چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

وبلاگ چوپونون هفته اول اسفند 1391

وبلاگ چوپونون هفته اول اسفند 1391  

فردا؛ تشییع جنازۀ دکتر مشتاقی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

شادروان دکتر علی اکبر مشتاقی فرزند سبحانعلی ظهر امروز در تهران بر اثر سکته قلبی در گذشت .
این ضایعه دردناک را به خانواده مشتاقی و خانواده آنمرحوم و بستگان  واهالی چوپانان تسلیت عرض مینماییم.
مراسم تشییع و تدفین آنمرحوم متعاقبا اعلام میشود.
روحش شاد ویادش گرامی



پیکر آن شادروان روز دوشنبه در شهر همدان تشییع خواهد شد (آن شادروان سالها ریاست شبکه بهداشت و بیمارستان همدان را به عهده داشت).
روز سه شنبه نیز پیکر آن شادروان به اصفهان منتقل شده و صبح روز سه شنبه (ساعت 8) در آرامستان باغ رضوان اصفهان به خاک سپرده خواهد شد.
[خبر از: نورمحمد مشتاقی]

منبع: خبرگزاری چوپانان


دوشنبه 7 اسفند 1391

شهری آباد در دل این کویر سوزان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،


  •  
    کاروان حاج محمدعلی رمضان در دل کویر به پیش می‌رفت.تنها صدای زنگوله شتران وچهارپایان به گوش می رسید.کاروان به چاه چوپان ها نزدیک می شود،

  • مدتی بعد حاج محمد علی دستور اتراق می دهد.کاروانیان بار وبندیل را به زمین می نهند،از چاه چوپان ها آب کشیده تا هم خودگلویی تازه کنند وهم چهارپایان آب را دهند تا آن ها  را برای ادامه مسیر آماده کنند هم کمی استراحت کنند تا برای ادامه سفر نیروی لازم را داشته باشند.حاج محمد علی بعد از سروسامان دادن به کار کاروانیان کنار اقای همدانی یکی از 4 شیوخ جندقی‌ها که حالا نمازش را خوانده است می رود. جاج محمد علی احترام خاصی برای این روحانی قائل می باشد.آقای همدانی خطاب به حاج محمد علی می گوید :من دراین جا شهری آباد می بینم.حاج محمد علی حس عجیبی پیدا می کند خدایا چه می شنوم شهری آباد در دل این کویر سوزان حاج محمدعلی نگاهی به دوردست می اندازد دور تا دورش را کوههای کوتاه وبلند و جنگل های طاق وماسه بادی فرا گرفته است اما شیب ملایمی از طرف کوه عباس اباد دارد.موجی از افکار ذهن حاج محمد علی به خود مشغول می کند،خدایا  چه رازی پشت حرف‌های این روحانی است؟ آیا در دل این کویر آنقدر اب هست که بتوان شهری را آباد کرد؟
  • حاج محمدعلی رمضان(مستقیمی) سفر را به اتمام می رساند وبه موطنش انارک باز می گردد. جریان سفررا با چهار تن از همشهریانش به نام های محمد حاج عبدا...(بقایی)حاج محمد(زاهدی) محمد علی محمد ابراهیم (خاندان عمادی ) وحاج محمدباقر امینی در میان می گذارد..آیا بهتر نیست به جای ساربانی وشترداری به کشت و زراعت روی آوریم ؟ با این کار هم در کنار خانواده هستیم وهم از این جاد ه های ناامن در امان می‌مانیم.
  • چندین روز بحث آن‌ها به این موضوع پرداخته می شود ،موضوع را سبک  وسنگین می کنند معایب ومزایا و سختی ها را می سنجند و بالاخره همگی متفق القول تصمیم به کار بزرگ می گیرند ،قسمتی یا تمام مایملک خود در انارک را می فروشند وبا راهنمایی حاج محمد علی به طرف چاه چوپان ها حرکت می کنند.
  • .چه ریسک بزرگی ! چه حکمتی پشت این راز نهفته است؟ آیا سرمایه اشان را از دست نمی دهند؟چه کسی حاضر است دست به چنین ریسک بزرگی بزند؟خیر آن‌ها افرادی سفر کرده و گرم وسرد دنیا چشیده اند با هدفی بزرگ دست به اینکار بزرگتر می زنند.
  • پنج رفیق تدارکات کار را انجام می دهند برنامه ریزیهای اولیه انجام می شود مقنیان مجرب و معماران چیره دست و کارگران ساده از منطقه فرا خوانده می شوند.گروهی به ساختن سرپناهی موقت اقدام می کنند ومقنیان با نقشه و برنامه شروع به کار می کنند ،ده ها چرخ می چرخند ومی چرخند خاک را از اعماق زمین بیرون می کشند.بعضی جاها زمین را باید به سختی کند ودر بسیاری از جاها زمین سست است وچندین  وچند بار دیواره چاه ریزش می کند .مقنیان با تراز وامکانات اولیه همانند مهندسین امروزی آب را به جای مورد نظرهدایت می کنندو چاه های قنات یکی پس از دیگری به هم وصل می شوند.بالاخره روز موعد فرا می رسد آب قنات به استخر وارد می‌شود. حاج محمدعلی بیشتر از همه خوشحال است هم به خاطر جاری شدن آب قنات و هم متولد شدن فرزندش محمد رضا(شیخ) وجشنی را ترتیب می دهد.زمین‌ها به زیر کشت می روند وچون نزدیک چاه چوپان ها بود نامش را چوپانان نهادند.
  • حال باید به فکر سرپناهی بود تا از هجوم دزدان در امان بود شورا تشکیل می شود(باید توضیح داد که مالکین برای رسیدگی به مشکلات و بهبود اوضاع چوپانان جلساتی را هر چند وقت یک بار به طور گردشی در خانه یکی برگزار می کردند و پس از مطرح کردن مشکل برای فائق آمدن بر ان مشکلات با استفاده از شعور و فهم جمعی راهکار ارائه می دادند.) احداث یک قلعه در چوپانان به تصویب می رسد.معماران مجرب دوباره فرا خوانده می شوند ونقشه و طرح فراهم می گردد. کارگران شروع به مالیدن خشت می کنند و معماران وکارگران دست به کار ساختمان قلعه می شوند و قلعه ای زیبا با باروهای بلند و چها برج دیده‌بانی در دو طبقه  واتاق اتاق ودارای مسجدی کوچک ساخته می شودومالکین در طبقه‌ بالاو رعیت ها وکارگران در طبقه پایین این قلعه سکنی می گزینند.
  • حالا کشت وکار و زراعت و دامپروری کمی رونق گرفته است .زمینی که تا دیروز دقی خشک و رسوبات سیلاب بوده اکنون به دشتی سرسبز تبدیل شده است درختان نخل کاشته میشوند درختان توت در طرف خیابان دشت جلوه‌ای زیبا به این مکان بخشیده است.
  • دالان دار قلعه موظف به کنترل عبور و مرور افراد به درون قلعه و بستن  در چوبی بزرگ قلعه  در هنگام غروب بود ودیگر هیچ رفت و آمدی به قلعه صورت نمی گیرد.اما مسافرانی که شب می رسیدند چه کنند ؟ شب های تابستان را می توانستند تحمل کنند اما سوز سرمای زمستان کویر را چه کنند؟ از طرفی دیگر  در تاریکی شب نمی توان به همه اعتماد کرد و در قلعه را بر روی هر کسی گشود چه بسا راهزنی باشند ونیمه شب در قلعه به روی راهزنانگشوده شود.دوباره شورای مالکین تشکیل میشود این افراد که افرادی سفر کرده و با تجربه بودند احداث غریبخانه (هتل امروزی) خارج از قلعه را به تصویب می رسانند.غریبخانه به دو هدف تاسیس می گردد1-مکانی برای استراحت مسافرین گذرا2 -سکنی گزیدن موقت برا ی افرادی که قصد اقامت در چوپانان را داشتند و مالکین باید بعد از تحقیق و تفحص مجوز اقامت می دادند.
  • جندقی‌ها که از احداث قنات چوپانان نگران شده‌اند بارها دست به تخریب و پرکردن چاه‌های قنات می‌زنند وقتی راه به جایی نمی‌برند دست به دامن حاج مشیرالملک می‌زنند و سعی می کنند به او القا کنند که قنات چوپانان قنات عباس‌آباد را که در مالکیت حاج مشیراملک است خواهد خشکاند و حاج مشیر هم بررسی این مهم را به میرزا علی‌محمد نجفیان که پیشکار او در عباس‌آباد است واگذار می کند و میرزا هم با مالکین چوپانان وارد مذاکره شده و از آنجا که مالکین همولایتی‌ها و بعضاً اقوام او هستند به راهکاری می‌رسند که حاج مشیر را در مالکیت چوپانان سهیم کنند واین توافق به غایله خاتمه می دهد و حالا دیگر مالکین چوپانان یک حامی بزرگ در دستگاه دولتی دارند و در نتیجه مزاحمت جندقی‌ها به پایان می رسد
  • حالا دیگر جمعیت چوپانان رو به افزایش است ودیگر جایی برای افراد مهاجر تازه نیست .دوباره شورا با حضور معماران تشکیل می شود .پس از مطرح کردن مشکل ،تشکیل یک شهر زیبا با مهندسی کاملا به روز به تصویب می رسد،نقشه وطرح آماده می گردد و یکی از اولین خانه‌هایی که خارج از قلعه قدیمی در بافت جدید که خود یک ساختار قلعه بزرگتر را دارد ساخته می‌شود همین خانه شیخ مستقیمی است که هنوز پابرجاست.
  • زندگی تداوم می یابد.این بار بلایای طبیعی مقابل مالکین قد علم می کند  ومشکلی جدید به وجود می آورد.به  ناگاه ابری سیاه از طرف کوههای عباس آباد بالا می آید ،آسمان شروع به باریدن می کند سیل بزرگی به راه می فتد .سیل به نزدیکی قلعه می رسد ،قلعه خالی از سکنه می شود وپس از مدتی فقط ویرانه ای از قلعه باقی می ماند و قنات کور می شود. تنها قربانی این حادثه بیگم جان صدریه همسر دوم حاج محمدعلی رضان و مادر شیخ مستقیمی است که چون در زمان حادثه به علت شکستگی لگن خاصره زمین‌گیر بوده نمی‌تواند از حادثه بگریزد و در زیر آوار قلعه مدفون می‌شود و حتی جنازه‌اش هم پیدا نمی شود (استخوان‌های او سال‌ها بعد به هنگام احداث باغ میرزامهدی مستقیمی پسر بزرگش در محل خانه‌ی حاج محمدعلی رمضان پیدا می‌شود که در گورستان چوپانان در کنار همسرش حاج محمدعلی دفن می‌گردد)  به هر حال سیل قلعه چوپانان را ویران می‌کند و همه اهالی در چند خانه‌ای که در ساختار جدید آماده بوده سکنی می‌گزینند.
  • آیا مالکین این بار تسلیم می شوند؟ آیا هدف والای خود را رها کنند؟نه عزم ان ها راسخ تر از ابن حرف‌هاست .با اینکه داراییشان رو به اتمام است. دوباره چرخ‌ها به کار می افتند  و مشکلات ناشی از سیل خانمان برانداز را برطرف می‌سازند واز طرفی دیگر معماران هم با کمک اهالی شروع به ساخت و ساز می کنند و روستا به شکل زیبایی ساخته می شود اما هنوز مشکلات فراوان است .چوپانان را هنوز نه مسجدی است ؛نه حمامی،نه غسالخانه ای ونه مدرسه ای (البته باید ذکر کرد که اولین مدرسه،مکتب خانه ای بود که محمدرضا مستقیمی معروف به ملا در آن به فراگیران  قرآن ،حساب کردن،ادبیات و خط شکسته نستعلیق آموزش می داده) این نیاز همه از محل انبار میانه که بودجه آن توسط مالکین بنا بر سهمشان از قنات در موسم خرمن تامین می‌شده است.طبق این قانون مالکین موظف بودند پس از برداشت محصول و پرداخت سهم رعیت ،از سهم خود با توجه به مقدار اب و املاکی که دارند (حاج محمد علی رمضان جد خاندان مستقیمی دو شبانه روز،حاج محمد علی فرزند محمدابراهیم جد خاندان عمادی  دو شبانه روز،مشیرالملک دو شبانه روز که بعدا به خاندان طباطبایی و .برادران می فروشد،حاج محمد جد خاندان  زاهدی یک شبانه روز،حاج محمد امینی یک شبانه روز،محمد حاج عبدا.... جد خاندان بقایی یک شبانه روز حاج مهدی و حسن یاور که هر دو از فرزندان حاج عبدالله و برادران محمد حاج عبدالله هستند از ابتدا مالک نبودند و بعداً هر کدام یک شبانه روز مالک می‌شوند که جمعا ده روز بوده است و هنوز هم بر همین مدار است ) در اختیار این انبار قرار دهند تا در کارهای عام المنفعه صرف گردد وحسابداری نیز برای نظارت بر حساب وکتاب انبار انتخاب می شود که معمولاً همان کدخدا بوده است. ساخت مسجد آغاز می شود ومرحوم سید ریاض به عنوان اولین روحانی مسجد لقب می گیرد. ساخت حمام در دستور کار قرار می گیردابتدا حمامی به صورت خزینه ساخته می شود و مرحوم لطفعلی کلانتری پدر آقای حاج فریدون اولین حمامی روستا می شود (حمام دوبار تجدید ساخت می شود). آسیاب آبی که از همان ابتدای کار با یک تغییر در مسیر قنات ساخته می‌شود که بعدها در خیابان اصلی درست جلوی خانه‌ی آقای مالکی و نبش کوچه جواد بود و اولین متصدی آن هم علی آسیابان بوده وغسالخانه (غسالخانه اولیه به صورت دو پل بزرگ روی جوی آب ابتدای خیابان دشت ،قرار داشت و اطراف آن را چادری می زدند ومیت را غسل می دادند) سال‌ها بعد غسالخانه در ابتدای خیابان ورودی چوپانان سمت چپ ساخته می‌شود که هنوز پابرجاست.
  • ژاندارم‌ها که حالا دولت به آن‌ها لباس فرم داده بود در خانه مرحوم شیر محمد ابنی به عنوان پاسگاه مستقر می شوند و مرحوم محمد اصغر پاسیار به عنوان اولین فرمانده پاسگاه منصوب می شود.
  • مرحوم شیخ عامل پخش قند وشکر می شود.میرزا مهدی مستقیمی به عنوان اولین دفتر رئیس پست چوپانان منصوب می گردد.محمد علی بقایی که اولین کامیون را به چوپانان آورده بود رانندگی را به حسین رضا ،جمشید عوض و حاج اسفندیار تعلیم می دهد و کم کم این افراد شغل پرزحمت رانندگی را انتخاب می کنند و خود کامیوندار می شوند و خاندان گرگریها( کلانتری) تبدیل به بزرگترین کامیونداران منطقه می شوند.کسبه دیگری هم از خور ونائین و .. به چوپانان می آیند و شروع به خدمت رسانی به مردم می کنند.
  • اما فکر جالب دیگری که به فکر مالکین میرسد از آنجایی که تمامی مالکین افرادی سفر کرده بودند وجاهای بسیار زیادی را دیده بودند تصمیم گرفتند قطعه زمینی را برای ساختن باغی در نظر بگیرند تا عموم مردم بتوانند از ان استفاده کنند واب پس از گردش در این باغ  ومشروب کردن زمینهای این باغ به طرف زمین های مزروعی برود. آری این همان باغ ملی بود .باغ ملی چه نام زیبایی !باغ ملی شاید اگر احداث می شد همانند باغ فین وباغ ارم در شهر خود می درخشید  اما احداث باغ ملی هیچگاه محقق نشد حصار کشی شد ولی هرگز باغ نشد.
  • در چند کیلومتری چوپانان دو دق دیگر هم بود که مالکین تصمیم گرفتند آنجاها را هم آباد کنند .دوباره چرخ‌ها شروع  به چرخیدن کردند و با مشکلات فراوان آب حجت آباد رو می اید وکشت وکار در  آنجا هم  شکل می گیرد نوبت به دق سوم می رسد اینجاست که اختلافی بین مالکین بوجود می آید و چند نفر از مالکین دیگر حاضر به سرمایه گذاری نیستند وبه حالت قهر کنار می کشند. اما دیگر مالکین بر عزم خود استوارند مقنیان و کارگران دوباره دست به کار می شوند تا آب این قنات هم رو می‌آید و هنگام رو آمدن آب دق سوم مالکینی که قهر کرده بودند با مالکین دق سوم آشتی می کنند  ومالکین هم به میمنت این روز نام روستا را آشتیان نهادند .واقعا چه بی کینه وچه سخاوتمند و بزرگوار بودند.
  • صحبت از اختلاف شد.آری بعضی مواقع بین مالکین ،مالک با رعیت ویا  رعیت با رعیت اختلاف پیش می آمد .دراین مواقع چه باید کرد ؟این اختلافات معمولاً در جلسات مالکین که اغلب در کنار خیابان و بر لب جوی آب برگزار می‌شد حل و فصل می‌گردید.
  •  چوپانان با گذشت زمان و ساختن خانه های جدید با باد گیرهای زیبا و برج های پنج قلو ورشد کردن درختان توت و نارون در دو طرف خیابان اصلی  و خیابان دشت و باغ های سیز وبا طروات چهر ه ای زیبا تر به خود می گیرد وتبدیل به نگینی در دل کویر می شود.
  • محدوده چوپانان نیز توسط سنگ چین مشخص می گردد. موج موج جمعیت است که به چوپانان سرازیر می شوند زیرا کار فراوان بود و می توانستند برای خود وخانواده اشان امرار معاش کنند.مالکین هم با فروختن زمین به این افراد هم برای خود سودی جمع می کردند و هم سهمی را به عمران واباذانی روستا اختصاص  می دادند.
  • نسل اول ودوم مالکین کم کم دارفانی را وداع می گویید و نسل سوم هم برای ادامه تحصیل و یا اختیار کردن شغل جدید به شهرهای دیگر مهاجرت می کنند و یادگاری بسیار زیبا در دل کویربه ارث می گذارند وباید آفرین گفت به این همت والایشان  وچه بی ریا وبی غل وغش چه با صفا بودند بودند
  • در این زمان همراه می‌شویم با انقلاب اسلامی در ایران که اثرات آن به چوپانان هم می‌رسد در برخرد‌های تند اوایل انقلاب ظاهراً مالکین نسل سوم مورد بی‌مهری بعضی قرار می‌گیرند و به حاشیه رانده می‌شوند ولی با آنکه از زادگاه خود دور می‌افتند و با آنکه می توانستند با فروش املاک خود در چوپانان وآشتیان خانه ای در بهترین نقطه اصفهان و شهرهای دیگر بخرند این کار را نکردند تا بهانه ای باشد که سالی یکی،دو باربه چوپانان بیایند وسری هم به خانه پدری بزنند. با گذشت زمان باغ های سر سبز دیروز تبدیل به چهار دیواری و محل نگهداری احشام می شود زمین های مزروعی دیگر آن طراوت سابق را ندارد ،دیگر از فکر جمعی برای اداره روستا خبری نیست .فقط باید حسرت خورد وحسرت و حسرت.
  • آری من افتخار می کنم به ابا و اجدادم وهمچنین افتخار می کنم به تمامی ابا و اجداد چوپانانی ها که این همه سختی و زحمت را متحمل شدند.کاشتند و ما خوردیم در قبال ما چه کردیم؟ ما غافل شدیم از اجدادمان،ما غافل شدیم از میراث فرهنگی دیارمان وبه هیچ کدام از آن ها اعتنایی نکردیم برج‌ها خراب شدند،بادگیرها در حال خراب شدن هستند،بازسازی و مرمت خانه ها به روش سنتی انجام نمی گیرد؛
  • آری حالا نوبت ماست باید از جایی شروع شود و جرقه ای خورده شود تا بتوانیم چوپانان را به روزهای اوجش برسانیم. متاسفانه تفرقه  وفاصله،توهین به همدیگر بخل ورزی وحسادت بین مردم روستا زیاد شده است .بیایید کدورتها را کنار بگذاریم ویک بار هم شده منافع روستا را در نظر بگیریم وبا هم فکری هم، چوپانان را به روزهای اوجش برگردانیم.
  •  
  • اصفهان  مهدی افضل

منبع: چوپانان؛ زادبوم من


دوشنبه 7 اسفند 1391

بهترین عکسهای چوپانان

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

مسابقۀ بزرگ بهترین عکسهای چوپانان   

موضوع: عکس از دهستان چوپانان، طبیعت بکر چوپانان، حیات وحش چوپانان و عکسهای مفهومی از چوپانان

علاقمندان به شرکت در این مسابقه عکسهای خود را تا قبل از 28 اسفند به آقای مهدی جلالپور (حجت) برسونند یا به ایمیل chopponoon@gmail.com ارسال کنند
به منم اگه بدت مرسونم بهشون

برای برندگان مسابقه جوایز نفیسی بعنوان یادگاری در نظر گرفته شده است


یکشنبه 6 اسفند 1391

یکی از مسن ترین های چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

فاطمه بلوچی فرزند حجی جعفر ونرگس خانم وهمسر مرحوم مهدی قاسم جلالپور متولدخرداد 1292 شمسی یکی ازمسن ترینهای چوپانان میباشد البته بعداز ربابه خانم جلالپور همسر مرحوم حاج حسین نصراله جلالپور که خداوندطول عمر بابرکت به هردوی این مادران چوپانان بدهد.

فاطمه خانم که هم اکنون درچوپانان درمنزل شخصی خودش زندگی میکند وتوسط فرزندان مواظبت میشود بیشترسالهای عمرش را درکنارهمسر درقریه حجت آباد به کارکشاورزی مشغول بوده ویکی از دلایل طول عمر بابرکتش شاید همین کار کشاورزی دوشادوش همسرش درجوانی باشد که مسلما همین خواهدبود.

وی در سن 20 سالگی با مرحوم مهدی قاسم ازدواج کرد وحاصل این ازدواج تعداد 4پسر و5 دختر میباشد که تا این تاریخ از این فرزندان تعداد 49 نوه وتعداد 83 نتیجه و8تا نبیره را بهمراه داشته است.

فاطمه خانم درطول عمرش دوران حکومت رضاخان را بخوبی بیاد دارد ویکی از خاطرات این دوران مطلبی است که از زبان خودش درذیل میآورم:

دریکی از روزهایی که تازه با مهدی ازدواج کرده بودم در خیابان چوپانان در کنار آسیاب آبی (که در کنار چشمه بالایی ودرجوار خانه مالکی بود وخرابش کردند) براه خود ادامه میدادم که ناگاه ژاندارمها جلویم راگرفتند و روسری از سرم کشیدند ومن نیز همانطور ناراحت از این بودم که چکارکنم که شوهرم متوجه  نشود وگرنه با این اوضاع مرا ببیند کتکم میزند خوب ازیک طرف نوعروس بودم واز طرفی شوهرم دراین موارد بد اخلاقی میکرد که در همین مابین مرحوم میرزا(پدر خانم عبدالرحیم زاهدی وپدر حاج علی آقا نجفیان) ازراه رسید وگفت چرا گریه میکنی ؟ ازچه ناراحتی؟ چرا روسرس نداری؟ قضیه را تعریف کردم ناگهان مرحوم میرزا نجفیان گفت الان میرم از ژاندارمها روسری راپس میگیرم وبواسطه گری میرزا روسری از ژاندارم گرفته شد وبه خانه بازگشتم.

خدای مهربان راشاکریم که هنوز چنین سرما یه هایی را در چوپانان داریم که جوانان امروز ما وهمه ما بتوانیم زندگی ایشان را الگو وسرلوحه کار خوبش قرار دهیم.الهی سالهای سال شما را زیارت کنیم انشااله.

درپایان از نوه ایشان فاطمه جلالپور فرزند مرحوم ابوالقاسم که در تهیه گزارش وتصویر وتحقیق مرا یاری کرد کمال سپاسگزاری را مینمایم.

بزودی بیوگرافی پیرترین مادر چوپانان...ربابه خانم جلالپور نیز در همین سایت درج خواهدشد.


منبع: سایت سینا


یکشنبه 6 اسفند 1391

امروز چوپونون بارون معرکه ای اومد

   نوشته شده توسط: چیتا    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

امروز حدوداً ساعت یک بعدازظهر بارون گرفت و تا ساعت 5جاله بارون اومد.الانم داره نزم میاد.
خلاصه بارون خوب وبه موقعی بود.
جای همه خالی.


3 میلیمتر بارون؛ روز یشنبه ( منبع: وبلاگ هواشناسی چوپونون)


یکشنبه 6 اسفند 1391

چوپانان؛ زادبوم من

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

اینم یه وبلاگ جدید که یجورایی هم مطالب بکر خودشا داره و هم یه مجموعه ایه که همه سایتا و وبلاگای فعال روستا را متونت توش پیدا کنت. بدو نیست. سر بزنت بش شاید مشتریش شدت

چوپانان؛ زادبوم من
http://chupanan.blogspot.co.uk
/


یکشنبه 6 اسفند 1391

مراسم چهلم حاج حسین آهنگر

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،


یکشنبه 6 اسفند 1391

نجاری در چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :درد دلای چوپونونی ،

IMG_6085 - سایت شجره نامه‌ی ما

با شروع ساختمان سازی بعد از سیل ویران کننده در چوپانان که سبب شذ بافت قدیمی چوپانان یعنی قلعه  کاملاً از بین برودشغلی به نام نجاری در چوپانان وجود نداشت و فقط امور ابتدایی توسط خود مردم انجام می گرفت .بعد از سیل ابتدا مالکان چوپانان و سپس بقیه مردم اقدام به خانه سازی کردند که بافت خانه های گلی نماینده این تحول در چوپانان است و اوج این کار در دهه های 30 و 40 و پنجاه انجام پذیرفته است در بخش ساختمان تقریبا در آن زمان تمام مصالح بومی بوده است . یعنی خاک از گودالهای خاک کنی به وسیله الاغ حمل می شده و در محل ساختمان به خشت خام تبدیل می شده و شپس تبدیل به ساختمان می گردیده است خاک گودال خاک کنی خاکی قرمز همراه با مقداری سنگریزه بوده که خشت های محکم و مرغوب حاصل آن بوده است .IMG_6087 - سایت شجره نامه‌ی ما  و معمولا از کاهگل برای نازک کاری و عایق بندی پشت بام ساختمان استفاده می شده که کاه گندم از مزارع چوپانان تحصیل می شده است و خاک رس هم از دق های اطراف چوپانان بدست می آمده ،در بعضی منازل پی ساختمان را با لاشه سنگ برای حفظ رطوبت و محکمی می ساختند که سنگ آن از کوه لختی و مقداری نیز از سنگهای قرمز نزدیک چوپانان تامین می شده است .

کوره هایی نیز در سمت جاده خور بوده است که در این کوره ها آجر و آهک و گچ تولید می شده است . ودر بعضی از منازل و ساختمان های عمومی از آن استفاده می شده است .معمولا از این آجر ها برای فرش کردن کف منازل استفاده می شده است .

البته گچ هم در چوپانان تولید می شده ولی نوع گچ چوپانان مرغوب نبوده و سنگ های گچ با مقداری خاک رس همراه بوده است. این گچ در سفید کردن اتاق ها بکار می رفته ولی این گچ خیلی سفید نبوده است.بعد از ورود ماشین معمولاً گچ از چاه ملک به چوپانان وارد می شد که این گچ مرغوب و سفید بود .

                                                        IMG_6093 - سایت شجره نامه‌ی ماIMG_6088 - سایت شجره نامه‌ی ما

اما مشکل عمده در ساختمان سازی تهیه درب برای منازل و اتاق ها بود که به علت نبودن تخته ،کار مشکلی بوده است در اوائل درب از جاهای دیگر مثل جندق و انارک تهیه می شده و این درها با شتر حمل می گردید نمونه این درهای وارداتی ولی از نوع مرغوب آن در چوپانان دیده می شود برای نمونه درب منزل مرحوم خانم سعیدی در خیابان اصلی تقریبا کمی بالاتر از روبروی کوچه مسجد ، مشاهده می شود که فکر می کنم جنس آن از چوب گردو است و این درها از جندق و به احتمال زیاد از شاهرود وارد شده است.

به علّت نیار شدید به ساخت در، استاد رمضان از اهالی فرخی به چوپانان مهاجرت می کند و مغازه نجاریی را برپا می نماید او در چوپانان داماد می شود و فامیل همسر خو د، یعنی ضییایی را برای خود انتخاب می نماید .

                                                    استادرمضان ضیایی - استادرمضان ضیایى - سایت شجره نامه‌ی ما

اوسا رمضون با ارّه دوسری که داشت تقریبا تمام چوب های تولیدی در چوپانان و حجت آباد و آشتیان را به تخته تبدیل می کرد و اکثر درهای لنگه ای را به وسیله همین تخته ها می ساخت . او از نیروی کار فرزندش اوسا غضنفر و نوه هایش عباس جلالپور و محمد آقا و حسن آقا نیز خیلی بهره می برد اوسا رمضون به غیر از نجاری چند کار دیگر را انجام می داد .او به عنوان سلمانی به اصلاح سر وصورت مردان و پسرها هم می پرداخت شغل دیگر او کشیدن دندان بود که بسیاری از دندان های دردناک به وسیله اوسا رمضون با وسایل خیلی ابتدایی کنده می شد .

در اواخر او اقدام به ختنه کودکان نیز می کرد.

امّا دومین نجار چوپانان عباس جلالپور بود که بعد از شاگردی نزد پدر بزرگ خودش اقدام به باز کردن یک مغازه نجاری روبروی خانه حمزه کرد او نجار قابلی بود ولی هنگامیکه جوانان چوپانانی به سوی شغل کامیونداری روی آوردند عباس نیز حرفه نجاری را رها کرد و رانندگی را انتخاب کرد.

سومین مغازه نجاری توسط اوسا غضنفر برپا شد البته اوسا غضنفر چون به استخدام معدن نخلک درآمده بود و به عنوان نجار معدن فعالیت می کرد تا سالها، روز های جمعه به پدرش کمک می کرد ولی بعد ها خودش در کنار منزلش مغازه ای برپا نمود و در ان ،روزهای تعطیل فعالیت می کرد تا اینکه رحمان فرزند بزرگتر او در مغازه به پدرش کمک می کرد و تا حدودی مغازه را می چرخاند.اوسا غضنفر به مانند پدر اوسای دندان کش هم بود و برای این کار آمپول بیهوشی تزریق می کرد و دندان ها را می کشید  

اما با ورود ماشین و آسان شدن حمل در به چوپانان تقریباً از دهه 60 به بعد این شغل در چوپانان تعطیل گردید.  

منبع عکس ها :http://www.myheritage.ir   با تشکر از جمع آوری عکس های با ارزش


منبع: چوپانان آباد - نسل سومی


یکشنبه 6 اسفند 1391

دکتر مشتاقی به دیار باقی شتافت

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

 انا لله و انا الیه راجعون    

شادروان دکتر علی اکبر مشتاقی فرزند سبحانعلی ظهر امروز در تهران بر اثر سکته قلبی در گذشت
این ضایعه دردناک را به خانواده مشتاقی و خانواده آنمرحوم و بستگان تسلیت عرض مینماییم
مراسم تشییع و تدفین آنمرحوم متعاقبا اعلام میشود
منبع خبر : نورمحمد مشتاقی

منبع : خبرگزاری چوپونون


شنبه 5 اسفند 1391

محمد نجفیان دار فانی را وداع گفت

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

 انا لله و انا الیه راجعون    


دقایقی پیش (حدود 7 شب) آقای محمد نجفیان، پسر مهدی حسین فرج (نوۀ حسن صفرعلی) در سن حدود 28 سالگی بعلت ایست قلبی به دیار باقی شتافت
این ضایعه دردناک را به خونواده های نجفیان و صمیمی تسلیت میگم
ایشالا خدا به بازمونده ها صبر و به اون مرحوم غفرانشا عنایت کنه
تسلیتی جداگونه به دوست خوبم آقای غلام صمیمی میگم. غم آخرتون باشه

ــــــــــــــــــــــــــ

مراسم ختم محمد: سه شنبه ساعت 14 الی 16 ؛ مسجد انبیاء ؛ سه راه سیمین اصفهان


پنجشنبه 3 اسفند 1391

بز

   نوشته شده توسط: چیتا    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،


اینم بز حیات وحش عباس آباد


چهارشنبه 2 اسفند 1391

نظرات توهین آمیز منبعد فیلتر مشه

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

نصف صفحه متن نوشته بودم که انگار یخورده تند بود و پاک شده. حالا یا خدا بوده یا همکارا...
دگه حال ندارم تمرکز کنم! لوب مطلب اینکه با چنتا بزرگترای خودم مشورت کردم و همه بالاتفاق گفتن نظرات توهین آمیزی که تنها یه نفرم هس پاک بشه و احیانا اگه کنترل سایت سخته کلا نظرات پس از تایید نمایش داده بشه مث خبرگزاری. اصلا مایل به این کار نبودم ولی به احترام نظر اکثریت منبعد نظرات توهین آمیزا پاک موکنم.
یکی دوسه روزم استراحت بدت بم تا یه ریکاوری روانی بکنم. ایشالا با قدرت ادامه میدیم.
سپاس از همه اونایی که چوپونونا قلباً و عملاً دوس دارن


سه شنبه 1 اسفند 1391

سالگرد حاج محمد صبوحی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

   
مراسم اولین سالگرد درگذشت شادروان حاج محمد صبوحی ازساعت 14 الی 16:30 پنجشنبه 91/12/3  بر سر مزار آنمرحوم واقع در باغ رضوان اصفهان قطعه 24 بلوک 6 ردیف 4 برگزار میگردد.

حضور سروران ارجمند در این مراسم موجب شادی روح انمرحوم و تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود

روحش شاد


سه شنبه 1 اسفند 1391

ما آخرین نسلی هستیم که ...

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :بقیه شا تو بگو ،

ما آخرین نسلی هستیم که یه جوراب زنونه مشکی به شیر حموم آویزون میدیدیم
ما آخرین نسلی هستیم که خدا خدا میکردیم بریم چهارم دبستان که با خودکار بنویسیم

ما آخرین نسلی هستیم که با ته خودکار و جلد کتابمونم فوتبال میزدیم

ما آخرین نسلی هستیم که تلویزیونمون فقط کانال 1 داشت؛ فقط

ما آخرین نسلی هستیم که یه هفته منتظر میموندیم جمعه ساعت 4 فیلم سینمایی ببینیم

ما آخرین نسلی هستیم که پدرامون همش دنبال دوتا قطّی شیرخشک دربدر داروخونه ها بود

ما آخرین نسلی هستیم که با جستجوی مو تو کف دستامون خودمونا لو میدادیم

ما آخرین نسلی هستیم که همیشه سر زانووامون و کان انگلومون پینه خورده بود

ما آخرین نسلی هستیم که کیف مدرسمون یه کش قرمز شلواری بود که دور کتابامون میپیچیدیم

ما آخرین نسلی هستیم که وقتی خونه خالی گیرمون میومد دنبال یه ویدیو با فیلم آمریکایی میگشتیم

ما آخرین نسلی هستیم که مدرسه هامون از کله سحر تا دم غروب ادامه داشت

ما آخرین نسلی هستیم که نمازای جماعت مدرسمونا با گوشها و پس گردنهای قرمز میخوندیم

ما آخرین نسلی هستیم که برا دیدن یه فیلم هندی، ویدیو را لا یه روسری میپیچیدیم و شبونه با هزارتا پلیس بازی میبردیم خونه

ما آخرین نسلی هستیم که تو جاده وقتی به پلیس میرسیدیم نوارای ترانه را تو جیب کاپشنمون قایم میکردیم

ما آخرین نسلی هستیم که هرروز صدای غلتوندن کپسول و بشکه های 200 لیتری تو گوشمون بود

ما آخرین نسلی هستیم که هم خودکار تو دستمون و هم خودکار لای انگشتامونا تجربه کردیم

ما آخرین نسلی هستیم که همکلاسیمونا با دمپایی لاستیکی یه ربع رو بخاری مدرسه میدیدیم

ما آخرین نسلی هستیم که بین دونیمه فوتبال وقتی تیممون عقب بود کفشامونا درمیوردیم و پالختی تو زمین خاکی میدویدیم

محمد: ما آخرین هستیم که تو مشک آب که وسط حیاط آویزون بود و لیوان نیکلی تو دلش بود آب موخوردم

جابر: ما آخرین نسلی هستم که تو کتابخونه برامون فیلم سینمایی مزاشتن..

جواب: وشاید اخرین نسلی باشیم که با خوندن این مصیبت نامه گریه مون می گیره.

ساغر: ما آخرین نسلی هستیم که به خاطر نمره انضباط نماز جماعت می رفتیم.

کیان: افسوس ...ای کاش ما آخر این نسل نبودیم...

ع/ف: ما اخرین نسلی هستیم که عیدها همه فامیل دور هم جمع میشدن.

حسین.خ: ما آخرین نسلی هستیم که تو کوچه ها بازی تفنگی مکردم.
یادش به خیر چه خاطره های خوبی از بازیهای گروهی دارم بر عکس بچه های امروز که فکر نکنم هیچ خاطره ای برا آینده داشته باشن چون اصلا غیر از بازیهای کامپیوتری هیچ بازی دگه ای بلد نیسن

صمیمی: جالب بود.......بقول استاد راهی نسل امروز نسل بی خاطره است..حالا باز نسل ما همینطور که می بینید خیلی خاطره است حالا یا تلخ یا شیرین

حسین.خ: ما آخرین نسلی هستیم که با تخته های صندوقای میوه و یه تکه کش و یه قاشق پلاستیکی که تو قوطیای شیر خشک بود مسلسل درست مکردم

خودم: اقامن یه چیزبگم اگه نگم تودلم ممونه من فکرکنم جزاخرین نسلایی بودم که پنجشنبه هابایدمدرسه مرفتن بعدما پنجشنبه هاتعطیل شد اولش دلم خیلی سوخت ولی بعدش گفتم ولش کن اهای اونایی که پنجشنبه هامدرسه نمیریدنمیدونیدچه حالی داشت پنجشنبه هامعلم نداشتیم باایتکه بایدتومدرسه میمئندیم ولی بازم خوب بودحداقل سرکلاس درسایه اختصاصی نبودیم شایدمنم یه روزرفتم اموزش پرورش پول پنجشنبه هایی که رفتم مدرسه روبگیرم....

دلیله: ما آخرین نسلی هستیم که بچه هامون از ما بزرگترند.

شراره2: ما آخرین نسلی هستیم که بجای اسباب بازی از سیب زمینی وچوب کبریت گاو و گوسفند درست میکردیم.

شقایق: ما آخرین نسلی هستیم که خیلی تنها و تو غربت زندگی میکنیم و دوست نداریم همدیگه را تحمل کنیم.

روشنک: ما آخرین نسلی هستیم که تو خیابونها بدون ترس از ماشین و غیره با یه تکه میله و یه حلق گرد قره قره بازی میکردیم و مسابقه هم داشتیم.

قوقولی: ما آخرین نسلی هستیم که منتظر میموندیم تا روز ترانه های درخواستی از رادیو زود تر بیاد.

م.ع: مااخرین نسلی هستیم که تمام اسباب بازی های خودمان را می ساختیم و سر گرمییمان با امکانات طبیعی بود

م/ع: شاید ما اخرین نسلی باشیم که وقتی مدیر یامعلم رادر خیابان مید یدیم ازترس فرار میکردیم

هادی: ما اخرین نسلی هستیم که منتظر ماشین آرد و ماشین شیر(معدن نخلک) می موندیم 

غلام: ما آخرین نسلی بودیم که سر راه نائین باید منتظر ماشین می بودیم و از صبح جمعه تا غروب دنبال کامیون می گشتیم تا بریم نائین درس بخونیم یک نظر نقل قول های چوپونونی را مثل آهن باشه چوب باشه ،میزنم عینکاتا خورد میکنم ،دارم ونمیدم و..... را هم بنویس

حسن: ما نسلی هستیم که تو خیابون اصلی رو دیوار پرده میزدن برامون فیلم سینمایی جنگی میزاشتن همشم جنگ ایران و عراق بود چقدر خوشحال میشدیم وقتی یه ایرانی یه عراقی رو میکشت

   : ما آخرین نسلی هستیم که از بی حالی داریم میمیریم.

علی: ما اخرین نسلی هستیم که روی دیوارای خونه هامون نوشته بود د.د.ت.زرکش.
زینب: ما اخرین نسلی هستیم که دمپایی می پوشیدیم وبا زیر شلوارهای سیاه ووصله دار تو ی کوچه ها میرفتیم وبازی می کردیم و حتی پای لخت همه جا سر می زدیم. 

حمید: ما آخرین نسلی هستیم که از دست بچه هامون گیج و دیوانه و حسابی خل شدیم. 

جوانتر از جوان: ما آخرین نسلی هستیم که از شهر میومدن و همه خونه هارا سمپاشی میکردن و فیلم سینمایی اش را با پروژکتور نزدیک خونه مرحوم آقابیکی نشان میدانند. ما هم مثل ندید پدید ها روی زمین تلپ میشدیم و کیف هم میکردیم 

دانشمند: ما آخرین نسلی هستیم که موقع خرمن کوبی خرمن بره خودمون را میگرفتیم و بدو بدو میرفتیم دکان مرحوم رادیو و قلم شیرینی و عروسک تخم مرغی میخریدیم. 

مندلی: ماآخرین نسلی هستیم که عصرها از نشستن دم در خونه لذت میبردیم و تا دلت بخواد غیبت همیگه را میکردیم . و بعدش هم شب نشینیها شروع میشد. خلاصه روزی 10 بار همدیگه را میدیدم و سلام میکردیم. گاهی هم اگر شک داشتیم بر می گشتیم و دو باره سلام میکردیم. ما دیگه کی بودیم؟ 

علی: وما اخرین نسلی هستیم که این خوبیها را داشتیم والان نداریم و اخرین نسلی هستیم که اینهارا برای نسل های بعد از خودمون به یادگار می گذاریم شاید درس عبرتی باشد برایشان.

دلبر: ب نسل های بعد بگویید نسل ما نه سره پیاز بود نه ته پیاز نسل ما خوده پیاز بود که هر کس مارو دید اشکش در اومد 

غ ر: وماآخرین نسلی هستیم که فقط کلاس سوم راهنمایی چهل وسه نفردانش آموز بودیم 

غ ر: ماآخرین نسلی هستیم که همه تابستونا یه زیرپوش نخی آسین دارآبی سوراخ سوراخ میپوشیدیم و فقط وقتی دکترهندی مرفتم از برادرمون زیرپوش سالمتری مکرفتیم و برمکردم 

غ ر: ماآخرین نسلی هستیم که سرفلکه نایین پنج تاشش ساعت لاستیک مسوزندم تا فقط چشمامون پیدا باشه آخرشم بامینی بوس حسین آخوندی بیامم چوپونون 

زینب:مااخرین نسلی هستیم که بازی اله میکردیم

؟؟؟؟؟


سه شنبه 1 اسفند 1391

عروسیای عید

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :بقیه شا تو بگو ،

آقا من صبرم تا عید نمرسه...
شما خبر ندارت عید چنتا عروسی داریم؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد