چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

درد دل «ببین و نپرس» و چوپونون


درد دل «ببین و نپرس» و چوپونون
یادت هست یه روزی بت گفتم میخوان در جلسه ای خیلی تقدیر و تمجیدت کنن و قراره بگن چوپانان الماس خوش تراش کویره و تو فروتنانه گفتی این آرزوها را ندارم و پدرانم بم گفتن:

«آرزو میخواه لیک اندازه خواه           بر نتابد کوه را یک پر کاه»

یه روز دیگه بت گفتم میخوان اسمتا عوض کنن. بم گفتی:
«میم و واو و میم و نون تشریف نیست
لفظ «مومن» جز پی تعریف نیست
زشتی آن نام بد از حرف نیست
تلخی آن آب بحر از ظرف نیست»

حالا هم که بت میگم اجازه بده بالای سردرت بنویسن:
به قطب ... خوش آمدید
به شهر فلان پرور و بهمان پرور خوش آمدید
به مرکز جهان اسلام خوش آمدید
میگی:« دست از سر کچلم بردارید همون اسم خودم به تنهایی خیلی قشنگه و راضی نیسم هیچی بش اضافه کنید. فامیلم نمیخوام و اگه خیلی هنرمندید یه دکتری پیدا کنید که بتونه یه مرهمی به این زخمای دو سه دهه ای که بعضیاتون بم وارد کردید و بقیتونم بی تفاوت از کنارم گذشتید بزاره».

راسشو بخوای ببین و نپرسم نمیدونه از دست این لجبازیای تو چه خاکی به سر کچلش کنه البته من پیغومتو برای سایت چوپونون ایمیل میکنم. ان شاء الله که وابستگان بزرگترت بتونن با پارتی بازی بالاخره دکتری مناسب درد و حالت پیدا کنن.
(حمیدرضا جلال)
(0) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 12:29 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد