چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

وبلاگ چوپونون هفته دوم بهمن 1390

وبلاگ چوپونون هفته دوم بهمن 1390  

دمبۀ میش

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

مبارک پرسپولیسیا باشه. نوش جونتون. تحقیر و تمسخر و دست کم گرفتن حریف نتیجۀ بهتری نداره. حالشا ببرت. ما هم از خوشحالی شما خوشحالیم. همیشه شعبون، یه دفه هم رمضون! چوپونونیش مشه:
یه عمر دمب بز بالا بود پیدا نبود، حالا یبار دمبۀ میش بالا افتاده...


جمعه 14 بهمن 1390

صندلی داغ ، شنبه شب

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :صندلی داغ چوپونونی ،

     صندلی داغ فردا از ساعت 8 شب شروع مشه و خدا بخاد تا 10 تمومش میکنیم.

                                                    مسیّـــب

سوالا داغتونا آمادده کنت. بویژه شاگرداش! مطمئنم سوالا و خاطرات خوبی فردا شب مطرح مشه


جمعه 14 بهمن 1390

اعزام مدیران و خدمۀ حجاج به مکه

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

امروز ساعت 12:20 ظهر حاج حسین سعادت عازم سفر مکه شد. موسم سفرهای عمره شده و طبق روال هرسال حاج حسین بعنوان مدیر کاروان و مدیر خدمات به عربستان سفر میکنه. تو هر سفر 45-40 روز مکه ممونن و از کاروانایی که میان پذیرایی مکنن و راهنما و همراهشونن.  خدا خیرش بده چند ساله که رسم کرده و خدمه و معاوناشا از بین چوپونونیا انتخاب موکنه. خیلی عالیه. هم آرزوی خیلیاهه که برن به این سفر، هم خرجی ندارن و هم درآمد هم داره براشون! یعنی با یه تیر سه نشون! امسال هم بین همراهای حاج حسین چنتا چوپونونی دیده مشن. دیشب حاج حسین بهمراه علیرضا مرتضوی، یحیی سعادت، محمدرضا فرمانی (دوماد حاج حسین)، احمدرضا ناظر (دوماد حسین شعبون)، محمد سعادت و یکی دوتا چوپونونیا دگه پرواز داشتند و تا چندروز دگه عباسعلی کلانتری، محمدرضا کلانتری و چنتا دگه هم بهشون ملحق مشن.
ایشالا قبولشون باشه و ایشالا خدا قسمت همۀ ماها بکنه.


جمعه 14 بهمن 1390

مراسم دیروز

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

دیروز عصر از ساعت 14 الی 16 مراسم چهلم حاج حسین کلانتری و سالگرد بانو رنجبر تو مسجد جامع چوپونون برگزار شد و بعدشم مزار و فاتحه و بعد هم سرما و پراکنده شدن مردم. آخوندمون دیروز شیخ حمید بود و جاتون خالی سخنرانی و روضه خوبی داشت.
ولی یه نکته جالب که دیروز باهاش مواجه شدیم و بعد از مراسم چند نفر داشتن میگفتن ؟؟؟ بود. حس خوبی به خیلیا دست داده بود و از فضای روحانی مراسم و حال خوشی که بهشون دست داده بود مگفتن. گویی شیخ حمید تو صحبتاش با حزن و اندوه فراوون از گلستون یاد کرده بود و از مردم خواسته بود براش فاتحه بخونن. 
من داخل نبودم و متوجه نشدم. ولی با این تعاریفی که شنیدم میتونم فضای سنگینی که از حزن شیخ حمید بخاطر گلستون بر مراسم قالب شده را درک کنم. خدا هرسه عزیز سفرکرده را رحمت کنه.


جمعه 14 بهمن 1390

اسماعیل هم پسردار شد

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

دیشب دومین فرزند آقای اسماعیل حلوانی (پسر اصغر) و خانم آلداود (دختر سیدمحمد) در بیمارستان مجیبیان یزد دیده به جهان گشود.
اولین فرزند اسماعیل، مریم خانم، دختره و حالا پسر دار شده و اسم و عکسشم خدا بخواد بزودی میزنم توو وبلاگ.
ایشالا تا 120 سال سایه پدر و مادر بالا سرش باشه.
به خونواده های حلوانی و آلداود تبریک میگم. بویژه به دوست خوبم عموعلی بندازش!


پنجشنبه 13 بهمن 1390

آهنگ جدید زابی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

                                     
سومین آهنگ زابی هم بزودی میاد. بعد از آهنگای کوچۀ بی کسی و خط و نشون، سومین کار زابی با نام "داغـــون" داره میاد و ایشالا عید بدست علاقمندای رپ و بویژه علاقمندای صدای زابی مرسه
با آرزوی موفقیت برای زابی و دیگر جوونامون


پنجشنبه 13 بهمن 1390

عاشق فصل ......... چوپونونم. چون ........

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :بقیه شا تو بگو ،


ذبیح: عاشق بهار چوپونونم. بخاطر هوایی که داره و بارونای خوشش.

احسان: درود شما، امروز ساعت 2 بعد از ظهر مصاحبه ی جناب آقای اکبری با رادیو اینترنتی گفتوگوی داغ سبز توسط جناب احمد پازوکی و مهندس درویش پخش می شود. لطفا به دوستانی که دسترسی به اینترنت دارند اطلاع رسانی کنید
http://gdsabz.mihanblog.com/
همه ی فصل ها زیبا هستند مخصوصا در چوپانان

محمدرضا مستقیمی: فصل بهار.به خاطر هوای دلپذیر و همچنین مدت زمان بیشتری که می تونم تو ابادی باشم.

حسین.خ: فصل بهار ...بخاطر هوای دل انگیز و برگشتن اکثر هموطنامون از شهرهای مختلف و شور و هیجانی که تو ابادی برپا مشه.

خالو: ما چوپونونا بی فصلم دوشش دارم ، امیدوارم از امسال عید فصل جدیدی تو چوپ باز شه. مثل فصل بهار 

علی اکبر مراد: طراوت و شادابی که فصل بهار داره، فصل های دگه ندارند

     : fasle bahar chon hame doostamo mibinam unja

matarsak: فصل بهار چون همه چیزقشنگ ودوستداشتنی میشه حتی چیزایی که دوسشون ندارم خاصیته بهارچوپونون همینه

لیلی: پاییز

   : ازاول اسفند منتظر بهار چوپانانم

دور افتاده: بهار چوپونون قشنگه

؟؟؟؟


پنجشنبه 13 بهمن 1390

اولین جلسۀ بسیج خواهران چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

الحمدلله آبادی داره از اون سکون و رکود سالهای اخیر در میاد و همه یه جورایی درگیر مسائل آبادی هستن. ایشالا که این تحرک و بی تفاوت نبودن ادامه دار باشه و دیگه فعل "ولش کن" و "بی خیالش" تو چوپونون صرف نشه.
دیروز صبح اولین جلسۀ بسیج خواهران چوپونون در محل بهزیستی برگزار شد. بسیج خواهران چندساله که شروع به کار کرده ولی خیلی فعال نبودن و سروصدایی ازش شنیده نمیشد.
تو این جلسه که 30 نفر از خانمای بسیجی چوپونون حضور داشتن طرحهای خوبی مصوّب شد که هرکدومشا به موقعش اعلام میکنم. فقط خوشم اومد که مصوباتشون شعاری نبوده و بصورت خیلی کاربردی و عملی و قابل اجرا برنامه ریختن.
امیدواریم که بسیج خواهران تو کارشون موفق باشن و بیشتر تو امور فرهنگی و اجتماعی چوپونون فعالیت داشته باشن.
بازم تاکید موکنم اگه هرکدوممون یه گوشه کوچولو از کارا بچسبیم بتدریج همه کارا انجام مشه و به اهداف والای چوپونون آباد میرسیم. تا دستامون تو دست هم باشه و پشت هما داشته باشیم سیر صعودی بسمت موفقیت داریم. تا آبادانی چوپونون راه زیادی نیست. فقط همدگه را دلسرد نکنیم و اگه کسی کاری صورت داد دلسردش نکنیم. 


چهارشنبه 12 بهمن 1390

درگذشت برات الله عباسزاده

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

                                     انا لله و انا الیه راجعون

دقایقی پیش آقای برات الله عباسزاده (برادر محمدعلی عباسزاده) در تهران دارفانی را وداع گفت. مرحوم عباسزاده 75 ساله امشب پس از مدتی مبارزه با بیماری چسبندگی روده ها به رحمت ایزدی پیوست و همین امشب از تهران به زادگاهش، طبس تشییع و صبح فردا به خاک سپرده میشه.
برای مرحوم عباسزاده علوّ درجات را از حضرت حق خواستارم و به خونوادۀ اون مرحوم بویژه برادرشون محمدعلی عباسزاده و دوستان خوبم مهدی و هادی عباسزاده و حسین سعیدی تسلیت میگم. خدا صبرتون بده.


چهارشنبه 12 بهمن 1390

شهاب سنگ

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

قدیمیا با دیدن شهاب سنگ یه آرزو میکردن. معتقد بودن خدا آرزوشونا براورده موکنه اونموقع (یه چیزی تو مایه های ماه شب اول)


چهارشنبه 12 بهمن 1390

نمایشگاه چوپانان در نوروز 91

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

نوروز 91 هم نمایشگاه دایر خواهد بود.فقط یه "یا علی" دگه از جانب من و شما را مطلبه. بویژه جوونامون. 
یه سر به آلبومای قدیمی خودتون و پدربزرگ مادربزرگاتون بزنت و حتماً عکسای قدیمیتونا بفرستت برامون. وسایل قدیمی هم اگه داشتت بصورت امانی بدت بهمون. بعد نمایشگاه همش بهتون برمگرده. عکساتون هم سریعاً بهتون برمگرده. فقط اندازه یه اسکن کردن پیش ما ممونه


چهارشنبه 12 بهمن 1390

دوسه تا خبر کوچولو

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

عصر دیروز از ساعت 14 الی 16 مراسم هفتم مرحومه گلستون در مسجد جامع چوپونون برگزار شد. مردم سر مزار مرحومه بودن که بارون کم کم شروع به باریدن کرد و بتدریج شدتش زیاد شد.
بارون تا آخر شب کم کم (بقول ما چوپونونیا "نزمو") میومد و بعضی وقتا هم شدتش زیاد مشد و بلافاصله فروکش مکرد. بهر حال آب تو کوچه خیابونا راه افتاده بود و زمینای کشاورزی و کوچه خیابونامون یه بارون حسابی خوردن. علمیشم اگه بخواهت دیروز حدود 0.8 میلیمتر بارندگی داشتیم. روز یکشنبه (سه روز پیش) هم یه بارون همینجوری اومد و اونروز هم 1 میلیمتر بارندگی داشتیم. در کل بدو نبود و همه از بارندگیا راضی و خوشحالن.
یه مریض هم داریم که هممون دوسش داریم. حالش خوبه الحمدلله. ولی برای محکم کاری هم که شده هرکی چوپونونا دوس داره سه تا أمن یجیب بخونه براش.

           أمّن یجیب المضطرّ إذا دعاء و یکشف السوء
           أمّن یجیب المضطرّ إذا دعاء و یکشف السوء 
           أمّن یجیب المضطرّ إذا دعاء و یکشف السوء


سه شنبه 11 بهمن 1390

نمیدانم

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،

نمدانم که میبینم دوباره روی ماهت را
نوازش میکنم یا نه سر زلف سیاهت را
نمیدانم که روشن میشود چشمم به دیدارت
و یا میگیری از من لذت برق نگاهت را
نمیدانم که میمانی تو با من تا ابد باقی
و یا اینکه جدا از من تو خواهی کرد راهت را
نمیدانم که میدانی پناهم بوده آغوشت
دریغش میکنی یا نه تو از من جان پناهت را
نمیدانم که میمانم غریق چشم زیبایت
و یا میگیری از من آن دو چشم بی گناهت را
به جای آنهمه ظلمی که در حقت روا کردم
نمیدانم که میبخشی عزیزم عذرخواهت را؟

ـــــــــــــــــــــــــــــ

شعر از : حاجی کاظمی


سه شنبه 11 بهمن 1390

سیخ خرما

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

قدیما بخاطر زحمتای زیادی که مکشیدن زیاد پیش میومد که سیخ تو دس و پاشون بره! با سوزن قلفی میفتادن به جون سیخا و درش میوردن!
حالا با اون سیخ که از بدنشون درمیوردن چکار مکردن؟
شاید جالب باشه براتون. منداختن تو یقه شون... نمدونم چرا


سه شنبه 11 بهمن 1390

فراخوان همیاری برای برنامه های نوروز 91

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

صبح شنبه جلسه ای با موضوع برنامه ریزی برای مراسمات نوروز 91 در چوپونون برگزار میشه.
یه چنتائی از جوونای فعال چوپونون دست یاعلیا به هم دادن تا امسال یه نوروز خوب و بانشاطا برای همشهریامون فراهم کنن. فعلاً سه تا برنامه تو دستور کار هست و اگه کمک و یاری شما دوستان خوبم باشه حتماً نوروزی بهتر خواهیم داشت.
صبح شنبه 22 بهمن 90 این جلسه در محل هواشناسی برگزار خواهد شد.
تعارف همدگه نکنت و منتظر نباشت بقیه جل بیفتن و شما تماشاچی باشت. حتماً تو جلسه شرکت کنت تا از فکراتون استفاده کنیم و مسئولیتها برای نوروز 91 تقسیم بشه بینمون.

یه نکته در مورد جشن سده

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

از خیلی وختا پیش دوس داشتم برا جشن سده تو چوپونون یه برنامه ای داشته باشیم. جشن سده مختص خور یا شهرای اطراف نیس. بلکه مربوط به همۀ ما ایرانیاهه و از ایران باستان بهمون ارث رسیده. ولی از بس دور خودما شلوغ کردم وقت نموکنم کاراشا بکنم. اگه یکی بتونه سرخیرش بشه عالی مشه. دمتون گرم.
و اما چرا...
یه نکته کوچولو تو جشن سده هست که منا مشتاقم کرد که حتماً این جشنا تو چوپونون راه بندازیم. جشن سده چنتا اسم دگه هم داره. "جشن سده = جشن مهرگان = جشن چوپانان"
خیلی جای کار داره. خیـــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــن


دوشنبه 10 بهمن 1390

مادر پیر چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خاطرات چوپونونی ،

                                
نمدونم چجوری شروع کنم. خیلی نوشتنش سخته. چون باورشم سخته. همه به دید فقر و نداری به گلستون نگاه مکردم. وقتی مگفتن گلستون یاد سکوت غمناکی میفتادیم که بخاطر بی برقی از غروب تو خونش حاکم مشد. وقتی اسم گلستون میومد یاد دهها و شایدم صدها شیشه نوشابه خونوادۀ دورتادور اتاقش میفتادیم که ذخیره کرده بود تا یهو تو خونش بی آب نمونه. گلستون برامون یه پیرزن علیلا تداعی مکرد که این آخریا راه هم نمتونست بره. وقتی کسی حرف گلستونا مزد یاد فقر مییفتادیم و اینکه باید دستشا بگیریم چون منبع درآمدی نداره. فقط فقر و فقر و فقر ...
اما گلستون فقیر نبود. خودم بشخصه تا مدتها تفاوت فقر و قناعتا نمدونسم. اگرم تئوریشا بلد بودم ولی درکش نکرده بودم. با چشم خودم ندیده بودم. گلستون درس بزرگی بهمون داد. گلستون... گلستون... گلستون...
یکی از جوونای هیئتا یه روز صداش موکنه و مگه: من موخام به چوپونون کمک کنم. شاید اون جوون اول خندش گرفته بود. "آخه گلستون جان! تو خودت نیازمند کمکی! چوپونون باید به تو کمک کنه مادرجان!" ولی گلستون مرغش یه پا داشت. برا کار خیر سمج بود. درست مثل آخرین نماززی که تو مسجد خوند. گلستون فقط اسم چوپونونا میورد. "مخام به چوپونون کمک کنم"، "مخام برا چوپونون یه کار خیر کنم". راهنمائیش کرد. گفت یه هیئت داریم نوپاهه، منبع درآمدی نداره، جوونا بعد از سینه زنی برا امام حسین یه چائی و کیک مخورن، مخای یه شب خرجش با شما باشه. قبول کرد. اون شب پذیرائی هیئت با گلستون بود. ولی گلستون اصرار داره کسی نفهمه پذیرائی با اون بوده. بمیرم برا مظلومیتت مادر پیرم! شاید فکر کرده اگه بدونیم بانیمون گلستونه کیک و چائی امام حسینا که اون واسطش شده برنمیداریم...
فردا گلستون اومد باز؛ "مخام به چوپونون کمک کنم". بازم اومد... بازم اومد... بازم اومد...گلستون بارها از من و شما تو هیئت پذیرائی کرد. گلستون از همۀ ما ندارتر بود تو این دنیا، ولی اون دنیاشا آباد کرد با قناعت این دنیا.گلستون مخواست یه چیز موندگاری ازش بمونه. مخاس یه جوری به چوپونون کمک کنه که زود تموم نشه و باقیات صالحات بشه براش.  گلستون منبر هیئتا خرید برامون. منبری که بارها کنارش نشسیم و پاش سینه زدیم و اشک ریختیم. بازم تأکید مکرد که تا زنده ام کسی نفهمه من منبرا خریدم. اکثر ظرف و ظروف هیئتا گلستون برامون خریده. تموم بشقابای هیئت، تموم قاشقا و عمده ظروف آشپزخونه ای هیئت...
خدا رحمتت کنه گلستون؛ نمدونم به چی فکر مکردی، چرا نمخاسی کسی بدونه کار توهه این کارای خیر؟! چجوری سختیای زندگی بدون آب و برقا تحمل مکردی و پولاتا برا کارا خیر مدادی!؟ چجوری با کمترین امکانات رفاهی مساختی و بازم به چوپونون فکر مکردی؟! تو فقیر نبودی؛ تو اهل قناعت بودی! ایشالا که اون دنیات آباد باشه. خدا بیامرزدت، خدا رحمتت کنه، خدا رحمتت کنه مادر پیر چوپونون!


دوشنبه 10 بهمن 1390

جارو

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

قدیمیا شب هنگام جارو نمکردن و جارو پارو تو شبا خوب نمودونستن


دوشنبه 10 بهمن 1390

شاعری از دیار چوپانان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،


 

 

اتو بیوگرافی منظوم

زندگی‌نامه‌ی منظوم محمد مستقیمی (محمدِ شیخ) در قالب مثنوی قصیده

 

شاعری از دیار چوپانان

 

راهیم همقطار چوپانان

شاعری از دیار چوپانان

دار بر دوش می‌زنم فریاد

کاین منم سر به دار چوپانان

نیک‌بختم از آنکه می‌چرخد

بخت من بر مدار چوپانان

باز سالی یکی دو بار هنوز

می‌شوم رهسپار چوپانان

دل من خون شده‌ست در غربت

مثل قلب انار چوپانان

زنده می‌داردم در این غربت

یاد پیرار و پار چوپانان

یاد آن کودکان همبازی

در دق و ریگزار چوپانان

یاد آن روزهای خوش که گذشت

بر لب جویبار چوپانان

یاد یاران که خفته‌اند آنک

«پاتلو» در مزار چوپانان

عشق گل کرد در دلم آن دم

که شدم من دچار چوپانان

پنج همخون، همه محمّد نام

بوده بنیان‌گذار چوپانان

یکی از پنج تن که خوش سخن است

«حاج ممّدعلی» نیای من است

او که از زمره‌ی قدیمی‌هاست

از نیاکان «مستقیمی‌»هاست

دیگری «حاج ممّد» است به نام

که به تدبیر اوست کار، تمام

پیر تدبیرها جوان وی‌اند

«زاهدی‌»ها نوادگان وی‌اند

«مندلی‌یِ محمّد ابراهیم»

مرد همّت، خزانه‌ی زر و سیم

او که بنیان‌گذار شادی‌هاست

جدّ پر برکت «عمادی‌»هاست

«ممّد ِ»پور «حاج عبدالله»

چارمین تن ز پنج تن آگاه

او دو فامیل را شده‌ست نیا

هم «رحیمی» و هم «بقایی‌»ها

«مد باقر» که پنجمین باشد

هست فرزند خوب «حاج ممّد»

مرد تدبیر و تیزبینی بود

زین جهت شهرتش «امینی» بود

رادمردی که در خرد مثل است

پدر من «جناب شیخ شل» است

«شیخ» از آن رو شده‌ست کنیت او

خوانده او را پدر شبی «شیخو»

شلی‌اش هم ز پای لنگش بود

لنگی از لوله‌ی تفنگش بود

در جوانی که رفته با دو سه تن

به شکار از پی «کَل» و «پازن»

«شیخ» گویی به جنگ خود شده است

خود شکار تفنگ خود شده است

لیز خورده‌ست و خود به جای شکار

شده ناگه به تیر غیب دچار

زخم تیرش بلای جان بوده‌ست

دو سه سالی اسیر آن بوده‌ست

لذّت صید خوش شکستش داد

شصت سالی عصا به دستش داد

آن شنیدم که در زمان قدیم

رهزنی گشت توی قلعه مقیم

«رمضان خان باصری» نامش

کار دنیا تمام بر کامش

«رمضان» دیده بود بر سر راه

دختر «ممّد ِ حاج عبدالله»

شده عاشق به روی چون قمرش

خواستگاریش کرده از پدرش

چون نمی‌خواست دخترش بدهد

سر به فرمان خان دزد نهد

پیش یاران خویش رفت نخست

او ز یاران خویش یاری جست

شور کردند و شور راه گشود

یکی از دوستان چنین فرمود:

که «بگوییم هست او را جفت»

«حاج ممّدعلی» نیایم گفت

شور کردند و شد گزینش ِشان

پسر «حاج مندلی رمضان»

یک قباله بر این نشان کردند

زیر گندم شبی نهان کردند

تا که کهنه‌نما به چشم آید

خر شود خان بدین کلک شاید

اینچنین «شیخ» شوهر او شد

پدر بنده همسر او شد

چون «خدیجه» عروس بابا شد

دست در کار زایمان‌ها شد

در پی زایمان ناهنجار

گشت نامادری من بیمار

بعد از آن «شیخ شل» به فکر افتاد

که دوباره شود ز نو داماد

همسری خواست از بیابانک

همسری خوب و مهربان و تک

دختری از «غلامرضایی»ها

«طاهره» دخت «کربلامیرزا»

مادر از خاندان «یغمایی»

که مثل بود در شکیبایی

دخت «میرزا ابوالحسن سلطان»

«گوهر»ش نام، خواهرِ «دستان»

بود او از نوادگان «هنر»

پور «یغما» شهیرِ نام‌آور

شاعرِ خوش‌سخن، ادب‌پرور

که نیای من است از مادر

هست این شاعری و طبع سخن

هم ز «یغما» و هم «هنر» در من

تا شود ذوق شعر یاور من

مادر من شده‌ست مادر من

مادرم بی‌سواد بود ولیک

داشت از بر چکامه‌ها بد و نیک

نوحه‌ها، هجوهای «یغما» را

می‌شنیدم از او به صبح و مسا

پدرم نیز سهمِ پرورشی

داشت در طبع من به هر روشی

خوب می‌خواند هر دم و همه جا

سعدی و مولوی و حافظ را

زین دو سو طبع من شکوفا شد

شعر من خوب‌تر ز «یغما» شد

شاعرم من ز تخمه‌ی «یغما»

چون پدر چیره در هجا و ثنا

شاعرِ روستای چوپانان

کرده گل در هوای چوپانان

عهد بستم که تا نفس دارم

بدوم پا به پای چوپانان

گرچه رانده مرا ز دامانش

مانده‌ام آشنای چوپانان

من ندارم، به‌ آرزو سوگند!

آرزو جز بقای چوپانان

هست تا جان به تن، قلم در دست

می‌سرایم برای چوپانان


( راهی چوپانانی نواده یغمای جندقی)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منبع: rahi0098.webphoto.ir


یکشنبه 9 بهمن 1390

چوپانان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،


یکشنبه 9 بهمن 1390

مراسمای پنجشنبه 90/11/13

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

پنجشنبۀ این هفته چنتا مراسم در مسجد جامع چوپونون برگزار مشه. ایشالا مثل همیشه با حضورمون باعث تسلی خاطر بازمونده ها و شادی روح عزیزانمون خواهیم شد.
مراسم هفتم مرحومه گلستان رحمانی (به روایتی سه شنبه پسفردا هفتمه... مطمئن نیسم)
مراسم چهلم حاج حسین کلانتری
مراسم سالگرد کربلائی بانو رنجبر (همسر حسینعلی مراد)

خدا رحمتشون کنه


یکشنبه 9 بهمن 1390

پزشکی و چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

باد، باد سودا، بادمگَزی، باد نزله، بادش میگیره، برفو، به در روی، پا گشتن، پس شکستن، پشم کشو، پورک، تووّ، تووّ گرم، تُووِل، چاردرد، چراغ سمب، خوراج، خوره، دونه، راسّه روده، زردوّ، زردی، سر چرخش، سرخو، سرخه (ح)صاری، سر گردش، سنده سلام، سینه پهلو، شاش بند، شاش سوزک، عبیر، عرق سوز، عقربدمب، عقربک، غُر، قسیون، گرجی، گلگوشی، گَنده توول، منقُوّ، وباسیل، ورسوّ، یه استخونی


یکشنبه 9 بهمن 1390

کویرنوردی مخصوص زنکووا

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

هیات کوهنوردی با همکاری هیات همگانی شهرستان خوروبیابانک در نظر دارد روز جمعه 14 بهمن ماه برنامه مشترک کویرنوردی در روستای فرحزاد ویژه بانوان را به صورت رایگان برگزار نماید.

لذا از علاقه مندان دعوت می شود جهت ثبت نام و یا کسب اطلاعات بیشتر تا روز دوشنبه 10 بهمن با شماره تلفن 03244222152 اداره تربیت بدنی تماس حاصل فرمایند.

منبع: نسیم خور

جهت اطلاع: روستای فرحزاد یه دهات کوچولو کنار روستای مصره.


یکشنبه 9 بهمن 1390

نتیجۀ نظرسنجی ساعت صندلی داغ

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

شرکت کننده ها: 93 نفر

8-10        5رأی        5.38%
10-12       5رأی        5.38%
13-15       2رأی        2.15%
15-17       6رأی        6.45%
18-20       4رأی        4.3%
20-22       62رأی        66.67%
22-24       9رأی        9.68%

با اینکه این آمار واقعی نی بهرحال صندلی داغ بعدی 8 شب انجام خواهد شد


شنبه 8 بهمن 1390

عبور از خوابیده

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

قدیما اگه یه نفر خوابیده بود یا دراز کشیده بود ، از رو بدنش نمیپریدن و عبور نمکردن. 
احیاناً اگه از روی فرد خوابیده عبور مکردن، هنگام عبور "اسم فرد خوابیده" را به زبون جاری مکردن و عبور مکردن.
دلیلشم نمدونم...


شنبه 8 بهمن 1390

میونبر مسابقه

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای دگه ،

برای شرکت تو مسابقه کتابخونی که چندروز پیش گفتم، آقای بهزاد فاتح سرخیـر شدن و قبول زحمت کردن که رابط این قضیه با خور باشن. با خوریا صحبت کردن و اونام علیرغم اینکه مسابقه مربوط به شهرستان خوره قبول کردن چوپونونیام شرکت کنن. هزینۀ کتاب 2000تومنه.اوناییکه میخان تو مسابقه شرکت کنن با هواشناسی چوپونون، آقای بهزاد فاتح تماس بگیرن تا راهنماییشون کنه. شماره هواشناسی: 03243322580
بازم تاکید موکنم موقعیت خوبیه و جوایز عالیی داره. سفر حج و کربلا دور از ذهن نیست. 25 تا جایزه نفیس، 50 تا پلاک طلا و دهها جایزه دگه. ایشالا همشا درو کنیمااااا


شنبه 8 بهمن 1390

عقد آقای هاشمی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

                                        جشن عقد 

                              دوماد: سید علی اصغر هاشمی پسر سید محمود
                                     عروس: دوشیزه زهرا وثوقی اهل بیاضه
                                               زمان: جمعه، 7 بهمن 90
                                                        مکان: بیاضه
                                                   ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
تبریک اینجانب را پذیرا باشین، ایشالا که در کنار هم، 120 سال، سایه تون رو سر 10 تا بچه تون باشه.


شنبه 8 بهمن 1390

یادش بخیر

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،


یاد اون نون و پیاز و کله جوش و خرما 
که می پختند مادرامون و میدادن به ماها

یادی از تی و بالا و داجووال و هفت سنگ
یاد زنگ مدرسه که میزدیم دلنگ دلنگ

یادی از اب زلال مدرسه و اب چاه
با تلمبه می زدیم تا اب چاه بیاد بالا

یاداون سرماهای صبح کویر و کاشور 
یاد ماهای تابستون یاد مشک و اب شور

یاد لیوانای نیکلی و یاد اب مشک 
یاد قطره های اب که چیک و چیک می ریخت چو اشک

یاداون اجاق ها واتاق های زمستونی
یاد پسین هایی که می کردیم الوونی

یاد هوچچو یاد ایوون و حیاط و دالوون
یاد مققس و پشه تو خونه ها و پشت بون

یاد اقا بیکی و دکترمون تو اون روزا 
که طبیب همه نوع بیماری بود در اونجا

یاد اون راچچونه ها و روروای پشت بون
یادی از نو تورا و زمستونا و بارون

یاد گلیم جولی یاد جووال و شالی 
یاد اون روزای خوش همرای جیب خالی 

یاد یونجه یاد گندم یاد سرسبزی جو 
یاد تابستونای گرم کویر وقت درو

یاد بازی اله یاد چوبای خرما 
یاد توپای جولی که میزدیم توی هوا

یاد لحضه لحضه های اون روزهای خوش توی دهات 
از کدوم خاطره هاش یا که چی چی بگم برات

یاد حسین قلی به خیر و یاد رادیو
یاد دستاش که می لرزید و میخورد تولو تولو

بگذار یادی کنم ز پیره مرد باقر سیاه
یاد اون قهوه خونه/چوبدستی اش تو روضه ها

یادشعبون حسین قلی و یادی از چفت
یاد زمستونا و هول دادن بشکه نفت

می کنم ختم همین جا و سخن را کوتاه
وببخشید اگر جسارتی شد از ما

(شاهد)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد