خــــدابیــــامــرز شـــآه" هیچ تغییری نکرده و همونجوری مونده!! البته بعد پشیمون شدم . درسته که قرار نیس سرهنگ به دل بگیره یا گله کنه، ولی بالاخره یه مقام دولتی بود و مهمون ما، از من نبود که اینجور بگم. خودم حس کردم که کمی تند رفتم و بهش بی احترامی کردم، با اینکه قصدم بی احترامی نبود و بخاطر دل پرم بود.

دیدار با خونوادۀ شهدا

در ادامۀ بی محبتی مسئولین به خونوادۀ شهدا، یه گلۀ سیاسی هم کردم. بهش گفتم اینی که میگم سیاسی نیست و اصلا تو این خطها نیستم. من طرفدار رضوی نبودم و هیچوقت بهش رأی ندادم. ولی یادش بخیر رضوی تا نماینده بود همه ساله به همۀ خونواده شهدا سر میزد. ولی باور کنید بنیاد شهید نائین بدترین بنیادشهید ایران را داره. من رئیس بنیادشهید را پریروز در افتتاحیه نشناختم و اصلا ندیده بودمش. بعد از مراسم گفتند فلانی رئیس بنیاد شهید نائین بود. رئیسای قبلیش هم بهتر نبودند.

در ادامه هم جریان افتتاحیه را گفتم و گفتم جناب سرهنگ نبودید ببینید که افتضاحیه بود، نه افتتاحیه! سرهنگ حسابی پکر شده بود . باورش نمیشد حتی به خونوادۀ شهدا نگفته بودند! بابا را که اصلا نگفته بودند. من را هم که 5 دقه به اومدنشون. اونم خود اهالی گفتند نه بنیادیها. گفتم که فرموندار اینا وایساده بودند و میزبانها داشتند پارچه میزدن و ... گفتم با این کارشون هم به خودشون بی احترامی کردن، هم به خونوادۀ شهدا و از همه مهمتر به شهدامون. چون در شأن شهدای چوپونون نبود که این مراسم افتضاح گرفته بشه. از مظفری پرسید و مظفری تایید کرد . سرهنگ حسابی دیگه بهم ریخته بود. کم مونده بود به حال زار ما زار زار گریه کنه. ولی گیله ها و دل خونیهای من تمومی نداشت. هر بحثی که رو میشد یه گلایه از مسئولین میکردم. بقول چوپونونیا هر میخی زدن من یه مشکی گلش انداختم.  میدونم فایده ای نداره. ولی همینقدر بدونن که با مردم دهاتی و ساده -که چیزی حالیشون نی- طرف نیستن. خلاصه وقت تنگ بود و کوپن ما هم تموم شد. در پایان ازشون تشکر کردم که زحمت کشیدن و برخلاف خیلیای دیگه فقط اهل حرف نیستن و  خداحافظی کردن و رفتند. 

مهد کودک 2

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

دوتا خیر انارکی پیدا شدن و پول مهد انارک را دادند. الان انارک مهد کودک ثابت داره. چوپونون هم 500 تومن از فرمونداری کمک گرفتند. ولی خبری از خیرین نیس. البته نه که خیر نداریم یا نمیدناااا. مشکل ما بی همتی خودمونه. کسی پیگیر نیس. کسی دلسوز نیس دنبال این چیزا بدوه. بی همتی چوپونونیا چیز تازه و عجیبی نیس. همه هم از قبیل همیم. من ک ز کل ناامید بودم. حالا ببینیم ماشالله نجفیان چه میکنه.


شنبه 9 مهر 1390

زبیده رضائیان درگذشت

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

انا لله و انا الیه راجعون

زبیده رضائیان دارفانی را وداع گفت.

شب گذشته خانم رضائیان (مادر آقای ماشالله سلطانی) در نائین به رحمت ایزدی پیوست. عصر امروز پیکر این مرحومه جهت خاکسپاری از نائین به چوپانان تشییع میشود.

برای ایشان طلب مغفرت و برای خانواده اش طلب صبر از خدای منان داریم.

________________________________________________________________

خاکسپاری مرحومه رضائیان صبح فردا یکشنبه 90/7/10 در بهشت سجاد چوپانان انجام میشود.


شنبه 9 مهر 1390

مهد کودک 1

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

پیش دبستانی چوپونون امسال ۸ تا دانش آموز داره. ولی همچنان کلاسها بعلت نبودن معلم برگزار نشده. بالاخره بعد یک هفته امروز آموزش و پرورش نائین آب پاکی را هم رو دستمون ریختند و گفتند امسال از مهد کودک خبری نیست. مگر اینکه بخواهید معلم پاره وقت بفرستیم (۳-۲ روز در هفته) و یا اینکه نفری ۴۰۰-۳۰۰ هزارتومن پولشا خودتون بدید تا معلم بفرستیم. واقعا این مملکته که داریم؟  اگه این ۸ خونوارم امسال بخاطر مدرسه بچه شون از چوپونون برن سال دیگه کلاس اول هم نخواهیم داشت.نمدونم آینده چی میشه. ولی اگه روال این باشه که میبینیم تا آشتیان شدن چوپونون راهی نمونده.


جمعه 8 مهر 1390

نظرخواهی دهیار

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

آقای نجفیان٬ دهیار چوپانان از همه چوپانانیها خواستند که هر نظر و پیشنهادی برای آبادانی چوپونون دارند را ارائه بدهند تا بحثهای کارشناسیتر روش انجام بشه و طبق اولویت شروع به کار بشه. کلاس کار و اوتوریتی و این اداها را کنار بذارت و لااقل بدون اسم پیامتونا بذارت.

اگه من و شما به آبادیمون کمکی نکنیم قرار نی رضوی و حسنی کاری برامون بکننا!

پس یاعلی!


جمعه 8 مهر 1390

سرشماری

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

 آقا سرشماری سال ۹۰ نزدیکه. دوم آبان شروع مشه! الان جمعیتمون پائین اومده. همه کمک کنین تا آمار را به ۲۵۰۰ برسونیم بلکن بتونیم شهری را برا چوپونون بگیریم. اگه موتونت خودتون یا یکی از اعضای خونواده حتما بیایت اگرم امکانش نیس شناسنامه تمام اعضای خونواده را به فامیل یا همسایه های چوپونون برسونت. به من هم برسه یه فکری برمیدارم. فقط خدائیش بیخیال نباشیم.


جمعه 8 مهر 1390

شروع به کار دهیار جدید

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

 آبادی یه جنب و جوش خاصی پیدا کرده. آقای نجفیان کارش را شروع کرده و الحمدلله تا حالا خوب تونسته با مردم ارتباط برقرار کنه. نظرخواهی و تعامل با اهالی از ویژگیهای بارزشون بوده. بیایت خداوکیلی همه با هم کمک کنیم و یه تکونی به آبادی بدیم. خود من خیلی ناامید بودم. ولی با برنامه ها و پشتکاری که از دهیار جدید دیدم راه دوری تا آبادانی آبادیمون نداریم. تو سایت سینا و همینجا نظر بدید به گوش دهیار خواهد رسید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد