چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

وبلاگ چوپونون هفته سوم دی 1390

وبلاگ چوپونون هفته سوم دی 1390  

غبارروبی مسجد آشتیان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

چندسالی هست که هیئتیا یه کار خوبیا دارن باب میکنن و برای خودشون دیگه رسم شده. هرسال شب اربعین حسینی جوونا و پیرمردای هیئت محبین در کنار هم در غبارروبی مسجد آشتیان شرکت میکنند و پس از اقامۀ نماز مغرب و عشاء مراسم میگیرن. مراسم هیئت طبق روال هرساله با تلاوت قران و زیارت عاشورا شروع میشه و بعدشم سخنرانی حاج عباس و منبر و روضۀ شیخ حمید و در پایان هم سینه زنی و عزاداری برای سالار شهیدان. پذیرایی هم در آغاز و پایان مراسم صورت میگیره.
ایشالا که امسال هم مثل هرسال شلوغ باشه و آشتیانیهای قدیم هم ایشالا میان تا مراسم با شکوه و زیبائی بیشتری انجام بشه.

    وعدۀ ما:  جمعه شب، موقع اذان مغرب، مسجد آشتیان


چهارشنبه 21 دی 1390

جلسۀ صبح اربعین

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

صبح اربعین ساعت 10 جلسه ای با حضور اعضای فعال هیئت محبین اهلبیت چوپونون در محل امامزاده سیدجلال الدین برگزار میشه. دعوتنامه ها برای مدعوین ارسال شده. تقریباً میخواستیم بین خود بچها هیئت باشه و "هَلَلا"ش نکردیم. بهرحال تاکید میکنم که فقط دوستانی که دعوتنامه دارن تشریف بیارن.         سپاس


چهارشنبه 21 دی 1390

ناخون و پاشنۀ در

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

قدیما وقتی ناخوناشونا میگرفتن اونا را زیر پاشنۀ در ورودی خونه میریختن و همزمان این شعرا میخوندن:
"غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا، کیسۀ اشرافی بیا"


چهارشنبه 21 دی 1390

رضوی رد صلاحیت شد

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

دیروز ستاد انتخابات کشور اعلام کرد که بررسی صلاحیت کاندیداها تموم شده و اسامی اونایی که رد شدنا به آدرساشون و به هیئت نظارت فرستادن. البته هنو هیچکدوم از مسئولین مستقیماً اعلام نکردن. ولی خبرای غیررسمی حاکی از اینه که از بین 11 نفر کاندیداهای شهرستن نائین و خور فقط یه نفر صلاحیتش رد شده که اتفاقاً سابقۀ نمایندگی را هم داشته. خب اون یه نفر قاعدتاً حسنی که نیست. پس نتیجه میگیریم که مهندس امسالم مثل 4 سال پیش رد صلاحیت شده. در بین ردّ صلاحیت شده های امسال نامهایی چون کاتوزیان و عباسپور و از همه مهمتر و تعجب انگیزناکتر "علی مطهری" پسر شهید مطهری به چشم میخوره که دیگه حجت را بر امثال مهندس تموم میکنه که قضیه خیلی جدیه. حضور امیری فر و تابش و کواکبیان در بین تاییدشده ها هم میتونه جالب باشه.
بهرحال مهندسمون تا 24 دی مهلت داره به هیئت نظارت نسبت به ردّصلاحیتش اعتراض کنه. اگه بازم تأیید نشد یه فته دگه هم وقت داره تا اعتراضشا به شورای نگهبان اعلام کنه.
ــــــــــــــــــــــــ
منبع: سایت اینا و اصفهان ایست


سه شنبه 20 دی 1390

انتخابات نائین در سال 1307 شمسی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

(نوشته سلطان ابراهیم عامری به کوشش سید صادق حسینی اشکوری)

اشاره:

نسخه شماره 14703 کتابخانه مجلس شورای اسلامی مجموعه ای است از محمود وایاز سهیلی خوانساری و خمسه نظامی که متن و حاشیه شده و قسمتهای مختلف نسخه در سالهای 984 و 1065 و 1071 نگاشته شده است. پشت برگ 278 سندی ثبت شده از دخالت حکومت رضا شاه پهلوی در انتخابات سال 1307 شمسی در نائین که جالب به نظر می رسد. به هنگام فهرست نویسی این مجموعه بدان برخورد کردم. نشر آن برای تاریخ پژوهان عصر پهلوی مفید است.

امروز که سه شنبه هشتم خرداد ماه 1307 است و از نائین سه روز است به اصفهان آمده ام این شرح را به یادگار در پشت کتاب می نویسم: من با برادر کوچکتر خود که اسمش سلطان خلیل خان است روز چهارم اردیبهشت همین سال از طهران به اتفاق عیال و اولاد برادر بزرگتر خود سلطان محمد خان عامری بنائین حرکت کردیم. شب را در باقرآباد کاشان مهمان حشمت الله خان داماد خود، و شب دیگر را به نائین وارد شدیم.

قصد ما از این حرکت پروپاگان* جلب توجه مردم به انتخاب سلطان محمد خان به وکالت نائین بود. مردم یکدل و یک جهت به انتخاب سلطان محمد خان حاضر شدند.

پس از چند روز یعنی شنبه 22 اردیبهشت، میرزا علی نقی خان مصباح فاطمی وارد نائین شده و مدعی بودند که از طرف دولت نامزد وکالت نائین است و به قوه قهریه وکیل خواهد شد. گرچه ما و اهالی وقعی را به اظهارات او نگذاردیم اما در موقع تشکیل انجمن نظار معلوم شد اظهارات او مقرون بحقیقت و نظامی هائی که به اسم مراقبت در انتظامات نائین وارد شده بودند شدیداً از او حمایت کردند. انجمن نظار بر خلاف قانون تشکیل شد.

مامورین حکومت که برادر مصباح باشد باتفاق نظامی ها به دهات و حوزه های فرعیه رفته مردم را قهراً وادار به رای به اسم مصباح نمودند. در خود نائین روز شنبه پنجم خرداد 1307 حماه سلطان محمد خان انجمن را بهم زده و روانه تلگرافخانه شدند. نظامی ها دو نفر از روسای دسته را گرفته و با سایرین بنای زد و خورد گذاردند. زد و خورد بوسیله اسلحه سرد شد.

وقتی که نویسنده مداخله دولت را بطور حتم فهمیدم همان شب از نائین خارج و روز بعد به اصفهان وارد شدم. از قرار تلگرافات رمزی که از عیال اخوی داشتم سلطان خلیل را از بیرون آمدن تلگرافخانه مانع شدند و در آنجا تقریباً توقیف است. حالا من در خانه همشیره خود نرگس خانم که شوهرش اسماعیل خان صولت السلطان است توقف دارم. اتومبیل کرایه کرده و غلامحسین خان خواهر زاده ام را با آن برای حرکت عیال خود و اخویم به نائین روانه کرده ام.

پادشاه ایران رضا شاه پهلوی است و امورات مملکت بدست تیمور تاش وزیر دربار و نصرت الدوله که پسر فرمانفرما و از شاهزادگان قاجاریه و حالا وزارت ماله ایران را متصدی است اداره می شود. این بود طرز انتخابات نائین. در سایر شهرها هم انتخابات آزاد نیست.        کتبه العبد سلطان ابراهیم عامری

*پروپاگان:تبلیغات

(جهت مطالعه اصل این موضوع می توانید به مجله پیام بهارستان/د2,س2,ش5/پائیز 1388 مراجعه نمائید.)

ـــــــــــــــــــــــــــ

منبع: وبلاگ منتخب ما


سه شنبه 20 دی 1390

دیشب جندق زلزله شده

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

به گزارش شبکه لرزه نگاری استان اصفهان دیشب رأس ساعت 21:42 زمین لرزه ای به بزرگی 5 و 3دهم ریشتر در حوالی جندق رخ داده. البته انگار خیلی تو خود شهر جندق بازتاب نداشته و خیلیا اصلاً نفهمیدن. هنوزم از خسارات احتمالی خبری جایی درز نکرده.


سه شنبه 20 دی 1390

حیف این پول ...

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

تا همین چندسال پیش وقتی یه چوپونونی فوت میشد صاحبان عزا درکنار کارهای معمول مجبور بودن به یه رسمِ بد عمل کنن که حسابی مایۀ زحمت بود و هیچ سودی هم نداشت.به محض اینکه خبر فوت بلند میشد یه ماشین از اقوام یا دوستان راه میفتاد به سمت فرخی. دوتا پیرمرد بودن که ظاهراً هیچ مزیّت خاصی نسبت به دیگران نداشتند. فقط و فقط باسواد بودن و قران میخوندند. خلاصه پیرمردوا ( که تو چوپونون قران خونووا صداشون مکردن) را سوارشون مکردن و رو به چوپونون. اون بالای اتاق مهمونی درست پای بخاری (یا کولر) دوتا پتو رو هم منداختن و دوتا پشتی اعیونی پشت سرشون و قران خونی شروع مشد. همیشه دوسه نفر کت بسته باید در خدمت قران خونووا مبودن تا خدانکرده قرانشونا بد نخونن. دلیلشا نمدونم. ولی خیلی رسیدگی زیاد بود. شایدم بخاطر مهمون نوازی چوپونونیا باشه. مهم نی خیلی. بحثم چیز دگهه. تا جاییکه یادمه قران خونووا حواسشون به همه جا بود. وسط قران خوندنشون اگه بحث قیمت جو و گندم مشد یهو میدیدی پایۀ ثابت بحث همینان. بچهووا را وخیز بیشینشون مکردن. نصیحت مکردن. از جزئیات مردن مرحوم و پدرمادرش و هفت پشتش سوال مکردن. خلاصه دلشون همه جا بود بجز اون قران. صاحبای عزا واقعا خسته میشدن. ولی رسم بود و  کاریش نمیشد بکنی. گناش گردن خودشون و اونایی که میگن شنیدم که خیلیم تو مینداختن. بهرحال سه روز مهمون چوپونون بودن و روز آخر پولشونا مگرفتن و میرفتن.
خب اینا بیشتر یه تجدید خاطره با قران خونووا بود که شیخ حمید دست به جونشون گرفت و یواش یواش فرهنگشا تو مردم جا انداخت و بتدریج دیگه کسی به قران خونووا نگفت بیان و سی جزء قران با کاست و بعدشم فلش جای قران خونووا را گرفت. و اما هدف من از این مقاله...
روز آخر که پیرمردوا میرفتن بسمت فرخی اگه صاحب عزا یادش بود که فبها. ولی اگه یادشون نبود یاداوری میکردن که نماز و روزه قضا هم میخونن. یه مدت پیش داشتم فکر میکردم نماز و روزه قضا خوندن که کاری نداره. پس چرا ما قدیما پولای نماز روزۀ قضای امواتمونا میدادیم به جندق و خور و فرخی. چرا کسی نیس که تو همین چوپونون این کارا انجام بده که هم یه ثوابی برده باشه و هم اینکه پولمون تو آبادی خرج بشه. از اینا مهمتر اینکه لااقل میدونیم پولمونا داریم به کی میدیم. بعدش با خودم فکر کردم که اگه مسجدیامون یا هیئتیامون بیان گروهی اینکارا بکنن تا پولش برا کارای خیر صرف بشه عالی میشه. مثلا یه سال روزه و نماز یه نفرا تقبل کنن و بین خیرینشون تقسیم کنن. هم مسئولیت از گردنشون ساقطه. هم میدونن که آدمای درست تری نماز روزه شونا ادا کرده. هم اینکه پولشون صرف امور خیر شده و پولشون تو چوپونونم خرج شده. فقط نمیتونستم اینا تو یه قالب بگنجونم. مردممون به غریبه هایی که نمیشناسن اعتماد میکنن و حاضرن پولشونا بدن بشون. وقتی هم بهشون بگی میگن که از گردن ما ساقط شده و اگه نخوند و نگرفت یا کوتاهی کرد گناهش گردن خودشون. ولی وقتی بحثش میشه که یه چوپونونی بخاد اینکارا انجام بده حرف و حدیثایی پیش میاد که حتی از مطرح کردنشم میترسیم. با یکی از بزرگامون مشورت کردم و ایشونم مخالف بود و میگفت سالی نهایت یه تومن ارزش حرف و حدیث نداره و از ترس حرف باید بیخیال این پول بشیم و اجازه بدیم راحت از چوپونون خارج بشه. البته ناگفته نماند که مسئولیت سنگینیم داره اینکار.
خدائیش مردم رو عزیزان ازدست رفتشون شوخی ندارن و هرجور هس میخان دینشونا ادا کنن. خیلی پول میشه بخدا. مثلا سال گذشته بالای 30 نفر چوپونونی فوت شدن. اگه میانگین نماز روزۀ قضا را (مثلاً میگم) 10 سال بگیریم و هزینۀ نماز و روزۀ یه سال یه ملیون باشه، سالانه حدود 300 میلیون پولا داریم مفت و مجانی از چوپونون خارج میکنیم.
هنوزم نمیدونم چجور باید برا بزرگامون مطرحش کنم. اگه هرکسیا مثال بزنیم که اینکارا انجام بده سیل حرف و حدیث راه میفته. که نماز واجبشم نمیخونه و دائیش فلانیه و فلان روز فلان جا بوده و از این حرفا.
نمدونم والا. مخ من که هنگه. از یه طرف حیف این پول که خرج آبادی و عمران آبادی نشه. حیفه که داریم شهر میشیم و هنوز این پولا را باید بدیم دهات اطراف برامون انجام بدن. از طرفی هم همه اینجا هما میشناسن و خیلی بهم اعتماد ندارن مردم. بقول غلام قدرت ما چوپونونیا یکیمون کمیم تو یه جا و دوتامون زیاد!
بازم دوستان نظرات مثبت و منفیتونا بدین تا ببینیم راهی پیدا میشه یا نه.


سه شنبه 20 دی 1390

تیفون فروردین 90

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

            


سه شنبه 20 دی 1390

کشکی راه افتاد

   نوشته شده توسط: ذبیح    

الان متوجه شدم که کشکی هم راه افتاده. ایول. ایول. ایشالا فقط همه دل به خود بیذارت تا دوباره دکتر ورش نداره. احیاناً اگه دیدید داره بحث به سمتی میره که قراره به هم بی احترامی کنین بیخیال بشین و نسبت به شیطنتای بدخواهای سایت هشیار باشین تا دوباره ما قربانی شیطنتای دیگرئن نشیم. ایشالا کشکی ایندفه کارش به تعطیلی نکشه و بتونیم فرهنگمونا همه جا با افتخار جار بزنیم.
وقتی میرین تو کشکی با یه ایراد کوچولو مواجه میشید که ایشالا خیلی زود دکتر رفعش میکنه. وقتی دوسه تا پیام میدید دیگه نمیفرسته. باید صفحه کشکیا ببندید و باز بازش کنید تا درست شه. فعلاً بهترین کار اینه که آدرس کشکیا توی تولبارتون بذارید یا توی فاوریت قرارش بدید که سریع دسترسی داشته باشید که هی نخواهید از طریق سایت وارد شید.

 از طرف خودم و همه کشکیـــیــــیا یه تشکر ویژه هم از آقای دکتر مالکی دارم که به بچها اعتماد کردند و ایشالا که روسفید خواهیم شد


دوشنبه 19 دی 1390

یه خبر، یه پیشنهاد

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

نائینیا برای ایام دهۀ فجر که با میلاد حضرت رسول و هفتۀ وحدت مصادف شده ستاد برگزاری تشکیل دادن و برنامه های جالبی هم تدارک دیدن. جنگ شادی با حضور خاله شادونه (13بهمن)، تئاتر عروسکی (14-16بهمن)، جنگ شادی نائینی (17-22بهمن)، محفل شعر، نمایشگاه کتاب و همایش سایت و وبلاگ نویسای شهرستان جزء برنامهای نائینیاست.
میگم ما که هرسال جوونامون تو مراسما و جشنها و عزاها پیشقدم هستن و مفت و مجانی با کمترین بودجه (از جیبشون و یا از خورده خیرین) همه کار میکنن. پارچه میزنن، چراغونی و پرچم، کم و بیش نمایش و تئاتر، شربت و شیرینی تو خیابون و خلاصه از اینجور کارا. من میگم حالا که بحث شهرشدن چوپونون داره رنگ و بوی جدی تری میگیره بد نیست تو اینجور فعالیتا هم ستاد تشکیل بدیم تا هم کارمون شکیلتر و منظمتر باشه و هم اینکه بتونیم تحت عنوان ستاد از ارگانای مربوطه بودجه بگیریم و خرج سرووضع ابادی کنیم. الان اگه دهیار یا یه نماینده از طرف شورا بره تو ارشاد یا فرمونداری بگه ما برای انقلاب و دهه فجر و هفته وحدت و ... برنامهای خاص داریم نمیتونه 2 تومن ازشون بسلفه؟


دوشنبه 19 دی 1390

خلال دندون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

خیلی جالبه! قدیمیا با چوب انار دندوناشونا خلال نمیکردن. حتی ما که بچه بودیم اینکارا میکردیم جوشمون میکردن.  دلیلشا نمیدونم. ولی فکر میکنم بخاطر احترامی که برای انار بعنوان میوۀ بهشتی قائلن باشه.


یکشنبه 18 دی 1390

علی رستاقی دارفانی را وداع گفت

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

                                انا لله و انا الیه راجعون

                                     علی رستاقی دارفانی را وداع گفت
عصر امروز علی رستاقی فرزند مرحوم میرگل بعلت ایست قلبی در درمانگاه چوپانان دارفانی را وداع گفت. این مصیبت را به خانوادۀ مرحوم تسلیت میگیم و برای اون مرحوم طلب مغفرت از خدای منان داریم.
جا داره بازم جداگونه این مصیبتا به فرزندای اون مرحوم و دوست عزیزم گلمحمد و همچنین حاج عباس رستاقی تسلیت بگم. ایشالا که خدا صبر بده و ما را هم تو غم خودتون شریک بدونین.
ـــــــــــــــ
مراسم سوم: چهارشنبه 21/10/90 از ساعت 14 الی 16 در مسجد جامع چوپانان
مراسم هفتم: جمعه 23/10/90 از ساعت 14 الی 16 در مسجد جامع چوپانان



ذبیح: 17

     : 17.25

x  : 18

 ج  : 15

مستشار: من که یه 4 سال پیش رفتم صبح ساعت 8 رفتیم ، بیمارمونم قلبش درد گرفته بود . بعد از نیم ساعت یه آقایی اومد تو درمونگاه و رفت تو اتاق داروها ما که نمیشناختیم کیه بعد از نیم ساعت بعدش همون آقا اومد رفت در اتاقشا باز کرد . حیف که فقط مریض داشتم وگرنه ... این آقای دکتر بدون توجه به اینکه 5 نفر تو نوبت بودن رفته بود نیم ساعت پیش همکارش . اگه بخوام به اون درمونگاه نمره بدم صفر . ولی خدا را شکر تازگیا نرفتم ببینم نمرش چند شده ولی از اونجا که شنیدم بهش میدم . 15

محمدرضا: 17.75

       : 20

....: من که رفتم مثل بقیه جاها بام برخور کردن واز 20 نمره.نمره ی 18.66

؟؟؟؟


به گزارش روابط عمومی مدیریت جهادکشاورزی نایین، از ابتدای سال جاری تاکنون افزون بر 8 میلیون و پانصد هزار لیتر گازوئیل یارانه دار بین کشاورزان این شهرستان توزیع شده است. به گفته آقای مهندس باقریان مدیر جهادکشاورزی نایین، از این مقدار گازوئیل، 7 میلیون و پانصد هزار لیتر به مرغداریهای شهرستان و بقیه آن به ماشین آلات کشاورزی اختصاص یافته است. شایان ذکر است هر لیتر گازوئیل یارانه دار به قیمت هزار و پانصد ریال در اختیار کشاورزان قرار گرفته است. وی در ادامه تعداد مرغداری های این شهرستان را 220 واحد و ماشین آلات کشاورزی استفاده کننده از سوخت گازوئیل یارانه دار را 150 دستگاه اعلام نمود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینا گفتم برا کشاورزا که بدونن
منبع خبر: سایت جهاد کشاورزی نایین


شنبه 17 دی 1390

مراسم تودیع مظفری و معارفۀ رئیس جدید پاسگاه

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

صبح امروز مراسم تودیع رئیس پاسگاه چوپانان و معارفۀ رئیس جدید در محل پاسگاه برگزار شد.
در این مراسم که با حضور تنی چند از مسئولین شهرستان و روستا برگزار شد از زحمات رئیس قبلی پاسگاه، ستوانیکم رسول مظفری تقدیر بعمل اومد و سپس فرماندۀ جدید پاسگاه ، ستواندوم مجتبی فلاحتی معارفه شد.
این مراسم از ساعت 9 صبح شروع و تا 12 به طول انجامید.
سرهنگ بنی آدمی جانشین فرماندهی انتظامی شهرستان، ستوان فلاحتی و ستوان مظفری رؤسای قدیم و جدید پاسگاه و استوار سلمان جانشین ریاست پاسگاه، آقای میرزابیگی بخشدار انارک، آقای نجفیان دهیار چوپانان، اعضای شورای اسلامی روستا، رئیس بسیج و رئیس راهداری روستا حاضرین در این جلسه بودن.
امیدواریم که رئیس جدید تو کارش موفق باشه

البته به نظرم وقتی تو همچین مراسمی ارگانهای مربوط را دعوت میکنن بهتره هیچکدوما جا نندازن. حالا بحث اخبار و اطلاع رسانیش به کنار، بد نیست که لااقل وقتی بسیج و راهداریا دعوت میکردین به اورژانسم یه ندا میدادین! ایشالا که قصد و غرضی نبوده و فقط از قلم افتاده باشیم!

خوراکیای چوپونونی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

آرت سرخو. آردوّ. ارده شیره. استمبولی. آش. آش برفته. آش بلغور. آش تندرستی. آش جو. آش حسین. اوترترو. اوجلزّو. اوچغندرو. اودوغ. اوعدسو. اوکشک. اوگوشت. اوماست. پاگذارو. بیچاره اوگوشت. پخته لنگو. پلو موسی علی. تخم و گوجه. جیربا. چدروا. چزّو. چزغاله. حلیم ذرت. خورش چغندر. خورش یونجه. چنگولو. چنگمال. دمبا. دمپخت. دمی. دندورو=دندونو، دوغی. دونو. روغن خوب=روغن خوش. سیروک. سیله باقلا. شله ارزن. شوروا. شولی. فئیوّ. فطیر. فله. قاطق. قلیه. کاسه مال. کالجوش. کالجوش چغندر. کپنون. کته ماست. کرکماچ. -کماچ. کشک و فطیر. کماچ. گداخته. گورماست. ماست او افتاده. مسکه. ممه لیزی. مورچه. موروکو. نون ارزن. نون پاگذاشته. نون بنه ای. نون پیازی. نون تنوری. نون قلیفی. نون لقلایی. هشکمبه. 


کم و زیادش با شما. هرچیا جا انداختم بگت تا برا فرهنگ لغات که دارم منویسم استفاده کنم. ممنون


شنبه 17 دی 1390

تشکر میکنم از شورامون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

یکی از دوستان توی پست "نتیجۀ نظرسنجی بهترین عضو شورا"یه سری نظراتی داشت. یواش یواش انتقادا را جواب میدم. اینجا به یه موردش اشاره موکنم. انتقاداتی داشت که چرا همش از شورا انتقاد میکنم و چرا تشکر نمیکنم و بخاطر انسانیتم که شده باید ازشون تشکر میکردم. دیدم راست میگه. آدم باید انسان باشه و از خدماتی که شورا در حق چوپونون انجام دادن تقدیر کنه. جا داره از ایشون و شورا عذرخواهی کنم و کمی هم از شورامون تشکر کنم.

-تشکر میکنم از شورامون بخاطر جلسات مرتب و منظمی که با اهالی دارند و در جلساتشون نظرات مردما میپرسن و اعمال میکنن

- تشکر میکنم از شورامون بخاطر اینکه همش دارن از کار و زندگیشون میزنن و حسنی و اون حسنی را کچلشون کردن از بس دنبالشون دویدن

- تشکر میکنم از شورامون به پاس بودجه های کلانی که از دولت و معادن اطراف و صلصالی و خیّرین دیگه گرفتن و وارد آبادی کردن و دارن خرج میکنن

-تشکر میکنم از شورامون که شعرای قشنگ قشنگ میسرایند و اصلا تو شعراشون مردم چوپونونا به معتادی و قاچاق و بدبختی متهم نمیکنن

-تشکر میکنم از شورامون که هیچوقت نمیگن وــــل کن و همیشه محکم و سفت به کارای آبادی چسبیدن و جوش آبادیا زدن

-تشکر میکنم از شورامون بخاطر اینکه از قبل عید90 که همه چیز مهیای اومدن ماشالله نجفیان بود و حتی فرمونداری هم رضایت داشت با اقسام الحیل و اعمال نفوذاشون تا 2 ماه پیش مانع دهیارشدن ماشالله نجفیان نشدن و از مدیریتش برای آبادی استفاده کردن

تشکر میکنم از شورا که روی نهادهای دولتی روستا نظارت مستمر داره و چوپونون یه روز هم بدون دکتر و بدون آخوند و بدون معلم و ... نبوده

-تشکر میکنم از شورامون بخاطر اینکه پیگیر زمین مجتمع خدماتی بهداشتی چوپانان بودن و مهم نبود براشون مجتمع جلوی چوپونون باشه یا جنگلبانی باشه و الحمدلله بودجۀ کلونش برگشت نخورد و مجتمع چوپونون قبل از پتاس و چاهملک و پلیس راه ساخته شد

-تشکر میکنم از شورامون که امین بیت المال بودن و هیچ سود مالی از شورا نبردن. حتی کارت سوخت ماشینای دهیاریم تو جیب بغلشون نبوده و نیست

-تشکر میکنم از شورامون بخاطر اینکه هر مسئول و رئیسی میاد بجای بردنش به مزرعۀ خودشون میارنش تو چوپونون تا آبادیا بشناسه و با مشکلاتش آشنا شه

-تشکر میکنم از شورامون که زمینای دولتا به مردم(مجید اسکندر) نفروخته و اصلاً وقت و انرژیشون صرف دادگاه رفتن و ... نمشه

-تشکر میکنم از شورامون که در سالهای قبل معیارشون برای انتخاب دهیار لیاقت و مدیریت بوده و اصلاً رابطه ها و حرف گوش کنی و چشم بله قربان گویی ملاکشون نبوده

-تشکر میکنم از شورامون که سه تاییشون اینقدر با هم رفیقن که هیچکدومشون دوسال قهر نبودن و دوسال شورا و سرنوشت آبادی دونفره اداره نشد

-تشکر میکنم از شورامون که از تجهیزاتشون به بهترین نحو استفاده میکنن و علیرغم درامدزایی فوق العاده الان اونهمه دستگاهی که زمون غلامحسین ثابتی برا آبادی گرفته شد همگی سالمن و سرحال

 -تشکر میکنم از شورامون که در قبال تخریب بادگیرا دلسوز بودن و داد و بیدادشون گوش مسئولای میراثا کر کرده بود و هیچ بادگیریم خراب نشد

-تشکر میکنم از شورامون که پایه خندۀ مسئولین نبودن و تازه اونا را فیلمشونم میکنن

-تشکر میکنم از شورامون که پیگیر گرفتن عوارض از ماشینای سنگی که باعث ناامنی و خرابی جاده هامونن و محیط زیستا خراب دارن و معادنمونا به یغما مبرن بودن و الان سر فلکۀ چوپونون (نه انارک) باجۀ دریافت عوارض زدن

-تشکر میکنم از شورامون که بعد از برق کشی و تیغ زدن جادۀ مزارعشون و گرفتن وامای گردشگری و ... بیخیال شورا نشدن و محکمتر از قبل به کارشون ادامه دادن

-تشکر میکنم از شورامون که اصلاً از موقعیت "خ.ش"شون سوءاستفاده نکردن و اصلاً محیط رعب و وحشت راه ننداختن. کسی اطلاعاتی نمشناستشون و راحت ازشون انتقاد مکنن

-تشکر میکنم از شورامون بخاطر اینکه با هم هماهنگن و به نظر هم احترام میذارن و اختلافای خودشونا تو خیابون نمکشونن

-تشکر میکنم از شورامون که درست در زمانیکه همایش انجام شد و همۀ مسئولای شهرستان و حتی شخص استاندار و معاوناش آماده بودن تا کاری برامون صورت بدن با نامه نگاریاشون اهداف همایشا دنبال کردن و به سرانجام رسوندن و اصلاً دغدغشون آشغال جمع کنی نبوده

-تشکر میکنم از شورامون که اینهمه به قضیۀ "دسته بیل" اهمیت میدن و بودجه های کلان خرج این مقولۀ مهم میکنن

-تشکر میکنم 
از شورامون که وقتی یه زن غریبه رئیس شورامونا با هزارتا فحشای آنچنانی در ملأعام نیست و نابود میکنه ساکت نمیشینن و نمیگن " کورم مشد نمگفت چرا آبا هدر میدی مردم کم آبن"

-تشکر میکنم
 از شورامون که به امضای 2000 نفر آدم که میخوان فلانی تو آبادیمون نباشه احترام میذارن و پیگیر خواستۀ مردم میشن و نمیگن ما کاری به این کارا نداریم

-تشکر میکنم 
از شورامون که به نخبه های چوپونون احترام مذارن و برای هرکاری تو هر قسمتی نظر نخبه ها و صاحب نظرای چوپونونی اون رشته را جویا مشن

-تشکر میکنم از شورامون که رسم قشنگ افطاری مسجدا ورننداختن، نامه به امام جمعه ندادن که آخوند قبلی را تأیید کنن تا یه سال رو اعصاب ملت راه بره

-تشکر میکنم از شورامون بخاطر صداقت و پاکی و رو راستیشون که حسابای سالهای گذشته را صاف کردن و دگه چکای دهیاری دست آقای ثابتی -دهیار دو دورۀ پیش- نیست و پولای کارکردای بیل بکهو برای شوراییا و بقیۀ نورچشمیا را ازشون گرفتن و خرج آبادی کردن

-تشکر میکنم
 از شورامون که پیگیر خواسته های مردم نظیر تغییر در مدیریت قسمتهای مختلف آبادی نظیر مسجد، حسینیه و قرض الحسنه هستن و نیازی نیست اشخاص حقوقی خودشونا خراب کنن و پیشقدم اینجور کارا بشن

-تشکر میکنم 
از شورامون که پیگیر ناامنی و دله دزدیای سالهای اخیر بودن و خودشون نمرن ضمانت فلانی و فلانیا بکنن که گناهه و بیکسه و اشتباه کرد و غلط کرد

-تشکر میکنم 
از شورامون که پیگیر سالن ورزش جوونا بوده و فریادشون گوش فلکا کر کرده که چرا اختلاس 2میلیاردی در استانداری فقط باعث قطع بودجۀ چوپونون شده و همه روستاهای اطراف طی همین چندسال سالن ورزشیشون ساخته شد

-تشکر میکنم 
از شورامون که وقتی فرموندار و همراهاش تو مراسم افتتاحیه گلزار شهدا با اون افتضاح قرار شد یه ساعت تو چوپونون معطل بشن تا آقایون مقدماتا آماده کنن، دست مهمونا را گرفتن و بردنشون خونه خودشون و اصلاً نگفتن "خونه ما جای این افراد نیست"

-تشکر میکنم 
از شورامون که طی این چند سال چنان تغییری رو به پیشرفت در چوپونون ایجاد کردن که هرتازه واردی میاد اصلاً نمشناسه چوپونونا. کی گفته چوپونون با 50 سال قبلش مو نمزنه؟ خیلیم مو مزنه!

-تشکر میکنم 
از شورامون که برای "یک بوته تاق" تو زمینای کنار اورژانس، برای زمینی که قرار بود کمک به آبادانی روستا بشه، پدر مجید اسکندرا در نیوردند و همزمان وسط تاقزارای حجت آباد و آشتیان هزاران متر و شاید دهها هزار متر زمینا به شرکت خودشون تحت عنوان خونواده شهدا واگذار نکردن و تو نامه هاشونم ننوشتن که اونجا درخت نداره اصلاً!

-تشکر میکنم از شورامون بخاطر مدیریتی که رو پولای مردم و خیرین دارن و با لیاقتی که دارن پول مردما به فلان گاو نمیزنن و نتیجشم اینه که خیرینمون دلسرد نشدن و هرسال از سال قبل بیشتر برا آبادی خرج میکنن

-تشکر میکنم از شورامون بخاطر اینکه سه سال قبل که پول ساختمون دهیاری و خلای مردشورخونه آماده بود بهترین ساختمونا را ساختن و نذاشتن به حالا بیفته که با اون پول نشه دوتا شاخه آهنم بخرن

-تشکر میکنم  از شورامون که در جواب یه ریش سفید آبادی که به قطع و وصل شدن میکروفن مسجد اعتراض میکرد نگفتن "ما پول نداریم تو اگه پول داری برو بگیر"

-تشکر میکنم از شورامون بخاطر سخنوریشون که هر مسئولی میاد نمیرن یه گوشه بخزن و قایم شن، بلکه میرن مث شیر پشت میکروفن به صلّابشون میکشن و از حق و حقوق مردمشون دفاع میکنن

-و تشکر میکنم از شورامون بخاطر روحیۀ انتقادپذیری بالاشون و اینکه هیچوقت کسیا تهدید به شکایت نمیکنن و نیازی نیس بخشدارمون که یه غریبهه حالیشون کنه که اطلاع رسانی و انتقاد به نفع آبادیه

من دیگه نمیدونم به چه زبونی ازشون تشکر کنم. خدمات شورا به چوپونون بیش از این حرفا بوده و زبان قادر به گفتن اونا نیس. البته خیلی از خدمات را خودشون میدونن و خدای خودشون و ما هیچ خبری از خیلی از خدماتشون نداریم که همش بخاطر زیرجلکی و پنهون کارکردنشونه. این پنهونکاریا هم بخاطر اینه که ریا نشه خدانکرده. بهرحال من دگه چیزی یادم نمیاد و ایشالا دوستان تو نظرات به بقیۀ خدمات شورا اشاره خواهند داشت.
اگر من جایی نبودم بابت ملاقاتی تو زندون نایین یا بیمارستان و شایدم حضور در مراسم تدفین و ترحیمم از طرف من از شورا تشکر کنین. خدا هممونا عاقبت بخیر کنه.

                                                                                                                            یا علی


جمعه 16 دی 1390

محمدرضا جلالپور دارفانی را وداع گفت

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

                                 انا لله و انا الیه راجعون

                                  محمد رضا جلالپور دار فانی را وداع گفت.
دیشب محمدرضا جلالپور 20 ساله پسر کیکاووس(حسن محمد یوسف) دارفانی را وداع گفت. مرحوم جلالپور هنوز خاکسپاری نشده و احتمالاً فردا پس از دریافت مجوز از پزشکی قانونی به خاک سپرده میشه.
این ضایعۀ اسفناک را به خونوادۀ جلالپور بویژه پدر این مرحوم (حسن نخودی) تسلیت میگم و از حضرت حق برای آن مرحوم طلب مغفرت و برای بازماندگان طلب صبر دارم.


جمعه 16 دی 1390

آقمحمد کبلاعلی دارفانی را وداع گفت

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

                              انا لله و انا الیه راجعون

شادروان آقامحمد جلالپور (فرزند کبلاعلی) امروز جمعه ۱۳۹۰٫۱۰٫۱۶ پس از چند روز که در اغما بود در بیمارستانی در یزد درگذشت. خاکسپاری وی عصر امروز در آرامستان خلد برین یزد خواهد بود. [خبر از: محمد جلالپور]
خبر از: خبرگزاری چوپانان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منم به نوبۀ خودم به خونوادشون بویژه به مرد دوست داشتنی و همشهریِ چوپونون دوستمون، دکتر عباس تسلیت میگم و از حضرت حق برای آن عزیز طلب مغفرت و برا خونوادش طلب صبر دارم


جمعه 16 دی 1390

انار و انگور

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

قدیمیا اگه موقع انار خوردن یه دونه انارشون رو زمین میفتاد اونا برمیداشتن و میخوردن. معتقد بودن که انار یه دونۀ بهشتی داره. جالبه بدونین که این مطلب در احادیث و روایات هم اومده. ولی اگه موقع خوردن انگور یه دونش میفتاد برنمیداشتند که هیچ! با بغض و کینه لگدمالشم میکردند. این یکیشا مطمئن نیسم ولی فکر میکنم به احترام امام رضا(ع) باشه که با انگور به شهادت رسید.


جمعه 16 دی 1390

گلد کوئیست

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

گلدکوئیست چی هس اصلا؟
تقریباً داشت فراموش مشد. شرکت "کوئست اینترنشنال" یا به لحن عامیانه "گلدکوئیست". فکر کنم 8 ماه از زندگیما تو محیط کوئست گذروندم و شاید خیلیا باور نکنن که یکی از زیباترین و شیرینترین دوران زندگیم همون 8 ماه بود. اول بذارین یه معرفی کلی بکنم. یه شرکت خارجی بود که میومد از طریق اینترنت جنس میفروخت. خیلی تبلیغات جنسشونا میکردن و راه رسیدن به جنستا میگفتن و از اعتباراتشون مایه میذاشتن. حقیقت این نبود ولی ما هم از حقیقت بی اطلاع نبودیم. ما میدونستیم که جنسشون نصف قیمتیه که پول میدیم، میدونسیم که شاید هرگز دسمون نرسه و البته اینم میدونسیم که شرکت دزد و کلاهبردار نیس. 3 و 3 میشه 250. این حقیقت داشت. مشتریا جنسشونا خرید میکردن و میومدن تو سیستم. شرکت به ازای هر دو کالایی که براش میفروختی 250 هزار تومن بهت میداد که در هر مرحله این دوبرابر میشد. پِلَن زیبا و روی کاغذ راحتی داشت.
و اما ما چجور کار میکردیم؟!
جنس اصلاً مهم نبود و پورسانتی که شرکت به ازای  فروش جنس میداد خیلی چشمگیر بود. یعنی اونقدی بود که حتی خیلیا از کار و زندگیشون زدن و اومدن تو این کار. کار کوئست 4 تا اصل داشت. صداقت، حمایت، تعهد و آموزش. یعنی اونجا از کسی دروغ نمیشنیدی. خیلی جالب بود که حقیقت گوئی اخلاق بچه ها شده بود و حتی تو زندگی روزمره هم همه از دروغ بیزار شده بودیم. از رفقامون حمایت داشتیم و بهشون متعهد بودیم که اگه بمونن به سود میرسن. و از همه اینا مهمتر آموزش بود. از 7 صبح بیدار میشدیم و از 8 شروع به کار بود. حق بیرون رفتن از محل کارا نداشتیم. همه فکر و ذکرمون گرفتن آموزش از بالا و ارائۀ آموزش به پایینیا بود. آخر شبم خسته و کوفته مث مرده ها میفتادیم تا صبح.
چیشد کنار گذاشتیم؟
خریّت! درست موقعیکه دستمون راه افتاد و تونسته بودیم حاشیه ها و دزدیای یه نایینی (دهقانی) را جمش کنیم یه ویروس جدید از این شرکتای MLM افتاد به جونمون. خیلی آب و تاب داشت و اینقد رنگ و لعاب داشت که کلاه سرمون رفت و با بچه ها نشستیم دور هم و نظر همه را خواستیم و تصمیم جمع این شد که کوئستا بیخیال شیم و بریم سراغ این شرکت جدیده.(بعد میگم چی بود)
سود کردیم یا ضرر؟
اولین سوالی که به ذهن خیلیا میاد اینه که چیزیم سود کردیم یا نه؟ حقیقت اینه که همه از نظر مادی ضرر کردیم. البته بین گروه ما چوپونونیا بودن کسایی که پول خودشون و حتی بیشتر دسشون اومد. ولی  با توجه به الافیش و کرایه راه و ... باید بگم در کل همه از نظر مادی ضرر کردیم.
پس پشیمونیم؟
16 نفر چوپونونی بودیم که هرکدوممون یه رفیق فابریک داشتیم و با بقیه آشنا بودیم. خیلی معمولی مث بقیه چوپونونیا. ولی بعد از اتمام کار و برگشتن از تهرون اونقدر با هم رفیق شدیم که حد نداره. هنوزم در ارتباطیم و با یاد اون روزا خوشیم. درسته بچها پولشون رفت. ولی هیچکدوم از رفقامون کله مند نبوده و نیستن. البته تک و توک خونواده ها گله دارن ولی خود بچه ها تا همین حالاش حتی یکبار هم نگفتن که کلاه ما را برداشتین و بد بود و این حرفا. تا اینکه یکنفر از دوستان از نقاب دنیای مجازی استفاده کرد و یه نظر داد که نفرین خونوادش که بدبخت شدن دنبال ماهه. نمیدونم چرا این حرفا زده. ولی اینا مدونم که اگر به حرفش اعتقاد داشت و از اون دوستیا و رفاقتایی که بین همه بود و هیچکدوم برا همدگه کم نمذاشتن خجالت نمیکشید حتماً با اسم خودش نظر میداد. اینا میدونم که اگه رفقاش بدونن کیه حسابی از چشمشون خواهد افتاد و شاید حتی بخاطر ناسپاسیش طردشم بکنن. نه دوستان. بچه های کوئست هیچکدوم پشیمون نیستن و حتی بعضیاشون حاضرن مجدداً اون تجربه را تکرار کنن. دلیل مهم دیگم که میگم پشیمون نیسیم اهدافمونه. گفتن نداره. ولی هممون اهدافمون والا بود. اونقد والا بود که بچه نایینیا و اصفهانیا همه کفشون بریده بود. اونا برا پول میدویدن و ما برا چوپونون. شاید بخندین و مسخره کنین. ولی این یه حقیقته که اوناییکه باید بفهمن حتماً میفهمن. ما برای هدفمون تلاش کردیم و اینکه اان موفق نشدیم لااقل حسرت اینکه تلاش نکردیما نمیخوریم. 
وقتی ضرر داره خب خوب نیس دیگه!!
دوستان کوئست کنندۀ کارا میخاد. همه میخان یه شبه راه صدساله را برن. ولی این خبرا نی. واقعاً زحمت میخاد. ولی شدنیه. محض اطلاع یکی از دوستانمون بچه اصفهان بود و یکماه زودتر از من اومد. پارسال سراغشا گرفتم و ماهانه 18 تومن درآمدش بود. پسره استخدام صنایع دفاع بود و یبار هم دستش از هم پاشید و باز از صفر شروع کرد و الان معلوم نی ... میخام بگم کارش درسته که خیلی سخته. ولی نشدنی نی.
دستمون تازه راه افتاده بود کهیه شرکت جدید بهمون معرفی شد. دیگه سختی فروش جنس را نداشتی و بقول مردم دنبال نفر نباید میگشتی. پولتا میذاشتی و هرماه سودشا میداد و اگه تو خونتون هم مینشسی سود میکردی. در کنارش اگه میخواسی فعالیت شبکه ای کنی هم میشد و باید نفر جور میکردی سرمایه گذاری کنن. با یه کله گنده هم مشورت کردم که پته شون را رو آب ریخت و گفت کلاه برداریه و زود جمع میشه. ولی کله داغی باعث شد سرمایه گذاری کنم. البته بقیه بچه ها را نذاشتم بیان تا ته و توهش که در اومد و فهمیدیم کلاه برداری نی بقیه هم وارد شن. ولی اینا همش بازی با پول بود. بمحض اینکه 3 ماه رد شد اون روی خودشونا نشون دادن و گفتن باید نفر پیدا کنی تا سود پولتا بدیم بت. ما هم عطاشا به لقاش بخشیدیم و دیگه نذاشتیم بقیه تو این چاه بیفتن. ولی چیزی که رخ داده بود و برگشت ناپذیر بود این بود که تیممون از هم پاشیده بود و کوئست را از دست داده بودیم.
یه نصیحت
درسته که کوئست کلاهبرداری نی. ولی خدائیش تو ایران جواب نمیده. بیشترشم بخاطر تبلیغات منفی ایه که علیهش میشه. نمیخوام وارد این بحث بشم. ولی اینا میدونم که اکثر ماها مرد اینکار نیسیم و بعد یه مدت باید ببوسیمش و بذاریم کنار. پس چه بهتر تو این خط نیفتیم اصلاً. شرکتای دیگه که اصلاً بحثشم نمیکنم. همش کلاهبرداریه. همش!
و اما حرف آخر
خیلیا را تو اون 8 ماه شناختیم و دوست و دشمنمون مشخص شد. از حرفا معلوم بود کی دلسوزه و کی سنگ اندازی مکنه. ولی رفاقتی که با بچها درست شد و همه با هم یکی شدیم ارزشش برامون خیلی زیاده و حتی یادمونم از پولمون نیس. بعد چندسال همش حرف از دوستیا و رفاقتا بوده و پول تموم شدو رفت پی کارش. فقط موندم این یه نفر چه توجیهی برای کارش داره که رفاقت چندسالش با همه بچها را به یک و نیم میلیون فروخته.
_____________________________-
آقا یه اشتباه لوپی داشتم که اصلاحش کردم. اون شرکتی که گفته بودم GNI نبوده و به اشتباه GNI نوشته بودم. از بروبچز GNI عذرخواهی موکنم و ممنون از تذکرشون.


پنجشنبه 15 دی 1390

نتیجۀ نظر سنجی بهترین عضو شورا

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

تعداد شرکت کننده : 
حاج عباس: 17 رای
اکبر مرتضوی: 1 رای
عباس رفیع: 2 رای
همشون خوبن: 2 رای
هیشتاشون: 34 رای


پنجشنبه 15 دی 1390

خواب محمد

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خاطرات چوپونونی ،

البته شاید بیربطه. ولی برا دل خودم مینویسم. گذاشتمش جزء خاطرات چوپونونی که کسی ایراد نگیره بم.

سه چار شب پیش داداش محمد خواب خونوادمونا میبینه. میگفت خودش و باباحمید وسط اتاق مهمونی خونه چوپونونمون نشسته بودن و فاطمه یه گوشه خوابیده بود و مامان زری هم تو آشپزخونه کار میکرد. با باباحمید شوخی میکردن و حرف میزدن. محمد از باباحمید میپرسه کجایین شما و چرا نمیایین پیش ما؟ باباحمید میگه ما تو بهشتیم و جامون خیلی خوبه. اونجا خیلی راحتیم و دیگه اصلاً کار نمیکنیم اونجا. فقط دلمون برا فامیلا تنگ میشه. محمد میگه یه نشونه ای بده تا به بقیه بگم اینجا اومدین و رفتین. صبح که محمد پامیشه یادش نمیاد نشونه چی بود. ولی وقتی میاد بیرون و میبینه بعد مدتها زمین خیسه و دیشب بارون اومده خوشحال میشه و معتقده بارون دیشب نشونۀ باباحمید بوده.
حرفی ندارم. ولی از خدا تشکر میکنم که هم هوامونا داره و هم خیال محمدا راجع به خونوادش راحت کرد.


پنجشنبه 15 دی 1390

رسوائی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،

آنکه در راه وفا از نفس افتاده منم
آنکه از بهر صفا هستی خود داده منم
آنکه با آنهمه جور تو دعا میکندت
با خلوص دل خود بر سر سجّاده منم
آنکه از عشوۀ آن طاق دو ابروی هلال
شده دیوانه و طاقت ز کفش داده منم
آنکه در جنگ تصاحب شدنت با اغیار
سر تسلیم ندانسته و استاده منم
آنکه از دست رفیقان خطاکار دغل
به ته چاه حسادت ز سر افتاده منم
آنکه از بهر تسلای دل از دوری تو
شده همصحبت ساقی و می و باده منم
بی تو آنکس که در این پیچ و خم رسوائی
ناگزیر است به پیمودن این جاده منم

تیرماه89 - حاجی کاظمی


پنجشنبه 15 دی 1390

و اما نتیجه نهایی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

رفتیم پاسگاه. مظفری میگه تو نامه ای که به ما دادن نفی بلد یکساله بوده. مخم سوت کشید. یعنی اگه راست بگه فیلممون کرده بودن درحد تیم ملی. کسی به فکر مردم و حل مشکلای آبادی نی. نفی بلد یکساله برای یه آدم غریبه!! خیلی مسخرهه. فقط یه حکمی دادن تا سروصداها بخابه و تمااااااااام. واقعاً متاسفم برا خودم که باید تو ایران زتدگی کنم.


پنجشنبه 15 دی 1390

خر همون جای قبلی بستهه

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

خو الحمدلله همه از وضعیت موجود راضین. خانم نفی بلدی با خیال راحت داره زندگیشا مکنه. امثال ما که فقط دندونامونا محکم فشار میدیم و کاری از دسمون ورنمیاد، حاج عباس هم که هربار میگیم  بش یا دیروزش با سرهنگ حرف زده یا پسین مخاد با سرگرد حرف بزنه، اون یکیشون که از اولم مخالف اخراج این بابا بود گفته من کاری به این کارا ندارم، اون یکیشون که اصلا نیست که بخاد کاری به این کارا داشته باشه یا نداشته باشه، پاسگاه که ... استغفرالله!! بسیجم که همچنان تعطیله. زندگی در جریانه. خانم براحتی (بهتره بگم با وقاحت) تو چوپونون میتابه، مغازه میره، مزار میاد، دکتر میره! اصلا انگار نه انگار! از بی قانونیش و اینکه خودسر و خلاف قانون بلند شده اومده اینجا که بگذریم، من نمیدونم روش میشه دیگه تو روی این مردم نگاه کنه!
یادمون نره که این خانوما جندق که شهر خودشه راهش ندادن، اینجور که میگن فامیلاش اردکونم راهش ندادن، من موندم ما چوپونونیا چرا اینقد بیحالیم. اینقد حلش سادهه که باور نمیکنید. فقط کافیه شورا و بسیج که ادعای چوپونونی بودن دارن پاشن برن پاسگاه و ورشون دارن برن در خونه طرف، بگن پاشو برو گمشو! همین! پاسگاهیا را که حرجی بهشون نی. فقط دنبال آرامش دم انتخاباتن. نمدونن اگه اون رو سگمون بالا بیاد .... 
تو این چندروز شیفتم و نمتونم از اورژانس بیرون برم. هنو موفق به دیدار و صحبت با آقای رفیع نشدم. ولی یکی از دوستان باهاش صحبت کرده بود. ماشالله رفیع میگه من یه کارمند آموزش و پرورشم و وقتی یه دانش آموز با مدارک میاد من وظیفمه که ثبت نامش کنم. ضمن اینکه هنو هم ثبت نام این بچه انجام نشده و مدارکش هنو اینجاست. نکتۀ دگه که ماشالله گفته اینه که فامیل این بچهو یه چیز دگهه و دلیلی نداره ثبت نام نشه و مراجع ذیصلاح باید از طریق دگه کارشونا بکنن تا اینا وردارن برن و راهش ثبت نام نشدن این بچه نی. همچنین آقای رفیع خودشا کنار مردم مدونه و از حضور اینا راضی نی! البته یه جورایی هم حرفش درسته. ولی خیلی بهتر بود اگه این دستور به زیردستا داده نمیشد و قبلش با شورا صحبت میشد که فکری بکنن. هرچند الان که خبرم داره شورا کاری نمیکنه و فقط منتظرن دوباره مردم شعار بدن و راه بیفتن اونوقت بیان التماس و خواهش که نکنید و سرهنگ بدش میاد و از این حرفا!!
در پایان امیدوارم ختم به خیر شه این قضیه و دوباره کار به جمع کردن مردم و اخراج خفت بار دوبارۀ اینا نکشه. خیلی بهتره خودشون مث بچه آدم اثاثشونا بذارن رو دوششون و یا علی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد