چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

وبلاگ چوپونون هفته چهارم مهر 1390

وبلاگ چوپونون هفته چهارم مهر 1390  

اولین قدم برای آبادانی چوپونون ..........

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :بقیه شا تو بگو ،


ذبیـــح : همین سرشماریه
   ...   : به وطنمان خیانت نکنیم
حسین: از نوک دماغ خودمون کمی جلوتر را بببینیم 
حامــد: اول این که همه مردم چوپانان پشت سر هم باشن.دوم این که همه برای سر شماری بیان.اینده چوپانان فقط به دست ماست.
   ج    : قدم اول که همین سرشماریه ولی بعدش بایدهمبستگیموناحفظ کنم وباهمفکری ومشارکت موقعیت شغلی ایجادکنم
حسین.خ: اولین قدم سرشماریه بعدشم کنار زدن افرادی که در راس بعضی کارا هستن ولی کاری انجام نمدن که هیچ بلکه به ضرر آبادی کار مکنن
علی اکبر مراد: اول با توکل به خدا دوم حضور در چپنون برای سرشماری

؟؟؟؟


شنبه 30 مهر 1390

شاهکار شورا و دهیاری سابق

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

اگه بیماری قلبی یا بچّه تو شکم دارید این مطلبا نخونید!

جریان از این قراره که میراث فرهنگی و جهانگردی بکوب افتاده توی خط زدن مجتمعهای خدماتی بهداشتی در طول جاده های تمامی استانهای کشور! استان اصفهان هم از این قاعده مستثنا نبوده و محور طریق الرضا بعنوان یکی از مهمترین جاده های استان در اولویت قرار گرفت. کارشناسای میراث فرهنگی 4 نقطه را انتخاب کردند. "پتاس، چاهملک، سه راهی جندق و چوپانان!
کارشناسا شروع به رفت و آمد کردند تا فضای مورد نیازشون را پیدا کنند. فضای مجتمع چوپانان هم انتخاب شد. اول ورودی چوپانان -از سمت خور- بین پمپ بنزین و شکاربانی! ولی کارشناسای گردشگری و میراث فرهنگی با مردم عجیبی روبرو شده بودن. همه جا ازشون استقبال و زمینه براشون فراهم شده بود، ولی در چوپانان سنگ اندازیها شروع شد و جالب اینکه سنگ اندازیها از طرف شورای روستا بود. اصلاً قابل هضم نبود. ولی خیلی زود فهمیدند که جریان چیه و چرا شورا مخالفه. آقایون شورا زمین روبروی جنگلبانی را پیشنهاد کردند و گفتند فقط اینجا اجازه دارید بسازید، کارشناسا بحثای خودشونا داشتن و دلایلشون که فلان جا بهتره! ولی وقتی دیدند شورا میگه فقط جنگلبانی و از طرفی متوجه شدند رئیس شورا همون رئیس جنگلبانیه و اصرارشون برای منافع شخصی خودشونه دیگه بیخیال چوپانان شدند. حتماً میگید "نه بابا"
ما هم مثل شما گفتیم "نه بابا"! ولی "آره بابا"! 400 میلیون بودجه از چوپانان برگشت خورد و چوپانان از لیست مجتمعهای خدماتی بهداشتی جهانگردی خارج شده. پتاس شروع بکار کردند. چاهملک و سه راهی جندق فوندانسیونشم ریختن و بزودی دیواراشم میره بالا! و یه چیز جالب دیگه! انارک به لیست اضافه شده! حالا جای چوپونونا گرفته یا تو اولویت بعدی بوده نمیدونم. یعنی این همون 400 تومن بودجۀ چوپونونه؟! 
خاطرۀ عباس کدخدا را کنار این قضیه بذارید. بخاطر منافع آبادی زمین رایگان دادن اداره برق. این فقط یه مثاله. مالکین زمین مسجد، حموم، مدرسه ها، غسالخونه، رخشورخونه، بهداری، باغ ملی و ... را به رایگان در جهت خدمت به آبادی بخشیدند. ولی آقایون همیشه نگاهشون به جیب خودشون بوده! تنگ نظری تا کجا! بشینید پا درد دل مجید اسکندر ببینید برا این مجتمعی که داره میسازه شورا چه پدری ازش در اورده. برای یه تیکه زمین خدا را جلو چشمشون میارن. مجید اسکندرا بخاطر "یک" بوته تاق که بصورت خودرو سبز شده بود یکسال دووندند. ولی با سوءاستفاده از نام شهدا وسط تاغزارهای حجت آباد هرچی مجوزه گرفتن و هرچی زمینه به اسم خودشون کردند!
زیاد به بیراهه نرم!
برداشتای شما و اینکه چه کارایی میتونید بکنید مال خودتون. ولی من فقط و فقط میخوام از این قصه یه نتیجه بگیرم.

                                  "چو بیشه تهی ماند از نرّه شیـر
                                   شغالان درآیند هر سو دلیــــــر"

فقط بشتابید و به داد چوپانان برسید که کسی جز خود ما نمیتونه کاری برا آبادی بکنه.

                                                      "اولین قدم"

                                      منتظر تاریخ سرشماری باشید


شنبه 30 مهر 1390

آگهی جهت فروش زمین

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

400 متر زمین، واقع در تقاطع خیابون ولی عصر و خیابون نونوایی پایین، روبرو خونۀ حاجی بهادری، سه نبش، متعلق به آقای جلالپور، اگه کسی مشتریه یه ندا بده!


شنبه 30 مهر 1390

خاطره ای از عباسِ کدخدا

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خاطرات چوپونونی ،

اینم یه خاطره از آقای عباس صادق محمدی پسر مرحوم کدخدا -آق محمّد اُسّا علی- که خودشون هم مدت 20 ماه سمت کدخدائی چوپونون را بعهده داشتند.
"سال 42 بود که بحث برق توی منطقه مطرح شد. دولت 40% هزینۀ برقرسانیا بعهدۀ مردم گذاشته و 60% اونا تقبّل کرده بود. هزینۀ بسیار زیادی را می طلبید. در اون دوره من حدود 17-16 ساله بودم ولی همراه مرحومِ پدر در تمامی جلسات مالکین حضور داشتم و به سبب کسالتی که پدر داشت بسیاری از مسائل روی دوش من بود. هزینه ای را که برای برقرسانی چوپونون براورد کرده بودند 100/000 تومان بود که در اون زمون پول زیادی بشمار میرفت. در یکی از جلسات بحث برق مطرح شد. چیزی حدود 300 خونوار در سال 42 در چوپانان ساکن بودند. قرار بر این بود که از هر خونوار 100 تومان بگیریم، ولی باز هم کم می آوردیم. بحث زیادی شد و هرکدوم از مالکین قدیم -که همگی باسواد بودند- یه قلم و کاغذ دستشون بود و حساب میکردند که چکار باید بکنند. در نهایت قرار شد از مالکین روستا و همچنین مهندسای نخلک و صاحبای معادن اطراف که ساکن چوپانان بودند هرکدام 200 و از رعیتها هرکدام 100 تومان بگیرند.
کار را به کدخدا سپردند و من از جانب پدر مأمور جمع آوری وجوه شدم. همه با آمدن برق به آبادی موافق بودند. حتی تعدادی که از نظر مالی در شرایط خوبی بسر نمیبردند پول قرض می کردند و وجه خود را می پرداختند. همّتی عجیب و زبانزد داشتند پدران ما! در نهایت 37/000 تومان جمع شد. همه مستأصل شده بودن و عزای اون 3000 تومان باقیمانده را گرفته بودند. 3000 تومان در اون زمون پول کمی نبود. جلسۀ مجدد برگزار شد و در نهایت پیشنهاد میرزامهدی پذیرفته شد و 3000 تومان باقیمانده را "میونه" پرداخت کرد. مرحوم پدر 40/000 تومان پول را برداشت و از بانک ملی انارک به حساب دولت واریز کرد.
دولت هم به وعدۀ خود عمل کرد و در سال 43 موضوع برقرسانی چوپانان را به مناقصه گذاشت. شرکتی که مناقصه را برد خیلی سریع دست به کار شد و 6 ماهه پروژۀ برقرسانی چوپانان به اتمام رسید که کاری بس عجیب و شگرف بود. زمین از طرف مالکین به رایگان در اختیار اداره برق گذاشته شده بود (روبروی پاسگاه قدیم-موتورخونۀ برق). همزمان با ساختن ساختمون موتورخونه گروهی مشغول نصب تیرپایه ها و گروهی مشغول سیمکشی به خونه ها و تیرها بودند. با رسیدن موتورخونه در فروردین 1344 چوپانان از نعمت برق برخوردار و همۀ خونه ها با همّت مثال زدنی چوپانانیها روشن شد. همّتی که در منطقه مثال زدنی بود و خوریها و جندقیها و انارکیها و دیگر روستاهای منطقه را شگفت زده کرده بود و خیلیها برای دیدن برق به چوپانان سفر میکردند. هیچکدام برق نداشتند و بین شهرها و روستاهای بعد از انارک اولین جائی که برق داشت چوپونون بود. تنها خاطرۀ بدی که از آنزمان در ذهنم مانده اینه که مرحوم کدخدا در سال 1343 دارفانی را وداع گفت و نتوانست نتیجۀ تلاشهای خود و دوستانشا با چشم خودش ببینه. بهرحال حتماً از اون دنیا نظاره گر شادی مردم باهمّت چوپونون بوده و همراه با آنها خوشحالی میکرده. امید داریم که مردم غیور و لایق چوپانان باز هم برای آبادانی روستاشون اراده کنند؛ چرا که هربار مردم چوپانان در موضوعی اراده کرده اند به خواسته شون رسیده اند و بارها ثابت کرده اند که خواستن توانستن است."


شنبه 30 مهر 1390

معرفی بخشدار انارک

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

بالاخره بعد از چندماه بخشدار انارک معرفی شد. چندماهی میشد که با بازنشسته شدن آقای محمدحسین اقبال میز بخشداری انارک خالی مونده بود و آقای مهدی عادل زاده سرپرستی مؤقّت اونا بعهده داشت. بالاخره آقای میرزابیگی -از کارمندای سابق فرمونداری نائین- بعنوان بخشدار بخش انارک معرفی شد و فردا مراسم معارفۀ رسمی ایشون با حضور مسئولین ادارات شهرستان نائین و شوراهای بخش انارک و دهیار چوپانان در محل فرمونداری نائین برگزار میشه.
آقای نجفیان این انتصاب را به همکار پیشینشون تبریک گفتند و برای آقای میرزابیگی آرزوی موفقیت روزافزون کردند.


جمعه 29 مهر 1390

مانور اسکان اضطراری در اردستان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

مانور اسکان اضطراری با حضور بیش از 3000 نفر از مدیران و مسئولین ستاد بحران استان در اردستان برگزار شد. در این مانور آقای قدمی (معاون وزیر کشور)، استاندار اصفهان و هیئت همراه نیز حضور داشتند. همۀ مدیران و کارشناسان ستاد بحران استان از عصر پنجشنبه در محل اسکان داده شدند تا مدیریت استان اصفهان بعنوان مدیر جانشین پایتخت در حوادث غیرمترقّبه ارزیابی و رفع ایراد شود. امروز هم کارگاههای آموزشی برای آمادگی جهت اسکان اضطراری در حوادث برگزار شد.
آقای ماشالله نجفیان هم بعنوان تنها نمایندۀ دهستان چوپانان در این مانور حضور داشتند.


جمعه 29 مهر 1390

هوای پائیزی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

از نزدیکای ظهر هوا بتدریج غبارآلود شد و بادسردی شروع به وزیدن کرد. بخاطر مجاورت با ریگ جن طبق معمول اندک جریان هوا باعث بلندشدن ریگا میشه و ریگ یا همون ماسه بادیا همراه با باد جابجا میشن. سوز و سرمای خوشی هم داره باد و داره اون روی پائیزا یواش یواش به نمایش میذاره.


جمعه 29 مهر 1390

تسلیت به آقای زاهدی و خانمشون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

آقای رحمانی  باتفاق خانواده راهی اراک میشن تا پسرشونا برای خدمت سربازی تا اراک همراهی کرده باشن. ولی در اراک (یا نزدیکی اراک) ماشینشون واژگون میشه و متأسفانه خانم آقای رحمانی و پسرشون و همچنین نوۀ اقای رحمانی در این حادثه از بین میرن. این سه مرحوم در انارک خاکسپاری شدن.
جا داره از همینجا به آقای ابوالقاسم زاهدی و خانمشون خانم زهرا رحمانی تسلیت بگیم و از خدای منّان برای ایشون طلب صبر و برای اون مرحومین طلب مغفرت داریم.


جمعه 29 مهر 1390

غم بخور

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،


                                         "یوسف گمگشته باز آمد به کنعان، غم بخور"
 
 گمشده بعد از 9 ماه باز به چوپونون اومده. ولی خبری از بچّه نیست و بالطبع بچه را به یکی از ارگانهای حمایتی سپرده. من یکی که تو این کار موندم. با اینکه اصلیّت این خانم چوپونونی نیست  و صدمات و لطمات زیادی به حیثیت روستا زده، ولی بهرحال آدم فکر سادگی و بیکسیشا میکنه  و دستش پیش نمیره کاری بکنه. شاید اگه از شأن و منزلت اجتماعی بالاتری برخوردار بود راحتتر بودیم. ولی خدا این خانم را از همون اول بدبخت آفریدتش و بدبخت هم خواهد ماند. فقط باید غم بخوریم که چرا اینجور شده و بیندیشیم که چه کاری بهتره بکنیم. مُخ من که هنگه!


جمعه 29 مهر 1390

کارتخوانهای جدید

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

چند وقتیه که مغازه های چوپونون (حجّت، عباس رفیع و محمّد بمانی) هم مجهّز به دستگاه کارت خوان شده اند و برای خرید از این مغازه ها دیگه لزوماً پرداخت وجه نقد احتیاج نیست. همچنین قرض الحسنه و بانک کشاورزی هم به خودپرداز مجهّز شده اند. گفتم بدونید بد نیست.


جمعه 29 مهر 1390

عقد آقای نجفیان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

اینم یه مراسم عقد که خبرش خیلی دیر بهمون رسید، لذا ایشالا تبریک دیرهنگاممون را میبخشن!
جشن عقد
دوماد: آقای علی نجفیان پسر محمدرضا (نوۀ حاج علی آقا میرزا)
عروس: دوشیزه شیخیان اهل یزد
زمان: 3-2 ماه پیش
مکان: یزد
________________________
تبریک اینجانب را پذیرا باشین، ایشالا که در کنار هم، 120 سال، سایه تون رو سر 10 تا بچه تون باشه. 


پنجشنبه 28 مهر 1390

جشن عقد آقا و خانم کلانتری

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

جشن عقد
داماد: آقای رحیم کلانتری پسر مرحوم محمد (میرگل)
عروس: دوشیزه کلانتری دختر محمدرضا (شکرالله)
زمان: امروز
مکان: نائین
_______________________

تبریک اینجانب را پذیرا باشین، ایشالا که در کنار هم، 120 سال، سایه تون رو سر 10 تا بچه تون باشه. 


پنجشنبه 28 مهر 1390

قالیچۀ مرحوم گرگوئی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

این قالیچه توسط مرحوم حسین گرگویی در سال 86 با همکاری خواهر ایشان خانم زینت گرگویی بافته شد که بعنوان زیباترین قالی حجمی ایران شناخته شد که در نمایشگاه تاریخی که در نوروز 90 در چوپانان برگزار شد در معرض نمایش گذاشته شد و اینک در موزه اشکذر حفاظت میشود که لازم به ذکر است مرحوم حسین گرگوئی کارمند میراث فرهنگی یزد بود که در سال 87 براثر تصادف در جاده گرمه جان خود را از دست داد که بسیاری از همکاران ایشان برای دیدن این قالیچه به موزه اشکذر آمده وبرای از دست دادن این مرد بزرگ اشک ریختند . یادش گرامی


پنجشنبه 28 مهر 1390

شمارش معکوس

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،

نکند این شمارش معکوس
نفس‌های زادگاه من است
که در ماراتون ماندن
به شماره افتاده است
و می‌کوشد تا قهرمان بماند
نکند این شمارش معکوس
ضربان‌های قلب زادگاه من است
که در مبارزه با مرگ
به تپش افتاده است
و می‌کوشد تا زنده بماند
***
نه ...
این شمارش معکوس
شمارش پرتاب سفینه‌ایست
که مرا می‌برد
به زادگاهم
تا اهدا کنم
خونی را
که در رگهایم به ودیعت نهاده است
سال‌ها پیش
برای روز مباد!
نه …
این شمارش معکوس
شمارش پرتاب سفینه‌ایست
که مرا می‌برد
به زادگاهم
تا کف بزنم
دویدنش را
و به شادمانی برخیزم
قهرمانیش را


پنجشنبه 28 مهر 1390

کتابخونه هم غریبخونه شد!

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

سرنوشت غم انگیزی داشته کتابخونه مون. اینجا قصد مطرح کردن تاریخ کتابخونه و صدماتی که مادر شهید قوامزاده برای احداث اون خورده را ندارم، ولی خیلی زور داره! کتابخونه به این وسعت و زیبائی توسط خیّرین روستا ساخته میشه و دولت هم وقتی این همیّتا تو خیّرین روستا میبینه ردیف استخدامی براش پیش بینی میکنه. دوتا نیروی استخدامی برای چوپونون میفرستن. یکیشون از همون اول نایین میمونه و نمیاد و دومی چندماهی میاد و ... یه زد و بندایی توی اداره فرهنگ و ارشاد نایین (که خودش مرجع فرهنگ باید باشه) شکل میگیره و اونا دیگه هرگز سر پست خودشون نرفتن.
الان هردوتا نیروهای چوپونون دارن تو اداره فرهنگ و ارشاد نایین و کتابخونه های وابستشون کار میکنن و حقوق چوپونونشونا میگیرن و چندرغاز حقوقشونا برای آقای رفیع (ماشالله) میفرستند تا کتابخونه را بچرخونه. کتابخونۀ چوپونون یکی دوساعت بعدازظهر برای تک و توک مراجعه کننده ای که داره بصورت زوج و فرد داره کار میکنه. با آقای رفیع که همصحبت بشی میگه هدف خیر داره و اگه اون این کارا نکنه کتابخونه تعطیل میشه. چون کسی نیست که بچرخونه. توی نیّت خیر آقای رفیع نمیخوام شبهه ایجاد کنم. ولی آیا این کار درست بوده؟ اگر یکماه تعطیل میشد و مردم و شورا اعتراض میکردن آیا نتیجه نمیگرفتیم؟ دو خونوار جوون را از چوپونون پروندیم و خوشحالیم که یه نفر کار همه را انجام میده. آیا در قبال حرکت خیرخواهانه و بزرگ مادر شهید قوامزاده دولت نمیتونست دوتا نیروی ثابت را برای اعتلای فرهنگ در روستا نگه داره؟ اصلاً مسئولین استان و وزارتخونه از زدوبند نایینیا مطلعن یا آقایون مملکتو خرتاخر دیدن و یاعلــــی!؟ آیا این کارشون باعث سرخوردگی و ناامیدی دیگر خیّرین نخواهد شد؟ آیا مادر شهید قوامزاده از این اوضاع کتابخانه -که فقط خدا میدونه چقد مشقّت کشید واسش- راضیه؟
میدونین غصۀ من از چیه؟ دیروز تو اینترنت سایت کتابخونه های عمومی کشور http://www.iranpl.ir و همچنین زمبیلِ خودمون آگهی استخدام نیرو برای کتابخونه های کشورا دیدم. یه نیرو برای بافرون و یکی هم برای انارک استخدام میکنن. یعنی آقایون اصلاً برنامه ای برای چوپونون ندارند! اصلاً به روی خودشونم نمیارن که نیروهای ما را با یه نامردی تمام عیار از ما دزدیدند و از سکوت و بی تفاوتی مسئولین چوپونون کمال استفاده را برده اند! حالا که نیروهای چوپونون دارن رو به بازنشستگی میرن نیروهای جوونشونا برای ازمابهترون میگیرن. باز هم صدائی از کسی درنخواهد آمد و این پتانسیل را هم مثل دهها مورد دیگر به فنا خواهیم داد.
باز هم ناامید نیستیم و تنها کورسوی امیدمون به دهیار جدیدمونه! ایشالا که بتونه جایگزینی برای نیروهای از دست رفتۀ چوپونون بیاره تا تنها ارگان زیرنظر وزارتخونۀ ارشاد در چوپونون اینجور بی صاحب و بیکار نیفته و فعالیتهای فرهنگی چوپونون توی "دوتا کتاب به امانت دادن" خلاصه نشه! جا برای کار خیلی زیاده دوستان! بویژه در زمینۀ فرهنگ!

خوردن پا به جارو

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

اون قدیما اگه موقع راه رفتن پای کسی به جارو برخورد میکرد، برای جلوگیری از شومی و نحوست، خلالی از جارو را جدا میکردند و با آب دهن خیسش میکردند و اونا پشت سرشون مینداختن.
...............
البته این قضیه مربوط به جاروهای دستیه که با برگۀ خرما درست میکردن! فردا نزنین جاروبرقیاتونا بشکنین و بگین ما به سنتها احترام میذاریمااااااا!


چهارشنبه 27 مهر 1390

صحبتی با مرحوم جعفر حلوانی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خاطرات چوپونونی ،

چند جمله ای از مصاحبت پیلارسال با مرحوم جعفر حلوانی:
در سال 1309 به دنیا اومدم. 15 ساله بودم که به چوپانان اومدم. در اون زمان کشاورزی 5-2 بود. یعنی 3 مَن ارباب برمیداشت و 2 مَن رعیّت. اون زمون چوپانان آسیاب آبی داشت که علی اکبر کبلا قاسم اداره میکرد. هر اربابی که روز آبش بود دگه کسی حق نداشت بدون اجازه برای کسی گندم یا جو آرد کنه و اگه کسی نیاز به آرد داشت باید از اربابی که روز آبش بود اجازه بگیره و گندمشا آرد کنه. ارباب این اجازه را داشت که هرسال رعیّت خودشا عوض کنه. رعیتا هیچ خونه ای نداشتند و هر اربابی یه اتاق به رعیت خودش میداد. ابادی دشتبون داشت. دشتبون کسی را جز کشاورز نمیذاشت به دشت بره و حقوق اونا روی ساعت آبی که داشتند بش میدادند. دشتبون چوب بلندی داشت و یه دمپُر داشت که با اون کلاغا رامیکشت تا محصولا از بین نبرند. به یادیِ من کبلاعباس دشتبون بود و بعدشم حسنعلی افضل که خیلی هم جدی بود و یه بچه هم نمذاشت دشت بره. در اونزمان یعنی حدود 1325 از کمباین(که پیرمرد کنبانگ تلفظش میکرد) خبری نبود. کشاورز چنتا کارگر میگرفت و درو میکردند و خرمن مکردند. وسیله ای بود بنام گردون که الاغ یا گاو را به گردون میبستند و یک هفته سوار گردون میشدند و الاغ را میزدند تا  بدوه و این خرمن خرد بشه. بعد با پارو و چارشاخ  خرمن کوفته را بادکش میکردند و گندم را از کاه جدا میکردند و به گفتۀ اون زمونا "داد" میبستند و بالای گندمها را تخت میکردند و با یه دسته اسفند یا نام علی یا محمد را رو خرمن مینوشتند. شب بغل خرمن میخوابیدند تا اول صبح که هوا خنکه  خرمن را وزن کنند. با ترازو 6کیلو 6کیلو میکشیدند. قپّـون وجود نداشت.ترازوی اول را که میکشیدند میگفتند: اول به نام خدا یک و هر من را که میکشیدند از امام اول تا دوازدهم را میگفتند و باز ازنو. در اون زمون کافه و قهوه خونه وجود نداشت. سه چارتا خونۀ خشت و گِلی بود بنام غریبخونه. اگر مسافری میومد جاش تو غریبخونه بود. غریبخونه جای مخصوص برای شتر و خر و اسب مسافرا هم داشت تا در اونجا استراحت کنند. در اون زمون خیابون و خونه ای نبود. فقط یه قلعۀ بزرگی بود که نفوذ ناپذیر بود. چهار برج بلند چهار طرف این قلعه بود. قلعه یه در بزرگ داشت که شبها اونا پشت بند مکردند و صبح وا مکردند. دورتادور قلعه اتاق اتاق بود که هر خونواده داخل یه اتاق بودند. در این اتاق گوسفند بود، مرغ بود، هیزم بود، خونواده هم زندگی مکردند. در اون زمون بزرگ آبادی حاج محمد زاهدی پدر حاج ابوالقاسم زاهدی بود و شیخ مستقیمی و میرزامهدی و محمد حاج عبدالله بقائی و رحمتعلی عمادی و باقر حاج محمد و محمد حاج محمدعلی اربابهای اصلی و بزرگ بودند و در اصل بزرگ اینا حاج محمد زاهدی بود که انسان بسیار باتقوا و خوبی بود و هوا رعیّت جماعت را داشت.
بعد از اون آب حجت آباد را دراوردند و هرکسی هرقدر ملک چوپونونا داشت همونقدر در حجت آباد هم داشت و بعد آشتیان را دراوردند. چنتا از کشاورزای چوپونونا به حجت آباد و آشتیان فرستادند تا اونجا مشغول کشاورزی بشن. کدخدای اون زمون آق محمد اسّـــا علی بود و بعد جعفر مندلی شد. کدخدای اون زمون حکم شورای الان را داشت و اختلاف بین مردم را حل میکرد و به مشکلات مردم رسیدگی میکرد. مردم هم احترام زیادی برای کدخدا قائل بودند و تا اربابهای قدیم و کدخدا نمیومدند دختر و پسرشونا عقد نمیکردند. مردی عالم و باتقوای دگه ای هم در چوپانان زندگی میکرد به نام سید ریاض که هم صیغۀ عقد جاری میکرد و هم روضه خون مسجد بود و هم پیش نماز و مردم احترام زیادی براش قائل بودند. سیدریاض مرد بسیار باهوششی بود.بنّاهایی که نقشۀ چوپانان را کشیدند یکی اسامحمدحسین نظزیان بود و یکی اسا حسن نجفیان بود. شاگردشون هم اسا اصغر افضل بود. این سه نفر خونه ها و بادگیرا را خیلی تند درست میکردند و تاق یه اتاقا با خشت به یه روز میزدند و هیچ کارگری دمِ دست اونا تاب نمی آورد.
                                                                                                    "برای شادی روحش صلوات"

متن بالا یه متن ادبی یا تاریخی نیست. اگه جمله بندیا زیبا نیست برا اینه که لحن محاوره ای مرحوم را نوشتم. خیلی هم سنگین زیر بحث نرفتم لذا همۀ مطالب بالا نظرات و صحبتهای درددل گونۀ مرحوم جعفر حلوانیه. اگه جائی را اشتباه دیدین به بزرگواریتون منِ نگارنده را ببخشین.


چهارشنبه 27 مهر 1390

آمار 6 سال گذشتۀ چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

جمعیت:
1385: 1326 نفر                     1386: 1206 نفر                       1387: 1154 نفر
1388: 1076 نفر                     1389: 1015 نفر                       1390: 961 نفر

1390:
961 نفر                   313 خانوار                468 مرد                 493 زن

درسال 89 ، 10 مورد فوتی و 7 مورد تولد داشتیم. لذا میتوان نتیجه گرفت در طول یکسال 51 نفر مهاجرت به شهر داشته ایم.

آمار ریزتر باشه برا بعداً ایشالا...


سه شنبه 26 مهر 1390

رضوی یا حسنی؟

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

کم کم داره تب انتخابات همه جا بالا میگیره. بویژه تو نائین که همیشه یه فضای دوقطبی توش حاکم بوده. بعداً مفصل جریانات گذشته و حال انتخابات نائین و نماینده ها را میگم. فعلاً کاندیداهای قطعی و احتمالی را براتون معرفی میکنم.
شما میگین رضوی یا حسنی؟؟

                                                               دکتر حسین حسنی بافرانی
نمایندۀ شهرستان در دوره های 7 و 8 مجلس. با محبوبیت عجیبی شروع کرد و  در دومین مصاف رودررو در انتخابات هفتم رضوی را راحت کنارش زد. دکتر محبوبیتش را با پزشکی در خور و روستاها و بعد در ریاست شبکه بهداشت بدست اورد. شهرستان شدن خور خیلی کار بزرگی بود که کرد. دکتر خوشرو و مهربونه و به هیچکس نه نمیگه. با سپردن مدیریتهای شهرستان به بافرونیها بویژه فرمونداری انتقادات ازش زیاد شد و محبوبیتش بسیار کم. بنظر نمیاد این حسنی همون حسنی دورۀ هفتم باشه که با 7000 اختلاف رأی رضوی را کنار بذاره. حاشیه های جاموندن از هواپیما و نگهداشتن هواپیما تا رسیدن دکتر و همچنین کری خونیای دکتر با پرسپولیسیای مجلس و همچنین جلسۀ انتخاباتی چندروز پیشش با لاریجانی پشت درهای بسته از حاشیه های حسنی طی این مدت بوده.

                                                           مهندس سید ابوالفضل رضوی
تو مرام و معرفت حرف نداره. سال اول با یه پیکان قراضه اومد تو دور و با همون سادگیش و شیرین زبونیش تونست راجی را که دگه دل همه را زده بود کنارش بزنه. کل کل های رضوی و مرحوم مصطفی شیخ همیشه جالب بود و مصطفی همیشه یه تنه برای محرومیتای چوپونون به دل رضوی و بقیه مسئولین میزد. رضوی نمایندۀ شهرستان نایین در دوره های 4 و 5 و 6 بود. ابطال انتخابات پنجم با نفوذ مخالفینش خیلی سروصدا بپا کرد. ولی مهندس سلطان قلبها بود و با یه پیروزی وحشتناک طیب و بقیه را کنار زد. دور ششم رضوی هم داشت دل همه را میزد ولی با یه سری زرنگیهای خاص خودش تونست حسنی محبوب را کنار بزنه. مهندس دور هفتم شکست بدی از حسنی خورد و دور هشتم بخاطر امضای یه نامه به رهبری صلاحیتش را رد کردن. البته نفوذ طیّب و امام جمعۀ وقت نایین و شاید هم دکتر کمک زیادی به این قضیه کرد. طرفداران رضوی همچنان عاشقشن و امیدوارن با توجه به فتنۀ سبزیها و تلاش مسئولین برای حضور هرچه بیشتر مردم در انتخابات اینبار صلاحیت مهندس تأئید بشه شاید بیاد و دوتا کارخونه دگه تو شهرستان احداث کنه. توسعه عمران و کاشی و سیمان نایین شاهکارای رضوی تو سه دوره نمایندگیش بودن.

                                                                   دکتر رضا ترابی
اهل فرخی و پسر خوبیه. دانشجوی حقوق امام صادق بوده و بخاطر محرومیت منطقه و بی پزشکی روستاشون در اون زمان درسشا ول میکنه و میزنه تو کار پزشکی. دکتر رضا یکی از فعالترین بسیجیهای دانشگاه بود و حرکتای بسیجی وار را عاشقشه. دکتر ترابی از سال 85 یکی دوسال رئیس شبکه بهداشت شهرستان بود. تو این دوره کاری را تونست بکنه که خیلیای دگه عرضه شا نداشتند. در اون زمون یه مافیای عجیبی شبکه بهداشت و حسابداری را گرفته بود و کاری نبود که اینا نکنن. دکتر ترابی مث احمدی نژاد بی کله زد تو دل مشکلات و با همه در افتاد و پیروز هم شد. بعد از اون هم دکتر پزشکی فرخی را میکرده تا حالا. دکتر ترابی خیلی فرخی دوسته و همه چیزا برا فرخی میخواد. شاید این عیب بزرگی بود که دکتر در دورۀ ریاستش اونا به همه بروز داد. دوسال پیش هم یه تصادف وحشتناک و کوما و ... و اوضاع روحی و جسمیش شدیداً داغون شده بود.

                                                      قاضی حمیدرضا طباطبائی نائینی
کاندیدای دور هشتم و تنها رقیب سرسخت حسنی در  دور قبل. یهو با یه یال و کوپال عجیبی پیداش شد. محبوبیت عجیبی در اصفهان دست و پا کرده بود و فکرش هم نمیکرد نائین رأی نیاره. روزی که برا تبلیغ تاب میخورد یه کاروان از اون کاروان ضریح امامزاده سیدجلال الدین طویلتر دنبالش بودن. طرفداراش میگفتن قاضی مرزهای قدرت و ثروت و شهرت را رد کرده و یکاره برا خدمت اومده، ولی اینکه تا حالا کجا بوده را کسی نفهمید آخرشم.  اون زدوخورد و درگیری شدید 4 روز به انتخابات در نایین هم آخرش گردن طرفدارای طباطبائی افتاد. بهرحال الان قاضی طباطبایی معاون قضایی رئیس دادگستری استان تهرانه. فقط دوستانه میگم بهش که بهتر بود لااقل یه سر تو این 4 سال میومدی و برادریتا ثابت میکردی بعد انتظار رأی میداشتی.

                                                                دکتر غلامرضا کریمی
مهرجونیه. آدم خوبیه میگن و لیست فعالیتا و پست و مقاماش یه صفحه مشه خودش. مهمّاش استادی دانشگاه و قائم مقام وزیر بوده. از اول تهرون بوده و ما که تو منطقه اسمی ازش نشنیدیم. دکتر از بقیه رقبا فعالتر به نظر میرسه و مرتب داره به مجالس و مراسم مختلف سر میزنه. طرفداراشم بویژه جوونای مهرجونی بیکار نیسن و بکوب دارن براش تبلیغ میکنن. دکتر شانس زیادی برای خودش قائله. چرا که میدونه رأی زیاد حسنی همیشه در منطقۀ خور بوده و با شکستن این رأی و داشتن رأی نایین دیگه نونش تو روغنه. دکتر تو دنیای مجازی هم فعاله و تو وبلاگای خوری همش حرف حضور دکتر کریمی و سرزدنای گاه و بیگاهش به اینور اونوره. اگه رضوی تأئید نشه دکتر کریمی شانس زیادی برای مقابله با حسنی خواهد داشت.

                                                            حجت الاسلام دکتر رفیعی
دکتر رفیعی هم جزء کاندیداهای احتمالی این دوره است. دکتر دلش میخواد بعد از راجی دومین نمایندۀ آخوند شهرستان بشه و به مردم خدمت کنه! من موندم این خدمتگزارای خوب تا حالا کجا بودن! دم انتخابات که میشه همه برا خدمت میان و خدائی نکرده هیچکدوم انگیزۀ شخصی ندارن!! حاج اقا رفیعی پایۀ ثابت برنامه های مذهبی در تلویزیونه و خیلی امید داره از شهرت تصویریش کمال استفاده را بکنه و حسنی را که دل مردما داره میزنه کنار بزنه.

                                                                  مهندس بلانیان
خیلی پسر گلیه! واقعاً از مصاحبتش لذت میبرین. البته لذت از مصاحبت ملاک خوبی برا نمایندگی نیست. ولی جالبه که مهندس تو کارش هم استاده. جزء فعالترین و موفقترین مدیرای شهرستان بوده و طی دورانی که سمت مدیریت صنایع و معادن شهرستان را بعهده داشت طرحها و ایده های آموزشی نو و عالیی برای منطقۀ اقتصادی داده که حتی بعضیاش کشوری مطرح شده بود. مهندس زیاد به منطقه سرمیزنه و همه پتانسیلای منطقه را مث کف دستش میشناسه. برای یه سری کارهای چوپونون از خود ما فعالتر بوده و بارها و بارها بخاطر مسائل چوپونون شخصاً تماس گرفته و پیگیر بوده. بویژه بعد همایش مرتب زنگ میزد و دنبال سرمایه گذار میگشت تا ناحیه صنعتی را راه بندازه. مهندس از اردیبهش 90 جاشا به یه انارکی داده و حالا میخاد شانسشا در نمایندگی مجلس امتحان کنه. با یه واسطه از زبون مهندس شنیدم که در صورت تأئید رضوی مهندس بلانیان غلاف میکنه.


سه شنبه 26 مهر 1390

یکی از موفّقترین چوپونونیا ......... بوده.

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :بقیه شا تو بگو ،


ذبیح:  دکتر بهروز افضل و همچنین خاور صبوحی
       : مجید نادری
       : دکتر ابوالحسن حلوانی
آشنا: شما چقدر دکتر یزدانبخش نجفیان متولد سنه1320 در چوپانان را می شناسید؟او میتونه یکی از موفقها باشه.
علی اکبر مراد: اسم خاصی را نمیشه گفت،هر کسی درزمینه کاری خودش موفقه. ولی در کل موفقیت به مردانگی و وجدان بالا در مقابل میهن خوده آدمه. اگه برای رای گیری همه بیان،همه موتونند فرد موفق چوپونون باشند.مگه نه؟؟؟؟؟
      : خودم من آدم موفقی هستم به ویژه تو درسام یه روزی اسم من به گوشتون میرسه همه میگن دختر فلانی شده مدیر عامل فلان جا
 x   : آقای مجید نادری
؟؟؟؟


سه شنبه 26 مهر 1390

بندای کشاورزی چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

شاید اسم بندای کشاورزی چوپونونا تا حالا نشنیده باشین.
بند باهاره و پائیزه، تلفنیها، اردک مالی، حاج حیدری، پاتلو، اسفندی، راه انارک، راه جندق، بند دراز، بند پهنو، دوبندی، چهاربندی، ساقردی.  ؟؟؟؟

اگه چیزی جا انداختم بگین


دوشنبه 25 مهر 1390

هلال احمر چوپانان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

به همت مسئولین آببادی و لطف هلال احمر شهرستان نائین امروز عصر یه کانکس امداد و نجات از هلال احمر به دهیاری چوپانان تحویل داده شد. البته گوئی فعلاً قصد جذب نیرو برای این واحد ندارند و قصد بکارگیری 15 نفر از جوونای داوطلب چوپونون را دارند تا پس از آموزشهای لازم بتونن از اونا در مواقع لزوم کمک بگیرن. فکر میکنم 12 نفر از جوونای روستا برای این کار معرفی شده اند و پس از تکمیل این لیست دورۀ آموزشی آن شروع خواهد شد.
بنظر میاد همین کانکس کوچک هلال احمر بتونه بعنوان آخرین پایگاه هلال احمر شهرستتان مطرح بشه و همانند پایگاه هلال احمر سه راهی جندق -که 8-7 تا خوری را سر کار کرده- بتونه چنتا از جوونامونا مشغول کنه. این دیگه دست شورای محترم و دهیار فعالمون را میبوسه که تا میتونن پیگیر باشن و این پتانسیل بالقوه را -بعنوان دورترین نقطۀ شهرستان و فاصلۀ 165 کیلومتری تا نزدیکترین پایگاه شهرستان- به بالفعل تبدیل کنن.
                                                                                                                  یا علــــــــــی


دوشنبه 25 مهر 1390

موردونه شانس میاره

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

چوپونونیای قدیم معتقد بودن موریانه -یا همون موردونۀ خودمون- شانس میاره. با این تفصیل که اگه تو خونۀ کسی موردونه میفتاد منتظر یه شانس بزرگ برای اون خونواده بودن.
اگه کسی تجربه ای داره تو این زمینه بگه برا بقیه تا استفاده کنیم.


دوشنبه 25 مهر 1390

در مورد خاطرات

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

راجع به این موضوع خاطرات میخواستم بگم که این قسمت صرفاً خاطرات خود من نیست. خوشحال میشم خاطرات تلخ و شیرینتونا برام بفرستین تا برای بقیه همولایتیا به اشتراک بذارم.
                                                                                chopponoon@gmail.com


دوشنبه 25 مهر 1390

گنجعلی خان ثانی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

  فکرش هم نمیکردم موزۀ مردم شناسی اشکذر واقع در حموم باغستان اینهمه زیبا و دیدنی باشه. عکساش را فرستادم برای دیگر سایتها تا حتماً استفاده کنند اگه صلاح دونستند. ولی خدائیش دیدنش خالی از لطف نخواهد بود. ضمن اینکه شنیدم قالی بسیار زیبا و دیدنی مرحوم حسین گرگوئی و رادیوی قدیمی مرحوم حسینِ محسن هم تو این موزه قرار دارن. قالی حسین گرگوئی که طرح و نقشه و بافتش هم کار خودش بود یکی از زیباترین آثاری هست که حتی میتونه در سطح ملی هم مطرح بشه. بازم تأکید میکنم که حتماً برید ببینید جالبه.


دوشنبه 25 مهر 1390

داریم نزدیک میشیما! اینم دودش!

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

آزمون میان دوره کلاسهای سرشماری عمومی نفوس و مسکن شهرستان نایین برگزار شد.


سید اسماعیل علوی معاون اجرایی سرشماری عمومی نفوس و مسکن شهرستان نایین در این خصوص اظهار داشت کلاسهای مرحله سوم طرح از 16/7/1390 در محل کوی امام جعفر صادق (ع) دانشگاه آزاد اسلامی واحد نایین برگزار شد که طبق برنامه زمان بندی آزمون میان دوره آن در روز چهارشنبه مورخ 20/7/1390 برگزار گردید.

سید اسماعیل علوی معاون اجرایی سرشماری عمومی نفوس و مسکن شهرستان نایین در این خصوص اظهار داشت کلاسهای مرحله سوم طرح از 16/7/1390 در محل کوی امام جعفر صادق (ع)  دانشگاه آزاد اسلامی واحد نایین برگزار شد که طبق برنامه زمان بندی آزمون میان دوره آن در روز چهارشنبه مورخ 20/7/1390 برگزار گردید.

وی زمان برگزاری آزمون پایان دوره آموزشی فوق را چهارشنبه مورخ 27/7/1390 اعلام و اظهار داشت پس از برگزاری آزمون پایان دوره از میان 59 نفر آموزش دیده 54 نفر جهت اجرای سرشماری انتخاب و مابقی به صورت ذخیره در نظر گرفته خواهند شد.

معاون اجرایی سرشماری نایین زمان اجرای سرشماری را همزمان با سراسر کشور دوم لغایت بیست و دوم آبانماه سال جاری و مراسم افتتاحیه طرح را اول آبانماه ذکر نمود.


یکشنبه 24 مهر 1390

همراه اول درست شد

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

هــــــــــــــــــــــــــوررررررررررررراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
همراه اول همین الان درست شد. 13:56


یکشنبه 24 مهر 1390

کوچ تدریجی سارگا

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

حدود دوماه از کوچ سارگای زنبورخور به چوپونون گذشته. یه مدّت که خیلی فراوون بودن. ولی بتدریج دارن کم میشن و دارن به نواحی جنوبی تر کوچ میکنن. هرساله سارگای زنبورخور اوایل شهریور به چوپونون کوچ میکنن و اوایل آبان هم از چوپونون میرن. حتماً برای دوم آبان که میایین آخرین گروههای سارگا را خواهید دید.


یکشنبه 24 مهر 1390

هیشکه بیکار نی؟ 2

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

یه نگهبان تمام وقت وسط بیابون، برای احداث جادۀ جدید نائین-طبس!
بعد نگین کار نیس و بیکاریم و ....!
نــبــــــــــــــــــــــــــــووووووووووووووووووووودددددد ؟؟؟


یکشنبه 24 مهر 1390

خاطره ای از ذبیح

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خاطرات چوپونونی ،

سال 84-83 بیمارستان حشمتیه نایین کار میکردم. افتاده بودم تو خط فرهنگ لغات چوپونون و دربدر دنبال کلمه چوپونونی میگشتم. یه روز تو بخش ccu دفترمم همراه خودم برده بودم. همونروز مرحومه جواهر کبودانی (زن نظرعلی سلطون و مادر شهید رمضانعلی یزدانی) حالش هم خورده بود و اورده بودنش ccu. با همکارا تو استیشن پرستاری نشسته بودیم که یهو جواهر -با اون لهجۀ غلیظ چوپونونی و آهنگ شیرینی که صدای خودش داشت- با صدای بلند داد زد:
" آ قــــــــــا مـــر تـضـــــــو یــــــــ "
" زودیــــــ   بــیـــــــــــــــا "
" ســر مــــب  جـــــــــــــا شــــــــــد "
همین لهجـۀ غلیظ خدابیامرز با اصطلاح "سرمب" و "جاشد"، شده بود پایه خندۀ همکارا و البته کلمۀ "جاشد" را هم که تا اونموقع ننوشته بودم را به فرهنگ لغات چوپونونی اضاف کردم. اینم یه یادگاری از اون خدابیامرز.

                                                                                              "برای شادی روحش یه صلوات مهمونش کنین"

جارو پشت مسافر

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

قدیمیای چوپونون معتقد بودن جارو کردن پشت سر مسافر شگون نداره و باعث میشه مسافر به سلامت نرسه.


شنبه 23 مهر 1390

قطعی همراه اول

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

از عصر امروز (حدود 6-5) همراه اول تو چوپونون آنتن نداره و همچنان قطعیش ادامه داره.
اگه پشت خط یا اسمس موندین نگران نشین فقط، ایشالا که بزودی رفع مشه.
_______________________________
قطعی همراه اول همچنان ادامه داره، نمدونم چوپونون فقط اینجوریه یا سراسریه!!


شنبه 23 مهر 1390

هیشکه بیکار نی؟

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

یه رانندۀ پایه یکی چوپونونی! اگه کسی جویای کار هس هرچه زودتر خبرشا بده حتماً!
شروع به کار همین فردا یا پسفردا!


شنبه 23 مهر 1390

قدیما

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،


                                                   قدیــــــــــما

به دور از نـامـرادیــــــــهای حـالــــا                   یه یادی میکنم من از قدیمــــــــــا
قدیـمـــــا بود و بی پولیّ و زحمت                    تلاشی روی مُلک، امّیــــدِ رحمت
قدیما پول نبود امّا خوشی بــــــود                    اگر چه ساعت 9 خامُشی بــــــود
روزا جسم همه رنجـــــــور میشد                    ولی شب دلخوشیها جــور میشد
شبا چاربیتی خونا خوش موخوندن                    جوونـــا پیـــشِ باباهـــــا موموندن
قدیـــما یکــــــدل و یکـــــیار بودند                    خروسخــون تا به شـب پرکار بودند
جـوونــــا پـر نشـاط و شـــاد بودند                    بــرا خـرمـن هـمـه پـا "داد" بـودند
دلـم تنگـه، بگـم من از کجایــــش                     میــــونه یا سَـران یا کدخدایــــش
قدیــــــما پـنـج محمّد مـرد بودنـد                     اربابــا، رعـیّـــــتـا همــدرد بودنــد
چیشد اون جشن شلغمکار چوپنون                 چیــشد اون فکرای بیــدار چوپنـون
کجا رفت مصطفی شیخ میرزامهدی                کجـــا رفت حــاج ریــاضِ ایـن آبادی
کجـــان عبدالرحیــمــا، زاهدیــهــا                    کجـان میرباقــر و میرسیدعلیــهــا
چیــشد دلســـوزیـایِ آقـابیــکــی                    خانم فخری، سعیدی، میرزابیگی
چیشد شیخ و چیشد حاج ممّد ما                   یـکـایـک اربـابـای کـارآمــــــــــدِ ما
چی شد اون مـالکِ ازخود گذشته                    چرا کشتـیِّ ما در گِل نشســــته
قـدیـــمــــا بـود و رفتـن آمــدن ها                    به قربـــون پــدر مــادر شـــدن ها
کجــان اون شب نشیـنای قدیمی                   شترهــــا، سـارَبــونــــایِ قدیمی
کجان اون رعـیّـتا که توت موکاشتن                   کجا رفت برقی که هیچ جا نداشتن
کجان اون پـــــنــــج برجِ قـامت افراز                 کی بود میگفت که من میسازمش باز
کجــــا رفت مـحـضـــرای اون زمــونه                قــراول خـــونه و انصـــــــاف خـــونه
کـجــــــا رفت آسیــاب آبـیّ و بـادی                 چی شد چوپّــــونِ دهــوار و رووادی
چـــی شــد اون کـوره و آجرپزامــون                چائـی تـو کـافــۀ باقــرسـیــــامـــون
غریب خونه غریـــب افتــــاده حـــالا                 دبیــرستان عجیــــب افتــاده حـــالا
غریب خونه که خاکـش بر هـوا رفت                 غریب بی خونه شد غیرت کجا رفت
بنــــــازم ایـن دهــاتِ نازنیـــــــن را                  بلـه، چـوپـنــــون، دیـارِ اوّلـیـنهــــــا
کی این الماسا اینجور خوش تراش کرد             برلـیــــانـی تمیــــز و پـربـهــــاش کـرد
ببین چوپنـون و نظم هندسیشـــــا                  ببین شطرنجـی و مهندسیشــــــا
نـگـــاه کـن بـادگیـرا و برجکاشــــــا                  ببیـن راچـونه و خرپشته هاشــــــا
                                   " ولی افسوس از حالا و از ما"
                                   " قدیما هی قدیما هی قدیما"
90/1/24


شنبه 23 مهر 1390

پرنده های چوپونونی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

اینا پرنده های چوپونونی هستن! اگه چیزیا از قلم انداختم بم بِگِت!
ابابیلو، ارزن خورو، چوغو=چوروکو، چوغو بهشتی=بهشتیو، گوه خورو، بوقلم، دم سیخ کنو، قطارو=مرغ قطار، کَرکَری، شهیدکنو=هلاک کنو، مارگیر، شونه به سرو، کاکلو، سینه سرخو، سینه سیاه، سارگ(سینه سبز، سینه زرد، زنبورخور)، مرغ بوف، لابتّه ای، لپتو، تِهی، جوخشک کنو، آهوبرّه، جوخورو، چوری، مجـووه، سیک سیکو، چرخ ریسو، زلوخورو، کوکووه، ؟؟؟


شنبه 23 مهر 1390

یه چندروزی کمپیدا!

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

از امروز بخاطر مشغله های زیادم کمتر آن میشم و شاید یخورده کمپیدا باشم. هرچی شما کرده و این سایت! نظرای بَدبَد ندید فقط، مطلب مرتب میذارم ولی دوستان خودشون جواب سوالا و شبهات همدگه را بدن دگه!
                                                                                                                                            یا علی


جمعه 22 مهر 1390

بهترین اسم برا تیم فوتبال چوپونون ....ه.

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :بقیه شا تو بگو ،


ذبیح: شهدای چوپانان
یاغی: سید جلال الدین
        : مانیز نظر میدهیم  (پلاک)
319: پلاک
علی اکبر مراد: ذوالفقار کویر
حسین خسرو: سلام. متاسفانه بابی توجهی اعضای شورا و دهیار قبلی به ورزش اصلا تیم فوتبالی باقی نمونده که بخواهیم اسمی براش تعیین کنم با این حال به نظر من بهترین اسم "امید چوپانان"
علی عمو: الماس کویر
نفس: ایول امیدچوپانان عاااااالیه
      : اسم یکی از پرنده های چوپونونو بزارین مثل ابابیلو هههه
حامد: الماس کویر
الف: پرشین گلف
مجتبی: الماس کویر
محمدرضا: پرسپولیس چوپانان

عباس خرامان: ستوده چوپانان 

؟؟؟؟


جمعه 22 مهر 1390

فقط یه شماره پلاک

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

من که کاری به این کارا ندارم، اهلشم نیسم. ولی امشب یه تریلی (اسکانیا بود فکر کنم، از این یخچالیا)، رنگشم شب بود ندیدم، کراک اورد تو چوپونون و به یکی از برادرای توزیع کنندمون تقدیم کرد. جالبه که دقیق روبروی اورژانسم وعده کرده بودن. تنها کاری که تونسم بکنم اینه که شماره ماشینشا بردارم. (ایران45). خلاصه اگه جایی دیدینش من مسئولیتیا گردن نمگیرم، حتماً زنگ به پاسگاه بزنید.


جمعه 22 مهر 1390

نوروزی دیگر میسازیم!

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

10 روز مونده. خیلیا یاعلیا گفتن و یه عده همچنان بیخیالن. تبلیغات این هفته -مث تبلیغات هفتۀ آخر انتخابات- اهمیت زیادی داره. همه به امید همدگه نباشیم. هرکدوم یه سهم کوچکی هم شده تو این قضیه داشته باشیم. اگه همه با هم باشیم و تلاشمونا بکنیم باور کنین حتی به 5000 هم میرسیم.

                                                                   "یه خواهش"

قبول کنین که خیلیا برای کمک به سرشماری میان چوپونون. از بقیۀ همشهریا یه خواهش دارم. اگه برای سرشماری هم اهمیتی قائل نمیشین لااقل این چندروزا وردارت بیایت چوپونون تا دیدارها با فامیلاتون تازه بشه. فکرشا بکنین خیابونا مث عید شلوغ بشه، از هوای پائیزی چوپونون که دست کمی از بهار نداره لذّت ببرین. تو هر خونواده جوونا سرخیر بشن و یکی یکی زنگ به فامیلا بزنن تا همه با هم از دوشنبه تا جمعه تو چوپونون جمع بشن.

                                           " با کمک هم یه نوروز دگه تو چوپونون درست کنیم"


جمعه 22 مهر 1390

عیادت

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

چوپونونیا موقع غروب به عیادت بیمار نمیرفتن!
میگید چرا؟


جمعه 22 مهر 1390

رسوم و عقاید

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

یه نگاه به سمت راست قسمت "طبقه بندی" بندازین.
........
دیدین؟ یه موضوع جدید اضاف کردم تا یه خورده از خشکی در بیاد وبلاگ. تو این قسمت هر یکی دوروز یه بار یکی از رسوم یا عقاید قدیمی چوپونونیا میذارم براتون و ایشالا به بحثش میذاریم تا هم علت و هم پیشینۀ تاریخیشا دربیاریم. این قسمت فقط با نظرات شما زیبا میشه دوستان.             یا علی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد