چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی
چوپانان            زادبوم من

چوپانان زادبوم من

تو مادر منی

خاطرات آقای علیرضا علی بمانی - سری دوم


راهیان نور - قسمت چهارم

صبح ساعت 5 از خواب بیدار شده و به بیت الزهرا رفتم. نماز جماعت صبح با شکوه تمام برگزار شد. سپس صبح گاه مشترک دانش آموزان استان های مختلف در محوطه اردوگاه برگزار شد. هوا سرد و تاریک بود. پس از صرف صبحانه با اتوبوس ها وارد جاده ای شدیم که زمانی جاده ی اصلی و محل تردد رزمندگان جبهه های حق علیه باطل بود.
در آن زمان چون جاده اهواز - آبادان به شدت زیر آتش دشمن بود، جاده ای را طی می کردیم که هزاران هزار بسیجی و داوطلب و نیروهای سپاه و ارتش قدوم مقدس خود را بر آن نهاده و از آن گذشته بودند. اما بسیاری از آنان دیگر باز نگشتند. در اتوبوس دو تن از راویان محترم از این افتخارات و ازخودگذشتگی های بسیار روایت می کردند. ناقلان جنگ و راویان دفاع مقدس و بازماندگان این 8 سال، سینه هایی پر از خاطرات گفته و نهفته دارند و گنجینه هایی از تاریخ این سرزمین هستند. آیا من و این دانش آموزان این ها درک می کنیم؟ و آیا آنان از ما راضی و خشنود هستند؟ این جاده بیش از 125 کیلومتر از مرز فاصله دارد. مسافتی را طی کردیم تا به کارخانه فولاد نورد اهواز رسیدیم.
دروازه ورودی اهواز و کارخانه نورد محلی بود که عراقی ها تا نزدیکی آن یعنی شهر حمیدیه جلو آمده بودند و در منطقه شوش دانیال، تا 2 کیلومتری شهر پیش روی کرده بودند. و به رودخانه کرخه رسیده  بودند. بنابراین پل کرخه را نیروهای خودی منفجر کرده بودند تا مناطق وسیع تری همچون اندیمشک و دزفول به تصرف دشمن در نیاید. انفجار روی بهمن شیر توسط نیروهای خودی سبب شد مناطق بیشتری در آن محدوده تصرف نشود.
پس از طی مسیری تقریبا 1 ساعته به دارخویین رسیدیم و از آنجا بسیار شنیدیم. منطقه جنگی از این ناحیه شروع می شد. هنگامی که منطقه انرژی را از داخل اتوبوس دیدم دنیایی از خاطرات آن زمان برایم زنده شد. سال 64 حدود 30 روز در این منطقه بودم در کنار رزمندگان تیپ قمر.
(2) نظرات
  موضوع: مقاله و شعر ،  نوشته شده در تاریخ جمعه 28 بهمن 1390 ساعت 09:25 ق.ظ
نویسنده: مصطفی مراد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد