چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

نشست ادبی شعر و مقاله در چوپانان (شب شعر)


ضمن تشکر از کلیه دوستان و همشهریان عزیزی که برای برگزاری محفل شعر چوپانان ابراز علاقه نموده و مارا در امر برگزاری مصمم تر نمودند, باطلاع میرساند جهت برگزاری بهتر محفل و انتخاب  آثاربرتر توسط داوران محترم، دوستان تا ظهر روز دوم فروردین ماه اشعار خود را بصورت مکتوب و با ذکر مشخصات در چوپانان بدست آقای ذبیح مرتضوی برسانند تا در اختیار داوران قرار گیرد و ایشان تعدادی از آثار را در بخش مسابقه انتخاب و از بین آنها سه نفر که بهترین شعر را سروده‌اند بعنوان نفرات برتر معرفی و به رسم یادبود هدایایی تقدیم ایشان گردد. کلیه دوستانی که شعر سروده اند چنانچه مایل باشند میتوانند  خودشان اشعار را خوانده و یا به مجری برنامه واگذار نمایند. ضمنا چنانچه دوستانی امکان حضور در محفل را ندارند میتوانند آثار خود را با مشخصات بدست برگزار کنندگان برسانند تا در غیاب ایشان اشعارشان خوانده شود.
این محفل طبق برنامه ریزی بعمل آمده صبح روز پنج شنبه سوم فروردین ماه راس ساعت 9 صبح آغاز میگردد.
از همین جا از کلیه همشهریان جهت حضور در محفل دعوت بعمل می آید. ضمناً یکی از شرکت های فعال که متعلق به جوانان چوپانان می باشد هزینه‌های مربوطه به هدایا و تقدیرنامه‌ها به عهده گرفته‌اند که در مراسم معرفی میگردند.
[خبر از: علینقی جلال]
(5) نظرات
  موضوع: رویدادهای ویژه ،  نوشته شده در تاریخ شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 12:06 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی

مقاله «از همت مجازی تا آلزایمر چوپونون»


آقای علینقی جلال مقاله زیر را در زمینه همت و اراده برخی از مردمان نگاشته و جهت اطلاع همشهریان، برای خبرگزاری ارسال نموده‌اند. ما بر این گمانیم که سرشماری امسال تا حدود زیادی میتواند راهنمای ما باشد تا آنانی که اهل عمل و اراده هستند را از آنان که فقط حرف میزنند (و یا حتی حرف هم نمیزنند!) بازشناسیم.


از همت مجازی تا آلزایمر چوپونون
تو این دنیا که همه چیز مجازی شده ما چوپونونی ها هم دچار همت مجازی شده ایم. ایده های خوبی داریم، خوب حرف می زنیم و خوب می نویسیم و جالب اینکه همین امر هم برای هر موضوعی فقط یکبار اتفاق می افتد.
متاسفانه پیگیری نمی کنیم و به خیال خودمان انجام وظیفه کردیم و منتظر می نشینیم تا دیگری قدمی بردارد و جالب اینجاست که اگر دیگری هم قدمی بردارد به نوعی کار را بی ارزش و بی اساس می خوانیم و گاهی نیز می گوئیم: من که میدانستم اینکار باید بشود! یا من که گفته بودم باید چنین شود و چنان ... خوب است یا بد ... بقول خودمان در موارد مثبت که بایستی پیگیری کنیم سمج نمی شویم ولی متاسفانه در موارد منفی که شاید پای آبروی کسی در میان باشد آی سمجیم ...!

صحبت از چوپونون که میشود... تا زمانیکه هیچ اقدامی نشده سکوت می کنیم و حرفهایمان را یا توی دلمان میزنیم یا در گوشی نق نق می کنیم و می نشینیم تا اون کار توسط شخص دیگری انجام بگیرد ... حالا نوبت انتقادات و پیشنهادات ما میشود و هنرمان گل می کند که اگر اینجور می شد بهتر بود یا اگر فلان می شد بهتر بود.

اگر آنچه که هر کدام از ما توی ذهنش برای چوپونون در نظر دارد فقط ده درصدش عمل می شد، چوپونون مدینه فاضله می شد ... ولی افسوس و صد افسوس ...

زمانی صحبت از معماری قدیمی چوپونون و حفظ آن میشود، می گوئیم و مینویسیم و می خندیم و تائید می کنیم و بعد هم در مقابل چشممان همان کار که نباید بشود میشود و اقدام ما فقط سکوت است!!
زمانی صحبت از شورا و دهیاری میشود، می گوئیم و می نویسیم و انتقاد می کنیم و بهونه میگیریم ولی موقع عمل که میرسد هزار تا کار داریم و جرات نمی کنیم و ایده ای نداریم و خودمان هم یواشکی به همان که نمی خواهیم رای میدهیم و میگوئیم ما که میدونیم همین میشود پس رایمان را خراب نکنیم!!
زمانی صحبت از سرمایه گذاری در موارد مختلف مثل کارخانه و گردشگری و مجتمع رفاهی میشود ولی ترس از آینده و متاسفانه سنگ اندازی همشهریان و وضعیت مبهم آبادی مانع میشود ...
زمانی صحبت از فضای سبز و محیط زیست میشود ...
زمانی صحبت از کشاورزی چوپونون میشود ...
زمانی صحبت بهداری و آمبولانس و دکتر میشود ...
زمانی صحبت از زمین فوتبال و ورزش جوانان ... زمانی صحبت از اعتیاد و فساد در آبادی ... زمانی صحبت از مدرسه و دبیرستان و معلم ... زمانی صحبت از جهانگردی و جذب توریست ... زمانی صحبت از کارخانه و جذب نیرو ... زمانی صحبت از مهاجرت خانواده ها و ورود غریبه ها به آبادی ... زمانی صحبت از همکاری در طرح ساخت میدان بسیج ...و زمانی صحبت از سرشماری نفوس و مسکن.

در تمام این زمانها عکس العمل ما بعد از گفتن و نوشتن آنهم نفرات معدودی، فقط و فقط سکوت در جمع است و حرفمان را در خلوت خانه های خودمان بازگو می کنیم تا شاید به دیگری رسیده و امیدواریم به اینصورت حرفمان به مقصد برسد.

فقط ماشااله توقعمان بالاست. توقع داریم بدون پیگیری و سماجت، ورزشگاه ساخته شود، کارخانه بر پا شود، شورا و دهیاری فعال باشد، میدان بسیج با نقشه زیبا و باب طبع داشته باشیم، کشاورزی ما نمونه باشد، معتاد و فاسد نداشته باشیم، تازه توریست و جهانگرد هم به چوپانان بیاید و اسم چوپانان را در تلوزیون بشنویم و عکس چوپانان در مجلات باشد و مهمتر از همه توقع داریم چوپانان را به شهر تبدیل کنیم!
جالبتر اینکه تا صحبت آبادیها و شهرهای اطراف میشود، می گوئیم: مگر فلان جا چه چیزی دارد؟ به چه چیزشان می نازند؟ جندق فلان و خور فلان و انارک و نائین فلان ...

توقع فعلی ما در چوپانان نقل آن بنده خدائیست که به ضریح امام رضا (ع) چسبیده بود و التماس و درخواست میکرد که: یا امام رضا کمک کن تا در قرعه کشی فلان بانک یک منزل یا یک ماشین برنده بشوم ... ندائی به او رسید که اول برو توی اون بانک حساب باز کن بعد بیا دعا کن برای برنده شدن!!
حالا ما هم طومار امضاء می کنیم و خواهش و تمنا و درخواست که خدایا چوپانان ما را شهر کن! ولی غافل از اینکه دهستان ما مثل کسانی که در اثر کوچک شدن مغزشان دچار آلزایمر می شوند، روز به روز کوچکتر و خلوت تر و خالی تر میشود و متاسفانه خودمان هم دچار آلزایمر شده ایم و فقط قدیم چوپانان را بیاد می آوریم و پز میدهیم و حافظه کوتاه مدتمان را فراموش می کنیم. الان یک حرف میزنیم و فردا یادمان نیست ...
استارت را خوب میزنیم ولی غافل ازاینکه موتور خراب است یا سوخت ندارد یا پنچر است و ...

علی ایحال..شاید این نوشته هم یکی از همان هزاران خواهد بود که دیگران نیز گفته و نوشته اند ولی بیائید همت مان را از دنیای مجازی به واقعیت و عمل نزدیک کنیم. بیائیم همت مان را در منطقه به رخ بکشیم و آستین بالا بزنیم و هر کس توانائیهایش را مکتوب اعلام کند که در چه زمینه ای میتواند کمک کند ... (به یاد همایش افتادید..!!!) تکرار بسیاری از موارد کار ساز است. نماز هم تکراری است ولی راهگشا و رسیدن به مقصد را هموار می کند ... 

با سپاس   
 علینقی جلال
(18) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 21 مهر 1390 ساعت 11:25 ب.ظ
نویسنده: سعید مالکی