چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

پیشنهادی در مورد نام چوپانان

محمد، ستــوده، امین، استوار
به قرآن ثنا گفت وی را خدای

وجهه تسمیه نام چوپانان همانگونه که میدانید به علت وجود چاه چوپانها در محل چاه خاری [؟] فعلی بوده که در واقع منشاء و شروع کار احداث چوپانان از آن محل نشأت گرفته و به همین مناسبت چوپانان از چاه چوپانها متولد گردید و این نام نه چندان زیبا بر روستایمان ماند و اکنون بیش از یکصد سال است که این نام را با افتخار تمام یدک میکشد. 

بسیار شهرها و روستاها هستند که ابتدا نام دیگری داشتند و بعد متناسب با وسعت و سلیقه ساکنین تغییر نام داده و امروز نامهای زیبا و قشنگی بر پیشانی خود دارند. حال که روستای ما نیز با ازدیاد جمعیت به سوی شهر شدن میشتابد شایسته است نامی زیباتر برای آن انتخاب نموده و چه بهتر نامی با مسمّی و با معنی برای آن انتخاب گردد. 

اینجانب به عنوان یک عضو کوچک و حقیر این روستا که همواره به وجود زادگاهم مفتخر بوده و خواهم بود پیشنهادی دارم که اگر مورد موافقت دانایان و سخن سنجان قرار گیرد این نام را بر روستایمان که در آینده نه چندان دور شهر خواهد شد بگذاریم. 

در کتاب لغت نصاب الصبیان (ابو نصر فراهی) نام نامی حضرت ختمی مرتبت (ص) این گونه معنی گردیده (محمد ستوده امین استوار) محمد با لغت کاملا فارسی ستوده معنی گردیده و از طرفی نام ستوده برای ما نامی کاملا آشنا است زیرا بر تارک اولین مدرسه روستایمان نام ستوده میدرخشد. حال به میمنت نام نامی حضرت رسول (ص) معنی محمد را که کلمه «ستوده» است بر روستایمان بنهیم تا در آینده نیز شهر ستوده گردد و امروز نیز می‌توانیم همین نام را بر تابلوی زیبایی نوشته و در ورودی روستایمان نصب نماییم (روستای ستوده). باشد که آیندگان نام انتخابی ما را پسندیده و سلیقه‌مان را بستایند و رفته رفته نام چوپانان در اذهان به ستوده مبدل گردد.

از تمامی همشهریان عزیزی که به این سایت مراجعه و دسترسی دارند استدعا دارم اظهار نظر فرموده و چنانچه نام ستوده را که همان نام حضرت پیامبر اعظم میباشد مورد تأییدشان می‌باشد اعلام فرمایند تا به شورای محترم روستا پیشنهاد گردد تا با هماهنگی با فرمانداری محترم شهرستان نایین نسبت به تغییر نام و تهیه تابلو اقدام فرمایند.

عباس زاهدی    
یزد - ۱۳۹۰٫۹٫۲۸

توضیح: در کتاب نصاب الصبیان ابونصر بدر الدین فراهی که تصویر صفحه‌ای از آن ضمیمه میباشد همان گونه که مشاهده میفرمایید لغت عرب بلافاصله به فارسی معنی گردیده و شامل دویست بیت مشتمل بر یک هزار و سیصد و شصت و پنج لغت عربی و معنی فارسی است. 

(116) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ سه شنبه 29 آذر 1390 ساعت 11:22 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

درگذشت خانواده حمید مرتضوی در حادثه رانندگی


پسین امروز پنجشنبه ۱۳۹۰٫۸٫۱۹ در طی یک حادثه تصادف رانندگی که در جاده اردکان به چوپانان رخ داد شادروان حمید مرتضوی و همسر و دخترش جان خود را از دست دادند.

این ضایعه را به آقای ذبیح مرتضوی و سایر اعضای خانواده ایشان تسلیت عرض می‌کنیم و از خداوند طلب صبر برای بازماندگان و آمرزش برای درگذشتگان داریم.
[خبر از: رضا رستاقی و سایرین]


مراسم سومین روز درگذشت آن شادروانان روز یکشنبه  22 آبان از ساعت 2 تا 4  پسین در مسجد جامع چوپانان برگزار میشود.

مراسم هفتمین روز  درگذشت آن شادروانان روز پنج شنبه  26 آبان از ساعت 2 تا 4 پسین در مسجد جامع چوپانان برگزار میشود.


سوگ‌نامه‌ای به قلم آقای مهدی افضل


چوپانان گریست

چوپانان در سوک از دست رفتگانش گریست و بغض آلود واشکبار بر آشیانی که ویران شد نگریست.          
ذبیح مبهوت است.آیا شانه هایش توانایی تحمل این مصیبت بزرگ را دارد؟
این قول خداوند است که هر کس را به انداره‌ی  تحملش...

آنان که رفتند به شهیدشان پیوستند، روانشان شاد و بهشتی باد. ولی شاهدانشان ماتم زده در حسرت دیدارشان مبهوتند.
ذبیح مبهوت است و شانه های اطرافیانش در هق هق گریه می‌لرزند.
گفتم ذبیح جان فریاد بزن، گریه کن، اشک بریز، پیراهن چاک کن...
فقط نگاهم کرد، چشمانش خیس بود.
ذبیح مبهوت است، کاش می گریست، کاش فریاد می کشید و بغض می ترکاند.
بازوانش را گرفتم و تکان دادم، صدایی ناله مانند از گلویش خارج شد.
با انگشت سبابه‌اش، اشک مرا پاک کرد.
گفتم ذبیح جان از قضا و قدر نمی توان گریخت، این اتفاق باید می‌افتاد چون از قبل نوشته شده بود. (الحکم لله)
باز نگاهم کرد، نگاهش خیس بود.
اندیشیدم چگونه تسلایش دهم، با کدام رفتار، کدام لحن و کدامین واژه؟
فقط توانستم بغض آلود بگویم ذبیح جان خدا صبرت بده...

(119) نظرات
  موضوع: درگذشتگان ،  نوشته شده در تاریخ جمعه 20 آبان 1390 ساعت 12:59 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

بیا به دیدن من، باز هم بیا ای دوست


در باب سپاس از الطاف و مراحم خوبان چـوپانان و عاشقان کـــویر به ویــژه گرامی سراینده‌ی صاحبدلشان (راهی)، چیزی که عرضه کنم ندارم جز آنکه بگویم:

عید قربان است و قربان کرد باید جان خویش
در ره آنان که می دانند چـوپانان کجاست

و چه فرقی می کند چوپانان باشد یا نارُسینه. هر دو در دل کویرند و کویر در دل هر دو جای گرفته است. کویری که زیباست، دوست داشتنی است علیرغم خشکی‌ها، کاستی‌ها و خالی شدنش. گاه سبز است و گاه پژمرده، گاه عبوس است و گاه متبسم با تپه ماهورهایی که قرار ندارند. در گوشه و کنارش کویریان دل به صبوری سپرده‌اند و زیباترین مظهر حیات را با الهام از معماری کویری به وجود آورده‌اند با چینه های گلین و کوچه های پهن و باریک که به بن بست نمی رسند و گندم زارهای سرسبز که خاطره آمیزند. کالبد زنده‌ی آبادی با نگاه، تنها با نگاه با ما سخن می گوید و چه با معناست این گویش و واگویی‌ها که حرف دل است و حدیث درد وقتی که می‌گوید: «تو در من و من در تو زندگی می کنم. ما در یکدیگر متولد شده‌ایم و در یکدیگر می‌میریم. اگر به سراغم نیایید، اگر به خاطرم نیاورید فراموش می شوم. بود و نبودم هر دو در تخیلات و اذهان شما شکل می گیرد» از اینروست که می‌گــویم:

دلم گرفته تو را می زند صدا ای دوست
صدای قلب مرا بشنو و بیا ای دوست

بیا که از غم نادیدنت سه تار دلم
به شور می رود و می‌زند نوا ای دوست

بریده‌ام دل خویش از جهان و هر چه در اوست
به این امید که دارم فقط تو را ای دوست

دلم گرفته تو دانی که من چه می گویم
بیا به دیدن من، باز هم بیا ای دوست

محمد علی ابراهیمی انارکی
عید قربان - آبان ۱۳۹۰   

(6) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 06:26 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

سپاس «راهی» از «کویر» به خاطر سرودن شعر چوپانان


سپاس «راهی» از «کویر» به خاطر سرودن شعر چوپانان

به گمان من در این برهه از زمان بهترین کاری که می‌توان کرد ایجاد اتحادی ناگسستنی بین انارکی‌ها و چوپانانی‌هاست که خوشبختانه قدم بسیار بزرگ و مثبتی را آقای ابراهیمی با سرودن شعری زیبا برای چوپانان برداشته است و من بر خود واجب دانستم با زبان شعر، هم از او قدردانی کنم و هم این حرکت زیبا را ادامه دهم. لذا این قصیده را به آقای ابراهیمی و مردم فرهیخته چوپانان و انارک تقدیم می‌کنم.

اکنون مردم چوپانان با همبستگی خود اراده کرده‌اند تا با شرکت فعال در سرشماری آبان ۱۳۹۰، نشان دهند که چوپانان، شایسته پیشرفت است و از سوی دیگر آقای ابراهیمی را که من خوب می‌شناسم و به توانش و حس ناسیونالیستی‌اش هم آگاهم، خوب میداند که انارک مرکز بخش است و بخش اگر دو شهر داشته باشد بهتر است تا یک شهر. او با این شعرش همبستگی و اراده مردم برای آبادانی منطقه را تقویت کرده است. این حرکت بسیار ستوده و پسندیده است و باید آن را حمایت کنیم و در راه استحکام آن بکوشیم. این اتحاد است که عامل پیشرفت است نه تفرقه.

این شعر را همان روزی که شعرش را دیدم سرودم تا هم تقدیر از این بزرگوار به نحو احسن به عمل آید و هم گامی باشد در تداوم این حرکت. کار ما کار فرهنگی است اگرچه زودبازده نیست اما عمیق و جاودانه است.

محمد مستقیمی (راهی)
آبان ۱۳۹۰ – اصفهان  


(8) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ شنبه 14 آبان 1390 ساعت 12:56 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

شعر «شمارش معکوس»

شعر «شمارش معکوس»
دوشنبه 2 آبان 1390

  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 03:33 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی

شما، تاریخ چوپانان، و شجره نامه‌ی پدید آورندگان


و اما چرا شجره نامه باید ضمیمه‌ی تاریخ چوپانان شود؟
تاریخ چوپانان، تاریخ ایجاد و احداث و آبادانی یک روستاست. نه قصه‌ی غم انگیز و نخ نمای ارباب و رعیتی دارد و نه داستان فتوحات سرداری و یا ظهور و سقوط پادشاهی.  پس چه دارد؟ زحمت کشان با صفا و شایستگان با مرامی که تک‌تکشان شایسته‌ی بسی تقدیرند .
بیش از یکصد نفر از این بزرگواران در این کتاب نام برده شده‌اند . حال این شخصیت، ارباب بود و یا رعیت، تفنگچی بود یا شکارچی، زاغ می سوزاند و یا دعا می نوشت، نجار بود یا بقال، در هر صورت با نامی و نشانی از او یاد شده است. حال اگر اینها همه‌ی آنها که باید باشند نیستند ، چه باید کرد؟
عباس خوری ، محمد جندقی و رضا آبگرمی چه گناهی کردند که دیده نشدند؟! نه عکسشان و نه وصفشان. چرا میرزا مهدی، حسین حاج مهدی و عباس مندلی را نگوییم؟ آقا محمد رضا قلی و محمدِ باقر و خیلی های دیگر چی؟
مگر اینها کمتر از آنها بودند و یا خون آنها از اینها رنگینتر بود؟ که صد البته نبود. زبانم قاصر بود و کلامم ناقص که جواب نمی‌شود.
پس به همت فرزندان، نوه و نتیجه های این بزرگواران، ان شاء الله کسی از قلم نیفتد و از همه‌ی از یاد رفته‌ها یاد شود. چرا که همه با هم یا علی گفتند و این آبادی را ساختند.

مهدی افضل
 mahdiafzal31@yahoo.com    
(0) نظرات
  موضوع: عمومی ،  نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 07:05 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

کتاب تاریخ چوپانان آماده چاپ شد


آقای مهدی افضل یکی از کتابهای نوشته شده خود را آماده چاپ کرده است این کتاب به تاریخ چوپانان از آغاز تا انقلاب اسلامی پرداخته است. وی قصد دارد در راستای حفظ انساب، بخشی به نام شجره نامه نیز به آن بیفزاید تا یادی از پدران، پدر بزرگها و اجداد چوپانانی ها، آنها که تلاشگران این سامان بوده اند کرده و از آنان تقدیر نماید.
لذا تقاضا می شود از کسانی که مایلند شجره نامه اجداد خود (فقط فرزندان ذکور) در این کتاب آورده شود شجره خود را حداکثر تا تاریخ 31 خرداد برای آقای افضل به آدرس ایمیل زیر ارسال نمایند:

mahdiafzal31@yahoo.com

شجره نامه خود را به زبان ساده همانند متن زیر بنویسید:
آقای حسن حسینی دو پسر داشت به نام های محمد و محسن
پسران محمد عبارتند از علی و احسان
پسران علی عبارتند از جمال و کمال
محسن یک پسر داشت به نام جعفر 
(10) نظرات
  موضوع: عمومی ،  نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 11:51 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

خاطرات آقای علیرضا علی بمانی - قسمت اول


با عرض سلام خدمت شما اهالی محترم چوپانان 
از این پس با درج ماهانه خاطرات شما دوستان عزیز در خدمتتان هستیم. امید که مورد پسندتان واقع شود.

« منزل استیجاری »  
   در دی ماه سرد کویر سال 1338 در چوپانان متولد شدم پدرم کارگر معدن نخلک بود و مادرم خانه دار. به قول مردم چوپانان خوش نشین بودیم. آن زمان چوپانان در بین روستاها و بخش های اطراف از جمله: جندق و خور و... . برو بیای خاص خود را داشت امکاناتی همچون: برق، دبیرستان، بهداری و... . سال پنجم ابتدایی را که پشت سر گذاشتم نظام آموزشی وقت تغییر کرد و دوره راهنمایی جایگزین سیکل اول شد. 

   من 11 ساله بودم و چون چوپانان مدرسه راهنمایی نداشت برای ادامه تحصیل به خور مهاجرت نمودم. زیرا مرحوم پدرم اصرار زیادی داشت که فرزندانش حتماً ادامه تحصیل بدهند. همزمان سه نفر از ما (من و دو برادر دیگرم) در بیرون از روستا مشغول ادامه تحصیل بودیم و منزل استیجاری داشتیم در حالی که جمعیت ما در آن خانه به 10 نفر می رسید. 
   پایان هر ماه کیسه ای خوار و بار شام کمی حبوبات،کمی ارزن کوبیده و مقداری ناچیز خاکه برنج و نان خشک به همراه دو سه تومانی پول برایم می فرستادند که بایستی با این مواد غذایی یک ماه را بگذرانیم. غذای ایده آل ما شیر برنج بود. چون برنج کمتری نیاز داشت. کله جوش،آب دوغ با نان خشک و ارزن پخته شده از جمله غذاهای دیگرمان بود.

   یادم می آید شبها به دلیل کم سن و سال بودن هم می ترسیدم و هم به شدت احساس دلتنگی می کردم و در حالی که سر به زیر رختخواب داشتم از فرط دلتنگی گریه می کردم.


«شما دوستان عزیز هم می توانید با ارسال خاطرات خود ما را یاری کنید»
(3) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 8 اردیبهشت 1390 ساعت 11:35 ق.ظ
نویسنده: مصطفی مراد

داستان «پروین همیشه دیر می‌آید»

این داستان کوتاه اثر استاد محمد مستقیمی است و اخیراً آنرا در فیس‌بوک منتشر کرده‌است. اصل آنرا می‌توانید با کمک ابزارهای عبور از فیلتر در آدرس زیر مطالعه فرمایید:

    به هر کس که در هفت آسمان حتّی یک ستاره ندارد بگو: به شهر ما بیا تا در یک آسمان هفت ستاره نصیبت شود.

    فضای این داستان شب آسمان کویر است

    آنجا که آسمان به زمین نزدیک است

    و آنقدر ستاره که همه می‌توانند ستاره داشته باشند

    حال و هوای کودکی و خوابیدن بر بام تابستان زیر لحاف سوراخ سورخ آسمان 
ادامه مطلب ...

شعری در مورد تاریخ بنای حسینیه چوپانان

آقای محمد مستقیمی، در فتوبلاگ خود مطلبی در مورد حسینیه ۷۲ تن چوپانان نوشته‌اند که بخشی از آنرا در اینجا می‌خوانید. در ادامه متن، موضوع دیگری را نیز در این مورد نوشته‌اند که برای خواندن اصل آن به آدرس زیر مراجعه فرمایید:

سال‌ها پیش زمانی که ساختمان حسینه ساخته شد آقای حاج‌آقا پیرمحمدی که ظاهراً دست اندر کار ساختمان بود و تمام درگیری‌های زمین و زمان حسینه را پشت سر گذاشته بود به من فرمان داد که برای سردر حسینیه شعری بگویم که ماده تاریخ بنای حسینه باشد و من هم خوشحال از این که سهمی در این پاداش آخرت دارم دست به کار شدم و این چند بیت را سرودم تا بر سردر حسینه روی کاشی زیبایی حک شود. شعری بیانگر نام آن و نام بانیان آن و تاریخ احداث آن باشد و چقدر کوشیدم که ماده تاریخ زیبایی باشد که به حساب ابجد گویای تاریخ احداث آن باشد و چنین از آب درآمد:

سه محرم چو گذشت از سده‌ی پانزدهم
گشت برپا همه با همت چوپانانی

این حسینیه که تا روز جزا باد درود
از عزادار حسینش به روان بانی

خواست راهی به تمنای سرانگشت دعا
سال احداث بنا از ولی پنهانی

«مهدی» از جمع که غایب بود تاریخ بنا
شد «حسینیه هفتاد و دو تن قربانی»

که تاریخ آن در مصراع آخر منهای «مهدی» 1403 هجری قمری می‌شود.
(3) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 10:45 ق.ظ
نویسنده: سعید مالکی