چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

وبلاگ چوپونون هفته اول اردیبهشت 1392

وبلاگ چوپونون هفته اول اردیبهشت 1392  

بیمار

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :وبگردی ،

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .
علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم.
جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت .
و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم .
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت :
خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است .
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده
و از درد به خود می پیچد
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم .
آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .
سقراط پرسید :
به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی ؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت .
و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم .
سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .
آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟
و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟
اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود ؟
بیماری فکری و روان نامش غفلت است.
و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد .
و به او طبیب روح و داروی جان رساند .
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده .
” بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است . “

خدا کاندیداهایی که با ادعاهای کذب اهالیا تحریک به شکایت از وبلاگ موکنن شفا بده


شنبه 7 اردیبهشت 1392

مراسم نمادین خوبرون چوپونون 1

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

   


شنبه 7 اردیبهشت 1392

برندگان عکاسی - زندگی دوباره

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،


شنبه 7 اردیبهشت 1392

متدلی و 20تومنی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خاطرات چوپونونی ،

   

روستای کوچک عباس آباد در دهه 20 و 30 دوران شکوفایی خود را می گذراند و زندگی در این روستای کوچک تنها با فعالیت ساکنانش لذتبخش است چند خانوار پر جمعیتی در این روستای کوچک ساکنند و به کارهای مختلفی از قبیل کشاورزی ، دامداری ، تهیه ذغال چوب ، جمع آوری گیاهان بیابانی ، و شکار مشغولند صبح زود روستا هیجان خاصی دارد زنها سفره هایی پراز نان جو و گاهاً گندم را برای مردانشان می بندند مشکاب  ها پر می شود خرها از طویله بیرون می آیند و هرکس به دنبال مأموریتی رهسپار بیابانهای اطراف می شوند دو نفر برای آماده کردن کوره ذغالی، رهسپار درّه کوه می شوند و دو سه روزی را در کوه اتراق می کنند یک نفر چوپان می شود و گله را به بیابان برای چرا می برد و دو نفر برای سرکشی از تله های کاشته شده در کنار چشمه های کوه، رهسپار می شوند تا اگر شکاری، روزیشان شده آنرا به چنگ آورند و خود و افراد روستا چند وعده ای ،کباب و غذای لذیذ با دوغ تلمی گله‌اشان رانوش جان کنند آنروز مندلی مأمور می شود که با دو الاغ به بیابان رفته و مقداری هیزم برای سوخت تنور و آشپز خانه بیاورد و در بعد از ظهر هم که سلخ آب پر شده مزارع را آبیاری کند،ساعت 7 صبح در روستا چند زن و چند نوجوان در تکاپو هستند و بچه های کوچکتر همه در رختخواب در خواب ناز فرو رفته اند زنها تلم می زنند و کره می گیرند  دیگ کشک پزی را بار گذاشته اند و یکی از انها دانه های جو را با آسیاب دستی آرد می کند تا برای نهار و شام نان تازه تهیه کنند . در زیر درخت توت کنار جوی آب جلو خانه حاج حسین نیز فرشی گسترده اند و سماور ذغالی جوش و خروش دارد تا هر کس که از خواب بر می خیزد با خوردن استکانی چای و تکه نانی، صبحانه صرف کند

کم کم بچه ها از خواب بر می خیزند و هیاهوی بازی بچه در کنار جوی آب روح تازه‌ایی به روستا می بخشد طفل شیر خواری، از گرسنگی گریه را سر می دهد ،مادرش که پای دیگ کشک است نوجوانی را صدا می کند و ماموریت دیگ کشک را به او می سپارد تا طفل شیرخوارش را آرام کند بعد از نظافت طفل و شیر دادن به او طفل به خواب می رود و مادر اورا در زیر درخت توت در کنار جوی آب در سبدی می خواباند و پارچه ای برای حفاظت از مگسها روی او می اندازد.

اکنون کم کم به ساعت ده صبح نزدیک می شویم  از دور از طرف چوپانان دو مسافردیده می شوند کهبا الاغی به طرف عباس اّباد در حرکتند.  زنها و بچّه ها در انتظارند که مسافران هرچه زودتر از راه برسند تا ببینند که در چوپانان چه خبر است و اقوام آنها چطورند هر کسی حدس می زند که این مسافران احتمالاً چه کسانی هستند . زمان آهسته و با سرعت حرکت الاغ به پیش می رود هرچه فاصله مسافران با روستا کمتر می شود ترس و دلهره بیشتری بر زنان حاکم می شود و بچه‌ها، کاملاً این ترس را از چهره مادرانشان می خوانند و بازیهای بچگانه اشان تعطیل می شود چون مسافر امنیه دولتی است و لباس نظامی دارد و زنی نیز او را همراهی می کند .بالاخره انتظار ها به سر می رسد مسافر از راه می رسد و با تحکّم خاصی یکی از نوجوانان بزرگتر را صدا می زند وافسار الاغش را به او می دهد و دستور می دهد که الاغش را به طویله ببرد و کاه و یونجه برای الاغ بریزد جوان در حالیکه رنگ از رویش رفته الاغ را به سمت طویله می کشد و مادر بزرگ پیش می آید و به مرد ژاندارم خوش آمد می گوید  ژاندارم و زن همراهش در کنار جوی آب دست و صور ت را می شویند و مرد ژاندارم به سوی سایه درخت توت می رود و وقتی به طفل شیر خوار می رسد با پایش به زیر سبد می زند و بچه را به گوشه‌ای پرت می کند صدای ناله بچه بلند می شود مادرش با ترس  و دلهره به سمت کودکش می دود بچه های دیگر که این صحنه را می بینند به گریه می زنند مادر بزرگ به یکی از زنها می گوید که بچه ها را با خودش به داخل خانه ببرد ، مرد ژاندارم دستور می دهد که فوری جای اورا در زیر درخت توت درست کنند و برایش چای‌و صبحانه بیاورند بعد مادر بزرگ را صدا می زند و با تحکّم به او دستور می دهد که یکی از اتاقهای خوب ده را برای او و زن همراهش آماده کنند تا او در آنجا استرحت کند و برای ظهر آنها هم آبگوشت بپزند  مادر بزرگ می گوید که گوشت ندارند و مردانشان به کوه رفته اند تا اگر شکاری گرفتند بتوانند آبگوشتی تهیه کنند و فقط تخم مرغ و ماست با نان جو دارند مرد ژاندارم چشمش به خروسی می افتد که درکنار جوی آب از مرغهای عباس آباد سر پرستی می کند فوری به دنبال خروس بیچاره می افتد  و خروس را به چنگ می آورد جنجالی در بین مرغها برپا می شود صدای اعتراض مرغها تا دهانه گراز می پیچد خروس بینوا در مقابل چشمان مرغها و زنهای روستا سربریده می شود و دستور ژاندارم که همین خروس را برای ظهرمان آبگوشت کنید.

کلیه زنها در ارائه خدمت به مرد ژاندارم بسیج می شوند بعد از تناول چند استکان چای و نان تازه جو و چند عدد نیمرو و ماست تازه ،مرد ژاندارم به همراه زن همراهش رهسپار اتاق مهمانخانه مادر بزرگ می شود و درب مهمانخانه بسته می گردد  دلهره بر روستا حاکم است مادر بزرگ در بین زنها دعا می کند که خدا کند بخیر بگذرد مادر بزرگ به زنها می گوید که زن همراهش را می شناسد او زن فاسدِی است که هر روز در صیغه مردی می باشد.

 خروس سربریده بداخل دیگ می رود و آتش هیزم دود می کند و قلیف مرغ قل وقل می جوشد دهان همه زنها و بچه‌ها با بوی آبگوشت مرغ وسوسه می شود و به آب می افتد از اذان ظهر گذشته است مندلی با بار هیزم از راه می رسد اما وضعیت روستا را عادی نمی بیند از مادرش سؤال می کند که چه خبر است؟ مندلی در حال پیاده کردن هیزمهاست و مادر آهسته آهسته ماجرا را نقل می کند و زنها و بچه ها نیز در دور آنها ایستاده اند و منتظر عکس العمل مندلی هستند مندلی در تائید سخنان مادرش چند بار می گوید ای قرمساق!!! و مادر بقیه ماجرا رانقل می کند ،مندلی می پرسد که حالا این قرمساق کجاست و مادر می گوید که او در مهمانخانه ساعتی است که کپه مرگش را گذشته است. مندلی می گوید: خروس ما را بخورد، کوفت بخورد.

 چوبدستی خودش را که از چوب بادام کوهی به کلفتی مچ دست یک انسان است  بر می دارد و به سمت مهمانخانه می رود پشت در مهمانخانه باچوب محکم به در می زند که آی قرمساق !مگر اینجا فاحشه خانه است ؟زود بیا بیرون، و مرد ژاندارم بعد از مدتی با رنگ پریده در را می گشاید اولین ضربه با چماق به صورت ماهرانه ای به در کون ژاندارم نواخته می شود ضربه دوم با مشت به پست گردن او زده می شود و مردک سکندری خورده و با صورت بروی زمین می افتد مندلی چند چوب جانانه نثار او می کند مادر مندلی در جلو او قرار می گیرد و مانع زدن بیشتر او می شود مرد ژاندارم به غلط کردم می افتد زن هرزه در جلو در، مثل زردچوبه رنگش پریده است، مندلی دست های ژاندارم را با طناب می بندد و او را به سمت طویله خرها می راند و مرد ژاندارم و خرش را در طویله بازداشت می کند سپس مندلی به کنار جوی آب می آیدسرو صورت را می شوید و در زیر سایه درخت می نشیند استکانی چای برای مندلی مهیّّا می شود مادر رو به مندلی می کند و می گوید عاقبت چه می شود ؟اکنون مندلی از جوش پائین آمده رو به مادر می کند و می گوید: که آنچه خدا بخواهد همان می شود . مندلی می گوید که همه بچه و زنها جمع شوند با آنها صحبت دارد مرد ژاندارم از داخل طویله التماس می کند "مندلی غلط کردم،نفهمیدم ،مرا ببخش، همین الان می روم، مرا آزاد کن "

زن هرزه به نزد مندلی می آِید و گریه و زاری می کند و می گوید او را ببخشد مندلی رو به زنها و بچه ها می کند و می گوید که این ژاندارم و این زن به عباس آباد آمده اند و صبحانه و نهار خورده اند و ما از آنها پذیرایی کرده ایم و سپس از عباس آباد رفته اند اگر کسی برای بازرسی آمد همه باید همین سخن را بگوئید و زنها و بچه حرفهای مندلی را تائید می کنند، مندلی در طویله را باز می کند خر ژاندارم و خودش را بیرون می آورد و با زن همراهش آنها را راهی چوپانان می نمایند .

سیاهی آنها کم کم محو می شود قلیف خروس خوب جوشیده سفره گسترده می شود و همه اهالی ده کاسه ای آّب خروس و گوشت خروس نصیبشان می شود  خروس کوچکتری در میان گله مرغان تاجگذاری می کند در جلو مندلی در کنار جوی آّب قوقولی قو قو می خواند  مندلی به خروس رئیس شده، می نگرد لب خندی برلب او می نشیند.

یکماه بعد مندلی در چوپانان برای خرید ارزاق و فروش محصولات روستایش آمده اما ژاندارمری او را دستگیر می کند، چند ساعتی مندلی در ژاندارمری است بزرگان فامیل و بزرگان ده، ریش سفیدی می کنند مندلی بیست تومان جریمه به رئیس پاسگاه رشوه می دهد و رئیس پاسگاه به آن ژاندارم کتک خورده می گوید که مدرکی وجود ندارد که مندلی شمارا کتک زده است غائله ختم به خیر می شود،  مندلی بعد از ظهر در حالیکه بیست تومان کمتر خرید کرده به عباس آباد مراجعت می کند.

راوی : حاج عباس جلالپور 


منبع: چوپانان آباد


شنبه 7 اردیبهشت 1392

صفحه و مضمون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :مدیــر وبلاگ ،

صفحه و مضمون دوتا اصطلاح شیرین و جالب چوپونونه که متونه به گناه آلوده بشه و یجورایی غیبت و تهمتا تو خودش جا بده...
نمدونم ترجمه ای که موکنم درسته یا نه! ولی برداشت من اینجوری بوده. اگه اشتباهه دوستان تذکر بدن...
یوقتایی هست که یه نفر یه کار خنده داری موکنه. بعدا این حرف نقل مجالس مشه و قضیه را تعریف موکنن برا همدگه و غش غش مخندن... خب این قضیه ای بوده که اتفاق افتاده. حالا بعضیا میان یخورده پیازداغ قضیه را اضافه موکنن. دوتا جمله بش اضاف موکنن و دوتا شکلک و با آب و تاب بیشتر تعریف موکنن. اینا بش میگن مضمون... چوپونون خوراک این مضموناهه. تو جمعایی که دور هم میشینن خیلیا از این مضمونا را تعریف موکنن. 
ولی بعضی وقتا هس که اصن قضیه ای نبوده. یا اگرم بوده مربوط به یکی دگه بوده که به دیگری نسبت مدن. اینا تو چوپونون بش مگن صفحه! مگن پشت سر فلانی صفحه گذاشتن. یعنی دروغش مگن...
جدا از بحث غیبت و تهمت و دروغ و گناهش... اگه بخواهیم این قسمتا تو وبلاگ فعالش کنیم شما مخاطبای وبلاگ پایه هستت یا نه؟
البته برا کم شدن حواشی من از تک تکشون اجازه میگیرم که به کسی برنخوره...
اگه موافقت و اگه پایه هستت و یاری موکنت بنا کنیم صفحه و مضمونای چوپونونیا بگیم یواش یواش. چون من خیلی وقت ندارم و تمرکز نوشتن ندارم شماها باید یاری کنت.
البته شما خصوصی بفرستت برام تا من ازشون کسب اجازه کنم و بعد...

منتظر جوابما.....


شنبه 7 اردیبهشت 1392

خو 1

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

   

    

    

    


شنبه 7 اردیبهشت 1392

چنتا توریست سوئدی

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

   

دیروز عصر از مسجد که بیرون اومدیم با چنتا توریست خارجی روبرو شدیم که برا دیدن کویرهای ایران رنج سفرا متحمل شده بودن. همون کویرهای ایران که سال 1384 سون هدین ازش عبور کرده بود و سفرنامه ای نوشت که هنوزم یکی از متون تاریخی درخصوص کویرهای ایران بحساب میاد.
سون آندرسون فون هدین سوئدی یه اتراق دوروزه تو چوپونونم داشته که ماحصل اون چندصفحه ایه که قبلا در موردش نوشتیم.
این توریستووا همشهریای سون هدین بودن و اتفاقا کتاب "کویرهای ایران" نوشتۀ هدین همراهشون بود.



من که جلو نرفتم و خیلی اطلاعات ازشون نگرفتم. آقای بهروز زاهدی باشون همصحبت شده بود و بنظرم اطلاعات کامل مربوط به این توریستا را ایشون در اختیار داشته باشن.


جمعه 6 اردیبهشت 1392

چنتا مراسم عزا

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

   

عصر چهارشنبه 4 اردیبهشت 92 شادروان نرگس ابنی از جلوی منزلش تا بهشت سجاد چوپونون تشییع و سپس به خاک سپرده شد. مزار نرگس یخورده پایینتر از خاک خدابیامرز زهراملاحیدره.
عصر پنجشنبه مجلس ختم و جمعه عصر هم مراسم سوم نرگس از ساعت 3 تا 5 عصر در مسجد جامع چوپونون برگزار شد.

ضمن عرض تشکر از همۀ عزیزانی که در مراسم تشییع و تدفین و ختم و سوم  شرکت کردند به اطلاع همشهریای عزیز مرسونم که مراسم هفتمین روز درگذشت نرگس عصر دوشنبه 9 اردیبهشت از ساعت 15 تا 17 در مسجد جامع چوپونون برگزار مشه.
حضور شما سروران باعث تسلی خاطر بازماندگان و شادی روح آنمرحومه خواهد شد.
ـــــــــــــ

همچنین مجلس ختم شادروان فاطمه جلالپور عصر جمعه 92/2/6 در مسجد جامع چوپونون برگزار شد.
ـــــــــــــ

مراسم سالگرد شادروان محمود صفایی ساعت 15:30 روز پنجشنبه 12/2/92 برسر مزارش در خلدبرین یزد برگزار خواهد شد.
(خبرگزاری چوپانان)


روحشان شاد و یادشان گرامی باد


سه شنبه 3 اردیبهشت 1392

نرگس حبّو دار فانی را وداع گفت

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

انا لله و انا الیه راجعون   

نرگس حبّو هم به دیار باقی شتافت



عصر امروز شادروان نرگس ابنی (دختر مشهدی قلی و همسر عبدالرضا مسعود) که جهت درمان بیماری قلبی رهسپار اصفهان شده بود دچار ایست قلبی شد و در اصفهان بدرود حیات گفت.
شادروان ابنی صبح فردا از اصفهان به موطن خود تشییع مشه و در آرامستان چوپانان آرام خواهد گرفت.
من به نوبه خودم نهایت تأثر و تألم خودما ابراز موکنم و به احترام همسایۀ سی سالمون و کسی که تو همۀ درد و رنجا کنارمون بود و مثل مادربزرگ برام دوست داشتنی بود تا جمعه مطلب نمذارم.
همچنین این فقدان را به همه بچهای نرگس بویژه بمونعلی و غلوم و محمود مسعود و دوماداش رضا اسکندر و مسعود و همایون تسلیت مگم. ما را هم تو غم خودتون شریک بدونت...
از خداوند منان برای نرگس طلب غفران و برای فرزندانش طلب صبر داریم

روحش شاد و یادش گرامی


سه شنبه 3 اردیبهشت 1392

نبض زمین

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :اشعار چوپونونی ،


نبض پر مهر زمین

باز هم میکوبد

چشمه ی سرد وزلال

از زمین می جوشد

وگلستان زمین

زیر دستان پر از مهر بهار

سر برون آورده از دل خاک

سجده بر درگه یار

سر به افلاک کشیده

جامه ی سبز به تن می پوشد

وخدامی داند

در دل سبز زمین 

چه هیاهو و چه شوری بر پاست

 وبهشتش اینجاست

هفت سینی بنداز

تا دلت تازه شود

تا برای دیدار

با بهاری سبز

آماده شود

از دل آینه ها

بزدا گرد غم وغصه وباز

قصه عیدی وعید

بوی ماهی دودی

سال نو

شد آغاز

آرزو می کنمت

که دلت سبز

لبت پر خنده

تابهاری دیگر

عمر تو پاینده.

 

سمیه جلالپور

نوروز 92

 

 


سه شنبه 3 اردیبهشت 1392

عکسهای همایش پیاده روی - توحید

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

پیاده روی


                         



    

  


دوشنبه 2 اردیبهشت 1392

شب شعر نوروز 92

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

عصر دوم نوروز 92 دومین محفل شعر چوپونون برگزار شد.   

   

جا داره اول از همه از آقای علینقی جلال(پسر محمد بمونعلی) تشکر ویژه ای داشته باشم. علینقی هم مسئول برگزاری شب شعر پارسال بود و هم استارت این محفل ادبیا زده. ایدۀ این کار فرهنگی از ایشون بود.
از شرکت سازه کاران الماس خوش تراش کویر (بچها محمدرضا حاج حسین) هم بعنوان اسپانسر محفل پارسال تشکر ویژه ای داریم.
امسال انجمن حافظان میراث فرهنگی چوپونون اسپانسر مالی محفل بودند. از این انجمن و خیرین فرهنگی چوپونون کمال تقدیر و تشکر را داریم. انشاءالله مستدام باشید.

کلا مراسم شب شعر بدون برنامه ریزی و خیلی خودجوش اداره شد. غیر یکی دونفر کسی شعری برامون نفرستاد و تا لحظۀ آخر نمیدونسیم اصن کسی استقبال موکنه یا نه! از طرفی صبحش درگیر همایش پیاده روی بودیم و هیچی سر جاش نبود. خلاصه مجلس حدود 4 با تلاوت آیاتی چند از کلام الله مجید توسط مرتضی مستقیمی شروع شد.

استاد راهی مث پارسال مجری این برنامه بود. اول از همه با نام خدا شروع کرد که حرف و حدیثای پارسال پیش نیاد. هرچند مطرح کردن این موضوع خودش حاشیه سازه. آخر مجلسم که الحمدلله به اذان و نماز نخورد و از این بابت مشکلی نداشتیم.
ممد شیخ لابلای اجرای زیباش همون شعر پارسالشا مخوند. البته چند بندی بش اضافه شده بود.
نمیذارم دیگه تنهات چوپونون

شاعرامون به این ترتیب اشعارشونا خوندند:
آقایان و خانمها: حسن یزدانی(نظرعلی)، حسین ابنی(کبلاشیر)، کسری کلانتری(شمس الدین)، سمیه جلالپور(حاج محمود)، ابوذر قوامزاده(پرویز)، مرضیه وکیلی(حاج محمد)، استاد محمدعلی ابراهیمی، سارا مستقیمی(محمد شیخ)، مژده پاسیار(علی)، پوریا کلانتری(آقارضا)، ذبیح مرتضوی، حاج علی مؤبد

آقایان غلام صمیمی و عباسعلی کلانتری(غضنفر) هم اشعاری داشتند که خونده نشد. غلام که نخوند و عباسعلی هم حضور نداشت و کسی نبود که بخونه اشعارشونا.

حاج علی موبد حضور نداشت و عباس کدخدا دوتا شعر حاج علی را خوند. خیلی زیبا بود. از برندۀ مسابقۀ جدول که در همین وبلاگ برگزار شد هم تقدیر بعمل اومد. آقای امیرقاسم افضل تونسته بود رمز جدول را حدس بزنه. (ریگ برگردانهای چوپانان)

مهمترین حاشیۀ جلسه تکه پرونیای ممد شیخ در خصوص تخریب برجها به اولین رئیس شورای چوپونون بود. متلکایی که منجر به ناراحتی و ترک مجلس یکی از حضار شد. بعدا هم گلایه ای داشتند مبنی بر اینکه چرا این اتفاق افتاده

شعر ذبیح یه مقدمه میطلبید که این مقدمه را پسرش اجرا کرد. جوونترین شاعرمون همین علی اقا بود که حسابی حضار را خندوند.

جناب عباس زاهدی امسال شعر ندااشت و دقایقی را به بیان خاطره ای از اولین دیپلمۀ چوپونونی -سلطان محمود زاهدی- گفت. فک کنم 1312 بوده. زمانی که سالی 18 نفر در استان سهمیۀ دیپلم داشت.

 از برندگان مسابقۀ بهترین عکس چوپونون هم تقدیر بعمل اومد. آقایان وحید امیریان نایینی، مهدی جلالپور، مصطفی جلالپور، ذبیح مرتضوی، محمد مرتضوی و خانم فاطمه خاکسار بهترین عکسها را برامون ارسال کرده بودند.

آقای حسن یزدانی اشعار زیبایی داشت. ولی یخورده طولانی شد و واکنش استاد راهیا بدنبال  داشت. آخر هربیت یکی از اشعارشون که طولانی هم بود صلوات میطلبید و یجورایی باحال شده بود. نکتۀ دگش شعری بود که آخر هربیتش یه حدیث یا روایت گفته مشد. یکی از روایتها درست یادم نی ولی مضمونش این بود که هرکس شعر خاصی بخونه 6 دونگ بهشت را بش مدن. این روایت تکه پرونیای راهی را تا آخر مجلس بدنبال داشت.

استاد ابراهیمی خودشون درگیر برنامه های فرهنگیشون تو انارک بودند. ولی با اینحال قبول زحمت کردند و دعوتمونا بیجواب نذاشتند. بازم کمال تقدیر و تشکر را از این محقق و استاد بزرگوار داریم.

حاج آقامهدی افضل هم قطعه ای ادبی را خوندند. مث پارسال.

آقایان کسری، ابوذر، پوریا کلانتری و خانمها وکیلی و پاسیار و مستقیمی شعر سپید خوندند و بقیه کلاسیک

پذیرایی چایی و کیک و ساندیس بود.

امسال اشعار به دستم نرسیده و متاسفانه نمتونم براتون بذارم. اگه دوستان لطف کنن برام بفرستن سپاسگزار مشم.

در پایان مراسم هدایایی به رسم یادبود به همۀ شاعرا داده شد.

در کل شب شعر خوبی بود و ایشالا هرسال از سال قبل بهتر خواهد شد. شاعرامون از حالا آمادگیشا برا سال آینده داشته باشن. چرا که با توجه به تقارن نوروز 93 با فاطمیه احتمالا برنامه ها تنوع امسال را نخواهد داشت و شب شعر حتما برگزار خواهد شد.


دوشنبه 2 اردیبهشت 1392

افزایش قیمت بنزین قطعی شد

   نوشته شده توسط: هیچکس    نوع مطلب :خبرای دگه ،


ایرج ندیمی در مورد تصمیمات امروز جلسه کمیسیون تلفیق بودجه مجلس اظهار داشت:در مورد بنزین، نفت‌گاز و CNG با تغییر قیمت روبه‌رو خواهیم بود و در بقیه حامل‌های انرژی به قیمت سال گذشته خواهد بود.
عضو کمیسیون تلفیق بودجه با اشاره به تصویب ۴۹ هزار میلیارد تومان درآمد هدفمندی در سال جاری از افزایش قیمت بنزین، نفت‌گاز و گاز CNG در سال جاری خبر داد.

به گزارش فارس، ایرج ندیمی در مورد تصمیمات امروز جلسه کمیسیون تلفیق بودجه مجلس اظهار داشت: در این جلسه رقم 49 هزار میلیارد تومان درآمد از محل هدفمندی یارانه‌ها برای سال جاری به تصویب رسید؛ در حالی‌که پیشنهاد دولت رقم 120 هزار میلیارد تومان بود.

وی ادامه داد: به این ترتیب در مورد بنزین، نفت‌گاز و CNG با تغییر قیمت روبه‌رو خواهیم بود و در بقیه حامل‌های انرژی به قیمت سال گذشته خواهد بود.

عضو کمیسیون تلفیق بودجه 92 مجلس شورای اسلامی افزود: براساس این ارقام متوسط قیمت پیشنهادی با توجه به فوب خلیج فارس بنزین 460 تا 800، نفت گاز 200 تا 250 و CNG هم 200 تا 250 تومان در نظر گرفته شده است.

وی افزود: درآمد محقق شده دولت از هدفمندی یارانه‌ها در سال 91 رقمی حدود 28 هزار میلیارد تومان بوده است و مابقی آن را تا رقم مصوب در بودجه سال گذشته که 65 هزار میلیارد تومان را از محل دیگری تأمین کرده و از محل بازتوزیع نبوده است.


دوشنبه 2 اردیبهشت 1392

میهمان امشب برنامه 90 مشخص شد

   نوشته شده توسط: هیچکس    نوع مطلب :خبرای دگه ،


برنامه امشب 90 به بحث تبانی در لیگ یک اختصاص خواهد داشت.
شهرداری تبریز در هفته پایانی لیگ دسته اول و با تساوی مقابل راهیان کرمانشاه و البته شکست استقلال خوزستان مقابل فولاد یزد موفق شد جواز حضور در بازی های لیگ برتر را به دست بیاورد.

صعود شهرداری تبریز اما با حرف و حدیث هایی همراه بود. گفته می شود به دلیل اقدام به تبانی، فراز کمالوند و کادر سرپرستی این تیم نمی توانند در فوتبال فعالیت کنند. به همین دلیل شنیده می شود فراز کمالوند میهمان امشب برنامه 90 است تا از خود دفاع کند. ضمن اینکه رسول خطیبی دیگر مربی موفق لیگ یک که گسترش فولاد را لیگ برتری کرده میهمان دیگر این برنامه است.

ظاهرا فردوسی پور از همه طرفین درگیر دعوای تبانی اطلاعاتی جمع کرده تا بحث لیگ یک اش کامل باشد.


دوشنبه 2 اردیبهشت 1392

افزایش ۳۸ درصدی قیمت حامل‌های انرژی

   نوشته شده توسط: هیچکس    


سخنگوی کمیسیون تلفیق مجلس از تصویب درآمد 50 هزار میلیارد تومانی هدفمندی یارانه ها در بودجه 92 و افزایش قیمت حامل‌های انرژی تا 38 درصد به طور متوسط خبر داد.

جعفر قادری با اشاره به جلسه عصر امروز دوشنبه کمیسیون تلفیق و بررسی موضوع هدفمندی یارانه ها در بودجه 92اظهار داشت : درآمد دولت در هدفمندی یارانه ها در سال گذشته 42 هزار میلیارد تومان بود که امسال در بودجه 92 کمیسیون تلفیق این رقم را به 50 هزار میلیارد تومان رساند .

وی گفت : طبق مصوبه کمیسیون تلفیق چارچوبی که برای اجرای هدفمندی یاران ها در سال 92 مشخص شد دولت می تواند به طور متوسط قیمت حامل های انرژی را برای کسب این درآمد تا 38 درصد فزایش دهد .

به گفته قادری 11هزار و 200 میلیارد تومان از این مبلغ از بودجه و باقی از محل افزایش قیمت حامل های انرژی تامین خواهد شد .

سخنگوی کمیسیون تلفیق در پایان با بیان اینکه این کمیسیون در جزئیات تعیین قیمت های حامل های انرژی وارد نمی شود گفت: تعیین قیمت های هر کدام از حامل های انرژی به عهده خود دولت خواهد بود به نحوی که متوسط افزایش قیمت آنها 38 درصد شود.

به گزارش مهر، دولت در لایحه پیشنهادی خود درآمد هدفمندی یارانه ها را 120 هزار میلیارد تومان پیشنهاد کرده است که به گفته نمایندگان مجلس تحقق چنین درآمدی از هدفمندی نیازمند 4.5 برابر شدن (رشد 450 درصدی) قیمت حامل های انرژی است .


مدیر شبکه یک سیما امکان برگزاری مناظره‌های زنده در تلویزیون برای نامزدهای انتخابات دوره یازدهم ریاست‌جمهوری را منوط به محدود بودن تعداد این افراد دانست.
 نشست خبری تشریح برنامه‌های انتخاباتی و برنامه‌های سال 1392 شبکه یک سیما بعدازظهر امروز دوم اردیبهشت ماه در ساختمان تولید شبکه یک سیما برگزار شد.

مهدی فرجی مدیر شبکه یک درباره مناظره‌‌هایی که همچون دوره قبل انتخابات ریاست‌جمهوری برای نامزدها در رسانه ملی در نظر گرفته شده است، توضیحاتی ارانه داد.

وی گفت: اگر تعداد کاندیداها محدود باشد، برگزاری مناظره‌ زنده ممکن است. البته شرط ما برای امکان برگزاری مناظره برای آنها تاییدشان توسط شورای نگهبان است.


دوشنبه 2 اردیبهشت 1392

سنگ قبرملا نصرالدین کشف شد

   نوشته شده توسط: هیچکس    نوع مطلب :وبگردی ،


این سنگ قبر اصلی مزار "ملا نصرالدین" است که در سال 2003 در جریان مرمت منطقه ای روستایی در "اسکی شهیر " ترکیه در نزدیکی قونیه پیدا شده و به کتابخانه مسجدی در روستای" سیوری حصار" منتقل شده است.
جام، اخیرا کارشناسان و باستان شناسان ترکیه متفق القول شده اند که این سنگ قبر که از گورستانی قدیمی در منطقه "سیوری حصار" به دست آمده است در واقع سنگ قبر اصلی ملا نصرالدین بوده است.
 
 
 
 
ملا نصرالدین که درکشورهای جنوب غرب آسیا،قفقاز، آسیای مرکزی ، افغانستان و، ترکیه و حتی برخی کشورهای بالکان به عنوان یک شخصیت تاریخی - فکاهی شناخته شده است ، به روایتی 8 قرن پیش و در دوره حکومت سلجوقیان در منطقه خراسان ایران زاده شد و بعدها برای زندگی راهی دیار آناتولی شد.
 
 
هم اکنون مزار ملا نصرالدین در منطقه آک شهیر در نزدیکی قونیه زیارتگاه عده زیادی از مردم ترکیه و حتی توریست های خارجی است.
 
  
دولت ترکیه 5 سال پیش(2008) مراسم هشتصدمین سالگرد تولد ملا نصرالدین را برگزار کرد.


دوشنبه 2 اردیبهشت 1392

اسم بابات اصغره

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :رسوم و اطلاعات چوپونونی ،

بچه که بودیم بعضی وقتا که رو دندۀ لجبازی یا شوخی بودیم بعضی جوابا را سربالا میدادیم...
این چنتایی که تو چوپونون شایع بودا منویسم براتون... 
شما هم بش اضافه کنت...
مسخرهـــــــــــــــــــــــــــ    اسم بابات اصغره
بشکهــــــــــــــــــــــ      شورت بابات خشکه
دوچرخهــــــــــــــــــــ      سبیل بابات مچرخه
آرهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ       خشتکت پاره
خاک اندازـــــــــ      سرش بیشین و تیر بنداز
خالهـــــــــــــــــــــــــــــــــــ    بارش کنیم واله
اشرفـــــــــــــــــــــــــــ    دلم برات غش رفت
کیـــــــــــــــــــــــ      کرکی یا کرمکی یا نِکّی
رفتیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ     به چراغ نفتی
چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ    پیچ پیچی
خانمـــــــــــــــــــــــــ     کِلَفت بزن به ...ـانـوم
لوبیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا    زودی بیا
عمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه     کلاش پر پنبه




دوشنبه 2 اردیبهشت 1392

برندگان عکاسی - مسجد

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،


یکشنبه 1 اردیبهشت 1392

کاندیداهای چهارمین شورای چوپونون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،


1- مسیب کلانتری فرزند عباس حسن 
2- محمد جلالپور فرزند خسرو محمد یوسف
3- محمد آزاد فرزند فضل الله
4- قدمعلی حلوانی فرزند قلی حاجی
5- حسین خاکسار فرزند خوشحال
6- مجید جلالپور فرزند اسکندر محسن
7- محمدعلی جلالپور فرزند حسن نخودی
8- محمدرضا حلوانی فرزند حسینقلی
9- رمضانعلی قدرت فرزند حاج حسن
10- مجتبی ثابتی فرزند اصغر
11- سیدجواد هاشمی فرزند سید محمود


تمامی این بزرگواران از مرحلۀ اول صلاحیت به سلامت عبور کردند و فقط مونده تایید سیستمی!
28 اردیبهشت اسامی تاییدشدگان نهایی اعلام مشه


یکشنبه 1 اردیبهشت 1392

جلسه امروز در بخشداری

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،

صبح امروز جلسه ای با حضور اعضای اصلی هیئت اجرایی انتخابات چوپونون در محل بخشداری انارک برگزار شد. 
جلسه از ساعت 10 صبح تا 11 ادامه داشت.
هیئت اجرایی علاوه بر آشنایی با بخشدار جدید درخصوص کاندیداهای چوپونون صحبتهایی داشتند.
با یکی دوتاشون صحبت کردم خیلی از بخشدار خوششون اومده بود و اونا آدم مثبت و خوبی برداشت کرده بودند.

به جزئیات جلسه خیلی کاری ندارم. ولی توصیۀ بخشداری به هیئت اجرایی یخورده برام جالب بود. توصیه به اینکه کسیا رد نکنید و همه تایید بشن. البته رد نکردن جزئی از قوانین نانوشتۀ چوپونونه و هردورۀ شورا همین جوری بوده. بخاطر بعضی ملاحظات و رودرواسیا! اما اهمیتش برا بخشداری جالب بود برام. شاید کمیت کاندیداهای شوراها از کیفیت اونا برا بخشداری از اهمیت بیشتری برخورداره.
هیئت اجرایی در حضور بخشدار و نمایندگانی از آموزش و پرورش و جهاد کشاورزی یکی یکی رو کاندیداها بحث کردند و الحمدلله صلاحیت هر 10 نفر را تایید کردند.
نکتۀ دگه که برام جالب بود سمت نمایندگان دو ادارۀ مزبور و علت حضورشونه. اگه کسی دلیلشا مدونه بگه تا معلومات من و بقیه کاربرا اضاف بشه. شاید ادارات مرتبطتر از این دو اداره هم وجود داشت!
نکتۀ بعدی اینه که ما 11 کاندیدا داریم. ولی هیئت اجرایی روی 10 نفر بحث کردند. اصلا بذارت قضیه را از یه زاویه دگه بگم...

امروز آخرین مهلت ثبت نام کاندیداهای شوراهه. داوطلبا تا ساعت 10 شب وقت دارند که به بخشداری مراجعه کنن. حتی اعلام کردند که تا 10 شب اگه داوطلبا بودن و کار ثبت نام طول کشید بخشداریا و فرمونداریا موظفن تا هر موقع شب که شده بمونن و ثبت نامها انجام بشه.
با اینحال بخشداری انارک جلسۀ تایید صلاحیت کاندیداها را امروز برگزار کرد. یعنی حدااقل 12 ساعت زودتر از مهلت ثبت نام. 
سوال اینه که کسایی که از ظهر تا آخر شب امروز ثبت نام موکنن چجوری صلاحیتشون تایید مشه؟ درسته که هنو فیلترهایی برای تایید و رد صلاحیت کاندیداها هست. ولی هیئت اجرایی که یجورایی معتمدین روستا هم هسن نظرشون مهمه. اگر نیس که اصلا چرا دعوتشون کردید ؟آیا اصلا این هیئت اجرایی یجورایی فرمالیته نبوده؟ آیا میخوان دوباره 8-7 نفر پیرمرد که از دست و پادرد عاجزن را دعوت کنن تا صلاحیت یکی دونفر که روز آخر ثبت نام کردنا تایید کنن؟ رواهه؟
اصلا ملت ما هیچ حرفی ندارن و غمشون نی برا آبادیشون وقت بذارن. ولی آیا درسته این هزینه هایی که موکنن؟ خلاصه یه دستگاه مینی بوس اینا را یککاره مبرتشون و برشون مگردونه دگه. شاید این کار امروزشون یجورایی مقیاس کوچیکی از بی مدیریتیای دولت باشه.

بهرحال رو کاندیداها بحث شده. 10 نفر تایید شدند.
مسیب، محمد خسرو، حسین خوشحال، محمد آزاد، قدم، مجید اسکندر، محمدرضا حلوانی، مندل حسن نخودی، غلام قدرت، سیدجواد هاشمی
مجتبی ثابتی پسر اصغر ظهر ثبت نام کرده و ایشالا به یاری امام زمان و با تله پاتی بخشداری و هیئتت اجرایی اونم تاییده. اصلا فک کنم اگه منم برم الان تاییدم. خلاصه هرکه این نگرانیا داشت خیالش راحت؛ تا شب وقت داره...


یکشنبه 1 اردیبهشت 1392

صندلی داغ کاندیداها

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :صندلی داغ چوپونونی ،

کیا با صندلی داغ و پرس و جو از برنامه های تک تک کاندیداها موافقن؟؟؟؟؟؟

ایشالا وقتی نفرات نهایی مشخص شدند شروع میکنیم. 

زمانشم پیشنهاد بدت تا بهترین تایم انتخاب بشه... لطفا با ذکر مشخصات نظر بدت یا اسمس بزنت که شائبه ای تو نظرات نباشه


یکشنبه 1 اردیبهشت 1392

عکسهای همایش پیاده روی - امام

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :عکس و فیلم چوپونونی ،

پیاده روی


  

     
      





یکشنبه 1 اردیبهشت 1392

مراسم نمادین خوبرون

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خبرای چوپونون ،


البته نمدونم اصطلاح "خوبرون" درسته یا نه! من بشخصه نشنیده بودم تا امسال. معمولاً مصطلحه که مگن خو مبردند یا خو میبرن... ولی در قالب یک مصدر (خوبرون) نشنیده بودم.  بهرحال اگه اشتباهه بزرگترا بگن تا زیاد استفاده نکنیم و خدا نکرده واژه سازی نکرده باشیم.
مراسم "خو بردن" یا "خنچه بردن" برای نسل ما غریب و برای پدران ما موهوم و برای پدربزرگامون فراموش شده بود.
سالها بود که نه اسمی ازش شنیده بودیم و نه یادی ازش میکردیم.
تا اینکه به همت انجمن هنوز تاسیس نشدۀ دوستداران میراث فرهنگی چوپونون این حرکت نمادین انجام شد و بحق باید گفت که تو کارشون موفق هم بودن. متاسفانه شیفت اورژانس بودم و نتونستم به مراسم مشرف باشم. ولی قاچاقی یه سرو زدم و واقعا هم که پسند واقع شد.
البته پارسال شنیدم تو عروسی جعفر رضا میرگل و دختر عباس باباشاهی هم خو برده بودن...

بد نی یخورده با اصل خوبردن تو چوپونون آشنا شیم:
به قلم امیر افضل- وبلاگ یاقوت آسمان
روز عقد با خونچه برون شروع می‌شد. خونچه که عبارت بود از یک جلد کلام الله مجید، آینه، چند کله قند، چند شاخه نبات، کفش و پیراهن سبز و چادر عروس خانم و چمدان لوازم آرا یش.پارچه های زری، ساتن، تافته و....... که هر کدام روی سینی گرد مسی گذاشته شده بود و تعدادشان سه،پنج و یا هفت عدد بود و با لچکهای زیبایی در رنگ‌های مختلف  روی آنها را پوشانده بودند  به طوریکه لچک از اطراف سینی آویزان بود.روی سر جوانان فامیل  به همراه چندین چراغ طوری روشن و سینی ذغال که اسفند و کندر میسوزاند . از خانه داماد به خانه عروس می‌بردند و به دختران فامیل که در خانه عروس هستند می دادند تا بر سر سفره عقد بگذارند ( به غیر از لباس عروس که آن را به خود عروس خانم می دادند). این مراسم با  نواختن دف و رقص و پایکوبی انجام می گرفت .رسم است که مادر عروس به همه آنها که زحمت حمل خنچه را کشیده اند یک عدد دستمال هدیه می دهد. این دستمالها به ابعاد ۲۰ *۳۰ سانتی متر بود که در رنگهای متنوع از قبل آماده شده بود .


اینم تعبیر آقای علیبمانی از خوبران-  سایت خبرگزاری
در زمان های قدیم، از جمله مراسم رایج در چوپانان، مراسم "خوبران" بود. که اصولاً پس از عقد و قبل از عروسی از طرف خانواده داماد اجرا می شد. بدین ترتیب که از خانه ی خانواده داماد به سمت خانه ی خانواده عروس "خو" می بردند.
   "خو" شامل 7 عدد سینی بزرگ مسی بود که بر سرها گذاشته می شد.
مادر عروس موظف بود که به "خوبران" (افرادی که سینی ها را بر سر می نهادند) حداقل یک دستمال بزرگ ابریشمی هدیه بدهد.
از این 7 سینی، سینی اول شامل: آیینه و قرآن و منقل کوچک پر از اسپند و کندر بود. که عطر برخاسته از آن در فضای روستا می پیچید.
   سینی های دیگر شامل: چراغ طوری، شیرینی، نقل و بادام و انجیر و خرما، کفش و چند قواره پارچه پراهنی و چادری، حنا، کله قند و کاسه نبات بود. که روی سینی ها با پارچه توری و دستمال های ابریشمی گل دوزی شده به وسیله عروس خانم پوشیده می شد.
   این مراسم با دایره زنی و آوازخوانی و رقص جلو دسته ی  "خوبران" همراه بود.
   آواز هایی همچون: (عروسی شاهانه، گل به گلستانه و خو اوردیم براتون، خونچه اوردیم براتون) فضای روستا را معطر می کرد. و جشن و شادی و نشاط وجود تمامی اهالی روستا را در بر می گرفت.
   این هدایا طبق رسم به خانواده عروس تحویل داده می شد. و پیش کشی برای عروس خانم به حساب می آمد.
   رقابت مردان برای بر سر نهادن سینی ها و گرفتن هدیه از طرف خانواده عروس از نکات جالب و قابل توجه مراسم بود.
   به امید روزی که این مراسم و سایر رسومات روستای خوبمان را احیاء و آن فضای شاد و همدلی را یکبار دیگر برای همیشه جاوید سازیم.

10 صبح چهارمین روز از نوروز 92 مراسم نمادین خنچه برون شروع شد. خنچه ها رو سر 7 تا از جوونای آبادی حمل مشد و از جلوی مغازه حاج مصطفی همراه با داریه زنی و ترانه خونی همشهریامون بسمت میدون غدیر برده شد. رضا میرگل، حسین شکرالله، غلام نورالله، هادی و مهدی عباسزاده، الیاس، ابوالقاسم عباسیان، جابر فریدون، شمسعلی نورالله و البته آقارضا کلانتری (داییو) داریه زنای مراسم بودن(نوبتی). یه تابی دور فلکه خوردن و برگشتند. روبرو خونه نوروز یه یه استوپ زدن و رقص و ترانه خونی... هادی عباسزاده یه کاسه بشکن هم انجام داد. مجددا راه افتادن تا بالای خیابون امام(اصلی). چندجا هم وسط راه نیمچسکه انداختن و رقصیدن. یه حنابندونم کردن و مسعود اخلاقی و یخوردهو حسین امرالله را حنابستن مثلا. اون بالا مراسم پرشورتر برگزار شد و ترانه خونای محلی سنگ تموم گذاشتن. یدالله حسن بور "زالوگزید" دراورد و چنتا ترانه دگه. بزرگترا هم یکی یکی میومدن وسط و دستی هوا مکردن. کاسه دوما قرار بود رضا میرگل بشکنه که به رضایت خودش کاسه را به قلی داد و قلی مراسما خیلی زیبا اجرا کرد. اون بالا دوسه تا از مسافرای نوروزی هم جوگیر شدن و پریدن وسط و رقص ... فک کنم لری مرقصیدن... باز جمعیت حرکت کردند بسمت پایین و اگه اشتباه نکنم جلو مدرسه ایثار سومین نیمچسکه را انداختن. اونجا هم الیاس خیلی زیبا سومین کاسه را مشکنه و با بردن خنچه به دبستان ستوده مراسم پایان پذیرفت.


شنبه 31 فروردین 1392

دسته گل

   نوشته شده توسط: ذبیح    نوع مطلب :خاطرات چوپونونی ،

خاطره حدودا 15 یا 16 سال پیش من تو چوپنون اونم توی تعطیلات تابستون که از سرچشمه کرمون اومده بودیم سه تایی منو و مادرمو خواهرم پیش ننم و کلی ذوق و شوق ...

صب خواب بودم که ...

از گیرو چشمم نگاه ساعت کردم ، ساعت 10 صب بود . صدای پنکه سقفی که به شدت میچرخید صدای هلیکوفترو تو ذهنم تداعی مکرد، منم جو گیرشده بودمو فکر مکردم خلبانمو دارم تواردوگاه جنگی استراحت مکنم.
ساعت 11 شده بود از گرما و مگسایی که هی رو صورتم منشستن بیدار شدم ، پا شدمو دکمه کولرو زدم که روشن شه تا زدم یک مشت گردو خاک بتو صورتم خورد .
رفتم توحیاط صورتمو شستم، با چل تیکه روی تخت صورتمو خشک کردم ، خدا نیاره بوی خاک غلیظی مداد همینجوری که صورتمو خشک مکردم ،صدای ننم اومد که مگفت بیا یک تیکه هندونه شکستم با پنیربخور،رفتم پیش ننم تو اشپزخونه دیدم یک تریش شتری هندونه گذاشته تو یخچال برام ، از اونجایی که من هندونه ای که تو یخچال بمونه رو دوست ندارم، چون روش لیزووو مشه یجوریهه. یک چاقو برداشتمو روشو تراشیدم و بنا کردم بخورم.
هندونه دستم بود رفتم تو دالون که سایه بود نشستم یک تکشو خوردم با پوستش که دستم بود هی روی سیمانای کف دالون کشیدم خلاصه یک تیکه بزرگ از سیمانا رو خیس کردم تا اومدم به هم بجنبم دیدم اینقدر مگس دور برم جمع شده و ننم بالا سرم با سطلی که زیر کولر بود و پر از اب بود برو اینا ریخت و شست و یخورده وو جوشم کرد.
رفتم تو درگاه خونه نگاه بالا کوچه کردم از در خونه علی خانلری تا در خونه علی کلانتری هیچ کس نبود واز اون بالا یک تف بادگه داغی میومد که کوچه خاکی رو جارو مکرد .
رفتم به سمت خونه ننه باباجون ، همین طور که سر چهار راه دایی اکبر رسیدم باز اینو رو اونورو نگاه کردم هیچ کس نبود یک موتور ایج زرد در خونه سلمون به دیوار همیشه تکیه داده بود که توی کادر دید من فقط همون وجود داشت .
راه افتادم به سمت پایین همین طور که راه مرفتم پشکلای تازه گوسفندای منورو که تازه تو طویلشون کرده بود را با پا له مکردم یه حس جالبی داشت برام یه چن دقیقه ای در طویله منور من برنامه داشتم یا از گیروو در نگاه گوسفندا مکردم یا صدای سگ در میوردم که بترس و دم رفتن هم با پا به پوزه گوسفندوایی که سرشون بیرون بود مزدم و فرار مکردم همینجور تا پایین از در خونه علی ثابتی و علی جهانی که رد مشدم تا راس در گاه مرسیدم صدای هو هوی کولرایی که کار مکرد و با صدای به شدت زیاد تلوزیونا عین یک اهنگ سه بعدی از گوش چپو و راست میشنیدم.
تا رسیدم خونه ننه باباجون در که مث همیشه باز بود و یک چادر همیشه تو در گاه اویزون بود که نقش و نگارش عین چادر ماشین بود همیشه خدا هم این چادر کثیف بود چون یجور حوله یا دستمال تعمیرکاری نوه ها بود. پرده رو زدم کنار دید تو حیاط سمتی که کولر بود و سایه بود یک رو فرشی پهنه و یک کلمن اب رو چهار پایه زنگ زده گذاشته سریع رفتم یک چیکه اب خوردم و یخورده به دارو درخت ور رفتم همیشه پای درخت انجیر یه پنج شیش تا خربزه بود که روش یک گونی خیس افتاده بود که من همیشه ور این گونی اب میرختم ، همینجور که انارای نارسو مکندمو کلفتش مزدم دیدم از تو اشپزخونه صدا ننه ایمو مادرم میاد رفتم اونجا دیدم ننم داره با منور زن علی اشرف نون مپزنو و قضیه تعریف مکنن.
تا منو دید ننه ایم و مادرم بنا کردن نازم کننو شعر هایی با محتوای پسرانه هس بخونن. رفتم نشستم پا سفره که خمیر بخورم که ننم گفت برات کماچو مپزم دست به این خمیرا نزن . کماچو یک نون کوچیک بود که قطر طولی نون 10 سانت بود و من بهش مگفتم نونو یا کماچو اینو که مپخت برام و مداد دستم خوشحال اصن خر کیف مشدم چون یجورایی با مقیاس بدنمو دهنم مناسب بود .
نونو برداشتمو رفتم تو اتاق زدم بتو ماستی که جلو درگاه کولر بود و خوردم تا تهشو و رفتم باز تو اشپزخونه یخورده فضولی کردم و همینجور که تنور روشن بود از اون دور یک سیخ کباب باریک مثل مفتول بود توجمو جلب کرد رفتم برش داشتمو رفتم پا گاز که یک قابلمه پلخ پلخ داشت خورشت رو مپخت رو گاز گرفتم که سرخ بشه سرشو برم بگیرم زیر اب و به حساب بازی کنم .چند دفعه این کارو کردم و تندی مدویدم تو حیاط پا شیر اب تا اینکه زیر داربست انگور متوجه شدم که یک مشک اب اویزونه و دور و برش همش زنبورای بزرگ بود منم تصمیم گرفتم سیخو داغ و سرخ کنم و برم سمت این زنبورا اونا رو بکشم .
خلاصه تا رفتم سیخو داغو بزنم رو زنبورا یکشون جاخالی داد و این سیخ داد گرفت به مشک و صدای زیبا و جالب و سوسه انگیز جیز جیز بلند شد و این بهونه ای شد که من هی برم سیخو سرخ کنمو بیارم بزار بغل این مشکو این صدا رو بشنوم یه ده بیست بار این کارو کردم و خسته شدم رفتم تو اتاق پا تلوزیون که فقط سه تا شبکه داشت که هر سه تاشم داشت اذان مگفت .
تلوزیونا خاموش کردمو رفتم تو کوچه و قتی برگشتم دیدم ننم داره سرو صدا موکنه فهمیدم که زیر مشک خیسه و اب مچکه خوب که دل گذاشتم دیدم بههههلهههه اینقدر این سیخو داغو به مشک زده بودم که سوخته بودو سوراخ کرده بود مشکو خلاصه مث صافی برج کرده بودم تا از دور اومدم تو خونه همه نگاه ها متوجه من شدو فهمیدم که دسته گل به اب دادمو الانه که مادرم بزنتم بعد از چند سوال و پرسش ما واسطه گری منور من بخشیده شدمو همه چیز به خوبی تموم شد ....

منبع: فیس بوک سینا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد